در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق ( ع )

 

وبلاگ در انتظار یار سالروز شهادت مبین دین الهی و مروج تعالیم نبوی امام به حق ناطق ، امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام )را به امام عصر ارواحنا فداه و تمامی مسلمانان تسلیت می‌گوید


نگاهى به سیره امام صادق علیه السلام

نویسنده: محمد ابواحسان

1- کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان

امام صادق(علیه السلام) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مى‏کرد، بلکه‏خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاى داغ‏تابستان ، در مزرعه‏اش کار مى‏کرد. یکى از یاران حضرت مى‏گوید: آن‏حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست ، باغ را آبیارى مى‏کرد و عرق از سر و صورتش مى‏ریخت، گفتم: اجازه‏دهید من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که این کارها رابکندولى

دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب‏آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت‏خداوند تاکید داشت.لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالاى مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم‏پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمى‏شد و مى‏دانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مى‏گویم ده ظرف‏خرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آن‏گاه مى‏خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مى‏دهم و باقى‏مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مى‏کنم ودست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم‏مى‏ماند. (3)

2- ساده زیستى و همرنگى با مردم

امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشید و در زندگى رعایت اقتصادرا مى‏کرد. مى‏فرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن‏مى‏کرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مى‏کرد که: پدرت على‏لباسى چنین گرانبهاى نمى‏پوشید، فرمود: زمان على(علیه السلام) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشیده‏ام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد،امتیازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و این ویژگى‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى‏یافت. ازجمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‏هاى‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله‏یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنى‏احب ان یرانى‏الله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (6)
خدا مى‏داند که مى‏توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‏ام راتهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیح‏زندگى ببیند.

3- شجاعت

امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه‏اى به سختى‏مى‏ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندى رو به‏رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق‏کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهى کرد. (7) و آن‏گاه که فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبه‏هاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام چنان‏پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى‏خانه‏اش راهى شد. (8)

4- همزیستى و مدارا با مسلمانان

امام صادق(علیه السلام) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مى‏کرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتوان‏احکام و اصول شیعى را با ملاطفت‏به آنان منتقل کرد. از این روى‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما این سهل گرفتن‏هرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى‏در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمى‏شد. از جمله در یکى از سفرها،امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصوردوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ‏برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: «ملعون‏من‏جلس على مائده یشرب علیها الخمر.» (9)
ملعون است کسى که درکنار سفره‏اى بنشیند که در آن سفره شراب‏نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمى‏شد; زیرا حکومت راغاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مى‏شد و تنها زمانى که‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مى‏رفت; لذا منصور ضمن‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم‏نمى‏آیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن‏امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تابیاییم و تسلیت‏بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى.
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمى‏شود وکسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت‏نمى‏کند. (10)

5- علم امام صادق(علیه السلام) و اقدامات وى

آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده،استفاده از علم بى‏کران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذارى‏فکرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه ریزى‏نهضت علمى شد.
ج- اولویت‏ها در نهضت علمى.
د- شیوه‏ها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.

الف- دانش امام

شیخ مفید مى‏نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده‏اند که به‏تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهل‏بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل‏نشده است‏به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانه‏هاى آشکار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مى‏نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن‏جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مى‏گفت: من هرگز فقیه‏تر از جعفربن محمد ندیده‏ام و اوحتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مى‏گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به من‏گفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد پیدا کرده‏اند و سیل جمعیت‏به سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده کن و پاسخ‏هایش‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست‏منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست‏سوالاتم‏را بپرسم. من یک یک سؤال مى‏کردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل‏مدینه چنان است و فتواى خودرا نیز مى‏گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت

عصر امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حکومت‏مروانى و عباسى بود که‏انواع تضییق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او رابدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مى‏بردند. ازجمله یکبار به‏همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومت‏گران به دلیل نزاع‏هاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیس‏نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى‏کردتا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راه‏هاى دیگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به‏تقیه مى‏آورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانه‏اى حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏فى الحلق‏»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مى‏توان‏فرو برد و نه مى‏توان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت‏شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بیت علیهم السلام‏به صفوان بن یحیى گفت: آیا مى‏دانى با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریت‏خطیرى به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن‏حسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام ) برو و به هریک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل‏خراسان هستم که گروهى از شیعیان شما درخراسان این پول‏راداده‏اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام‏علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مى‏کنیم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض‏رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام )که من‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت‏سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بى‏آن که من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آن‏ها سابقه‏نزدیکى با دولت‏بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآن‏چه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین‏نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل‏بیت نبوه‏الا وفیه محدث و ان‏جعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که درمیان آنها محدثى (فرشته‏اى از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مى‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن‏محمد(علیه السلام) است.
فرزند محمدبن اشعث مى‏گوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث‏شد که ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوع‏اقدام علیه حکومت وقت مى‏شد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن که‏همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.

ج- اولویت‏ها در نهضت علمى

حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزى محتواى این‏نهضت علمى را تعیین مى‏کرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناک‏ترین انحرافى است که اززمان پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده‏است، مانند آیات‏7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان‏پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات‏رحلت، تمام هجمه‏هاى منافقان به یکباره بر سر اهل‏بیت علیهم‏السلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مى‏نویسد:
هنگامى که خلافت از اهل‏بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این‏جریان از آن‏ها روى گردان شدند و اهل‏بیت علیهم السلام در ردیف‏اشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه‏شناخته شدند و در نتیجه مسلمان‏ها از اهل‏بیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان‏به این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه‏اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند.چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل‏بیت علیهم‏السلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که‏قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون‏قیام‏هاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما باشکست رو به رو مى‏شد، نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوى حرکتى علمى‏مى‏توانست‏سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به‏رکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى وفرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.

د-شیوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى

1- تربیت راویان از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلی الله علیه واله)،امیرمومنان(علیه السلام)، امام(ع) را وامى‏داشت‏به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روى آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینه‏اى روایت‏وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفرى‏».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و... سدى در برابر انحرافات‏ایجاد کردند. امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث‏از من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏بن على‏وشا مى‏گفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همه‏مى‏گفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع‏بى‏پایان امامت را در طى دوره‏هاى مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست‏یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى درکتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده‏اند که‏مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مى‏رسند و اکثر اصول‏اربعماءئه از امام صادق(علیه السلام) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى‏کتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقى‏مى‏شدند، حضرت به ایجاد شبکه‏اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به‏دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن‏الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست‏شاگردان‏مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره‏اى از صدها مناظره را با هم‏مى‏خوانیم:
هشام بن سالم مى‏گوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم که مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مى‏خواهى؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترین مردم هستید، مى‏خواهم چند سؤال‏بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى‏خواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من‏غلبه کرده‏اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى‏است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن‏گاه به توصیه امام حمران سوالى‏پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آن‏گاه خطاب به حضرت‏گفت: در نحو و ادبیات مى‏خواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان‏خواست‏با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه کرد که امام زراره‏بن‏اعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه‏بن محمد، در توحید، هشام بن سالم‏و در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویاخواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام‏پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمى‏کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان‏را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مى‏کردند و باسنى‏ها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى که‏مى‏توانست‏شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس‏و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقه‏اى از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مى‏کرد. از جمله آن‏ها حکایت معروفى است که باهم مى‏خوانیم:
حضرت مردى را دید که قیافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامه‏اش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏کنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم‏و خدا مى‏فرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هرکس کاربدى بکند کیفر نمى‏بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مى‏فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برایم مى‏ماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از متقین قبول‏دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بیت رسالت، سبب شد مردانى‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآن‏و دین را به خوبى نفهمیده‏اند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند. (20)

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.
2- همان، ص‏59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده‏السیوف اهون‏من طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج‏16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج‏47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص‏59.
7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله‏الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج‏16، ص‏423.
9- فروع کافى، ج‏6، ص 268.
10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص‏139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول کافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال کشى، ج 1، ص‏386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج‏47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص‏57.

منبع: www.imamalinet.netامام صادق(علیه السلام) و چیستى تشیع
نویسنده: جواد محدثی
لقب رئیس مذهب شیعه بدین جهت براى امام ششم شیعیان شهرت یافت که معارف شیعى در دوران ایشان و در سایه تعالیم حضرتش، فرصت انتشار یافت. براى آشکار شدن اهمیت این مجال تاریخى، اشاره اى کوتاه به فشارهاى اجتماعى و سیاسى وارد بر امامان پیش از حضرت صادق(علیه السلام) لازم است.این فشارها گرچه در ابتدا، به عنوان سیاستى راهبردى، از سوى دستگاه هاى حاکمه تعقیب مى شد، اما جو اثرپذیر مسلمانان که به راحتى تحت تاثیر تبلیغات قرار مى گرفت بر تنگناها مى افزود و البته مصلحت جویى ها و عافیت طلبى ها نیز مزید بر علت مى شد.
در میان ائمه(علیهم السلام) امیرالمومنین على(علیه السلام) به جهت سوابق بى نظیر و توصیه هاى مکرر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) موقعیت ویژه اى داشت که لازمه طبیعى آن مورد توجه قرار گرفتن ایشان از سوى مسلمانان بود، اما چنین نشد. بحث بر دور داشته شدن آن حضرت از خلافت نیست بلکه حتى در حوزه هاى فکرى و عقیدتى نیز زمینه ظهور جدى در اختیار ایشان نبود. کدام یک از خطبه هاى مفصل و مهم نهج البلاغه، در دوران بیست وپنج ساله خانه نشینى امام(علیه السلام) ادا شده است؟ مردم حتى در دوران حکومت حضرت على(علیه السلام) نیز تبعیت و انقیاد جدى نسبت به ایشان نداشتند، چه در امور دینى و چه در امور حکومتى. تفصیل این سخن فرصتى دیگر مى طلبد. وقتى عرصه بر على بن ابى طالب چنین تنگ باشد، وضعیت امامان بعدى معلوم خواهد بود، زمانى که با روى کار آمدن بنى امیه و فاصله گرفتن نسل ها از صدر اسلام هرچه مى گذرد، کار بر ائمه(علیهم السلام) سخت تر مى شود.
در اواخر دوران امامت حضرت باقر (علیه السلام) همزمان با ضعف مفرط بنى امیه، فشارها بر آن حضرت کاهش یافت و شرایط اجازه تشکیل حلقه هاى درس و بیان حقایق دین و شریعت را به آن جناب مى داد، همچنان که آمد و شد اصحاب نزدیک امام (علیه السلام) نیز مقدورتر مى گشت. این میراث به امام صادق(علیه السلام) نیز رسید و از آغاز دوران امامت ایشان تا پایان عمر بنى امیه، یعنى سال ۱۳۲ ادامه داشت. در رجال شیخ طوسى، نام ۳۲۲۳ نفر به عنوان اصحاب امام صادق برده شده است. از حسن بن على وشاء یکى از اصحاب امام رضا(علیه السلام) نقل شده که گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر را دیدم که از جعفربن محمد(علیهما السلام) حدیث نقل مى کردند. (رجال نجاشى/ شماره ۸۰)
البته چنین ارقامى بدان معنا نیست که همه این افراد، به یک میزان مورد وثوق امام(علیه السلام) قرار داشتند، لذا آن حضرت نسبت به عده محدودترى از اصحاب خود، توثیق ها و تجلیل هاى ویژه نموده و به برخى اجازه مى دادند تا در مباحث مختلف وارد میدان شوند و به بحث و حتى مناظره بپردازند. در رجال کشى نقل شده که مردى شامى در مجلس امام (علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: شنیده ام که براى هر سئوال پاسخى دارید، پس آمده ام که با شما مناظره کنم. امام(علیه السلام) فرمود: در چه موضوعى بحث دارى؟ گفت: در قرآن. امام به حمران بن أعین فرمود: پاسخ این مرد را بده. مرد شامى خطاب به امام گفت: من مى خواهم با خود شما بحث کنم. حضرت فرمود: اگر بر حمران چیره شدى، بر من غلبه یافته اى. سپس در آن جلسه زراره بن أعین در فقه با مرد شامى مناظره کرد، هشام بن سالم در توحید و هشام بن حکم در امامت و مومن طاق نیز در پاره اى امور اعتقادى. (بحار ۴۷/۴۰۷) پس از این مقدمه، به موضوع اصلى مورد نظر در این مقال مى پردازیم و آن را با سئوالى آغاز مى کنیم: آیا امام صادق(علیه السلام) با توجه به فرصت ویژه و بى سابقه اى که پس از گذشت بیش از یک قرن از تاریخ تشیع براى ایشان حاصل شد، در مورد معنا و مفهوم تشیع و چیستى آن، مطالبى فرموده یا خیر؟ پاسخ یقیناً مثبت خواهد بود. مگر ممکن است امام در موضوعات فقهى، چنان فرمایش هاى متعدد و تعالیم فراوانى بیان کرده باشند که متون فقهى ما به طور عمده بر محور سخنان آن حضرت (و پدر گرامى شان) قرار یافته، آنگاه در باب مسائل عقیدتى که پایه و اساس دیانت است، مطالبى قابل توجه و مبنایى نفرموده باشند؟
طبیعتاً همان گونه که در فقه، نقلیات کمترى از چهار امام اول حتى امیرالمومنین(علیه السلام) در مقایسه با امامان پنجم و ششم وجود دارد، در اعتقادات نیز مطالب نقل شده از آن دو امام، به ویژه امام صادق به مراتب بیشتر است، لذا نمى توان در ارائه تعریف از تشیع سخنان امام ششم را لحاظ ننمود. امامان یک سلسله متصل به رسول خدایند که سخن شان یکى است و مرام واحدى را معرفى و ترویج مى کنند. چنان که از امام صادق(علیه السلام) نقل است: «سخن من، سخن پدرم و کلام پدرم، کلام جد من است و آن کلام حسین و... سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است که سخن خداى متعال است.» (کافى ۱/۵۳) اما بى توجهى به شرایط ویژه و سخت زمانى امامان در القا و بیان این مرام و منظومه اعتقادى، خبط بزرگى است.
شاگردان امام صادق(علیه السلام) از سخنان و تعالیم ایشان مکتوباتى را تالیف کردند که اصول نامیده مى شود و به تعبیر میرداماد «حدود چهارهزار شاگرد در محضر امام صادق(علیه السلام) بودند که کتب و تالیفاتشان فراوان بوده اما تعدادى که اعتبار آنها مقبول قرار گرفت و مورد اعتماد واقع شد، اصول چهارصدگانه نامیده شده است.» (الذریعه۲/۱۳۰) در مورد اعتبار این مجموعه هاى روایى، دانشمندان علم حدیث سخنان فراوان گفته اند. میراث حدیثى امام صادق(علیه السلام) در فاصله زمانى پس از ایشان تا حدود دو قرن بعد که تالیف کتب جامع روایى آغاز شد، از سوى امامان بعدى نیز تقویت شد و البته طبعاً این میراث در معرض آفات خاص خود نیز قرار داشت. سخن در این است که آیا هیچ اثر و ثمرى از آموزه هاى آن امام بزرگ، در تعریف تشیع و بیان چارچوب هاى آن به ما نرسیده است؟ آیا روشنفکران ما مى توانند بى نیاز از این مجموعه به ارائه مفهوم تشیع اقدام کنند؟
هرقدر هم که کسى در میزان اعتبار میراث حدیثى شیعه تردید و یا حتى غلو کند، امکان نادیده گرفتن و ناچیز انگاشتن آن مبانى علمى را ندارد.
یکى از برخوردهاى غیرعلمى- در ظاهر علمى- و تا حدى عوام گرایانه با حدیث را مثال مى آوریم. اگر شخصى موجه و موثق و کاملاً مورد اعتماد، حادثه یا مطلبى را براى شما، از قول شخص ثالثى نقل کند و بر صحت نقل تاکید نماید، چه بسا شما بدون آنکه شخص ثالث را بشناسید، به واسطه اعتماد به ناقل مستقیم که با او مواجه بوده اید و تکیه بر این که او به هرکسى اعتماد نمى کند مطلب را بپذیرید. در این حالت شما مطلب مورد نظر را با دو واسطه- راوى- دریافت کرده اید که واسطه اول برایتان مجهول و واسطه دوم برایتان کاملاً مورد اعتماد است اما به قرینه تاکید واسطه دوم و شناخت و اعتمادتان به وى، به نقل اعتماد مى ورزید. بنابراین اگر گفته شود که هر حدیثى به صرف مجهول بودن یک راوى آن، محکوم به بطلان است، بدون آن که قرائن موجود ملاحظه شود، حکمى علمى نشده است. این تنها یک نمونه و مثال بود.
از تاریخ حدیث شیعه به روشنى فهمیده مى شود که بسیارى از اصول چهارصدگانه- که ذکرش گذشت- به دست صاحبان کتب اربعه- به ویژه جناب کلینى صاحب کتاب کافى رسیده است. لذا آنان قرائنى افزون بر صحت سند حدیث در اختیار داشته اند. از آنجا که این بحث، مسئله اى فنى در علم حدیث است ما به همین اشاره اکتفا مى کنیم به امید آنکه طرح موضوعى در ذهن خوانندگان محترم باشد، زیرا خدشه نمودن بى امان در میراث حدیثى، یکى از آفات دین شناسى هاى امروزین جامعه ما است.
اما در ادامه بحث اصلى خود باز هم با خدشه کنندگان مماشات نموده و از احادیثى نمونه مى آوریم که از نوع صافى هاى سخت گیرانه گذشته و همه گزینش هاى گاه غیر علمى را پشت سر گذاشته اند، اما باز هم در صحنه مانده اند. نمونه اى از این احادیث صحیح السند از اصول کافى، که از امام صادق(علیه السلام) نقل گردیده، چنین است:
- باب وجوب طاعت/ حدیث ۶: ما قومى هستیم که خداوند طاعتمان را واجب ساخته است.
- باب آنکه ائمه (علیهم السلام) والیان امر الهى و گنجینه داران علم اویند/ حدیث ۵: ما حجت هاى الهى بر بندگانش و گنجینه داران علم اوییم.
- باب نص خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ائمه(علیهم السلام)/ حدیث ۱۰۲: از امام صادق(علیه السلام) در مورد آیه «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولى الامر منکم» سئوال شد پس فرمود: این آیه در مورد على بن ابى طالب(علیهما السلام) و حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) نازل شد... سپس در مورد على بن حسین (امام سجاد(علیه السلام)) و پس از ایشان در محمدبن على (امام باقر(علیه السلام)) استمرار یافت...
- باب غیبت/ حدیث۱۰: اگر به شما خبر رسید که صاحب این امر (رسالت مهم الهى در گستردن دین و عدل در عالم) غایب شده است، این مسئله را انکار نکنید.از احادیثى که مضمون آنها قابل انکار نیست- و نمونه هاى فوق گوشه اى از آنها است- به دست مى آید که انتصاب الهى امامان شیعه (که عصمت لازمه آن است) علم لدنى و الهى آنان و غیبت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) از موارد غیرقابل حذف در تعریف تشیع است.
لازم به ذکر است که نسبت دادن عنوان رئیس مذهب شیعه به امام صادق علیه السلام کلامی غلط است که بعضی از افراد تعمدا آن را بیان می دارند و عده ای هم از روی جهل به هر حال این کلام نادرست می باشد و علت اشتباه و نادرست بودن آن هم این است که اولا دین و مذهب صاحبی دارد و آن خداوند تبارک و تعالی می باشد و دین مبین اسلام توسط پیامبر نور و رحمت حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت بشر از جانب خداوند آورده شده است تا ما با تبعیت از آن به سعادت و کمال در این دنیا و هم در آخرت برسیم . و ثانیا این که عده ای با بیان مکرر این که امام صادق علیه السلام موسس و رئیس مذهب شیعه هست می خواهند این ذهنیت را در افراد ایجاد کنند که شیعه پیدایش و تاسیس آن به زمان امام صادق علیه السلام بر می گردد و یک فرقه منشعب شده از اسلام است و مذهب جعلی و غیر صحیصی است و اهل سنت چون قدمت بیشتری دارد ، مذهب حقه است در حالی که اصل شیعه و تاسیس آن به زمان حیات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر می گردد لذا با این بیان که عرض شد نسبت رئیس مذهب شیعه و یا موسس آن را به امام صادق دادن کلامی غلط است که باید این نکته را به گوینده آن تذکر داد .
منبع: روزنامه شرق
چرا مذهب جعفرى ؟!
نویسنده: محمد باغستانى
چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مى‏خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه‏چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که‏امام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان‏وضعیت‏شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یاحسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه درپى مى‏آید توضیحى است‏بر راز این نام گذارى. عرصه تئورى‏ها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشه‏ها بوده است. هرنظریه‏اى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایى‏بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتب‏هاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنین‏ویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى به‏دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بدان‏دلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بودمى‏تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‏هاى جاهلانه نشان‏دهد. پیامبر(صلی الله علیه واله) در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‏هاى پسندیده انسانى‏در میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مى‏پرداخت طرح‏هاى‏جایگزین نیز ارائه مى‏کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیارى از شکست‏هاى فردى و اجتماعى مصلحان در طول‏تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‏اند به همین نمونه تاریخ‏معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامى‏و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته‏باشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظام‏شد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام‏خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت‏به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکت‏سیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازى‏داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملى حرکت‏شیعه گام دوم را برداشته‏بودند. یعنى پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت‏هاى امامان پیشین به‏ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشه‏هاى منبعث از آن و نیزحرکت‏هاى سیاسى مبتنى برآن در سالهاى گذشته پى بردند آماده‏بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‏بیت را دریافت کنند و امام‏صادق(علیه السلام) همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایى‏تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت‏حضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرى‏ادامه یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‏پانصدساله‏اى پى‏ریزى مى‏شد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدن‏مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت‏عباسیان آغاز شد تا سال‏137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمت‏یکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایه‏هاى فکرى نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامت‏حضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جدایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏از آخرین حج‏خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به‏امام على(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع‏اهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه‏قرار نگرفت و با رحلت‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏مسیرى تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که‏خود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى باپیامبر(صلی الله علیه واله) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که‏امام على(علیه السلام) خویشاوندى روشنترى با پیامبر(صلی الله علیه واله) داشت‏به این بهانه‏که عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازه‏اى را براى بنى‏هاشم‏بپذیرد و قبلا نبوت به بنى‏هاشم رسیده بود و اینک خلافت‏باید به‏دیگر تیره‏هاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و به‏تدریج هرچه بر سالها افزوده مى‏شد این دگر گونى نیز بیشتر خودرانشان مى‏داد به گونه‏اى که در سال 35 قمرى که اندکى ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضى‏از آن را مى‏دید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشته‏شد. (6)
به گواهى جنگهاى سه گانه‏اى که امام على(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، مى‏توان پذیرفت که جامعه اسلامى دچاربحرانى عمیق شده بود; بحرانى که در تبدیل خلافت‏به ملوکیت‏خودرانشان داد و خاندان بنى‏امیه که بیش از این در میان مسلمانان‏جایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه واله) در فتح مکه‏بودند، (8) با موقعیت‏سنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایى امویان موجب شد تامخالفت‏هایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل‏گران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مى‏دانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایست‏خود در میان امت اسلامى‏جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به‏ساختن احادیث و روایاتى دست‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکارى‏هاى حضرت على(علیه السلام) به اعتبارى‏فوق تصور دست‏یافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخست‏به جعل روایاتى در مذمت‏حضرت على(علیه السلام)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام‏على(علیه السلام) هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت‏نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشت‏احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام على(علیه السلام) بدان‏ها ممتاز بود عادى جلوه کند و درنهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله) تلقى شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه‏اى چونان دیگران معرفى شود که حتى به‏سیاست‏هاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب‏باشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام على(علیه السلام) را برمنابر و در خطبه‏ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان‏حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میان‏شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایى‏نوشته‏اند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به‏مکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمى‏گرفت. (16) علاوه‏براین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلح‏اجبارى امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه‏حذف کرد. هرچند امام بازیرکى موادى را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق مى‏شد ماهیت‏بسیار متظاهر معاویه را به جامعه‏نشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین‏جانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام على(علیه السلام) توسط ماموران‏معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت‏با سیاست‏هاى معاویه به‏وجود آمد که از آن میان مى‏توان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامه‏معاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست‏بیعت‏براى یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین(علیه السلام) در میان‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب‏کرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مى‏رسید اندیشه امامت‏شیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطى‏متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزى‏هاى مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوى‏دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى‏نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت‏نمى‏پذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکت‏درهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مى‏دانست‏یکبار با شنیدن امارت‏و فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظرمى‏رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله‏اى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت‏خود سودى بردندامام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام‏مى‏توانست رویاروى مشروعیت‏خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت‏خود به اصلاح امت‏بپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان مى‏توانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه واله) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواست‏بیعت‏یزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله‏» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون‏اویى بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقى‏مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه واله) را که آن‏همه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه واله) در فضیلت او رسیده بود به قتل‏رسانند. (26)
امام نه‏ى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزى که نمى‏اندیشند دین الهى است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‏رفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهم‏را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحت‏با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام‏حسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبه‏اى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت‏بودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم وستم بنى‏امیه مى‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏هاى‏توابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورش‏هاى دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏اسلام معادله (33) را به نفع بنى‏هاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربن‏عبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام على(ع)برمنابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدک دوباره به بنى‏هاشم و علویان‏بازگردانده شود. (34)
اما به نظر مى‏رسید نهالى که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیارى‏کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامى‏رسید.
اینک به اختصار وضعیت‏بنى‏هاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پى‏مى‏گیریم: نخستین جرقه‏هاى اختلاف در میان بنى‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏حسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد به‏امامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم (35) مختار در شورش‏خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه‏در سال 81 هجرى‏درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال‏99 هجرى زنده بود و در این‏سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنى‏عباس ابوهاشم‏که فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على‏بن عبدالله بن عباس‏واگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل‏شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضا من آل‏محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى‏امام و رهبر پرهیز مى‏کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه‏تیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام ازوضعیت‏شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‏بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنى‏عباس مردم را فریفته بود چنان که بعضى‏از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پى‏برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن على‏بن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتى که مخالفت‏حضرت را نشان‏مى‏دهد، (42) پیش از هرچیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى که مزار پسرش‏یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى‏توان به‏سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏است. (43)
روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را به‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخى بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى ازسوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجراى قیام‏محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت‏فضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه که‏جامعه اسلامى از آن رنج مى‏برد زیر ساخت فکرى بود و الا ایشان به‏هیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه‏تاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش‏سپرده بودند. مى‏توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهاى بسیارى ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبر(صلی الله علیه واله)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتى روى کار آمده بود که‏از شعار «الرضا من آل محمد(صلی الله علیه واله‏») استفاده و سپس آل محمد واقعى‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست‏باشد؟
دراین فضاى تیره که مذاهب اهل‏سنت در حال شکل‏گیرى بودند چه چیزى‏مى‏توانست‏شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه‏یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى‏دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق(علیه السلام)برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده این‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مى‏پرسیدند که اگر نه‏امویان و نه عباسیان شما چه مى‏گویید؟ و چه تفسیرى از اسلام‏دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‏هاى حضرت امام جفعر صادق(علیه السلام)بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏هاى فردى واجتماعى (فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق(علیه السلام) در آن‏هابه طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى‏شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامه‏نمونه‏اى از دیدگاه‏هاى امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام ناب‏محمدى(صلی الله علیه واله)،است ارائه مى‏گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.
2- تاریخ طبرى، ج‏6، ص‏123; منشورات مکتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربى‏لبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏399.
7- همان، ج‏3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج‏3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص‏200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص‏56.
15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى درمقدمه‏الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرس‏مفصل همه موارد آمده است.
17- الاغانى، اصفهانى، ج‏16، ص‏2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى; ارشاد شیخ‏مفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث‏303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص‏127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص‏26- تاریخ طبرى، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص‏383.
29- همان، ص‏426.
30- همان، ص‏487.
31- همان، ص‏579.
32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج‏6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.
38- همان، ص‏46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489504،انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص‏38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج‏47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 25660.

منبع: www.imamalinet.net
برخى از ویژگى‏هاى مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق (علیه السلام)
نویسنده: عبد الکریم پاک‏نیا
حضرت صادق علیه السلام ششمین پیشواى شیعیان جهان در 17 ربیع الاول سال 83 ه . ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود . پدر بزرگوارش حضرت امام محمد باقر علیه السلام و مادر گرامى‏اش‏ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى‏بکر مى‏باشد . اسم آن حضرت جعفر و کنیه‏اش ابو عبدالله و ابو اسماعیل و القاب شریفش صادق، صابر، فاضل و طاهر است (1) .
امامت آن حضرت که همزمان با شهادت پدر ارجمندش از سال 114 شروع شد، با حکومت 5 تن از خلفاى اموى و عباسى به ترتیب هشام بن عبدالملک (نهمین خلیفه اموى)، ابراهیم بن ولید (دهمین خلیفه اموى) و مروان بن محمد آخرین خلیفه اموى (126- 132) و عبد الله سفاح (اولین خلیفه عباسى) و ابوجعفر منصور دوانیقى (دومین خلیفه عباسى) مصادف بود . آن بزرگوار در 25 شوال سال 148 ه . ق در سن 65 سالگى توسط منصور دوانیقى مسموم شد، در مدینه منوره به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد .
امام صادق علیه السلام در مدت 34 سال امامت پربرکت‏خویش نقش شایسته‏اى در گسترش فرهنگ حیاتبخش اسلام انجام داد . آن حضرت با استفاده از فرصت‏بدست آمده در عصر خویش (درگیرى و نزاع میان بنى امیه و بنى عباس) وسیعترین دانشگاه اسلامى را پى‏ریزى نمود; در دانشگاه آن حضرت حدود چهار هزار نفر شاگرد پرورش یافتند که برخى از آنان از رهبران فکرى تشیع به شمار مى‏آیند . هشام بن حکم، عبد الله بن ابى جعفر، هشام بن سالم، محمد بن مسلم، مفضل بن عمر و جابر بن حیان از آن جمله‏اند .
کوفه یکى از مهم‏ترین کانون‏هاى تجمع پرورش یافتگان دانشگاه جعفرى علیه السلام بود . حسن بن على بن زیاد وشاء که از شاگردان امام رضا علیه السلام است نقل مى‏کند که: در مسجد کوفه 900 نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگى از جعفر بن محمد علیه السلام حدیث نقل مى‏کردند (2) . در مکتب آن حضرت نه تنها شیعیان بلکه غیر شیعیان نیز حضور مى‏یافتند . پیشوایان چهارگانه اهل سنت‏با واسطه یا مستقیما از امام صادق علیه السلام بهره برده‏اند .
آن حضرت شاگردان خویش را بر اساس ذوق و استعداد آنان تقسیم نموده و در همان رشته تشویق و تعلیم مى‏نمود . و این گونه بود که مکتب تشیع در اثر تلاش‏هاى فرهنگى امام صادق علیه السلام به صورت چشم‏گیرى گسترش یافت و به اکثر قلمروهاى اسلامى رسید و بسیارى از مسلمانان در آن دوران طلایى به مکتب اهل بیت علیهم السلام گرویدند .
آن حضرت با استفاده از وضعیت موجود وکلاى متعددى را در مناطق مختلف مستقر نمود و توسط پرورش یافتگان مکتب خویش دستور العمل‏هاى فردى، اخلاقى و اجتماعى را به مسلمانان آموزش داد و مکتب اهل بیت علیهم السلام را با زیباترین و محکمترین دلائل به جهان اسلام معرفى نمود .
رهنمودهاى راهگشاى آن حضرت در زمینه‏هاى سلوک فردى و اجتماعى، معاشرت با دیگران، برخورد با نسل نو و جوانان، مسائل حقوقى، آداب ازدواج، موضعگیرى در مقابل حکومت‏ها و سیاستمداران زمان، آموزه‏هاى علمى، تربیتى، پزشکى و ده‏ها موضوع دیگر، زینت‏بخش صفحات زندگى آن حضرت و برگ زرینى در تاریخ شیعه مى‏باشد . در این نوشتار گزیده‏اى از سخنان آن حضرت را در بیان ویژگى‏هاى مورد انتظار از شیعیان و مؤمنان حقیقى گرد آورده و به علاقمندان حضرتش تقدیم مى‏داریم . بدیهى است که این‏ها همه ویژگى‏ها و صفات پیروان اهل بیت علیهم السلام نیست و بیان همه آن‏ها نیازمند یک کتاب مستقل مى‏باشد .

استقامت و پایدارى

بدون تردید پشتکار و پایدارى در راه هدف، از عوامل پیروزى و توفیق انسان به شمار مى‏رود . کسانى در زندگى به خواسته‏ها و آرزوهاى خود نائل گشته‏اند که در راه آن نهایت تلاش و استقامت را نموده‏اند . امام صادق علیه السلام یکى از مهم‏ترین نشانه‏هاى شیعه را استقامت در راه حق مى‏داند و رسیدن به سعادت حقیقى را در گرو این خصیصه پسندیده قلمداد مى‏کند و مى‏فرماید: «لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة ولاظلهم الغمام ولاشرقوا نهارا ولاکلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم، ولما سالوا الله شیئا الا اعطاهم (3) ; اگر شیعیان ما در راه حق استقامت ورزند فرشتگان آسمان با آنان دست مى‏دهند، ابرها [ى رحمت] بر سر آنان سایه مى‏افکنند و سیمایشان همانند روز روشن مى‏درخشد و از زمین و آسمان روزى مى‏خورند و هیچ خواسته‏اى از خداوند نخواهند داشت مگر اینکه خداى متعال به آنان عطا مى‏کند .»

عظمت نفس و دورى از ذلت

شخصیت هرکس در گرو عزت نفس اوست . انسان به عزت نفس و تکریم شخصیت از همه چیز حتى از آب و غذا بیشتر نیازمند است، چرا که رنج گرسنگى و تشنگى برطرف مى‏شود اما تحقیر شخصیت و آزردگى روح و روان به این سادگى رفع نمى‏شود و چه بسا که تا آخر عمر انسان را بیازارد . خداوند متعال انسان را عزیز آفریده و هیچگاه به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیت‏خویش را نداده است . این سخن در مورد پیروان مکتب تشیع از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است . آنان طبق رهنمود امام صادق علیه السلام هیچگاه نباید خود را ذلیل کنند، بلکه باید از کارهاى تحقیرآمیز و ذلت آور اجتناب نمایند . آن حضرت شیعیان را از کسالت، تنبلى، دست درازى به سوى دیگران، طمع کارى، زیاده‏طلبى و سایر امور ذلت‏آور مبرا مى‏داند و مى‏فرماید: «شیعتنا لا یهرون هریر الکلب ولا یطمعون طمع الغراب . . . ولا یسالون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا (4) ; شیعیان ما [از فرط ذلت] همانند سگ زوزه نمى‏کشند و مانند کلاغ طمع نمى‏کنند . . . آنان هیچگاه به سوى دشمنان ما دست [ذلت] دراز نمى‏کنند گرچه از گرسنگى بمیرند .» خداوند متعال نیز تن دادن به کارهاى ذلت‏آور را از صفات منافقین شمرده و عزت را منحصر به ذات خویش مى‏داند: «بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا» (5) ; «به منافقان بشارت ده که عذاب دردناکى در انتظار آن‏هاست . همان‏ها که کافران را بجاى مؤمنان دوست‏خود انتخاب مى‏کنند . آیا عزت [و آبرو] را نزد آنان مى‏جویند با اینکه همه عزت‏ها از آن خداست؟»

زهد و ساده‏زیستى

از آنجا که دلبستگى به دنیا و تعلقات آن مانع رسیدن به کمال حقیقى است، نیک مردان الهى همیشه زهد و قناعت را در متن برنامه خود دارند و ساده‏زیستى، بى‏پیرایگى و پرهیز از جلوه‏هاى دنیوى و دل نبستن به مظاهر دنیا و زرق و برق آن از شاخص‏ترین ویژگى‏هاى آنان است . مطمئنا آنان این شیوه پسندیده را از زندگى پیامبران، اولیاء الهى و عالمان عارف آموخته‏اند . پیروان حقیقى اهل بیت علیهم السلام خصلت زیباى زهد و ساده زیستى را از آن گرامیان آموخته و این سخن گهربار امام صادق علیه السلام را همیشه آویزه گوش خود دارند که فرمود: «ان احببت ان تجاور الجلیل فى داره وتسکن الفردوس فى جواره فلتهن علیک الدنیا واجعل الموت نصب عینک ولا تدخر شیئا لغد واعلم ان لک ما قدمت وعلیک ما اخرت (6) ; اگر دوست دارى که در درگاه الهى با خداوند متعال همنشین شوى و در بهشت در جوار حضرت باریتعالى مسکن گزینى، باید دنیا [و مظاهر آن] در نظر تو خوار باشد و مرگ را همیشه نصب العین خود قرار بده و براى خود چیزى ذخیره نکن و بدان آنچه قبلا [از اعمال صالح ] تقدیم داشته‏اى به حال تو سودمند خواهد بود و از کارهاى نیک که انجام آن را به تاخیر انداخته‏اى ضرر خواهى کرد .»

تلاش براى اصلاح دیگران

از جمله ویژگى‏هاى مورد انتظار براى شیعیان راستین، هدایت و اصلاح افراد منحرف به طریق صحیح مى‏باشد . آنان نه تنها خود راه حقیقت مى‏پیمایند بلکه از اعماق جان خویش دوست دارند دیگران هم ، چنین باشند . پیروان اهل بیت علیهم السلام تنها بدنبال نجات خویش نیستند بلکه شب و روز در اندیشه اصلاح و راهنمایى گمراهان و آلودگان به انواع انحرافات مى‏باشند . آنان با الهام از رهنمودهاى پیشواى ششم علیه السلام با بکارگیرى شیوه‏هاى صحیح و پسندیده به اصلاح افراد مى‏پردازند و با اخلاق نیک در جذب گنه کاران تلاش مى‏کنند و این کلام زیباى رئیس مذهب جعفرى را هیچگاه فراموش نمى‏کنند که فرمود: «لا تقل فى المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا، واستکینوا الى الله فى توفیقهم وسلوا التوبة لهم (7) ; در مورد هم‏کیشان بدکار خود جز خوبى [و نیکى] چیزى نگو و از خداوند توفیق هدایت و توبه آنان را بخواهید .»
سیره امام صادق علیه السلام نیز در این رابطه مى‏تواند راهگشاى شیعیان باشد . آن حضرت هنگامى که متوجه شد، شقرانى (8) (فردى گنه‏کار و شرابخوار) نمى‏تواند از دربار منصور دوانیقى سهم خود را دریافت کند، به آنجا رفت و سهم شقرانى را گرفت و به وى تسلیم نمود . آن حضرت هنگام پرداخت وجه به شقرانى با لحنى ملاطفت‏آمیز و مهربان، خطاى وى را به او گوشزد کرده و فرمود: کار خوب از هر کسى خوب است ولى از تو بواسطه انتسابى که به ما اهل بیت دارى خوبتر و زیباتر است و کار بد از هر کسى بد است، ولى از تو به خاطر همین انتساب، زشت‏تر و قبیح‏تر است . امام صادق علیه السلام این جمله را فرمود و گذشت . شقرانى با شنیدن این جمله دانست که امام از سر او و گناهش آگاه است و از اینکه امام با این حال به یارى او شتافته و ابراز محبت نمود و با رفتارى کاملا منطقى و پسندیده وى را به گناهش متوجه ساخت، شدیدا نزد وجدان خود شرمسار گشت و خود را ملامت نمود (9) .

امانت و صداقت

از مهم‏ترین و بارزترین ویژگى‏هاى مورد انتظار براى شیعیان و مؤمنان، دو صفت والاى امانتدارى و راستگویى است . این دو خصلت آنچنان اهمیت دارد که اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعه‏اى را مى‏توان با تقویت و ترویج آن دو در میان افراد جامعه پى‏ریزى نمود و مشکلات را حل کرد و سعادت جوامع را تظمین نمود . امام صادق علیه السلام گذشته از توصیه‏هایى کلى به عموم شیعیان در این رابطه، به برخى از یارانش در این مورد پیام ویژه مى‏فرستاد . اهتمام آن حضرت به ترویج و احیاى این دو ویژگى انسانى واخلاقى در میان شیعیان، جایگاه آن‏ها را در میان تمام صفات پسندیده و فضائل اخلاقى روشن مى‏سازد .
امام صادق علیه السلام به ابى کهمس فرمود: «اذا اتیت عبد الله فاقراه السلام وقل له: ان جعفر بن محمد یقول لک: انظر ما بلغ به على عند رسول الله صلى الله علیه و آله فالزمه، فان علیا علیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث واداء الامانة (10) ; هرگاه پیش عبدالله [بن ابى یعفور] رفتى، سلام [مرا] به او برسان و بگو: جعفر بن محمد به تو مى‏گوید: دقت کن در آن چیزى که به وسیله آن على علیه السلام در محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله سرافراز شد [و او را به آن مقامات عالى رساند . ] پس [تو هم ] آن‏ها را براى خودت لازم بدان [و رفتار خویش را با آن اوصاف زیبا بیاراى]، مطمئنا على علیه السلام با راستگویى و امانتدارى در نزد پیامبر صلى الله علیه و آله به آن درجه و عظمت رسید .»
حضرت امام خمینى رحمه الله در شرح این حدیث مى‏فرماید: «هان! اى عزیز! تفکر کن در این حدیث‏شریف! بین مقام صدق لهجه و رد امانت تا کجاست که على بن ابى طالب علیهما السلام را بدان مقام بلند رسانید . از این حدیث معلوم مى‏شود که رسول خدا صلى الله علیه و آله این دو صفت را از هر چیز بیشتر دوست مى‏داشتند که در بین تمام صفات کمالیه مولى علیه السلام این دو او را مقرب کرده است و بدان مقام ارجمند رسانده است . جناب صادق علیه السلام نیز در بین تمام افعال و اوصاف، این امر را که در نظر مبارکشان خیلى اهمیت داشته، به ابن ابى یعفور که مخلص و جان نثار آن بزرگوار بوده پیغام داده و سفارش فرموده به ملازمت آن‏ها . (11) »
حضرت صادق علیه السلام در حدیث دیگرى اهمیت این دو صفت را چنین بیان مى‏دارد: «لا تنظروا الى طول رکوع الرجل وسجوده فان ذلک شى‏ء اعتاده، فلو ترکه استوحش لذلک ولکن انظروا الى صدق حدیثه واداء امانته (12) ; به طول رکوع و سجود شخص ننگرید زیرا به آن عادت کرده و اگر ترک کند به خاطر آن وحشت مى‏کند، بلکه به راستى گفتار و امانتدارى او بنگرید .»
آرى شیعه راستین را با عبادت و اطاعت‏هاى ظاهرى نمى‏توان شناخت‏بلکه باید در عرصه امتحان، راستى و امانتدارى او ثابت‏شود . چه بسا افرادى که با انجام عبادت‏هاى سنگین و اعمال طولانى و ریایى، خود را مؤمن و پیرو اهل بیت علیهم السلام قلمداد مى‏کنند، اما در مقام راستى و امانتدارى نمى‏توانند از عهده آن برآمده و مغلوب شیطان مى‏شوند .

ولایت پذیرى

یکى دیگر از ویژگى‏هاى شیعیان از منظر حضرت صادق علیه السلام پذیرش ولایت و رهبرى امامان معصوم علیهم السلام به عنوان تداوم رسالت نبوى صلى الله علیه و آله مى‏باشد . شیعه حقیقى آنچنان به ولایت اهل بیت علیهم السلام دلبسته است که شادى و حزن، خوشى و ناخوشى و تمام لذائذ و شدائد زندگى را با ولایت و محبت ائمه اطهار علیهم السلام پیوند مى‏زند . محبت اهل بیت علیهم السلام آنچنان در جان و دل وى رسوخ کرده که تمام گفتار، رفتار و کردار او با ملاک‏ها و معیارهاى اهل بیت علیهم السلام سنجیده مى‏شود و آنان به عنوان حجت‏شرعى براى او هستند .
امام صادق علیه السلام فرمود: «رحم الله شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا وعجنوا بماء ولایتنا یحزنون لحزننا ویفرحون لفرحنا (13) ; خداوند شیعیان ما را رحمت کند که از زیادى سرشت ما آفریده شده‏اند و با آب ولایت ما عجین گشته‏اند . آنان به خاطر اندوه [و غصه‏هاى] ما غمناک مى‏شوند و با شادى ما شاد مى‏گردند .»
امام صادق علیه السلام علاوه بر سفارش‏هاى مکرر به ولایت پذیرى پیروان خویش، در مکتب تربیتى خویش شیعیانى ولایى تربیت نموده و آنان را به این کار تشویق مى‏کرد .
داستان ذیل بیانگر این حقیقت است:
عبدالله بن ابى یعفور یکى از شیعیان مخلص و فداکار است که در پذیرش ولایت ائمه اطهار علیهم السلام اسوه‏اى کامل و نمونه‏اى بارز براى تمام شیعیان مى‏باشد . او با همه عظمت علمى و موقعیت اجتماعى که در میان قوم خود داشت، در برابر فرمان امام علیه السلام تسلیم محض بود . در این مورد داستان مشهورى از وى نقل شده که نهایت اخلاص و اطاعت وى را از ائمه اطهار علیهم السلام نشان مى‏دهد . وى روزى در حضور پیشواى ششم علیه السلام نشسته بود و از وجود حضرتش بهره‏مند مى‏شد . عبدالله، ضمن ارائه سخنانى به امام علیه السلام کلامى را اظهار نمود که مورد عنایت‏حضرت قرار گرفت . این سخن وى که از عمق جان و منتهاى ایمان وى ریشه مى‏گرفت مى‏تواند درسى زیبا و الگویى مناسب براى تمام پیروان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام باشد .
او به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: «والله لو فلقت رمانة بنصفین فقلت هذا حرام وهذا حلال لشهدت ان الذى قلت‏حلال، حلال; وان الذى قلت‏حرام، حرام; فقال: رحمک الله، رحمک الله (14) ; سوگند به خدا! اگر انارى را از وسط دو نصف کنى و بفرمایى که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، مطمئنا گواهى خواهم داد که: آنچه را گفتى حلال، حلال است و آن نصفى را که فرمودى حرام، حرام است [و هیچگونه چون و چرا نخواهم کرد . ] امام صادق علیه السلام فرمود: خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند .»

شهرت گریزى

مؤمن و شیعه واقعى بر این باور است که کار و عمل انسان باید براى جلب رضایت‏حضرت حق باشد و به غیر از این عمل وى ارزش حقیقى نخواهد داشت . کسانى که براى خوشایند دیگران و جلب رضایت آنان - که در مسیر حق نیستند - تلاش مى‏کنند، کارى بیهوده و عبث انجام مى‏دهند . اساسا خودپرستى با خداپرستى در تضاد است . از منظر امام صادق علیه السلام عمل ریایى که براى خشنودى خداوند متعال نبوده و تنها براى ارضاى نفس و یا خوشایند دیگران انجام مى‏گیرد، نزد خداوند عالم پشیزى ارزش ندارد . آن وجود گرامى در یک سخن بلیغ فرمود: «کل البر مقبول الا ما کان رئاء (15) ; تمام نیکى‏ها پذیرفته مى‏شود مگر اعمالى که بخاطر ریا [و نشان دادن به دیگران] انجام گرفته باشد .»
پیشواى ششم در توضیح سخن خویش به عبدالله بن جندب (16) مى‏فرماید: «لا تتصدق على اعین الناس لیزکوک، فانک ان فعلت ذلک فقد استوفیت اجرک، ولکن اذا اعطیت‏ بیمینک فلا تطلع علیها شمالک (17) ; هیچگاه صدقه [و کارهاى نیک] را جلو چشم مردم انجام مده به قصد اینکه تو را [مردى] پاکیزه انگارند، که اگر به این [سخن] عمل کنى اجر و پاداش خود را به نحو کامل دریافت‏خواهى کرد، ولى [به خاطر داشته باش] که اگر با دست راست‏خود بخشش مى‏کنى دست چپ خود را مطلع نساز . (18) »

رسیدگى به خانواده

توسعه دادن به زندگى خانوادگى و خوشرفتارى با اعضاى خانواده یکى دیگر از ویژگى‏هاى مورد انتظار براى مؤمن و شیعه کامل مى‏باشد . پیرو حقیقى امام صادق علیه السلام هیچگاه نسبت‏به خانواده‏خود، تنگ نظر، سخت گیر و بدرفتار نیست . او تلاش مى‏کند که به نحو شایسته‏اى با همسر و فرزندان خود معاشرت نماید و در صورت امکان به رفاه و امور معیشتى خانواده گسترش دهد .
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «ان عیال المرء اسراءه فمن انعم الله علیه نعمة فلیوسع على اسرائه فان لم یفعل اوشک ان تزول تلک النعمة (19) ; اعضاى خانواده یک مرد [همانند اسیر اویند . پس هر کسى که خداوند متعال نعمتى به او عطا کند، باید به خانواده [و زیردستان] خود گشایشى در زندگى ایجاد کند که اگر چنین نکند ممکن است این نعمت از دست او خارج شود .»
در روایتى دیگر امام صادق علیه السلام شیعیان را به خوشرفتارى با خانواده سفارش نموده و آنرا موجب طولانى شدن عمر مى‏داند و مى‏فرماید: «من حسن بره فى اهل بیته زید فى عمره (20) ; هر کس با خانواده خود خوشرفتارى نماید عمرش طولانى خواهد شد .»

رعایت ادب در معاشرت با دیگران

ادب و مواظبت ‏بر فضائل اخلاقى از بزرگترین سرمایه‏هاى معنوى براى هر انسان محسوب مى‏شود .
انسان با رعایت آداب اخلاقى و اجتماعى جایگاه خود را در جامعه تحکیم بخشیده و دل‏ها را به سوى خود جذب مى‏کند . دوست و دشمن، افراد با ادب را ستوده و از اعماق جان به آنان به دیده احترام مى‏نگرند .
امام صادق علیه السلام رعایت اصول اخلاقى و توجه به آداب انسانى را از ویژگى‏هاى مکتب تشیع دانسته و آن را بر شیعیان راستین امرى ضرورى و لازم مى‏شمارد و مى‏فرماید: «لیس منا من لم یوقر کبیرنا ولم یرحم صغیرنا (21) ; شیعه ما نیست کسى که بزرگترها را احترام نکند و به کوچکترها ترحم ننماید .»

همیارى با برادران دینى

تعاون و همیارى در بین پیروان اهل بیت علیهم السلام گذشته از اینکه موجب نزدیکى دل‏ها و ایجاد انس و محبت مى‏شود، از مهم‏ترین عوامل اقتدار و تحکیم ارتباط در میان آنان مى‏باشد .
آنان با کنار گذاشتن اختلاف نظرها و سلیقه‏هاى مختلف و احترام به همدیگر در پیشبرد و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نهایت‏سعى خود را مبذول مى‏دارند . شیعیان حقیقى با دورى از هواى نفس و رد خواست‏هاى شیطانى مخالفین مکتب متعالى تشیع، با همدیگر مانوس شده و در راه ترویج معارف اسلامى و آموزه‏هاى اهل بیت علیهم السلام تلاش مى‏کنند . امام صادق علیه السلام در این مورد به یکى از یاران خود مى‏فرماید: «بلغ معاشر شیعتنا وقل لهم: لا تذهبن بکم المذاهب، فوالله لا تنال ولایتنا الا بالورع والاجتهاد فى الدنیا ومواساة الاخوان فى الله (22) ; به شیعیان ما برسان و بگو: مبادا گروه‏ها [ى منحرف ] شما را اغفال کنند، به خدا سوگند! به ولایت ما اهل بیت نمى‏توان رسید مگر با تقوى و تلاش در دنیا و همکارى با برادران دینى در راه خدا .»

دورى از مجالس گناه

یکى از عوامل تاثیر گذار در روح و روان انسان محیط اطراف اوست . عوامل انحرافى از جمله محفل‏هاى آلوده و اجتماعات ضد ارزشى که افراد گنهکار و فاسد آن‏ها مى‏گردانند، تاثیرات فراوانى را در افراد شرکت کننده باقى مى‏گذارد و آنان خواهى نخواهى همرنگ با اهل فسق و فجور و معصیت مى‏شوند .
بدین جهت امام صادق علیه السلام مؤمنین را از شرکت در این محافل نهى کرده و آنان را از رفتن به چنین مکان‏هایى برحذر مى‏دارد، مگر اینکه براى تغییر وضعیت موجود باشد . آن حضرت مى‏فرماید: «لا ینبغى للمؤمن ان یجلس مجلسا یعصى الله فیه ولا یقدر على تغییره (23) ; براى مؤمن شایسته نیست که در مجلسى بنشیند که در آن معصیت‏خداوند انجام مى‏شود و او توانایى تغییر آن را ندارد .»

استفاده از فرصت‏ها

فرصت‏هاى بدست آمده در زندگى کم است و سریعا از دست انسان خارج مى‏شود . انسان موفق کسى است که از هر فرصت‏بدست آمده - گرچه کوتاه مدت باشد - براى رسیدن به هدف خویش بهره گیرد . پیشواى ششم در این زمینه به پیروان خود فرمود: «من انتظر عاجلة الفرصة مؤاجلة الاستقصاء سلبته الایام فرصته، لان من شان الایام السلب وسبیل الزمن الفوت (24) ; هر کس [در فرصت‏هاى بدست آمده که کوتاه و گذرا هستند] به انتظار فرصت‏هاى کاملترى در آینده بنشیند، روزگار آن فرصت [کوتاه] را نیز از او خواهد گرفت; چرا که عادت روزگار سلب [فرصت‏ها] و روش زمانه از دست رفتن است .»

تلاوت قرآن

قرآن کلام الهى، و جلوه‏اى از قدرت و علم و حکمت پروردگار است و آیات نورانى آن نشانگر عظمت‏خداوند متعال مى‏باشد . قرآن برنامه زندگى یک مسلمان و معارف آن گنجینه‏اى بى‏پایان است . قرآن عهدنامه‏اى میان خداوند و مردم مى‏باشد .
امام صادق علیه السلام با اشاره به این عهدنامه گرانبها، به مسلمانان سفارش مى‏کند که هر روز پنجاه آیه از این کتاب را تلاوت کنند: «القرآن عهد الله الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فى عهده وان یقرء منه فى کل یوم خمسین آیة (25) ; قرآن عهدنامه خداوند متعال به انسان‏ها مى‏باشد، براى مسلمان شایسته است که به این عهدنامه بنگرد و در هر روز پنجاه آیه از آن را تلاوت کند .»
آن حضرت در سخن دیگرى به کیفیت تلاوت و آداب قرائت قرآن پرداخته و فرمود: «علیکم بالقرآن! فما وجدتم آیة نجابها من کان قبلکم فاعملوا به، وما وجدتموه هلک من کان قبلکم فاجتنبوه (26) ; بر شما باد تلاوت قرآن، پس هر آیه‏اى یافتید که کسانى قبل از شما [با عمل به آن ] نجات یافته‏اند، شما هم به آن عمل کنید و هر آیه‏اى را مشاهده کردید که بیانگر عوامل هلاکت [و نابودى ] پیشینیان است، شما هم از آن [عوامل ] پرهیز کنید .»

پی نوشت :

1) کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج‏2، ص‏154 .
2) رجال نجاشى، ص‏39 .
3) تحف العقول، ص‏302 .
4) همان، ص‏303; از آنجایى که هریر به معناى پارس کردن سگ به روى میهمان نیز آمده است، مى‏توان از این حدیث صفت دیگرى را براى شیعیان برشمرد و آن پرخاش نکردن و عصبانى نشدن در معاشرت‏هاست .
5) نساء/138 و 139 .
6) تحف العقول، ص‏304 .
7) همان .
8) وى از فرزندان صالح شقرانى یکى از اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله مى‏باشد . صالح در اوایل برده بود که پیامبر صلى الله علیه و آله آزادش نمود، بدین جهت‏بعنوان آزاده شده پیامبر لقب گرفت .
9) بحار الانوار، ج‏47، ص‏349; داستان راستان، ص‏152 .
10) اصول کافى، کتاب الایمان والکفر، باب الصدق و اداء الامانة، حدیث 5 .
11) چهل حدیث، امام خمینى رحمه الله، ص‏477 .
12) کافى، ج 2، ص 105 .
13) شجره طوبى، ج‏1، ص‏3 .
14) رجال کشى، ص 249 .
15) تحف العقول، ص‏303 .
16) عبدالله بن جندب بجلى کوفى مردى جلیل القدر، مورد اعتماد ائمه اطهار علیهم السلام و همنشین امام باقر، امام صادق، امام کاظم و حضرت رضا علیهم السلام بود . عبدالله که شخصیتى فقیه، محدث و اهل عبادت بود، از طرف امام کاظم و امام رضا علیهما السلام سمت وکالت را به عهده داشت . بعد از فوت وى على بن مهزیار جانشین وى گردید .
17) تحف العقول، ص‏305 .
18) این سخن کنایه از نهایت پنهان کارى در انجام کارهاى نیک مى‏باشد .
19) - کشف الغمه، ج‏2، ص‏207 .
20) همان، ص‏208 .
21) بحار الانوار، ج‏75، ص‏138 .
22) تحف العقول، ص‏303 .
23) وسائل الشیعه، ج‏11، ص‏503 .
24) بحار الانوار، ج‏78، ص‏268 .
25) کافى، ج 2، ص 609 .
26) وسائل الشیعه، ج‏4 .

منبع: گنجینه معرفت
چهل حدیث گهر بار از امام صادق (علیه السلام)
1- امام صادق علیه السلام فرمودند:
أَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی اللهِ وَ هُوَ ساجِدٌنزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
2- امام صادق علیه السلام فرمودند:
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه.براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
3- امام صادق علیه السلام فرمودند:
اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیهاسنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ شود. (کافى جلد2، ص 18)
4- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلی الله علیه واله) من تمام الصلوةتکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه واله) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221)
5- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الـرغبه فـى الـدنیـا تـورث الغم و الحزن والزهـد فـى الدنیا راحه القلب و البـدن.رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است. (تحف العقول، ص 358)
6- امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا.هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند. (جهاد النفس، ص 83)
7- امام صادق علیه السلام فرمودند:
اَحبّ اخوانى الى من اهدى الى عیوبىمحبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من اهدا کنـد. (تحف العقول،ص366)
8- امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاةهرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت. (فروع کافی،ج3،ص270)
9- امام صادق علیه السلام فرمودند:
انَّ العَملَ القَلیل الدّائم علی الیقینِ اَفضَلُ عِنداللهِ منَ العَمَلِ الکثیر علی غَیرِ یقینعمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است. (جهاد النفس،‌ص62)
10- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ثَلاث مـَن کـُن فیه کـان سَیـدا: کظمُ الغیظ وَالعَفـوُ عَن المَسیىء والصِّله بِـالنَفـسِ وَالمـال.سه چیز است که در هـر که بـاشـد آقـا و سـرور است: خشـم فـرو خـوردن ،گذشت از بدکـردار، کمک و صله رحـم بـا جـان و مـال. (تحف العقول، ص 317)
11- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ان من اعظم الناس حسره یوم القیامه، من وصف عدلا ثم خالفه الى غیره.پشیمان ترین شخص در روز قیامت، کسى است که براى مردم از عدالت سخن بگوید، اما خودش به دیگران عدالت روا ندارد .(وسائل الشیعه،ج15،ص295)
12- امام صادق علیه السلام فرمودند:
علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلما و سترلک عندالجهال.عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است (مستدرک ،ج 9، ص17)
13- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما عذب الله امه الا عنداستهانتهم بحقوق فقرإ اخوانهمخداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند . (مستدرک ،ج 12، ص413)
14- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ایـاکـم ان یحسـد بعضکـم بعضـا فـان الکفـر اصله الحسـد.
از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است. (تحف العقول ، ص 315)
15- امام صادق علیه السلام فرمودند:
لاتشـاور احمق و لاتستعن بکذاب و لاتثق بمـوده ملوکبا احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن. (تحف العقول،ص316)
16- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما اَقبَحَ بِالمُومنِ اَن تَکونَ لَهُ رَغبةٌ تُذِلهُبرای مومن چقدر است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلت و خواری بکشاند. (جهاد النفس،ص277)
17- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما عذب الله اُمة الا عند اِستهانتهم بحُقوق فُقَرإِ اِخوانِهِمخداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند.(مستدرک،ج12،ص413)
18- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الجبارون ابعد الناس من الله عز و جل یوم القیامة دورترین مردم از خداوند عزو جل در روز قیامت سرکشان متکبر هستند.(جهاد النفس، ح589)
19- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الحسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .(جهاد النفس، ح180)
20- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِحمَل نَفسَک لِنَفسِک فَإن لَم تَفعَل لَم یحمِلک غَیرُک. نفست را به خاطر خودت به زحمت ومشقت بیانداز زیرا اگر چنین نکنی دیگری خودش را به برای تو به زحمت نمی افکند.(جهاد النفس،ح 2)
21- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لایتـم المعروف الا بثلاث خصـال: تعجیله و تقلیل کثیره و ترک الامتنان به.احسان و نیکى کامل نباشد،مگر با سه خصلت:شتاب در آن،کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن. تحف العقول،ص323
ا22- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِعمَل بِفرائِض اللهِ تشکن أتقَی النّاسبه واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی .(جهاد النفس،ح 242)
23- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلمإ و سترلک عندالجهال.عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى ; زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.(مستدرک الوسایل،ج9،ص17)
24- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِذا رأَیتمُ العَبدَ مُتفُقَّداً لِذُنوبِ النّاس ناسیا لِذنوبه فَاعلُمو اَنَّهُ مُکرَ بهِهرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده است بدانید که او فریب شیطان را خورده است.(جهاد النفس،ح 237)
25- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته.به خداوند امیدوار باش،امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.(جهادالنفس،ح109)
26- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِبرترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست. (جهادالنفس،ح53)
27- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
واعـلـم ان الـعـمـل الـدائم القلیل على الیقین افضل عند اللّه من العمل الکثیر على غیریقینبـدان بـه درستى که عمل دایمى اندک،که همراه با یقین باشد،نزد خداوند متعال،افضل از عمل بسیارى است که با یقین همراه نباشد.(بحارالانوار،ج 69ح93)
28- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍیک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.(بحارالانوار،ج71ص326)
29- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و احیوا امرنابه زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را (کنایه از حکومت و رهبرى) زنده کنید. (بحارالانوار،ج71،ص352)
30- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةًهرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.(کافی،ج1،ص371)
31- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
الغیبة ان تقول فى اخیک ما ستره الله علیهغیبت آن است که درباره برادرت چیزى بگویى که خداوند آن را پنهان کرده است.(میزان الحکمه،ح۱۵۵۱۰)
32- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لایصیر العبد عبداً خالصاًللّه حتى یصیر المدح و الذم عنده سواء؛آدمى بنده خالص خدا نمى شود تا آنگاه که ستایش و نکوهش نزد او یکسان شود. (بحارالانوار،ج۷۳ص۲۹۴)
33- امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
مَن یَثِقَ بِاللَّهِ یَکفِهِ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنیاهُ و آخِرَتِهِ هر که به خدا اعتماد کند ، خداوند کارهاى دنیا و آخرتش را ، که او را بى قرار کرده‏اند، کفایت مى‏کند. (تحف العقول، ص 304)
34- امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:
مَـن سَـرَّتـهُ حَسَـنَـتُـهُ وَ سَـاءَتـهُ سَیِِّـئَـتُـهُ فَـهُـوَ مُـؤمِـنًٌکسی که نیکو کاری اش او را شادمان کند و بدی اش وی را بد حال گرداند چنین کسی مومن است. (جهادالنفس،ح765)
35- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
ایاکم والنّظرة فانّها تزرَع فی القلب الشَهوَة وکفى بها لِصاحبها فِتنَة.‏از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم شهوت را در دل مى‌کارد و ‏همین براى فتنه‌ى صاحب آن دل بس است.(تحف ‏العقول صفحه 305)
36- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُکسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمى ‏شود.(تحف العقول، ص 356 )
37- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
إنَّ الغِنَی وَ العِزَّ یَجُولانِ فإذا ظَفَرا بمَوضِع التَّوَکّل أوطَنَاثروتمندی و عزت سیر و گردش می کنند پس هر گاه به موضع توکل دست یافتند در همانجا اقامت می گزینند. (جهاد با نفس ،ح 99)
38- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اِنَّ المُؤمِنَ وَلىُّ اللّه‏ِ یعینُهُ وَ یصنَعُ لَهُ وَ لا یقولُ عَلَیهِ اِلاَّ الحَقَّ وَ لا یخافُ غَیرَهُمؤمن دوست خداست، یاریش مى ‏رساند و براى او کار مى ‏کند و درباره او جز حق نمى ‏گوید و از غیر او نمى‏ ترسد. (کافى، ج 2، ص 171، ح 5)
39- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
من اراد الرئاسه هلککسی که ریاست را قصد کند هلاک می گردد.(جهاد با نفس ،ح 503)
40- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اِذا اَرادَ اللّه‏ُ بِقَومٍ هَلکا ظَهَرَ فیهِمُ الرِّباهنگامى که خداوند بخواهد ملتى را نابود کند، رباخوارى در میان آنان رواج مى‏یابد.(وسائل الشیعه، ج 18، ص 123)
منبع: سایت شهید آوینی

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:16 http://ghafase.blogsky.com/

مرسی داداش محمد شمارو لینک کردم مارو با عنوان
دست نوشته ها و مقالات شیعه لطفا لینک کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد