وبلاگ در انتظار یار سالروز شهادت مبین دین الهی و مروج تعالیم
نبوی امام به حق ناطق ، امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام )را به امام
عصر ارواحنا فداه و تمامی مسلمانان تسلیت میگوید
نویسنده: محمد ابواحسان
1- کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان
امام صادق(علیه السلام) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش
مىکرد، بلکهخود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاى
داغتابستان ، در مزرعهاش کار مىکرد. یکى از یاران حضرت مىگوید: آنحضرت
را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست ، باغ را آبیارى
مىکرد و عرق از سر و صورتش مىریخت، گفتم: اجازهدهید من کار کنم. فرمود:
من کسى را دارم که این کارها رابکندولى
دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتابآزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت
در تجارت نیز چنین بود و بر رضایتخداوند تاکید داشت.لذا وقتى کار پرداز
او که با سرمایه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از
او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آوردهاى؟ او گفت: چون مردم نیازمند
کالاى مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه
مسلمانان همپیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک
دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود:
اى مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این
است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش
درهم و دینار نمىشد و مىدانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایى
خود با نیازمندان است، حقیقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته
و نداریم. امام خوددرباره باغش مىفرمود: وقتى خرماها مىرسد، مىگویم
دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مىگویم ده ظرفخرما
که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند،
ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آنگاه مىخواهم براى تمام
همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ
را نداشته،) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مىدهم و
باقىمانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مىکنم ودست آخر
از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایممىماند. (3)
2- ساده زیستى و همرنگى با مردم
امام
همانند مردم معمولى لباس مىپوشید و در زندگى رعایت اقتصادرا مىکرد.
مىفرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همانزمان است. لذا (4) گاه
لباس نو و گاه لباس وصله دار برتنمىکرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى
اعتراض مىکرد که: پدرت علىلباسى چنین گرانبهاى نمىپوشید، فرمود: زمان
على(علیه السلام) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس
در این زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر
راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نورا براى
شما پوشیدهام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه
نمىداد،امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و این
ویژگىهنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. ازجمله
در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاىموجود در خانه را
بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود،
تهیه کنند و فرمود: «فان اللهیعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها
ولکنىاحب ان یرانىالله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (6)
خدا مىداند که
مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام راتهیه کنم; اما دوست دارم
خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیحزندگى ببیند.
3- شجاعت
امام
صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به
سختىمىایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق
طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندى رو بهرو شود. لذا وقتى
منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلقکرد؟ فرمود: تا جباران را خوار
کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهى کرد. (7) و آنگاه که
فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبههاى نماز به على(علیه السلام)
دشنام داد، امام چنانپاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و
به سوىخانهاش راهى شد. (8)
4- همزیستى و مدارا با مسلمانان
امام
صادق(علیه السلام) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مىکرد تابه این
طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتواناحکام و اصول شیعى
را با ملاطفتبه آنان منتقل کرد. از این روىدر مدار حق با مسامحه با آنان
رفتار مىشد، اما این سهل گرفتنهرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و
آن جا که مسئله اصولىدر میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمىشد. از جمله در یکى
از سفرها،امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در
آنجا منصوردوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام
نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا،
یکى از حاضران آب خواست ولى به جاىآن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به
او دادند، امام بىدرنگبرخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(صلی
الله علیه واله) فرمود: «ملعونمنجلس على مائده یشرب علیها الخمر.» (9)
ملعون است کسى که درکنار سفرهاى بنشیند که در آن سفره شرابنوشیده شود.
امام
حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد; زیرا حکومت راغاصب مىدانست و
حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم
پوشى مىشد و تنها زمانى کهاجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مىرفت;
لذا منصور ضمننامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر
مردمنمىآیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن ازتو
بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آنامیدوار باشیم.
تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون
دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تابیاییم و تسلیتبگوییم. منصور نوشت: بیا
تا ما را نصیحت کنى.
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود وکسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحتنمىکند. (10)
5- علم امام صادق(علیه السلام) و اقدامات وى
آنچه
به دوره امامتحضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده،استفاده از
علم بىکران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذارىفکرى و علمى مذهب تشیع
است. در این باره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف- دانش امام.
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه ریزىنهضت علمى شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمى. الف- دانش امام
شیخ
مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کردهاند که بهتمام شهرها
منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهلبیت
علیهم السلام این مقدار احادیث نقلنشده استبه این اندازه که از آن حضرت
نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و
عددشانبه چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانههاى آشکار بر امامت آنحضرت
ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است.
(11)
سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیهتر از جعفربن محمد ندیدهام و اوحتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن
بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟
گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به منگفت: مردم توجه زیادى به
جعفربن محمد پیدا کردهاند و سیل جمعیتبه سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى
دشوار آماده کن و پاسخهایشرا بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل
مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت
راستمنصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواستسوالاتمرا
بپرسم. من یک یک سؤال مىکردم و حضرت در جواب مىفرمود: درمورد این مسئله،
نظر شما چنین و اهلمدینه چنان است و فتواى خودرا نیز مىگفتند که گاه
موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت
عصر
امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حکومتمروانى و عباسى بود کهانواع
تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او رابدون آن که جرمى
مرتکب شود، به تبعید مىبردند. ازجمله یکبار بههمراه پدرش به شام و بار
دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در
زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که
حکومتگران به دلیل نزاعهاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک
فضاى آرام به تاسیسنهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه
امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مىکردتا
نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راههاى
دیگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو بهتقیه مىآورد. زیرا خلفا در
صدد بودند با کوچکترین بهانهاى حضرترا از سر راه خود بردارند. لذا منصور
مىگفت: «هذا الشجى معترضفى الحلق»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است
که نه مىتوانفرو برد و نه مىتوان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در
صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایتشهیدکنند. حکایت
زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان
اهلبیت علیهم السلامبه صفوان بن یحیى گفت: آیا مىدانى با این که در میان
خاندان ماهیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقى
روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش براى
من پیدا کن که ماموریتخطیرى به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى
مرا) معرفى کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد
عبدالله بنحسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(علیه
السلام ) برو و به هریک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهلخراسان
هستم که گروهى از شیعیان شما درخراسان این پولرادادهاند که به شما بدهم
مشروط بر این که چنین و چنان (قیامعلیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى
مىکنیم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط
خود، قبضرسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى
نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت:
تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها رابه مدینه بردم و به هریک از
خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد
(امام صادق(علیه السلام )که منسراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود.
پشتسرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بىآن که من سخنى بگویم به
من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها
سابقهنزدیکى با دولتبنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآنچه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومیننفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهلبیت نبوهالا وفیه محدث و انجعفر بن محمد محدثنا»
اى
پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که درمیان آنها محدثى
(فرشتهاى از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مىدهد.) هست
و محدث خاندان ما جعفربنمحمد(علیه السلام) است.
فرزند محمدبن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعثشد که ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى
این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوعاقدام علیه حکومت
وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن کههمان ادامه مسیر پدر بزرگوارش
امام باقر(علیه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى
حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزى محتواى ایننهضت علمى را تعیین مىکرد؟
حقیقت
این است که جریان نفاق، خطرناکترین انحرافى است که اززمان پیامبراکرم(صلی
الله علیه واله) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شدهاست، مانند
آیات7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمانپیامبر نتوانست در صحنه
اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظاترحلت، تمام هجمههاى منافقان به
یکباره بر سر اهلبیت علیهمالسلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى
مىنویسد:
هنگامى که خلافت از اهلبیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى
اینجریان از آنها روى گردان شدند و اهلبیت علیهم السلام در ردیفاشخاص
عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعهشناخته شدند و در نتیجه
مسلمانها از اهلبیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمى و عملى آنان
محروم شدند. البته امویانبه این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى
خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمهاطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى
کنند.چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزداوست،
عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جزعطا حق فتوا ندارد
و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن
نیز چون علم اهلبیت علیهمالسلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى
آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته کهقیامهاى
شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دونظریه قیام مسلحانه
و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چونقیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار
حکام اموى و عباسى عموما باشکست رو به رو مىشد، نهضت امام صادق(علیه
السلام) به سوى حرکتى علمىمىتوانستسوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر
پایان دادن بهرکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى
وفرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایى فرهنگ
دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.
د-شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
1- تربیت راویان از
گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى،احساس نیاز
شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلی الله علیه واله)،امیرمومنان(علیه
السلام)، امام(ع) را وامىداشتبه تربیت راویان در ابعادمختلف آن روى آورد.
لذا اینک از آن امام در هر زمینهاى روایتوجود دارد و این است راز نامیده
شدن مذهب به «جعفرى».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى
چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و... سدى در برابر
انحرافاتایجاد کردند. امام صادق(علیه السلام) مىفرمود: ابان بن تغلب سى
هزار حدیثاز من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (16)
محمدبن
مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسنبن علىوشا
مىگفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همهمىگفتند: جعفربن محمد
برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت
از منبعبىپایان امامت را در طى دورههاى مختلف توانست جبران کند و ازاین
حیث امام به موفقیت لازم دستیافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به
شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ
طوسى درکتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى دادهاند کهمجموعا
راویان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اکثر اصولاربعماءئه از امام
صادق(علیه السلام) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسىکتب اربعه شیعه
(کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان علاوه
بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقىمىشدند، حضرت
به ایجاد شبکهاى از شاگردان ویژه همت گمارد تا بهدومین هدف خود یعنى
زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهاترا از چهره دین بزدایند. هشام بن
حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمنالطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از
این دستشاگردانمبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با
هممىخوانیم:
هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق(علیه السلام)
بودیم که مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه
مىخواهى؟
گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤالبکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام
فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم باخودتان سخن بگویم.
امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر منغلبه کردهاى! مرد شامى آن قدر از
حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟
گفت: مرد توانایىاست. هرچه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران
سوالىپرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرتگفت:
در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابانخواستبا او بحث
کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه کرد که امام
زرارهبناعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت،
حمزهبن محمد، در توحید، هشام بن سالمو در امامت، هشام بن حکم را معرفى
کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد
شامى گفت: گویاخواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند.
امامپاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه امام
علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمىکوشید، مانند
آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیانرا گرفته بود، یعنى مذهب
قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىکردند و
باسنىها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال
تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى کهمىتوانستشیعیان را
تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاسو استحسان تلاش کرد.
مبارزه
با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز درمکتب امام جایگاه
ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این
انحرافات مبارزه مىکرد. از جمله آنها حکایت معروفى است که باهم
مىخوانیم:
حضرت مردى را دید که قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به
تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش
مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کردو به راه افتاد. وقتى
به مریضى مستمند رسید، آنها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت
زده نزد او رفت و گفت: چه مىکنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار
برداشتم. پس چهار خطا کردمو خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى
الامثلها); هرکس کاربدى بکند کیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه
دارم.
از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله
عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثوابهست. و من
چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که
اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برایم مىماند!
امام در برابر این
برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا
شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از
متقین قبولدارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواندمترتب
باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبیت رسالت، سبب شد
مردانىپاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآنو دین
را به خوبى نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه
خطا رهنمون مىشوند. (20)
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص56.
2-
همان، ص59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار
دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالدهالسیوف اهونمن طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص59.
7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق اللهالذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج16، ص423.
9- فروع کافى، ج6، ص 268.
10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول کافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال کشى، ج 1، ص386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص57.
منبع: www.imamalinet.netامام صادق(علیه السلام) و چیستى تشیع
نویسنده: جواد محدثی
لقب رئیس مذهب شیعه بدین جهت براى امام ششم شیعیان شهرت یافت که
معارف شیعى در دوران ایشان و در سایه تعالیم حضرتش، فرصت انتشار یافت. براى
آشکار شدن اهمیت این مجال تاریخى، اشاره اى کوتاه به فشارهاى اجتماعى و
سیاسى وارد بر امامان پیش از حضرت صادق(علیه السلام) لازم است.این
فشارها گرچه در ابتدا، به عنوان سیاستى راهبردى، از سوى دستگاه هاى حاکمه
تعقیب مى شد، اما جو اثرپذیر مسلمانان که به راحتى تحت تاثیر تبلیغات قرار
مى گرفت بر تنگناها مى افزود و البته مصلحت جویى ها و عافیت طلبى ها نیز
مزید بر علت مى شد.
در میان ائمه(علیهم السلام) امیرالمومنین على(علیه
السلام) به جهت سوابق بى نظیر و توصیه هاى مکرر رسول خدا(صلی الله علیه و
آله و سلم) موقعیت ویژه اى داشت که لازمه طبیعى آن مورد توجه قرار گرفتن
ایشان از سوى مسلمانان بود، اما چنین نشد. بحث بر دور داشته شدن آن حضرت از
خلافت نیست بلکه حتى در حوزه هاى فکرى و عقیدتى نیز زمینه ظهور جدى در
اختیار ایشان نبود. کدام یک از خطبه هاى مفصل و مهم نهج البلاغه، در دوران
بیست وپنج ساله خانه نشینى امام(علیه السلام) ادا شده است؟ مردم حتى در
دوران حکومت حضرت على(علیه السلام) نیز تبعیت و انقیاد جدى نسبت به ایشان
نداشتند، چه در امور دینى و چه در امور حکومتى. تفصیل این سخن فرصتى دیگر
مى طلبد. وقتى عرصه بر على بن ابى طالب چنین تنگ باشد، وضعیت امامان بعدى
معلوم خواهد بود، زمانى که با روى کار آمدن بنى امیه و فاصله گرفتن نسل ها
از صدر اسلام هرچه مى گذرد، کار بر ائمه(علیهم السلام) سخت تر مى شود.
در
اواخر دوران امامت حضرت باقر (علیه السلام) همزمان با ضعف مفرط بنى امیه،
فشارها بر آن حضرت کاهش یافت و شرایط اجازه تشکیل حلقه هاى درس و بیان
حقایق دین و شریعت را به آن جناب مى داد، همچنان که آمد و شد اصحاب نزدیک
امام (علیه السلام) نیز مقدورتر مى گشت. این میراث به امام صادق(علیه
السلام) نیز رسید و از آغاز دوران امامت ایشان تا پایان عمر بنى امیه، یعنى
سال ۱۳۲ ادامه داشت. در رجال شیخ طوسى، نام ۳۲۲۳ نفر به عنوان اصحاب امام
صادق برده شده است. از حسن بن على وشاء یکى از اصحاب امام رضا(علیه السلام)
نقل شده که گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر را دیدم که از جعفربن محمد(علیهما
السلام) حدیث نقل مى کردند. (رجال نجاشى/ شماره ۸۰)
البته چنین ارقامى
بدان معنا نیست که همه این افراد، به یک میزان مورد وثوق امام(علیه السلام)
قرار داشتند، لذا آن حضرت نسبت به عده محدودترى از اصحاب خود، توثیق ها و
تجلیل هاى ویژه نموده و به برخى اجازه مى دادند تا در مباحث مختلف وارد
میدان شوند و به بحث و حتى مناظره بپردازند. در رجال کشى نقل شده که مردى
شامى در مجلس امام (علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: شنیده ام که براى هر
سئوال پاسخى دارید، پس آمده ام که با شما مناظره کنم. امام(علیه السلام)
فرمود: در چه موضوعى بحث دارى؟ گفت: در قرآن. امام به حمران بن أعین فرمود:
پاسخ این مرد را بده. مرد شامى خطاب به امام گفت: من مى خواهم با خود شما
بحث کنم. حضرت فرمود: اگر بر حمران چیره شدى، بر من غلبه یافته اى. سپس در
آن جلسه زراره بن أعین در فقه با مرد شامى مناظره کرد، هشام بن سالم در
توحید و هشام بن حکم در امامت و مومن طاق نیز در پاره اى امور اعتقادى.
(بحار ۴۷/۴۰۷) پس از این مقدمه، به موضوع اصلى مورد نظر در این مقال مى
پردازیم و آن را با سئوالى آغاز مى کنیم: آیا امام صادق(علیه السلام) با
توجه به فرصت ویژه و بى سابقه اى که پس از گذشت بیش از یک قرن از تاریخ
تشیع براى ایشان حاصل شد، در مورد معنا و مفهوم تشیع و چیستى آن، مطالبى
فرموده یا خیر؟ پاسخ یقیناً مثبت خواهد بود. مگر ممکن است امام در موضوعات
فقهى، چنان فرمایش هاى متعدد و تعالیم فراوانى بیان کرده باشند که متون
فقهى ما به طور عمده بر محور سخنان آن حضرت (و پدر گرامى شان) قرار یافته،
آنگاه در باب مسائل عقیدتى که پایه و اساس دیانت است، مطالبى قابل توجه و
مبنایى نفرموده باشند؟
طبیعتاً همان گونه که در فقه، نقلیات کمترى از
چهار امام اول حتى امیرالمومنین(علیه السلام) در مقایسه با امامان پنجم و
ششم وجود دارد، در اعتقادات نیز مطالب نقل شده از آن دو امام، به ویژه امام
صادق به مراتب بیشتر است، لذا نمى توان در ارائه تعریف از تشیع سخنان امام
ششم را لحاظ ننمود. امامان یک سلسله متصل به رسول خدایند که سخن شان یکى
است و مرام واحدى را معرفى و ترویج مى کنند. چنان که از امام صادق(علیه
السلام) نقل است: «سخن من، سخن پدرم و کلام پدرم، کلام جد من است و آن کلام
حسین و... سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است که سخن خداى متعال
است.» (کافى ۱/۵۳) اما بى توجهى به شرایط ویژه و سخت زمانى امامان در القا
و بیان این مرام و منظومه اعتقادى، خبط بزرگى است.
شاگردان امام
صادق(علیه السلام) از سخنان و تعالیم ایشان مکتوباتى را تالیف کردند که
اصول نامیده مى شود و به تعبیر میرداماد «حدود چهارهزار شاگرد در محضر امام
صادق(علیه السلام) بودند که کتب و تالیفاتشان فراوان بوده اما تعدادى که
اعتبار آنها مقبول قرار گرفت و مورد اعتماد واقع شد، اصول چهارصدگانه
نامیده شده است.» (الذریعه۲/۱۳۰) در مورد اعتبار این مجموعه هاى روایى،
دانشمندان علم حدیث سخنان فراوان گفته اند. میراث حدیثى امام صادق(علیه
السلام) در فاصله زمانى پس از ایشان تا حدود دو قرن بعد که تالیف کتب جامع
روایى آغاز شد، از سوى امامان بعدى نیز تقویت شد و البته طبعاً این میراث
در معرض آفات خاص خود نیز قرار داشت. سخن در این است که آیا هیچ اثر و ثمرى
از آموزه هاى آن امام بزرگ، در تعریف تشیع و بیان چارچوب هاى آن به ما
نرسیده است؟ آیا روشنفکران ما مى توانند بى نیاز از این مجموعه به ارائه
مفهوم تشیع اقدام کنند؟
هرقدر هم که کسى در میزان اعتبار میراث حدیثى
شیعه تردید و یا حتى غلو کند، امکان نادیده گرفتن و ناچیز انگاشتن آن مبانى
علمى را ندارد.
یکى از برخوردهاى غیرعلمى- در ظاهر علمى- و تا حدى عوام
گرایانه با حدیث را مثال مى آوریم. اگر شخصى موجه و موثق و کاملاً مورد
اعتماد، حادثه یا مطلبى را براى شما، از قول شخص ثالثى نقل کند و بر صحت
نقل تاکید نماید، چه بسا شما بدون آنکه شخص ثالث را بشناسید، به واسطه
اعتماد به ناقل مستقیم که با او مواجه بوده اید و تکیه بر این که او به
هرکسى اعتماد نمى کند مطلب را بپذیرید. در این حالت شما مطلب مورد نظر را
با دو واسطه- راوى- دریافت کرده اید که واسطه اول برایتان مجهول و واسطه
دوم برایتان کاملاً مورد اعتماد است اما به قرینه تاکید واسطه دوم و شناخت و
اعتمادتان به وى، به نقل اعتماد مى ورزید. بنابراین اگر گفته شود که هر
حدیثى به صرف مجهول بودن یک راوى آن، محکوم به بطلان است، بدون آن که قرائن
موجود ملاحظه شود، حکمى علمى نشده است. این تنها یک نمونه و مثال بود.
از
تاریخ حدیث شیعه به روشنى فهمیده مى شود که بسیارى از اصول چهارصدگانه- که
ذکرش گذشت- به دست صاحبان کتب اربعه- به ویژه جناب کلینى صاحب کتاب کافى
رسیده است. لذا آنان قرائنى افزون بر صحت سند حدیث در اختیار داشته اند. از
آنجا که این بحث، مسئله اى فنى در علم حدیث است ما به همین اشاره اکتفا مى
کنیم به امید آنکه طرح موضوعى در ذهن خوانندگان محترم باشد، زیرا خدشه
نمودن بى امان در میراث حدیثى، یکى از آفات دین شناسى هاى امروزین جامعه ما
است.
اما در ادامه بحث اصلى خود باز هم با خدشه کنندگان مماشات نموده و
از احادیثى نمونه مى آوریم که از نوع صافى هاى سخت گیرانه گذشته و همه
گزینش هاى گاه غیر علمى را پشت سر گذاشته اند، اما باز هم در صحنه مانده
اند. نمونه اى از این احادیث صحیح السند از اصول کافى، که از امام
صادق(علیه السلام) نقل گردیده، چنین است:
- باب وجوب طاعت/ حدیث ۶: ما قومى هستیم که خداوند طاعتمان را واجب ساخته است.
- باب آنکه ائمه (علیهم السلام) والیان امر الهى و گنجینه داران علم اویند/ حدیث ۵: ما حجت هاى الهى بر بندگانش و گنجینه داران علم اوییم.
- باب نص خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ائمه(علیهم السلام)/
حدیث ۱۰۲: از امام صادق(علیه السلام) در مورد آیه «اطیعوالله و
اطیعوالرسول و اولى الامر منکم» سئوال شد پس فرمود: این آیه در مورد على بن
ابى طالب(علیهما السلام) و حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) نازل
شد... سپس در مورد على بن حسین (امام سجاد(علیه السلام)) و پس از ایشان در
محمدبن على (امام باقر(علیه السلام)) استمرار یافت...
- باب غیبت/
حدیث۱۰: اگر به شما خبر رسید که صاحب این امر (رسالت مهم الهى در گستردن
دین و عدل در عالم) غایب شده است، این مسئله را انکار نکنید.از احادیثى که
مضمون آنها قابل انکار نیست- و نمونه هاى فوق گوشه اى از آنها است- به دست
مى آید که انتصاب الهى امامان شیعه (که عصمت لازمه آن است) علم لدنى و الهى
آنان و غیبت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) از موارد غیرقابل حذف در
تعریف تشیع است.
لازم به ذکر است که نسبت دادن عنوان رئیس مذهب شیعه به
امام صادق علیه السلام کلامی غلط است که بعضی از افراد تعمدا آن را بیان می
دارند و عده ای هم از روی جهل به هر حال این کلام نادرست می باشد و علت
اشتباه و نادرست بودن آن هم این است که اولا دین و مذهب صاحبی دارد و آن
خداوند تبارک و تعالی می باشد و دین مبین اسلام توسط پیامبر نور و رحمت
حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت بشر از
جانب خداوند آورده شده است تا ما با تبعیت از آن به سعادت و کمال در این
دنیا و هم در آخرت برسیم . و ثانیا این که عده ای با بیان مکرر این که امام
صادق علیه السلام موسس و رئیس مذهب شیعه هست می خواهند این ذهنیت را در
افراد ایجاد کنند که شیعه پیدایش و تاسیس آن به زمان امام صادق علیه السلام
بر می گردد و یک فرقه منشعب شده از اسلام است و مذهب جعلی و غیر صحیصی است
و اهل سنت چون قدمت بیشتری دارد ، مذهب حقه است در حالی که اصل شیعه و
تاسیس آن به زمان حیات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر می گردد
لذا با این بیان که عرض شد نسبت رئیس مذهب شیعه و یا موسس آن را به امام
صادق دادن کلامی غلط است که باید این نکته را به گوینده آن تذکر داد .
منبع: روزنامه شرق
چرا مذهب جعفرى ؟!
نویسنده: محمد باغستانى
چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى
مىخوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب
یافته است؟ با توجه به این کهامام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه
هستند مگر پیش از ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب
شیعه علوى یاحسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه درپى
مىآید توضیحى استبر راز این نام گذارى. عرصه تئورىها و
دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقاى
بهترین اندیشهها بوده است. هرنظریهاى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه
پیشین شود که محتوایىبهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد
استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتبهاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى
چنینویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى بهدستاورد
مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بداندلبسته بود و مبناى
رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بودمىتواند راز موفقیت اسلام را در
برابر اندیشههاى جاهلانه نشاندهد. پیامبر(صلی الله علیه واله) در دعوت
خود ضمن پذیرش سنتهاى پسندیده انسانىدر میان اعراب آنگاه که به نفى ضد
ارزشها مىپرداخت طرحهاىجایگزین نیز ارائه مىکرد تا مخاطبان او احساس
خلاء نکنند.
شاید راز بسیارى از شکستهاى فردى و اجتماعى مصلحان در
طولتاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخمعاصر
ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامىو این که چرا
روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشتهباشد اما انقلاب اسلامى به
رهبرى امام موفق به براندازى یک نظامشد؟
شاید مهمترین نکته در همین
طرح جایگزین بوده است. امامخمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما
روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده
بود واین سرانجام هرحرکتسیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازىداشته باشد و
نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملى حرکتشیعه
گام دوم را برداشتهبودند. یعنى پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدتهاى امامان
پیشین بهناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشههاى منبعث از آن و
نیزحرکتهاى سیاسى مبتنى برآن در سالهاى گذشته پى بردند آمادهبودند تا طرح
جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امامصادق(علیه السلام) همان
بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایىتاریخى طرح جایگزین شیعه را
به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامتحضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرىادامه
یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتى
یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومتپانصدسالهاى پىریزى مىشد و همت
اصلى سران حکومت تازه، کوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132
که رسما حکومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجرى سردمداران آن از هیبت و
عظمتیکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتندو تا او
را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام)
با توجه به این فضا، پایههاى فکرى نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها
پیش از امامتحضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جدایشان
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز
آخرین حجخود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى بهامام على(علیه
السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابعاهل سنت از مردم
دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به
دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در
سقیفه بنىساعدهمسیرى تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار
کهخود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى باپیامبر(صلی
الله علیه واله) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن کهامام
على(علیه السلام) خویشاوندى روشنترى با پیامبر(صلی الله علیه واله)
داشتبه این بهانهکه عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازهاى را براى
بنىهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنىهاشم رسیده بود و اینک خلافتباید
بهدیگر تیرههاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این
تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها
افزوده مىشد این دگر گونى نیز بیشتر خودرانشان مىداد به گونهاى که در
سال 35 قمرى که اندکى ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم
خویش بعضىاز آن را مىدید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشتهشد.
(6)
به گواهى جنگهاى سه گانهاى که امام على(علیه السلام) با ناکثین،
قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، مىتوان پذیرفت که جامعه اسلامى دچاربحرانى
عمیق شده بود; بحرانى که در تبدیل خلافتبه ملوکیتخودرانشان داد و خاندان
بنىامیه که بیش از این در میان مسلمانانجایگاهى نداشتند و
طلقاى(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه واله) در فتح مکهبودند، (8) با
موقعیتسنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند.
سیاست عربگرایى امویان موجب شد تامخالفتهایى با آنان در جهان اسلام رخ
دهد و تحلیلگران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مىدانند. (9)
امویان
با توجه به سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامىجدىترین رقیب خویش را
بنىهاشم و علویان مىدانستند و براىبىمقدار نشان دادن رقیب به هر
حربهاى متوسل مىشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتى دستیازیدند تا
حسن سابقه بنىهاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکارىهاى حضرت على(علیه
السلام) به اعتبارىفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث
نخستبه جعل روایاتى در مذمتحضرت على(علیه السلام)پرداختند. (10) و در
مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امامعلى(علیه السلام) هر آنچه نیکى و
سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که
براى امام وجود داشتاحادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل
کردند (11) تا آنچه امام على(علیه السلام) بدانها ممتاز بود عادى جلوه کند
و درنهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله) تلقى شود نه
بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهاى چونان دیگران معرفى شود که حتى
بهسیاستهاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریبباشد آگاه
نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام على(علیه
السلام) را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا
پایانحکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101
هجرى) باقى بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان
ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط
اختلاف میانشیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایىنوشتهاند.
(15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان بهمکه و ایمان اجبارى
او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکى از
محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار
نمىگرفت. (16) علاوهبراین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلحاجبارى امام
حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعهحذف کرد. هرچند
امام بازیرکى موادى را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق مىشد
ماهیتبسیار متظاهر معاویه را به جامعهنشان دهد. موادى چون عدم اذیت و
آزار شیعیان على و عدم تعیینجانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه
بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى
که حجربن عدى یکى از شیعیان امام على(علیه السلام) توسط مامورانمعاویه به
شهادت رسید موجى از مخالفتبا سیاستهاى معاویه بهوجود آمد که از آن میان
مىتوان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامهمعاویه اشاره کرد. (19)
همچنین
انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشتو معاویه فقط با
زور و شمشیر و تهدید وانستبیعتبراى یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهاى
مطرحى چون امام حسین(علیه السلام) در میانامت اسلامى معاویه پسرش یزید را
به مدارا با ایشان ترغیبکرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجرى بود به
نظر مىرسید اندیشه امامتشیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه
السلام) در شرایطىمتفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزىهاى
مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از
سوىدیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولىنداشت و
بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانتنمىپذیرفتند. کسى چون
ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکتدرهمه نبردهاى مسلمانان با کفار
مىدانستیکبار با شنیدن امارتو فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده
بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که
به نظرمىرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از
هروسیلهاى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیتخود سودى بردندامام با
مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلاممىتوانست رویاروى
مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد.
همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به
پیامبر(صلی الله علیه واله) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان
که در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چوناویى بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقىمانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام
نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه واله) را که
آنهمه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه واله) در فضیلت او رسیده بود به
قتلرسانند. (26)
امام نهى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را
برملا کردکه چگونه به تنها چیزى که نمىاندیشند دین الهى است. و
حاضرنداحکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتارى
که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهمرا به
نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم
فضاحتبا تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امامحسین(علیه
السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجرى
پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبهاى اعلام نمود که پدر و
جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود.
جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم وستم بنىامیه مىشد و شورشها دوباره به
راه افتادند. شورشهاىتوابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین(علیه
السلام) (31) ،مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام
حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورشهاى دوباند خوارج در نقاط گوناگون
جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
درواپسین سال
نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار دستور
داد تا سب امام على(ع)برمنابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به
بنىهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر مىرسید نهالى که
امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیارىکرده بود اینک به ثمر نشسته و
زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینک به اختصار وضعیتبنىهاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پىمىگیریم: نخستین
جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین(علیه
السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد بهامامت
محمدحنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به
عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود که به
اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیهدر سال 81 هجرىدرگذشت. (37) و
گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال99
هجرى زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط
بنىعباس ابوهاشمکه فرزندى نداشت امامت را به محمدبن علىبن عبدالله بن
عباسواگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان
با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضا من آلمحمد» قرار داده و به
دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعىامام و رهبر پرهیز مىکردند. (39)
واژه آل محمد که عنوان ویژهتیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى
ابراهیم امام ازوضعیتشهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و
نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنىعباس
مردم را فریفته بود چنان که بعضىاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه
خلال که به این فریب پىبرده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد.
(41)
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام
زید بن علىبن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتى که مخالفتحضرت را
نشانمىدهد، (42) پیش از هرچیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد
سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى که مزار پسرشیحیى در خراسان که
قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقهنفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و
احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است
که نمىتوان بهسادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126
هجرىدرشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شدهاست. (43)
روى
کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حکومتى 90
ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است
نقش موازى عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخى بایک سوء استفاده بزرگ به
قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى
ازسوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجراى قیاممحمد نفس
زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان
انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات
اجتماعى را زیر نظر داشتفضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى
ندید. آنچه کهجامعه اسلامى از آن رنج مىبرد زیر ساخت فکرى بود و الا
ایشان بههیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامهتاریخى
ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتشسپرده بودند. مىتوان
فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه
السلام) با قیام خونین خود دلهاى بسیارى ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان
اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه واله)کرده بود و در زمان امام
صادق(علیه السلام) حکومتى روى کار آمده بود کهاز شعار «الرضا من آل
محمد(صلی الله علیه واله») استفاده و سپس آل محمد واقعىرا کنار زده بود و
مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه
عواملى مىتوانستباشد؟
دراین فضاى تیره که مذاهب اهلسنت در حال
شکلگیرى بودند چه چیزىمىتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون
فرهنگ مردم راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه
اسلامىدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را
حضرت صادق(علیه السلام)برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین(علیه
السلام) دلداده اینخاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مىپرسیدند که
اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه مىگویید؟ و چه تفسیرى از اسلامدارید؟ و
به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع
ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین
دغدغههاى حضرت امام جفعر صادق(علیه السلام)بوده است اعتقادات عقلانى،
اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى واجتماعى (فقه) مهمترین حوزه هایى بود
که امام صادق(علیه السلام) در آنهابه طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون
چنین شد، تشیع داراىشناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.
در ادامهنمونهاى از دیدگاههاى امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده
اسلام نابمحمدى(صلی الله علیه واله)،است ارائه مىگردد.
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص6.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص123; منشورات مکتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربىلبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج3، ص399.
7- همان، ج3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است.
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26- تاریخ طبرى، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489504،انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 25660.
منبع: www.imamalinet.net
برخى از ویژگىهاى مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق (علیه السلام)
نویسنده: عبد الکریم پاکنیا
حضرت صادق علیه السلام ششمین پیشواى شیعیان جهان در 17 ربیع الاول سال 83 ه . ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش حضرت امام محمد باقر علیه السلام و مادر گرامىاشام فروه،
دختر قاسم بن محمد بن ابىبکر مىباشد . اسم آن حضرت جعفر و کنیهاش ابو
عبدالله و ابو اسماعیل و القاب شریفش صادق، صابر، فاضل و طاهر است (1) .
امامت
آن حضرت که همزمان با شهادت پدر ارجمندش از سال 114 شروع شد، با حکومت 5
تن از خلفاى اموى و عباسى به ترتیب هشام بن عبدالملک (نهمین خلیفه اموى)،
ابراهیم بن ولید (دهمین خلیفه اموى) و مروان بن محمد آخرین خلیفه اموى
(126- 132) و عبد الله سفاح (اولین خلیفه عباسى) و ابوجعفر منصور دوانیقى
(دومین خلیفه عباسى) مصادف بود . آن بزرگوار در 25 شوال سال 148 ه . ق در
سن 65 سالگى توسط منصور دوانیقى مسموم شد، در مدینه منوره به شهادت رسید و
در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد .
امام صادق علیه السلام در مدت 34
سال امامت پربرکتخویش نقش شایستهاى در گسترش فرهنگ حیاتبخش اسلام انجام
داد . آن حضرت با استفاده از فرصتبدست آمده در عصر خویش (درگیرى و نزاع
میان بنى امیه و بنى عباس) وسیعترین دانشگاه اسلامى را پىریزى نمود; در
دانشگاه آن حضرت حدود چهار هزار نفر شاگرد پرورش یافتند که برخى از آنان از
رهبران فکرى تشیع به شمار مىآیند . هشام بن حکم، عبد الله بن ابى جعفر،
هشام بن سالم، محمد بن مسلم، مفضل بن عمر و جابر بن حیان از آن جملهاند .
کوفه
یکى از مهمترین کانونهاى تجمع پرورش یافتگان دانشگاه جعفرى علیه السلام
بود . حسن بن على بن زیاد وشاء که از شاگردان امام رضا علیه السلام است نقل
مىکند که: در مسجد کوفه 900 نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگى از جعفر
بن محمد علیه السلام حدیث نقل مىکردند (2) . در مکتب آن حضرت نه تنها
شیعیان بلکه غیر شیعیان نیز حضور مىیافتند . پیشوایان چهارگانه اهل سنتبا
واسطه یا مستقیما از امام صادق علیه السلام بهره بردهاند .
آن حضرت
شاگردان خویش را بر اساس ذوق و استعداد آنان تقسیم نموده و در همان رشته
تشویق و تعلیم مىنمود . و این گونه بود که مکتب تشیع در اثر تلاشهاى
فرهنگى امام صادق علیه السلام به صورت چشمگیرى گسترش یافت و به اکثر
قلمروهاى اسلامى رسید و بسیارى از مسلمانان در آن دوران طلایى به مکتب اهل
بیت علیهم السلام گرویدند .
آن حضرت با استفاده از وضعیت موجود وکلاى
متعددى را در مناطق مختلف مستقر نمود و توسط پرورش یافتگان مکتب خویش دستور
العملهاى فردى، اخلاقى و اجتماعى را به مسلمانان آموزش داد و مکتب اهل
بیت علیهم السلام را با زیباترین و محکمترین دلائل به جهان اسلام معرفى
نمود .
رهنمودهاى راهگشاى آن حضرت در زمینههاى سلوک فردى و اجتماعى،
معاشرت با دیگران، برخورد با نسل نو و جوانان، مسائل حقوقى، آداب ازدواج،
موضعگیرى در مقابل حکومتها و سیاستمداران زمان، آموزههاى علمى، تربیتى،
پزشکى و دهها موضوع دیگر، زینتبخش صفحات زندگى آن حضرت و برگ زرینى در
تاریخ شیعه مىباشد . در این نوشتار گزیدهاى از سخنان آن حضرت را در بیان
ویژگىهاى مورد انتظار از شیعیان و مؤمنان حقیقى گرد آورده و به علاقمندان
حضرتش تقدیم مىداریم . بدیهى است که اینها همه ویژگىها و صفات پیروان
اهل بیت علیهم السلام نیست و بیان همه آنها نیازمند یک کتاب مستقل مىباشد
.
استقامت و پایدارى
بدون تردید پشتکار و
پایدارى در راه هدف، از عوامل پیروزى و توفیق انسان به شمار مىرود . کسانى
در زندگى به خواستهها و آرزوهاى خود نائل گشتهاند که در راه آن نهایت
تلاش و استقامت را نمودهاند . امام صادق علیه السلام یکى از مهمترین
نشانههاى شیعه را استقامت در راه حق مىداند و رسیدن به سعادت حقیقى را در
گرو این خصیصه پسندیده قلمداد مىکند و مىفرماید: «لو ان شیعتنا استقاموا
لصافحتهم الملائکة ولاظلهم الغمام ولاشرقوا نهارا ولاکلوا من فوقهم ومن
تحت ارجلهم، ولما سالوا الله شیئا الا اعطاهم (3) ; اگر شیعیان ما در راه
حق استقامت ورزند فرشتگان آسمان با آنان دست مىدهند، ابرها [ى رحمت] بر سر
آنان سایه مىافکنند و سیمایشان همانند روز روشن مىدرخشد و از زمین و
آسمان روزى مىخورند و هیچ خواستهاى از خداوند نخواهند داشت مگر اینکه
خداى متعال به آنان عطا مىکند .»
عظمت نفس و دورى از ذلت
شخصیت
هرکس در گرو عزت نفس اوست . انسان به عزت نفس و تکریم شخصیت از همه چیز
حتى از آب و غذا بیشتر نیازمند است، چرا که رنج گرسنگى و تشنگى برطرف
مىشود اما تحقیر شخصیت و آزردگى روح و روان به این سادگى رفع نمىشود و چه
بسا که تا آخر عمر انسان را بیازارد . خداوند متعال انسان را عزیز آفریده و
هیچگاه به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیتخویش را نداده است . این سخن
در مورد پیروان مکتب تشیع از اهمیت ویژهاى برخوردار است . آنان طبق رهنمود
امام صادق علیه السلام هیچگاه نباید خود را ذلیل کنند، بلکه باید از
کارهاى تحقیرآمیز و ذلت آور اجتناب نمایند . آن حضرت شیعیان را از کسالت،
تنبلى، دست درازى به سوى دیگران، طمع کارى، زیادهطلبى و سایر امور ذلتآور
مبرا مىداند و مىفرماید: «شیعتنا لا یهرون هریر الکلب ولا یطمعون طمع
الغراب . . . ولا یسالون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا (4) ; شیعیان ما [از فرط
ذلت] همانند سگ زوزه نمىکشند و مانند کلاغ طمع نمىکنند . . . آنان
هیچگاه به سوى دشمنان ما دست [ذلت] دراز نمىکنند گرچه از گرسنگى بمیرند .»
خداوند متعال نیز تن دادن به کارهاى ذلتآور را از صفات منافقین شمرده و
عزت را منحصر به ذات خویش مىداند: «بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما
الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان
العزة لله جمیعا» (5) ; «به منافقان بشارت ده که عذاب دردناکى در انتظار
آنهاست . همانها که کافران را بجاى مؤمنان دوستخود انتخاب مىکنند . آیا
عزت [و آبرو] را نزد آنان مىجویند با اینکه همه عزتها از آن خداست؟»
زهد و سادهزیستى
از
آنجا که دلبستگى به دنیا و تعلقات آن مانع رسیدن به کمال حقیقى است، نیک
مردان الهى همیشه زهد و قناعت را در متن برنامه خود دارند و سادهزیستى،
بىپیرایگى و پرهیز از جلوههاى دنیوى و دل نبستن به مظاهر دنیا و زرق و
برق آن از شاخصترین ویژگىهاى آنان است . مطمئنا آنان این شیوه پسندیده را
از زندگى پیامبران، اولیاء الهى و عالمان عارف آموختهاند . پیروان حقیقى
اهل بیت علیهم السلام خصلت زیباى زهد و ساده زیستى را از آن گرامیان آموخته
و این سخن گهربار امام صادق علیه السلام را همیشه آویزه گوش خود دارند که
فرمود: «ان احببت ان تجاور الجلیل فى داره وتسکن الفردوس فى جواره فلتهن
علیک الدنیا واجعل الموت نصب عینک ولا تدخر شیئا لغد واعلم ان لک ما قدمت
وعلیک ما اخرت (6) ; اگر دوست دارى که در درگاه الهى با خداوند متعال
همنشین شوى و در بهشت در جوار حضرت باریتعالى مسکن گزینى، باید دنیا [و
مظاهر آن] در نظر تو خوار باشد و مرگ را همیشه نصب العین خود قرار بده و
براى خود چیزى ذخیره نکن و بدان آنچه قبلا [از اعمال صالح ] تقدیم داشتهاى
به حال تو سودمند خواهد بود و از کارهاى نیک که انجام آن را به تاخیر
انداختهاى ضرر خواهى کرد .»
تلاش براى اصلاح دیگران
از
جمله ویژگىهاى مورد انتظار براى شیعیان راستین، هدایت و اصلاح افراد
منحرف به طریق صحیح مىباشد . آنان نه تنها خود راه حقیقت مىپیمایند بلکه
از اعماق جان خویش دوست دارند دیگران هم ، چنین باشند . پیروان اهل بیت
علیهم السلام تنها بدنبال نجات خویش نیستند بلکه شب و روز در اندیشه اصلاح و
راهنمایى گمراهان و آلودگان به انواع انحرافات مىباشند . آنان با الهام
از رهنمودهاى پیشواى ششم علیه السلام با بکارگیرى شیوههاى صحیح و پسندیده
به اصلاح افراد مىپردازند و با اخلاق نیک در جذب گنه کاران تلاش مىکنند و
این کلام زیباى رئیس مذهب جعفرى را هیچگاه فراموش نمىکنند که فرمود: «لا
تقل فى المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا، واستکینوا الى الله فى توفیقهم
وسلوا التوبة لهم (7) ; در مورد همکیشان بدکار خود جز خوبى [و نیکى] چیزى
نگو و از خداوند توفیق هدایت و توبه آنان را بخواهید .»
سیره امام صادق
علیه السلام نیز در این رابطه مىتواند راهگشاى شیعیان باشد . آن حضرت
هنگامى که متوجه شد، شقرانى (8) (فردى گنهکار و شرابخوار) نمىتواند از
دربار منصور دوانیقى سهم خود را دریافت کند، به آنجا رفت و سهم شقرانى را
گرفت و به وى تسلیم نمود . آن حضرت هنگام پرداخت وجه به شقرانى با لحنى
ملاطفتآمیز و مهربان، خطاى وى را به او گوشزد کرده و فرمود: کار خوب از هر
کسى خوب است ولى از تو بواسطه انتسابى که به ما اهل بیت دارى خوبتر و
زیباتر است و کار بد از هر کسى بد است، ولى از تو به خاطر همین انتساب،
زشتتر و قبیحتر است . امام صادق علیه السلام این جمله را فرمود و گذشت .
شقرانى با شنیدن این جمله دانست که امام از سر او و گناهش آگاه است و از
اینکه امام با این حال به یارى او شتافته و ابراز محبت نمود و با رفتارى
کاملا منطقى و پسندیده وى را به گناهش متوجه ساخت، شدیدا نزد وجدان خود
شرمسار گشت و خود را ملامت نمود (9) .
امانت و صداقت
از
مهمترین و بارزترین ویژگىهاى مورد انتظار براى شیعیان و مؤمنان، دو صفت
والاى امانتدارى و راستگویى است . این دو خصلت آنچنان اهمیت دارد که اساس
نظم و انسجام و آرامش هر جامعهاى را مىتوان با تقویت و ترویج آن دو در
میان افراد جامعه پىریزى نمود و مشکلات را حل کرد و سعادت جوامع را تظمین
نمود . امام صادق علیه السلام گذشته از توصیههایى کلى به عموم شیعیان در
این رابطه، به برخى از یارانش در این مورد پیام ویژه مىفرستاد . اهتمام آن
حضرت به ترویج و احیاى این دو ویژگى انسانى واخلاقى در میان شیعیان،
جایگاه آنها را در میان تمام صفات پسندیده و فضائل اخلاقى روشن مىسازد .
امام
صادق علیه السلام به ابى کهمس فرمود: «اذا اتیت عبد الله فاقراه السلام
وقل له: ان جعفر بن محمد یقول لک: انظر ما بلغ به على عند رسول الله صلى
الله علیه و آله فالزمه، فان علیا علیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول
الله صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث واداء الامانة (10) ; هرگاه پیش
عبدالله [بن ابى یعفور] رفتى، سلام [مرا] به او برسان و بگو: جعفر بن محمد
به تو مىگوید: دقت کن در آن چیزى که به وسیله آن على علیه السلام در محضر
رسول خدا صلى الله علیه و آله سرافراز شد [و او را به آن مقامات عالى رساند
. ] پس [تو هم ] آنها را براى خودت لازم بدان [و رفتار خویش را با آن
اوصاف زیبا بیاراى]، مطمئنا على علیه السلام با راستگویى و امانتدارى در
نزد پیامبر صلى الله علیه و آله به آن درجه و عظمت رسید .»
حضرت امام
خمینى رحمه الله در شرح این حدیث مىفرماید: «هان! اى عزیز! تفکر کن در این
حدیثشریف! بین مقام صدق لهجه و رد امانت تا کجاست که على بن ابى طالب
علیهما السلام را بدان مقام بلند رسانید . از این حدیث معلوم مىشود که
رسول خدا صلى الله علیه و آله این دو صفت را از هر چیز بیشتر دوست
مىداشتند که در بین تمام صفات کمالیه مولى علیه السلام این دو او را مقرب
کرده است و بدان مقام ارجمند رسانده است . جناب صادق علیه السلام نیز در
بین تمام افعال و اوصاف، این امر را که در نظر مبارکشان خیلى اهمیت داشته،
به ابن ابى یعفور که مخلص و جان نثار آن بزرگوار بوده پیغام داده و سفارش
فرموده به ملازمت آنها . (11) »
حضرت صادق علیه السلام در حدیث دیگرى
اهمیت این دو صفت را چنین بیان مىدارد: «لا تنظروا الى طول رکوع الرجل
وسجوده فان ذلک شىء اعتاده، فلو ترکه استوحش لذلک ولکن انظروا الى صدق
حدیثه واداء امانته (12) ; به طول رکوع و سجود شخص ننگرید زیرا به آن عادت
کرده و اگر ترک کند به خاطر آن وحشت مىکند، بلکه به راستى گفتار و
امانتدارى او بنگرید .»
آرى شیعه راستین را با عبادت و اطاعتهاى ظاهرى
نمىتوان شناختبلکه باید در عرصه امتحان، راستى و امانتدارى او ثابتشود .
چه بسا افرادى که با انجام عبادتهاى سنگین و اعمال طولانى و ریایى، خود
را مؤمن و پیرو اهل بیت علیهم السلام قلمداد مىکنند، اما در مقام راستى و
امانتدارى نمىتوانند از عهده آن برآمده و مغلوب شیطان مىشوند .
ولایت پذیرى
یکى
دیگر از ویژگىهاى شیعیان از منظر حضرت صادق علیه السلام پذیرش ولایت و
رهبرى امامان معصوم علیهم السلام به عنوان تداوم رسالت نبوى صلى الله علیه و
آله مىباشد . شیعه حقیقى آنچنان به ولایت اهل بیت علیهم السلام دلبسته
است که شادى و حزن، خوشى و ناخوشى و تمام لذائذ و شدائد زندگى را با ولایت و
محبت ائمه اطهار علیهم السلام پیوند مىزند . محبت اهل بیت علیهم السلام
آنچنان در جان و دل وى رسوخ کرده که تمام گفتار، رفتار و کردار او با
ملاکها و معیارهاى اهل بیت علیهم السلام سنجیده مىشود و آنان به عنوان
حجتشرعى براى او هستند .
امام صادق علیه السلام فرمود: «رحم الله
شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا وعجنوا بماء ولایتنا یحزنون لحزننا ویفرحون
لفرحنا (13) ; خداوند شیعیان ما را رحمت کند که از زیادى سرشت ما آفریده
شدهاند و با آب ولایت ما عجین گشتهاند . آنان به خاطر اندوه [و غصههاى]
ما غمناک مىشوند و با شادى ما شاد مىگردند .»
امام صادق علیه السلام
علاوه بر سفارشهاى مکرر به ولایت پذیرى پیروان خویش، در مکتب تربیتى خویش
شیعیانى ولایى تربیت نموده و آنان را به این کار تشویق مىکرد .
داستان ذیل بیانگر این حقیقت است:
عبدالله
بن ابى یعفور یکى از شیعیان مخلص و فداکار است که در پذیرش ولایت ائمه
اطهار علیهم السلام اسوهاى کامل و نمونهاى بارز براى تمام شیعیان مىباشد
. او با همه عظمت علمى و موقعیت اجتماعى که در میان قوم خود داشت، در
برابر فرمان امام علیه السلام تسلیم محض بود . در این مورد داستان مشهورى
از وى نقل شده که نهایت اخلاص و اطاعت وى را از ائمه اطهار علیهم السلام
نشان مىدهد . وى روزى در حضور پیشواى ششم علیه السلام نشسته بود و از وجود
حضرتش بهرهمند مىشد . عبدالله، ضمن ارائه سخنانى به امام علیه السلام
کلامى را اظهار نمود که مورد عنایتحضرت قرار گرفت . این سخن وى که از عمق
جان و منتهاى ایمان وى ریشه مىگرفت مىتواند درسى زیبا و الگویى مناسب
براى تمام پیروان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام باشد .
او به امام
صادق علیه السلام عرضه داشت: «والله لو فلقت رمانة بنصفین فقلت هذا حرام
وهذا حلال لشهدت ان الذى قلتحلال، حلال; وان الذى قلتحرام، حرام; فقال:
رحمک الله، رحمک الله (14) ; سوگند به خدا! اگر انارى را از وسط دو نصف کنى
و بفرمایى که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، مطمئنا گواهى خواهم داد
که: آنچه را گفتى حلال، حلال است و آن نصفى را که فرمودى حرام، حرام است [و
هیچگونه چون و چرا نخواهم کرد . ] امام صادق علیه السلام فرمود: خدا تو را
رحمت کند، خدا تو را رحمت کند .»
شهرت گریزى
مؤمن
و شیعه واقعى بر این باور است که کار و عمل انسان باید براى جلب
رضایتحضرت حق باشد و به غیر از این عمل وى ارزش حقیقى نخواهد داشت . کسانى
که براى خوشایند دیگران و جلب رضایت آنان - که در مسیر حق نیستند - تلاش
مىکنند، کارى بیهوده و عبث انجام مىدهند . اساسا خودپرستى با خداپرستى در
تضاد است . از منظر امام صادق علیه السلام عمل ریایى که براى خشنودى
خداوند متعال نبوده و تنها براى ارضاى نفس و یا خوشایند دیگران انجام
مىگیرد، نزد خداوند عالم پشیزى ارزش ندارد . آن وجود گرامى در یک سخن بلیغ
فرمود: «کل البر مقبول الا ما کان رئاء (15) ; تمام نیکىها پذیرفته
مىشود مگر اعمالى که بخاطر ریا [و نشان دادن به دیگران] انجام گرفته باشد
.»
پیشواى ششم در توضیح سخن خویش به عبدالله بن جندب (16) مىفرماید:
«لا تتصدق على اعین الناس لیزکوک، فانک ان فعلت ذلک فقد استوفیت اجرک، ولکن
اذا اعطیت بیمینک فلا تطلع علیها شمالک (17) ; هیچگاه صدقه [و کارهاى
نیک] را جلو چشم مردم انجام مده به قصد اینکه تو را [مردى] پاکیزه انگارند،
که اگر به این [سخن] عمل کنى اجر و پاداش خود را به نحو کامل دریافتخواهى
کرد، ولى [به خاطر داشته باش] که اگر با دست راستخود بخشش مىکنى دست چپ
خود را مطلع نساز . (18) »
رسیدگى به خانواده
توسعه
دادن به زندگى خانوادگى و خوشرفتارى با اعضاى خانواده یکى دیگر از
ویژگىهاى مورد انتظار براى مؤمن و شیعه کامل مىباشد . پیرو حقیقى امام
صادق علیه السلام هیچگاه نسبتبه خانوادهخود، تنگ نظر، سخت گیر و بدرفتار
نیست . او تلاش مىکند که به نحو شایستهاى با همسر و فرزندان خود معاشرت
نماید و در صورت امکان به رفاه و امور معیشتى خانواده گسترش دهد .
امام
صادق علیه السلام مىفرماید: «ان عیال المرء اسراءه فمن انعم الله علیه
نعمة فلیوسع على اسرائه فان لم یفعل اوشک ان تزول تلک النعمة (19) ; اعضاى
خانواده یک مرد [همانند اسیر اویند . پس هر کسى که خداوند متعال نعمتى به
او عطا کند، باید به خانواده [و زیردستان] خود گشایشى در زندگى ایجاد کند
که اگر چنین نکند ممکن است این نعمت از دست او خارج شود .»
در روایتى
دیگر امام صادق علیه السلام شیعیان را به خوشرفتارى با خانواده سفارش نموده
و آنرا موجب طولانى شدن عمر مىداند و مىفرماید: «من حسن بره فى اهل بیته
زید فى عمره (20) ; هر کس با خانواده خود خوشرفتارى نماید عمرش طولانى
خواهد شد .»
رعایت ادب در معاشرت با دیگران
ادب و مواظبت بر فضائل اخلاقى از بزرگترین سرمایههاى معنوى براى هر انسان محسوب مىشود .
انسان
با رعایت آداب اخلاقى و اجتماعى جایگاه خود را در جامعه تحکیم بخشیده و
دلها را به سوى خود جذب مىکند . دوست و دشمن، افراد با ادب را ستوده و از
اعماق جان به آنان به دیده احترام مىنگرند .
امام صادق علیه السلام
رعایت اصول اخلاقى و توجه به آداب انسانى را از ویژگىهاى مکتب تشیع دانسته
و آن را بر شیعیان راستین امرى ضرورى و لازم مىشمارد و مىفرماید: «لیس
منا من لم یوقر کبیرنا ولم یرحم صغیرنا (21) ; شیعه ما نیست کسى که
بزرگترها را احترام نکند و به کوچکترها ترحم ننماید .»
همیارى با برادران دینى
تعاون
و همیارى در بین پیروان اهل بیت علیهم السلام گذشته از اینکه موجب نزدیکى
دلها و ایجاد انس و محبت مىشود، از مهمترین عوامل اقتدار و تحکیم ارتباط
در میان آنان مىباشد .
آنان با کنار گذاشتن اختلاف نظرها و سلیقههاى
مختلف و احترام به همدیگر در پیشبرد و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام
نهایتسعى خود را مبذول مىدارند . شیعیان حقیقى با دورى از هواى نفس و رد
خواستهاى شیطانى مخالفین مکتب متعالى تشیع، با همدیگر مانوس شده و در راه
ترویج معارف اسلامى و آموزههاى اهل بیت علیهم السلام تلاش مىکنند . امام
صادق علیه السلام در این مورد به یکى از یاران خود مىفرماید: «بلغ معاشر
شیعتنا وقل لهم: لا تذهبن بکم المذاهب، فوالله لا تنال ولایتنا الا بالورع
والاجتهاد فى الدنیا ومواساة الاخوان فى الله (22) ; به شیعیان ما برسان و
بگو: مبادا گروهها [ى منحرف ] شما را اغفال کنند، به خدا سوگند! به ولایت
ما اهل بیت نمىتوان رسید مگر با تقوى و تلاش در دنیا و همکارى با برادران
دینى در راه خدا .»
دورى از مجالس گناه
یکى از
عوامل تاثیر گذار در روح و روان انسان محیط اطراف اوست . عوامل انحرافى از
جمله محفلهاى آلوده و اجتماعات ضد ارزشى که افراد گنهکار و فاسد آنها
مىگردانند، تاثیرات فراوانى را در افراد شرکت کننده باقى مىگذارد و آنان
خواهى نخواهى همرنگ با اهل فسق و فجور و معصیت مىشوند .
بدین جهت امام
صادق علیه السلام مؤمنین را از شرکت در این محافل نهى کرده و آنان را از
رفتن به چنین مکانهایى برحذر مىدارد، مگر اینکه براى تغییر وضعیت موجود
باشد . آن حضرت مىفرماید: «لا ینبغى للمؤمن ان یجلس مجلسا یعصى الله فیه
ولا یقدر على تغییره (23) ; براى مؤمن شایسته نیست که در مجلسى بنشیند که
در آن معصیتخداوند انجام مىشود و او توانایى تغییر آن را ندارد .»
استفاده از فرصتها
فرصتهاى
بدست آمده در زندگى کم است و سریعا از دست انسان خارج مىشود . انسان موفق
کسى است که از هر فرصتبدست آمده - گرچه کوتاه مدت باشد - براى رسیدن به
هدف خویش بهره گیرد . پیشواى ششم در این زمینه به پیروان خود فرمود: «من
انتظر عاجلة الفرصة مؤاجلة الاستقصاء سلبته الایام فرصته، لان من شان
الایام السلب وسبیل الزمن الفوت (24) ; هر کس [در فرصتهاى بدست آمده که
کوتاه و گذرا هستند] به انتظار فرصتهاى کاملترى در آینده بنشیند، روزگار
آن فرصت [کوتاه] را نیز از او خواهد گرفت; چرا که عادت روزگار سلب
[فرصتها] و روش زمانه از دست رفتن است .»
تلاوت قرآن
قرآن
کلام الهى، و جلوهاى از قدرت و علم و حکمت پروردگار است و آیات نورانى آن
نشانگر عظمتخداوند متعال مىباشد . قرآن برنامه زندگى یک مسلمان و معارف
آن گنجینهاى بىپایان است . قرآن عهدنامهاى میان خداوند و مردم مىباشد .
امام صادق علیه السلام با اشاره به این عهدنامه گرانبها، به مسلمانان
سفارش مىکند که هر روز پنجاه آیه از این کتاب را تلاوت کنند: «القرآن عهد
الله الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فى عهده وان یقرء منه فى کل
یوم خمسین آیة (25) ; قرآن عهدنامه خداوند متعال به انسانها مىباشد،
براى مسلمان شایسته است که به این عهدنامه بنگرد و در هر روز پنجاه آیه از
آن را تلاوت کند .»
آن حضرت در سخن دیگرى به کیفیت تلاوت و آداب قرائت
قرآن پرداخته و فرمود: «علیکم بالقرآن! فما وجدتم آیة نجابها من کان قبلکم
فاعملوا به، وما وجدتموه هلک من کان قبلکم فاجتنبوه (26) ; بر شما باد
تلاوت قرآن، پس هر آیهاى یافتید که کسانى قبل از شما [با عمل به آن ] نجات
یافتهاند، شما هم به آن عمل کنید و هر آیهاى را مشاهده کردید که بیانگر
عوامل هلاکت [و نابودى ] پیشینیان است، شما هم از آن [عوامل ] پرهیز کنید
.»
پی نوشت :
1) کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج2، ص154 .
2) رجال نجاشى، ص39 .
3) تحف العقول، ص302 .
4)
همان، ص303; از آنجایى که هریر به معناى پارس کردن سگ به روى میهمان نیز
آمده است، مىتوان از این حدیث صفت دیگرى را براى شیعیان برشمرد و آن پرخاش
نکردن و عصبانى نشدن در معاشرتهاست .
5) نساء/138 و 139 .
6) تحف العقول، ص304 .
7) همان .
8)
وى از فرزندان صالح شقرانى یکى از اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله
مىباشد . صالح در اوایل برده بود که پیامبر صلى الله علیه و آله آزادش
نمود، بدین جهتبعنوان آزاده شده پیامبر لقب گرفت .
9) بحار الانوار، ج47، ص349; داستان راستان، ص152 .
10) اصول کافى، کتاب الایمان والکفر، باب الصدق و اداء الامانة، حدیث 5 .
11) چهل حدیث، امام خمینى رحمه الله، ص477 .
12) کافى، ج 2، ص 105 .
13) شجره طوبى، ج1، ص3 .
14) رجال کشى، ص 249 .
15) تحف العقول، ص303 .
16)
عبدالله بن جندب بجلى کوفى مردى جلیل القدر، مورد اعتماد ائمه اطهار علیهم
السلام و همنشین امام باقر، امام صادق، امام کاظم و حضرت رضا علیهم السلام
بود . عبدالله که شخصیتى فقیه، محدث و اهل عبادت بود، از طرف امام کاظم و
امام رضا علیهما السلام سمت وکالت را به عهده داشت . بعد از فوت وى على بن
مهزیار جانشین وى گردید .
17) تحف العقول، ص305 .
18) این سخن کنایه از نهایت پنهان کارى در انجام کارهاى نیک مىباشد .
19) - کشف الغمه، ج2، ص207 .
20) همان، ص208 .
21) بحار الانوار، ج75، ص138 .
22) تحف العقول، ص303 .
23) وسائل الشیعه، ج11، ص503 .
24) بحار الانوار، ج78، ص268 .
25) کافى، ج 2، ص 609 .
26) وسائل الشیعه، ج4 .
منبع: گنجینه معرفت
چهل حدیث گهر بار از امام صادق (علیه السلام)
1- امام صادق علیه السلام فرمودند:
أَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی اللهِ وَ هُوَ ساجِدٌنزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
2- امام صادق علیه السلام فرمودند:
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه.براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
3- امام صادق علیه السلام فرمودند:
اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیهاسنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى شود. (کافى جلد2، ص 18)
4- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلی الله علیه واله) من تمام الصلوةتکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه واله) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221)
5- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الـرغبه فـى الـدنیـا تـورث الغم و الحزن والزهـد فـى الدنیا راحه القلب و البـدن.رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است. (تحف العقول، ص 358)
6- امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا.هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند. (جهاد النفس، ص 83)
7- امام صادق علیه السلام فرمودند:
اَحبّ اخوانى الى من اهدى الى عیوبىمحبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من اهدا کنـد. (تحف العقول،ص366)
8- امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاةهرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت. (فروع کافی،ج3،ص270)
9- امام صادق علیه السلام فرمودند:
انَّ العَملَ القَلیل الدّائم علی الیقینِ اَفضَلُ عِنداللهِ منَ العَمَلِ الکثیر علی غَیرِ یقینعمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است. (جهاد النفس،ص62)
10- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ثَلاث مـَن کـُن فیه کـان سَیـدا: کظمُ الغیظ وَالعَفـوُ عَن المَسیىء والصِّله بِـالنَفـسِ وَالمـال.سه
چیز است که در هـر که بـاشـد آقـا و سـرور است: خشـم فـرو خـوردن ،گذشت از
بدکـردار، کمک و صله رحـم بـا جـان و مـال. (تحف العقول، ص 317)
11- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ان من اعظم الناس حسره یوم القیامه، من وصف عدلا ثم خالفه الى غیره.پشیمان
ترین شخص در روز قیامت، کسى است که براى مردم از عدالت سخن بگوید، اما
خودش به دیگران عدالت روا ندارد .(وسائل الشیعه،ج15،ص295)
12- امام صادق علیه السلام فرمودند:
علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلما و سترلک عندالجهال.عالم
باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد
دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است (مستدرک ،ج 9، ص17)
13- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما عذب الله امه الا عنداستهانتهم بحقوق فقرإ اخوانهمخداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند . (مستدرک ،ج 12، ص413)
14- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ایـاکـم ان یحسـد بعضکـم بعضـا فـان الکفـر اصله الحسـد. از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است. (تحف العقول ، ص 315)
15- امام صادق علیه السلام فرمودند:
لاتشـاور احمق و لاتستعن بکذاب و لاتثق بمـوده ملوکبا احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن. (تحف العقول،ص316)
16- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما اَقبَحَ بِالمُومنِ اَن تَکونَ لَهُ رَغبةٌ تُذِلهُبرای مومن چقدر است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلت و خواری بکشاند. (جهاد النفس،ص277)
17- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما عذب الله اُمة الا عند اِستهانتهم بحُقوق فُقَرإِ اِخوانِهِمخداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند.(مستدرک،ج12،ص413)
18- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الجبارون ابعد الناس من الله عز و جل یوم القیامة دورترین مردم از خداوند عزو جل در روز قیامت سرکشان متکبر هستند.(جهاد النفس، ح589)
19- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الحسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .(جهاد النفس، ح180)
20- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِحمَل نَفسَک لِنَفسِک فَإن لَم تَفعَل لَم یحمِلک غَیرُک. نفست را به خاطر خودت به زحمت ومشقت بیانداز زیرا اگر چنین نکنی دیگری خودش را به برای تو به زحمت نمی افکند.(جهاد النفس،ح 2)
21- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لایتـم المعروف الا بثلاث خصـال: تعجیله و تقلیل کثیره و ترک الامتنان به.احسان و نیکى کامل نباشد،مگر با سه خصلت:شتاب در آن،کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن. تحف العقول،ص323
ا22- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِعمَل بِفرائِض اللهِ تشکن أتقَی النّاسبه واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی .(جهاد النفس،ح 242)
23- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلمإ و سترلک عندالجهال.عالم
باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى ; زیرا خاموشى نزد
دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.(مستدرک الوسایل،ج9،ص17)
24- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِذا رأَیتمُ العَبدَ مُتفُقَّداً لِذُنوبِ النّاس ناسیا لِذنوبه فَاعلُمو اَنَّهُ مُکرَ بهِهرگاه
دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش
کرده است بدانید که او فریب شیطان را خورده است.(جهاد النفس،ح 237)
25- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته.به
خداوند امیدوار باش،امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از
خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید
نگرداند.(جهادالنفس،ح109)
26- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِبرترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست. (جهادالنفس،ح53)
27- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
واعـلـم ان الـعـمـل الـدائم القلیل على الیقین افضل عند اللّه من العمل الکثیر على غیریقینبـدان
بـه درستى که عمل دایمى اندک،که همراه با یقین باشد،نزد خداوند متعال،افضل
از عمل بسیارى است که با یقین همراه نباشد.(بحارالانوار،ج 69ح93)
28- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍیک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.(بحارالانوار،ج71ص326)
29- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و احیوا امرنابه
زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را
(کنایه از حکومت و رهبرى) زنده کنید. (بحارالانوار،ج71،ص352)
30- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةًهرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.(کافی،ج1،ص371)
31- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
الغیبة ان تقول فى اخیک ما ستره الله علیهغیبت آن است که درباره برادرت چیزى بگویى که خداوند آن را پنهان کرده است.(میزان الحکمه،ح۱۵۵۱۰)
32- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لایصیر العبد عبداً خالصاًللّه حتى یصیر المدح و الذم عنده سواء؛آدمى بنده خالص خدا نمى شود تا آنگاه که ستایش و نکوهش نزد او یکسان شود. (بحارالانوار،ج۷۳ص۲۹۴)
33- امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
مَن یَثِقَ بِاللَّهِ یَکفِهِ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنیاهُ و آخِرَتِهِ هر که به خدا اعتماد کند ، خداوند کارهاى دنیا و آخرتش را ، که او را بى قرار کردهاند، کفایت مىکند. (تحف العقول، ص 304)
34- امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:
مَـن سَـرَّتـهُ حَسَـنَـتُـهُ وَ سَـاءَتـهُ سَیِِّـئَـتُـهُ فَـهُـوَ مُـؤمِـنًٌکسی که نیکو کاری اش او را شادمان کند و بدی اش وی را بد حال گرداند چنین کسی مومن است. (جهادالنفس،ح765)
35- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
ایاکم والنّظرة فانّها تزرَع فی القلب الشَهوَة وکفى بها لِصاحبها فِتنَة.از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم شهوت را در دل مىکارد و همین براى فتنهى صاحب آن دل بس است.(تحف العقول صفحه 305)
36- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُکسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمى شود.(تحف العقول، ص 356 )
37- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
إنَّ الغِنَی وَ العِزَّ یَجُولانِ فإذا ظَفَرا بمَوضِع التَّوَکّل أوطَنَاثروتمندی و عزت سیر و گردش می کنند پس هر گاه به موضع توکل دست یافتند در همانجا اقامت می گزینند. (جهاد با نفس ،ح 99)
38- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اِنَّ المُؤمِنَ وَلىُّ اللّهِ یعینُهُ وَ یصنَعُ لَهُ وَ لا یقولُ عَلَیهِ اِلاَّ الحَقَّ وَ لا یخافُ غَیرَهُمؤمن
دوست خداست، یاریش مى رساند و براى او کار مى کند و درباره او جز حق نمى
گوید و از غیر او نمى ترسد. (کافى، ج 2، ص 171، ح 5)
39- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
من اراد الرئاسه هلککسی که ریاست را قصد کند هلاک می گردد.(جهاد با نفس ،ح 503)
40- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اِذا اَرادَ اللّهُ بِقَومٍ هَلکا ظَهَرَ فیهِمُ الرِّباهنگامى که خداوند بخواهد ملتى را نابود کند، رباخوارى در میان آنان رواج مىیابد.(وسائل الشیعه، ج 18، ص 123)
منبع: سایت شهید آوینی
مرسی داداش محمد شمارو لینک کردم مارو با عنوان
دست نوشته ها و مقالات شیعه لطفا لینک کن