ظهور و نشانه‌ها

ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از دین خود برگردد خداوند در آینده جمعیتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز متقابلاً خدا را دوست دارند، و در برابر مؤمنان خاضع و متواضع، و در برابر کافران نیرومندند.» چنین روایت کرده است: هنگامی که از رسول خدا(ص) دربارة این آیه سؤال کردند، حضرت دست مبارک خود را بر شانة سلمان زد و فرمود: «این و یاران او و هموطنان او هستند»

یکی از عناوین بارز ایرانیان که از دوران رسول اکرم(ص) و تاریخ صدر اسلام تاکنون در نزد مسلمانان شهرت بسزایی داشته و از مهم‌ترین، و معروف‌ترین عناوین مردم ایران به شمار می‌رفته است، نام «فارس» می‌باشد:

1. مرحوم طبرسی در «تفسیر مجمع البیان»، ذیل آیة شریفة: «یا أیّها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقومٍ یحبّهم و یحبّونه أذلّةً علی المؤمنین أعزّةً علی الکافرین1؛ ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از دین خود برگردد خداوند در آینده جمعیتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز متقابلاً خدا را دوست دارند، و در برابر مؤمنان خاضع و متواضع، و در برابر کافران نیرومندند.» چنین روایت کرده است: هنگامی که از رسول خدا(ص) دربارة این آیه سؤال کردند، حضرت دست مبارک خود را بر شانة سلمان زد و فرمود: «این و یاران او و هموطنان او هستند»، سپس فرمود: «اگر دین و در روایت دیگری اگر علم به ستارة پروین بسته باشد و در آسمان‌ها قرار گیرد مردانی از فرزندان فارس آن را در اختیار خواهند گرفت».2

2. در روایت دیگری که مفسّران ذیل آیه شریفة «وإن تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم؛3 و اگر شما [ای جمعیت عرب به دین و ایمان] پشت کنید، خداوند مردم دیگری را به جای شما بدل خواهد گرفت»، نقل کرده‌اند، چنین آمده است: گروهی از یاران رسول خدا(ص) گفتند: یا رسول الله، این مردمی که خداوند آنان را در کتاب خود یاد کرده است چه کسانی هستند؟!

حضرت(ص) دست مبارکش را به پای سلمان که در کنار رسول خدا(ص) نشسته بود، زد و فرمود: «این، قبیله‌اش و هموطنانش هستند». سپس فرمود: «قسم به پروردگاری که جان من در قبضة قدرت اوست، اگر «ایمان» به ستارة پروین آویخته باشد، مردانی از مردم «فارس» آن را در اختیار خواهند گرفت».

3. در روایت کوتاه دیگری که دربارة ایرانیان از امیرمؤمنان علی(ع) نقل شده چنین آمده است:
پیغمبر اکرم(ص) دربارة مردم فارس فرمود: همچنان‌که شما (عرب‌ها) به خاطر حمایت از دین، آنان را با شمشیر خواهید زد، دنیا منقضی نمی‌شود و به آخر نمی‌رسد، مگر اینکه همین ایرانیان به خاطر تازه شدن اسلام و حمایت از قرآن، و پیاده شدن دستورات آسمانی این کتاب الهی، شما را با شمشیر خواهند زد و با شما خواهند جنگید.

4. در نامه‌ای که رسول گرامی اسلام(ص) در دوران بعثت خود به خسرو پرویز ـ پادشاه ایران ـ برای پذیرش اسلام نوشته، و آن را به وسیلة مردی به نام «عبدالله بن حذافه» برای وی ارسال فرموده، چنین آمده است:

«نامه‌ای است از محمّد رسول خدا به سوی کسرای برزگ زمامدار مردم فارس. سلام خدا بر کسی که از هدایت راهنمایان پیروی نماید و به خدا و فرستادة او ایمان بیاورد و به یکتایی خداوند و اینکه شریکی ندارد و اینکه محمّد(ص) بندة خدا و فرستادة اوست گواهی دهد.

من تو را به سوی خداوند تبارک و تعالی دعوت می‌نمایم که فرستادة خداوند به سوی تمام مردم هستم تا کسانی را که روانی پاک و دلی زنده دارند، انذار کنم و حجّت و بیان خداوند بر کافران ثابت گردد. اسلام بیاور تا سالم بمانی. اگر از پذیرفتن اسلام امتناع ورزی، گناه همة ملت به گردن تو خواهد بود».6

در این نامه، همان‌گونه که ملاحظه می‌شود پیامبر اکرم(ص) از پادشاه ایران به عنوان «بزرگ زمامدار مردم فارس» یاد فرموده است.

5. در حدیثی که در رابطه با پیشگویی‌های رسول گرامی(ص) پیرامون آیندة ایرانیان حدیثی از آن بزرگوار نقل شده که آن حضرت به مسلمانان مژده داده اند که مردم ایران دین اسلام را خواهند پذیرفت و پس از پذیرفتن اسلام وفادارترین مردم نسبت به آن خواهند بود و در راه گسترش آن بیش از هر ملت دیگر اخلاص و صمیمیت نشان خواهند داد، در آن روایت چنین آمده است: «بهره و نصیب مردم فارس در دین اسلام از همة ملّت‌های دیگر بیشتر و بزرگ‌تر است».7

6. در حدیث کوتاه دیگری که در همین رابطه از آن برزگوار نقل شده، نشان می‌دهد که ایرانیان از اسلام بهرة بیشتری خواهند گرفت. هیچ ملّتی به اندازة آنها از منبع روشنی بخش وحی پرتو نخواهند گرفت، حدیث چنین است: «سعادتمندترین عجم‌ها نسبت به اسلام، اهل فارس هستند».8

در حدیث دیگری که دربارة دینداری ایرانیان و ایمان و اعتقاد راسخ آنان نسبت به دین حنیف اسلام از زبان گهربار آن حضرت بازگو شده، چنین آمده است:

پیامبر بزرگوار به یکی از یاران نزدیک خود به نام «ابو ایوب» که گویا از روی تعصّب عربیت، یکی از ایرانیان را به خاطر اینکه زبانش فارسی بود سرزنش می‌کرد فرمود: «ای ابوایوب! او را به خاطر اینکه زبانش فارسی است، سرزنش مکن، چه آنکه اگر دین به ستارة پروین بسته باشد، فرزندان فارس و مردم ایران به آن دست خواهند یافت».9

در این روایات چنان‌که خوانندگان گرامی ملاحظه نمودند، پیغمبر اکرم(ص)، ایرانیان را به عنوان فارسیان و مردم فارسی زبان یاد نموده، و به علاوه، با بیان آن جملة معروف و تاریخی خود10 از تلاش‌های پی‌گیر و مداومشان کوشش‌های بی‌دریغ و پرثمرشان در پیشبرد دین مبین اسلام، و همچنین جانبازی‌ها و فداکاری‌ها و از خود گذشتگی‌های ایثارگرانة آنان در راه به ثمر رساندن اهداف آسمانی قرآن، پیشگویی نموده است.

عجم

کلمة «عجم» نیز مانند کلمة «فُرس» یکی دیگر از عناوین ایرانیان در تاریخ اسلام است. و تمام محدّثان، مؤلّفان و مورّخان اسلامی این کلمه را چه در زمان گذشته و چه امروز در مورد «ایرانیان» به کار برده، و از آنان به نام «عجم» یاد کرده‌اند، از این رو لازم است مقداری دربارة آن توضیح دهیم.

کلمة «عجم» کلمه‌ای عربی و به معنای سخن مبهم و نامفهوم است و مقصود از آن، کسی است که غیرعرب باشد، و اعراب این کلمه را در مورد افراد غیرعرب به کار می‌برند.

در «لسان العرب» (کتاب لغت) دربارة مادة «عجم» آمده است:
«عجم، به کسی گفته می‌شود که عرب نباشد و منظور عرب، از کلمة عجم کسانی هستند که عرب زبان نباشند. بنابراین کلمة عجم کلمه‌ای است که تمامی اقوام و ملل مختلف جهان را که غیرعرب باشند در بر می‌گیرد، و همة دنیای غیرعرب را شامل می‌شود.

با دقّت و تتبّع بیشتر در ریشة این لغت به خوبی روشن می‌شود که گرچه اکثر اهل لغت کلماتی چون عجم، عجمه، اعجام، اعاجم، و اعجمی را به معنای ابهام در سخن و نارسایی در بیان و سخن نامفهوم و ناآشنا معنا کرده و کلمة عجم را به طور مطلق در معانی یاد شده به کار برده و در کلیة افراد غیرعرب استعمال نموده‌اند، امّا در عین حال از خلال سخنان آنها معلوم می‌شود که لفظ عجم غیر از معنای اصلی و واقعی آن، که مطلق افراد غیرعرب باشند، از نظر استعمال، معنا و مفهوم دیگری دارد که با معنای اصلی آن به طور کامل موافقت نمی‌کند.

چنانکه این معنا بر صاحب «مجمع البحرین» و کتاب «المنجد فی اللغـ[» پوشیده و مستور نمانده و هر دوی آنها، آن را تصریح کرده‌اند.11و12 بنابراین کلمة «عجم» نیز مانند کلمة «فرس» در لغت عرب یکی از عناوین مشهور ایرانیان است.

واژه عجم در قرآن کریم
واژة عجم در قرآن کریم با لفظ اعجمی13 آمده است، ولی مفهومی که این لغت در قرآن شریف دارد با مفهومی که در اصطلاح عرب در مورد ایرانیان به کار می‌رود، تفاوت بسیار دارد.

زیرا: کلمة اعجمی در اصطلاح قرآن مجید به معنی غیرفصیح و لکنت در زبان است و به کسی گفته می‌شود که نقصی در بیان او باشد، مثلاً قرآن کریم می‌فرماید: «و لو جعلناه قرآناً أعجمیّاً لقالوا لو لا فصّلت آیاته أأعجمیٌ و عربیٌ».14

اگر قرآن را غیرفصیح نازل می‌کردیم و الفاظ و معنایش نمی‌شد، می‌گفتند: چرا آیاتش مفصل و روشن نشده است، آیا می‌شود قرآن اعجمی یعنی: غیر فصیح بوده و پیغمبر عربی و فصیح باشد.15

در آیة دیگری که قرآن کریم موضوع اتّهام مخالفان را به پیغمبر اکرم(ص) مطرح ساخته، در مقام رد گفتار نابخردانة کفار و مشرکان چنین آمده است: «و لقد نعلم أنّهم یقولون إنّما یعلّمه بشرٌ، لسان الّذی یلحدون إلیه أعجمیٌّ و هذا لسانٌ عربیٌّ مبینٌ»16 ما می‌دانیم که کفار می‌گویند، این قرآن را بشری به او تعلیم می‌دهد (اینان توجه ندارند) که زبان یا لغت آن کس که تعلیم قرآن را به او نسبت می‌دهند، غیر فصیح و غیر عربی است ولی این قرآن زبان فصیح و عربی آشکار است».

اینک به روایاتی چند که دربارة عجم وارد شده و مقصود از آن ایرانیان می‌باشند، توجه فرمایید:

1. در «سفینةالبحار» مادة عجم می‌نویسد: عبدالله بن عمر از رسول خدا(ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: در عالم رؤیا گوسفندان سیاهی را دیدم که گروه انبوهی گوسفند سفید داخل آنها شدند.

مردم از آن حضرت پرسیدند یا رسول‌الله این خواب را شما چگونه تعبیر فرموده‌اید؟
فرمود: «تعبیر خواب من این است که عجم، هم در دین شما داخل خواهد شد، و هم در خون و نسب شما یعنی: هم به دین شما ایمان خواهد آورد، و هم با شما ازدواج خواهند کرد و خونش با خون شما مخلوط خواهد شد».

مردم با تعجب پرسیدند: یا رسول‌الله، عجم دین اسلام را خواهد پذیرفت و در خون ما با ما شریک خواهند شد؟! فرمود: «آری. اگر ایمان به ستارة پروین آویخته باشد، مردمانی از عجم بدان دست خواهند یافت.».18

مؤیّد این روایت که منظور از عجم خصوص ایرانیان است همان روایاتی است که قبلاً دربارة فارس یادآور شدیم و دیگر تکرار نمی‌کنیم.

2. در جلد پنجم «صحیح» ترمذی، در باب «برتری عجم» می‌نویسد: رسول خدا(ص) سورة جمعه را هنگام نزول، بر اصحاب می‌خواند تا به این آیة شریفه رسید: «و آخرین منهم لمّا یلحقوا بهم؛19 و دیگرانی که هنوز به ایشان ملحق نشده اند» مردی گفت یا رسول الله، اینها چه کسانی هستند که هنوز به ما ملحق نشده‌اند؟مشرق کجاست و خراسان کدام سرزمین است؟

با توجّه به اینکه «مشرق» سرزمین وسیع و پهناوری است که کلیة مناطق شرقی جهان، از کشورهای عربی خاورمیانه و حجاز گرفته تا شامات و عراق و ایران و حتّی برخی از کشورهای مجاور ایران را تا سرحدّ «چین» نیز شامل می‌شود، باید دید منظور رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) که فرموده‌اند: «پرچم‌های سیاهی از مشرق زمین نمایان می‌شود و صاحبان آن پرچم‌ها برای دولت حضرت مهدی(ع) زمینه‌سازی می‌کنند»، از مشرق کجاست و در کدامین نقطه از نقاط جهان واقع شده و چه کشورهایی را شامل می‌شود؟


موقعیّت جغرافیایی خراسان
در مورد موقعیّت جغرافیایی خراسان و شهرت و مرکزیت این منطقه در روزگار گذشته، جهانگردان و محدّثان و جغرافی‌دان‌های فراوانی در گذشته و حال سخن گفته‌اند، که ما در اینجا به نقل قسمتی از سخنان دو نویسنده، یکی از عصر حاضر و دیگری از قرن ششم هجری بسنده می‌کنیم:

1. از نویسندگان عصر حاضر، آقای حبیب الله شاملوئی مؤلف کتاب «جغرافیای کامل جهان» دربارة خراسان فعلی چنین می‌نویسد: «استان خراسان، وسیع‌ترین استان‌های ایران است، و از جمله استان‌هایی است که با دو همسایة ایران ـ شوروی (سابق) و افغانستان ـ هم مرز است. این استان از شمال به جمهوری ترکمنستان (شوروی) ـ از مشرق به جمهوری افغانستان، از جنوب به استان‌های سیستان و بلوچستان و کرمان ـ و از مغرب به استان‌های مازندران و اصفهان و فرمانداری کلّ سمنان محدود است.1

2. جهانگرد نامیِ قرن ششم، یاقوت حموی در کتاب معروف خود به نام «معجم البلدان» دربارة سرزمین خراسان چنین می‌نویسد: خراسان، سرزمین وسیع و پهناوری است که نخستین نقطة مرزی آن متّصل به «عراق» است و آخرین نقطة آن تا حدود هندوستان می‌رسد، و دارای شهرهای عمده و بزرگی است که از آن جمله است: نیشابور و هرات و مرو و این سه، از شهرهای بزرگ خراسان محسوب می‌شود، و بلخ و طالقان و نسا و آبیورد، و سرخس و همه آبادیها و شهرهائی که در فواصل میان شهرهای نامبرده قرار دارد تا برسد به نهر «جیحون»، همه و همه جزء سرزمین خراسان است.

صاحب «معجم البلدان» پس از آنکه حدود مرز و بوم خراسان را مطابق نظریة خود بیان می‌کند، گفتار بلاذری، یکی دیگر از مورّخان نامی (م.279 ق.) را این‌گونه بیان می‌دارد: «بلاذری گفته است: خراسان دارای چهار بخش است: بخش اوّل: عبارتست از «ایران شهر» که مشتمل است بر شهرهایی چون نیشابور و کوهستان و دو طبس و هرات، و بوشنج، و باذغیس، و طوس که اسم آن طبران است.

بخش دوم: که عبارتست از مروشاهجان، و سرخس، و نسا، و آبیورد، و مرورود و طالقان و خوارزم و آمل که در بالای نهر جیحون واقع است.

بخش سوم: قسمت‌های غربی نهر جیحون است که فاصلة بین آن و بین نهر جیحون هشت فرسخ است و آنها عبارتند از: فاریاب، جوزجان، طخارستان بالا، خست، اندرابه، بامیان باقلان، الج، رستاق بیل، بدخشان.

و بخش چهارم: ماوراءالنهر است که عبارتست از بخاری، و شاش، و طراربند، و صغد و هوکس و نسف و روبستان و اشروسنه و سنام قلعه مقنع و فرغانه و سمرقند.

و آنگاه یاقوت حموی می‌گوید: «سخن صحیح دربارة خراسان و حدود آن همان است که ما قبلاً بیان نمودیم، زیرا اگر کسی شهرهای دیگری را غیر از آنچه ما گفتیم به خراسان نسبت دهد به خاطر آنست که آن شهرها، جزء قلمرو حکومت خراسان و تحت نفود و حیطة تصرّف والی و حکمران خراسان بوده، و آن شهرها زیر نظر او اداره می‌شده و نام خراسان، همگی آن شهرها را در بر می‌گرفته است».

سپس می‌گوید: از شریک بن عبدالله روایت شده که وی گفته است: «خراسان، جعبة تیرهای خداوندی است که هرگاه بر ملتی غضبناک شود به وسیلة «خراسانیان» آنها را سرکوب می‌کند و همچنین می‌گوید: در حدیث دیگری وارد شده است که هیچ پرچمی از خراسان برای نبرد بیرون نیامده است که برگشته باشد، نه در جاهلیت و نه در اسلام، مگر اینکه به هدف خود رسیده است». سپس یاقوت حموی صاحب کتاب «معجم البلدان» بعد از مدح و تعریف مردم خراسان به دنبال سخنان خود چنین می‌گوید: «گروهی ندانسته و از روی نادانی به عیب‌جویی مردم خراسان پرداخته، می‌گویند: آنها مردمانی پست و بخیل‌اند و این سخن بهتانی بزرگ به مردم خراسان است. در کجای عالم می‌توان کسانی را یافت که مانند مردم خراسان باشند و حال آنکه افرادی مانند بخاری، قشیری، ترمذی، غزالی2 و حاکم نیشابورری دانشمندانی از اهل فقه و حدیث از میان آنها برخاسته‌اند».

نسبت دادن دانشمندانی چون بخاری، ترمذی و امثال آنان به مردم خراسان با آنکه بخاری از اهل بخارا و از سرزمین ماوراءالنهر است، به لحاظ همان شهرت و موقعیّت حسّاس سرزمین خراسان بوده است که اعراب و مسلمانان در هر دوره و زمانی آن را مساوی با شرق یا مشرق می‌دانسته‌اند، وگرنه هیچ دلیل دیگری در کار نبوده است.

به طور خلاصه، هم اکنون نیز استعمال لفظ مشرق و خراسان در مورد ایران در اصطلاح عرب حجاز و شام و عراق، شایع و رایج است، با این تفاوت که لفظ «خریسان» که مراد از آن همان خراسان است در زبان عرب حجاز و روستانشینان عراق مصطلح است، و نام مشرق در زبان مردم شام رواج دارد.

در هر حال، مشرق و خراسان، دو نام مترادفی است که علی‌رغم نام‌گذاری جدید از قدیم الایام تاکنون دربارة کشور ایران، استعمال می‌شده و تاکنون هم، استعمال هر دو لفظ، یعنی: مشرق و خراسان، در زبان ساکنان حجاز و مردم عراق، رایج است و امّا غربی‌ها، نام خراسان در نزد آنها آوازه و شهرتی ندارد بلکه آنها ایران را به نام «پارس» و «پرسا» یا «پرشیا» می‌شناسند و البته علّت آن هم دوری آنها از این منطقه می‌باشد، و لذا آنها مناطق شرقی دنیا را به سه بخش: خاورمیانه، خاوردور و خاورنزدیک تقسیم نموده و مناطقی را که در طرف شرق آنها واقع شده و نسبت به کشورهای آنان نزدیک‌تر بوده است، به نام خاور نزدیک و مناطقی را که نسبت به آنها بعد بیشتر داشته، مانند عربستان، شامات، عراق و ایران به نام خاورمیانه و مناطقی را هم که نسبت به آنها خیلی دورتر بوده است به نام خاوردور، نام‌گذاری کرده‌اند.


ماهنامه موعود شماره 104

پی‌نوشت‌ها:

1. جغرافیای کامل جهان، ص 123.
2. معجم البلدان، ج 2، ص 353، مادة «خراسان».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد