ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ابوالادیان صدایش میزدند. خدمتکار امام حسن عسکری علیهالسلام بود و نامههای او را به شهرها میبرد. در آن مدتی که امام بیمار شده بود، او هم مثل دیگران نگران و غمگین بود.
آن روز حضرت صدایش کرد و نامههایی را که برای بعضی از شیعیان شهرهای دیگر نوشته بود، به دستش داد و فرمود: «اینها را به دست صاحبانشان برسان. پانزده روز دیگر این جایی و وقتی نزدیک خانه شدی، صدای گریه و شیون از خانهام خواهی شنید و میبینی که پیکر مرا برای غسل و کفن میبرند.»
ابوالادیان غمگین شد. بار دیگر به یاد موضوع جانشینِ امام افتاد. پرسید: «آقای من! اگر این اتفاق غمبار رخ میدهد، پس برایمان بگویید که امام بعد از شما کیست؟» . . .
به ادامه مطلب بروید ...
ادامه مطلب ...