در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

ویژه نامه شهادت امام سجاد ( ع )


مقالات در ادامه مطلب


داستانهایی از کودکی امام سجاد (علیه السلام)



کودکی در سفر

عبدالله مبارک در یکی از سالهایی که به سفر حج می رفت ، در میان راه ، کودک هفت یا هشت ساله ای را بدون توشه و مرکب دید . بر او سلام کرد و گفت : «با چه کسی بیابانها را پیموده ای ؟» . گفت : «با خدای متعال ». سخن کودک که نشانه ی نیکی مقام او بود ، در نظر عبدالله جالب بود . سپس درباره ی زاد و توشه اش پرسید. کودک پاسخ داد : «توشه ام تقوا و مرکبم ، پاهایم و مقصدم پیشگاه مولاست » . تعجب عبدالله بیشتر شد و بزرگی مقام و عظمت معنوی او بر وی آشکار گشت و بر آن شد که از نسب وی سئوال کند ، لذا از آن کودک پرسید : «از چه طایفه ای ؟» گفت : «از خاندان مطلب». از او خواست توضیح بیشتری بدهد. گفت : «هاشمی هستم » از او خواست تا بیشتر خود را معرفی کند. گفت : «از خاندان علی (ع) و فاطمه (س) هستم».
عبدالله که علاوه بر آگاهی یافتن به نسب آن کودک ، شاهد ادب و فن بیان آن کودک نیز بود ، از این رو در موردی شعری از او خواست . فورا شعری سرود : «ما آب دهندگان بر سر حوض کوثریم و وارد شوندگان به آن را سیراب می کنیم . هر کس رستگار شد ، به وسیله ما رستگار شد ، و هر کس توشه ای دوستی با ما باشد ، زیانی نمی بیند . هر کس ما را مسرور کند ، از ما مسرور خواهد شد ، و کسی که با ما بدی کند ، برای او بدی است و هر کس حق ما را غصب کند ، وعده گاه او روز قیامت است ». عبدالله از او جدا شد و دیگر او را ندید تا در مکه ، او را با حالتی غیر از وضع میان راه مشاهده کرد . او را دید که نشسته است و اطراف او عده ای جمع شده اند و از او سئوال می کنند. وقتی تحقیق کرد ، فهمید او امام زین العابدین (ع) است .(1)

معرفی جانشینان

وقتی علی (ع) در مسجد کوفه ضربت خورد ، امام حسن را به امامت معرفی کرد ، فرزندانش را به گواهی گرفت و به امام حسین (ع) فرمود : «تو پس از برادرت ، به امامت قیام می کنی.» بعد هم دست امام سجاد را که سه ساله بود ، گرفت و گفت : «تو را نیز رسول خدا (ص) امر می کند که برای بعد از خود ، فرزندت محمد باقر (ع) را به امامت برگزینی . سلام من و رسول خدا (ص) را به او برسان .» (2)

شوخی

صحابی بزرگ پیامبر (ص) جابر بن عبدالله انصاری می گوید : در خدمت رسول خدا (ص) نشسته بودم ، در حالی که امام حسین (ع) نیز در دامن آن حضرت بود و با او شوخی می کرد . فرمود : «ای جابر ، از این پسرم فرزندی به نام علی به دنیا می آید. وقتی که روز قیامت شود ، منادی ندا می دهد : «سرور عابدان از جا برخیزد. پسر او از جا بر می خیزد. بعد از او نیز پسری به نام محمد (ص) متولد می شود که تو ای جابر ، اگر او را درک کردی ، سلام مرا به او برسان .» (3)

جانشین

زهری می گوید در خدمت حضرت حسین (ع) بودم. ناگهان امام سجاد (ع) که خردسال بود ، وارد شد. امام حسین (ع) او را به سینه چسبانید و پیشانی اش را بوسید. من رو به امام حسین (ع) کرده عرض کردم : «یابن رسول الله ! پناه بر خدا ، اگر دستمان به تو نرسید ، به چه کسی مراجعه می کنیم ؟». امام حسین (ع) فرمود : «به این پسرم مراجعه کنید ، که او امام و پدر دیگر امامان است ». (4)

کناسه کوفه

ابوحمزه ثمالی می گوید : سالی یک بار در موسم حج ، خدمت امام سجاد (ع) می رسیدم . سالی خدمت آن حضرت رسیدم ، در حالی که کودکی را بر روی زانویش نشانده بود . وقتی من وارد شدم ، کودک از جا برخاست و می خواست از در خانه بیرون برود ، که پایش به در خورد و بر زمین افتاد و خون از صورت مبارکش جاری شد. امام سجاد (ع) با عجله جلو رفت و خون از سر و صورت او پاک کرد و فرمود : «تو را به خدا می سپارم و پناه به خدا ، از آن که تو را در کناسه به دار آویزند.»
ابوحمزه می گوید : عرض کردم : «کدام کناسه؟». فرمود : «کناسه کوفه . اگر تو پس از من زنده بمانی ، خواهی دید که این پسرم در ناحیه ی کوفه کشته اند و بعد از دفن قبر او را شکافته ، بدنش را در کناسه کوفه به دار می آویزند و بعد او را می سوزانند ». گفت : «فدایت شوم ، نام این پسر بچه چیست ؟ امام (ع) فرمود : «نام او زید است ».

شکافنده علوم

جابر به در خانه امام زین العابدین (ع) آمد و در آنجا امام باقر (ع) را در میان جمعی از نوجوانان بنی هاشم دید.
با خود گفت راه رفتن او ، مانند رسول خدا (ص) است و از نامش پرسید . گفت : «من محمد بن علی بن الحسین هستم». جابرگریست و گفت : «به خدا قسم ، تو شکافنده ی علوم هستی . پدر و مادرم فدایت ، نزدیک بیا» . جلو آمد . جابر پیراهن او را باز کرد و سینه اش را بوسید و گونه اش را بر آن نهاد و گفت : «از طرف جدت رسول خدا (ص) به تو سلام می گویم . او به من امر کرده که با تو چنین کنم . جدت به من فرموده امید است زنده بمانی ، تا وقتی که فرزندی از فرزندانم را ملاقات کنی که نامش ، نام من است ، دانشها را می شکافد ، شکافتنی ، و تو باقی می مانی تا وقتی که بینا شوی و سپس بینایی ات بازخواهد گشت ». (5)
سپس جابر به امام باقر (ع) عرض کرد : «از پدرت برای من اجازه ی ورود بگیر». امام باقر (ع) وارد شد و به پدر خود خبر داد که پیرمردی بر در خانه ایستاده و با من چنین و چنان کرد . امام سجاد (ع) فرمود : «او جابر انصاری است ». سپس فرمود : «آیا از میان بچه ها ، فقط با تو چنین کرد ؟» . فرمود : «بله » فرمود : «او قصد بدی ندارد ، اما آنچنان تو را معرفی کرده ، دشمنان را آماده ی قتل تو ساخته است ». سپس جابر به حضور امام سجاد (ع) رسید . (6)

پی نوشت :

1. زندگانی امام زین العابدین ، عبدالرزاق مقرم ، ترجمه ی حبیب روحانی ، ص 357 (به نقل از : من لا یحضره الفقیه ، ص 148) .
2. بحار الانوار ، ج 46، ص 91 .
3. همان ، ص63 (به نقل از : بصائر الدرجات ، ص108).
4. در حاشیه کتاب مقرم که جابر دو مرتبه نابینا شد ، اول قبل از واقعه کربلا ، لذا با امام حسین در کربلا حاضر نشد . بعد خدا منت نهاد و شفایش داد ، و دیگری در سال 77 هجری که 94 ساله بود و در مدینه ، در حال نابینایی از دنیا بشاره المصطفی ، ص80 ).
5. تحلیلی از زندگانی امام سجاد ، (به نقل از: وسیله الآمال فی مناقب الآمال ، ص7).
6. همان ، ص 173 (به نقل از : وسیله الآمال فی مناقب الآمال ، ص 7.)

منبع: حکایات کودکی معصومین علیهم السلام /س گذری بر زندگانی امام سجاد (علیه السلام)



ولادت

چهارمین اختر آسمان ولایت، در نیمه ی جمادی الآخر، سال 38 هجری در مدینه دیده به جهان گشود. (1) نام آن بزرگوار «علی»، کنیه اش «ابوالحسن» (2) و مشهوترین لقبهایش «زین العابدین» و «سجاد» است. پدر بزرگوارش امام حسین (ع) و مادرش «شهربانو» (3) دختر «یزدگرد» پادشاه ایران بود. (4)

مکارم اخلاقی امام (ع)

امام چهارم (ع) در همه ی فضائل و کمالات، سرآمد مردم زمان خود بود. اینک گوشه ای از فضائل و مکارم اخلاقی آن حضرت:

عبادت

فزونی عبادت و نیایش امام چهارم (ع) در پیشگاه خدا به حدی بود که آن حضرت به سرور و زینت بخش عبادت کنندگان (سید العابدین، زین العابدین) و بسیار سجده کننده (سجاد) ملقب گشت.
امام سجاد (ع) هنگامی که وضو می گرفت رنگ از چهره مبارکش می پرید. از علت آن سؤال شد. فرمود:
آیا می دانید می خواهم در برابر چه کسی بایستم؟ (5)
امام (ع) به هنگام نماز چنان غرق در معبود می گشت که هیچ چیز او را از یاد حق باز نمی-داشت. روزی – در حالی که به نماز ایستاد بود – در خانه ی آن حضرت آتش سوزی رخ داد. مردم فریاد زدند و آن بزرگوار را از آتش بر حذر داشتند. امام (ع) بدون آنکه متوجه سر و صدای آنان شود به نماز خود ادامه داد. و پس از نماز پرسیدند: چه موجب شد که به شعله های آتش اعتنا نکردید؟ فرمود: «آتشی سوزنده تر». (6)

عفو و گذشت

پیشوای چهارم در عفو و گذشت چنان بود که پاسخ هر بدی را به نیکی می داد و در این باره می فرمود:
جرعه ای ننوشیدم که نزد من محبوبتر از جرعه ی خشمی باشد که در مقام تلافی برنیایم. (7)
روزی مردی هاشمی به امام (ع) جسارت کرد. امام (ع) سخنی نگفت. پس از بازگشت آن مرد، امام (ع) به حاضران فرمود:
آنچه این مرد گفت، شنیدید. دوست دارم همراه من بیایید تا نزد او برویم و پاسخ مرا نیز بشنوید. امام (ع) به راه افتاد و این آیه را تلاوت می کرد:
«و الکاظمین الغیظ، و العافین عن الناس، و الله یحب المحسنین» (8)
(پرهیز کاران کسانی هستند که...) خشم خویش فرو می خورند و از خطاهای مردم در می-گذرند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.
امام (ع) به در منزل آن مرد رسید. وی – که تصور می کرد امام (ع) برای تلافی آمده است – در حالی که خود را آماده پاسخ کرده بود، بیرون آمد. امام (ع) به او فرمود:
ای برادر! تو اندکی پیش نزد من آمدی و سخنهایی گفتی. آنچه گفتی اگر در من هست، خداوند مرا بیامرزد، و اگر نیست خدا تورا بیامرزد.
آن مرد با دیدن چنین واکنشی از امام (ع)، بر پیشانی آن حضرت بوسه زد و گفت:
آنچه گفتم در تو نبود و خود بدان سزاوارترم. (9)

وجود و بخشش

امام سجاد (ع) زندگی تعداد زیادی (10) از خانواده های مستمند را تأمین می کرد و هر شب با انبانی انباشته از نان و خرما و ... به طور ناشناس به خانه ی آنان می رفت. تا وقتی که آن حضرت رحلت کرد، کسی نفهمید که زندگانی آنان را چه کسی تأمین می کند. پس از شهادت آن حضرت دریافتند که آن فرد ناشناس، «علی بن الحیسن (ع)» بوده است. (11)
امام (ع) هیچ غذایی را نمی خورد مگر آنکه همانند آن را صدقه می داد و می فرمود:
«لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (12)
هرگز به خیر و نیکی نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید انفاق کنید. (13)

آزاد کردن بردگان

امام چهارم (ع) برده های زیادی را می خرید و آنان را بر آیین اسلام تربیت می کرد. سپس در راه خدا آزاد می ساخت و برای رفع نیازمندی آنان، زندگیشان را در سطح سایر مردم تأمین می فرمود. (14)

شجاعت

شاید برخی بر این باور باشند که امام سجاد (ع) از شجاعت و قوت روح، برخوردار نبوده است؛ در حالی که این پنداری بیش نیست. امام چهارم (ع) همچون سایر امامان علیهم-السلام، شجاع و ظلم ستیز بود.
گفتگوی آن حضرت با «عبید الله»، «یزید»، و «عبدالملک» نمونه های بارزی از قدرت روحی و شجاعت آن بزرگوار در برابر دستگاه ظلم و ستمگران معاصر خویش است.
در برابر «عبیدالله»:
... آیا مرا به مرگ تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن (در راه خدا) عادت ما، و شهادت کرامت ماست؟». (15)

در برابر «یزید»:

... ای پسر معاویه و هند و صخر! تو می دانی که جدم «علی بن ابیطالب» در روز «بدر»، «احد» و «احزاب» پرچمدار پیامبر (ص) بود؛ ولی پدر و جد تو پرچمدار کافران بودند. (16)
«عبدالملک» به طواف کعبه مشغول بود. امام سجاد (ع) نیز جلوتر از او – بدون آنکه به وی اعتنا کند – طواف می کرد.
«عبدالملک» از روی غرور پرسید: «این کیست که بدون توجه به ما، جلوتر از ما طواف می-کند؟» گفته شد: «علی بن الحسین (ع)». پس از طواف امام (ع) را احضار کرد و و گفت: «من که کشنده ی پدر شما نیستم، پس چرا نزد من نمی آیید؟» امام (ع) فرمود:
قاتل پدرم هر چند به زندگی دنیوی او خاتمه داد ولی آخرت خویش را با با این جنایت تباه ساخت. اگر تو هم دوست داری مانند او باشی، باش!.
«عبدالملک» گفت: «هرگز، ولیکن نزد ما بیا تا از دنیای ما بهره مند شوی». امام (ع) نشست و عبای خود را بر زمین گسترد و عرض کرد: «پروردگارا! بر این مرد، حرمت و منزلت دوستانت را نزد خودت بنمایان!» در این هنگام عبای آن حضرت انباشته از در شد؛ به گونه-ای که درخشندگی آنها چشهما را خیره می ساخت.
امام (ع) رو به «عبدالملک» کرد و فرمود:
کسی که دارای چنین منزلتی نزد پرودگارش می باشد، چه نیازی به دنیای تو دارد؟.
سپس عرض کرد: «خداوندا! اینها را باز پس گیر که من بدانها نیاز ندارم» .(17)

امامت

پیشوای چهارم (ع) همراه همسر و فرزند خردسالش «محمد باقر (ع)» در کربلا حضور داشت؛ ولی به خاطر شدت بیماری نتوانست در نبرد شرکت کند. وی، پس از شهادت پدر بزرگوارش در سن 23 سالگی (18) عهده دار «امامت» شد.
مزدوران «یزید» پس از شهادت امام حسین (ع) چندین بار تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند؛ (19) اما خداوند حجت خویش را گزند آنان حفظ کرد.

پی نوشت :

1. اعلام الوری، ص 251 و مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 175. تاریخهای دیگری مانند 15 جمادی اولی، سال 36 هـ، پنجم و نهم شهبان سال 38 هم ذکر شده است. (ر.ک. عوالم، علی بن الحسین (ع)، ج 18، ص 12-14).
2. «ابو محمد»، «ابوالقاسم» و «ابوبکر» هم گفته شده است (ر.ک. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 175).
3. اسامی دیگری مانند «شاه زنان»، «سلافه»، «غزاله»، «خوله» و ... نیز ضبط شده است (عوالم، ج 18، ص 6-12).
4. ر.ک. الارشاد، ص 253 و اعلام الوری، ص 251.
5. الارشاد، ص 256.
6. صفوة الصفوه، ابن جوزی، ص 52. به نقل از زندگانی امام زین العابدین، وجدانی، ص 53.
7. اصول کافی، ج 2، باب «کظم الغیظ» ص 89، حدیث 1، نشر مطبعة الاسلامیه، تهران، 1388 هـ.
8. آل عمران، آیه ی 134.
9. الارشاد، ص 257.
10.در روایتی از امام باقر (ع) تعداد خانواده های تحت تکفل آن حضرت صد خانوار ذکر شده است. (مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 154).
11. الارشاد، مفید، ص 285.
12. آل عمران، آیه ی 92.
13. بحارالانوار، ج 46، ص 106.
14. اعیان الشیعه، ج 1، ص 621.
15. ابا لقتل تهددنی؟ أما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة (اعیان الشیعه، ج 1، ص 633).
16. همان مدرک.
17. بحارالانوار، ج 46، ص 120-121 و عوالم العلوم، علی بن الحسین (ع)، ج 18، ص 175.
18. ر.ک. مقتل الحیسن، مقرم، ص 394.
19. ر.ک. الارشاد. ص 242 و انساب الاشراف، ج 3، ص 208.

منبع:کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد علیه سلام و امام باقر علیه سلام
امام سجاد علیه السلام در شام و مدینه



به سوی شام

ابن زیاد، اهل بیت رسالت را در بیستم محرم سال 61 هجری به سوی دمشق روانه ساخت.
طبق فرمان یزید اسیران کربلا را با وضعی رقت انگیز و در حالی که امام چهارم (ع) به غل و زنجیر بسته شده بود به سوی شام حرکت دادند.
«مخضر بن ثعلبه ی عائذی» و «شمر بن ذی الجوشن ضبایی» با دو هزار نفر مسلح مأموریت داشتند که به سرعت، اسیران را به دمشق برسانند.
مسئولیت حفاظت سرهای مطهر شهیدان نیز به عهده ی گروهی که در رأس آنان، «زجر بن قیس» قرار داشت، گذاشته شده بود. (1)
مأموران ابن زیاد، خاندان پیامبر (ص) را سوار بر شتران بی جهاز از شهرها و روستاها عبور می دادند تا شیعیان، درس عبرت گرفته، فکر مبارزه با یزید را از سر بیرون آورند.
کاروان اهل بیت رسالت علیهم السلام در روز اول ماه صفر سال 61 وارد شام شدند. (2)
شمر دستور داد سرهای شهدا را در میان کاروان قرار داده و اسرا را از مرکز پر جمعیت عبور دهند. (3)
هنگامی که اسیران را از خیابانهای شام عبور می دادند، پیرمردی خود را به امام زین العابدین (ع) رساند و با لحن تحقیرآمیزی گفت:
خدا را سپاس که شما را کشت، شاخ و برگ را سوزاند و امیرالمؤنین (یزید) را بر شما پیروز کرد.
امام سجاد (ع) با اینکه از رنج سفر خسته و افسرده بود ولی با آوایی ملکوتی و چهره ای رئوف بدون اینکه خشمگین شود به پیرمرد فرمود:
- ای مرد، آیا قرآن خوانده ای؟
- بلی
- آیا آیه ی «قل لا أسئلکم علیه اجر الا المودة فی القربی» (4) را به خاطر داری؟
- بلی این آیه را بارها تلاوت کرده ام.
- ای مرد ما «ذوی القربی» هستیم؛ و سپس خود را معرفی کرد.
- تو رابه خدا سوگند آیا زین العابدین تویی؟
- بلی.
پیرمرد از گفته ی خود پیشمان شد و گفت:
به خدا سوگند من هرگز ندانستم که محمد (ص) را بغیر یزید و خویشان او خویشاوندی دیگر هست. (5)
آنگاه اشک از دیدگانش جاری شد و عمامه از سر برگرفت و سر به آسمان بلند کرده و گفت:
بار الها من از دشمنان آل محمد (ص)، از جن و انس، به سوی تو بیزاری می جویم.
سپس از امام پرسید آیا توبه ی من قبول است؟ حضرت فرمود: بلی، خدا توبه ی تو را می-پذیرد و تو به ما خواهی پیوست. یزید از این ماجرا آگاهی یافت و فرمان داد او را به شهادت رساندند. (6)

ایفای رسالت در کاخ یزید

یزید، سرمست از پیروزی، فرمان داد بزرگان شام در مجلس او حاضر شوند. سپس دستور داد تا بازماندگان امام حسین (ع) و دیگر شهیدان کربلا را نزد او آورند. امام زین العابدین (ع) را در حالی که به زنجیز بسته شده بود، در کنار دیگر اسیران در بند، وارد کاخ یزید کردند. امام (ع) با شهامت و دلیری، خطاب به یزید فرمود:
ای یزید، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا ما را به این حال بنگرد؟
همین جمله کوتاه، حاضران را منقلب کرد؛ آن چنان که همگان به گریه افتادند. یزید، ناگزیر دستور داد که زنجیر از گردن امام برگزفته و دستبند اسیران را باز کنند. (7)
چند لحظه بعد، سر مبارک امام را آوردند و در مقابل یزید قرار دادند. او که کینه ی خاصی نسبت به اهل بیت داشت با چوبدستی به داندانهای پیشین امام (ع) می نواخت (8) و می-گفت: این کارها به انتقام روز بدر است. (9)
سپس اشعاری کفرآمیز سرود که دو بیت آن چنین است:
لعبت هاشم بالملک فلا خبرجاء و لا وحی نزل لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل(بنی) هاشم با حکومت بازی کردند و گرنه، نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است. از (نسل) خندف نیستم اگر از فرزندان احمد (پیامبر (ص)) انتقام آنچه او (درباره پدرانم) انجام داد نگیرم. (10)
«ابو برزه ی اسلمی» که در آنجا حضور داشت با دیدن این منظره، آزرده شد و خطاب به یزید گفت:
وای بر تو ای یزید! آیا بر لب و دندانهای پسر فاطمه (س) چوب می زنی؟ من خود مشاهده کردم که رسول الله (ص) بر دندانهای او و برادرش «حسن» بوسه می زد و می فرمود: «شما سرور جوانان اهل بهشت هستید، خدا قاتل شما را بکشد و او را به عذاب ابدی گرفتار سازد». (11)
یزید از کلمات او خشمگین شد و او را از مجلس خود راند.

سخنان حضرت زینب (برای مطالعه)

زینب (س)، دختر علی علیه السلام، پیام آور کربلا در پاسخ یاوه سراییها و گستاخیهای یزید لب به سخن گشود و فرمود:
سپاس خدای را که پرودگار جهانیان است و درود پیامبر و خاندان پاکش. خداوند یکتا راست فرمود که:
«ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون» (12)
ای یزید! آیا می پنداری اینک که زمین و آسمان را بر ما تنگ کرده ای و با ما مثل بردگان رفتار می کنی، ما در پیشگاه خدا خوار شده ایم و تو نزد خداوند جایگاهی ارجمند به دست آورده ای؟! و این چنین بر خود بینی افزوده ای و شاد و مغرور بر تخت پادشاهی تکیه زده ای که دنیا به کامت می گردد و حکومت ما به دست تو افتاده است؟ چنین نیست ای یزید. لحظه ای به خود آی و نادانی را واگذار. آیا سخن خدای سبحان را از یاد برده ای که می-فرماید:
«و لا یحسبن الذی کفروا أنما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزداد و اثما و لهم عذاب مهین» (13)
ای فرزند آزاد شدگان به دست رسول خدا (14) آیا این از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پس پرده قرار دهی و دختران رسول خدا را اسیر کنی و حرمتشان را بکشنی، آنان را به وسیله ی دشمنانشان از این منزل به آن منزل کوچ دهی و دور و نزدیک و شریف و دنی را در گذرگاهها به نظاره شان فراخوانی، در حالی که نه از مردانشان سرپرستی دارند و نه از یارانش حمایت کننده ای؟
آری چگونه امید می رود که فرزند کسی که جگر نیاکان ما را به دندان می کشید و گوشتش از خون شهیدان روییده بود، از ما مراقبت کند! حال، پدرانت را می خوانی؟ گمانت که صدای تو را می شوند؟ ولی بدان که به زودی به آنان خواهی پیوست و در آن هنگام آرزو می کنی که ای کاش لنگ و گنگ بودی و خود را به این کردار زشت و گفتار پست نمی آلودی.
بار الها! حق ما را بگیر و از جفاکاران بر ما، انتقال بکش و خشم و غضب خود را بر هر کس که به ما ستم روا داشت فرود آرد.
ای یزید! دیری نخواهد پایید که بر رسول خدا (ص) وارد شوی، در حالی که بار سنگین گناه قتل فرزندان و هتک حرمت خاندان او را بر دوش داشته باشی. خدا را سپاس که آغاز کار ما را با نیکبختی و آمرزش گشود و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد. (15)

پاسخ امام سجاد (ع) به یزید

یزید با بی شرمی و گستاخی، خطاب به امام زین العابدین گفت:
ای فرزند حسین! پدرت پیوند خود را با ما برید، حق مرا نادیده گرفت و برای رسیدن به سلطنت با من به جنگ برخاست. اینک تو می بینی که خدا با او چه کرد و بر سر او چه آورد؟
امام (ع) در پاسخ او این آیه را تلاوت کرد:
ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها ان ذلک علی الله یسیر لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم و الله لا یحب کل مختال فخور(16)
آنگاه به یزید فرمود:
ای پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنکه تو متولد شوی، نبوت و امامت، پیوسته از آن آباء و اجداد من بوده است.
جدم علی بن ابیطالب (ع) در غزوه های بدر و احد و احزاب، لوای رسول خدا (ص) را در دست داشت؛ اما پدر و جد تو پرچم کفر را در دست گرفته بودند... .
سپس فرمود:
وای بر تو ای یزید اگر می فهمیدی که چه عمل زشتی مرتکب شدی و چه خطایی کردی و نسبت به پدر و برادر و عموها و خاندان من چه جفایی روا داشتی، سر به کوهها می-گذاردی. هیچ می دانی که سر مطهر حسین (ع) پسر علی و فاطمه (س) بر دروازه ی شهر شما آویخته شده،... پس چشم براه پیشیمانی و رسوایی باش. (17)
سپس پیام آوران کربلا را به دستور یزید در خانه ای که سقف نداشت و نزدیک کاخ سلطنی بود جای دادند.
اسیران پیروز، در مدت اقامت خود در شام، علاوه بر عزاداری برای عزیزان خود، به افشاگری و نشان دادن ماهیت امویان پرداختند.

خطابه ی امام سجاد علیه السلام

بهترین فرصتی که در شام نصیب امام چهارم شد، روزی بود که خطیب رسمی خلیفه به دستور یزید در مسجد جامع شام بالای منبر رفت و در بدگویی علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان او و خوبی و شایستگی معاویه و فرزندان وی داد سخن داد.
هنگامی که امام سجاد (ع) یاوه گویی خطیب خود فروخته را مشاهده کرد، فریاد برآورد:
وای بر تو ای خطیب! بر آنی که مخلوق را به قیمت خشم خالق خشنود سازی؟ جایگاهت را در دوزخ آماده می کنی.
آنگاه امام (ع) خطاب به یزید فرمود: « اجازه بده بر این چوبها (18) بالا روم و سخنی بگویم که خشنودی خدا و پاداش حاضران در آن باشد». (19)
یزید نپذیرفت و در پاسخ اصرار مردم گفت: اگر او به منبر رود تا من و خاندان ابوسفیان را رسوا نکند فرود نخواهد آمد.
گفتند: مگر او چه می تواند بگوید؟
گفت: او از خاندانی است که دانش را از کودکی با شیر به آنان خورانده اند.
مردم بر اصرار خود افزودند و سرانجام، یزید ناچار با درخواست آنان موافقت کرد.
امام (ع) بر منبر قرار گرفت و پس از ستایش پروردگار و درود بر پیامبر (ص)، فرمود:
ای مردم! خداوند به ما شش چیز عطا فرمود و هفت فضیلت را ویژه ی خاندان ما ساخت.
به ما دانش، بردباری، سخاوت،فصاحت، دلیری و دوستی در دلهای مؤمنان را عطا کرده است.
ای مردم! پیامبر اسلام (ص)، برگزیده ی این امت از ماست.
امیر مؤمنان علی (ع)، صدیق این امت از ماست. جعفر طیار از ماست. حمزه ی سید الشهداء از ماست. امام حسن و امام حسین، دو نواده ی رسول خدا (ص)، از ما هستند.
ای مردم! آنکه مرا نمی شناسد، نیکو بشناسد. هم اکنون حسب و نسب خویش را می گویم. تا بیگانگان هم مرا بشناسند.
من فرزند مکه و منی هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم.
من فرزند آن بزرگواری هستم که با گوشه ی ردای خویش « حجرالاسود» را حمل کرد. من فرزند بهترین کسی هستم که احرام بست و بر گرد خانه ی کعبه طواف کرد و میان صفا و مروه سعی نمود.
من فرزند کسی هستم که در یک شب از «مسجد الحرام» به «مسجدالقصی» و از آنجا به «سدرة المنتهی» سفر کرد.
من فزند کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او درود می فرستند.
من فرزند آن کسی هستم که خداوند به او وحی فرستاد.
پدر من محمد مصطفی است. پدر من علی مرتضی است. من پسر کسی هستم که بینی مشرکان را به خاک مالید و لا اله الا الله را در میانشان گسترانید. من فرزند کسی هستم که در رکاب رسول اکرم (ص) با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد.
پدر من علی (ع) آن مسلمان پایداری است که دو بار هجرت کرد، و در جنگ «بدر و حنین» به جهاد پرداخت و از حریم اسلام دفاع کرد.
پدر من، صالح مؤمنان، وارث انبیاء، در هم کوبنده ی ملحدان، پیشوای دین، نور مجاهدان، زینت ستایش کنندگان، پیشتاز گریه کنندگان، صابرترین صابران، و برترین قیام کنندگان از خاندان «یاسین» است.
پدر من کسی است که مارقان و ناکثان و قاسطان را در هم شکست.
من فرزند کسی هستم که در کربلا با لب تشنه به شهادت رسید.
من فرزند فاطمه ی زهرا هستم، من فرزند خدیجه ی کبری هستم.
در این هنگام ولوله و هیجان عظیمی در میان مردم شام پدید آمد و صدای گریه از هر گوشه برخاست.
یزید ترسید و برای خاموش ساختن مردم و جلوگیری از ادامه ی سخن امام (ع) به مؤذن دستور داد اذان بگوید. او نیز سخن امام (ع) را قطع کرد. هنگامی که صدای مؤذن به: «الله اکبر» بلند شد امام علیه السلام فرمود: هیچ چیز از خدا بزرگتر نیست و چون گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» حضرت فرمود: مو و پوست و گوشت و خونم به آن گواهی می دهد.
هنگامی که مؤذن گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله»، امام (ع) رو به یزید کرد و گفت:
ای یزید! این محمد جد من است یا جد تو؟ اگر تو بگویی جد توست، همه می دانند که دروغ می گویی. و اگر جد من است، چرا پدرم را کشتی، اموالش را به تاراج بردی و خاندانش را اسیر کردی؟
ای یزید! با چنین اعمالی، محمد (ص) را پیامبر خدا می دانی...؟!
سخنان امام (ع) مردم را منقلب ساخت؛ بگونه ای که با پریشانی و پراکندگی، متفرق شدند. (20)
پس از خطبه ی امام سجاد علیه السلام در جامع دمشق، افکار عمومی متوجه خاندان پیامبر (ص) شد و خرابه ای که اهل بیت رسالت را در آن اسکان داده بودند، می رفت که به پایگاه یک قیام تبدیل گردد. از این رو یزید از آنان خواست که در کاخ او سکونت گزینند. منظور او این بود که در ظاهر آنان را مورد احترام قرار دهد تا خشم مردم فروکش کند و آنان را زیر نظر داشته باشد تا مردم کمتر با آنان تماس بگیرند. حضرت زینب سلام الله علیها برای خنثی کردن نقشه دشمن رفتن به کاخ را منوط به دو شرط کرد:
1- رفت و آمد، آزاد باشد.
2- به آنن اجازه ی برگزاری مجالس عزا و سوگواری برای امام حسین علیه السلام و اصحابش داده شود.
یزید ناگزیر به خواسته ی زینب سلام علیها تن در داد و نتیجه ی معکوس گرفت.

بازگشت به مدینه

تلاشهای روشنگرانه امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها در شام موجب شد که یزید نتواند بیش از چند روز خاندان پیامبر (ص) را در مرکز خلافت خود نگهدارد از این رو، پس از سخنرانی امام سجاد (ع) در حضور انبوه مردم، تغییر موضع داد و علاوه بر آنکه رفتار خود را نسبت به اسرا عوض کرد، گناه فاجعه ی کربلا را بر عهده «عبیدالله بن زیاد» انداخت و گفت:
خدا لعنت کند ابن مرجانه را که (با ارتکاب چنین جنایتی) مرا نزد مسلمانان مبغوض گردانید و تخم دشمنی مرا در دل آنان کاشت. (21)
پسر معاویه پس از این تغییر موضع - به ظاهر - امام سجاد (ع) را بین ماندن و بازگشت به مدینه آزاد گذارد که امام (ع) بازگشت به مدینه را برگزید.
یزید «نعمان بن بشیر» را مأمور کرد تا همراه تعدادی دیگر خاندان پیامبر (ص) را با احترام به مدینه ببرد و به وی سفارش کرد:
با آنان به نیکی رفتار کنید و با دیده ی احترام بنگرید. حرکت و توقف را بر عهده ی خود آنان بگذارید و به هنگام نزول از آنان فاصله بگیرید. (22)
بنا بر نوشته سید بن طاووس، سرهای مطهر شهدا نیز تحویل امام سجاد (ع) داده شده. (23)
تجدید پیمان با شهیدان
کاروان به سوی مدینه حرکت کرد، ولی در بین راه، خاندان رسالت از بشیر انصاری خواستند که آنها را از طریق کربلا ببرد، (24) تا با شهیدان تجدید پیمان نمایند.
کاروان تبلیغی عاشورا، در بیستم ماه صفر، به کربلا رسید. چند روزی را در آنجا توقف کردند و به سوگواری پرداختند. و نیز سرهای شهیدان را پهلوی پیکر مطهرشان به خاک سپردند. (25)

ورود به مدینه

امام سجاد (ع) و اهل بیت عصمت پس از چند روز توقف در کربلا و سوگواری بر سالار شهیدان، کربلا را به قصد مدینه ترک کردند.
بشیر گوید:
وقتی نزدیک مدینه رسیدیم، امام زین العابدین (ع) درنگ کرده، از همراهان خواست که پیاده شوند و خیمه ها را بر پا کنند. سپس به من فرمود: ای بشیر! خدا پدر تو را بیامرزد، او خوب شعر می گفت، آیا تو هم از آن بهره ای داری؟ عرض کردم: آری، ای پسر رسول خدا من نیز شاعرم.
فرمود: پس به مدینه داخل شو و مردم را از شهادت امام ابوعبدالله الحسین آگاه کن و در رثای آن شهید، اشعاری بسرای.
من بر اسب خویش نشستم و شتابان خود را به داخل شهر رساندم و یکسره به مسجدالنبی رفتم و با آوای حزین این اشعار را سرودم:
یا اهل یثرب لا مقام لکم بها
قتل الحسین فأد معی مدرار
الجسم منه بکربلاء مضرج
و الرأس منه علی القناة یدار
ای مردم یثرب، دیگر ماندن شما در این شهر ارزشی ندارد، حسین (ع) به شهادت رسید، پس پیوسته از دیدگان اشک ببارید. پیکر پاک او در کربلا به خونش آغشته شده است و سر مطهرش بر نیزه از این شهر به آن شهر می گردد. (26)
ای مردم مدینه، اینک علی بن الحسین با خواهران و عمه های خود نزدیک شهر فرود آمده-اند و من پیک اویم تا شما را به اقامتگاهش راهنمایی کنم.
بعد از این گفتار من، هیچ زن پرده نشینی در مدینه نبود که سراسیمه با صورت باز و گیسوی آشفته از خانه خارج نشود. همگان آه و فغان سر دادند و با شتاب از بیراهه خود را به بازماندگان حسین بن علی (ع) رساندند و من که سوار بر اسب بودم از آنان دیرتر رسیدم. (27)

خطابه ی امام سجاد (ع) در برابر مردم مدینه

مردم در برابر خیمه ی امام (ع) اجتماع کردند. امام سجاد (ع) در حالی که قطرات اشک از دیدگان مبارکش بر گونه هایش می غلطید از خمیمه بیرون آمد و روی منبر کوچکی ایستاد.
مردم به محض دیدن یادگار پیامبر (ص)، اشک ریختند و ناله سر دادند.
امام زین العابدین با اشاره ی دست، مردم را به سکوت و آرامش فراخواند. آنگاه پس از سپاس و ستایش خداوند متعال فرمود:
ای مردم! خدای یکتا – که شکرگزار اوییم – ما را با مصیبتی بزرگ و شکافی عمیق که در اسلام پدید آمد آزمود. آری، ابو عبدالله و جوانان و یارانش به شهادت رسیدند، بازماندگانش از زن و فرزند به اسارت رفتند، و سر مطهرش بر فراز نیزه از این شهر به آن شهر برده شد. این مصیبتی است که تاکنون مانند نداشته است.
راستی ای مردم! کیست که از شنیدن این فاجعه ی بزرگ دلشاد باشد؟ کدام قلب است که پس از آگاهی از شهادت حسین بن علی، اندوهگین نشود؟ و کدام دیده است که از گریه پرهیز کند و اشک فرو نریزد؟
ای مردم! کدام قلب است که به یاد شهادت نواده ی رسول خدا (ص) نشکافد و کدام دل است که به یاد او ننالد؟ و کدام گوش است که تاب شنیدن این همه جنایت را داشته باشد؟
ای مردم! با ما چنین رفتار کردند، ما را بی آنکه جرمی داشته باشیم، از شهر و دیارمان راندند، جمعمان را پراکنده و در بیابانها آوره مان کردند. هرگز چنین جنایتی در مورد پیشینیان ما انجام نگرفت. این شیوه زشتی بود که اینان برگزیدند. به خدا سوگند، اگر پیامبر خدا (ص) به این جنایتکاران می فرمود که با ما بجنگند، هرگز بیش از این کاری انجام نمی-دادند، و حال آنکه از آن بزرگوار فقط درباره ی ما سفارش به مودت رسیده است. انا لله و انا الیه راجعون.
در این مصیبت خانمانسوز، دلخراش، جانکاه، توانفرسا، دردناک و رنج آور به خدای یکتا روی می آوریم و در راه او تمام مصائب را به جان می خریم و می دانیم که خداوند، توانا و انتقام گیرنده است. (28)
امام چهارم پس از این خطابه ی کوتاه که گزارش فشرده حماسه کربلا را در بر داشت، همراه مردم، وارد مدینه شد و به روضه ی رسول خدا (ص) رفت و این مصیبت بزرگ را به آن حضرت تسلیت گفت. خاندان رسالت به شدت گریستند و سپس به خانه های خویش بازگشتند. مدینه دیگر آن شهر سابق نبود؛ در هر گوشه اش، جمعی به عزاداران پرداخته بودند. شهر پیامبر (ص) چندین روز غرق ماتم بود.
بدین گونه، پیام شهیدان کربلا به گوش مردم رسید. آنان دانستند که حکام اموی جز به سلطنت نمی اندیشند و به آیین اسلام نگرویده اند.
نام خود را مسلمان گذاشته اند ولی همچنان کینه های دیرینه ی بدر و حنین و ... را در دل دارند و هر زمان فرصتی بیابند، ضربه ی خود را بر پیکر اسلام وارد می کنند.

پی نوشت :

1- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 55.
2- تحقیق درباره ی اول اربعین، شهید قاضی طباطبائی، ص 40.
3- «امام حسن و امام حسین» (اعیان الشیعه)، ص 265، ترجمه ی وزارت ارشاد، مقتل مقرم، ص 447.
4- بگو از شما پاداش و مزدی نمی طلبم، جز آنکه با «نزدیکان من» دوستی کنید. (شوری، آیه 23).
5- احتجاج طبرسی، ص 167 و لهوف، ص 179 و تجارب السلف، ص 69.
6- امام حسن و امام حسین (ع)، ص 266.
7- همان مدرک، ص 267.
8- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 182، ترجمه دکتر آیتی.
9- امام حسن و امام حسین (ع)، ص 267.
10- اعیان الشیعه، ج 1، ج 616.
11- لهوف، سید بن طاووس، ص 180، ترجمه ی سید احمد فهری و امام حسن و امام حسین (ع) ، ص 268.
12- سرانجام کسانی که به زشتی روی آوردند و مرتکب گناه شدند، آن است که آیات الهی را تکذیب کردند و آنها را به مسخره می گرفتند (روم، آیه ی 10).
13- کافران چنین گمان نکنند که مهلت دادن ما به آنها برایشان سودمند است؛ همانا، به آنها مهلت می دهیم تا بر گناهان خود بیفزیایند و (و در عالم آخرت) عذابی دردناک در انتظارشان است (آل عمران، آیه ی 178).
14- ابوسفیان و معاویه پس از فتح مکه همراه دیگر اسیران، بوسیله ی رسول الله (ص) آزاد شدند.
15- امام حسن و امام حسن، ص 269 و لهوف، ص 181-182، ترجمه سید احمد فهری و بحارالانوار، ج 45، ص 132.
16- هر رنج و مصیبتی که در زمین (از قحطی و فقر و ستم) و از نفس خویش (چون ترس و غم و درد و الم) به شما رسد، همه در کتاب (لوح محفوظ ما)، پیش از آنکه آن را در دنیا ایجاد کنیم، ثبت است و آفرینش آن بر خدا آسان است. (این را بدانید) تا هرگز بر آنچه از دست شما رود، دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد (مغرور و) دلشاد نگردید. و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایی نیست. (حدید، آیات 22-23).
17- بحارالانوار، ج 45، ص 136، و مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 63.
18- منبر جایگاه نشر حقایق و فضایل، و رسوا ساختن باطل است. شاید از این رو حضرت نفرمود بر این منبر بالا روم زیرا تا آن حضرت بر روی آن نرفته سخن حقی بر روی آن گفته نشده بود.
19- بحارالانوار، ج 45، ص 137.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 137-139.
21- تحقیق درباره ی اول اربعین، ص 43.
22- بحارالانوار، ج 45، ص166.
23- لهوف، مترجم، ص 196.
24- تحقیق درباره ی اول اربعین، ص 318.
25- همان مدرک و مقتل مقرم، ص 467-469.
محقق بزرگوار، استاد احمدی میانجی در این رابطه احتمال دیگری داده و آن را نزدیک به حقیقت شمرده اند. آن احتمال این است که ابن زیاد اهل بیت علیهم السلام را زندانی کرد و سرهای مقدس شهیدان را به شام فرستاد و ضمن نامه ای در مورد اسرا از او نظر خواست. یزید به او نوشت که آنان را به شما بفرستد. ابن زیاد اهل بیت را به شام روانه کرد.
در این هنگام شیعیان کوفه از زن و مرد با گریه و شیون، اسیران آل محمد(ص) را تا بیرون کوفه بدرقه کردند و چون راه کوفه به شام از کربلا می گذشته است (چنانکه امیر مؤمنان علیه السلام در نبرد صفین هنگامی که می خواست به سوی شام برود، از کربلا گذشت و در آنجا پیاده شد و بر امام حسین علیه السلام گریست)، در همان سفر، اسیران وارد کربلا شده و با جابر دیدار کردند.
مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ، ج 3، ص 100-101 این احتمال را تقویت کرده است.
شهید محراب آیت الله قاضی طباطبایی در این باره تحقیق جامعی کرده است. برای آگاهی بیشتر به کتاب ایشان «تحقیثق درباره ی اول اربعین» مراجعه کنید.
26- مقتل الحسین، مقرم، ص 485.
27- امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، ترجمه وزارت ارشاد، ص 277.
28- مقتل الحسین، مقرم، ص 486-487.

منبع:کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد علیه سلام و امام باقر علیه سلام

نقش امام سجاد (ع) در رساندن پیام کربلا
نویسنده : مهدی جنتی


قیام سید الشهداء ابعاد مختلفی داشت که می توان بخوبی از رفتار و گفتار امام (علیه السّلام) از ابتدای حرکتشان از مدینه تا آخرین لحظات عمر شریفشان متوجه آن شد. امور متعددی به عنوان عوامل قیام امام حسین (علیه السّلام) محسوب شده اند که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:

الف) پرهیز از بیعت با یزید:

یزیدی که جام شراب را بر حوران بهشتی ترجیح می داد[1] و عاقبت هم بر اثر افراط در شرابخوری از دنیا رفت.[2]یزیدی که پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام) آرزو کرد: «ای کاش بزرگان ما که در جنگ بدر کشته شدند امروز زنده می شوند و می گفتند: ای یزید آفرین بر تو باد».[3] یزیدی که به تأسی از پدرش درصدد مسخ تدریجی اسلام بود.

ب) دعوت کوفیان:

اهل کوفه از ایشان دعوت کردند تا برای به دست گرفتن رهبری مردم عراق و تشکیل حکومت اسلامی به کوفه بروند.[4]

ج) اصلاح امت:

امر به معروف و نهی از منکراتی همچون محو سنت ها و رواج بدعت ها عامل بعدی قیام امام بود. به تعبیر دیگر عامل سوم، اصلاح امت اسلامی بود.[5]
یزید که بعد از شهادت امام پایه های حکومتش را متزلزل دید، تنها راه فرار خود از سرزنش و شورش مردمی را عوام فریبی و تبلیغات مسموم دانست؛ لذا درصدد ترور شخصیتی امام (ع) و اهل بیت او برآمد و به عنوان اولین مبارزه منفی، امام (ع) و اهل بیت در شام او را «خارجی» نامید و آن ها را به عنوان شورشیان بر خلیفه مسلمین (که مجازاتشان تبعید و اعدام است) معرفی کرد. و با برپایی مراسم جشن و شادی این جنایت را پیروزی قلمداد کرد و سعی کرد از شناخته شدن حسب و نسب اسرا و اهل بیت امام (ع) بین مردم جلوگیری کند.[6]
متأسفانه مردم شام هم که اسلامشان را فقط از طریق معاویه و یزید گرفته بودند، بدعت های آن ها را چشم و گوش بسته، احکام الهی محسوب می کردند. این تقلید کورکورانه تا حدی فضاحت بار بود که حتی معاویه، نماز جمعه را در روز شنبه اقامه کرد و هیچ کس اعتراض نکرد.[7]
دستگاه تبلیغاتی یزید در شام ابتدا توانست حقیقت را پنهان کند؛ لذا اهل شام با پایکوبی و هلهله به استقبال کاروان اسرا و سرهای بر روی نیزه آمدند و آنرا پیروزی سپاه اسلام دانستند[8]
اگر نقشه یزید در تحریف وقایع عاشورا و تحریف تاریخ عملی می شد امروز عاشورا به جای اینکه الگوی ظلم ستیزی باشد الگوی ظلم ستائی بود.
با در نظر گرفتن شرایط آن زمان است که وجود کسی به عنوان پیام رساندن عاشورا یک ضرورت تلقی می شود و رهبری این مسئولیت را کسی به عهده نگرفت، مگر حضرت سید السجادین (ع) و زینب (س). و پس از انقلاب حسینی کربلا مرحله ای دیگر از این انقلاب آغاز گردید. این مرحله ضامن به ثمر رسیدن خون سید الشهداء بود. امام سجاد (ع) که در آن زمان 23 سال بیشتر نداشت، مهم ترین وظیفه خود را زنده نگه داشتن خون شهدای کربلا قرار داد. و از همان روز عاشورا تا آخرین لحظات عمر شریفشان مظلومیت اهل بیت (ع) را یادآور شدند و این غم و اندوه درونی خود را در مناسبت های مختلف آشکار ساختند.
امام (ع) در خطبه هایی که در مسیر کربلا تا شام و از شام تا مدینه ایراد کردند تلاش های یزید را نقش بر آب نمودند که به بخش هائی از سخنان حضرت اشاره می شود:

أ) خطابه امام (ع) در کوفه:

با توجه به اینکه کوفیان حسب و نسب امام حسین (ع) را می دانستند و فقط دنیاگرائی و غفلت و مال حرام سبب جرأت آن ها بر قتل امام حسین (ع) شده بود، با خطابه هایی آتشین وجدان به خواب آن ها را نسبت به شدت جنایتی که مرتکب شدند بیدار نمودند و اوج فاجعه کشتن امام (ع) و اهل بیتش و بیعت شکنی اهل کوفه را گوشزد کردند.[9]

ب) خطابه امام در شام

امام علی (ع) در شام به شکل دیگر این پیام را ابلاغ کردند و بیشترین همت ایشان که در این شهر، شناساندن شخصیت و جایگاه و حسب و نسب خود نسبت به پیغمبر اکرم (ص) بود و در ادامه با رسوا کردن یزید و حکومت ظالمانه او و اشاره به جنایات او خصوصاً در کربلا مظلومیت امام حسین (ع) و اهل بیتش را یادآور شدند.[10]
افشاگری امام (ع) منحصر به مجامع عمومی نبود، بلکه در برخوردهای شخصی و چهره به چهره هم این وظیفه را بخوبی ادا کردند. مثلاً وقتی که کاروان اسرا به شهر شام رسید پیرمردی به امام سجاد (ع) نزدیک شد و گفت: سپاس خداوندی را که شما را ملاک کرد و امیر را بر شما مسلط کرد....، امام (ع) فرمودند: ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده ای؟ پیرمرد گفت: آری. امام (ع) فرمود: آیا [این آیه را] خوانده ای؟
«بگو هیچ مزدی از شما نمی خواهم، مگر دوستی نزدیکانم[11]»
و آیا [این] کلام خداوند متعال را خوانده ای [که]: «و حق کسانی که با تو قرابت دارند ادا کنی؟»[12]
و [همچنین این] کلام خداوند [که]:
«و بدانید هر آنچه که به غنیمت می برید خمس آن، مال رسول خدا و کسانی است که با پیغمبر قرابت دارند»[13]
پیرمرد گفت: «آری خوانده ام» امام فرمودند: به خدا قسم مراد از نزدیکان پیغمبر در این آیات، هستیم» سپس فرمودند: آیا کلام خداوند را خوانده ای که:
«همانا خداوند می خواهد که هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک گرداند»[14]
گفت: «آری» آنگاه امام (ع) فرمودند: «مائیم اهل بیتی که خداوند آن ها را مطهر گردانید»
پیرمرد گفت: قسمتان می دهم، شما همان افراد هستید. امام فرمودند:
«بدون شک ما آن ها هستیم.
پیرمرد بر آنچه بر سر اهل بیت گذشته بود، تأسف خورد و از آنچه بنی امیه و انجام داده بود، بیزاری جست».[15]
تلاش های امام سجاد (ع) در شام به نتیجه رسید. یعنی اهل شام متوجه جنایات یزید و عظمت جایگاه اهل بیت شده بودند. سخنرانی ها و روشنگری های امام سجاد (ع) سبب شد، یزید گناه این اقدام را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعنت کند و در آخر هم امام سجاد (ع) را با احترام به مدینه منوره بفرستد.[16]

ج) اقدامات امام (ع) در مدینه:

در مدینه منوره نیز امام سجاد (ع) به بیان مظلومیت خود و افشای فساد حکومت یزید پرداختند و حتی قبل از ورود به مدینه به یکی از شعرا دستور دادند تا بر مصیبت سید الشهداء شعر بخواند و وقتی مردم جمع شدند، حضرت، خطبه ای خواندند و در آن خطبه پیام عاشورا را ابلاغ نمودند.[17]
امام سجاد (ع) مهم ترین سند و مدرک نامشروع بودن حکومت یزید یعنی شهادت پار? جگر پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت او را ارائه نمودند، سندی که به هیچ وجه قابل انکار یا توجیه نبود و علاوه بر اینکه از غم و اندوه حادثه جانسوز کربلا سینه اش تنگ شده بود. بنابر نقلی به مدت 20 سال گریه خود را در مناسبت های مختلف آشکار می ساخت،[18] تا یاد امام و هدف امام(ع) و ظلم حکومت ظالم بنی امیه فراموشی نشود و در جواب کسی که از ایشان درخواست نمود که گریه نکند، فرمودند:
«یعقوب پیغمبر 12 پسر داشت، یکی را خداوند از او جدا کرد، چشمانش از شدت گریه بر او سفید و پشتش از غم و غصه خم شد در حالی که می دانست پسرش زنده است. [ولی من] در اطرافم پدر و برادر و عمو و 17 نفر از اهل بیتم را کشته دیدم. پس چگونه خون و اندوهم تمامی یابد»[19]
اگر چه زندگی امام سجاد (ع) سر تا سر الگوی ما است، اما درسی که ما از این قطعه از تاریخ زندگی این امام همام می گیریم، لزوم زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا است تا همواره دستورالعمل سید الشهداء (ع)؛ «جانت برود ولی اسلام نرود» آویزه گوش و چشم رهروان راه آن حضرت باشد.

پی نوشت :

[1]- سبط ابن جوزی، یوسف بن قزغلی البغدادی، تذکرة من الامه فی خصائص الائمة، ص 291، منشورات المطبعة الحیدریه، 1383ش.
[2]- ابومخنف، لوط بن یحیی بن سعیدبن مخنف، مقتل الحسین، ج2، ص 183، أزدیی قم.
[3]- قمی، شیخ عباس، فی المنتهی فی وقایع ایام الخلفاء، ص 44، چاپ دوم، تهران، شرکت سهامی طبع کتاب.
[4]- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ص 203، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا.
[5]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج44، ص 329، دارالمکتبة الاسلامیة.
[6]- لجنه التألیف، الامام زین العابدین، ص 49، موسسه البلاغ، تهران، نشر فرهنگ، 1408ق.
[7]- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج3، ص 31، بیروت دارالاندلس، 1965م.
[8]- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 201، مؤسسه امام صادق (علیه السّلام) چاپ سیزدهم، اعتماد قم، تابستان 1381.
[9]- سیر بن طاووسف اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 66، قم، منشورات الداوری.
[10]- مراد حضرت علی (علیه السّلام) است.
[11]- شوری، 22
[12]- اسراء، 26.
[13]- انفال، 41.
[14]- احزاب، 33.
[15]- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص 159، قاهره، دارالاحیاء للکتب العربیة، 1961م.
[16]- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص 87، بیروت دارصادر، 1399ق.
[17]- الامام زین العابدین، ص 55.
[18]- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تصحیح و تعلیق، سید هاشم رسولی محلاتی، ج4، ص 161، قم، مؤسسه انتشارات علامه.
[19]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج46، ص 108، چاپ دوم، تهران، دارالمکتبة الاسلامیه، 1394ق.

منبع : خبرگزاری فارس
استراتژی امام سجاد(ع)



امام سجاد(ع) در عصر عاشورا و پس از شهادت پدرش حسین بن علی( ع ) به مقام امامت نایل آمد. آن حضرت(ع) از آن پس تا زمان شهادت، در مدت 34 سال حضوری ویژه داشت که با دوره های سه امام پیش از خود متفاوت بود.
برای تجزیه و تحلیل مواضع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هر یک از امامان، شناخت و آگاهی از شرایط و مقتضیات عصر آنان ضروری است؛ چه اینکه بدون این شناخت، تجزیه و تحلیل مواضع و خط مشی آن، نمی تواند بایسته و مطابق واقع باشد. ناکامی کسانی که نمی توانند میان جنگ و صلح، قیام و سکوت، و انتقاد و تقیه امامان(ع) رابطه ای مستحکم و منطقی جستجو کنند، معلول بی توجهی به واقعیتها و عینیتهایی است که نقش تعیین کننده ای در خط مشی سیاسی و اجتماعی رهبران دارد. در صورتی که زمینه ها شناخته شود، تعارضی در برنامه‏ى امامان معصوم(ع ) دیده نخواهد شد. در یک دید کلی، موضع گیری امامان بر چهار قسم است:
1. برخی عَلم مبارزه به دست گرفتند و پیکار کردند؛
2. برخی مبارزات منفی و پنهانی داشته و از تاکتیهای مختلفی بهره مند بردند؛(1)
3. برخی بخش بزرگی از عمر خود را در حبس به سر بردند؛
4. برخی به گونه ای با مسائل سیاسی همراه شدند که حتی به مقام ولایت عهدی نیز رسیدند، بدون آنکه در آن مسائل دخالت مستقیم کنند.
امام سجاد(ع) با مشکلات و واقعیتهایی روبه رو گردید که می بایست با خط مشی صحیح، از یک سو حماسه‏ى حسینی را در سینه ها زنده نگه دارد و توطئه‏ى تحریف کنندگان را خنثی کند و از سوی دیگر، به بازسازی و ترمیم تشکیلات علوی و شیعی که آسیبهای کلی دیده بود بپردازد و مبانی اسلام و تشیع و تفکر ناب محمدی(ص) و علوی(ع) را استحکام بخشیده و تبیین کند. از این رو، اقدامات امام سجاد(ع) را در ابعاد فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و عبادی بررسی می کنیم.

1-4. فعالیتهای فرهنگی

بحث از علم امام سجاد (ع) و سروری او بر عالمان، محدثان و فقیهان زمان خود، آگاهی امام از اسرار پنهان هستی و ارتباط مردم با سرچشمه زلال حکمت و علم الهی، از مباحث بسیار مهمی به شمار می آید که رسالت ما در این نوشتار، جز آن است. در بینش وسیعی، امام کسی است که در عقل، علم، ایمان و کردار ارزشی، سرآمد همه‏ى خلق باشد. علم او چون دانش پیامبران، برگرفته از علم خداست، نه علوم بشری.(2)
در تفکر اسلامی، فلسفه وجودی پیامبران، بر دو اصل تعلیم و تربیت استوار است و در اندیشه‏ى شیعی، فلسفه‏ى وجودی امام نیز همان گونه است؛ زیرا امامت معصوم، تداوم بخش رسالت پیامبر(ص) است. مانع و سد راه تحقق آن دو اصل و رسالت امام، ناهمگونی تعالیم و رهنمودهای عقیدتی، سیاسی و اجتماعی آنان با پندارها، عملکردها و خواهشهای حاکمان زمانشان بود. زمامداران، با احساس خطر از آن تعالیم، با دست یازیدن به شیوه های گوناگون ارعاب و تهدید، وعد و وعید، زندان و شکنجه و قتل و غارت ایشان و پیروانشان و محدود کردن حوزه‏ى فعالیت آنان، مانع بسط و گسترش فرهنگ اسلامی و شیعی می شدند.
حتی گاه تلاشهای علمی و فرهنگی آن بزرگواران، به صورت تعالیم سری در می آمد یا در قالب دیگر عرضه می شد و شیعیان در بیان و انتقال آن، به تقیه امر می شدند.
در طول تاریخ تشیع و در عصر امامان شیعه، به رغم مشکلات و موانع فراوان، هیچ گاه امامان و شیعیانشان تعلیم و تربیت را به طور کلی رها نکرده و کنار نزدند. آنان همچون باران رحمتی بودند که هر چند اندک، لب تشنه‏ى امت را به آبی گوارا سیراب می کردند.
امام سجاد(ع)، مسجد پیامبر(ص) را به مدرسه خویش ساخت و مباحث علمی و حوزه‏ى درسی در موضوعهای فقه، تفسیر، حدیث، فلسفه، کلام، عرفان و اخلاق دایر کرد. آن حضرت هر روز جمعه، جلسه‏ى سخنرانی عمومی برگزار می فرمود و به پند و اندرز مردم، ترغیب به زهد در دنیا، و شوق به آخرت و انتقال معارف می پرداخت. عبدالله محض گوید: مادرم فاطمه همواره مرا به حضور در جلسات دایی ام امام سجاد(ع) تشویق می کرد و در هر جلسه ای که می رفتم، بر خداترسی و علمم افزوده می شد.(3)
عالمان و دانشمندان، همواره در مقابل امام زانوی ادب زده و از کوثر علم الهی و می نوشیدند و هیچ گاه حضرت را رها نمی کردند. حتی هنگام عزیمت برای مراسم حج، حدود هزار عالم با امام همراه شدند تا از بوستان علوم او ثمری بچینند.(4)
آن حضرت، شاگردان بسیاری تربیت کرد که برخی از آنان، از بزرگان و سرآمدان دانشمندان اسلامی شدند. آقای باقر شریف قرشی، تعداد 461 تن از آنان را نام برده است که هر یک دارای برکاتی بوده اند. آنان با متخصصان در علوم مختلف و صاحبان آثاری بوده اند، یا مناصب مهم سیاسی و اجتماعی و نقشهای کلیدی در تاریخ تشیع داشته اند. برخی نیز سلسله جنبان قیامهایی بوده اند و تعدادی از آنان نیز به شهادت رسیدند.(5)
موضوعهایی که امام(ع) به تعلیم و نشر آن اهتمام داشت عبارت اند از:
یک، مفهوم امامت: تعریف امامت و تبیین مقام و جایگاه امام در میان امت و نفی پذیرفتن ولایت غیر امام معصوم، با بیان زیر:
الف) امام، عالم به حلال و حرام و امین بر دین خداست. هر کس تولای او را بپذیرد، هدایت یافته و هر کس رو بگرداند، گمراه خواهد شد.
ب) اهل بیت(ع) علت اصلی سکون و امنیت اهل زمین، و حجت خدا بر مردم و ترازوی عدل الهی هستند.
ج) تبیین ضرورت عقلی و شرعی اطاعت و پیروی از امام معصوم، و آن را شرط قبولی عبادت دانستن.
اصل امامت و مفهوم ولایت و خلافت، از موضوعهایی است که در بسیاری از دعاها به ان توجه، و مرجعیت اهل بیت(ع) و جایگاه فرزندان پیامبر(ص) برای مردم تبیین شده است:
دو، مبارزه با فساد اخلاقی؛ گسترش فساد و فحشا میان همه‏ى طبقات جامعه حتی فقیهان، امام را بر آن داشت تا هم زمان، در دو جبهه‏ى مبارزه با ظلم و فساد بجنگد و با سلاح دعا، مظاهر فساد را نشانه رود.
سه، توجه به خدا؛ پیروی از قرآن و سنت و نیز تقویت ایمان مردم و آشتی دادن امت با امام و اهل بیت(ع) بسیار چاره ساز بود و امام(ع) مبارزات مثبت و آشکاری با مظاهر فساد و فحشا انجام می داد.
چهار، مبارزه با قصاصین؛ قصه پردازان، ابزار دست حاکمان بودند و سیاستهای دیکته شده آنها با هنرمندی و هنرنمایی بر مردم تحمیل و به آنان تلقین می کردند. از این رو، امام سجاد(ع) پرده از چهره ایشان برداشت و خطر آنان را گوشزد کرد.
پنج، گسترش اعتقاد به اصول اسلامی؛ امام در قالب دعا، مضامین بلد توحیدی را تعلیم می فرمود. مباحث توحیدی و ترک شرک و بت پرستی در دعاهای صحیفه سجادیه هویدا است.
امت، در دوره‏ى اسلامی، در جاهلیت جدیدی به سر می برد. جاهلیت نخستین به سر آمده بود. پیامبر(ص) در آغاز ظهور اسلام، جاهلیت را زنده به گور کرد، اما چیزی نگذشت که حاکمان اموی، دوباره سنتهای جاهلی را زنده کردند. در جاهلیت جدید، فقد مظاهر شرک تغییر یافته بود و بتهای سنگی و چوبی، جای خود را به حاکمان و خلفا داده بودند. امام توجه به توحید صفاتی را ترغیب می کرد تا مردم بدانند رزق و روزی، مرگ و زندگی و قضا و قدر، تنها به دست خداست، تا دل از حاکمان کنده و دست از ایشان بشویند.
حرکت علمی و فرهنگی حضرت در تأسیس مدرسه تفسیر، حدیث و فقه ادامه ‏یافت تا فرزندش امام باقر(ع) آن را پی گرفت و رسمیت بخشید.
شش، مباحث علمی، در صحنه‏ى فعالیتهای فرهنگی، امام به آوردگاه ارباب مذاهب رفته و با استدلالهای قوی، کید آنان را در هم می شکست.(6)
هفت، مقابله با مدعیان عقل گرایی؛ امام در جبهه های مختلف اعتقادی، یک تنه به مقابله‏ى مدعیان نقل گرایی و با متمسکان به ظاهر کتاب خدا رفته و خانه های عنکبوتی سست بنیان تفکری آنان را فرو می ریخت.
سه گرایش اسلامی در اواخر نیمه اول قرن اول هجری پا به عرصه اندیشه گذاشت؛ عدلیه، معتزله و اشاعره، و به مرور از دل مکتبها، گروه ها و نحله های دیگری بیرون آمد.(7) درباره‏ى علل و عوامل و چگونگی شکل گیری آنها بحثی نخواهیم داشت؛ آنچه در این مورد اهمیت دارد، بخش مهمی از تعالیم امام سجاد(ع) در موضوع خداشناسی و توحید است.(8)
امام در تبیین چگونگی خداشناسی می فرماید: شناخت خدا چون شناخت اشیا نیست که انسان آنها را درک و مشاهده کند، ماهیتشان را بفهمد و بتواند آنها را تصور کند؛ و احاطه بر خدا ناممکن است پس سبحانک لا تحس و لا تجس و لا تمس.(9)
بحث از این مقوله خارج از موضوع است و با اشاره ای کوتاه از آن می گذریم. امام می فرماید: باید برای خداشناسی، از خدا توفیق شناختش را بخواهیم و برای رسیدن به خدا، باید به خود او متوسل شویم.(10)
هشت، صحیفه سجادیه؛ مهم ترین میراث فرهنگی امام سجاد(ع) صحیفه سجادیه می باشد که همان قرآن صاعد، و مجموعه‏ى ادعیه ای است که همه معارف الهی و آنچه مورد نیاز سالک الی الله است در آن گرد آمده و سرچشمه‏ى فیض، مشعل هدایت، مدرسه اخلاق و تهذیب به شمار می آید که همواره دست نیاز انسان به سوی آن بلند است.(11)
رساله حقوق امام سجاد(ع) کتاب قانون اسلام است و در تمام شئونات و همه مناسبات و تعاملات انسان با خویشتن، با خدا، با دیگران و با محیط اطراف آن، قوانینی وضع و حقوق متقابلی تعریف کرده است.
افزون بر آن، دیوان شعری منسوب به امام سجاد(9) به جا مانده و روایات بسیاری نیز از شاگردان امام(ع) در موضوعهای مختلف در مجامع رواج گرایی درج گردیده است.

عصر فقاهت

گفته شد که سیاست امویان اقتضا میکرد مردم را به نادانی سوق دهند و آنان پایه های حکومت خود را بر جهل استوار کرده بودند و آگاه شدن مردم، ستونهای نظام حکومتشان به لرزه در می آورد. امام سجاد(ع) یکی از ارکان مهم و زیربنایی را، بالا بردن سطح علمی مردم و جامعه می دانست و به دنبال توسعه فرهنگی و علمی، جهاد فرهنگی را پی ریخت و خود طلایه دار آن بود و مدرسه‏ى اهل بیت(ع) را تأسیس کرد. پس از آن، مدرسه‏ى تابعین در مدینه راه اندازی شد و شخصیتهایی نظیر سعید بن مسیب، عروة بن زبیر، قاسم بن محمد بن ابی بکر، ابوبکر بن عبدالرحمان بن حارث، سلیمان بن یسار، عبیدالله بن عتبة بن مسعود و خارجة بن زید، متولیان آن بودند که به «فقهای سبعه» شهرت یافتند. لازم به ‏یادآوری است که برخی از این دانشمندان، افتخار شاگردی امام سجاد(ع) را دارا بودند.(12)
اهداف و رسالتهای مدرسه تابعین، ترویج معارف اسلامی بود، اما مدرسه ای در برابر مدرسه اهل بیت(ع) به شمار می رفت و از حمایتهای دولتی نیز برخودار می گشت. امویان با پشتیبانی مادی و معنوی، آنان را برای مبارزه با نهضت علمی اهل بیت(ع) تقویت می کردند. و با بزرگ نمایی، می خواستند جلوه‏ى امام سجاد(ع) را تحت الشعاع قرار داده و او را از حالت بلامنازع بودن خارج کنند. آن عصر را عصر فقاهت و عصر فقها نامیدند و شاعران را برای تبلیغات به نفع آنان و عالمیان درباری به کار گرفتند.(13) از آنجایی که جوشش فیض الهی و حکمت خداوندی از گفتار و کردار امام سجاد(ع) زینت پارسایان جاری بود، همه‏ى معارضان و فقیهان بر ساخته را به زانو در افکند و زبانشان را به اعتراف بر عظمت امام سجاد(ع) گشود و حضرت را «سید الفقهاء وافقه الفقهاء» نامیدند.(14) سخن بسیاری از فقیهان آن عصر چنین بود: « ما رأینا أفقه من علی بن الحسین(ع) ؛(15) در میان فقیهان، داناتر و فقیه تر از علی بن الحسین(ع) نیافتیم».
برخی از شمار فقیهان آن دوران عبارت اند از: ابوحازم، محمد بن شهاب زهری، سفیان عینیه، نافع بن جبیر، سالم بن عبدالله و آن چند تن که نامشان گذشت. شگفتا که بسیاری از این فقها، یکی پس از دیگری با فاصله‏ى اندکی از دنیا رفتند و در سال 95 ق، را که سال وفات بسیاری از آنان بود، «سنة الفقهاء» نامیده اند.(16)

2-4. فعالیتهای اجتماعی

امام سجاد(ع) در طول مدت پربار امامت خویش، برای اصلاح امت و پیراستن و پالایش جامعه و مردم از مظاهر فساد و فحشا و فقر، و نیز دفع تبعیضها و محرومتیهای گوناگونی که از سوی حاکمان اموی بر همه‏ى مردم و در مواردی بر ضد شیعیان اعمال شده بود، اهتمام ورزید. پیش از این گفته شد که جامعه از شکل جامعه اسلامی، به نظام قبیلگی جاهلی تغییر کرده بود و دوران جاهلیت جدیدی را می گذراند.
امام زین العابدین(ع) در کنار فعالیتهای فرهنگی و سیاسی، کارهایی انجام دادند که در قالب فعالیت اجتماعی قابل طرح است. البته همه اقدامات آن امام(ع) برای رسیدن به اهداف مشترکی بود، اما شکل و قالب آن متفاوت می نمود.

یک، سوق دادن جامعه به سوی اهداف بالا و والای معنوی

مهم ترین هدفی که امام سجاد(ع) با ابزار گوناگون فرهنگی و اجتماعی تعقیب می کرد، به کارگیری شیوه های تربیتی برای هدایت و رهنمون شدن مردم به تعالیم دینی بود.
امام(ع) درد مردم را خوب شناخته و درصدد درمان آن بود. آلودگی به مظاهر فسق و فجور، جز با تقویت ایمان و پرورش تقوا درمان نمی پذیرد. آن حضرت مردم را با دعا، ذکر، مناجات، گریه، تضرع، عبادت و خداترسی، آهسته آهسته به درون دژ و پناهگاه خدا می برد و دلها و چشمهایشان را از آلودگی به فساد و فحشا می شست. ایشان با احترام و بزرگواری با کودکان و نوجوانان برخورد می کرد و آنان را که کمتر به آلودگی ها آمیخته بودند، تحت تعلیم و تربیت خود گرفته و می فرمود: شما، بزرگان آینده هستید.(17) جذبه‏ى امام چنان قوی بود که اگر کسی یک بار دل به او می سپرد، دیگر نمی توانست آن را بازستاند و مجذوب نیک خلقی و نیک رفتاری او نشود.(18)
گفته شد پس از حادثه کربلا و سیاستهای امویان، مردم از اهل بیت(ع) فاصله گرفتند و امام یاورانی نداشت و شرایط به گونه ای بود که امام تشخیص داد باید شیعه را بازسازی کند که لازمه‏ى آن شیعه سازی بود. به عبارت دیگر، آن حضرت باید مردم را با اصول اسلام و معارف دینی و مبانی تشیع آشنا می کرد تا تشیع را پذیرا شوند؛ زیرا تنها تکیه گاه های مذهبی و اعتقادات قوی دینی می تواند نجات دهد.

دو، ویژگی ممتاز امام سجاد(ع)

از ویژگی های ممتاز امام سجاد(ع)، اخلاق نیکو بود. او مظهر عفو خدا بود و به سادگی از مجرمان می گذشت. مردم تحت تأثیر تبلیغات امویان، از او عیب جویی کرده و زبان به بدگویی و درشت گویی زده و خاطر حضرت را می رنجاندند، اما هر بار ملایمت و بردباری و برخورد محبت آمیز او رامی دیدند و از کرده‏ى خود شرمگین می شدند.(19)

سه رسیدگی به تهیدستان و بینوایان

بسیاری از خانواده های محروم و نیازمند مدینه، از لطف و بخشش مردی ناشناس و در تاریکی شب بهره مند می شدند و هرگز او را نشناختند، مگر زمانی که علی بن الحسین(ع) درگذشت و انتظار محرومان بی پاسخ ماند؛ آنگاه بینوایان دانستند آن ناشناس درد آشنا، همو بوده است.(20)

چهار، آزاد سازی بردگان

امام سجاد(ع) به آزاد سازی بردگان و مستخدمان اهتمام زیاد داشت؛ چنانکه در روایات آمده است که حضرت هزار بنده را در راه خدا آزاد کرد.(21) امام(ع) بردگان را می خرید و آنان را تحت پوشش خویش قرار می داد. آنان از نزدیک با امام پرهیزگاران آشنا شده و از گفتار و رفتار آن حضرت تأثیر می پذیرفتند. هنگامی که برده ای آزاد می شد، در حقیقت انسانی آزاده، آگاه، دانش آموخته، شیعه و مرید اهل بیت(ع) از مرکز علم و اخلاق فارغ التحصیل شده بود. جذبه‏ى امام به حدی بود که برخی از بردگان، بندگی در خدمت امام را بر آزادی ترجیح می دادند. امام زین العابدین(ع) افزون بر آنکه خود تلاش می کوشید بردگان را خریداری کرده و پس از مدتی آزاد سازد، دیگران را به این امر مهم ترغیب می کرد و می فرمود:
هیچ مؤمنی بنده‏ى مؤمنی را آزاد نمی کند، مگر اینکه خداوند به جای هر عضوی از اعضای آن بنده، عضوی از اعضای او را از آتش دوزخ ایمن می سازد.(22)

3-4. فعالیتهای سیاسی - عبادی

در این قسمت، فعالیتهای امام سجاد(ع) را در این دو بعد مورد بررسی قرار می دهیم:

الف) فعالیتهای عبادی

بخشی از عبادتهای که جنبه سیاسی زیادی دارد، مورد توجه امام سجاد(ع) بوده است. اهتمام آن حضرت در مورد مراسم باشکوه حج از آن شمار قلمداد می شود. امام سجاد(ع) بیست بار سفر حج را پیاده برگزار کردند و در طول مدت 34 ساله امامت خود، همواره به این عبادت توجه داشتند. حج، کنگره عظیم مسلمانان بود که همه ساله در مکه برگزارمی شد. حضور امام سجاد(ع) در میان مردمان، بهترین فرصت برای رساندن پیام اسلام و اعلان مواضع شیعیان در قبال ظالمان و ستمگران بود.
گفته شد که بسیاری از فقیهان و بزرگان، امام را در سفر حج همراهی می کردند. از همه طبقات جامعه، کارگزاران، فقیهان، محدثان، اشراف، رجال مذهبی، سیاسی و اجتماعی و عموم مردم و گاهی اوقات شخص خلیفه در آن شرکت می کردند. امام سجاد(ع) با دعا و موعظه و سلوک فردی، جمعیت را به حقیقت و روح حج توجه داده، برائت عملی را که تجسم حج ناب بود، به نمایش می گذاشت. گزارش ملاقات هشام بن عبدالملک با امام سجاد(ع) و شعر حماسی فرزدق در مدح آن حضرت(ع) مشهور است و این بی اعتنایی امام به امویان، نمونه ای از اعلان برائت به شمار می آید.
امام سجاد(ع) در نمازهای جمعه شرکت می کرد و نماز را به جماعت می خواند. این حرکت، گرچه در ظاهر به معنای همراهی با حاکم و زمامدار است و شرکت نکردن در آن، به معنای به رسمیت نشناختن حکومت تلقی می شد، اما امام در آن شرکت می کرد؛ زیرا خطر عدم حضور بیشتر بود و بهانه ای به دست دشمن می داد. از دوره معاویه، با سوء استفاده از اصولی نظیر اصل لزوم جماعت و اصل شقّ عصای مسلمانان (خلاف ورزیدن جماعتی از اسلام) و نظایر آن، هر شخصی را که با نظام حکومتی و جریان حاکم در جامعه هم گام نمی دیدند، با استناد به اصول طرد کرده، یا به کیفر می رساندند. نماز جمعه به دلیل بعد سیاسی آن، اهمیت زیادی داشت و حضور در آن مهم می نمود. کناره گیری امام(ع) از این گردهمایی عبادی - سیاسی کافی بود تا وی را عامل تفرقه و اختلاف معرفی کنند و یا او را منکر نماز و تارک معروف بشناسانند. همچنین پیامدهایی که آن تهمتها و تبلیغات داشت، به ضرر امام و شیعیان بود. امام با شرکت در نماز جمعه، آنان را خلع سلاح کرد، اما پس از اقامه نماز جمعه، آن را از تکلیف نماز ظهر کافی نمی دانست و نماز ظهر را نیز می خواند. در حقیقت با این عمل، نامشروع بودن آن و عدم صلاحیت امام جمعه را مطرح می کرد و از این نماز عبادی - سیاسی نیز به شیوه ای مطلوب بهره می جست.
یکی دیگر از کارهای عبادی امام، در قالب ذکر صلوات بر پیامبر(ص) و خاندان او بود. گفته شد که سیاست امویان، بر ترور شخصیت اهل بیت(ع) و متروک کردن و منزوی داشتن پیامبر(ص)، اهل بیت(ع) و سنت نبوی بود. امام سجاد(ع) در مقابله با این سیاست دشمن، با ذکر صلوات به زنده نگه داشتن نام و یاد پیامبر و خاندانش پرداخت؛ از این رو، تقریبا همه و یا بیشتر دعاهای صحیفه، در بردارنده‏ى ذکر صلوات است.

ب ) فعالیتهای سیاسی

- بیان مرجعیت، تبیین جایگاه امامت و تصریح به نقش سیاسی امامان شیعه
نمونه های فراوانی در این خصوص در مآخذ تاریخی و به ویژه در ضمن دعاهای صحیفه سجادیه ‏یافت می شود. نکات اساسی و کلیدی در تبیین و تفهیم معارف سیاسی شیعی عبارت است از:
- الهی بودن منصب امامت؛
- نصب و تعیین امام از سوی خداوند( به عبارت دیگر، امامت منصوص)؛
- عصمت امامان و دوربودن آنان از گناه خطا؛
- معرفی کردن امامان به عنوان نگاهبانان دین؛
- اختصاص داشتن اهل بیت(ع) به فرزندان حضرت زهرا(س) و نقش محوری دادن به آنان؛
- خلافت و جانشینی خداوند بر زمین را از آن امامان دانستن....(23)
زنده نگه داشتن نهضت عاشوراامویان با توجیهات و تفسیرهای گوناگون، درصدد تحریف و به فراموشی سپردن واقعه عاشورا بودند و امام سجاد(ع) از روشهایی برای احیای آن استفاده کرد و پیروزی امام سجاد(ع) در این زمینه، در جور خفقان آن روز چشمگیر است.
روشهای احساسی و عاطفی؛ گریه مداوم و پیوسته امام سجاد(ع) در طول دوران امامت آن حضرت بر سیدالشهداء، یک روش مطلوب برای بیان مظلومیت اهل بیت(ع) بود. وی با عزاداری بر سالار شهیدان عواطف و احساسات مردم را نیز برای شناخت حقایق آماده می کرد و خاطره‏ى حماسه ها، شجاعتها، رنجها و مظلومیتهای آن امام را به ‏یادآوری همیشگی از روز عاشورا زنده نگه می داشت و همواره زیارت امام حسین(ع) را توصیه می کرد. او نخستین کسی است که بر تربت سیدالشهدا(ع) سجده کرد و شیعیان را به آن ترغیب نمود.
- روشهای سیاسی؛ امام در مدت اسارت خویش پس از حادثه کربلا، در چند مقطع شجاعانه دست به اقداماتی زد که در نوع خود درخور اهمیت است. وی در کوفه و شام، در حضور عبیدالله بن زیاد و یزید، با پاسخهای صریح و سخنرانی عمومی و افشاگرانه و پرده برداری از جنایتها و ددمنشی های امویان و معرفی خاندان عصمت و بیان حقانیت راه و مرام امام حسین(ع) و ارشاد و هدایت مردم گمراه و فریب خورده، به بیداری وجدان عمومی پرداخت.
آن حضرت(ع) از هر موقعیتی، برای یادآوری جنایات یزید در کربلا و حماسه ایثار و شجاعت و شهادت شهیدان کربلا و پدرش امام حسین(ع) استفاده می کرد و نمی گذاشت تحریف و تغییری در آن ایجاد گردد یا به فراموشی سپرده شود. البته نقش حضرت زینب(س) را نیز نباید از نظر دور داشت که در این زمینه بسیار تعیین کننده بود.
اهتمام به امر به معروف و نهی از منکردر روایات آمده است که همه فرایض به سبب امر به معروف و نهی از منکر اقامه خواهد شد. امام سجاد(ع) می فرماید: کسی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند، نظیر کسی است که کتاب خدا را پشت سر افکند، مگر آنکه انسان در تقیه ویژه به سر برد و از پنهان داشتن عقاید و برنامه های خود ناگزیر باشد. نیز آن حضرت فرمودند: منظور از تقیه ویژه آن است که انسان از سوی ستمگری ستیزه جو و سرکش تهدید شود.(24)
افشاگری بر ضد امویان و زمامداران ناصالحتاریخ، گواه آن است که امام سجاد(ع) در هر زمان و مکانی که فرصتی دست می داد، از جنایات اموی پرده برمی داشت و اعمال ناشایست آنان را نکوهش می کرد و از ابراز تنفر از امویان باکی نداشت.
نافع بن جبیر در مدح معاویه گفت: معاویه کسی بود که از روی بردباری سکوت می کرد و از روی دانش سخن می گفت، ولی امام سجاد(ع) فرمود: نافع دروغ می گوید، معاویه کسی بود که قدرت و انحصار طلبی او را ساکت می کرد و سرمستی و شادمانی او را به سخن می آورد.(25)
براساس گزارشی، امام سجاد(ع) در گفتگو با شخصی به نام منهال، درباره‏ى جنایاتی که بر اهل بیت(ع) رفته بود، چنین گفتند:
با ما خاندان پیامبر(ص) چونان بنی اسرائیل در نظام فرعونیان رفتار شد؛ مردانمان را کشتند و زنانمان را باقی گذاشتند. با اینکه عرب بر عجم فخر می فروشد و قریش بر عرب فخرفروشی می کند به اینکه محمد(ص) از آنان است، ما که فرزندان پیامبریم، مورد غضب و قهر و ستم آنان قرار گرفته ایم؛ ما را کشتند و آواره کردند انا لله و انا الیه رجعون.(26)
مقابله با حاکمان و نهی از تبعیت از ظالمانامام سجاد(ع) اطاعت و فرمانبرداری از ظالم را، به منزله بی دینی شمرده و می فرماید:
کسی که لا اله الا الله (شعار توحید) بگوید، ادعا و اعتراف او به ملکوت آسمان بار نمی یابد، مگر زمانی که سخن خود را با عمل شایسته کامل گرداند و کسی که در برابر ظالم سر فرود آورد، بی دین است.(27)
- ترغیب و تشویق به مبارزه، جهاد و شهادت امام سجاد(ع) سیمای شیعه حقیقی را این گونه ترسیم کرده است:
شیعه راستین ماکسی است که در راه اهداف و برنامه های ما جهاد و تلاش کند و با کسانی که بر ما ستم می کنند، درگیر شود و ظلم آنان را دفع کند، تا اینکه خداوند حق را از ستم پیشگان بازگیرد.(28)
آن حضرت به نقل از پیامبر(ص) درباره جهاد و شهادت فرمودند:
هیچ گاه نزد خداوند محبوب تر از دو گام نیست: قدمی که در جهاد پیش نهاده شود و صفی از صفهای جهاد در راه خدا را پر کند، و قدمی که در راه صله رحم برداشته شود و... و هیچ قطره ای نزد خداوند محبوب تر از دو قطره نیست: قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، و قطره اشکی که در ظلمت شب از بیم خدا از دیده فروغلطد.(29)
تاکتیهای سیاسی امام در ادامه مبارزات سیاسی برای حفظ شیعیان از خطر دشمنان، راهکارهای مناسبی طرح و اعمال فرمودند که برخی از آنها بدین قرار است:
سفارش به بردباری و تشویق به رازداری؛ این دو موضوع، دو اصل اساسی در مبارزه تلقی می شد و البته شیعیان این دو ناحیه آسیب پذیر بودند و بر اثر هجوم مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، و نیز سختی و تنگناهایی که حاکمان برای آنان ایجاد می کردند، کم تحمل، کم صبر و ناشکیبا می شدند و شکوه و شکایت به امام می بردند. حضرت می فرمود:
به خدا سوگند، دوست داشتم گوشت و دست و بازوهایم را می دادم، تا دو ویژگی بی صبری و راز نداری در میان شیعه از بین می رفت.(30)
معلوم می شود خطاهایی از سوی شیعیان صورت گرفته بود که امام این گونه اظهار نگرانی کرده و آنان را سرزنش کرده است.
سفارش به مبارزه پنهانی (پوششی) با ستمگران؛ یکی از اصول مهم در همه مبارزه ها، اصل مخفی کاری است. امام سجاد(ع) در این باره فرمودند:
حق امام بر مردم این است که در نهان و آشکار از او پیروی کنند و فرمانبردار او باشند و کلامش را بزرگ شمارند، ولی حق سطان این است که در ظاهر حکمش را مخالفت نکنند.(31)
رهنمود امام(ع) در حقیقت ترسیم یک استراتژی است، نه‏ یک سیاست اصولی(32) شیعیان به دلیل عدم توان کافی برای مبارزه علنی و مسلحانه، به دستور امام شیوه تقیه را پیش گرفتند و فرمان اطاعت ظاهری از سلطان، به معنای تعطیل کردن جهاد نیست و به گواهی تاریخ، در تاریخ پرافتخار تشیع، هرگز مشعل جهاد خاموش نشد و خط سرخ شهادت، همواره پررهرو بوده وهست.

پی نوشت :

1- توضیح این مطلب ضروری است که موضع گیری سیاسی، و اقدامات سیاسی لزوما مبارزات مسلحانه و نزاع داغ و تند بر سر تصاحب حکومت نیست. در قاموس اهل بیت(ع) اقدام سیاسی گاه به همان شکل است که گذشت و زمانی در قالب رهبری فکری و اقدام فرهنگی، ارشاد، تبیین افکار اصیل، و روشن کردن محدوده‏ى معارف اسلامی و گسترش آشنایی با قوانین حاکم بر روابط فردی و اجتماعی.
2- «ییحیی خذ الکتب بقوة و ءاتینه الحکم صبیا»؛(مریم، 21) ای یحیی کتاب(وحی) را با قدرت(و جدیت ) دریافت کن، ما به او [یحیی] حکم نبوت را به هنگامی که خردسال بود عطا کردیم. «یرفع الله الذین ءامنوا منکم و الذین أوتوا العلم درجت »( مجادله، 11) خداوند از میان انسانها، کسانی را که دارای ایمان هستند و نیز آنان را که علم و دانش عطا شده اند، برتری می بخشد. ر.ک:(مریم، 29).
در این باره، روایتی از امام سجاد(ع) است که حضرت درباره‏ى الهی بودن علم امامان و پهنه‏ى گسترده آن می فرماید: «محمد(ص) به راستی امین خداوند در زمین بود و چون به ملاقات حق شتافت، اهل بیت او، وارثان وی و امینان خدا در زمین شدند. علم منایا و بلایا، [علم به سرنوشت و مقدرات انسانها] نسب عرب، طهارت مولد آنان، نام شیعیان و نام پدران ایشان نزد ماست. ما برگزیدگان خدا و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگر به قرآن دین سزاوارتریم. در مراتب عالی علم قرار دادیم و علوم همه‏ى انبیا نزد ما به ودیعت نهاده شده است». صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 120.
3- شریف قرشی، باقر، حیاة الامام زین العابدین(ع)، ج 2، ص 264. نقل از: أعیان الشیعه.
4- همان.
5- همان، ص 257-331.
6- الامام زین العابدین(ع) ص 260؛ الحیاة السیاسیة للامام السجاد(ع) ص 41، نمونه ای در برخورد امام با اهل رأی و قیاس این گونه است: حضرت فرمود: ان دین الله تعالی لا یصاب بالعقول الناقصة، و الآراء الباطلة، والمقاییس الفاسدة، و لا یصاب الا بالتسلیم، فمن سلم لنا سلم، و من اقتدی بنا هدی، و من کان یعمل بالقیاس و الرأی هلک و من وجد فی نفسه شیئا مما تقوله، أو نفض به حرجاً کفر بالذی انزل السبع المثانی و القران العظیم و هو لا یعلم. دین خدا با عقلهای ناقص و اندیشه های باطل و قیاسهای پوچ دست نایافتنی است و جز با تسلیم (و تعبد و بندگی) به دست نمی آید. هر کس تسلیم ما شد، سالم می ماند و هر که به ما اقتدا کرد، راه‏ یافت. (در مقابل) هر کس در عمل به قیاس و رأی رو آورد، هلاک شد و هر کسی که درباره‏ى آنچه ما می گوییم، شک و تردید کند یا عیب و ایرادی بگیرد به آن(خداوندی) که سبع مثانی و قرآن عظیم را نازل کرده، کفر ورزیده است، در حالی که خودش نمی داند [که کفر ورزیده است].
7- نظیر مشبّهه، مقدّره، مفوّضه، مجسّمه و...
8- قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، مناجات دوازدهم، ص 229، امام(ع) چنین نجوا می کند:... و عجزت العقول عن ادراک کنه جمالک. و انحسرت الابصار دون النظر الی وجهک، و لم تجعل للخلق طریقا الی معرفتک الا بالعجز عن معرفتک: خردها از ادراک کنه جمالت درماندند، و دیده ها در برابر نگاه به جلوه‏ى جمال تو تار شدند. برای مردم راهی به شناخت تو مقرر نشده، مگر به درماندگی از معرفت تو.
9- همان، بخشی از دعای کوفه.
10- همان، مناجات هشتم، ص 224.
11- برگرفته: از مقدمه شهید صدر بر صحیفه سجادیه.
12- حیاة الامام زین العابدین(ع) ج 2، ص 414.
13- مثل اینکه اگر گفتند: هفت دریای علم که سخنشان ( عین علم است) و خارج از علم نیست کدام اند؟ بگو: آنان عبیدالله، عروة، قاسم، سعید، ابوبکر، سلیمان و خارجه هستند. همان، ص 415.
14- امام سجاد(ع) جمال نیایشگران، ص 196.
15- ابن جوزی، عبدالرحمان، تذکرة الخواص، ص 241.
16- تاریخ الطبری، ج 5، ص 262.
17- قبلاً در ضمیمه آمده بود.
18- فرزدق در قصیده خود گوید: نرم خویی است که کسی از او هراسان و بیمناک شده است، دو چیز زینت اوست خلق نیکو و خوی پسندیده. زندگانی علی بن الحسین(ع)، ص 113؛ امام سجاد(ع) جمال نیایشگران، ص 83.
19- ر.ک: امام سجاد(ع) جمال نیایشگران، ص 72. هشام بن اسماعیل، در زمان ولایتش بر مدینه امام جساد(ع) بسیار می آزرد. هنگامی که عزل شد منادیان ولید در مدینه ندا دادند:«بر هر کس در زمان فرمانروایی هشام، ظلمی رفته و یا حقی از او ضایع شده است، می تواند حق خود را بازستاند». هشام بیش از همه از امام بیم داشت. زیرا می دانست که با حضرت چگونه رفتار کرده است اما برخلاف تصور او( و شاید دیگران) زمانی که امام(ع) در برابر او قرار گرفت، بر او سلام کرد و به ‏یاران خود سفارش کرد که متعرض او - که اکنون ضعیف و ناتوان است - نشوند. الارشاد....، ج 2، ص 146؛ تذکرة الخواص، ص 295.
20- کشف الغمه...، ج 2، ص 266.
21- همان، ص 279.
22- دعائم الاسلام، ج 2، ص 301.
23- برای نمونه، امام(ع) مجموعه‏ى این مباحث و اندکی بیش از آن را در دعای روز عرفه چنین ذکر می کند: « رب صل علی أطائب اهل ببته الذین اخترتهم لامرک» خداوندا بر پاکان از اهل بیت او، همانان که برای قیام به امر خود انتخابشان کردی درود فرست - «و جعلتهم خزنة علمک» و آنان را که خزانه دار علم خود قرار دادی ( به قرار دادن تکوینی). «و حفظه دینک» و آنان را حافظان دین خود قرار دادی (و لازمه آن این است که امین و به تمام دین عالم باشند).- « و خلفاءک فی أرضک» و آنان را جانشینان خویش در زمین قرار دادی- «و حججک علی عبادک » و آنان را حجتهای خود بر بندگانت تعیین کردی،- «و طهرتم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتک» (آنان را به اراده تکوینی) از هر پلیدی و بدی طهارت [وعصمت علمی و عملی] دادی، - «و جعلتهم الوسیلة الیک و المسلک الی جنتک » و آنان وسیله [برای جلب رضایت خدا] و راهی به سوی بهشت خود قرار دادی. « اللهم انک ایدت دینک فی کل اوان بامام اقمته علما لعبادک و منارا فی بلادک » خداوندا، تو همواره دین خود را در هر زمانی به وجود امامی تأیید می کنی؛ امامی که نشانه های هدایت مردم و چراغ روشنی بخش در زمین توست -«بعد ان وصلت حبله بحبلک و جعلته الذریعة الی رضوانک » - «وافترضت طاعته» و اطاعت او را بر همه واجب گرداندی. «و حذرت معصیته» و نافرمانی از او را بیم دادی، -«و امرت بامتثال اوامره و بالانتهاء عند نهیه» به اطاعت فرمانهایش و باز ایستادن از نواهی او فرمان دادی، «و الا یتقدمه متقدم، و لا یتاخر عنه متاخر» و بر پیشی نجستن بر او و واپس نماندن از حضرتش دستور دادی. امام سجاد(ع) صحیفه کامله‏ى سجادیه، ترجمه حسین انصاریان، دعای روز عرفه، دعای 47، ص 259-261( با اندکی تصرف).
24- کشف الغمه، ج 2 ص 299؛ تذکرة الخواص، ص 294.
25- همان، ص 304.
26- شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق، ج 12، ص 121.
27- مفید، محمد بن محمد بن نعمان، امالی المفید، ص 109؛ بحارالانوار، ج 78، ص 152.
28- قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، ص 276.
29- امالی مفید، ص 5؛ بحارالانوار، ج 78، ص 152.
30- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، ص 314.
31- احقاق الحق، ج 12، ص 117.

منبع:برگرفته از تاریخ تشیع(1)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد