شیعه را خاک غم بر سر میباید و بازار دل، تا ابد سیاهپوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!
نمایی از سیره و سیمای امام عسکری (ع)
امام حسن عسکری (ع) در سال 232 هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والاگهرش سوسن یا سلیل، زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد. این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد.
کنیه آن حضرت ابامحمّد بود.
صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع)
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه کمانی، چشمهای درشت و پیشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت. امام حسن عسکری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی با شکوه و وقار و مفسری کم مانند برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد.
دوران امامت
به طور کلی دوران عمر 29 ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم میگردد: دوره اول 13 سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.
دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت میباشد.
دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلند پروازیهایی داشتند.
امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد، امّا آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گرائیده بودند. وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، میگفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمیگوید.
عبیداللّه خاقان وزیر محمّد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات میکرد به احترام آن حضرت بر میخاست، و آن حضرت را بر مسند خود مینشانید. پیوسته میگفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیدهام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیداللّه خاقان میگفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم میپرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع مییافتم. میدیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او میباشند.
با آنکه امام (ع) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمیفرمود، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقاف شیعه، به دست کسانی سپرده میشد که دشمن آل محمّد (ع) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود. چنانکه نوشتهاند که احمد بن عبداللّه بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت علیهم السلام رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.
(نیز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد میزیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا) ع معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سختترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل میکرد، و لحظهای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمیکرد.
اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه مینمودند - کمتر معاشرت میکردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود، و مردم میبایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنها عجیب نیاید. باری، امام حسن عسکری (ع) بیش از 29 سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) میرسیدند بر جای گذاشت.
در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشتههای دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام گردید.
در قدرت علمی امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه ور بود - نکتهها گفتهاند. از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر ردّ قرآن نوشته بود سوزانید و به عده از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت در آمد.
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری نوشتهاند.
در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: روزی برای پدرم (که وزیر معتمد عباسی بود) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.
یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند؛ و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولی گردیده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند.
و این کارها را برای آن میکردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29 سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.
بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد... تا دو سال تفحص احوال او میکردند...
این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص) میپیوست، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدین جهت به بهانههای مختلف در خانه حضرت عسکری (ع) رفت و آمد بسیار میکردند، و جستجو مینمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند.
به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) تکرار میشد. حتی قابلههایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.
علت شهادت آن حضرت را سمی میدانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از کردار زشت خود پشیمان شد. به ناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.
بخش عترت و سیره تبیان
منبع: چهارده اختر تابناک، احمدی بیرجندی، احمد.
چهل مروارید از اقیانوس کلام امام حسن عسکری (علیه السلام)
1- پرهیز از جدال و شوخى
لاتمـار فیذهب بهائک و لا تمـازخ فیجترء علیک.1
جـدال مکـن که ارزشت مـى رود و شـوخـى مکـن که بـر تـو دلیـر شـوند.
2ـ تواضع در نشستن
من رضى بدون الشرف من المجلس لم یزل الله و ملائکته یصلون علیه حتى یقوم2
هـر که به پـاییـن نشستـن در مجلـس خشنـود بـاشـد پیـوسته خــــــــــدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
3ـ هلاکت در ریاست و افشاگرى
دع مـن ذهب یمینا و شمالا، فـان الراعى یجمع غنمه جمعها باهون سعى و ایاک و الاذاعه و طلب الـریـاسه فـانهمـا یـدعوان الى الهلکه.3
آن را که به راست و چپ رود واگذار! به راستـى چـوپان گوسفندانش را به کمتر تلاشى گرد آورد.
مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پى ریاست باشى، زیرا این دو آدمى را به هلاکت مى کشانند.
4ـ گناهى که بخشوده نشود
مـن الذنـوب التى لا تغفر: لیتنى لا اواخذ الا بهدا. ثم قال: الاشراک فى الناس اخفـى مـن دبیب النمل علـى المسح الاسـود فى اللیله المظلمه.4
از جمله گناهانى که آمرزیده نشـود این است که (آدمى) بگوید: اى کاش مرا به غیر از ایـن گناه مواخذه نکنند. سپـس فرمود: شرک در میان مردم از جنبـش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.
5ـ نزدیکتر به اسم اعظم
بسم الله الرحمـن الـرحیـم اقـرب الى اسـم الـله الاعظم مـن سواد العین الى بیاضها.5
(بسم الله الرحمـن الـرحیـم) به اسـم اعظم خـدا،از سیاهـى چشـم به سفیـدىاش نزدیکتـر است.
6ـ دوستـى نیکـان و دشمنــى بـدان
حب الابرار للابرار ثواب للابرار،و حب الفجار للابرار فضیله للابرار و بغض الفجار
للابـرار زیـن للابـرار ، و بغض الابـرار للفجـار خزى علـى الفجار.6
دوستـى نیکـان به نیکـان ، ثـوابست بـراى نیکـان.
و دوستـى بـدان به نیکان ، فضیلت است براى نیکان،
و دشمنى بدان با نیکان ، زینت است بـراى نیکان،
و دشمنـى نیکـان بـا بـدان، رسـوایـى است بـراى بـدان.
7ـ سلام نشانه تواضع
مـن التـواضع السلام علـى کل مـن تمر به، و الجلـوس دون شـرف المجلس.7
از جمله تواضع و فروتنى سلام کردن بر هر کسى است که بر او مى گذارى، و نشستن در پایین مجلس است.
8ـ خنده بیجا
من الجهل الضحک من غیر عجب.8
خنده بیجا از نادانى است.
9ـ همسایه بد
مـن الفـواقـر التـى تقصـم الظهر جار ان راى حسنه اطفـاهــا و ان راى سیئه افشاها.9
از بلاهاى کــمـر شکــن ، همــسایـه اى اسـت کـه اگــر کـردار خـوبى رابینـد نهانـش سـازد و اگـر کـردار بـدى را بینـد آشکـارش نمـایـد.
10ـ پندى گویا و جامع
اوصیکـم بتقـوى الله و الورع فـى دینکم و الاجتهاد لله و صدق الحدیث و اداء الامانه الـى مـن ائتمنکـم مـن بـر او فـاجـر و طـول السجـود و حسـن الجـوار .
فبهذا جاء محمـد(ص) صلـوا فـى عشائرهـم واشهدوا جنائـزهـم و عودوا مـرضاهـم و ادوا حقوقهم، فان الرجل منکـم اذا ورع فى دینه و صدق فى حدیثه و ادى الامانه و حسـن خلقه مع النـاس قیل: هذا شیعى فیسـرنى ذلک.
اتقـوا الله و کونوا زینا و لا تکونا شینا، جروا الینا کل موده وادفعوا عنا کل قبیح ، فانه ما قیل فینا من حسـن فنحـن اهله و ما قیل فینا مـن سـوء فما نحـن کذلک. لنا حق فى کتاب الله و قرابه من رسول الله و تطهیر مـن الله لایدعیه احد غیرنا الا کذاب.
اکثروا ذکر الله و ذکر الموت و تلاوه القرآن و الصلاه على النبـى (ص) فان الصلاه على رسول الله عشر حسنات احفظوا ما وصیتکم به و استـودعکم الله و اقرء علیکـم السلام.10
شما را به تقـواى الهى و پارسایـى در دینتان و تلاش براى خدا وراستگویـى و امانتـدارى درباره کسـى که شما را امیـن دانسته ـ نیکـوکار باشد یا بـدکارـ و طول سجود و حسـن همسایگى سفارش مى کنـم، محمد(ص) براى همیـن آمده است. در میان جماعتهاى آنان نماز بخـوانید و بـر سر جنازه آنها حاضر شـویـد و مریضانشان را عیادت کنید، و حقوقشان را ادا نمایید زیرا هر یک از شما چون در دینـش پارسا و در سخنـش راستگـو و امانتدار و خـوش اخلاق بامردم باشد، گفته مى شـود : ایـن یک شیعه است، و ایـن کـارهـاست که مـرا خـوشحـال مـى سـازد.
تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خـود را به سوى ما بکشانید و همه زشتـى را از ما بگردانید، زیرا هر خـوبـى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدى درباره ما گفته شـود ما نه آنیـم، در کتاب خدا براى ما حقـى و قرابتـى از پیامبر خداست و خـداونـد ما را پاک شمرده ، احـدى جز ما مدعى ایـن مقام نیست، مگر آن که دروغ مـى گـوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قـرآن را تلاوت نماییـد و زیاد بر پیغمبـر (ص) سلام و تحیت بفـرستیـد. زیـرا صلـوات بـر پیـامبـر خــدا(ص) ده حسنه دارد.
آنچه را به شما گفتـم حفظ کنیـد و شمـا را به خدا مـى سپارم و سلام بر شمـا.
11ـ اندیشه در کار خدا
لیست العباده کثـره الصیام و الصلـوه و انمـا العباده کثره التفکـر فى امر الله.11
عبـادت کــردن بـه زیـادى روزه و نـمـاز نیـست، بلکه ( حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
12ـ پلیدى خشم
الغضب مفتاح کل شر.12
خشم و غضب کلید هر گونه شر و بدى است.
13ـ ویژگیهاى شیعیان
شیعتنـا الفئه النـاجیه والفـرقه الزاکیه صـاروا لنـا رادئا و صـونا و على الظلمه البا و عونا سیفجـر لهم ینابیع الحیـوان بعد لظى مجتمع النیـران امـام الـروضه.13پیـروان ما ، گـروههاى نجات یابنـده و فـرقه هاى پاکـى هستنـد که حافظان (آییـن) ماینـد، و ایشـان در مقـابل ستمکـاران ، سپـر و کمک کـار ما (هستند).
به زودى چشمه هاى حیات ( منجى بشریت) بعـد از گدازه توده هاى آتـش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.
14ـ ناآرامى کینه توز
اقل الناس راحه الحقود.14
کینه توز ناآرام ترین مردمان است.
15ـ پارسا ترین مردم
اورع الناس من وقف عند الشبهه، اعبد الناس من اقام على الفرائض ازهد الناس مـن تـرک الحـرام ، اشـد النـاس اجتهادا مـن تـرک الذبوب.15
پـارسـاتـریـن مـردم کسـى است که در هنگـام شبهه تـوقف کنـد.
عابـدتـریـن مـردم کسـى است که واجبـات را انجـام دهـد.
زاهـد تـریـن مـردم کسـى است که حـرام را تـرک نمـاید.
کـوشنـده تـریـن مـردم کسـى است که گنـاهـان را رهـا سازد.
16ـ وجود مومن
المـومـن بـرکه علـى المـومـن و حجه علـى الکـافـر.16
مـومـن بـراى مـومـن، بـرکت و بـر کـافـر ،اتمام حجت است.
17ـ محصول اعمال
انکـم فى آجال منقـوصه وایام معدوده و الموت یاتى بغبه، من یزرع خیرا یحصد غبطه و مـن یزرع شرا یحصـد ندامه، لکل زارع ما رزع لایسبق بطـىء بحظه، ولا یدرک حـریص ما لـم یقـدر له، مـن اعطـى خیـرا فالله اعطـاه، و مـن وقـى شـرا فالله وقاه.17
شما عمر کاهنده و روزهاى برشمرده اى دارید، و مرگ به ناگهان مىآید، هر کس تخم خیرى بکارد به خوشى بدرود، و هر کس تخـم شرى بکارد به پشیمانى بدرود، هر که هر چه بکارد همان براى اوست.کندکار را بهره از دست نرود و آزمنـد آنچه را مقـدرش نیست در نیابـد، هر که به خیرى رسـد خدایش داده و هر که از شـرى رهـد خـدایـش رهانده.
18ـ شناخت احمق و حکیم
قلب الاحمق فـى فمه و فـم الحکیـم فى قلبه.18
قلب احمق در دهـان او و دهـان حکیم در قلب اوست.
19ـ تلاش براى رزق
مقـدر لا یشغلک رزق مeمـون عن عمل مغروض.19
رزق و روزى ضمـانت شـده، تـو را از کـار واجب بـاز نـدارد.
20ـ عزت حقگرایى
مـا ترک الحق عزیز الا ذل ، ولا اخذ به ذلیل الا عز.20
هیچ عزیزى را رها نکند مگر آن که ذلیل گردد و هیچ ذلیلى به حق نیاویزد مگر آن که عزیز شود.
21ـ دوست نادان
صدیق الجاهل تعب.21
دوست نادان ، مایه رنج است.
22ـ بهترین خصلت
خصلتـان لیـس فـوقهمـا شـىء :الایمـان بـالله و نفع الاخـوان.22
دو خصلت است که بهتر و بالاتراز آنها چیزى نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران .
23ـ نتیجه جسارت بر پدر
جراه الـولـد علـى والـده فـى صغره تـدعوا الـى العقـوق فـى کبـره . 23
جرات و دلیرى فرزنـد بر پدرش در کـوچکى ، سبب عاق و نارضایتى پدر در بزرگى مى شود.
24ـ بهتر از حیات و بدتر از مرگ
خیـر مـن الحیاه ما اذا فقـدته ابغضـت الحیاه و شر من الموت ما اذا نزل بک احببت الموت.24
بهتر از زندگى چیزى است که چون از دستش دهى از زندگى بدت آید،و بدتر از مرگ چیزى است که چـون به سـرت آیـد مـرگ را دوست بـدارى.
25ـ وابستگى و خوارى
مـااقبح بـالمـومـن ان تکون له رغبه تذله.25
چه زشت است بـراى مـومـن ، دلبستگـى به چیزى که او را خـوار دارد.
26ـ نعمت بلا
ما من بلیه الا ولله فیها نعمه تحیط بها.26
هیچ بلایـى نیست مگـرایـن که در آن از طـرف خـدا نعمتى است.
27ـ اکرام بدون افراط
لا تکرم الرجل بما یشق علیه.27
هیچ کـس را طـورى اکـرام مکـن که بـر او سخت گذرد.
28ـ ارزش پند پنهان
مـن وعظ اخـاه سـرا فقـد زانه، و مـن وعظه علانیه فقـد شـانه.28
هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته .
29ـ تواضع و فروتنى
التواضع نعمه لایحسد علیها.29
تـواضع و فـروتنـى، نعمتـى است که بـر آن حسـد نبـرنـد.
30ـ سختى تربیت نادان
ریـاضه الجـاهل و رد المعتـاد عن عادته کـالمعجز.30
پـرورش دادن نـادان و تـرک دادن معتـاد از عادتـش ، مـاننـد معجزه است.
31ـ شادى بیجا
لیـس مـن الادب اظهار الفـرح عند المحزون.31
اظهار شـادى نزد غمـدیـده، از بـى ادبـى است.
32ـ جمال ظاهر و باطن
حسـن الصـوره جمـال ظاهـر، و حسـن العقل جمـال البـاطـن
صـورت نیکـو، زیبـایـى ظاهـرى است، و عقل نیکـو ، زیبـایى بـاطنى است.
33ـ کلید تمام گناهان
جعلت الخبـائث فـى بیت و جعل مفتـاحه الکذب.32
تمـام پلیـدیها در خـانه اى قـرار داده شـده و کلیـد آن دروغگـویى است.
34ـ چشم پوشى از لغزش و یاد آورى احسان
خیـر اخـوانک مـن نسـى ذنبک و ذکـر احسـانک الیه.33
بهتـریـن بـرادران تـو کسـى است که خطـایت را نـادیـده گیرد و احســانت را یادآور شود.
35ـ مدح نالایق
مـن مـدح غیـر المستحق فقـد قـام مقـام المتهم.34
هـر که نـالایقـى را ثنـا گـویـد، خـود در مـوضع اتهام قـرار گیـرد.
وصـول به خـداونـد عزوجل، سفـرى است که جز بـا عبـادت در شب حـاصل نگردد
36ـ راه دوست یابى
مـن کـان الـورع سجیته، و الکـرم طبیعته، و الحلـم خلته کثـر صـدیقه. 35
کسـى که پارسایـى خـوى او ، و بخشنـدگـى طبیعت او، وبردبارى خصلت او باشـد دوستانش بسیار شوند.
37ـ انس با خدا
من آنس بالله استوحش من الناس.36
کسـى که بـا خـدا مـانـوس بـاشـد، از مـردم گـریزان گــردد.
38ـ خرابى مناره ها و کاخها
اذا قـام القـائم امـر بهدم المنـائر و المقـاصیـر التى فى المسـاجـد.37
هنگامى که قائم (ع) قیام کند دستور به خرابى مناره ها و کاخهاى مساجد دهد.
39ـ سیر شبانه
ان الـوصـول الـى الله عزوجل سفـر لا یـدرک الا بـامتطاء اللیل.38
وصـول به خـداونـد عزوجل ، سفـرى است که جز بـا عبـادت در شب حـاصل نگردد.
40ـ ادبى بسنده
کفاک ادبا تجنبک ما تکره من غیرک. 39
در مقام ادب براى تـو همین بس که آنچه براى دیگران نمى پسندى، خود را از آن مى شود.
بخش عترت و سیره تبیان
پى نوشت ها:
1 ـ تحف العقول،ص 486.
2 ـ همان،ص 486.
3 ـ همان،ص 487.
4 ـ تحف العقول ، ص 487.
5 ـ همان،ص 487.
6 همان،ص 487.
7 تحف العقول،ص 487.
8 همان،ص 487.
9 همان،ص 487.
10 تحف العقول،ص 487و 488
11 تحف العقـول ،ص 488. ایـن حدیث از امـام رضا (ع) هـم نقل شـده است.
12 همان،ص 488.
13 الزام الناصب،ص 189.
14 تحف العقول، ص 488.
15 تحف العقول ،ص 489.
16 همان،ص 489.
17 پیشین،ص 489.
18 تحف العقول،ص 489.
19 همان،ص 489.
20 پیشین، ص 489
21 همان،ص 489.
22 تحف العقول،ص 489.
23 همـان،ص 489 .
24 ـ همـان،ص 489 .
25 ـ همــان،ص 489.
26 تحف العقول،ص 489.
27 همان،ص 489.
28 ـ همان،ص 489.
29 ـ پیشین،ص 489.
30 ـ همان،ص 489.
31 ـ تحف العقول،ص 489.
32 ـ بحارالانوار،ج 78،ص 377.
33 ـ پیشین،ج 78 ص 379.
34 ـ همان،ج 78،ص 378.
35 ـ مسند الامام العسکرى،ص 289.
36 ـ همان،ص 287.
37 ـ غیبت شیخ طوسى،ص 133.
38 ـ مسند الامام العسکرى ،ص 290.
39 ـ همان،ص 288