در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

پایان دردناک منافقان و کافران

 

 

سقوط دردناک کافران 

«حُنَفَاء لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» ؛   

«در حالى که گروندگان خالص به خدا باشید، نه شریک‏گیرندگان [براى] او و هر کس به خدا شرک ورزد، چنان است که گویى از آسمان فرو افتاده و مرغان [شکارى] او را ربوده‏اند یا باد او را به جایى دور افکنده است.» (1)  

 

 

در این آیه شریفه ، آسمان کنایه از توحید است و شرک سبب سقوط از این آسمان می‌گردد. طبیعی است در این آسمان ستارگان می‌درخشند و ماه و خورشید می‌تابند و خوشا به حال کسی که اگر در این آسمان همچون آفتاب و ماه نیست، لااقل همانند ستاره درخشانی است؛  

 

اما هنگامی که انسان از این علو و رفعت سقوط کند، گرفتار یکی از دو سرنوشت دردناک می‌شود: یا در وسط راه قبل از آنکه به زمین سقوط کند، طعمه پرندگان لاشخور می‌گردد و به تعبیر دیگر با از دست دادن این پایگاه مطمئن در چنگال هوا و هوس‌های سرکش گرفتار می‌شود که هر یک از آن‌ها بخشی از هستی او را می‌ربایند و نابود می‌کنند. 

یا اگر از دست آن‌ها جان به سلامت به در ببرد، به دست طوفان مرگباری می‌افتد که او را در گوشه‌ای دوردست آنچنان بر زمین می‌کوبد که بدنش متلاشی و هر ذره‌ای از آن به نقطه‌ای پرتاب می‌شود و این طوفان گویا کنایه از شیطان در کمین نشسته است.  

مسلماً کسی که از آسمان سقوط می‌کند، قدرت تصمیم‌گیری را از دست‌ می‌دهد و با سرعت و شتابی که هر لحظه فزونی می‌گیرد، به سوی نیستی پیش می‌رود و سرانجام محو و نابود می‌شود.  

 

آری، کسی که پایگاه آسمان توحید را از دست داد، دیگر نمی‌تواند زمام سرنوشت خود را به دست گیرد و هر چه در این مسیر جلوتر می‌رود، شتاب در سقوط فزونی می‌یابد و سرانجام تمام سرمایه‌های انسانی خود را از دست خواهد داد. (2)   

 

تحیر و سرگردانی منافقان 

قرآن کریم حالات منافقان را ارائه مثال‌های دقیق و گویا چنین مجسم کرده است : . . .  

 

به ادامه مطلب بروید

«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ * صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ * أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ * یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ 

 

« مثل آنان همچون مثل کسانى است که آتشى افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایى داد، خدا نورشان را برد و در میان تاریکی‌هایى که نمى‏بینند رهایشان کرد؛ کرند، لالند، کورند؛ بنابراین به راه نمى‏آیند یا چون [کسانى که در معرض] رگبارى از آسمان که در آن تاریکی‌ها و رعد و برقى است [قرار گرفته‏اند] از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوش‌هایشان نهند، ولى خدا بر کافران احاطه دارد؛ نزدیک است که برق چشمانشان را برباید، هر گاه که بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند [بر جاى خود] بایستند و اگر خدا مى‏خواست‏، شنوایى و بینایى‏شان را برمى‏گرفت که خدا بر همه چیز تواناست» (3) 

 

نفاق و دورویی برای مدت طولانی نمی‌تواند مۆثر واقع شود. ممکن است منافقان برای مدت کوتاهی از مزایای اسلام و مصونیت‌های مۆمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانی با کفار نیز بهره گیرند، ولی این امر همچون شعله ضعیف و کم‌دوامی که در یک بیابان تاریک و ظلمانی در معرض وزش طوفان‌هاست، دیری نمی‌پاید و سرانجام چهره واقعی آنان آشکار می‌گردد و به جای کسب موفقیت و محبوبیت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند کسی که در بیابان راه را گم کرده و چراغ را از دست داده، سرگردان می‌مانند.  

 

سید قطب درباره این آیات شریفه می‌نویسد: «واقعاً که اینجا پر است از سیماهای پشت سر هم، آن هم در یک پرده نمایش متحرک و پرجنب و جوش ... اگر یک دوربین عکاسی این سیماهای پرتحرک را به تصاویری مانند این تبدیل کند و همه آن حرکت‌های پی در پی را نشان بدهد؛ به طور یقین به توفیق هنری بس بزرگی نائل خواهد شد، حال آنکه همین الفاظ مجرد، این منظره را در اینجا مجسم می‌سازند» (4)  

قرآن در تمثیل دیگری برای نشان دادن اینکه منافقان اجسامی بی‌روح و صورت‌هایی بی‌معنی و هیکل‌هایی تو خالی‌اند که نه استقلال دارند و نه نور و صفایی و نه اراده و تصمیم محکم و ایمانی، آن‌ها را به چوب‌های خشم تکیه زده بر دیوار تشبیه کرده است: «کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ»؛  

 

«گویى آنان شمعک‏هایى پشت بر دیوارند [که پوک شده و درخور اعتماد نیستند]»(5) 

منافقانی که اجسامی زیبا و فریبنده و سخنانی جاذب و شیرین دارند، به خاطر نداشتن باطنی مطابق ظاهر، در مثل مانند چوبی هستند که به چیزی تکیه داشته باشد، اشباحی بدون روح هستند؛ همان‌طور که آن چوب نه خیری دارد و نه فایده‌ای بر آن مترتب می‌شود، اینان نیز همینطورند؛ زیرا فقه و فهم ندارند. (6)

پی نوشت ها :

1. حج: 31.

2. تفسیر نمونه، ج14، ص 95.

3. بقره: 20 ـ 17.

4. التصویر الغنی فی القرآن، ص 199.

5. منافقون: 4.

6. ر.ک: المیزان، ج 19، ص 566 و نیز قاسمی، تمثیلات قرآن و جلوه‌های تربیتی آن، ص 176 ـ 175.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد