در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

وفات حضرت زینب(س)





فرزند کوثر





حضرت زینب کبری علیها السلام در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوره متولد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامی شان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدیقه الصغری، عصمه الصغری، ولیه الله العظمی، ناموس الکبری، شریکه الحسین علیها لسلام، عالمه غیر معلمه، فاضله، کامله و... پدر


بزرگوار آن حضرت، اولین پیشوای شیعیان، حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام، و مادر گرامی آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد.

نام گذاری حضرت

در آن زمان که صدیقه کبری سلام الله علیها به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها متولد گشت، صدیقه طاهره سلام الله علیها به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر کن که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح بدانند بر این کودک می نهند. سه روز گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراجعت نمود و همان گونه که رسم و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بود، نخست به منزل حضرت زهرا سلام الله علیها وارد گشتند. امام علی علیه السلام خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لیکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی می باشم. در این حال جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! حق، تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را «زینب» بگذار، چرا که این را در لوح محفوظ نوشته ایم.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود: به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری سلامعلیها شبیه است.
زینب را مخفف‌ «زین اب»‌ دانسته‌ اند، یعنی زینت پدر. امام حسین‌(ع‌) هنگام دیدار، به احترامش از جا برمی ‌خاست. زینب کبری، از جدش‌ رسول خدا و پدرش امیرالمومنین و مادرش فاطمه زهرا علیهم السلام حدیث روایت کرده است. این بانوی بزرگ، دارای قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت، زهد و ورع، عفاف وشهامت فوق العاده ای بود.

هوش و ذکاوت

صاحب کتاب «اساور من ذهب» در باره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین می نویسد: «در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا صلوات الله و سلامهعلیها در دفاع از حق امیرالمومنین علیهالسلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.» و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عنوان عقیله تعبیر می کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل مینویسد: «ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها را از حضرت زینب سلام الله علیها روایت کرده و می گوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیهالسلام..»
دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دختری خردسال (یعنی هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غراء را که محتوی معارف اسلامی و فسلفه احکام و مطالب زیادی است با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

فصاحت و بلاغت

کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایی که از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوی بزرگوار می باشد. همان بانویی که امام سجاد علیه السلام در حق ایشان فرمودند: «ای عمه! شما الحمد لله بانوی دانشمندی هستید که تعلیم ندیده، و بانوی فهمیده ای هستید که بشری شما را تفهیم ننموده است.» حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدارگر و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانش های دو جهان و به گفته امام سجاد (ع)؛ «دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده» بود. الگوی راستین وی، بانوی دو جهان، حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پرمهر و معنویت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین(ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز با ستمکاران و یزیدیان پرداخت. پس از واقعه خونبار کربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت. آن حضرت در این دوران ضمن حضور در کاروان اسرای کربلا در برابر حکام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارد بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در کاخ برخی حکمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تاکید بر حقانیت راه آل محمد(ص) بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه در باره بنی هاشم خط بطلان کشیدند.
صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب کبری(س) است. هم او که در بزرگواری و کرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشتهاند. او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و کوبنده دژخیمان زورگو است. زینب(س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متخلق به اخلاق الهی است. این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد. ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توام با آن مظلومیت و ستم های جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسلهای آینده خواهد بود.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهم السلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، افرادی هستند که در نزد خداوند متعال دارای رتبه و منزلت رفیع و والایی می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتی در موارد زیادی مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلات شان حل گردیده و به حوایج و خواسته های خویش ناِیل گردیده اند. حضرت زینب سلام الله علیها نیز بانویی بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت برای حل مشکلات بزرگ، بسیار تجربه شده و کرامات بسیاری از آن بانوی گرامی نقل شده است.
منبع: روزنامه رسالتعزت خاندان رسالت




هیچ مورخ اندیشه ورز و اسلام شناس خردمندی پای بر صفحه هستی نگذارده که در آن موقعیت حساس، بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار بانوی بزرگ کربلا زینب کبری (س) به گمانه زنی او خطور کرده باشد. زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پرده نشین خانه وحی است. پرورده غیرت ها است. همان خاتونی که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش می نشستند تا در درس تفسیرش شرکت نمایند. (1)
این بانو همان کسی است که تاریخ در محضرش از پا درآمد و خود را به دست با کفایتش داد تا تاریخ و شریعت محمدی (ص)، همه و همه را از نو بسازد...

زینب (س) و برجسته ترین صفات

بزرگی هر کس را می توان از بزرگی مسئولیت هایش باز شناخت و آن مسئولیتی که به عهده عقیله بنی هاشم بود، رسالت و پیام آوری بود. تمام شامات، دین ورزی خود را مدیون زینبند. هم چنان که روح مودت آل رسول (ص) و رواج مکتب تشیع در آن بلاد براساس روشنگری های اوست.
این مسئولیت سنگین ویژگی های فوق العاده ای می طلبد که همه آنها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری (س) حضور دارند. بدون این خصایص، به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری که استواری و صلابت کوه را می طلبد، امکان پذیر نیست.

ساغر محبت و مقام ولایت

اولین و مهمترین صفت، محبت و عشقی وافر و بی کرانه به ذات احدیت حق است که بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند، آن چنان که خویش را هم نبیند. این محبت است که باعث می شود آدمی در مقام «نفوذ»، سخاوت بی حدی نشان دهد. این مقام که همان رتبه فنای فی الله است، آن توانمندی و محرکی است که در همه لحظات، محب را مهیای فداکاری و ایثار می کند.
بدیهی است که این مرحله از محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رویت جمال حق است که این شیدایی را با جان آدمی در می آمیزد و سبوی روحش را لبریز از شوق می کند.
در مکتب رسولان الهی، این محبت علایمی دارد که مهمترین آنها اطاعت از فرامین الهی است. قرآن می فرماید: «ای پیامبر (به ایشان) بگو: اگر خدای را دوست دارید از من پیروی کنید. (آل عمران/ 31)
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان، در اعضاء و جوارح خود را نشان می دهد موجب تقرب است. به عبارت دیگر، علامت محبت به خداوند این است که شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نماییم و تن به واجبات الهی و ترک حرام دهیم. بی تردید در این میان کسانی هستند که اهل نافله اند، یعنی آنچه را که بر ایشان واجب نیست با اعمالشان در هم آمیخته اند و انگیزه الهی مضاعفی، آنان را به راه های زیباتر تقرب می خواند. این نوافل به نوبه خود باعث پیدایش ویژگی های دیگر می گردد که از جمله آنها مقام رفیع ولایت است. نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است. (2) و از روی تفضل و تبرع انجام گیرد؛ «و من اللیل فتهجد به نافله لک (اسراء/96)» از این روی خداوند اعطای اسحاق و یعقوب به حضرت ابراهیم را نافله می نامد «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله». (انبیاء/ 27) و زینب (س) تمام این کمالات را یکجا دارد. کدامین انسان را می توان یافت که بیش از این «زن بزرگ» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کسی تا آنجا که رمق به تن و سو به چشم دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
و هم اوست که خود، فرزندانش را به قربانگاه فرستاد. هم اوست که مواسات را در حق امام عصر خویش تا بدانجا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از وی کرد. هم اوست که شب مبارزه به سان یک فرمانده دوراندیش حتی در اندیشه امتحان سربازان هم به سر می برد. هم اوست که در تمام مسیر سفر سایه سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکند، تا هیبت و واهمه شمشیرهایشان، کودکان مصیبت زده را نلرزاند.
آری اوست که سپر تمام تازیانه ها و زخم خورده تمام شماتت هاست. آیا اینها همه برای یک زن نافله نیست؟ به طور قطع با هزار و یک عذر موجه می شد از هجمه این همه امور توان سوز رهایی یافت. (3)

امانت های خداوند در دست زینب (س)

زینب کبری صاحب ودایع بی شماری شد، ذخایر عظیمی از ناحیه امام عصرش به او سپرده شد که تا آخرین مرحله رسالت خود، می بایست در حفظ آنها بکوشد. ودایعی که جانمایه آدمی هم در صورت لزوم می بایست در مسیر حفاظت از آنها سپر گردد.
گوهر لازم این امر به تشخیص ولی زمان، در زینب (س) وجود داشت. اولین و مهمترین این ودایع، امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقدار که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حمید بن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه امام حسین (ع) استناد جست.
غارتگران و دژخیمان پس از آن که شاهد ذبحی عظیم بودند، دیگر هیچ منکری بر ایشان ناشدنی نمی نمود و کشتن مردی در بستر و زنی که محافظ وی بود بر ایشان ابداً ناگوار نمی آمد.
حفظ این ودیعه است که زینب داغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است شیری می سازد که فقط با آتشین کلام خود می شورد و می خروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه را که واقع شده با تمام ویژگی هایش به ما منتقل می سازد؛ ولی هرچه بود و هرچه آن بانو بر زبان راند، به گونه ای بود که همه نامردان شمشیر به دست وقیح را، از کرده خویش پشیمان ساخت. تمام شمشیرها را (به غلاف) برگرداند، و آن چنان شد که مامور شدند، زینت آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
اما زینب در کوفه یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل در 02 سال پیش از این، به او هیمنه ای علوی داده است.
منطق بی نظیر امام علی(ع) دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه خواری خود را یکجا از امام بستاند. آن هیمنه علوی که ذکرش رفت، قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه رسالت را حفظ نماید. (4)

عزت خاندان رسالت

ودیعه دیگر، عزت خاندان رسالت است. مطالعه تاریخ به خوبی نشان می دهد که یکی از نگرانی های حضرت سیدالشهداء وضعیت اهل بیت و کیفیت مواجهه آنها با مصیبت های بعدی است.
از این رو، پس از شهادت قمر بنی هاشم، امام، خواهر را به حضور خواست و در نزد وی همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ایمانی خود سفارش نمود.
«برای بلا آماده شوید و هرگز کلامی که از شأن شما بکاهد بر زبان جاری نسازید.»(5)
حافظ این عزت، زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام، نمایان است.

صبر

خداوند برای ویژگی های اخلاقی، الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحد الگو، تلاش نماید. در این نگاه دل دریایی زینب سخت طوفانی است و کلام جانگداز او در پاسخ عبیدالله ملعون از ژرفای غم او حکایت دارد:
«به راستی که بزرگم را کشتی و شاخه ام را قطع کردی و ریشه ام را کندی، اگر این تو را شفا می دهد شفا بگیر ای پسر مرجانه.»(6)
اینجا او به صبر نیاز دارد، چرا که تنها رسول توانای دیار ثار الله است. او صبر پیشه می کند و بعد بهترین کلام را بر زبان می راند، بهترین سکوت را عملی می سازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوه خود می سازد. این درس صبر زینب (س) است. نه آن که در بایگانی عواطف خود از زینب صبور، سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشه تاریخ کز کرده و بر برادران و فرزندان مویه می کند.
صبر زینب یک شورش براساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی ترین شرایط، بهترین حجت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.

زینب بهترین الگوی مشارکت های سیاسی و اجتماعی

زیبایی دین مبین اسلام پس از بیان گزاره های تام و تمام اخلاقی، این است که برای هر قشری از مردان و زنان و متناسب با شرایط زمانی و مکانی الگوهایی از بین مردان و زنان ارائه نموده است.
الگوها که همان شاخص های دینی اند، در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همه مناسبات زندگی فردی و اجتماعی بشر توانسته اند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه زیباتر وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همه مردان و زنان و از بین مردان برای همه مردان و زنان است. زینب یکی از آن شاخص ها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصه های عمومی توسط ایشان یکی از بحث برانگیزترین مباحث دو سده اخیر است، زینب همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد می کند.
خاصیت الگو این است که نباید بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصله های طی ناشدنی داشته باشد. به راستی زینب چگونه فاصله زمانی را درمی نوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایده حضور در اجتماع و سیاست را پی می ریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما می زیست چگونه وظایفی را، وظیفه خطیر سیاسی و اجتماعی خود می دانست و تحت چه شرایطی قافله ای را به سمت صلاح و سداد، سالاری می نمود؟
عرصه حضور اجتماعی زینب(س) در زمانه خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک، که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور می شود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور، بلکه آن چنان پردامنه بود که حکام و روسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخت و سیاست و تدبیر آنان را تحت الشعاع برنامه های ارشادی و آمرانه خود قرار داد.
او در همه صحنه های سیاسی واجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که جاودانه و ماندنی شده و رسانه خبری عاشورا همه ساله و تا قیامت آن را باز می تاباند.
کدامین زن را می شود شناخت که اخبار حضورش، پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ افزون بر آنچه گذشت، مهمتر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوه حضور است. البته اهداف زینب که به بلندای نام انسانیت است، نیازی به توضیح ندارند. ولی روش او برای این حضور برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است؛ آیا روش او دیگر کهنه شده است؟ آیا می توان آن روش را برای زنان آغازگر هزاره سوم ملاک قرار داد؟ آیا روش او ملاک های ماندگاری دارد؟ درپاسخ این سؤالات شاخصه های حرکت حضرت را نام می بریم:

حضور زینب (س) آمیزه علم و حیا

تصویری که تاریخ از حضور زینب ارائه می دهد حاکی است که او در اجتماع، آمیزه ای از علم و حیا بود. آنچنان درصدفی از حیا حرکت می کرد که به جز علم و فرهیختگی او چیزی به مشاهده مردان نمی رسید.
راویان از نقل تمام واقعه عاجزند، اما هرآنچه رخ داد این بود که از لابلای حرکت های احیاگر او حیا موج می زد و این آن چیزی است که درکنار دانایی زینب به شکار نگاه مردم درآمده است.
در گزارشی که از خطابه زینب کبری در کوفه بر جای مانده، به عنوان مثال، قبل از آن که راوی پرده از کلمات عالمانه او بردارد، نمی تواند از این اعتراف چشم پوشی کند که حیای حضرت فوق العاده قابل توجه بود و درکلامش از لفظ «خفره» استفاده می کند. «خفره» در زبان عربی به زن بسیار باحیا می گویند. (7) او می گوید که «قسم به خداوند، ندیدم زنی این چنین با حیا، که گویاتر و عالمانه تر از این زن سخن بگوید.»
مدل اسلام برای حضور زن درعرصه عمومی همین است. یعنی زنان ما آنچنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان... همه و همه حاکی از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگی های خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصه ظهور برسانند.

گستره فرهیختگی زینب(س)

زینب(س) را درجریان کربلا همواره با دوگونه مخاطب نظاره می کنیم: گروه اول کسانی هستند که الگوهای اجتماعی اند؛ و مواضع آنها توده های مردم را رهبری می کند و مسیر تاریخ را می سازد. همان کسانی که حوزه تأثیر گفتار و رفتارشان بیشتر از زمان و مکان خودشان است. دراین مرحله زینب با افرادی روبروست که می خواهند بزرگترین فاجعه تاریخ بشریت را به گونه ای توجیه سازند. ابعاد بزرگ حادثه را بپوشانند و از آن بهره برداری لازم را به نفع خود بنمایند.
کسانی که برمسند قدرت نشسته اند، سرمایه های کم نظیری را به دست دارند و سکه های آنان حدیث سازان سست نهاد را به راحتی خریداری می کند و زبان جعل و دروغ پردازی هایشان را به نطق می آورد. اینها همه بهترین امکاناتی است که می توان از آنها برای وارونه ساختن حقایق بهره جست.
حال، زینب چه بایدکند؟ او زنی است داغدار که هیجده داغ لاله بر دوش دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولی باید تشنگی تاریخ را جواب گوید. اگر او زمانه را سیراب نسازد دیگر با سراب، فریبش می دهند. و ما دراین باب از این که زینب چه صحنه ها ایجاد کرد و چه زیرکی ها به خرج داد و چه اسطوره ها ساخت، غافل هستیم. و اینک شرح ماجرای فرزانگی ایشان.

الف- زینب(س) و تحریفات حقایق

یکی از محورهایی که بالاترین سرمایه گذاری را درتلاش های مذبوحانه حکام به خود را جلب نمود، تحریف عاشورا و عاشوراییان و مصادره وقایع به نفع ستمگران بود که البته سخت دراین مصاف ناکام ماندند. مذاکرات زینب با عبیدالله و یزید به خوبی موید این است. یکی از تحریفات مهم که ازطریق مختلف تبلیغ می شد، اسناد دادن قضایا و شهادت حضرت ابی عبدالله(ع) به خداوند است.
تفکرات اشعری گری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیله بنی امیه تشدید می شد، بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. از طرفی دیگر پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنی عباس در یک برهه، ریشه در توجیهات بنی امیه از حوادثی نظیر کربلا دارد.
درحالی که دسته قابل توجهی از مسلمین از فرهنگ علوی و اندیشه شیعی فاصله گرفته اند و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بی بهره اند، رواج اندیشه جبریون در مسیر حکومت های وقت مفید می افتاد.
فرهنگ سازان جامعه که طایفه بزرگی از جعل کنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی درآوردند. بدیهی است که تا چنین فضای فرهنگی دربین مردم فراهم نشود، نمی توان به این راحتی دست را به خون پاک ترین انسان های روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنش های مردم و یا حداقل سوال اندیشه ورزان جامعه خلاصی یافت.
براین اساس بود که هم عبیدالله و هم یزید دریک برنامه هماهنگ این فاجعه را به «خواست الهی» که هیچ قدرتی را یارای مقاومت در برابر آن نبود، استناد دادند و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.

ب- تلاش یزید برای نهادینه کردن رفتارهای باطل و مبارزه حضرت زینب(س)

حضرت زینب(س)، کربلا و حادثه خونبار عاشورا را جدا از حلقه های پیشین و پسین سلسله حوادث آن زمان بررسی نمی کند.
اصولا رخدادهای اجتماعی آن هم در چنان سطحی نمی تواند معلول علل یک شبه باشد و مواجهه جزیی نگر با تاریخ در تحلیل حوادث و پدیده های اجتماعی، بدترین نوع تحلیل بوده است و موجب می شود که تاریخ واقع نمایی خود را از دست بدهد.
براین اساس عقیله بنی هاشم، حادثه کربلا را مولود تمام حوادث و جریانات انحرافی از صراط مستقیم ولایت می داند:
«چگونه کندی نماید در بغض و دشمنی ما، کسی که (همواره) ما را کوچک دیده است.»
بزرگان و اعیان شیعه نیز همواره در تحلیل حادثه عاشورا آن را امتداد ماجرای سقیفه دانسته و بر آن تاکید ورزیده اند.
مرحوم محقق اصفهانی نیز از حضرت زینب اینگونه روایت می کند:
«آن تیر را حرمله رها نساخت، بلکه کسی آن تیر را رها ساخت که این امکان را برایش فراهم آورد. آن تیر تیری بود که از جانب سقیفه آمد. (8)
حضرت در ادامه سخن خود به علل دیگری هم اشاره می نمایند، مانند آثاری که از وراثت اخلاقی پلید و باطنی آماده، زمینه مساعدی در اعوجاج و کژی در یزید فراهم کرد.
«تو در دامان مادری عفیف که سفره تربیت الهی و انسانی را پیش روی تو بگشاید، پرورش نیافته ای.» (9)

ج- تنگناهای ظلم

اگر یک جامعه نظامی، سیاسی بر محور عدالت بچرخد، همه از ثمرات آن بهره خواهند برد. در چنان نظام عادلانه، موافق و مخالف از مواهب شهروندی برخوردارند. در مقابل اگر ظلم و ستمگری هویت یک نظام سیاسی را تشکیل دهد، دوست دیروز، دشمن امروز یا فرداست؛ نظامی که در تقسیم امکانات هیچ تعهدی حتی در مقابل کسانی ک روزی به آن اقتدار بخشیده اند ندارد. و لذا حضرت امیر(ع) به زیبایی در نهج البلاغه می فرماید: «کسی که عدل بر او ناگوار و محدود کننده باشد، جور و ستم بر او ناگوارتر و محدود کننده تر خواهد بود.» (10)
حضرت زینب(س) به زیرکی به این نکته اشاره دارد. آنگاه که فرمود: به زودی آن که تو را بر مسلمین حاکم ساخته متوجه می شود که بدترین جانشینان را برای ظالمین دیگر قرار داده است. (11)
گروه دومی که حضرت با ایشان در مقاطع مختلف گفتگو کرده است مردم یعنی مهمترین پشتوانه حکومت ها هستند.
امروزه در مترقی ترین برداشت های جامعه شناسان ثابت شده که «مردم» با استفاده از ظرفیت هایی که در اجتماع دارند می توانند تفکر و ایدئولوژی مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحمیل نمایند و حتی در تغییر رویه یا تبدیل ماهیت آن بسیار موثر باشند. این معنایی است که قرآن در چهارده قرن پیش به کرات به آن اشاره کرده و انسان های بزرگ را تاریخ ساز و متحول کننده جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از آن که امام سجاد(ع) و عمه شریفشان زینب(س) قدوم مبارک خود را بر فرق آنان بنهند، حظ ولایت را نچشیده و از شراب حضور بی بهره بودند.
کوفیان نیز بیست سال بود که دیگر نوای علوی را نشنیده و منبرهای سرد و متروک آن، هیمنه علوی را از کف داده بودند و زینب(س) پژواک کلام علی(ع) را در خود داشت که گرداگرد نور وجود مولای شان قطرات طهور خطابه های او را نوش می کردند.

پی نوشتها:

1- الخصائص الزینبیه، ص 284.
2- المفردات، راغب اصفهانی، ص 503.
3- منتخب التواریخ، ص 293.
4- منتخب التواریخ، به نقل از ارشاد مفید، ص 249.
5- نفس المهموم، ص 355.
6- منهاج الدموع، ص 370.
7- النهایه، ابن اثیر، ج 2.
8- اللهوف، سیدبن طاووس.
9- همان.
10- نهج البلاغه.
11- لهوف، ص 155.

منبع:روزنامه کیهان
بانویی که مسیر تاریخ را اصلاح کرد
نویسنده: عزیزالله حسینی


سالهای برداشت کشت بذر هجرت و جهاد رسیده بود و مکه که تا آن زمان به عنوان عمده ترین کانون حکومت کفر و شرک در جزیرَ العرب شناخته می شد در پی نصرت جبهه حق و حق مداران آغوش خویش را به روی مسلمانان گشود و فصل سبز رویش اسلام را در جان جهان آن روز به نمایش گذارد... در بامداد این بهار، و در گلستان سبز نبوی که آسمانش آبی عشق علوی را به خود دیده بود، نسیمی از کرانه دریای معرفت برآمد، تا که در نبود آفتاب ولایت طوفان به پا کند. این نسیم برآمده از آفتاب زینب(س) بود که با نشستن بر گلبرگ پاک احمدی رایحه نبوت و امامت گرفت و خود چونان آفتابی شد تا خورشید حقیقت پشت ابر زمانه نماند.
باری «زینب»(س) متولد شد. چهار ساله بود که در یازدهم هجری، پیامبر(ص) رحل سفر به ملکوت بربست و او از آن پس شاهد بحران سیاسی و مظلومیت پدر گشته و پس از گذشت زمانی بس اندک به استقبال رنج و شهادت مادر می رود. او بزرگ بانویی است که اوصاف پدر، مادر و برادران معصومش در آینه وجود او تجلی داشت و وسعت ظرفیت وجودیش چنان بود که توانست از بوستان معرفت، بزرگترین قهرمانان اهل بیت عصمت و طهارت نهایت بهره معنوی را نصیب خویش کند.
زینب کبری در صحنه تدبیر و درایت و علم و فراست نیز چنان برجسته بود که به عقیله بنی هاشم شهرت یافت و استواری اراده و تدبیرش در نزد بزرگان اهل بیت مورد ستایش قرار گرفت.
با گذر از دوره بیست و پنج ساله درد، اندوه و سکوت امام علی(ع) و رجعت امت و در حالی که هنوز شیرینی اقبال و استقبال مردم را در آن بیعت عمومی بخشیده بود، زینب(س) دگر بار به تماشای غوغاسالاری، بحران آفرینی و کارشکنی احزاب و گروهکهای نابخرد و قدرتمدار کینه توزی می نشیند که روغن چراغ خردشان سوخته و نیروی درک و شعورشان ریخته و توانایی تحرک و پویایی همراه با زمان را از دست داده و سودای بدویت پیشین را در دل دارند.
چهار سال و اندی بدین گونه سپری می شود و در حالی که 35 بهار از عمر زینب(س) گذشت، رمضان سال 40 شاهد شهادت پدر می شود. از آن پس، نظاره گر انواع بازیگری و دسیسه کاری های اموی و احزاب همسوی آنان علیه برادر بزرگش می باشد تا آنکه سرانجام در پایان 9 سال تکرار ترجیع بند مظلومیت، بار دیگر مثنوی پر سوز شهادت نخستین برادر شکل می گیرد.
این قهرمان قصه پر غصه، در حالی که چهل و چهار ساله است، یک دوره 10 ساله اعمال فشار و ایجاد تنگناهای همه جانبه امویان علیه علویان را نیز تحمل کرده، تا سرانجام در نیمه دوم از دهه ششم عمرش به استقبال مسؤولانه هجرتی کارساز می رود. آری تاریخ این هجرت، بستر جریان اندیشه و حیات تاریخ رخدادهای بشری پیوسته ای است که می توان با بینش وخشیت، ازآن عبورکرد وعبرت آموخت و با آن عبرت به فهم ها و باورها و زندگی برتر رسید... و عاشورا، همین قطعه تاریخی از تبلور عینی حیات دینی و به عینیت درآمدن ساز و کار درونی حیات مستمر دینی است که زینب(س) هجرتش را بر مدار سرنوشت ساز آن آغاز نمود.
این واقعیت تاریخی، بخش ممتازی از واقعیت اجتماعی است، بخشی از پدیدارهای اجتماعی کلان در کوران تحولات و تغییرات اجتماعی و نیز بخشی از ساختها و آثار و اوضاع و احوالی است که گزارشگر صدیقی می طلبد تا در شتاب بی امان تاریخ رنگ نامردمی به خود نگیرد.
این چنین بود که زینب(س) در سال 60 هجری در پی ایستادگی سالار شهیدان حسین بن علی(ع) از میان گزینه های فراروی، همراهی برادر و امام خویش را مسوولانه می پذیرد و در ادامه آن همه رنج، رنج هجرتی سرنوشت ساز و تمدن آفرین را نیز پذیرفته و تحمل می کند.
حکومت مدنیت ساز آن شاه بیت غزل عشق و عرفان که از پایگاه خانه رسول آغاز شده بود، با گذر از خانه خدا پس از ششم ماه سیر و سفر، سرانجام در بستری از رنج و درد و خطر در پایانه کربلا به بار نشست. در این میان عاشورا محملی است برای آنکه نیروهای بی حد و حصر درونی زینب(س) برای بیان حقیقت همیشه ماندگار عاشورا آزاد شود؛ از همین روست که حادثه ای می آفریند که هر صحنه ای از آن به کتابها بحث و بررسی نیاز دارد و الهام بخش خلق تابلوهای بی نظیر هنری است. کربلا پایانه است اما نه به معنی موقت و ایستگاه، بلکه به عنوان معبر و گذرگاه، چه آنکه کربلا یک تاریخ است و تاریخ معبر است. زینب(س) از آن پایانه غمرنگ شهادت، باند پرواز معراج وار می سازد و در حالی که در نیمه دوم دهه ششم عمرش است، کوله بار اسارت را بر دوش گرفته پرچم مرجعیت حرکت امت را در بستری از هجران به اهتزاز در می آورد. اگر میدان کربلا را اوج معراج مردان بدانیم، در کربلا و کوفه و شام است که زینب(س) چند بار به معراج انسانی می رود و در این راه، جامعه ای را به رشد اجتماعی می برد. آنان را که در هیاهوی بی امان دنیا راه گم کرده اند به تازیانه کلام بر می انگیزد و آنانی که خود گواه حق و تجلی پر بار معرفتند را به تکریم و تحسینی دگرباره می خواند، چونان که آن سید الساجدین، امام سجاد(ع) با شنیدن آن خطبه و مشاهده انقلاب روحی مردم، خطاب به عمه اش زینب(س) فرمود: «عمه جان آرام بگیر. زیرا در وجود بازماندگان گذشتگان برای مردم، درس عبرتی وجود دارد. سپاس خدای را، تو دانشمندی هستی که معلم به خود ندیده ای و خردمندی هستی که استاد نداشته ای.»
آری! خطبه زینب(س) در شهر کوفه و در حال اسارت، عمق فریبکاری، تزویر، ظلم و ستم امویان را آشکار نمود، بی وفایی و پیمان شکنی و آینده دردناک کوفیان را روشن ساخت، آنان را منقلب کرد، پایه های کاخ قدرت حاکمان غاصب، ظالم را به لرزه افکند و سرانجام غیر از بیان فاجعه کربلا و معرفی شخصیت و هدف حضرت امام حسین(ع) و یاران او، پیام خون شهیدان را به غفلت زدگان و فریب خوردگان رساند.
این گونه است که هر مجلسی برای زینب(س)، معراج می شود و جامعه می تواند هم از خود او و هم از سخنان معراج گونه اش درس ها بیاموزد. این گونه است که زینب(س) چنین در اوج زخمها و زخمه ها سخن از جمال و جمیل می گوید. اگر از آن همه تاریخ گفته و ناگفته تنها همین قطعه از بهشت زینبی بود، همان ما را بس که این بخش را به حکم برترین ها و اوج ها الگو قرار دهیم و بدانیم که در پس این زن کربلایی چه «انسان کاملی» نشسته است. او به راستی عقیله دودمان وحی، تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت است. این بزرگوار راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه آموخت. زینب در اوج مستوریت، عفت و حیا رشد کرده و در مدار تعالی، بالیده است. در عین حال تعلیم حیا و عفت و پوشش در فرهنگ تربیتی خانه فاطمه(س) به هیچ وجه به معنای انزوا، بی توجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شکوفایی خصایص انسانی و روحیه شهامت و رشادت نیست. چه اینکه زینب کبری(س) در عین حرکت تام در مسیر زنانگی و رعایت همه حریم ها، به دقت مقتضی آن چنان شهامت از خود نشان داده و با درایت و تدبیرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پی گرفته که همگان را متعجب کرده است.
از نظر ما این ویژگی، خصیصه تربیت فاطمی و علوی است.
ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصتهای حساس توأم با آن مظلومیت و ستمهای جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد، این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.
دکتر عایشه بنت الشاطی، نویسنده مشهور مصری و صاحب کتاب (بانوی کربلا) در خصوص حقیقت ماندگاری حرکت زینب (س) می نویسد: «خون پاک، ریشه پاک، شیرپاک، ذکاوت سرشار، مربیان بزرگ، شرکت در بزرگترین انقلابات بشری، تجربه حوادث و تحولات جهانی، زینب را آن گونه که شایسته بود پرورش داد و او را نمونه ای از عالی ترین مراتب انسانیت قرار داد. نام این زن در تاریخ ما و تاریخ انسانیت با مصیبتی بزرگ مزین گردیده و آن مصیبت کربلا است، مصیبتی که تاریخ نویسان اتفاق دارند که یکی از حوادث مؤثر در تاریخ شیعه بخصوص در تاریخ اسلامی بوده، حتی بعضی از آنها معتقدند که بالاترین و مؤثرترین حادثه ای است که مذهب تشیع را بنا نهاد و آن را پا برجا قرار داد. و از همین جهت آنها را عقیده بر این است که خونی که در آن کشتار جانگداز ریخته شده تاریخ سیاسی و مذهبی ما را به رنگ خون در آورد و ما آن را در قتلگاههای فرزندان ابوطالب و مجاهدات شیعیان می بینیم....»
بعد از واقعه جانسوز کربلا، زینب کبری همچون خورشید پرفروغی بود که هر جا قدم نهاد فضای تیره و تار آنجا را روشن می کرد و مردم با وجود نور مقدس او جامه جهل می دریدند و با حقایق زمان آشنا می شدند.
گر چه زینب کبری بعد از واقعه کربلا مدت زیادی زندگی نکرد ولی در همان مدت کوتاه، انقلابی به پا کرد و بذر آگاهی در سراسر جامعه اسلامی افشاند. بذری که زینب کبری در آن روزگار تباهی و سیاهی افشاند، پس از مدت کوتاهی سبز شد و طومار ستمگرترین دستگاه حکومتی تاریخ اسلام را در هم پیچید. طبری و ابن اثیر می گویند: تا دو ماه یا سه ماه پس از شهادت حسین از وقتی خورشید طلوع می کرد تا هنگامی که بالا می آمد، اهل کوفه دیوارها را خون آلود می دیدند، دیوارهای کوفه سخنان زینب را منعکس می کرد: «آری به خدا بیشتر بگریید. کمتر بخندید شماها ننگ و رسوایی را به منتهی رسانیدید، این ننگ و رسوایی از دامان شما شسته و پاک نخواهد شد، چگونه می شود از ننگ کشتن جگرگوشه خاتم پیغمبران و سرور جوانان اهل بهشت پاک شوید.»
جاحظ در کتاب البیان و التبیین از خزیمه اسدی نقل می کند: «پس از شهادت امام حسین(ع) وارد کوفه شدم و سخنان پرمغز و شیوای زینب را شنیدم، من ناطق تر و گوینده تر از او زنی را ندیدم، گویا از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن می گفت.»
این گونه است که می گوییم زینب، مدار همیشه ماندگاری است تا در ظلمت بی امان تاریخ شیفتگان کمال گرد خورشید حقیقت حرکت کنند. او آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند، تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک همچنان از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.
منابع: 1 - لهوف، سید بن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایش
2 - نامه جامعه حوزه ش 8
3 - زینب (س) شاه بیت غزل عشق و عرفان/ حجة الاسلام احمد اسلامی
4 - حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 1
5 - بانوان عالمه و آثار آنها، مرکز حوزه های علمیه خواهران
روزنامه قدس

کرارعاشورا در کوفه
نویسنده: روزنامه خراسان


پس از شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفایش در کربلا، خاندان آن حضرت که به نقلی ٨٤ نفر می شدند، به اسیری برده شدند و از ظهر عاشورا به بعد پرچم قیام در دست زینب(س) خواهر بزرگوار امام حسین(ع) قرار گرفت و عاشورای دیگری خلق شد که پیام قیام حسینی(ع) را ماندگار و آن را در رگ های تاریخ جاری کرد. به نوشته مقاتل، عمر سعد فرمانده لشکر یزید، ابتدا سرهای شهیدان را نزد ابن زیاد در کوفه می فرستد و پس از دفن کشتگان خود، عصر روز یازدهم، با کاروان اسرا به سمت کوفه حرکت می کند و با وضعی دلخراش آن داغدیدگان را کوچ می دهد. سید بن طاووس در «اللهوف» می نویسد: عمرسعد بازماندگان اهل و عیال حسین(ع) را از کربلا کوچ داد و زنان حرم ابی عبدا... را بر شترانی سوار کرد که پاره گلیمی بر پشتشان انداخته شده بود، نه محملی داشتند و نه سایبانی. بیش تر کاروان ٨٤ نفری اهل بیت اباعبدا... را زنان و اطفال تشکیل می دادند و از مردان تنها علی بن الحسین، امام سجاد(ع) و یکی دو تن از فرزندان امام حسن(ع) بودند که در کاروان اسرا حضور داشتند.
چون کاروان به کوفه رسید، عاشورای دیگری آغاز شد و زینب(س) با سخنان شجاعانه و رفتار مدبرانه خود در کوفه و در مقر امارت عبید ا... بن زیاد، زمینه انقلابی بزرگ را در کوفه ایجاد کرد و کوفیان را به سختی از کرده خود پشیمان کرد. لهوف می نویسد: چون نگاه اهل کوفه که به تماشای کاروان اسیران آمده بودند، افتاد، گریستند و نوحه سرایی کردند، در این هنگام امام سجاد(ع) به آنان فرمود: این شمایید که بر حال ما گریه می کنید؟ پس آن کس که ما را کشت که بود؟ امام(ع) با این خطاب شعور آنان را مورد خطاب قرار داد و دروغین بودن گریه های آن ها را آشکار کرد.
یکی از راویان که از نزدیک، کاروان عاشوراییان را مشاهده کرده است، رفتار زینب(س) را با آن همه غصه و غم چنان توصیف کرده است که گویی عاشورا بار دیگر مجسم شده است. بشیر بن خزیم اسدی می گوید: آن روز زینب(س) دختر علی(ع) توجه مرا به خود جلب کرد؛ زیرا به خدا قسم زنی را که سراپا شرم و حیا باشد، از او سخنران تر ندیده ام، گویی سخن گفتن را از امیرالمومنین(ع) فرا گرفته بود.
راوی در ادامه می افزاید: همین که زینب(س) با اشاره دست به مردم گفت: ساکت شوید، نفس ها در سینه حبس شد و زنگ ها که به گردن مرکب ها بود از حرکت ایستاد. راوی آن گاه خطابه آتشین، خرد کننده و انقلابی زینب(س) را خطاب به مردم کوفه نقل می کند که در آن بانوی قهرمان کربلا، از نیرنگ کوفیان سخن می گوید و از ننگ و عار کشتن فرزند پیامبر(ص) توسط آنان صحبت می کند. زینب(س) با هر جمله ای که ایراد می کند، گویی پتکی گران بر سر کوفیان تماشاگر فرود می آورد و غرور فتح و پیروزی ظاهری آنان را در هم می شکند. آن بزرگ بانوی کربلا با نهایت سنجیدگی آنان را از خواب غفلت بیدار و با سخنان آتشین خود دنیا را بر سر آنان خراب و چنان آن ها را توبیخ و سرزنش می کند که تحولی در درون آنان پدید می آید و سرانجام همین تحول به قیام توابین منجر می شود.
آن حضرت می فرماید: ای مردم کوفه! ای نیرنگ بازان و بی وفایان! به حال ما گریه می کنید؟ اشکتان خشک مباد و ناله تان فرو ننشیناد! چه فضیلتی در شما هست به جز لاف و گزاف و آلودگی و سینه های پر کینه!... بدانید که برای آخرت خویش کردار زشتی از پیش فرستادید که به خشم خداوند گرفتار می شوید و در عذاب جاوید خواهید ماند. آیا گریه می کنید؟ و فریاد به گریه بلند کرده اید؟! آری باید زیاد گریه کنید و کمتر بخندید زیرا که دامن خویش را به عار و ننگی آلوده کرده اید که هرگز شست وشویش نتوانید کرد.
سخنان زینب(س)، آن جا را به مجلس توبه و پشیمانی کوفیان بدل کرد و آن حضرت اولین کسی بود که روضه اباعبدا... را در میان کوفیان که به تماشای کاروان اسیران عاشورا آمده بودند، خواند و انقلابی در آنان پدید آورد. راوی می گوید: به خدا قسم آن روز مردم را دیدم که حیران و سرگردان می گریستند و از حیرت انگشت به دندان می گزیدند. پیرمردی را دیدم در کنارم ایستاده بود او آن قدر گریه می کرد که ریشش تر شده بود و می گفت: پدر و مادرم به قربان شما، پیران شما بهترین پیران و جوانان شما بهترین جوانان و زنان شما بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل است؛ نه خوار می گردد و نه شکست پذیر است.
فاطمه صغری نیز خطبه ای ایراد کرد و خطاب به کوفیان گفت: ای مردم کوفه! ای مردم نیرنگ باز و حیله گر و متکبر! ما خاندانی هستیم که خدا ما را با شما آزمایش کرد و شما را با ما و ما را نیکو آزمایش فرمود و دانش و فهم را نزد ما قرار داد. پس ما جایگاه دانش و محل فهم و حکمت او هستیم و بر بندگان خدا در شهرها حجت خداوندیم... ولی شما ما را تکذیب کردید و کافرمان خواندید و جنگ با ما را حلال شمردید و دارایی ما را به یغما بردید... به خدا قسم دل های شما سخت و دریچه دل های شما بسته و بر گوش و چشم شما مهر غفلت زده شده است. مرگ بر شما ای اهل کوفه چه کینه ای از رسول خدا در شما بود؟ و چه دشمنی با او داشتید که این چنین با برادرش و جدم علی بن ابی طالب(ع) و فرزندان و خاندان پاک او کینه ورزی کردید؟...
راوی می گوید: در این هنگام صداها به گریه و شیون بلند شد و مردم گفتند: ای دختر پاکان بس کن که دل های ما را سوزاندی و اندرون ما آتش گرفت پس آن بانو ساکت شد. نوبت به امام زین العابدین (ع) رسید آن حضرت با اشاره مردم را امر به سکوت کرد، همه ساکت شدند، سپس به پاخواست و ابتدا خود را معرفی کرد. من فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالبم من فرزند کسی هستم که احترامش هتک شد و اموالش ربوده شد و ثروتش به تاراج رفت و اهل و عیالش اسیر شد... ای مردم شما بودید که به پدرم نامه نوشتید و با او پیمان بستید و بیعت کردید و سپس با او جنگیدید مرگ بر شما با این کردارتان! با چه دیده ای به روی رسول خدا نگاه خواهید کرد؟ این سخنان تأثیر خود را بر مردم گذاشت و صداهایی از درون جمعیت بلند شد.
چنان که راوی نقل می کند صداها از هر طرف برخاست که به یکدیگر می گفتند: نابود شده اید و نمی دانید. دومین صحنه عاشورای کوفه، مجلس ابن زیاد است، او پس از ورود اهل بیت امام حسین(ع) به کوفه، مجلسی عمومی در کاخ حکومتی خود تشکیل داد و به خیال خود جشن پیروزی گرفت و به خیال خود خواست با تحقیر اسرا این پیروزی را کامل کند از این رو دستور داد سر امام حسین(ع) را در برابرش گذاشتند و زنان و کودکان حسین(ع) را هم به مجلس آوردند. زینب وارد مجلس شد و در گوشه ای به طور ناشناس نشست. ابن زیاد پرسید این زن کیست؟ به او گفتند: زینب دختر علی(ع) است. ابن زیاد به او رو کرد و با جملاتی کینه درونی اش را بر زبان آورد و گفت: سپاس خدای را که شما را رسوا کرد و دروغ شما را در گفتارتان نمایاند! عبیدا... بن زیاد تصور می کرد زینب(س) با این مصائب کم نظیر و داغ های جانکاه، جز آه و فغان از دهانش بیرون نمی آید و تصور می کرد با یک قوم شکست خورده رو به رو است که می تواند هرگونه سخنی بر زبان راند و زخم زبان بریزد. اما روح حماسی زینب این بار نیز پاسخ کوبنده ای به امیر سرمست و جلاد کوفه داد و «کلمة عدل عند امام جائر» را زنده کرد. زینب(س) در پاسخ او فرمود: «فقط فاسق رسوا می شود و بدکار دروغ می گوید و او دیگری است نه ما.» ابن زیاد بار دیگر جمله ای بر زبان راند که قتل امام حسین(ع) و یارانش توسط لشکر خود را کاری خدایی می دانست و این تصور را القا می کرد که عبیدا... این کار را به عنوان حاکم اسلامی انجام داده است. او به زینب(س) گفت: دیدی خدا با برادر و خاندانت چه کرد؟! حضرت پاسخی داد که از آن زمان چون ضرب المثل باقی مانده است: ما رایت الا جمیلا؛ چیزی جز خوبی و زیبایی ندیدم! اینان افرادی بودند که خداوند سرنوشتشان را شهادت تعیین کرده بود و به همین زودی خداوند میان تو و آنان داوری خواهد کرد. بنگر که در آن محاکمه پیروزی از آن که خواهد بود؟ مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!ابن زیاد که به خاندان امام حسین(ع) به چشم شکست خوردگان می نگریست وانتظار چنین ایستادگی و شجاعتی را از زینب(س) نداشت، از پاسخ زینب(س) خشمگین شد چنان که تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.
یکی از اطرافیان که وضعیت را چنین دید، برای این که مانع ابن زیاد شود و خشم او را فرونشاند گفت: این، زنی بیش نیست و زن را نباید به گفتارش مواخذه کرد. بار دیگر ابن زیاد ضمیر پرکینه اش را آشکار کرد و رو به زینب گفت: با کشتن حسین گردن کش ات و افرادی که فامیل تو بودند و از مقررات سرپیچی می کردند، خداوند دل مرا شفا داد. زینب(س) در پاسخ از امام حسین(ع) و یارانش با تجلیل یاد کرد و فرمود: به جان خودم سوگند! تو بزرگ فامیل مرا کشتی و شاخه های مرا بریدی اگر شفای تو در این است باشد.
ابن زیاد که در مقابله با منطق زینب(س) کم آورده بود گفت: این زن چه با قافیه سخن می گوید، به جان خودم که پدرت نیز شاعری قافیه پرداز بود. (لعمری لقد کان ابوک شاعرا سجاعا) زینب (س) فرمود: ای پسر زیاد زن را با قافیه پردازی چه کار؟! در حقیقت ابن زیاد با این جمله می خواست بگوید من حرف های زینب(س) را جدی نمی گیرم. آن گاه ابن زیاد رو به امام سجاد(ع) کرد و گفت: این کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین(ع) است. گفت: مگر علی بن الحسین(ع) را خدا نکشت؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: برادری داشتم که نامش علی بن الحسین بود، مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. در این هنگام امام(ع) آیه ای از قرآن خواند بدین مضمون که خداوند جان ها را به هنگام مرگ می گیرد. امام(ع) با تمسک به آیه «الله یتوفی الانفس حین موتها» می خواست به او بفهماند که مرگ دست خداست اما نه به این معنا که ابن زیاد اراده می کرد و قتل حسین و یارانش را کار خدا می دانست. ابن زیاد این بار نیز از جرأت و جسارت امام(ع) خشمگین شد و گفت: هنوز جرأت پاسخ گویی به من داری؛ او را ببرید و گردنش را بزنید. حاکم یزید تصور می کرد در کربلا همه چیز تمام شده و دفتر قیام و حرکت حسین(ع) برای همیشه مختومه شده است. از این رو هیچ گاه انتظار مقاومت و ایستادگی در برابر ظالم را که روح قیام عاشورا بود، از سوی بازماندگان کربلا نداشت و هرگاه با پاسخ کوبنده آنان مواجه می شد، خشمگین می شد.
چون زینب(س) دستور ابن زیاد را شنید به او پرخاش کرد و فرمود: «ای پسر زیاد! تو کسی را برای من باقی نگذاشتی، اگر تصمیم کشتن او را هم گرفتی مرا نیز با او بکش» (در حقیقت حضرت زینب(س) می خواست مانع قتل امام سجاد(ع) بشود) در این هنگام امام سجاد(ع) به عمه اش زینب فرمود: عمه جان! آرام باش تا من با او سخن بگویم. سپس رو به ابن زیاد کرد و جمله ای بر زبان راند که حاکی از شجاعت و روح حماسی عاشوراییان بود تا ابن زیاد تصور نکند خاندان امام حسین(ع) با کشته شدن پدران، برادران و فرزندانشان، دچار ترس شده اند و برق شمشیرهای لشکر ابن زیاد آنان را ترسانده است. امام(ع) می خواست به ابن زیاد بفهماند اگر حسین(ع) کشته شده، حسینیان هنوز زنده هستند، از این رو فرمود: «ای پسر زیاد مرا از مرگ می ترسانی؟! مگر ندانسته ای که کشته شدن عادت ماست و شهادت مایه سربلندی ما.»وقتی که مجلس ابن زیاد به پایان رسید به دستور ابن زیاد کاروان کربلا را در خانه ای که کنار مسجد کوفه بود، سکونت دادند. زینب(س) در این جا دستوری داد که بسیار قابل تامل است. آن حضرت فرمود: هیچ زن عرب نژادی حق ندارد به دیدار ما بیاید مگر کنیزان که آنان هم مانند ما اسیری دیده اند. سپس ابن زیاد دستور داد سر مبارک امام(ع) را در کوچه های کوفه گرداندند و آن گاه سرهای شهدا را به شام نزد یزید فرستاد. این گونه پرده دوم عاشورا با قهرمانی زینب(س) به پایان رسید و در این جا هم منطق حسین(ع) بر منطق یزید پیروز شد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد