در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

آسیا تایمز: مردم در طرفداری از موسوی تجدیدنظر کرده‌اند

آسیا تایمز در مقاله‌ای با اشاره به ضعف جریان حامیان موسوی نوشت: با گذشت زمان مردم به دلایل اقتصادی، ارزشی و تفاوت‌های دیدگاهی در طرفداری خود از جنبش راه سبز امید بازبینی کرده‌اند.
در مقاله این روزنامه آمده است: فعالان اصلاح‌طلب در ایران در دو هفته گذشته تلاش‌های بسیاری برای راه انداختن تظاهرات در نقاط مختلف تهران انجام دادند اما ناموفق بودند.
این نشریه می‌افزاید: اگرچه اردوگاه موسوی ابتدا اتهام تقلب در انتخابات را مطرح کرد و خواستار ابطال آن شد اما پس از آن، این خواسته کمرنگ شد و به فراموشی رفت. برخی از تحلیلگران اعتراض‌های پس از انتخابات را علیه نظام می‌دانند.
آسیا تایمز با اشاره به این که حامیان موسوی از مرفهین هستند، اضافه کرده است: با نگاه به شعارها و خواسته‌های معترض‌ها، می‌توان دید که با وجود مشکلات اقتصادی موجود در ایران، بهبود شرایط اقتصادی جایی را در میان خواسته‌های معترض‌ها نداشته است. در واقع موسوی به موضوع اقتصادی توجهی نداشت. موضوع اقتصادی از آن جهت مورد توجه نبود که پایگاه اجتماعی که این جنبش را شکل می‌داد، طبقه بالا و متوسط جامعه بود. جای تعجب نبود که در نقاط بالای شهر تهران که موسوی بر احمدی‌نژاد فائق آمد، اعتراض صورت گیرد.

خبر

                                  

 

دوستان عزیز آلبوم مادون سبز(احساسی ترین آلبوم سال ۸۸) که تحت تاثیر انتخابات

با برداشتهای متاسفانه حزبی و گروهی همراه شده بود قراره با اسم زیر پوست خاک

 با یک سری تغییرات جزیی برای پخش مجدد از رسانه اینترنتی گنجا به روی نت بیاد

از کلیه وبسایتهای حامی پویا بیاتی می خوایم که در پخش مجدد این آلبوم

تیم بزرگ بیاتی موزیک رو یاری کنند.

نکته جالب در مورد این آلبوم وجود ریمیکس بسیار شنیدنی آلبوم زیر پوست خاک

از دیجی رایکاست. پیشنهاد می کنم حتما این کار رو بشنوید.

واکنش‌ها به حاشیه‌سازی برای وزیران پیشنهادی

 نیمی از نامزدهای معرفی شده به مجلس برای تصدی پست وزارت مدرک دکترا دارند 

■ ولی اسماعیلی: اگر از الآن رأی اعتماد یا عدم اعتماد وزیر پیشنهادی را مطرح کنیم، حاشیه ایجاد کرده و تقابل بین دولت و مجلس را القا کرده‌ایم
■ اسماعیل کوثری: اگر تعامل براساس منطق صورت گیرد
به نفع دولت و مجلس خواهد بود
■ محمد تقی رهبر: زمینه رأی‌آوری اکثر وزرای پیشنهادی وجود دارد. وزیران باید با حضور در فراکسیون‌ها و کمیسیون‌های تخصصی نمایندگان را قانع کنند
■ ستار هدایت‌خواه: گفت‌وگو با نمایندگان احتمال تغییر نظرات را رقم خواهد زد
■ حسین نجابت: اکنون نوبت مجلس است که وزرای پیشنهادی را مورد بررسی دقیق قرار دهد


گروه سیاسی - بررسی دیدگاه‌های نمایندگان مجلس طی روزهای پس از معرفی کابینه پیشنهادی از سوی رئیس جمهور، فضای مطلوبی را در تعامل میان دولت و مجلس ترسیم می‌کند اما در این میان برخی نمایندگان در تداوم رویکرد ماه‌های اخیر خود که متأثر از جریانات مربوط به انتخابات و پس از آن است، سعی در القای فضایی شکننده درباره رأی اعتماد به وزرا در مجلس دارند و مواضعی چون پیشگویی درباره عدم رأی اعتماد مجلس به 4 یا 5 وزیر پیشنهادی و مشابه آن ادعای یک عضو فراکسیون اقلیت مجلس مبنی بر عدم رأی اعتماد به 50 درصد از کابینه در همین راستا ارزیابی می‌شود.
مجلس با دقت رأی اعتماد را بررسی می‌کند
اسماعیل کوثری نماینده مردم تهران با بیان اینکه رئیس جمهور در معرفی کابینه تمامی مسائل برای تک تک وزرا را در نظر دارد تا به آن اهداف بلند که مد نظرش است برسد، افزود: مجلس هم با دقت و با اختیاراتی که بر عهده دارد رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی رئیس جمهوری را مورد بررسی قرار می دهد تا دولت دهم کار خود را شروع کند. عضو فراکسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس تصریح کرد: درباره رأی اعتماد یا عدم اعتماد نمایندگان به وزرای پیشنهادی باید تأمل کرد تا آنها در جمع نمایندگان و جلسات فراکسیون‌های مجلس شرکت و برنامه‌های خود را ارائه کنند. نماینده مردم تهران در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان تعامل دولت و مجلس را لازمه پیشرفت کشور عنوان کرد و اظهار داشت: اگر تعامل بر اساس منطق صورت گیرد به نفع دولت و مجلس خواهد بود و در آن صورت می‌توان خدمات بهتری را به مردم ارائه کرد، البته معتقدم باید در این زمینه فرمایشات مقام معظم رهبری را سرلوحه امور قرار دهیم.
نباید برای وزرای پیشنهادی حاشیه ایجاد کرد
ولی اسماعیلی، عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس با بیان اینکه نباید برای وزرای پیشنهادی حاشیه ایجاد کرد، گفت: معرفی برنامه های وزرا از شنبه با ارائه بیوگرافی، تحصیلات و برنامه‌های افراد برای اداره وزارتخانه مربوطه در مجلس بررسی می‌شود تا بدین وسیله این برنامه ها را با برنامه‌های بالادستی همچون چشم انداز
20 ساله ارزیابی و نظر نهایی را اعلام کنیم. وی افزود: اگر از الان رأی اعتماد یا عدم اعتماد وزیر پیشنهادی را اعلام کنیم برای آن فرد حاشیه ایجاد کرده‌ایم. عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس در واکنش به عدم رأی اعتماد مجلس به تعدادی از وزرای پیشنهادی تصریح کرد: چرا باید حاشیه ایجاد کنیم و با این مطالب القا کنیم تقابلی بین دولت و مجلس به وجود آمده است، در صورتی که اگر چند وزیر هم از مجلس رأی اعتماد کسب نکردند این را باید از نشانه‌های دموکراسی و مردم سالاری دانست نه اینکه بر اختلاف‌ها دامن بزنیم.
اکثر وزرا رأی اعتماد می گیرند
محمد تقی رهبر با اشاره به اینکه رأی اعتماد نمایندگان به وزرای پیشنهادی منوط به شناخت کامل آنهاست، گفت: البته معتقدم زمینه رأی برای اکثر وزرا وجود دارد و آن عده‌ای هم که هنوز نمایندگان شناخت کامل از آنها پیدا نکرده اند باید برنامه‌های خود را ابلاغ کنند و با حضور در فراکسیون‌ها و کمیسیون‌های تخصصی نمایندگان را قانع کنند. وی گفت: همانطور که اشاره کردم وزرایی که برای نمایندگان هنوز شناخته نشده‌اند باید گفت‌وگوهای خود را با نمایندگان آغاز کنند.
مجلس بنا را بر نهایت همکاری با دولت گذاشته است
ستار هدایت خواه با تأکید بر اینکه دو، سه نفر از وزرای پیشنهادی باید برنامه‌ها و دیدگاه‌های خود را به مجلس و نمایندگان ارائه دهند تا بتوانند نمایندگان را برای رأی اعتماد قانع کنند، اظهار داشت: نمی توان از الان با قاطعیت اعلام کرد که آن دو، سه نفر رأی اعتماد نخواهند گرفت، چون گفت‌وگو با نمایندگان و ارائه برنامه‌ها و حضور در فراکسیون‌ها و کمیسیون‌ها احتمال تغییر وضعیت موجود را رقم خواهد زد. عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در ادامه تأکید کرد: مجلس بنا را بر نهایت همکاری با دولت دهم گذاشته است تا با توجه به مطالبات مردم دولت دهم هر چه زودتر آغاز به کار کند؛ بنابراین با این اوصاف اکثر وزرای پیشنهادی از مجلس رأی اعتماد خواهند گرفت.
اکثر وزرای پیشنهادی دولت رأی اعتماد می‌گیرند
حسین نجابت نماینده مردم تهران و عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با فارس در تحلیل خود از فضای عمومی مجلس برای رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی دولت، گفت: رئیس جمهور از وظایفی برخوردار است که با معرفی کابینه مجلس تکلیف خود را انجام داد. حال نوبت به ادای وظیفه مجلس که همان بررسی دقیق و درست وزرای پیشنهادی دولت است، رسیده است. این عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس خاطر نشان کرد: احتمالاً 2 الی 4 وزیر معرفی شده از سوی دولت با چالش مواجه هستند. اگر چه در طول هفته جاری رایزنی‌ها و تعاملات حرف اول را در این زمینه می‌زند. نجابت با اشاره به گمانه‌‌زنی‌های برخی از گروه‌های سیاسی مبنی بر اینکه حدود نیمی از وزرای پیشنهادی دولت به مجلس رأی نخواهند آورد، گفت: برخی که در اقلیت هستند تلاش می‌کنند از هر وسیله‌ای برای رسیدن به قدرت استفاده کنند و از هر چیز کوچکی برای اهداف جناحی و سیاسی خود استفاده کنند از این رو انتظار از این گروه‌ها بیش از این نیست.

ربنای شجریان یک اثر ملی است

 

 

ربنای استاد شجریان که مصداق بارز یک اثر هنری است از خاطره ایرانیان حذف شدنی نیست و ماجرای پخش شدن یا نشدن ربنای استاد شجریان  به ویژه مدیریت این مسئله به لحاظ ماهوی و جنس یک ماجرای جدید نیست.
زادگاه ربنا ی شجریان

شجریان در مورد اجرای این اثر که در تیر 1358 ضبط شده می گوید: « انگیزه اصلی من در خواندن این دعا تدریس آن به دو هنرجو بوده و در یکی از استودیوهای رادیو ضبط شده که پس از مدتی بدون اجازه از رادیو پخش شد!» و پس از آن سال ها جزو برنامه های اصلی رادیو و تلویزیون در ماه رمضان است. ربنا طبق سنت اجرایی این دعاها روی دستگاه های قرآنی خوانده شده و این قطعه از دستگاه «رست» یا «راست» شروع شده و در خاتمه به دستگاه «عجم» (شبیه به ماهور) مدلاسیون می شود. محمد سریر، رییس هیات مدیره خانه موسیقی درخصوص ربنای استاد شجریان می گوید: این مناجات در دل و جان ایرانی ها تاثیر شگرفی گذاشته و نقطه ثقلی در موسیقی آیینی است. تاثیر این قطعه موسیقی در لحظات روحانی افطار یکی از نقاط درخشنده حوزه موسیقی است که پشتیبان موسیقی بوده و هست.کامبیز روشن روان، آهنگساز نیز معتقد است: شنیدن این مناجات روحانیت افطار را بیشتر و بیشتر می کند و این حسی معنوی سال ها است که با ما همراه است. ارتباط بسیار نزدیک این اثر با فرهنگ ایرانی و اجرای فوق العاده محمد رضا شجریان از رموز ماندگاری این ربنای تاریخی است.داریوش پیرنیاکان، دبیر و سخنگوی خانه موسیقی تاکید می کند: همه فاکتورهای این مناجات صحیح و بجا است، اول اینکه یک استاد آواز این ربنا را خوانده است و همین طور به لحاظ درست خواندن و تجوید این آیه ها هیچ مشکلی ندارد.مجید انتظامی، آهنگساز هم در پاسخ به این سوال که احساسش بعد از شنیدن ربنای تاریخی استاد شجریان چیست، گفته بود: من زمانی که این مناجات را می شنوم از خود بیخود می شوم.
شجریان و صدای ربنایش

این‌که هنرمند و صاحب اثری در مورد نحوه استفاده از آثارش تصمیم‌گیری کند، امری معقول و منطقی است؛ به خصوص اگر حقوق آثارش را به جایی واگذار نکرده باشد و خود حق استفاده از آن‌ها را در اختیار داشته باشد. اما در این میان آثاری هستند که به دلیل تأثیر و نقشی که دارند دیگر از حوزه مالکیت شخص، ارگان‌ یا سازمان خارج می‌شوند و به عبارتی متعلق به مردم می‌شوند. از آن جمله‌اند اذان استاد مؤذن‌زاده‌اردبیلی، ربنا و مثنوی افشاری استاد شجریان که بخشی از زندگی و خاطرات مردمند و دیگر کسی نمی‌تواند نسبت به آن ابراز مالکیت کند.

البته طبق قانون حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان، آثار هنری تا وقتی صاحب اثر در قید حیات باشد متعلق به اوست و پس از مرگش تا 30 سال به خانواده و وراثش تعلق دارد و فقط آن‌ها می‌توانند در موردش تصمیم بگیرند. اما در این میان استثناهایی هم وجود دارد. از همین روست که خود محمدرضا شجریان هم در تمام نامه‌ها و اعلام نظرهایش حساب ربنا و مثنوی افشاری (ادعیه) را از بقیه آثارش جدا کرده و آن را هدیه‌ای به ملت ایران می‌داند

محمدرضا شجریان هم در تمام نامه‌ها و اعلام نظرهایش حساب ربنا و مثنوی افشاری (ادعیه) را از بقیه آثارش جدا کرده و آن را هدیه‌ای به ملت ایران می‌داند
ثبت آثار ملی

سال 86 برای نخستین‌بار فهرست میراث معنوی ملی در کنار دیگر آثار ملی در کشور تهیه شد. اذان استاد مؤذن‌زاده‌اردبیلی اولین اثری بود که در این فهرست جای گرفت و ثبت شد. سال 87 هم پیشنهاد ثبت دعای ربنای استاد شجریان در فهرست آثار ملی، مطرح شد. حسین‌علی وکیل‌آبادی، مدیر کل دفتر ثبت آثار فرهنگی، طبیعی و معنوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در آن زمان گفت: «بررسی ثبت دعای ربنای استاد شجریان در فهرست آثار ملی، در کمیته‌های تخصصی دفتر ثبت آثار فرهنگی، طبیعی و معنوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در حال انجام است. هنوز رایزنی با استاد شجریان در این مورد انجام نشده؛ اما پس از پایان بررسی‌های کمیته‌های تخصصی، این رایزنی و مذاکرات آغاز خواهد شد.»

دو سال از بررسی ثبت ربنا به عنوان میراث معنوی ملی می‌گذرد و نه تنها هنوز خبری از ثبت این اثر هنری ارزشمند و مردمی در فهرست میراث معنوی کشورمان نیست، بلکه سازمان‌های دولتی به خود اجازه می‌دهند در مورد پخش یا عدم پخش اثری که ریشه در دل و روح مردم کشورمان دارد هر روز یک تصمیم بگیرند و آن را مصادره به مطلوب کنند. حتی اگر از نظر قانونی هم به ربنا نگاه کنیم، صاحب اثر یعنی محمدرضا شجریان صاحب حقوق آن است نه صدا و سیما.

ماه رمضان هر سال رنگ و بویی غریب‌تر از سال گذشته به خود می‌گیرد و امسال هم اگر رویه صداوسیما ادامه یابد، شاید بخش بزرگی از خاطرات خوش همه ایرانی‌ها از ماه مبارک رمضان از رادیو و تلویزیون حذف شود. اگرچه مردم ایران آنقدر به این بخش بزرگ علاقه دارند که حتی اگر صداوسیما هم آن را پخش نکند خود نوای این دعای دل‌انگیز را بر سر سفره افطار زمزمه خواهند کرد.

جنگنده های 3000 کیلومتری

فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از افزایش توان پرواز جنگنده های راهبردی ایران تا طول 3000 کیلومتر خبر داد.


امیر سرتیپ خلبان «حسن شاه صفی» درمراسم فارغ التحصیلی جمعی از دانشجویان خلبانی و ناوبری اف14 نیروی هوایی ارتش خاطرنشان کرد: خلبانان ایران توانایی پروازهای بلند به طول سه هزار کیلومتر و با شعاع عملیاتی 1800 کیلومتر برای انهدام هر هدفی را دارند. ما اکنون از مهماتی استفاده می کنیم که 50 الی 60 کیلومتر مسیر را می پیماید و هر هدفی را نابود می کند.

وی افزود: بمب افکن های راهبردی ایران قادر به سوخت گیری از یکدیگر هستند تا بتوانند هر هدفی را در برد طولانی منهدم کنند.

وی با بیان اینکه نیروهای مسلح ایران اقتدار پوشالی بیگانگان حاضر در منطقه را خواهند شکست، گفت: روزی دشمن را از منطقه خاورمیانه بیرون خواهیم کرد.

شاه صفی افزود: در شرایطی که از منظر خیلی از سیاسیون تهدید جدی برای کشور وجود داشت، آمادگی نیروهای مسلح باعث شد که دشمن از انجام عملیات منصرف شود.

امیرشاه صفی گفت: دغدغه ارتقای کیفی نیروها و برگزاری رزمایش های متعدد باعث شده امروز با جرأت و کیفیت بیش از دوران هشت ساله دفاع مقدس ماموریت های محوله را انجام دهیم.

ایران می تواند در صورت یک تلاش همه جانبه، از موشک قاره پیما برخوردار شود

وی با بیان اینکه «تمرینات تاکتیکی مداوم، ساخت مهمات و تجهیزات به روز از ارتش، نیرویی قابل اتکا ساخته که تشنه واگذاری ماموریت است»، اظهار داشت: چند طرح خوب نیز آماده و ارایه شده که منتظر مجوز هستیم.

فرمانده نیروی هوایی ارتش تصریح کرد: مسئولیت پاسداری از فضای هوایی کشور جمهوری اسلامی ایران به عهده نیروی هوایی است.
ایران می تواند در صورت یک تلاش همه جانبه، از موشک قاره پیما برخوردار شود

در همین حال به گزارش خبرگزاری رویترز، «اوزی روبین» رئیس سابق برنامه دفاع موشکی اسرائیل اعلام کرد؛ ایران می تواند در صورت یک تلاش همه جانبه، ظرف سه یا چهار سال از موشک قاره پیما برخوردار شود.

روبین خطاب به یک کنفرانس دفاع موشکی در شهر هانتسویل که ارتش آمریکا بانی برگزاری آن بود گفت: در صورت تاکید ایران بر پیشرفت،تنها سه یا چهار سال طول خواهد کشید تا برد موشک بالستیک ایران به 3900 کیلومتر برسد.

مرکز اطلاعات ملی هوا- فضای نیروی هوایی آمریکا در گزارشی که در ماه ژوئن علنی شد اعلام کرد که ایران می تواند ظرف شش سال یک موشک قاره پیما تولید کند که برد آن به آمریکا برسد.

در این گزارش آمده بود: ایران برنامه های بلندپروازانه ای برای توسعه موشک بالستیک و فضایی دارد و می تواند تا سال 2015 یک نوع موشک قاره پیما را که برد آن به آمریکا می رسد مورد توسعه و آزمایش قرار دهد.

منبع: کیهان

برکات ماه رمضان

آمرزش الهى 

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّما سُمِّیَ رَمَضانُ؛ لِأَنَّهُ یُرمِضُ الذُّنوبَ(1) ؛‌ رمضان را به این خاطر رمضان نامیده‏اند که گناهان را مى‏سوزاند .  

   

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: أتَدرونَ لِمَ سُمِّیَ شَعبانُ شَعبانَ؟ لِأَنَّهُ یَتَشَعَّبُ مِنهُ خَیرٌ کَثیرٌ لِرَمَضانَ، و إنَّما سُمِّیَ رَمَضانُ رَمَضانَ؛ لِأَنَّهُ تُرمَضُ فیهِ الذُّنوبُ ـ أی تُحرَقُ ـ (2) ؛ آیا مى‏دانید که چرا شعبان را شعبان نامیده‏اند؟ چون از آن، خیر فراوان براى رمضان، منشعب مى‏شود، و رمضان را به این خاطر رمضان نامیده‏اند که گناهان در آن، سوزانده مى‏شوند .     

 
هر کس رمضان را از روى ایمان و براى خدا و پاداش او، روزه بگیرد و به عبادت برخیزد، گناهان گذشته‏اش آمرزیده مى‏شود؛ و هر کس شب قدر را از روى ایمان و به امید پاداش الهى، به عبادت بایستد، گناهان گذشته‏اش بخشوده مى‏گردد.

 

- الدرّ المنثور عن عائشة: قیلَ لِلنَّبِیِّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: یا رَسولَ الله، ما رَمَضانُ؟ قالَ: «أرمَضَ الله‏ُ فیهِ ذُنوبَ المُؤمِنینَ و غَفَرَها لَهُم»(3) ؛ به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله گفتند: اى پیامبر خدا! رمضان چیست؟ فرمود: «خداوند در آن، گناهان مؤمنان را مى‏سوزاند و مى‏آمرزد.»   

 

- قال رسول الله‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: مَن صامَ رَمَضانَ و قامَهُ إیمانا وَاحتِسابا غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ،

و مَن قامَ لَیلَةَ القَدرِ إیمانا وَاحتِسابا غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ (4) ؛ هر کس رمضان را از روى ایمان و براى خدا و پاداش او، روزه بگیرد و به عبادت برخیزد، گناهان گذشته‏اش آمرزیده مى‏شود؛ و هر کس شب قدر را از روى ایمان و به امید پاداش الهى، به عبادت بایستد، گناهان گذشته‏اش بخشوده مى‏گردد. 

- قال رسول الله‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: شَهرُ رَمَضانَ شَهرٌ فَرَضَ الله‏ُ عز و جل عَلَیکُم صِیامَهُ؛ فَمَن صامَهُ إیمانا وَاحتِسابا خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ کَیَومَ وَلَدَتهُ اُمُّهُ(5) ؛ ماه رمضان، ماهى است که خداوند، روزه آن را بر شما واجب ساخت. پس هر کس آن را از روى ایمان و به امید پاداش الهى روزه بدارد، از گناهانش بیرون مى‏آید، همچون روزى که مادرش او را زاده است .   

  

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: مَن صامَ رَمَضانَ و خَتَمَهُ بِصَدَقَةٍ؛ و غَدا إلَى المُصَلّى بِغُسلٍ، رَجَعَ مَغفورا لَهُ (6)؛ هر کس رمضان را روزه بدارد و آن را با صدقه به پایان ببرد و با غسل به نمازگاه برود، آمرزیده باز مى‏گردد .    

  

- قال رسول الله  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: یَأمُرُ الله‏ُ مَلَکا یُنادی فی کُلِّ یَومٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ فِی الهَواءِ: أبشِروا عِبادی! فَقَد وَ هَبتُ لَکُم ذُنوبَکُمُ السّالِفَةَ، و شَفَّعتُ بَعضَهُم فی بَعضٍ فی لَیلَةِ القَدرِ، إلاّ مَن أفطَرَ عَلى مُسکِرٍ أو حِقدٍ عَلى أخیهِ المُسلِم(7)؛ خداوند به فرشته‏اى فرمان مى‏دهد که در هر روز از ماه رمضان در هوا ندا دهد: «اى بندگان من! مژده! گناهان گذشته شما را بخشیدم و شفاعت شما را درباره یکدیگر در شب قدر قبول کردم، مگر آن که با شراب افطار کرده باشد، یا از برادر مسلمانش کینه در دل داشته باشد.»

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ رَمَضانَ شَهرٌ افتَرَضَ الله‏ُ عز و جل صِیامَهُ، و إنّی سَنَنتُ لِلمُسلِمینَ قِیامَهُ؛ فَمَن صامَهُ إیمانا وَاحتِسابا خَرَجَ مِنَ الذُّنوبِ کَیَومَ وَلَدَتهُ اُمُّهُ(8) ؛ همانا رمضان، ماهى است که خداوند، روزه آن را واجب کرده است و من قیام (براى نماز) را در آن، سنّت قرار داده‏ام . پس هر کس آن را از روى ایمان و به خاطر ثواب الهى روزه بدارد، از گناهان خارج مى‏شود، همچون روزى که مادرش او را زاده است.

   

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: مَن صامَ رَمَضانَ؛ و عَرَفَ حُدودَهُ؛ و تَحَفَّظَ مِمّا کانَ یَنبَغی لَهُ أن یَتَحَفَّظَ فیهِ، کَفَّرَ ما قَبلَهُ

(9) ؛ هر کس رمضان را روزه بدارد و حدود آن را بشناسد و خود را از آنچه سزاوار خویشتندارى در این ماه است، نگه بدارد، گناهان پیشین را پاک کرده است.     


آزادى از آتش دوزخ

- قال رسول الله‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: سُمِّیَ شَهرُ رَمَضانَ شَهرَ العِتقِ ؛ لِأَنَّ لله‏ِِ فی کُلِّ یَومٍ ولَیلَةٍ سِتَّمِئَةِ عَتیقٍ، و فی آخِرِهِ مِثلَ ما أعتَقَ فیما مَضى(10) ؛ ماه رمضان را ماه آزادسازى نامیده‏اند‌؛ چون خداوند در هر روز و شب، ششصد آزادشده دارد و نیز در آخر ماه، به اندازه آنچه در (روزها و شب‏هاى) گذشته آزاد کرده است .    

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ الله‏ِِ تَعالى فی کُلِّ لَیلَةٍ مِن رَمَضانَ سِتَّمِئَةِ ألفِ عَتیقٍ مِنَ النّارِ قال البیهقی فی فضائل الأوقات: ... (11) ؛ خداوند، در هر شب (ماه) رمضان، ششصد هزار آزادشده از آتش دارد. بیهقى در فضائل الأوقات گفته است: نزد علماى ما، مقصود از عدد یادشده، «فراوانى» است، نه همان عدد یادشده در روایت. و همه اینها ـ که خدا داناتر است ـ براى کسى است که حدود این ماه را بشناسد و حقوق آن را نگه دارد.  پس چون آخرین شب فرا رسد، خداوند به شمار همه آنچه پیش‏تر آزاد کرده، آزاد مى‏کند . 

صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ لله‏ِِ فی کُلِّ یَومِ جُمُعَةٍ سِتَّمِئَةِ ألفِ عَتیقٍ مِنَ النّارِ کُلُّهُم قَدِ استَوجَبوها، و فی کُلِّ ساعَةٍ مِن لَیلٍ أو نَهارٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ ألفَ عَتیقٍ مِنَ النّارِ کُلُّهُم قَدِ استَوجَبوها، و لَهُ یَومَ الفِطرِ مِثلُ ما أعتَقَ فِی الشَّهرِ وَالجُمُعَةِ (12)؛ خداوند را در هر روز جمعه، ششصد هزار آزادشده از آتش است که همه آنان شایسته آن‏اند؛ و (خداوند را) در هر ساعت از شب یا روز ماه رمضان، هزار آزادشده از آتش است که همه آنان شایسته آن‏اند؛ و او را در روز فطر، به اندازه آزادشدگان در این ماه و جمعه است .    

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ لله‏ِِ عز و جل عِندَ کُلِّ فَطرَةٍ الفطرة: المرَّةُ من الإفطار، عُتَقاءَ مِنَ النّارِ(13)؛ خدا را به هنگام هر نوبت افطار، آزادشدگانى از آتش است .
امام صادق علیه‏السلام: چون شب اوّل ماه رمضان شود، خداوند، از آفریدگان، هر کس را بخواهد، مى‏آمرزد. پس چون شب بعد فرا رسد، دو برابر آنان را مى‏آمرزد. شب بعد، دو برابر همه آنانى را که آمرزیده و  آزاد کرده است، مى‏آمرزد، تا [آن که در] آخرین شب ماه رمضان، دو برابر آنچه در هر شب آزاد کرده است، از آتش آزاد مى‏کند.   

- قال الإمام الصادق علیه‏السلام: إنَّ لله‏ِِ عز و جل فی کُلِّ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ عُتَقاءَ و طُلَقاءَ مِنَ النّارِ إلاّ مَن أفطَرَ عَلى مُسکِرٍ، فَإِذا کانَ فی آخِرِ لَیلَةٍ مِنهُ أعتَقَ فیها مِثلَ ما أعتَقَ فی جَمیعِهِ (14) ؛ خدا را در هر شب ماه رمضان، آزادشدگان و رهاشدگانى از آتش است، مگر کسى که با شراب افطار کند . پس چون آخرین شبِ آن فرا رسد، به اندازه همه کسانى که در این ماه آزاد کرده است، آزاد مى‏کند . 

- قال الإمام الصادق علیه‏السلام: إذا کانَ أوَّلُ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ غَفَرَ الله‏ُ لِمَن شاءَ مِنَ الخَلقِ، فَإِذا کانَتِ اللَّیلَةُ الَّتی تَلیها ضاعَفَهُم، فَإِذا کانَتِ اللَّیلَةُ الَّتی تَلیها ضاعَفَ کُلَّ ما أعتَقَ، حَتّى آخِرِ لَیلَةٍ فی شَهرِ رَمَضانَ تَضاعَفَ مِثلَ ما أعتَقَ فی کُلِّ لَیلَةٍ .(15)         

امام صادق علیه‏السلام: چون شب اوّل ماه رمضان شود، خداوند، از آفریدگان، هر کس را بخواهد، مى‏آمرزد. پس چون شب بعد فرا رسد، دو برابر آنان را مى‏آمرزد. شب بعد، دو برابر همه آنانى را که آمرزیده و  آزاد کرده است، مى‏آمرزد، تا [آن که در] آخرین شب ماه رمضان، دو برابر آنچه در هر شب آزاد کرده است، از آتش آزاد مى‏کند.    

   

مجموعه برکات و ویژگى‏هاى ماه رمضان

- قال رسول الله‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ـ فی فَضلِ شَهرِ رَمَضانَ ـ  هُوَ شَهرٌ أوَّلُهُ رَحمَةٌ، و أوسَطُهُ مَغفِرَةٌ، و آخِرُهُ الإِجابَةُ وَالعِتقُ مِنَ النّارِ (16) ؛‌ ـ درباره فضیلت ماه رمضان ـ ماهى است که آغاز آن رحمت، میانه آن آمرزش و پایان آن اجابت [دعا] و آزادى از آتش است .   

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ـ مِن خُطبَتِهِ فی آخِرِ جُمُعَةٍ مِن شَعبانَ ـ : یا مَعشَرَ النّاسِ، إذا طَلَعَ هِلالُ شَهرِ رَمَضانَ غُلَّت مَرَدَةُ الشَّیاطینِ، و فُتِّحَت أبوابُ السَّماءِ و أبوابُ الجِنانِ و أبوابُ الرَّحمَةِ، و غُلِّقَت أبوابُ النّارِ (17)؛ پیامبر در خطبه خویش در آخرین جمعه ماه شعبان فرمود: اى گروه مردم! هر گاه هِلال ماه رمضان برآید، شیاطینِ سرکش به بند کشیده مى‏شوند، درهاى آسمان و درهاى بهشت و درهاى رحمت، گشوده، و درهاى آتش، بسته مى‏شوند.    - قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ـ یُبَشِّرُ أصحابَهُ ـ : جاءَکُم رَمَضانُ، جاءَکُم شَهرٌ مُبارَکٌ اِفتَرَضَ الله‏ُ عَلَیکُم صِیامَهُ، تُفَتَّحُ فیهِ أبوابُ الجِنانِ، و تُغَلَّقُ أبوابُ الجَحیمِ، و تُغَلُّ فیهِ الشَّیاطینُ، فیهِ لَیلَةٌ خَیرٌ مِن ألفِ شَهرٍ، مَن حُرِمَ خَیرَها فَقَد حُرِمَ .(18)    

پیامبر خدا در مُژده دادن به یاران خویش فرمود: رمضان، شما را فرا رسیده است. ماهى مبارک، شما را فرا رسیده که خداوند، روزه‏دارىِ آن را بر شما واجب ساخته است. در این ماه، درهاى بهشت، گشوده و درهاى جهنّم، بسته مى‏شوند و شیاطین به بند کشیده مى‏شوند. در آن، شبى است که بهتر از هزار ماه است. هر کس از خیر آن محروم شود، به یقین، محروم مانده است .
پیامبر در خطبه خویش در آخرین جمعه ماه شعبان فرمود: اى گروه مردم! هر گاه هِلال ماه رمضان برآید، شیاطینِ سرکش به بند کشیده مى‏شوند، درهاى آسمان و درهاى بهشت و درهاى رحمت، گشوده، و درهاى آتش، بسته مى‏شوند

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إذا کانَ أوَّلُ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ نادَى الجَلیلُ ـ تَبارَکَ و تَعالى ـ : «... یا جَبرَئیلُ، انزِل عَلَى الأَرضِ فَغُلَّ فیها مَرَدَةَ الشَّیاطینِ حَتّى لایُفسِدوا عَلى عِبادی صَومَهُم.» (19) ؛  چون شب اوّلِ ماه رمضان شود، خداى با عظمت ندا دهد: «... اى جبرئیل! به زمین فرود آى و شیاطین سرکش را به بند کش تا روزه بندگانم را بر آنان تباه نسازند.»

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إذا کانَ أوَّلُ لَیلَةٍ مِن رَمَضانَ فُتِّحَت أبوابُ السَّماءِ فَلا یُغلَقُ مِنها بابٌ حَتّى یَکونَ آخِرُ لَیلَةٍ مِن رَمَضانَ، فَلَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ یُصَلّی فی لَیلَةٍ مِنها إلاّ کَتَبَ الله‏ُ لَهُ ألفـا و خَمسَمِئَةِ حَسَنَةٍ بِکُلِّ سَجدَةٍ،... (20) ؛ چون اوّلین شب (ماه) رمضان شود، درهاى آسمان، گشوده شوند. پس هیچ درى از آنها بسته نمى‏شود تا آن که آخرین شب رمضان فرا رسد. هیچ بنده مؤمنى در شبى از آن، نماز نخوانَد، مگر آن که خداوند براى هر سجده، هزار و پانصد حسنه بنویسد و برایش خانه‏اى از یاقوت سرخ که شصت هزار در دارد، در بهشت بنا کند که براى هر درى قصرى طلایى و آراسته به یاقوت سرخ است. پس چون اوّلین روز (ماه) رمضان را روزه بگیرد، همه گناهان گذشته‏اش تا مثل آن روز، آمرزیده شود. و هر کس به (ماه) رمضان برسد، هر روز، هفتاد هزار فرشته از نمازِ بامداد تا آنگاه که (خورشید) پوشیده در حجاب شود، براى او آمرزش مى‏طلبند. و براى او در برابر هر سجده‏اى که شب یا روز در ماه رمضان به جا آورده است، درختى خواهد بود که سوار، در (امتداد) سایه آن (باید) پانصد سال راه برود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- الفردوس: 2/60/2339، کنز العمّال: 8/466/23688 نقلاً عن محمّد بن منصور السمعانی وابن مندة فی أمالیهما، الدرّ المنثور:1/ 444 نقلاً عن ابن مردویه و کلّها عن أنس .    

2- مستدرک الوسائل: 7/484/8710 نقلاً عن القطب الراوندی فی لبّ اللباب؛ کنز العمّال: 8/591/24293 نقلاً عن أبی الشیخ فی الثواب والدیلمی عن أنس .  

3- الدرّ المنثور: 1/ 444 نقلاً عن ابن مردویه والأصبهانی .  

4- سنن الترمذی: 3/67/683، صحیح البخاری: 2/672/1802، صحیح مسلم: 1/524/175، سنن أبی داود: 2/49/1372و لیس فیها «و قامه»، فضائل الأوقات للبیهقی:40 / 57؛ فضائل الأشهر الثلاثة: 105/ 94 عن ابن عبّاس و ص 142/154 و لیس فیه ذیله، الأمالی للطوسی: 150/247 کلاهما عن أبی هریرة و لیس فیهما «وقامه»، بحارالأنوار: 96/366/42 و ج 97/17/35.  

5- تهذیب الأحکام: 4/152/421 عن عبدالرحمن بن عوف عن أبیه، عوالی اللآلی: 3/132/1، بحارالأنوار: 96/ 375/63 .     

6- ثواب الأعمال: 102/1 عن أنس، بحارالأنوار: 90/363 /15؛ المعجم الأوسط : 6/57/5784 عن أبی هریرة، کنز العمّال: 8/482/23733 .   

7- الدعوات: 207/561، بحارالأنوار: 97/ 5 / 5 .  

8- مسند ابن حنبل: 1/413 / 1688، سنن ابن ماجه:1/421/1328، سنن النسائی: 4/158، مسند أبی یعلى:1/395 /862 کلّها عن عبدالرحمن بن عوف نحوه؛ مستدرک الوسائل: 7/397/8516 نقلاً عن القطب الراوندی فی النوادر عن عبدالرحمن عن أبیه عنه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فیه «شهر فرض الله‏ صیامه و سنّ قیامه ... .»

9- مسند ابن حنبل: 4/110/11524، صحیح ابن حبّان: 8/220/3433 ، السنن الکبرى: 4/501/8505، مسند أبی یعلى: 2/19/1053 کلّها عن أبی سعید الخدری، الزهد لابن المبارک (الملحقات): 24/98 عن عطاء بن یسار، کنز العمّال: 8/481/23727؛ فضائل الأشهر الثلاثة: 131/138 عن أبی سعید الخدری.  

10- النوادر للأشعری: 18 / 2 عن إسماعیل بن أبی زیاد عن الإمام الصادق علیه‏السلام، بحارالأنوار: 96/381/6 .

11- شُعَب الإیمان:3/303/3604، فضائل الأوقات للبیهقی: 44/ 69 کلاهما عن الحسن، کنزالعمّال: 8/479/23719.    

12- مستدرک الوسائل : 7 / 484 / 8710 نقلاً عن القطب الراوندی فی لبّ اللباب .

13- فضائل الأوقات للبیهقی: 44 / 67 عن أبی اُمامة .  

14- الکافی: 4/68/7، تهذیب الأحکام: 4/193/551، کتاب من لا یحضره الفقیه: 2/98 /1838، الأمالی للصدوق: 113/91 کلّها عن محمّد بن مروان، بحارالأنوار: 96/362/31 .

15- الإقبال: 1/28 عن محمّد بن مروان، المصباح للکفعمیّ: 836.

16- الکافی: 4/67/4، تهذیب الأحکام: 3/58/198و ج 4/153/423.

17- الکافی: 4 / 67 / 6، تهذیب الأحکام: 4 / 193 / 550، کتاب من لا یحضره الفقیه: 2/97/1833، ثواب الأعمال: 89/2.  

18- فضائل الأوقات للبیهقی: 37/45، سنن النسائی: 4/ 129، مسند ابن حنبل: 3/ 8 / 7151 و ص412/9502، الأمالی للمفید: 112/2 و ص 301 /1، بحارالأنوار: 96/366/41 .    

19- بحار الأنوار: 96/348/51، الأمالی للمفید: 230/3، فضائل الأشهر الثلاثة : 126 / 133، فضائل الأوقات للبیهقی: 64/ 29، تاریخ دمشق : 52 / 291، کنز العمّال: 8 / 586 / 24281 . 

20- فضائل الأوقات للبیهقی: 40/60، شُعب الإیمان: 3/314 / 3635، کنزالعمّال، 8/470/23706 . 

 

منبع:

ماه خدا، محمدی ری شهری،‌ج 1، ص 52.


 

به بند کشیده شدن شیاطین در ماه رمضان

                                      

 

 

در بسیارى از احادیث این باب، به این نکته اشاره شده بود که در ماه رمضان، شیاطین به بند کشیده مى‏شوند. در این زمینه پرسش‏هایى پدید مى‏آید، از قبیل این که:

شیطان کیست؟ در نظام حکیمانه خلقت، چرا به شیطان اجازه داده شده که انسان را گمراه سازد؟ مرز تسلط شیطان بر انسان تا کجاست؟ چرا خداوند، در ماه رمضان، شیاطین را به بند مى‏کشد و از تأثیر گمراه‎گرانه آنان جلوگیرى مى‏کند؛ ولى در ماه‏هاى دیگر، آنان را آزاد مى‏گذارد؟ و سرانجام، اگر اینگونه روایاتْ درست‏اند، چگونه شمارى از روزه‏داران، در این ماه، مرتکب گناه مى‏شوند؟

آنچه به طور اجمال مى‏توان گفت، این است که: در دیدگاه اسلامى، شیاطین، موجوداتى نامرئى از جنس جن‏اند که از شعور، آگاهى، آزادى و قدرتِ انتخاب برخوردارند؛ لیکن با سوء استفاده از آزادى خود، با زیبا جلوه دادن زشتى‏ها و تحریک هوس‏هاى نامشروع انسان، به گمراه ساختن و فریب دادن او مى‏پردازند .

اما در وراى این نقش اغواگرانه‏اى که شیاطین در نظام آفرینش بازى مى‏کنند، حکمتِ، شکوفایى استعدادهاى پنهانى انسان، تربیت در حدّ انسان کامل، و آماده ساختن او در سایه مقاومت در برابر این لغزشگاه‏ها و فریب‏ها، نهفته است .

این، در حالى است که مرز سلطه شیاطین بر انسان، از حدّ تحریک و وسوسه فراتر نمى‏رود. از این رو، آنان انسان را به زشتى‏ها دعوت مى‏کنند؛ لیکن نمى‏توانند او را به ارتکاب زشتى‏ها وا دارند.1

با این توضیح، آنچه در این مورد باید بررسى شود، دو مسئله است:

1- به بند کشیده شدن شیاطین در ماه رمضان .

2- بررسى عوامل پنهان در وراى انجام دادن گناهان در این ماه، با آن که شیاطین در بندند و نقش گمراه‎گرانه ندارند .

 

علت به بند کشیده شدن شیاطین در ماه رمضان

تحلیل و بررسى روایات دینى در موضوع به بند کشیده شدن شیاطین و جلوگیرى از آنها در ماه رمضان، دو علت را نشان مى‏دهد، با این توضیح که علت دوم در طولِ علت اول است:
 شیاطین، موجوداتى نامرئى از جنس جن‏اند که از شعور، آگاهى، آزادى و قدرتِ انتخاب برخوردارند؛ لیکن با سوء استفاده از آزادى خود، با زیبا جلوه دادن زشتى‏ها و تحریک هوس‏هاى نامشروع انسان، به گمراه ساختن و فریب دادن او مى‏پردازند .

1. طبیعت پیشگیرانه روزه

روزه به طور طبیعى، زمینه‏اى را که شیطان بر اساس آن، انسان را به گمراهى مى‏کشاند، از بین مى‏برد. به تعبیر دقیق‏تر، زنجیرى که در ماه رمضان، شیطان را به بند مى‏کشد، چیزى جز خودِ روزه نیست. از این رو، در حدیث ‏پیامبر خدا آمده است:

إنَّ الشَّیطانَ لَیَجرى مِنِ ابنِ آدَمَ مَجرَى الدَّمِ فَضَیِّـقوا مَجارِیَهُ بِالجُوعِ2؛ شیطان در انسان جارى مى‏شود، همچون جریان خون . پس با گرسنگى، مجارى او را تنگ کنید .

این حدیث، به روشنى بر این نکته دلالت دارد که روزه به طور طبیعى، مانع تسلط شیطان بر انسان مى‏شود. زنجیرى که روزه دارد، نه تنها شیطان را به بند مى‏کشد، بلکه کشش‏هاى نفْس امّاره را هم مهار مى‏کند، آن را به اسارت در مى‏آورد و

جلوى سلطه آن را بر انسان مى‏گیرد، و به فرموده امیر مؤمنان علیه‏السلام: نِعمَ العَونُ عَلى أسرِ النَّفسِ وَ کَسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ3؛ گرسنگى، چه خوب یاورى براى اسیر کردن نفْس و شکستن عادت آن است!

بر این اساس، همه روایاتى که در ستایش گرسنگى و نقش آن در خودسازى و تربیت نفْس، وارد شده‏اند، هدف آنها ایجاد مانع طبیعى در برابر سلطه شیطان بر انسان و نگهدارى انسان از کشش‏ها و اغواگرى‏هاى نفْس و نیز آزادسازى نیروهاى عقلى و شکوفاسازى استعدادهاى انسانى است، آنگونه که از این دو روایت ـ که از مجموعه احادیث اینگونه برگزیده‏ایم ـ روشن مى‏شود.4 پیامبر خدا فرمود: جاهِدوا أنفُسَکُم بِالجُوعِ وَالعَطَشِ، فَإِنَّ الأجرَ فى ذلِکَ کَأَجرِ المُجاهِدِ فى سَبیلِ اللهِ5؛ به وسیله گرسنگى و تشنگى، با نفس خویش جهاد کنید؛ چرا که پاداش آن، مثل پاداش جهادکننده در راه خداست . نیز فرمود: أحیوا قُلُوبَکُم بِقِلَّةِ الضِّحکِ و قِلَّةِ الشَّبَعِ ، وَ طَهِّروها بِالجُوعِ تَصفو[ تَصفُ] وَ تَرِقُّ6؛ دل‏هاى خود را با کم خندیدن و کم خوردن، زنده کنید و آن را با گرسنگى، پاک سازید تا صاف و رقیق شود .

 

2 . عنایت ویژه خداوند

افزون بر پشتوانه‏اى که روزه به طور طبیعى براى روزه‏داران جهت جلوگیرى از سلطه شیطان و اغواگرى‏هاى او پدید مى‏آورد، این برنامه عبادى، خود به خود، زمینه‏ساز شمول عنایت‏هاى خدا بر آنان مى‏گردد. آنچه در روایات با عنوان به بند کشیدن شیاطین در این ماه آمده است، به همین نکته اشاره دارد .

به عبارت دیگر، عنایت الهى گزاف نیست تا سؤال شود، چرا خداى سبحان، مانع سلطه شیطان نمى‏شود و در بقیه ماه‏ها بین انسان و سلطه او فاصله نمى‏اندازد؟ هرگز؛ بلکه ریشه این توفیق و عنایت الهى، در انتخاب خود انسان و ورود او به میهمان‏سراى رمضان، نهفته است .
شیطان در انسان جارى مى‏شود، همچون جریان خون . پس با گرسنگى، مجارى او را تنگ کنید.

علت سود نبردن از به بند کشیده شدن شیاطین

در چارچوب تحلیلى که گذشت ـ که مى‏رساند در این ماه، شیاطین نسبت به انسان و دست کم نسبت به روزه‏داران، سلطه ندارند ـ سؤال اساسى دومى مطرح مى‏شود؛ چرا که مى‏بینیم گاهى روزه‏داران هم در این ماه دچار غفلت و گناه مى‏شوند. تشریع کفّاره‏هایى که براى درمان این حالت‏هاست؛ نیز گواه آن است . سیّد ابن طاووس (ره) در تصویر این نکته مى‏گوید: یکى از دینداران از من پرسید: «من از به بند کشیده شدن شیاطین بهره چندانى نمى‏برم؛ چون همان حالت

غفلت را که پیش از ماه رمضان داشتم، دارم و گویا فرقى نکرده است و با زنجیر شدن یاران شیطان، از آن کاسته نشده است ... .»7

دو پاسخ به این پرسش مى‏توان داد:

1. شیطان، به تنهایى زمینه‏ساز گناهان نیست .

این پاسخ، بر این نکته استوار است که خطاها و گناهانى که از انسان سر مى‏زند، تنها به شیطان و اغواگرى او مربوط نمى‏شود؛ بلکه دو منشأ اساسى دیگر هم دارد: نفْس امّاره، و زنگارهاى متراکمى که پیامد گناهان پیشین‏اند و دل را آلوده و سیاه ساخته‏اند .

در واقع، عنایت الهى‏اى که در ماه رمضان شامل انسان مى‏شود، تنها تأثیر عامل نخستین را که مربوط به شیطان است، از بین مى‏برد؛ اما دو عامل دیگر همچنان نقش ایفا مى‏کنند و جهت زمینه‏سازى براى انحراف انسان و سر زدن گناهان از او و غافل ماندن وى، کافى‏اند .

بر فرض که روزه بتواند همه کشش‏هاى نفْس امّاره را بپوشاند و تأثیر آن را در کشاندن انسان به طرف خطاها و گناهان از بین ببرد، زنگارهاى متراکم از گناهان گذشته، کافى‏اند که براى روزه‏دار، خطرآفرین باشند و او را در معرض غفلت و گناه قرار دهند .

2. در بند بودن شیطان‏ها ، نسبى است .

از تحلیل گذشته روشن شد که زنجیرى که شیطان را به بند مى‏کشد، از خود روزه ماه رمضان فراهم مى‏شود و نه از چیز دیگرى. بنا بر این، هر چه روزه مستحکم‏تر و کامل‏تر باشد، زنجیرى که شیطان را به بند مى‏کشد و جلوى نفْس امّاره را مى‏گیرد، محکم‏تر خواهد بود و از میزان غفلت و انحراف‏هاى ناشى از آن، خواهد کاست .

بر این پایه، مى‏توان گفت: روزه آنان که در ماه رمضان، گناهانى مرتکب مى‏شوند، روزه کاملى نیست .

 

برگرفته از کتاب ماه خدا، محمدی ری شهری .

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

1- در قرآن آمده است: «چون کار داورى به پایان مى‏رسد، شیطان مى‏گوید: خداوند به شما وعده راست داد. و من به شما وعده دادم؛ اما تخلّف کردم . من بر شما سلطه‏اى نداشتم، جز آن که شما را دعوت کردم . شما هم پذیرفتید . پس مرا سرزنش نکنید و خودتان را ملامت کنید.» (ابراهیم، آیه 22) 

2- إحیاء علوم الدین، 1/ 347 ؛ المحجّة البیضاء، 5 / 148 ، عوالى اللئالى، 1/273/97 و ص 325 / 66 .

3- عیون الحکم و المواعظ، 494 ، غرر الحکم، 9944 .

4- براى آگاهى بیشتر از اینگونه روایات، ر . ک : ص 135 کتاب ماه خدا از محمدی ری شهری(برکات میهمانى خدا / حکمت) و ص 137 (تقرّب به خدا) و ص 145 (بهشتى شدن) .

5- إحیاء علوم الدین، 3 / 124 ؛ المحجّة البیضاء ، 5 / 146 .

6- إحیاء علوم الدین، 3 / 129؛ المحجَّة البیضاء، 5/ 154 .

7- سیّد ابن طاووس، پنج جواب براى این سؤال بیان مى‏کند که هیچ کدام قانع‏کننده نیست، مگر پاسخ اخیر که همراه با توضیحاتى در متن مى‏آید. (ر . ک : الإقبال، 1/ 73) .

روزه و رمضان در آئینه شعر فارسى

مبارک باد آمد ماه روزه رهت‏خوش باد، اى همراه روزه شدم بر بام تا مه را ببینم که بودم من به جان دلخواه روزه نظر کردم کلاه از سر بیفتاد سرم را مست کرد آن شاه روزه مسلمانان، سرم مست است از آن روز زهى اقبال و بخت و جاه روزه بجز این ماه، ماهى هست پنهان نهان چون ترک در خرگاه روزه بدان مه ره برد آن کس که آید درین مه خوش به خرمنگان روزه رخ چون اطلسش گر زرد گردد بپوشد خلعت از دیباه روزه دعاها اندرین مه مستجاب است فلکها را بدرد آه روزه چو یوسف ملک مصر عشق گیرد کسى کو صبر کرد در چاه روزه سحورى کم زن اى نطق و خمش آن ز روزه خود شوند آگاه روزه

(کلیات شمس، جزء و پنجم، ص 137)

رمضان، ماه روزه و ماه نهم از ماههاى قمرى بین شعبان و شوال است، رمضان در لغت‏به معناى تابش گرما و شدت تابش خورشید است. بعضى گویند رمضان به معنى سنگ گرم است که از سنگ گرم، پاى روندگان مى‏سوزد و شاید ماخوذ از «رمض‏» باشد که به معنى سوختن است چون ماه صیام گناهان را مى‏سوزاند به این خاطر، بدین اسم موسوم شده است زیرا ماه رمضان موجب سوختگى و تکلیف نفس است. اما صوم و روزه که در این ماه تکلیف شرعى مسلمانان است عبارت است از احتراز از خوردن و آشامیدن و مفطرات دیگر از طلوع صبح تا غروب.

در قرآن مجید یک بار «رمضان‏» و چهارده بار صوم و صیام و صائمین و صائمات ... آمده است.

شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن ... ماه رمضان است که در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آیه 179 سوره بقره طرح شده است: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون.

از همان آغاز که رودکى پدر شعر فارسى، بلند بناى کاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صیام در آیینه شعر فارسى انعکاس یافتند. این انعکاس در تمامى انواع شعر مدحى، اخلاقى، تعلیمى، غنایى و رثا دیده مى‏شود. در شعر شاعران دوره اول، کاربردها سطحى است و از اعلام ماه رمضان یا عید رمضان و مبارک باد گفتن آن فراتر نمى‏رود:

روزه به پایان رسید و آمد نو عید هر روز بر آسمانت‏باد امروزا

(رودکى)

همان بر دل هر کسى بوده دوست نماز شب و روزه آیین اوست

(فردوسى 203/3)

بر آمدن عید و برون رفتن روزه ساقى بدهم باده بر باغ و به سبزه

(منوچهرى به نقل از دهخدا)

عید قربان بر او مبارک باد هم بر آنسان که بود عید صیام

(فرخى به نقل از دهخدا)

جاهش زد هر چون مه عید از صف نجوم ذاتش زخلقت چون شب قدر از مه صیام گر در مه صیام شود خوانده این مدیح بر تو به خیر باد مدیح و مه صیام

(به نقل از دهخدا)

خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام بر اولیاء و احباى شهریار نام

(نزارى به نقل از دهخدا)

نزد خداوند عرش بادا مقبول طاعت‏خیر تو و صیام و قیامت

(مسعود سعد به نقل از دهخدا)

روزه دار و به دیگران بخوران نه مخور روز و شب شکم بدران

(به نقل از دهخدا)

دیدگاه ناصر خسرو شاعر تعلیمى و دینى مذهبى اسماعیلیه از شاعران پیشین فراتر مى‏رود وى اگر چه پرسشى را که از مستنصر بالله درباره روزه و دیگر احکام شریعت مى‏کند بى‏جواب مى‏گذارد:

و آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مقرر؟ و ز روزه که فرمودش ماه نهم از سال و زحال زکات درم و زر مدور ...

(ناصر خسرو ص 512)

اما مخاطب خود را به تامل درباره این حکم عبادى فرا خوانده مى‏گوید:

چون روزه ندانى که چه چیزى است چه سود است بیهوده همه روز تو را بودن ناهار

(ناصر خسرو ص 165)

همه پارسایى نه روزه است و زهد نه اندر فزونى نماز و دعاست

(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)

از نماز و روزه تو هیچ نگشاید تو را خواه کن خواهى مکن، من با تو گفتم راستى

(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)

تا نپذیرد ز توى زى خداى نیست پذیرفته صلاة و صیام

(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)

سوى بهشت عدن یکى نردبان کنم یک پایه از صلات و دگر پایه از صیام

(ناصر خسرو ص 58)

خاقانى شاعر تعلیمى علاوه بر آن که در شعر خود از مفردات صوم و صیام سود جسته است و صیام را از بهترین سکنات نفس دانسته است:

از جسم بهترین حرکاتى صلاة دان وز نفس بهترین سکناتى صیام دان

(خاقانى)

به خاطر آشنایى با عقاید ترسایى و دین مسیحیت از «روزه مریم‏» «صوم العذرا» یاد مى‏کند. روزه مریم یا صوم مریم که در آیه 27 سوره مریم آمده است: «فقولى انى نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا: پس بگو بدرستى که من نذر کردم براى خداى بخشنده روزه، پس سخن نمى‏کنم امروز آدمى را.

آن است که بعد از ولادت عیسى(ع) مریم نذر کرد که روزه بدارد و یک روز تمام با کسى سخن نگفت: چون قوم از وى سخنها پرسیدن گرفتند فقط اشاره به کودک کرد که در گهواره بود و عیسى(ع) گفت: انى عبد الله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا: گفت: به درستى که منم بنده خدا، مرا کتاب داده و پیغمبر گردانیده است.

نسطوریه، روزه مریم را هنوز به نام صوم مارت مریم نگاه مى‏دارند و آن در دوشنبه بعد از عید بسبار نسطورى آغاز مى‏شود و در روز عید میلاد تمام مى‏شود:

چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه که مریم عور بود و روح تنها چه بود آن نطق عیسى وقت میلاد چه بود آن صوم مریم گاه اصغا

(خاقانى ص 27)

در توحید و معراج حضرت ختمى مرتبت گوید:

دل گرسنه در آمد بر خوان کائنات چون شبهتى بدید برون رفت ناشتا مریم گشاده روزه و عیسى ببسته نطق کو در سخن گشاده سر سفره سخا...

(خاقانى ص 5)

و در واقعه حبس و عزلت‏خود گوید:

روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست خاطر روح القدس پیوند عیسى زاى من نیست‏بر من روزه در بیمارى دل زان مرا روزه باطل مى‏کند اشک دهن آلاى من اشک چشم در دهان افتد گه افتد افطار از آنک جز که آب گرم چیزى نگذرد بر ناى من

(خاقانى صص 31، 322)

نظامى گنجوى نیز در مثنوى خسرو و شیرین در بیان مرگ مریم، روزه مریم را یاد مى‏کند:

چون مریم، روزه مریم نگه داشت دهان در بست از آن شکر که شه داشت

(خسرو و شیرین ص 288)

مولانا در کلیات شمس، روزه مریم را براى نفس شکمخوار توصیه مى‏کند:

باز رهان خلق را از سر و از سر کشى اى که درون دلى چند ز دل، درکشى... نفس شکمخوار را روزه مریم دهى تا سوى بهرام عشق مرکب لاغر کشى

(کلیات شمس جزو ششم ص 241)

و در موردى دیگر گوید:

روزه مریم مرا، خوان مسیحیت نوا ترکنم از فرات تو، امشب خشک نانه

(کلیات شمس جزو پنجم ص 222)

صوم العذارا نیز ترکیبى است که یک بار در دیوان خاقانى دیده مى‏شود، بنا به ترجمه و شرح مینورسکى در قصیده مسیحیت، صوم العذارا را شروع آن روز دوشنبه بعد از عید تجلى است و سه روز طول مى‏کشد و عبادیان و مسیحیان عرب آن را به یاد دوشیزگان نصارى مى‏گیرند که روزه، آنها را از اسارت پادشاه حیره المنذر رهایى بخشید منذر از امسا چهار صد دختر برد و به عنوان قربانى به عزه از اصنام جاهلى تقدیم کرد. در شرح شیخ آذرى صوم العذارا به معنى روزه دختران بکر آمده که به متابعت مریم در هیکل نشینند تا روز وفات.

به خمسین و به دنح و لیلة الفظر به عید الهیکل و صوم العذارا

(خاقانى ص 28)

خاقانى از مضمون روزه گرفتن و افطار کردن، در شعر غنایى، مدحى و رثایى نیز سود جسته است، در شعر غنایى مى‏گوید:

عشق آتشى است کاتش دوزخ غذاى اوست پس عشق روزه‏دار و تو در دوزخ هوا

(خاقانى ص 205)

و در شعر مدحى مى‏گوید:

تا به رویش گرفته‏ام روزه جز به یادش نکرده‏ام افطار

(خاقانى ص 205)

و در شعر رثایى، روزه گرفتن را به معنى ترک و قطع علاقه به کار برده است آنجا که از زبان امیر رشید الدین فرزند در گذشته‏اش مى‏گوید:

من کنون روزه جاوید گرفتم زجهان گر شما در هوس عید بقایید همه

(خاقانى ص 409)

و باز در مرثیه او مى‏گوید:

ز این دونان فلک از خوانچه دونان بینند تا نبینم که دهان از پى خور بگشایید. از طرب روزه بگیرید و به خون ریز سرشک نه به خوان ریزه این خوان چه زر بگشایید

(خاقانى ص 158)

در آثار سعدى شاعر معرفت و اخلاق نیز توجه به روزه و شرایط آن دیده مى‏شود. در یک مورد شاعر، توجه کامل به خدا را مطرح کرده و روزه و عبادتى را که ریا و سمعه‏اى در آن طرح شود مطرود مى‏داند:

شنیدم که نابالغى روزه داشت به صد محنت آورد روزى به چاشت... پدر دیده بوسید و مادر سرش فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وى گذر کرد یک نیمه روز فتاد اندرو ز آتش معده سوز به دل گفت اگر لقمه چندى خورم چه داند پدر غیب یا مادرم چون روى پسر در پدرم بود و قوم نهان خورد و پیدا به سر برد صوم که داند چون در بند حق نیستى اگر بى وضو در نماز ایستى

(بوستان ص 273)

و در موردى دیگر تهمت و غیبت را از مبطلات روزه دانسته، مى‏گوید:

به طفلى درم رغبت روزه خاست ندانستى چپ کدام است و راست یکى عابد از پارسایان کوى همى شستن آموختم دست و روى که بسم الله اول به سنت‏بگوى دوم نیت آور سوم کف بشوى پس آنگه دهن شوى و بینى سه بار مناخر به انگشت کوچک بخار به سبابه دندان پیشین بمال که نهى است در روزه بعد از زوال وزان پس سه مشبت آب بر روى زن ز رستنگه موى سر تا ذقن در دستها تا به مرفق بشوى ز تسبیح و ذکر آنچه دانى بگوى دگر مسح سر بعد از آن غسل پاى همین است و ختمش به نام خدا کس از من نداند در این شیوه به نبینى که فرتوت شد پیر ده شنید این سخن دهخداى قدیم بشورید و گفت اى خبیث رجیم نه مسواک در روزه گفتى خطاست بنى آدم مرده خوردن رواست دهن گوز ناگفتنى‏ها نخست بشوى، آنکه از خور دنیا بهشت

(بوستان ص 292)

و در جاى دیگر مى‏گوید:

به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز اى مبارک در رزق زن برو تاز خوانت نصیبى دهند که فرزند کانت نظر بررهند بگفتا بود مطبخ امروز سرد که سلطان به شب نیت روزه کرد زن از ناامیدى سرانداخت پیش همى گفت‏با خود دل از فاقه ریش که سلطان از این روزه گویى چه خواست که افطار و عید طفلان ماست خورنده که خیرش بر آید زدست به از صائم الدهر دنیا پرست مسلم کسى را بود روزه داشت که درمانده‏اى را دهد نان چاشت و گرنه چه لازم که سعیى برى ز خود باز گیرى و هم خورى

(بوستان ص 204)

و در قصیده‏اى از تودیع ماه رمضان، بار بر دل دارد و مى‏گوید:

برگ تحویل مى‏کند رمضان بار تودیع بر دل اخوان یار نادیده سیر زود برفت دیر ننشست نازنین مهمان غادرالحب صحبة الاحباب فارق الخل عشرة الخلان ماه فرخنده روى بر پیچید و علیک السلام یا رمضان الوداع اى زمان طاعت و خیر مجلس ذکر و محفل قرآن مهر فرمان ایزدى بر لب نفس در بند و دیو در زندان تا دگر روز، با حبان آید بس بگردد به گونه گونه جهان بلبلى زار زار مى‏نالید بر فراق بهار وقت‏خزان گفتم اندوه مبرکه باز آید روزه نو روز و لاله و ریحان گفت ترسیم بقا وفا نکند ور نه هر سال گل دهد بستان روزه بسیار و عید خواهد بود تیرماه و بهار و تابستان تا که در منزل حیات بود سال دیگر که در غریبستان...

(قصاید سعدى 722)

در شعر غنایى نیز سعدى از مضمون روزه و ماه نو بى بهره نبوده و هلال ابروى دوست را هلال عید خود یافته است:

هر که را خاطر به روى دوست رغبت مى‏کند بس پریشانى بباید بردنش چون موى دوست دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروى دوست

(غزلیات سعدى ص 388)

اما بهترین مضامین و عمیق‏ترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم مى‏خورد.

شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنى دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمى، ماه پرورش عیسى روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمى‏آید:

ماه رمضان آمد اى یار قمر سیما بر بند سر سفره بگشاى ره بالا اى یاوه هر جایى، وقتست که باز آیى بنگر سوى حلوایى تا کى طلبى حلوا... مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر خوش با شکم خالى مى‏نالد چون سرنا خالى شو و خالى به لب بر لب نایى نه چون نى زدمش پر شو و آنگاه شکر مى‏خا... گر تو به زیان کردى آخر چه زیان کردى کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم کز قاف صیام اى جان، عصفور شود عنقا صفراى صیام ار چه، سوداى سفر افزاید لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا هر سال نه جوها را مى‏پاک کند از گل تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا بر جوى کنان تو هم، ایثار کن این نان را تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا... بستیم در دوزخ یعنى طمع خوردن بگشاى در جنت‏یعنى که دل روشن بس خدمت‏خر کردى بس کاه و جوش بردى در خدمت عیسى هم باید مددى کردن تا سفره و نان بینى کى جان و جهان بینى رو جان و جهان را جو، اى جان و جهان من اینها همه رفت اى جان بنگر سوى محتاجان بى برگ شدیم آخر چون گل ز دى و بهمن سیریم ازین خرمن، زین گندم وزین ارزن بى سنبله و میزان، اى ماه تو کن خرمن ...

(کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91)

در غزلى دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پرده‏هاى ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین مى‏خواند:

آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید دست‏بدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطعیت‏برست، دست طبیعت‏ببست قلب ضلالت‏شکست لشکر ایمان رسید لشکر «والعادیات‏» (1) دست‏به یغما نهاد ز آتش «و الموریات‏» (2) نفس به افغان رسید البقره راست‏بود موسى عمران نمود مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید روزه چون قربان ماست زندگى جان ماست تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید صبر چو ابریست‏خوش، حکمت‏بارد ازو زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(3) نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید زود از این چاه تن دست‏بزن در رسن برسر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید عیسى چو از خر برست گشت دعایش قبول دست‏بشو کز فلک، مایده و خوان رسید دست و دهان را بشو، نه بخور و نى بگو آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید

(کلیات شمس جزو دوم ص 198)

مولانا روزه را مادرى مى‏داند که کریمانه به سوى اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادرى را آسان از دست فرو هشت:

سوى اطفال بیامد به کرم مادر روزه مهل اى طفل به سستى طرف چادر روزه بنگر روى ظریفش بخور آن شیر لطیفش به همان کوى وطن کن، بنشین بر در روزه بنگر دست رضا را که بهاریست‏خدا را بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه هله‏اى غنچه نازان، چه ضعیفى و چه یازان چون رسن باز بهارى بجه از خیبر روزه تو گلا غرقه خونى چیى دلخوش و خندان مگر اسحاق خلیلى خوشى از خنجر روزه ز چیى عاشق نانى، بنگر تازه جهانى بستان گندم جانى هله از بیدر روزه

(کلیات شمس، جزو پنجم)

در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهاى دوزخ بسته و درهاى بهشت‏به رویمان باز خواهد شد:

دلا در روزه مهمان خدایى طعام آسمانى را سرایى درین مه چون در دوزخ ببندى هزاران در ز جنت‏برگشایى... (4)

(کلیات شمس جزو ششم صص 35 و 361)

در غزلى شیوا با ردیف «صیام‏» به تاثیر روزه در دل و جان مى‏پردازد که آن از زبان خود مولانا خوشتر است:

مى‏بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام گر تو خواهى تا عجب گردى، عجایب دان صیام گر تو را سوداى معراجست‏بر چرخ حیات دانک اسب تازى تو هست در میدان صیام هیچ طاعت در حبان آن روشنى ندهد تو را چونک بهر دیده دل کورى ابدان صیام چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور خاص شد بهر کمال معنى انسان صیام چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام خدمت‏خاص نهانى تیز نفع و زود سود چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام ماهى بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد آنچ کرد اندر دل و جانهاى مشتاقان صیام در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل هست‏بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام گرچه ایمان هست مبنى بر بناى پنج رکن لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را چون شب قدر مبارک هست‏خود پنهان صیام سنگ بى قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام شیر چون باشى که تو از روبهى لرزان شوى چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام بس شکم خارى کند آنکو شکم خوارى کندنیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام خاتم ملک سلیمانست‏یا تاجى که بخت مى‏نهد بر تارک سرماى مختاران صیام خنده صایم به است از حال مفطر در سجود زانک مى‏بنشاندت بر خوان الرحمن صیام در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود همچون حمامت‏بشوید از همه خذلان صیام شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام هیچ حیوانى تو دیدى روشن و پر نور علم تن چون حیوانست مگذار از پى حیوان صیام شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن تا درون جان ببینى شکر ارزان صیام قطره تو، سوى بحر کى توانى آمدن؟! سوى بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام پاى خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام خویشتن را بر زمین زن درگه غوغاى نفس دست و پایى زن که بفروشم چنین ارزان صیام گرچه نفست رستمى باشد مسلط بر دلت لزر بر وى افکند چون بر گل لرزان صیام ظلمتى کز اندرونش آب حیوان مى‏زهد هست آن ظلمت‏به نزد عقل هشیاران صیام گر تو خواهى نور قرآن در درون جان خویشتن هست‏سر نور پاک جمله قرآن صیام بر سر خوانهاى روحانى که پاکان شسته‏اند مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام روزه چون روزت کند روشن دل و صافى روان روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام در صیام ار پا نهى شادى کنان نه با گشاد چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام زود باشد کز گریبان بقا سر برزند هر که در سر افکند ماننده دامان صیام

(کلیات شمس جزو سوم صص 291 تا 293)

مولانا در رباعیات خود نیز به روزه و تاثیر آن توجه داشته است که در ذیل به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:

این روزه چو به‏غربیل ببیزد جان را پیدا آرد قراضه پنهان را جامى که کند تیره مه تابان را بى پرده شود نور دهد کیوان را

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 29)

روز محک محتشم و دون آمد زنهار مگو «چون‏» که ز هجوم آمد روزیست که از وراى گردون آمد زان روز بهى که روزن افزون آمد

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 633)

بیزارم از آن لعل که پیروزه بود بییزام از آن عشق که سه روزه بود بیزارم از آن ملک که در یوزه بود بیزارم از آن عید که در روزه بود

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 779)

هین نوبت صبر آمد و ماه روزه روزى دو مگو ز کاسه و از کوزه بر خوان فلک گرد پى در یوزه تا پنبه جان باز رهد از غوزه

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 622)

عارف شیدا و عاشق گاهى از مضمون روزه در شعر تغزلى نیز بهره مى‏جوید و این کاربرد هم در غزلیات و هم در رباعیات او دیده مى‏شود:

مه روزه اندر آب آمد، اى بت‏شکر لب بنشین نظاره مى‏کن، ز خورش کناره مى‏کن دو هزار خشک لب بین به کنار حوض کوثر اگر آتش است روزه تو زلال بین نه کوزه ترى دماغت آرد چو شراب همچون آذر جو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت‏خندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شیشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شکفته، رمضان زیاد رفته به وثاق ساقى خود بزدیم حلقه بر در چون بدید مست ما را، بگزید دستها را سر خود چنین چنین کرد و تبافت روز معشر ز میانه گفت مستى، خوش و شوخ و مى پرستى که: کسى گوید اینک «روزه شکند ز قند و شکر؟» شکر از لبان عیسى که بود حیات موتى که ز ذوق باز ماند دهن نکیر و منکر تو اگر خراب و مستى به من آ که از منستى و اگر خمار یارى سخنى شنو مخمر چه خوشى! چه خوش سنادى! به کدام روز زادى؟ به کدام دست کردت قلم قضا مصور تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت شکران و ماه رویان همه همچو مه مطهر هله، مطرب شکر لب، برسان صدا به کوکب که ز صید باز آمد شه ما خوش و مظفر ز تو هر صباح عیدى، ز تو هر شبست قدرى نه چو قدر عامیانه که شبى بود مقدر تو بگو سخن که جانى، قصصات آسمانى که کلام تست صافى و حدیث من مکدر

(کلیات شمس جزو سوم ص 2 و 3)

و یا در یک رباعى گوید:

روى تو نماز آمد و چشمت روزه وین هر دو کنند از لبت دریوزه جرمى کردم مگر که من مست‏بدم آب تو بخوردم و شکستم کوزه

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 162)

لطف سخن مولوى در آن است که در استفاده از مضامین شرعى و احکام عبادى حرمت آنها را داشته در کاربرد آنها چون بعضى از شاعران به ترک ادب شرعى کشیده نمى‏شود و علت آن است که معشوق مولوى، معشوق حقیقى و ازلى است در حالى که کاربرد احکام شرعى در خدمت عشق مجازى است که شاعر را به ترک رمت‏شرعى مى‏کشاند، در ذیل به یک نمونه از این موارد اشاره مى‏شود:

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آرى افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه بخورد روزه خود را به گمانش که شب است.

(شاعر عباس صبوحى ص 59)

دیوان شاعر رند مذهب ادب فارسى نیز از برکت ماه رمضان بى بهره نبوده است.

حافظ در دیوان خود 5 بار واژه «روزه‏» 3 بار «رمضان‏» ،2 بار «صیام‏» و یک بار «روزه دار» را به کار برده است کاربرد این مضمون تقریبا در تمامى غزلها یکسان است و شاعر در بیشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چیدن جام مى یا دیده شدن هلال عید و در دادن جام و قدح اشاره کرده است. یکى از معانى روزه که در رساله اصطلاحات فخر الدین ابراهیم عراقى نیز آمده است این است که روزه در اصطلاح، قطع التفات را گویند. انصارى گوید:

«روزه جوانمردان طریقت‏به زبان اهل معرفت‏بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه دارى، و از طعام و شراب باز دارى، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه دارى، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عید خواجه حافظ نیز جز ازین مقوله نمى‏تواند باشد، در ذیل به شواهدى از دیوان حافظ اشاره مى‏شود:

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست مى زخمخانه به جوش آمد و مى‏باید خواست توبه زهد فروشان گران جان بگذشت وقت رند و طرب کردن رندان پیداست

(حافظ ص 16)

بیا که ترک فلان خوان روزه غارت کرد هلال عید به دور قدح اشارت کرد ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد...

(حافظ ص 89)

ساقى بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت‏بیا تا قضا کنیم عمرى که بى حضور صراحى و جام رفت در تاب توبه چند توان سوخت همچون عود مى‏ده که عمر در سر سوداى خام رفت

(حافظ ص 58)

باز اى و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...

(حافظ ص 184)

حسن ختام مقالمان را به قطعه‏اى از دیوان شهریار اختصاص مى‏دهیم با عنوان «هدیه روزه داران‏»:

حکمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنیده شود صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شیطان تو رمیده شود هر که صبرش ستون ایمان بود پشت‏شیطان از و خمیده شود عرفان سر کشیده گوش به زنگ کز شب غره ماه دیده شود آفتاب ریاضتى که ازو میوه معرفت رسیده شود عطش روزه مى بریم آرزو کو به دندان جگر جویده شود چه جلایى دهد به جوهر روح کادمى صافى و چکیده شود بذل افطارى سفره عدلى است که در آفاق گستریده شود فقر بر چیده‏دار از خوانى که به پاى فقیر چیده شود شب قدرش هزار ماه خداست گوش کن نکته پروریده شود از یکى میوه عمل که درو کشته شد سى هزار چیده شود گر تکانى خورى در آن یک شب نخل عمر از گنه تکیده شود چه گذارى به راه تو به کزو پیچ و خمها میان بریده شود مفت مفروش کز بهاى شبى عمرها باز پس خریده شود روز مهلت گذشت و بر سر کوه پرتوى مانده تا پریده شود تا دمى مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دمیده شود در جهنم ندامتى است کزو دست و لبها همه گزیده شود مزه تشنگى و گرسنگى گر به کام فرو چشیده شود به خدا تا گرسنه‏یى نالید تسمه از گرده‏ها کشیده شود

(دیوان شهریار ج 2 ص 1014)

پى‏نوشت‏ها:

1- قرآن کریم 100/1 و 2

2- همان

3- مستفاد است از مضمون آیه: شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن 2/185

منابع و مؤاخذ:

1- قرآن کریم

2- حافظ، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، به اهتمام محمد قزوینى و دکتر قاسم غنى، کتابفروشى زوار

3- خاقانى شروانى، افضل الدین، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادى، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1368

4- خاقانى، شرح قصیده ترسائیه، به قلم ولادیمیر مینورسکى، ترجمه و تعلیقات عبد الحسین زرین کوب، مؤسسه انتشارات سروش تبریز

5- دهخدا، تالیف على اکبر دهخدا، زیر نظر دکتر معین، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردین 1346

6- سجادى، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، کتابخانه ظهورى، تهران، 1350

7- سعدى، متن کامل دیوان، گلستان و بوستان، به کوشش دکتر مظاهر مصفا، نشر کانون معرفت

8- شاطر عباس صبوحى، چهار دیوان، به کوشش تیمور گرگین

9- شهریار، سید محمد حسین شهریار، دیوان، ج 2، چاپ نهم، انتشارات زرین، نگاه، تهران

10- فردوسى، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور

11- مولوى، جلال الدین محمد، کلیات شمس، با تصحیحات و حواشى بدیع الزمان

فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران

12- ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبى مینوى، مهدى محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران

رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه 255

جمعى از نویسندگان

درباره ماه رمضان

رمضان اسمى از اسماء الهى مى‏باشد و نبایست‏به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) گوش فرا مى‏دهیم.

رمضان از اسماء الله است

هشام بن سالم نقل روایت مى‏نماید و مى‏گوید: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى جعفر امام باقر (علیهما السلام) بودیم، پس سخن از رمضان به میان آوردیم.

فقال علیه السلام: لا تقولوا هذا رمضان، و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان، فان رمضان اسم من اسماء الله عز و جل لا یجیى و لا یذهب و انما یجیى‏ء و یذهب الزائل و لکن قولوا شهر رمضان فالشهر المضاف الى الاسم و الاسم اسم الله و هو الشهر الذى انزل فیه القرآن، جعله الله تعالى مثلا و عیدا و کقوله تعالى فى عیسى بن مریم (علیهما السلام) و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل. (1)

امام علیه السلام فرمود: نگوئید این است رمضان، و نگوئید رمضان رفت و یا آمد، زیرا رمضان نامى از اسماء الله است که نمى‏رود و نمى‏آید که شى‏ء زائل و نابود شدنى مى‏رود و مى‏آید، بلکه بگوئید ماه رمضان، پس ماه را اضافه کنید در تلفظ به اسم، که اسم اسم الله مى‏باشد، و ماه رمضان ماهى است، که قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل و عید قرار داده است همچنانکه پروردگار بزرگ عیسى بن مریم (سلام الله علیهما) را براى بنى اسرائیل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) روایت‏شده که حضرت فرمود: «لا تقولوا رمضان و لکن قولوا شهر رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان‏» (2) شما به راستى نمى‏دانید که رمضان چیست (و چه فضائلى در او نهفته است).

واژه رمضان و معناى اصطلاحى آن

رمضان از مصدر «رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل... معنا شده است، انتخاب چنین واژه‏اى براستى از دقت نظر و لطافت‏خاصى برخوردار است. چرا که سخن از گداخته شدن است، و شاید به تعبیرى دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زیرا که رمضان ماه تحمل شدائد و عطش مى‏باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى تابستان.

و عطش دیگر حاصل از نفس سرکشى که پیوسته مى‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است.

در مقایسه این دو سوزش، دقیقا رابطه عکس برقرار است، بدین مفهوم که نفس سرکش با چشیدن آب تشنه‏تر مى گردد، وهرگز به یک جرعه بسنده نمى‏کند، و پیوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذیر جهت ارضاى تمایلات خود وا مى‏دارد. و در همین رابطه است که مولوى با لطافت هرچه تمامتر این تشبیه والا را به کار مى‏گیرد و مى‏گوید:

آب کم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم بالصواب زین طلب بنده به کوى حق رسید درد مریم را به خرما بن کشید

اما از سوى دیگر، عطش ناشى از آفتاب سوزان سیرى پذیر است، و قانع کننده.

پى‏نوشت‏ها:

1- بحار جلد 96، ص 376، طبع اسلامیه

2- بحار، ج 96، ص 377

روزه، درمان بیماریهاى روح و جسم صفحه 22

سید حسین موسوى راد لاهیجى

روزه از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم  

سوره بقره، آیات 185-183

یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون.(183) ایاما معدودات فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون.(184) شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر و لتکملوا العدة و لتکبروا الله على ما هدیکم و لعلکم تشکرون.(185)

ترجمه آیات

اى کسانى که ایمان آورده‏اید روزه بر شما واجب شده همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شاید با تقوا شوید(183).

و این روزهائى چند است پس هر کس از شما مریض و یا مسافر باشد باید ایامى دیگر بجاى آن بگیرید و اما کسانى که به هیچ وجه نمى‏توانند روزه بگیرند عوض روزه براى هر روز یک مسکین طعام دهند و اگر کسى عمل خیرى را داوطلبانه انجام دهد برایش بهتر است و اینکه روزه بگیرید برایتان خیر است اگر بناى عمل کردن دارید(184).

و آن ایام کوتاه ماه رمضان است که قرآن در آن نازل شده تا هدایت مردم و بیاناتى از هدایت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر کس این ماه را درک کرد باید روزه‏اش بگیرد و هر کس مریض و یا مسافر باشد بجاى آن چند روزى از ماههاى دیگر بگیرد خدا براى شما آسانى و سهولت را خواسته و دشوارى نخواسته و منظور اینست که عده سى روزه ماه را تکمیل کرده باشید و خدا را در برابر اینکه هدایتتان کرد تکبیر گفته و شاید شکرگزارى کرده باشید(185).

بیان آیات

ویژگى‏هاى بیانى آیات تشریع روزه

سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینکه: اولا هر سه با هم نازل شده‏اند، براى اینکه ظرف (ایام)در ابتداى آیه دوم متعلق به کلمه(صیام)در آیه اول است و جمله(شهر رمضان)در آیه سوم یا خبر است‏براى مبتدائى حذف شده که عبارت است از ضمیرى که به کلمه(ایاما)بر مى‏گردد، و تقدیر جمله(هى شهر رمضان)است و یا مبتدائى است‏براى خبرى که حذف شده و تقدیرش"شهر رمضان هو الذى کتب علیکم صیامه"است و یا بدل از کلمه صیام در جمله (کتب علیکم الصیام)در آیه اول است، و به هر تقدیر جمله(شهر رمضان)بیان و توضیحى است‏براى روشن کردن جمله(ایاما معدودات)ایام معدوده‏اى که روزه در آنها واجب شده.

پس به دلیلى که ذکر شد آیات سه‏گانه مورد بحث‏به هم متصل، و نظیر کلام واحدى است که یک غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بیان وجوب روزه ماه رمضان.

و ثانیا دلالت دارد بر اینکه قسمتى از گفتار این سه آیه به منزله توطئه و زمینه‏چینى براى قسمت دیگر آن است، یعنى دو آیه اول به منزله مقدمه است‏براى آیه سوم، چون در آیه سوم تکلیفى واجب مى‏شود که صاحب کلام، اطمینان ندارد از اینکه شنونده از اطاعت آن سرپیچى نکند، براى اینکه تکلیف نامبرده تکلیفى است که بالطبع براى مخاطب، شاق و سنگین است، و به این منظور، دو آیه اول از جملاتى ترکیب شده که هیچ یک از آنها از هدایت ذهن مخاطب به تشریع روزه رمضان خالى نیست، بلکه در همه آنها به تدریج ذهن شنونده را به سوى آن توجه مى‏دهد، و به این وسیله استیحاش و اضطراب ذهن او را از بین مى‏برد، و در نتیجه علاقمند به روزه مى‏کند، تا با اشاره به تخفیف و تسهیلى که در تشریع این حکم رعایت‏شده، و نیز با ذکر فوائد و خیر دنیوى و اخروى که در آن است، حدت و شدت دلخواهى و استکبار او را بشکند.

و بهمین جهت‏بعد از آنکه در جمله: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام"، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان کرد، بلافاصله فرمود: "کما کتب على الذین من قبلکم" و فهمانید که شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت کنید، و آن را گران بشمارید، چون این حکم منحصر به شما نبوده، بلکه حکمى است که در امتهاى سابق نیز تشریع شده بود.(لعلکم تتقون)، یعنى علاوه بر اینکه عمل به این دستور، همان فائده‏اى را دارد که شما به امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر این، این عمل که گفتیم در آن، امید تقوا براى شما هست، همچنانکه براى امتهاى قبل از شما بود، عملى نیست که تمامى اوقات شما را و حتى بیشتر اوقاتتان را بگیرد، بلکه عملى است که در ایامى قلیل و معدود انجام مى‏شود، (ایاما معدودات)

آرى نکره(و بدون الف و لام)آمدن کلمه(ایاما)دلالت‏بر ناچیزى ایام دارد، و در اینکه ایام را به وصف معدود توصیف کرد، خود اشعارى است‏به اهمیت نداشتن آن، همچنانکه همین توصیف در آیه: "و شروه بثمن بخس دراهم معدودة" (1) مى‏فهماند که یوسف ع را به چند درهم ناچیز فروختند.

علاوه بر اینکه ما در تشریع این حکم رعایت اشخاصى را هم که این تکلیف برایشان طاقت‏فرسا است کرده‏ایم، و اینگونه افراد باید به جاى روزه فدیه بدهند، آنهم فدیه مختصرى که همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام یک مسکین.

"فمن کان منکم مریضا او على سفر - تا جمله - فدیة طعام مسکین"و وقتى این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جائى که ممکن بوده رعایت آسانى آن شده خیر شما در این است که بطوع و غبت‏خود روزه را بیاورید، و بدون کراهت و سنگینى و بى‏پروا انجامش دهید، "فمن تطوع خیرا فهو خیر له"براى اینکه عمل نیک را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اینکه به کراهت انجام دهند.

بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه است‏براى آیه سوم که مى‏فرماید: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"الخ، و بنا بر این پس جمله: "کتب علیکم الصیام"در آیه اول جمله‏اى است‏خبرى که مى‏خواهد از تحقق چنین تکلیفى خبر دهد، نه اینکه در همین جمله تکلیف کرده باشد، آنطور که در آیه شریفه: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى" (2) و آیه"کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین" (3) تکلیف کرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به(کتب علیکم)آمده، لیکن بین قصاص در مورد کشتگان - در آیه دوم - و وصیت‏به والدین و اقرباء - در آیه سوم، و بین مساله صیام - در آیه مورد بحث فرق است، و آن این است که قصاص در قتلى امرى است‏سازگار با حس انتقامجوئى امرى است که دلهاى صاحبان خون تشنه آن است، صاحبان خون به حکم غریزه و طبیعت نمى‏توانند قاتل عزیز و پاره تن خود را زنده و سالم ببینند، و نمى‏توانند این معنا را تحمل کنند که نسبت‏به جنایتى که به ایشان شده بى اعتنائى شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و خویشان که مطابق با حس ترحم و شفقت و رافت‏به ارحام است، آنهم در هنگامى که مى‏خواهد بوسیله مرگ براى همیشه از آنان جدا شود.

پس قصاص و وصیت دو حکم مقبول بطبع، و موافق با مقتضاى طبیعت آدمى است، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینه‏چینى ندارد، به خلاف حکم روزه که عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیات، و مهم‏ترین تمایلاتش، یعنى خوردن و نوشیدن و جماع، که چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع و مصیبتى براى نفس آدمى است.در توجیه حکمش ناگزیر از این است که قبلا براى شنوندگان - با در نظر گرفتن اینکه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو مشتهیات نفسند - مقدمه‏اى بچیند، و دلهاشان را علاقه‏مند بدان سازد، تا تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است که گفتیم آیه: "کتب علیکم القصاص"الخ و آیه: "کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت"الخ، انشاء حکم است، و حاجتى به زمینه‏چینى ندارد، به خلاف آیه: "کتب علیکم الصیام"تا آخر دو آیه که مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى‏دهد از اینکه بعدها چنین حکمى انشاء مى‏شود.

"یا ایها الذین آمنوا..."

اینگونه خطاب(اى کسانى که ایمان آورده‏اید)به منظور توجه دادن مردم به صفت ایمانشان است، و گرنه مى‏فرمود: (اى مردم)لیکن خواست‏بفهماند با توجه به اینکه داراى ایمانید باید هر حکمى را که از ناحیه پروردگارتان مى‏آید بپذیرید، هر چند که بر خلاف مشتهیات، و ناسازگار با عادات شما باشد.

در اینجا ممکن است‏بپرسى: علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن شد لیکن این معنا روشن نشد که چرا همین تعبیر در ابتداى آیه قصاص آمده، ولى در آیه وصیت نیامده؟در پاسخ مى‏گوئیم: علتش این است که حکم قصاص هر چند مطابق میل و طبیعت آدمى است لیکن در عصر نزول آیه، مسیحیان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح مى‏دادند، و لذا لازم بود در توجیه حکم قصاص در میان ملت اسلام، ایمان ملت‏خاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما شما را محکوم مى‏کند به اینکه احکام الهى را بپذیرید، هر چند که دیگران مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتى در کار نبود، آن آیه به خطاب(یا ایها الذین آمنوا)آغاز نشد.

"کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم"

کلمه کتابت معنایش معروف است، لیکن گاهى کنایه مى‏شود از واجب شدن عملى، و یا تصمیم بر عملى و یا قضاى حتمى که بر چیزى رانده شده، که در آیه: "کتب الله لا غلبن انا و رسلى" (4) کنایه از قضاء حتمى، و در آیه: "و نکتب ما قدموا و آثارهم" (5) کنایه از عزیمت و قضاء حتمى است و در آیه"و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس" (6) کنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حکم قطعى است.

و کلمه(صیام)و کلمه(صوم)در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشیدن، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است، و چه بسا در معناى آن این قید را اضافه کرده باشند، که به معناى خوددارى از خصوص کارهائى است که دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن را داشته باشد.

صاحب این گفتار گفته: معناى صوم در اصل لغت‏خوددارى از خصوص چنین کارهائى بوده، و لیکن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از کارهاى معینى استعمال شده، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و توام با نیت است و منظور از"الذین من قبلکم"امتهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امتهاى انبیاء قبل، چون امت موسى و عیسى و غیر ایشان است.

چون هر جا که در قرآن کریم این کلمه به چشم مى‏خورد معهود همین معنا است، البته این به آن معنا نیست که جمله"کما کتب على الذین من قبلکم"در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و مى‏خواهد بفرماید: تمامى تک تک امتها روزه داشته‏اند و نیز به آن معنا نیست که بفهماند روزه اسلام شبیه روزه امتهاى پیشین است، پس آیه شریفه نه دلالت‏بر این دارد که تمامى امتها بدون استثناء روزه داشته‏اند، و نه دلالت دارد بر اینکه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى همه خصوصیات روزه ما بوده، بلکه تنها در این مقام است که اصل روزه و خوددارى را در امتهاى پیشین اثبات کند، و بفرماید: امتهاى پیشین هم روزه داشته‏اند.

و مراد از جمله: (الذین من قبلکم)الخ امتهاى گذشته داراى ملت و دین است البته همانطور که گفتیم نه همه آنها، و قرآن کریم معین نکرده که این امتها کدامند، چیزى که هست از ظاهر جمله: (کما کتب) الخ بر مى‏آید که امتهاى نامبرده اهل ملت و دین بوده‏اند که روزه داشته‏اند، و از تورات و انجیل موجود در دست‏یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى‏شود، تنها در این دو کتاب فرازهائى است که روزه را مدح مى‏کند، و آن را عظیم مى‏شمارد.

و اما خود یهود و نصارا را مى‏بینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مى‏گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مى‏کنند.

و نیز در قرآن کریم داستان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است.

و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده، همچنانکه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنى‏هاى هندى تا به امروز نقل شده، که هر یک براى خود روزه‏اى داشته و دارند، بلکه مى‏توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم مى‏کند، که بحثش خواهد آمد ان شاء الله.

و بعضى گفته‏اند که مراد از جمله(الذین من قبلکم)یهود و نصارا و یا انبیاى سابق است، که بر طبق هر یک از این دو قول روایاتى هم آمده، ولى روایاتى است که خالى از ضعف نیست.

"لعلکم تتقون"

وثنى‏ها(همانطور که اشاره شد)به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى که جرمى مرتکب مى‏شدند به منظور خاموش کردن فوران خشم خدایان روزه مى‏گرفتند، و همچنین وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست‏به این عبادت مى‏زدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر مى‏آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا او رضایت این را به دست مى‏آورده، تا این هم رضایت او را حاصل کند.

ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نیست، براى اینکه خداى عزوجل بزرگتر از آن است که در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود، و سخن کوتاه آنکه خداى سبحان برى از هر نقص است، پس هر اثر خوبى که عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى که باشد تنها عاید خود عبد مى‏شود، نه خداى تعالى و تقدس، همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمى‏گردد"ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها" (7) این معنائى است که قرآن کریم در تعلیماتش بدان اشاره مى‏کند، و آثار اطاعتها و نافرمانى‏ها را به انسان بر مى‏گرداند انسانى که جز فقر و احتیاج چیزى ندارد، و باز قرآن در باره‏اش مى‏فرماید: "یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى" (8) .

و در خصوص روزه، همین برگشتن آثار اطاعت‏به انسان را در جمله: (لعلکم تتقون) بیان کرده، مى‏فرماید: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودى است که عاید خود شما مى‏شود، و فائده داشتن تقوا مطلبى است که احدى در آن شک ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درک مى‏کند، که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزى که لازم است‏بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگى خود جلوگیرى کند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذت‏هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگى مادى را هدف بپندارد، و سخن کوتاه آنکه از هر چیزى که او را از پروردگار تبارک و تعالى مشغول سازد بپرهیزد.

و این تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى‏آید، و نزدیک‏ترین راه و مؤثرترین رژیم معنوى و عمومى‏ترین آن بطوریکه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‏مند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، و هم شکم‏بارگان اهل دنیا، عبارت است از خوددارى از شهوتى که همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شکم از خوردن و آشامیدن، و شهوت جنسى که اگر مدتى از این سه چیز پرهیز کنند، و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتن‏دارى از گناهان در آنان قوت مى‏گیرد و نیز به تدریج‏بر اراده خود مسلط مى‏شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختیار از کف نمى‏دهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى‏گردند، چون پر واضح است کسى که خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسى که امرى مباح است اجابت مى‏کند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى‏ها شنواتر، و مطیع‏تر خواهد بود، این است معناى آنکه فرمود: (لعلکم تتقون).

"ایاما معدودات"

منصوب آمدن کلمه(ایام)بنابر ظرفیت و به تقدیر کلمه(فى)است، و این ظرف(در ایامى معدود) متعلق است‏به کلمه(صیام)، و ما در سابق هم گفتیم که نکره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت(معدودات) براى این است که بفهماند تکلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است، تا به این وسیله مکلف را در انجام آن دل و جرات دهد، و از آنجا که ما در سابق گفتیم آیه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"الخ بیان ایام است، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.

بعضى از مفسرین گفته‏اند: که مراد از ایام معدودات روزه مستحبى سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضى دیگر گفته‏اند: ایام البیض یعنى سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نیز روزه عاشوراء است، که مسلمانان و رسولخدا ص در این ایام روزه مى‏گرفتند، آنگاه آیه شریفه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"الخ نازل شد، و روزه‏هاى چند روز نامبرده نسخ گردید، و براى همیشه روزه رمضان واجب گشت.

صاحبان این دو قول هر کدام به یک دسته روایات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسک کرده‏اند، روایاتى که صرفنظر از سند، در بین خود تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند.

دلیل عمده‏اى که ضعف این قول را روشن مى‏کند دو چیز است.

اول اینکه: روزه همانطور که دیگران هم گفته‏اند یک عبادت عمومى و همگانى است، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد که اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط مى‏کرد، و دیگر اختلافى در ثبوتش پدید نمى‏آمد و بهمین دلیل نسخ آن نیز ثابت مى‏شد و کسى در آن اختلاف نمى‏کرد و مى‏بینیم که اینطور نیست، و در هر دو قسمت اختلاف شدید هست.

علاوه بر اینکه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا استحباب روزه آن بعنوان یک عید از اعیاد اسلامى از بدعت‏هائى است که بنى امیه(لعنهم الله)آن را ابداع کردند، بدین جهت ابداع کردند که در آن روز در واقعه کربلا ذریه رسول خدا ص و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را کشتند و زنان و ذرارى ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت کردند، و از خوشحالى و مسرت آن روز را مبارک شمرده، براى خود عید گرفتند، و روزه آنرا تشریع کردند تا از روزه گرفتن آن روز رکت‏بگیرند.

و باز بهمین منظور براى روزه آن روز فضائلى جعل کردند، و برکاتى تراشیدند، و احادیثى(به این مضمون که عاشورا یکى از اعیاد اسلامى است، و بلکه از اعیاد عامه‏اى است که حتى مشرکین جاهلیت و یهود و نصارا هم از زمان بعثت موسى و عیسى آن را پاس مى‏دارند)جعل کردند، در حالیکه هیچ یک از این مضامین درست نیست، نه یهود عاشورا را عید مى‏دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهلیت و نه اسلام، چون عاشورا نه یک روز ملى بوده تا نظیر نوروز و مهرگان عید ملى و قومى بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعه‏اى از قبیل فتح و پیروزى براى ملت اسلام اتفاق نیفتاده، تا نظیر مبعث و میلاد رسولخدا ص روزى تاریخى براى اسلام باشد، و هیچ جهت دینى هم ندارد تا نظیر فطر و قربان عیدى دینى باشد، پس عزت و احترامى که بنى امیه براى عاشورا درست کرده‏اند عزتى است‏بدون جهت.

دلیل دوم: بر ضعف این قول این است که آیه سوم از آیات مورد بحث‏یعنى آیه: (شهر رمضان)الخ سیاقى دارد که با نازل شدنش جداى از دو آیه دیگر نمى‏سازد، تا ناسخ آیه‏هاى قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است که جمله(شهر رمضان)خبر باشد براى مبتدائى که حذف شده، و یا مبتدائى باشد براى خبرى که حذف شده، که توضیحش گذشت در نتیجه بیانى خواهد بود براى جمله: (ایاما معدودات)و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه کلام واحدى خواهد بود، که غرض واحدى را دنبال مى‏کند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان.

و اما اینکه کلمه(شهر رمضان)مبتداء و جمله: "الذى انزل فیه القرآن"خبر آن باشد، هر چند نظریه‏اى است که آیه شریفه را مستقل از ما قبل مى‏کند، و بنابر آن، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد که به تنهائى نازل شده باشد، لیکن صلاحیت آن را ندارد که ناسخ آیه قبلش باشد، براى اینکه میان ناسخ و منسوخ باید منافاتى باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتى نیست، تا این ناسخ آن باشد با اینکه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینى در بین باشد.

ضعیف‏تر از این قول، گفتار جمعى دیگر است، که از کلماتشان بر مى‏آید که خواسته‏اند بگویند آیه دوم یعنى آیه: (ایاما معدودات)الخ ناسخ آیه اول، یعنى آیه: (کتب علیکم الصیام)است، به این بیان که قبل از اسلام روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولى نصارا در آن کم و زیاد کردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خداى تعالى براى مسلمین روزه رمضان را تشریع کرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را مى‏گرفتند، و آیه اول هم همین را تشریع کرده، مى‏فرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولى آیه دوم وقتى نازل شد حکم آیه اول را نسخ کرد، چون فرمود روزه در چند روز معینى واجب است.

و وجه ضعیف‏تر بودن این قول از قول قبلى این است که همه ایرادهائى که به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اینکه متمم بودن آیه دومى براى اولى روشن‏تر از متمم بودن سومى براى دومى است، و نیز روایاتى که این قائل قول خود را مستند به آنها کرده جعلى بودن و مخالفتش با قرآن و با سیاق آیه روشن‏تر از مخالفت روایات قول اول با آیه است.

"فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"

حرف فاء در ابتداء آیه مى‏فهماند که مطلب آیه نتیجه و فرع آیه قبل است، که مى‏فرمود: (کتب علیکم) الخ، و نیز(ایاما معدودات)الخ، و معناى مجموع آن چنین مى‏شود: روزه بر شما واجب شده، و نیز عدد معینى در آن رعایت‏شده، و همانطور که از اصل روزه رفع ید نمى‏شود، از عدد آن نیز صرفنظر نمى‏شود، پس اگر در ایام رمضان عارضه‏اى چون مرض و سفر پیش آید که حکم وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنى ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده صرفنظر نمى‏شود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت، و این همان حقیقتى است که آیه سوم(و لتکملوا العدة)الخ متعرض است، پس جمله: (ایاما معدودات)الخ همانطور که به بیان گذشته معناى تحقیر و ناچیز بودن ایام را افاده مى‏کند، این معنا را هم افاده مى‏کند، که همین عدد ناچیز رکنى است که در غرض و حکم روزه ماخوذ شده است.

کلمه(مرض)به معناى خلاف صحت و سلامتى است و کلمه(سفر)از ماده(س - ف - ر)گرفته شده، که به معناى کشف است و گویا سفر را از این جهت‏سفر مى‏خوانند که مسافر براى بیرون شدن از وطن از خانه‏اش منکشف و ظاهر مى‏شود، و گویا اینکه فرمود: (او على سفر)و مانند کلمه(مریضا) نفرمود(مسافرا)، براى اشاره به این معنا بوده که آن مسافرى روزه‏اش شکسته مى‏شود که در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل کسى که در سفر ده روز در محلى اقامت کرده است، که چنین کسى قبلا مسافر بوده، و فعلا مقیم است، و روزه‏اش صحیح است)و نه در آینده(مثل کسى که مى‏خواهد بعد از ظهر حرکت کند که چنین کسى روزه آن روزش صحیح است).

بیشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفته‏اند: از آیه: "فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"الخ، استفاده مى‏شود که مسافر مى‏تواند روزه نگیرد، نه اینکه روزه گرفتن برایش حرام است، پس مریض و مسافر، هم مى‏توانند روزه بگیرند، و هم اینکه افطار نموده به همان عدد از روزهاى دیگر سال روزه بگیرند.

لیکن این حرف صحیح نیست، زیرا گفتیم ظاهر جمله: (فعدة من ایام اخر)(کسى که مریض و مسافر باشد باید چند روزى در ایام دیگر سال روزه بگیرد)عزیمت است، نه رخصت، یعنى از ظاهر آن بر مى‏آید که مریض و مسافر نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ائمه اهل بیت ع نیز روایت‏شده، و مذهب جمعى از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد الله بن عمر، و ابى هریرة، و عروة بن زبیر، نیز همین است، پس جمله نامبرده حجتى است علیه علماى نامبرده از اهل سنت.

ایشان براى توجیه نظریه خود چیزى در آیه تقدیر گرفته گفته‏اند، تقدیرش"فمن کان مریضا او على سفر فافطر فعدة من ایام اخر"است، یعنى هر کس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار کرده باشد به همان عدد از روزهاى دیگر روزه بگیرد.

و این تقدیر دو اشکال دارد، اول اینکه اصولا همانطورى که گفته‏اند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتى گوینده‏اى سخن مى‏گوید تمامى کلماتى که در افاده منظورش دخالت دارد در کلام خود مى‏آورد، و چیزى را نگفته نمى‏گذارد)مگر آنکه به اتکاء قرینه‏اى که در کلامش هست‏یک کلمه را حذف کند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه مى‏فهمد که فلان کلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دست‏به چنین حذفى نمى‏زند.

اشکال دوم اینکه: به فرضى که تسلیم شویم و قبول کنیم که کلمه(فافطر)در آیه حذف شده، تازه این کلام هم دلالتى بر رخصت ندارد، (کدام شنونده‏اى از عبارت"و هر کس مریض یا مسافر باشد، و افطار کرده باشد در ایامى دیگر روزه بگیرد"، مى‏فهمد روزه در سفر و مرض جایز است؟)آرى نهایت چیزى که از عبارت"فمن کان مریضا او على سفر فافطر"، در این مقام(که به گفته سایر مفسرین نیز مقام تشریع است)استفاده مى‏شود، این است که افطارش گناه نبوده چون جایز بوده، البته جواز به معناى اعم از وجوب و استحباب و اباحه، جوازى که با وجوب و استحباب و اباحه مى‏سازد، و اما اینکه به معناى سومى یعنى الزامى نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلکه باز هم بر خلاف آن دلالت مى‏کند، چون قانونگذار حکیم در مقام تشریع خود، هرگز در بیان آنچه باید بیان کند کوتاهى نمى‏کند، و این خود روشن است.

"و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین"

کلمه(یطیقون)از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور که بعضى گفته‏اند به معناى به کار بستن تمامى قدرت در عمل است که لازمه آن این است که عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، که همه نیروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتیجه معناى جمله"و على الذین یطیقونه" این است که هر کس روزه برایش مشقت داشته باشد، و کلمه(فدیه)به معناى بدل و عوض است و در اینجا به معناى عوض مالى است، که همان طعام مسکین یعنى سیر کردن یک مسکین گرسنه است از غذائى که خود انسان مى‏خورد، البته نه آن غذاى ساده‏اى که گاهى مى‏خورد، و نه آن غذاى لذیذى که باز گاه گاه مى‏خورد، بلکه از غذاى متوسطى که غالبا استفاده مى‏کند، و حکم این فدیه نیز مانند حکم قضاى روزه مریض و مسافر واجب است، چون تعبیر(و على الذین)تعبیرى است که وجوب تعیینى را مى‏رساند، نه تخییرى و نه رخصت را.

بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله نامبرده نیز رخصت را مى‏رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول، همه مردم را که مى‏توانند روزه بگیرند مخیر کرد بین روزه گرفتن و کفاره دادن از هر روز به طعام یک مسکین، چون مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها که رفته رفته عادت کردند، این آیه به وسیله آیه: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"الخ نسخ شد.

بعضى دیگر از همین مفسرین گفته‏اند: تنها نسبت‏به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگیرند، و اما مثل پیر زن و پیرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شیرده آیه نسخ نشد، و حکم جواز افطار و فدیه دادن باقى ماند.

و به جان خودم اینگونه تفسیرها بازى کردن با قرآن و پاره پاره کردن آیات آن است، و اگر خواننده عزیز در آیات سه‏گانه مورد بحث دقت کند خواهد دید که هر سه یک غرض را دنبال مى‏کند، و یک سیاق متصل و جملاتى به هم پیوسته و بیانى روشن دارد، آنگاه اگر این کلام واحد و پیوسته را با نظریه این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید که دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش با یکدیگر متنافى است، اولش آخرش را نقض مى‏کند، یک جا مى‏گوید:

(کتب علیکم الصیام)روزه بر شما واجب شده، دنبالش مى‏گوید آنهائى که مى‏توانند روزه بگیرند مى‏توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى‏گوید: روزه بر همه شما واجب است تا حکم آخرى ناسخ حکم فدیه نسبت‏به خصوص قادران باشد، و حکم فدیه نسبت‏به غیر قادران به حال خود باقى بماند، با اینکه در آیه شریفه بنا بر این تصویر حکم غیر قادرین اصلا بیان نشده است.

مگر اینکه کسى بگوید کلمه(یطیقونه)قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن، و این پیدا است که چقدر بى‏پایه است. و سخن کوتاه اینکه بنا بر این باید جمله: "و على الذین یطیقونه"الخ که در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله: (کتب علیکم الصیام)در اول آیات باشد، که با آن تنافى دارد، آن وقت این سؤال پیش مى‏آید که چرا بدون هیچ علتى حکم ناسخ را مقید به کسانى کرده که توانائى ندارند.

و نیز لازمه این تفسیر این است که جمله: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"تنها ناسخ حکم کسانى باشد که قادر بر روزه‏اند، نه آنهائى که از روزه عاجزند با اینکه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل مى‏شود و هم عاجز را، علاوه بر اینکه اصلا منسوخ شامل حکم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حکم را براى عاجز باقى بدارد، و این تالى فاسدها فاحش‏ترین تالى فاسدهایند.

حال اگر علاوه بر نسخهائى که از آقایان براى تو خواننده عزیز نقل کردیم، نسخ‏هاى دیگرى که در باره این سه آیه ذکر کرده‏اند اضافه کنى، آن وقت تفسیرى عجیب خواهى دید، و آن نسخ‏ها این است که گفته‏اند جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله: (ایاما معدودات)الخ است، و جمله(ایاما معدودات)هم ناسخ جمله(کتب علیکم الصیام)است.

(بد نیست دوباره نسخ‏هائى را که آقایان در سه آیه قرآن قائل شده‏اند بشماریم، تا بازیگرى با کلام خدا بر ایمان روشن‏تر بشود:

1 - جمله: (و على الذین یطیقونه)الخ ناسخ جمله: (کتب علیکم الصیام)است.

2 - جمله: (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه)ناسخ حکم(و على الذین یطیقونه)است.

3 - جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله(ایاما معدودات)است.

4 - جمله: (ایاما معدودات)الخ ناسخ(کتب علیکم الصیام)است.(مترجم)

"فمن تطوع خیرا فهو خیر له"

کلمه تطوع از ماده(ط - و - ع)است.و معناى طوع مقابل معناى کراهت است، و یا بگو به این معنا است که انسان کارى را به رضا و رغبت‏خود انجام دهد، آنگاه همین طوع وقتى به باب تفعل مى‏رود و به صورت تطوع در مى‏آید.معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى‏شود پس تطوع به معناى این است که انسان خودش داوطلبانه کارى را انجام دهد که اطاعت‏خدا هم هست، بدون اینکه در انجام آن کراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى کند، حال چه اینکه آن عمل الزامى و واجب باشد.و چه غیر الزامى و مستحب.

این معناى اصلى کلمه تطوع بوده، پس اگر مى‏بینیم که فعلا در خصوص افعال مستحب استعمال مى‏شود یک اصطلاحى است جدید، که بعد از نزول قرآن در بین مسلمانان رائج گشته، و منشاش هم این بوده که معمولا عمل نیکى که یک مسلمان داوطلبانه انجام مى‏دهد عمل مستحب است، و اما عمل واجب هر چه هم که بطوع و رغبت انجام شود باز بوئى از اکراه و اجبار در آن هست.

و سخن کوتاه آنکه کلمه(تطوع)همانطور که دیگران هم گفته‏اند دلالتى بر خصوص استحباب ندارد، نه ماده‏اش(ط - و - ع)و نه هیاتش(تفعل)، در نتیجه مى‏توان گفت‏حرف (فاء)که در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتیجه معنائى مى‏کند که از کلام سابق استفاده مى‏شد، و معناى مجموع کلام - و خدا داناتر است - این مى‏شود: روزه بر شما واجب شده است، و در آن خیر و صلاح شما رعایت‏شده، علاوه بر اینکه با داشتن این فریضه شما هم جزء امتهائى مى‏شوید که قبل از شما بودند، با این تفاوت که در این فریضه تخفیف و تسهیلى براى شما منظور شده است، پس آن را بطوع و رغبت‏بیاورید، نه با کراهت چون هر کس عمل خیر را بطوع بیاورد بهتر است تا همان عمل را به کره بیاورد.

از اینجا روشن مى‏شود که جمله: (فمن تطوع خیرا)از قبیل به کار بردن سبب در جاى مسبب است، ساده‏تر بگویم در این جمله سخن از خصوص روزه نشده بلکه سخن از مطلق تطوع خیر شده، که سبب تطوع در روزه است، نظیر آیه: "قد نعلم انه لیحزنک الذى یقولون فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات الله یجحدون" (9) یعنى غم مخور و صبر کن که علت تکذیب ایشان انکار آیات خدا است، چون در این آیه نیز سبب تکذیب در جاى تکذیب نشسته.

بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله مورد بحث‏یعنى"فمن تطوع خیرا فهو خیر له"مرتبط به جمله قبل است، که مى‏فرمود: "و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین"الخ، و معناى مجموع آن دو جمله این است که کسى که بیشتر از طعام یک مسکین فدیه بدهد، مثلا براى یک روز روزه دو نفر مسکین را طعام دهد و یا طعام دو مسکین را به یک نفر بدهد برایش بهتر است.

اشکالى که بر این تفسیر وارد است همانست که گفتیم: کلمه(تطوع)اختصاص به مستحبات ندارد علاوه بر اینکه بنا بر این تفسیر فاء تفریع بى‏معنا مى‏شود چون در نتیجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا(بیش از طعام یک مسکین دادن)بر حکم فدیه هیچ نکته معقولى بنظر نمى‏رسد، علاوه بر اینکه اصولا کلمه(تطوع بخیر)هیچ دلالتى بر تطوع به زیادتر دادن ندارد.

"و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون"

این جمله متمم جمله قبلى است، و معنایش به حسب تقدیر - به آن بیانى که گذشت - این مى‏شود با روزه‏اى که بر شما واجب شده تطوع کنید، و آن را داوطلبانه بیاورید، که تطوع به کار خیر بهتر است، و روزه هم که خیر شما است پس تطوع به روزه هم خیرى علاوه بر خیر دیگر است.

و بعضى از مفسرین گفته‏اند: جمله مورد بحث‏یعنى(و ان تصوموا خیر لکم)خطاب به کسانى است که از روزه گرفتن معذورند، نه عموم مؤمنین که در جمله(روزه بر شما واجب شده)مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است، و معلوم است که رجحان با ترک هم مى‏سازد، در نتیجه عبارت ظاهر در استحباب روزه مى‏شود نه وجوب که منافى با ترک است، و چون مى‏دانیم روزه واجب است ناگزیر عبارت نامبرده را حمل مى‏کنیم بر رجحان و استحباب روزه براى کسانى که از ناحیه شرع مجاز در ترک آنند، مانند مریض و مسافر که مى‏گوئیم روزه‏اى که بر همه واجب است‏بر مریض و مسافر مستحب است، و بهتر آن است که آنها نیز روزه را بر افطار ترجیح دهند، و در عین حال قضاى آنرا هم بگیرند.

اما این تفسیر به خاطر اشکالاتى که بر آن وارد است صحیح نیست.

اشکال اول اینکه: دلیلى بر طبق آن نیست.

اشکال دوم اینکه: اگر مراد از جمله: (و ان تصوموا خیر لکم)استحباب روزه براى مریض و مسافر بود، با در نظر گرفتن اینکه در جمله: (فمن کان منکم مریضا)الخ مریض و مسافر غایب به حساب آمده‏اند، جا داشت در جمله بعدى هم غایب به حساب آمده، در باره‏شان بفرماید: (و ان یصوموا خیر لهم)مریض و مسافر اگر روزه بگیرند بر ایشان بهتر است، ولى فرمود:

(اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است)پس معلوم مى‏شود در جمله دوم روى سخن با خصوص مسافر و مریض نیست.

اشکال سوم اینکه: جمله اولى به خوبى دلالت دارد بر اینکه مریض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه، نه اینکه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلکه جمله بعدیش که مى‏فرماید: (فعدة من ایام اخر)صریح در این است که حتما باید در روزهاى دیگر روزه بگیرند، آن وقت چطور مفسرین نامبرده مى‏توانند بگویند آیه در صدد بیان رجحان روزه بر ترک آن است.

اشکال چهارم اینکه: اگر جمله اولى(فمن کان منکم)الخ در صدد بیان ترخیص روزه براى مسافر و مریض باشد، و بگوید گرفتن و نگرفتن روزه براى معذورین یکسان است، البته جا داشت در جمله بعدى بفرماید بلکه گرفتن آن بهتر است، تا یک طرف تخییر را ترجیح داده و بیانگر رجحان آن باشد، ولى جمله اولى در مقام بیان روزه رمضان و روزه ایام دیگر سال است، و با چنین زمینه‏اى دیگر ممکن نیست تنها از جمله: (و ان تصوموا خیر لکم)و بدون هیچ قرینه‏اى در کلام استفاده کنیم که مى‏خواهد روزه رمضان را بر روزه غیر رمضان ترجیح دهد.

اشکال پنجم اینکه: مقام آیات، مقام بیان حکم نیست، تا ظهور رجحان از جمله (فمن کان)با حکم وجوبى منافات پیدا کند، بلکه مقام، همانطور که در سابق هم گذشت مقام بیان ملاک تشریع است، و اینکه اگر شارع اسلام حکمى را صادر مى‏کند خالى از فلسفه و حکمت و خیر و نیکوئى نیست، و عینا نظیر آیه: "فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم" (10) ، و آیه: "فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون" (11) ، و آیه:

"تؤمنون بالله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون" (12) است که در هر سه آیه مى‏فرماید، حکمى که شده براى شما خیر است و آیات در این باب بسیار است.

"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى"

ماه رمضان نهمین ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است، که بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن کریم از ماههاى دوازده‏گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگرى نیامده.

و کلمه نزول به معناى پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معناى نازل کردن دفعى و یک پارچه است، و تنزیل به معناى نازل کردن تدریجى است، و کلمه(قرآن)اسم کتابى است که خداى تعالى آنرا بر پیامبر گرامیش محمد ص نازل کرده، و به این جهت آن را قرآن نامیده که(قبلا از جنس خواندنیها نبود، و به منظور اینکه درخور فهم بشر شود نازلش کرد و در نتیجه کتابى)خواندنى شد، چنانکه فرمود: "انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون" (13) و این کلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى‏شود و هم بر اجزاى آن.

و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه قرآن یک پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوى دیگر ظاهر آیه شریفه: "و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث، و نزلناه تنزیلا" (14) دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسولخدا ص یعنى در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده، تاریخ هم مؤید این معنا است، و از همین جهت‏بعضى گمان کرده‏اند که آیه مورد بحث‏با این آیه منافات دارد.

و بعضى دیگر در پاسخ گفته‏اند: قرآن کریم دو بار نازل شده، یک بار در ماه رمضان بطور یک پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج‏بر زمین نازل شده، و این پاسخى است که مفسرین نامبرده آنرا از روایات گرفته‏اند که بعضى از آنها را در بحث روایتى آینده نقل خواهیم کرد.ان شاء الله ولى بعضى دیگر به این مفسرین اشکال کرده‏اند، که در آیه مورد بحث که تعبیر به انزال - یعنى نازل شدن یک پارچه - فرموده دنبالش فرموده: "هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان"به این منظور نازل شده که باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد، و دلائلى روشن از هدایت ارائه دهد، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمى‏سازد، چون بنا بر این تفسیر قرآن کریم سالها در آسمان دنیا بود، در حالى که هدایتگر براى مردم نبود.

بعضى دیگر از این ایراد پاسخ داده‏اند به اینکه هدایت‏بودن قرآن البته به این معنا که مى‏تواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد، معنائى است که منافات ندارد با اینکه چند سالى در آسمان دنیا بدون هدایت فعلى و خلاصه راکد مانده باشد، تا وقتى زمان به کار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد، و نظائر آن بسیار است، مانند قوانینى که از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بکار بردن فلان ماده‏اش رسید آنرا به کار ببرند، و از قوه به فعلیت در آورند.

این بود پرسش و پاسخهائى که پیرامون آیه کرده‏اند، و لیکن حق مطلب این است که حکم قوانین و دستورات با حکم خطاباتى که متوجه اشخاص مى‏شود فرق دارد، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندک آنگاه به او خطاب کنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن کریم از این خطابها بسیار است، مانند خطاب در آیه: "قد سمع الله قول التى تجادلک فى زوجها و تشتکى الى الله و الله یسمع تحاورکما" (15) .

و خطاب در آیه: "و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما". (16) و آیه: "رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلوا تبدیلا". (17) که در این سه آیه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبینى است که قبل از خطاب وجود داشته‏اند.

علاوه بر اینکه در قرآن کریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد که ناسخ و منسوخ هر دو در یک زمان نازل شوند.

بعضى از مفسرین پاسخ داده‏اند که مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است که در رمضان نازل شده.

ولى این جواب هم درست نیست، براى اینکه مشهور در نزد مفسرین این است که رسولخدا ص که مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده، و بین رجب تا رمضان بیش از یک ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممکن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.

از اینهم که بگذریم آیه‏هاى اول سوره"علق"شهادت مى‏دهد که این سوره اولین سوره‏اى بوده که نازل شده، و در اولین روز بعثت نازل شده، و همچنین سوره"مدثر"شهادت مى‏دهد که در روزهاى اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسیار بعید است که اولین آیه نازل، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینکه جمله مورد بحث که مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" دلالت صریحى ندارد بر اینکه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملى است‏بدون دلیل.

و نظیر این آیه در دلالت‏بر اینکه قرآن در یک زمان نازل شده آیه: "و الکتاب المبین اناانزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین" (18) و آیه: "انا انزلناه فى لیلة القدر" (19) مى‏باشد چونکه از این آیات بر مى‏آید همه قرآن در یک زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمى‏سازد با اینکه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد، قرینه‏اى هم در کلام نیست که بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم.

و آنچه از تدبر در آیات کتاب بر مى‏آید مطلبى دیگر غیر از همه این مطالب است، چون در آیاتى که مى‏گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبیر به انزال آمده، که دلالت‏بر نازل کردن یکپارچه قرآن دارد، و در هیچ یک از آنها تعبیر به تنزیل نیامده، مثلا یکجا فرموده: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (20) جاى دیگر فرموده: "حم و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (21) ، و در جاى دیگر فرموده: "انا انزلناه فى لیلة القدر" (22) .

و این تعبیر و نازل شدن یکپارچه به دو اعتبار مى‏تواند باشد، یکى به اعتبار اینکه مجموع و روى هم رفته قرآن و یا بعضى از آن یکپارچه و یک دفعه نازل شده هر چند که تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد، همچنانکه در مورد باران با اینکه قطره قطره نازل مى‏شود، ولى به اعتبار اینکه مجموع بارانها و قطرات مفید فائده بوده تعبیر مى‏کند به اینکه"کماء انزلناه من السماء" (23) و نیز بهمین اعتبار فرموده: "کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته" (24) .

دوم به اعتبار اینکه کتاب ماوراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى‏فهمیم، که معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است که آیاتش را جدا جدا تدبر کنیم، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، حقیقت دیگرى دارد که به لحاظ آن حقیقت امرى واحد و غیر تدریجى است، و نزولش به انزال - یک دفعه - است، نه تنزیل(نزول بتدریج).

و همین اعتبار دومى از آیات کریمه قرآن استفاده مى‏شود مانند آیه: "کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر" (25) چون کلمه"احکمت"از احکام است و احکام در مقابل "تفصیل"است، و تفصیل عبارت است از اینکه کتاب را فصل فصل و قطعه قطعه کنند، در نتیجه احکام به معناى آن است که به نحوى باشد که جزء جزء نداشته و اجزایش از یکدیگر متمایز نباشد، چون همه‏اش به یک معنا بر مى‏گردد، که آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینکه این تفصیل که ما امروز در قرآن مشاهده مى‏کنیم تفصیلى است که بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محکم و بدون جزء و فصل بوده.

از این آیه روشن‏تر، آیه"و لقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم یؤمنون.هل ینظرون الا تاویله یوم یاتى تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق" (26) .

و آیه"و ما کان هذا القرآن ان یفترى من دون الله، و لکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین"تا آنجا که مى‏فرماید: "بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله" (27) چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبى استفاده مى‏شود که مساله تفصیل و جداسازى امرى است که بعدها بر کتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده.

پس کتاب به خودى خود چیزى است، و تفصیلى که عارض بر آن شده چیزى دیگر، و کفارى که کتاب را تکذیب کردند تکذیبشان مربوط به تفصیل کتاب است، و ناشى از این است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برگشت مى‏کند و به زودى در قیامت مى‏فهمند و جز فهمیدن چاره‏اى ندارند، آن وقت پشیمان مى‏شوند در حالى که پشیمانى سودى برایشان نداشته، و راه گریزى هم ندارند، و این آیه اشعارى هم به این معنا دارد که کتاب اصلى تاویل کتاب خواندنى یعنى قرآن است.

از آیه مورد بحث روشن‏تر این آیه شریفه است: "حم و الکتاب المبین، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم" (28) چون این آیه ظهور در این معنا دارد که قرآن قبلا در کتاب مبینى بوده که خواندنى و عربى نبوده، و بعدها خواندنى و عربى شده، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین کتاب قبلا در "ام الکتاب"، که نزد خدا مقامى بلند داشته است، بوده مقامى که دست‏خرد بدان نمى‏رسد، کتابى که حکیم است، یعنى مانند کتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست.

و آیات شریفه"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون، لا یمسه الا المطهرون، تنزیل من رب العالمین" (29) نیز در سیاق آیه سوره زخرف است، چون از ظاهر آن به خوبى بر مى‏آید، قرآن کریم در کتاب مکنون و پنهان از دید بشر قرار داشته، در کتابى که جز پاکان کسى با آن تماس ندارد، و از آن کتاب که نزد رب العالمین است نازل شده است، و اما قبل از نازل شدن موقعیتى در کتاب مکنون داشته، مکنون از اغیار همان که در آیه سوره زخرف ام الکتابش خوانده، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده: "بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ" (30) بلکه این لوح از این جهت محفوظ است که دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى که باید به تدریج نازل شود(چون به عالمى نازل مى‏شود که زمان و تدرج بر همه آن حاکم است)هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج‏خالى نیست و این تدرج خود نوعى تبدل است، پس کتاب مبین که اصل قرآن است و خالى از تفصیل و تدرج است، امرى است غیر این قرآن نازل شده، و قرآن به منزله لباسى است‏براى آن امر.

و همین معنا یعنى اینکه قرآن، نازل شده و بشرى شده کتاب مبین(که ما آن را حقیقت کتاب مى‏نامیم)باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس، و مثال باشد براى حقیقت و نیز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب کلام، خود مصحح آن است که احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانکه در آیه شریفه: "بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ" (31) و آیاتى دیگر این تعبیر آمده، و همین نکته باعث مى‏شود که آیه: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (32) ، و آیه"انا انزلناه فى لیلة القدر" (33) ، و آیه"انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (34) را که دلالت دارند بر اینکه قرآن یک دفعه نازل شده حمل کنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن، یعنى کتاب مبین، بر قلب رسولخدا ص در یک شب، همچنانکه همین قرآن بعد از آنکه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است.

این نزول تدریجى از آیات زیر استفاده مى‏شود: "و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضى الیک وحیه" (35) و آیات: "لا تحرک به لسانک لتعجل به، ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه" (36) چون از این آیات بر مى‏آید که رسولخدا ص مى‏دانسته چه آیه‏اى بر او نازل مى‏شود، و به همین جهت قبل از آنکه وحى آیه‏اى تمام شود او از پیش، آیه را مى‏خوانده، و خداى تعالى از این کار نهیش فرمود، که ان شاء الله توضیحش در جاى مناسب خواهد آمد.

و سخن کوتاه آنکه: اگر کسى در آیات قرآنى تدبر و دقت کند هیچ چاره‏اى جز این ندارد که اعتراف کند به اینکه آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه این قرآنى که تدریجا بر رسول خدا ص نازل شده متکى بر حقیقتى است متعالى و بس بلند که عقول عامه بشر قاصر از درک آن، و دست افکار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده‏شان از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است، و اینکه نخست این حقیقت‏بر رسولخدا ص نازل شده بود و به وى تعلیم داده بود که منظورش از کتاب(که بعدا تدریجا نازل مى‏شود) چیست.و ما ان شاء الله در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه: "هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات" (37) باز در این باره سخن خواهیم گفت.

این آن مطلبى است که گفتیم با دقت و تدبر از آیات کریمه قرآن به دست مى‏آید بله محدثین که کارشان تنها نقل حدیث است و نیز علماى علم کلام و همچنین علماى مادى این عصر از آنجا که منکر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزیر شده‏اند این آیات و نظائر آن را که دلالت دارند بر اینکه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و کتاب مبین است، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است، و یا در صحف مطهره است، و یا تعبیرات دیگرى که از قرآن شده، همه را حمل کنند بر اقسامى از استعاره و مجازگوئى، و با این عمل خود قرآن را همپایه یک کتاب شعرى کرده‏اند، (که به قول معروف هر چه گزافى‏تر و دروغ‏تر باشد شیرین‏تر و شیواتر است).

بعضى دیگر از اهل بحث و تحقیق در معناى اینکه چگونه ممکن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد که خلاصه‏اش از نظر خواننده مى‏گذرد.

هیچ شکى نیست در اینکه بعثت رسولخدا ص قرین و توام با نزول اولین بخش آن بوده، و در آن بخش به وى دستور داده که مردم را تبلیغ و انذار کن، از سوى دیگر در این نیز هیچ شکى نیست که بعثت و نزول اولین بخش قرآن، در شب اتفاق افتاده، براى اینکه آیه شریفه:

"انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین" (38) ، صریحا مى‏فرماید: که قرآن در شب نازل شده، و باز شکى نیست که آن شب از شب‏هاى رمضان بوده، براى اینکه در سوره بقره آیه 185 مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن".

پس تا اینجا هیچ شکى نیست تنها گفتگو در این است که منظور این آیات تمام قرآن است‏یا بعضى از آن؟

در پاسخ از این سؤال مى‏گوئیم: گو اینکه همه قرآن در یک شب نازل نشده، اما همینکه سوره حمد که مشتمل بر بسیارى از معارف قرآن است در یک شب نازل شده، مثل این است که همه قرآن در یک شب نازل شده باشد، و بهمین اعتبار مى‏شود گفت: (ما قرآن را در فلان شب نازل کردیم).

پاسخ دیگرى که مى‏توان گفت اینکه: کلمه قرآن همانطور که بر همه آیات بین دو جلد اطلاق مى‏شود، بر بعض از آن نیز اطلاق مى‏گردد، همانطور که بر سایر کتب آسمانى از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق مى‏گردد، و این خود اصطلاحى است از قرآن کریم.

آنگاه اضافه کرده: که اولین بخشى که نازل شده"اقرء باسم ربک الذى خلق..." (39) است که در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى که رسول خدا ص در وسط بیابان بود، و به طرف خانه خدیجه مى‏آمد، همینکه این آیات به وى وحى شد به خاطرش رسید از جبرئیل بپرسد: چگونه پروردگار خود را یاد کند، دوباره جبرئیل خود را به وى نشان داد و تعلیمش داد که بگوید: "بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین"تا آخر سوره حمد، و سپس کیفیت نماز را به او یاد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خدا ص به خود آمد در حالى که اثرى از جبرئیل نیافت، تنها از آنچه دیده بود، تعبى و کوفتگى در خود احساس کرد، تعبى که همواره بعد از دیدن جبرئیل به او دست مى‏داد، و چون اولین بار بود که به چنین منظره‏اى بر مى‏خورد و نمى‏دانست که از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت‏خلق شده، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابید، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل کرد: "یا ایها المدثر قم فانذر". (40) آنگاه مفسر نامبرده مى‏گوید پس معناى نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است، که در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده، و اما آنچه در کتب شیعه دیده مى‏شود که بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده، روایاتى است که علاوه بر اینکه جز در بعضى از کتب شیعه که تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست، یافت نمى‏شود مخالف کتاب خدا نیز هست، چون متوجه شدید که کتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته. سپس اضافه مى‏کند: که در این میان روایات دیگرى هست مؤید آن روایات که مى‏گوید معناى نزول قرآن در ماه رمضان این است که قرآن قبل از بعثت رسولخدا ص یک جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد، و جبرئیل آن را در بیت المعمور به ملائکه املاء کرد، تا آنکه بعد از بعثت‏به تدریج‏بر رسول خدا ص نازل شد. و این روایات اوهامى است‏خرافى که دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته کرده و به چند جهت مردود است، 1 - مخالف کتاب خدا هستند 2 - لوح محفوظ را جزء ماوراى طبیعت دانسته در حالى که لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از کره زمین، که با سکونت‏بشر معمور و آباد گشت، این بود خلاصه گفتار آن مفسر.

مؤلف: من نمى‏دانم کدام یک از جملات این مفسر که سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود، چون در چنین صورتى قضیه شبیه مثل معروف مى‏شود که مى‏گویند وصله از خود جامه بیشتر است.

زیرا اولا این افسانه که وى از پیش خود در باره بعثت درست کرده و یا اینکه گفته اولین بخش نازل شده چیست"اقرء باسم ربک"وقتى نازل شد که رسول خدا ص در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبى است که نه آیه محکمه دلالت‏بر آن دارد، و نه سنت قائمه، بلکه تنها و تنها قصه‏اى است تخیلى که نه با کتاب موافق است و نه با حدیث، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد.

و ثانیا وى گفته: که بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است: نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسولخدا ص تنها در یک شب نبى و غیر رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید، چون سوره"مدثر"او را امر به تبلیغ نمود، ولى این مفسر هرگز نمى‏تواند بر طبق گفته‏هاى خود دلیلى از کتاب یا سنت‏بیاورد، و عجب اینجا است که مساله را از مسلمات گرفته، در حالى که چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست‏براى اینکه کتب سنت چه آنها که علماى اهل سنت تالیف کرده‏اند، و چه آنها که علماى امامیه تالیف کرده‏اند، همه بعد از دو قرن و بیشتر از عصر رسولخدا ص تدوین شده‏اند، هر چند که مفسر نامبرده این اشکال را منحصرا به کتب شیعه وارد دانسته، ولى تمامى کتب عامه نیز اینطور بوده‏اند، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد.در روایات عامه نیز شده است و اما کتب تاریخ علاوه بر اینکه متعرض این جزئیات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند کتب حدیث در معرض آن بوده است.

و اما کتاب خدا که براى هر اهل فنى روشن است که دلالت آیات آن بر مساله بعثت قاصرتر از دلالت روایات است، بلکه مى‏توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته‏هاى او را تکذیب مى‏کند، چون سوره علق بطوریکه اهل حدیث گفته‏اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره‏اى بوده که بر رسولخدا ص نازل شده، و احدى از مفسرین نگفته و حتى احتمالش را هم نداده که تکه تکه نازل شده باشد، و حداقل احتمال مى‏دهیم که یک باره نازل شده باشد، مشتمل بر این نکته است که رسولخدا ص در انظار مردم نماز مى‏خوانده، و بعضى از مردم او را از این کار نهى مى‏کردند، و در مجالس قریش از او بدگوئى مى‏کرده‏اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا ص چگونه نماز مى‏خوانده، و در نمازش چه مى‏گفته؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستورى دیگر نداده، پس معلوم مى‏شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و کسانى بوده‏اند که آن جناب را از نماز نهى مى‏کرده‏اند، و از نهى خود ست‏بردار نبوده‏اند، مگر اینکه بگوئى منظور از این نمازگزار شخصى دیگر غیر از رسولخدا ص است، و این حرف بطلانش روشن است، براى اینکه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مى‏فرماید: " کلا لا تطعه"آن کسى را که به تو مى‏گوید نماز مخوان اطاعت مکن، بلکه همچنان خدا را سجده کن، و به او نزدیک شو.

اینک آیاتى از همین سوره که دلالت‏بر بطلان قول مزبور دارد: "ارایت الذى ینهى عبدا اذا صلى ارایت ان کان على الهدى.او امر بالتقوى.ارایت ان کذب و تولى.ا لم یعلم بان الله یرى؟.کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة.ناصیة کاذبة خاطئة.فلیدع نادیه.سندع الزبانیة.

کلا لا تطعه و اسجد و اقترب." (41) پس از این سوره استفاده مى‏شود که رسولخدا ص قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز مى‏خوانده، و خود بر طریق هدایت‏بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا مى‏کرده، و این همان نبوت است، ولى رسالت نیست، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده، و نماز مى‏خوانده، با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد که جزء نماز است نیامده، و مامور به تبلیغ نشده بود.

و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول این مفسر در قلب رسولخدا ص خطور کرده بود جا داشت‏بفرماید: "قل بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین..."و یا بفرماید: "بسم الله الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین...".

مترجم: (چون سوره علق به عبارتى آغاز شده که معناى"قل"را مى‏دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود باید کلمه"قل"و یا"اقرء"در اول آن قرار مى‏داشت).

و نیز لازم بود که در این سوره گفتار در جمله"مالک یوم الدین"تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله"مالک یوم الدین"از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب‏تر و لایق‏تر بود.

بله در سوره حجر که به شهادت مضامین آیاتش از سوره‏هاى مکى است و بیانش خواهد آمد فرموده: "و لقد آتیناک سبعا من المثانى و القرآن العظیم" (42) و مراد از کلمه"سبع مثانى" سوره حمد است که در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیکن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلکه هفت آیه از آیات قرآن معرفى شده به دلیل اینکه آیه: "کتابا متشابها مثانى" (43) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده.

و با این حال از آنجا که سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى‏شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده.

و نیز از آنجائى که سوره حجر مشتمل بر آیه"فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین..." (44) مى‏فهمیم که رسولخدا ص مدتى دست از انذار کشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده که مى‏فرماید: "فاصدع"پس از سوره حجر دو چیز استفاده شد یکى ترک انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از کجا ثابت مى‏کنید که نزول حمد قبل از ترک انذار بوده؟.

و اما سوره مدثر و مطالبى را که مشتمل است چون آیه"قم فانذر"اگر گفته شود همه آن یک باره نازل شده حال آیه: "قم فانذر"حال آیه: "فاصدع بما تؤمر"در سوره حجر است و نیز حال جمله"و اعرض عن المشرکین"در سوره حجر حال جمله"ذرنى و من خلقت وحیدا"در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزدیک به هم دارند، از هر دو فهمیده مى‏شود اولا کسانى مزاحم دعوت رسول خدا ص بوده‏اند و در ثانى رسول خدا ص مدتى انذار را تعطیل کرده بود.

و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر مى‏آید که تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است.

و ثالثا اینکه مى‏گوید: (روایاتى که مى‏گوید قرآن قبل از بعثت و یکپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا ص نازل مى‏شده روایاتى است جعلى و خرافى چون مخالف کتاب است و مضمونى مستقیم ندارد، بلکه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور کره زمین است)گفتارى است‏خطا و افتراء و به دلیل اینکه اولا: ظاهر هیچ آیه‏اى از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت.

و ثانیا: در روایات نامبرده نفرموده‏اند: قرآن قبل از بعثت، یک جا به بیت المعمور نازل شد، و کلمه یک جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نکردن در روایات اضافه کرده و ثالثا: تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیرى است‏بسیار زشت و خنده‏آور، و ما نمى‏دانیم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبیعت در کلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آیا از این جهت است که عالم طبیعت از تغیر و دگرگونى محفوظ است؟که عالم طبیعت جاى همه دگرگونى‏ها است چون عالم حرکات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است.

و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده که تکوینا و یا تشریعا از فساد و تباهى محفوظ است؟که این نیز خلاف واقع است، براى اینکه عالم طبیعت عالم کون و فساد است.و یا بدین جهت‏بوده که از اطلاع اغیار محفوظ است‏یعنى غیر اهل اطلاع کسى از اسرار آن آگاه نیست همچنانکه آیه شریفه: "انه لقرآن کریم فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون" (45) خبر مى‏دهد؟که این نیز صحیح نیست‏براى اینکه ادراک هر صاحب ادراکى نسبت‏به عالم طبیعت‏یکسان است.

و بعد از همه این اشکالات اشکال مهمى که به وى وارد است این است که این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحى که هم در جاى خود صحیح باشد، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد، نیاورده، چون خلاصه گفتارش این شد که معناى جمله"انزل فیه القرآن"این است که"کانما انزل فیه القرآن"یعنى گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آیه"انا انزلناه فى لیلة""کانا انزلناه فى لیلة" است، یعنى گویا ما قرآن را در یک شب نازل کردیم، و حال آنکه نه اهل لغت چنین معنائى از چنین عبارتى مى‏فهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سیاق کلام.

و اگر جایز باشد کسى بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، که مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است، باید جایز باشد که دیگرى بگوید معناى نزول قرآن نزول همه آن، یعنى اجمال معارف آن است‏بر قلب رسولخدا ص، و هیچ مانعى هم ندارد که کسى این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت.

البته در گفتار مفسر نامبرده اشکالهاى دیگرى نیز هست، که چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم.

"هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان"

کلمه ناس - که عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه که سطح فکرشان نازلترین سطح است، بیشتر در همین طبقه اطلاق مى‏شود چنانکه آیه: "و لکن اکثر الناس لا یعلمون" (46) و آیه: "و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون" (47) اطلاق گردیده، معلوم مى‏شود ناس معنائى اعم از علما و غیر علما دارد.

و این اکثریت همانهایند که اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروى تشخیص و تمیز در امور معنوى به وسیله دلیل و برهان را ندارند، و نمى‏توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند، مگر آنکه کسى دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد، و قرآن کریم همان روشنگرى است که مى‏تواند براى این طبقه حق را از باطل جدا کند، و بهترین هدایت است.

اما خواصى از مردم که در ناحیه علم و عمل تکامل یافته‏اند، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند، قرآن کریم براى آنان بینات و شواهدى از هدایت است، و نیز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون این طبقه را به سوى حق هدایت نموده، حق را برایشان مشخص مى‏کند، و روشن مى‏کند که چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانکه فرمود: " یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم". (48)

از اینجا علت اینکه چرا میان"هدى"و میان"بینات من الهدى"مقابله انداخت؟روشن مى‏گردد، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است، قرآن براى بعضى افراد هدایت، و براى بعضى دیگر بیناتى از هدایت است.

"فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"

کلمه"شهادت"به معناى حاضر بودن در جریان، و اطلاع یافتن از آن است، (وقتى مى‏گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، یعنى حاضر بودم، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به این معنا است که انسان همچنان زنده و هوشیار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسیدنش آگاه شود، و این شهادت هم نسبت‏به تمامى ماه صادق است، و هم نسبت‏به بعضى از آن، (مانند اینکه آدمى در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود) و اما اینکه مراد از شهود شهر این باشد که انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالى که مسافر هم نباشد، صحیح نیست چون دلیلى در لفظ آیه بر آن نیست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به کمک قرائن مى‏توان چنین معنائى را بر آیه تحمیل کرد، و لیکن در آیه هیچ قرینه‏اى بر این معنا وجود ندارد.

"و من کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"

وارد ساختن این جمله در آیه مورد بحث از قبیل تکرار به منظور تاکید و غیره نیست، چون قبلا هم گفتیم دو آیه قبلى در مقام بیان حکم نبودند، و تنها در مقام زمینه‏چینى بودند، و فقط آیه سوم حکم را بیان مى‏کند، پس آیه سوم مشتمل بر جمله تکرارى نیست.

"یرید الله بکم الیسر، و لا یرید بکم العسر، و لتکملوا العدة"

کانه این جمله مى‏خواهد مجموع مطالب آیه را تعلیل کند، هم استثنا شدن مریض و مسافر و افطار کردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ایام دیگر سال را، چیزى که هست اینکه جمله اول مطلب اول را تعلیل مى‏کند و مى‏فرماید چون خدا سهولت را برایتان خواسته، و جمله آخر یعنى"و لتکملوا العدة"مطلب بعد را و مى‏فرماید اینکه گفتیم به همان عدد از روزهاى دیگر سال را روزه بگیرید براى این بود که تکمیل سى روز امرى واجب است.

و حرف"لام"در جمله"و لتکملوا العدة"الخ لام غایت است، و جمله عطف است‏بر جمله: "یرید"الخ، چون آن جمله نیز مشتمل بر معناى غایت‏بود، و تقدیر کلام این است که:

اگر ما شما را دستور دادیم که در سفر و مرض روزه را بخورید براى این بود که بار تکلیف شما را سبک کنیم، و هم براى اینکه عدد سى روزه را تکمیل کرده باشیم، و بعید نیست که ایراد جمله: "و لتکملوا العدة"باعث‏شده که دیگر مانند آیه قبلى حکم آن صورت را که روزه طاقت‏فرسا باشد بیان نکند چون هم بیان آیه قبلى براى اینجا نیز کافى بود و هم کلمه(سختى بر شما نخواسته)دلالت‏بر آن مى‏کرد.

"و لتکبروا الله على ما هدیکم و لعلکم تشکرون..."

ظاهر دو جمله مورد بحث‏بطوریکه لام غایت(البته غایت‏به معناى غرض که آن نیز اصطلاح دیگرى است)اشعار دارد، این است که مى‏خواهند غایت و نتیجه اصل روزه را بیان کنند، نه حکم استثناى مریض و مسافر را چون وقتى مى‏بینیم جمله"شهر رمضان"را مقید کرد به جمله: "الذى انزل فیه القرآن.. ."، مى‏فهمیم که میان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان یک نحوه ارتباط و پیوستگى وجود دارد، در نتیجه برگشت معناى غایت‏به این مى‏شود که تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار کبریائى حق تعالى است‏به خاطر اینکه قرآن را بر ایشان نازل فرمود، و ربوبیت‏خود و عبودیت‏بندگان را اعلام داشت، و نیز بدین منظور بود که در مقابل اینکه به سوى حق هدایتشان فرموده و با کتاب خود برایشان حق را از باطل جدا کرده شکرش را بجاى آرند.

و چون روزه وقتى متصف به این صفت مى‏شود، یعنى وقتى شکر نعمت‏هاى خدا مى‏شود که مشتمل بر حقیقت معناى روزه باشد، یعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه‏دار از آلودگیهاى طبیعت پاک باشد، و از بزرگترین مشتهیات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آیه نفرمود:

"و لیتشکروا الله"، چون شکر تنها با روزه واقعى محقق مى‏شود، بلکه در مقابل فرمود: "و لتکبروا الله على ما هدیکم"براى اینکه تکبیر و بزرگداشت‏خدا با صورت روزه هم انجام مى‏شود، چه اینکه این صورت، حقیقت هم داشته باشد و یا نداشته باشد، و بهمین جهت مساله شکر را با کلمه"لعل امید است" ، از تکبیر جدا کرد، و فرمود، "و لتکبروا الله على ما هدیکم، و لعلکم تشکرون"همانطور که در اول آیات، در باره روزه فرمود: "لعلکم تتقون".

بحث روایتى

در حدیث قدسى(یعنى احادیثى که سلسله سندش منتهى به خود خداى تعالى مى‏شود)آمده: که خداى تعالى فرمود: روزه فقط براى من است، و من خود جزاى آن را مى‏دهم. (49)

مؤلف: این روایت را شیعه و سنى البته با مختصر اختلافى نقل کرده‏اند و وجه اینکه روزه براى خداى سبحان است این است که تنها عبادتى است که از امور عدمى تشکیل مى‏شود، بخلاف عبادتهاى دیگر، از قبیل نماز، و حج و امثال آن، که از امور وجودى ترکیب مى‏یابد، و یا حداقل امور وجودى هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است که فعل وجودى نمى‏تواند محض و خالص در اظهار عبودیت عبد و ربوبیت رب سبحان باشد، چون خالى از نقایص مادى و آفت محدودیت و اثبات انانیت نیست، و ممکن است در انجام آن قصد غیر خدا هم به میان آید، و سهمى از آن را براى غیر خدا انجام دهد، چنانکه در موارد ریا و سمعه و سجده براى غیر خدا این آفت‏ها مشاهده مى‏شود، بخلاف عملى که همه‏اش نفى است، یعنى روزه که عبارت است از نخوردن، ننوشیدن، و فلان و بهمان نکردن، که صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر مادیات مى‏بیند، و با خویشتن‏دارى خود را از لوث شهوات نفس پاک نگه مى‏دارد، و این امور عدمى چیزى نیست که غیر خدا هم سهمى از آن داشته باشد، زیرا امرى است تنها میان بنده و پروردگارش و طبعا کسى جز خدا از آن با خبر نمى‏شود.

و اینکه فرموده: و"انا اجزى به"اگر کلمه"اجزى"را به صیغه معلوم بخوانیم، یعنى من جزاى آن را مى‏دهم آن وقت دلالت مى‏کند بر اینکه در دادن اجر به بنده، کسى میان او و خدا فاصله و واسطه نمى‏شود، همانطور که بنده هم در بندگى و عبادت خدا به وسیله روزه کسى را دخیل قرار نداد، و نگذاشت کسى از روزه‏داریش با خبر شود، چنانکه در باره صدقه آمده است: صدقه را تنها خدا مى‏گیرد، و بین صدقه دهنده و خدا کسى واسطه نیست، و در قرآن هم آمده: "و یاخذ الصدقات" (50) و اما اگر" اجزى"را به صیغه مجهول بخوانیم، معنایش این مى‏شود: (خود من جزاى روزه قرار مى‏گیرم)آن وقت عبارت کنایه مى‏شود از نزدیکى روزه‏دار به خداى تعالى.

و در کافى از امام صادق ع روایت آورده که رسول خدا ص در اوائل بعثت مدتى پشت‏سر هم روزه مى‏گرفت، بطوریکه اشخاص مطلع مى‏گفتند دیگر ترک نمى‏کند و سپس مدتى روزه را ترک مى‏کرد بطوریکه اشخاص مى‏گفتند دیگر روزه نمى‏گیرد، بعد از مدتى این رسم را رها کرد، یک روز روزه مى‏گرفت، و یک روز افطار مى‏کرد، که این همان روزه داوود پیغمبر است، بعد از مدتى این رسم را کنار گذاشت، و در هر ماه ایام البیض آن ماه یعنى(سیزده و چهارده و پانزدهم)آن را روزه مى‏گرفت، و سپس این را هم ترک کرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بین آن دو یک چهارشنبه روزه مى‏گرفت، و این رسم را تا آخر عمر ادامه داد. (51)

و از عنبسة العابد روایت‏شده که گفت: رسولخدا ص در ایامى که از دنیا رفت، در این رسم و برنامه بود که همه‏ساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه مى‏گرفت. (52)

مؤلف: اخبار از طریق اهل بیت ع در این باب بسیار است، و این همان روزه سنتى است که رسول خدا ص مى‏گرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است.

و در تفسیر عیاشى از امام صادق ع روایت کرده که در تفسیر آیه: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام"فرموده: این مخصوص مؤمنین است. (53)

و از جمیل روایت آورده که گفت: از امام صادق ع از معناى آیه: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام"، و"یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القتال"پرسیدم، فرمود:

همه این خطاب‏ها شامل حال گمراهان و منافقین و خلاصه تمامى افرادى که به ظاهر شهادت به توحید و نبوت و معاد داده‏اند مى‏شود. (54)

و در فقیه از حفص روایت کرده که گفت از امام صادق ع شنیدم مى‏فرمود:

روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هیچ امتى واجب نبود، عرضه داشتم: پس اینکه خداى عزوجل مى‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم" چیست؟فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه‏اش واجب بوده، اما نه بر امتها بلکه تنها بر انبیاى آنان، خداوند امت اسلام را بر سایر امم برترى داده، چیزى را که بر رسول خود واجب کرده بود بر امتش هم واجب فرمود. (55)

مؤلف: این روایت‏به خاطر اینکه اسماعیل بن محمد در سند آن هست ضعیف است، و این معنا در روایتى دیگر از عالم ع آمده که آنهم مرسل است، یعنى اصلا سندش ذکر نشده، و به نظر مى‏رسد هر دو روایت‏یکى باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است، و ظاهر آیه هم مساعد با این نیست که مراد از جمله"کما کتب على الذین من قبلکم"تنها خصوص انبیا باشد، و به فرضى که چنین چیزى منظور بوده، از آنجائى که مقام مقام زمینه‏چینى و تشویق و ترغیب بوده، تصریح به اسم آن انبیا از کنایه بهتر و مؤثرتر بود، و خدا دانا است.

و در کافى از کسى که از امام صادق ع سؤال نموده روایت کرده که گفت:

پرسیدم آیا کلمه"قرآن"و کلمه"فرقان"به یک معنا است؟و یا هر یک معنائى جداگانه دارد؟

فرمود: قرآن همه کتاب خدا است، و فرقان تنها آن آیاتى است که احکام واجب را در بر دارد. (56)

و در کتاب جوامع از آن جناب ع روایت کرده که فرمود: فرقان عبارت است از هر آیه محکمى که در قرآن است. و در تفسیر عیاشى و قمى از آن جناب ع روایت آورده‏اند که فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محکمى که در قرآن است، و کتاب عبارت است از آن آیاتى که انبیاى قبل را تصدیق مى‏کند. (57)

مؤلف: خود کلمه"فرقان"و کلمه"کتاب"هم با معنائى که در روایت‏براى آن دو شده سازگار است، و در بعضى از اخبار آمده که کلمه"رمضان"یکى از اسماى خداى تعالى است پس دیگر شایسته نیست کسى بگوید رمضان آمد و رمضان رفت، بلکه باید گفت: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت، (تا آخر حدیث)و این روایت‏خبر واحدى است که در باب خودش غریب است، و این کلام از میان مفسرین از قتاده نیز نقل شده.

ولى در اخبارى که راجع به اسامى خداى تعالى وارد شده نام"رمضان"دیده نمى‏شود، علاوه بر اینکه کلمه"رمضان"بدون اینکه کلمه"ماه"قبل از آن آید و نیز کلمه "رمضانان""دو رمضان"در روایات وارده از رسولخدا ص و ائمه اهل بیت ع بسیار آمده، و این جدا بعید است که احتمال دهیم هر جا کلمه"رمضان" در احادیث آمده"شهر رمضان"بوده، و راوى کلمه"شهر"را از آن انداخته باشد. (58)

و در تفسیر عیاشى از صباح بن نباته روایت‏شده که گفت: من به امام صادق ع عرضه داشتم: ابن ابى یعفور به من دستور داد چند مساله را از شما بپرسم حضرت پرسید آن مسائل چیست؟عرضه داشتم: او از شما مى‏پرسد: وقتى ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آیا جایز است مسافرت کنم؟فرمود: خداى تعالى مى‏فرماید: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"، پس هر کس ماه رمضان را درک کند و در میان خانواده‏اش باشد نمى‏تواند مسافرت کند، مگر براى حج و یا عمره، و یا براى طلب مالى که مى‏ترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود. (59)

مؤلف: و این نکته استفاده لطیفى است که امام از اطلاق آیه براى حکم کراهت‏سفر کرده است چون مسافرت در رمضان جایز است اما با کراهت.

و در کافى از على بن الحسین ع روایت آورده که فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض، عامه در آن اختلاف کرده‏اند، بعضى گفته‏اند: مریض و مسافر مى‏تواند روزه بگیرد، و بعضى دیگر گفته‏اند نباید بگیرد، طایفه سوم گفته‏اند مختار است، اگر خواست‏بگیرد و اگر نخواست نگیرد، ولى ما مى‏گوئیم باید در این دو حال حتما روزه را بشکند، و افطار کند، (منظور این است که روزه نباید بگیرد، پس اگر در سفر و یا حال مرض روزه بگیرد روزه‏اش درست نیست‏باید آن چند روز را دوباره قضا کند)براى اینکه خداى عزوجل مى‏فرماید، "فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر". (60)

مؤلف: این روایت را عیاشى نیز نقل کرده است.

و در تفسیر عیاشى از امام باقر ع روایت آورده که در تفسیر جمله"فمن شهد منکم الشهر فلیصمه" فرموده: چقدر این بیان براى کسى که تعقلش کند روشن است!براى اینکه در عبارتى کوتاه این معنا را رسانده، که هر کس ماه رمضان را درک کرد باید روزه‏اش را بگیرد، و هر کس در ماه رمضان مسافرت کرد باید روزه‏اش را بخورد. (61)

مؤلف: روایات وارده از ائمه اهل بیت ع در اینکه مریض و مسافر حتما باید روزه‏اش را بخورد بسیار زیاد است، و این مذهب ائمه اهل بیت ع است، (بخلاف علماى اهل سنت که روزه رمضان را براى مسافر و مریض اختیارى مى‏دانند)، و آیه شریفه بطوریکه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمه اهل بیت ع دلالت دارد. (62)

و نیز در تفسیر عیاشى از ابى بصیر روایت آمده که گفت: من از امام ع از معناى جمله: "و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین"پرسیدم فرمود: منظور بیماران و سالخوردگانى است که توانائى روزه گرفتن ندارند. (63)

و باز در همان تفسیر از امام باقر ع در تفسیر همان آیه نقل کرده، که فرمود:

منظور سالخورده و کسى است که عطش آزارش مى‏دهد. (64)

و نیز در همان تفسیر از امام صادق ع روایت آورده که فرمود منظور زنى است که از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانى که روزه برایشان طاقت‏فرسا باشد. (65)

مؤلف: روایات در تفسیر آیه، از ائمه ع بسیار است، و در روایت ابى بصیر مراد از مریض آن بیمارانى‏اند که قبل از ایام ماه رمضان بیمار باشند و نتوانند قضاى روزه رمضان را در سایر ایام سال بجا آورند، چون واضح است که کلمه(مریض)در جمله: "فمن کان منکم مریضا"شامل مریض نامبرده نمى‏شود، و کلمه(عطاش)که در روایت آمده به معناى بیمارى عطش است. (66) (که ظاهرا همان مرض قند باشد)." مترجم" باز در همان تفسیر از سعید از امام صادق ع روایت آمده که فرمود: در عید فطرهم تکبیر هست، عرضه داشتم تکبیر که غیر از روز قربان نیست، فرمود: چرا در عید فطر هم هست، لیکن مستحب است که در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو رکعت نماز عید گفته شود. (67)

و در کافى از سعید نقاش روایت کرده که گفت امام صادق ع فرمود: براى من در شب عید فطر تکبیر هست، اما واجب نیست‏بلکه مستحب است، مى‏گوید، پرسیدم این تکبیر در چه وقت مستحب است؟ فرمود در شب عید در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عید آنگاه قطع مى‏شود، مى‏گوید عرضه داشتم: چگونه تکبیر بگویم؟فرمود: مى‏گوئى"الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله، و الله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الله اکبر على ما هدانا"و منظور از کلام خدا که مى‏فرماید: "و لتکملوا العدة"همین است، چون معنایش این است که نماز را کامل کنید.و خدا را در برابر اینکه هدایتتان کرده تکبیر کنید، و تکبیر همین است که بگوئید:

"الله اکبر، لا اله الا الله، و الله اکبر، و لله الحمد"راوى مى‏گوید در روایت دیگرى آمده که تکبیر آخر را چهار بار باید گفت. (68)

مؤلف: اختلاف این دو روایت که یکى تکبیر را در ظهر و عصر نیز مستحب مى‏داند و دیگرى نمى‏داند ممکن است‏حمل شود بر مراتب استحباب، یعنى دومى مستحب باشد، و اولى مستحب‏تر، و اینکه فرمود: منظور از(و لتکملوا العدة)اکمال نماز است‏شاید منظور این باشد که با خواندن نماز عید، عدد روزه را تکمیل کنید و باز خود تکبیرات را بگوئید، که خدا شما را هدایت کرد، و این با معنائى که ما از ظاهر جمله، "و لتکبروا الله على ما هدیکم..."فهمیدیم منافات ندارد، براى اینکه کلام امام استفاده حکم استحبابى از مورد وجوب است، نظیر آنکه در سابق در جمله: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه" گذشت، که گفتم از آن، کراهت مسافرت در ماه رمضان براى کسى که اول ماه را درک کند استفاده کرده‏اند، و اختلاف آخر تکبیرات در دو جاى روایت اخیر مؤید این احتمال است که بعضى داده و گفته‏اند در جمله:

"و لتکبروا الله على ما هدیکم"تکبیر به دلیل اینکه با حرف(على)متعدى شده متضمن معناى حمد است.

و در تفسیر عیاشى از ابن ابى عمیر از امام صادق ع روایت کرده که گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدایت‏شوم احادیثى که در بین ما بر سر زبانها جریان دارد مبنى بر اینکه رسول خدا ص بیست و نه روز روزه مى‏گرفت، بیشتر است از احادیثى که مى‏گوید، سى روز روزه مى‏گرفت؟آیا احادیث اول درست است؟فرمود یک کلمه از آنها سخن خدا نیست، و رسول خدا ص غیر از سى روز روزه نگرفته، و علتش هم این است که قرآن مى‏فرماید: "و لتکملوا العدة"و آیا رسولخدا ص آن را ناقص مى‏کرد؟ (69)

مؤلف: اینکه امام فرمود: (آیا رسولخدا ص آنرا ناقص مى‏کرد) استفهامى است انکارى، و روایت دلالت دارد بر بیانى که ما کردیم، و گفتیم ظاهر تکمیل، تکمیل ماه رمضان است.

و در محاسن برقى از بعضى راویان شیعه نقل کرده که او بدون ذکر سند گفته منظور از تکبیر در جمله: "و لتکبروا الله على ما هدیکم"تعظیم، و منظور از هدایت، ولایت است. (70)

مؤلف: اینکه هدایت‏به معناى ولایت‏باشد از باب تطبیق کلى بر مصداق است و ممکن است از قبیل همان قسم بیاناتى باشد که نامش را تاویل گذاشته‏اند، چنانکه در بعضى از روایات آمده و در معناى دو کلمه"یسر و عسر"فرموده‏اند: یسر ولایت و عسر مخالفت‏با خدا و دوستى با دشمنان خداست.

و در کافى از حفص بن غیاث از امام صادق ع نقل کرده که گفت: از آن جناب از کلام خداى عزوجل پرسیدم، که مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"، چطور مى‏فرماید قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اینکه در دو دهه بین اول و آخرش نازل شده؟ (71)

امام ع فرمود: قرآن در ماه رمضان یک باره به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول بیست‏سال به تدریج‏به زمین نازل گردید، آنگاه فرمود: رسولخدا ص فرموده صحف ابراهیم در اولین شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان، و زبور در هیجدهم رمضان و قرآن در بیست و سوم از ماه رمضان نازل شده.

مؤلف: این روایت را که کافى از امام صادق و آن جناب از رسولخدا ص نقل کرده الدر المنثور به چند طریق آن را از واثلة بن اسقع از رسولخدا ص نقل کرده است (72) .

و نیز در کافى و فقیه از یعقوب روایت کرده که گفت: مردى را شنیدم که از امام صادق ع از شب قدر مى‏پرسید، که آیا گذشته و یا همه‏ساله هست؟فرمود: اگر شب قدر از بین برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته مى‏شود. (73)

و در الدر المنثور از ابن عباس روایت کرده که در باره ماه رمضان و لیله مبارکه و لیله قدر گفت: لیله قدر همان لیله مبارکه است که در ماه رمضان واقع است، که در آن ماه قرآن کریم از ذکر به بیت المعمور نازل شد، و بیت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنیا است، که قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدریج‏به رسولخدا ص نازل شد، قسمتى در امر و قسمتى در نهى و آیاتى در باره جنگها نازل مى‏شد. (74)

مؤلف: این معنا از غیر ابن عباس مانند سعید بن جبیر نیز روایت‏شده، و از گفتار ابن عباس چنین بر مى‏آید که این نظریه خود را از آیات قرآنى استفاده کرده، مانند آیه: "و الذکر الحکیم" (75) و آیات: "و کتاب مسطور فى رق منشور و البیت المعمور و السقف المرفوع" (76) و آیات"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون‏» (77) و آیه: «و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا» (78) که ارتباط گفتار ابن عباس با همه این آیات روشن است، تنها نقطه ابهامى که در کلام وى هست و معلوم نیست که از کجاى قرآن استفاده کرده، این است که گفته: محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است، و دلالت آیات سوره واقعه بر این معنا روشن نیست.

بله در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام آمده که بیت المعمور در آسمان است که ان شاء الله بحث ما پیرامون آن خواهد آمد.

مطلب دیگرى که تذکرش لازم است، این است که احادث هم مانند قرآن کریم محکم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در میان احادیث‏بسیار شایع است، و مخصوصا در مثل اینگونه حقایق (که فهم بشر از درکش عاجز است) مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان و بیت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر یک فرد دانشمند لازم است که براى بدست آوردن معناى واقعى کلام سعى کند قرائن کلام را بدست آورد.

پى‏نوشت‏ها:

1- و او را(یوسف را)به بهاى ناچیزى، درهمى چند فروختند."سوره یوسف آیه 20"

2- اى کسانى که ایمان آورده‏اید براى شما در باره کشتگان قصاص مقرر شد."سوره بقره آیه 178"

3- بر شما مقرر شد هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد اگر مالى بجاى گذارد براى پدر و مادر و خویشاوندان وصیت کند. «سوره بقره آیه 180»

4- خدا قضاء رانده که من و رسولانم غلبه خواهیم کرد."سوره مجادله آیه 21"

5- مى‏نویسیم آنچه از پیش فرستادند، و آنچه اثر که از دنبال دارند."سوره یس آیه 12"

6- و بر ایشان(بنى اسرائیل)نوشتیم که شخص در مقابل شخص است(یعنى اگر کسى دیگرى را کشت اولیاء مقتول حق دارند قاتل را بکشند و جان او برابر مقتول است.)"سوره مائده آیه 45"

7- اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده‏اید، و اگر بدى کنید نیز به خود کرده‏اید."سوره اسراء آیه 7"

8- هان اى مردم شما همان محتاجان به خدائید، و خدا همانا بى‏نیاز است."سوره فاطر آیه 15"

9- ما خبر داریم از اینکه سخن آنان تو را اندوهناک کرده، ولى آنها تو را تکذیب نمى‏کنند، بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار مى‏کنند."سوره انعام آیه 33"

10- به سوى آفریننده‏تان بازگشت کنید و خودتان را(یعنى کسانى را که گوساله پرستیده‏اند)بکشید آن براى شما بهتر است."سوره بقره آیه 54"

11- بشتابید به سوى ذکر خدا و سوداگرى را واگذارید این براى شما بهتر است."سوره جمعه آیه 9"

12- ایمان به خداى آورید و در راه خدا با مال و جان خود جهادى کنید این براى شما بهتر است اگر بدانید."سوره صف آیه 11".

13- ما آن را(قرآن را)کتابى خواندنى و عربى کردیم باشد که شما درکش کنید."سوره زخرف آیه 3"

14- و قرآنى که آن را قسمت قسمت کردیم تا کم کم بر مردمش، بخوانى و به تدریج نازلش کردیم." سوره اسراء آیه 106"

15- خدا سخن آن کس که در باره همسرش با تو مجادله مى‏کرد و به خدا شکوه مى‏کرد شنید، و خدا همه گفتگوى شما را مى‏شنود."سوره مجادله آیه 1"

16- و چون تجارت یا لهوى مى‏بینند تو را در وسط سخن در حالى که ایستاده‏اى رها مى‏کنند."سوره جمعه آیه 11"

17- مردانى که عهد خود را که با خدا بسته‏اند وفا مى‏کنند، بعضى از ایشان عمرشان سرآمده، و بعضى دیگر منتظر سرآمدن عمرند، و کمترین گوشه‏اى از عهد خود را دگرگون نمى‏سازند."سوره احزاب آیه 23"

18- سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را در شبى با برکت نازل کردیم، که ما همواره کار بیم رسانى را داشته‏ایم."سوره دخان آیه 3"

19-ما آن را در شب قدر نازل کردیم."سوره قدر آیه 1"

20- سوره بقره آیه 185

21- سوره دخان آیه 3

22- سوره قدر آیه 1

23- مثل آبى که ما آن را از بالا نازل کرده‏ایم."سوره یونس آیه 24"

24- کتابى که ما نازلش کردیم بر تو کتابى پر برکت تا در آیاتش تدبر کنند."سوره ص آیه 29"

25- کتابى است که قبلا نزد حکیم خبیر، فشرده بود، و سپس آیاتش از هم جدا شد."سوره هود آیه 1"

26- محققا براى آنها کتابى آورده‏ایم که از روى علم تفصیل دادیم کتابى که هدایت و رحمت است‏براى قومى که ایمان آورند آیا جز تاویل آن را منتظرند روزى که تاویلش بیاید آنها که از پیش آن را فراموش کرده‏اند اقرار مى‏کنند که رسولان پروردگار ما به حق آمده و حق گفتند."سوره اعراف آیه 52 - 53"

27- این کتابى نیست که بتوان به خدا افتراء زد، لیکن مصدق کتب آسمانى عصر خودش و تفصیل همان کتابها است کتابى است‏بدون شک از ناحیه رب العالمین(تا آنجا که مى‏فرماید): بلکه اینان چیزى را تکذیب مى‏کنند که احاطه علمى بدان ندارند، و هنوز تاویلش نیامده."سوره یونس آیه 39 - 37"

28- حم سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را کتابى خواندنى و عربى کردیم، تا شاید شما تعقل کنید، و گرنه آن کتاب در کتابى اصلى بود، که نزد ما مقامى بلند و فرزانه دارد."سوره زخرف آیه 1 - 4"

29- سوگند به جایگاههاى ستارگان نخورم، و آن اگر بدانید سوگندى بزرگ است محققا قرآنى است ارجمند در نامه‏اى نهفته، جز پاک شدگان به آن دسترسى نیابند نازل کردنى از پروردگار جهانیان است. "سوره واقعه آیه 80"

30- آن قرآنى مجید است که در لوح محفوظ قرار دارد."سوره بروج آیه 22"

31- بلکه آن قرآنى است ارجمند در لوحى محفوظ."سوره بروج آیه 22"

32- ماه رمضان که در آن قرآن را نازل کردیم."سوره بقره آیه 185"

33- ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر."سوره قدر آیه 1"

34- ما نازل کردیم قرآن را در شبى مبارک."سوره دخان آیه 2"

35- در قرآن قبل از تمام شدن وحیش عجله مکن."سوره طه آیه 114"

36- زبان خود را بدان حرکت مده، که به آن عجله کرده باشى، چونکه جمع آن و نیز خواندش به عهده ما است، پس همینکه آنرا خواندیم خواندنش را پیروى کن، و سپس به عهده ما است که آنرا بیان کنیم." سوره قیامت آیات 15 - 19"

37- سوره آل عمران آیه 7

38- ما نازل کردیم قرآن را در شبى مبارک و ما هستیم بیم دهندگان."سوره دخان آیه 2"

39- سوره علق آیه 1

40- اى جامه بخود پیچیده برخیز و بترسان."سوره مدثر آیه 2 - 1"

41- آیا دیدى آن کسى را که بنده‏اى را از اینکه نماز بخواند نهى مى‏کرد، تو اى نهى کننده هیچ مى‏دانى که اگر آن بنده بر راه راست‏باشد، و یا به پرهیزکارى دستور دهد، دیگر جا ندارد که تو او را از نمازش نهى کنى، اى پیامبر تو بگو آیا مى‏دانى آن نهى کننده را که اگر تو را تکذیب کند، و از تو روى بگرداند چه کیفرى خواهد داشت؟راستى آیا او نمى‏داند که خدا رفتار او را مى‏بیند، و از قصد او اطلاع دارد؟بداند که جریان به این سادگى‏ها نیست اگر از آزار پیامبر دست‏برندارد موى پیشانى او را که موى پیشانى مردى دروغگو و خطاکار است‏خواهیم گرفت، پس باید اهل مجلس و قبیله و عشیره خود را بخواند، تا او را یارى دهند ما هم به زودى زبانه دوزخ را علیه او خواهیم خواند، تا او را فراگیرد.نه چنان است فرمان او مبر و نماز را ترک مکن همچنان سجده کن و نزدیک شو."سوره علق آیه 19"

42- و همانا تو را هفت آیه و این قرآن بزرگ را دادیم."سوره حجر آیه 87"

43- سوره زمر آیه 23

44- آنچه را دستور داده‏اى آشکار کن و از مشرکان روى گردان."سوره حجر آیه 95"

45- سوره واقعه آیه 79.

46- ولى بیشتر مردم نمى‏دانند."سوره روم آیه 30"

47- و این مثلها را براى مردم مى‏زنیم و لیکن به جز دانایان آن را نمى‏فهمند."سوره عنکبوت آیه 43"

48- خداوند به وسیله قرآن کسانى را که پیرو خوشنودى اویند به سوى راههاى سلامت هدایت نموده از ظلمت‏ها به سوى نور بیرون مى‏کند با اذن خودش و به سوى صراط مستقیمشان راه مى‏نمایاند." سوره مائده آیه 16"

49- بحار الانوار ج 96 ص 245 حدیث 14

50- و خداوند مى‏گیرد صدقات را."سوره توبه آیه 105"

51 و52- فروع کافى ج 4 باب صوم رسول الله ص ص 89 و 91

53 و 54- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78

55- فقیه ج 2 ص 61 حدیث 14

56- اصول کافى ج 2 ص 630 ح 11

57- تفسیر عیاشى ج 1 ص 9 و تفسیر قمى ج 1 ص 96

58- وسائل ج 7 ص 232

59- تفسیر عیاشى ج 1 ص 80

60- فروع کافى ج 4 ص 86

61- عیاشى ج 1 ص 81

62- وسائل ج 7 ص 154 و ص 123

63- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78 - 79

64 و 65- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78 - 79

66 و 67- تفسیر عیاشى ج 1 ص 82

68-فروع کافى ج 4 ص 166

69- تفسیر عیاشى ج 1 ص 82

70- محاسن ص 107 باب ولایت

71- اصول کافى ج 2 ص 628

72- الدر المنثور ج 1 ص 189

73- فروع کافى ج 4 ص 158 حدیث 7 و فقیه ج 2 ص 101

74- الدر المنثور ج 1 ص 189

75- سوره آل عمران آیه 58

76- سوگند به کتاب سطربندى شده در اوراقى انتشارپذیر، و سوگند به بیت معمور و سقف بلند گشته."سوره طور آیه 5"

77- سوگند به محل ستارگان که این سوگند اگر بدانید سوگندى است عظیم، که قرآن کریم در کتاب پنهان بوده، کتابى که جز پاکان با آن تماس ندارند. «سوره واقعه آیه 79»

78- ما آسمان دنیا را به چراغهائى زینت دادیم. «سوره فصلت آیه 12».

ترجمه المیزان جلد دوم صفحه 3

استاد علامه طباطبایى رضوان الله تعالى