ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آصف بنبرخیابن شمعیا[1] (شمعون)[2]، داماد، جانشین،[3] وزیر و به قولى کاتب[4] سلیمانبنداوود(علیه السلام)، آصف از بنىاسرائیل[5] و براساس بعضى منابع[6]معلّم دوران کودکى سلیمان بوده است.
برخى او را پسر خواهر،[7] پسرعمو[8] یاپسرخاله[9] سلیمان مىدانند.
در تورات از شخصى به نام «اَساف بنبرکیا» نام برده شده که رهبرى گروهىاز سرود خوانان و سرایندگان داود را بر عهده داشته، واو را از فرزندان لاوىبنیعقوب بن اسحاق معرّفى کردهاست.[10]
دوازده مزمور از مزامیر تورات به او نسبت داده شده است.[11]
درباره اسم اعظمى که آصف، خداوند را با آن خواند، برخى بر این عقیدهاند که «یاحىّ یا قیّوم» بوده که به زبان عبرى «آهیا شراهیا» است. بعضى گفتهاند: «اللّه الرّحمن» بوده و مجاهد آن را «یاذا الجلال والإکرام» دانسته و زهرى از «یا إلـهنا و إلـه کلّ شىء إلـهاً وحداً لا إلـه إلاّ أنت» نام برده است.
آورنده تخت بلقیس
اغلب مفسّران در ذیل آیه 40 نمل/27 که به داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا پرداخته، از آصفبنبرخیا نام بردهاند.
شرح داستان براساس آیات 38 تا 40 نمل/27 چنین است:
سلیمان از یاران خود خواست که پیش از وارد شدن ملکه سبا، تخت او را در پیشگاه وى حاضر سازند. یکى از جنّیان مجلس گفت: من آن را پیش از آن که از مسند قضا که از بامداد تا ظهر ادامه داشته،[12] برخیزى، نزد تو مىآورم و بر این کار نیرومند و امینم. [سلیمان گفت: سریعتر مىخواهم.][13]
قرآن چنین ادامه مىدهد: «قالَ الَّذِى عِندَهُ عَلمٌ مِن الکِتبِ أَنَا ءَاتیکَ بِهِ قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَءَاهُ مُستَقِرًّا عِندَه قال هذا مِن فَضلِ رَبِّى لِیَبلُوَنِى ءَأَشکُرُ أَم أَکفُرُ = آنکه دانشى از کتاب داشت، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم برهم زنى، برایت مىآورم؛ پس چون سلیمان، تخت را نزد خود حاضر و پابرجا دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که سپاسگزارم یا ناسپاسى مىکنم».
مفسّران درباره شخصى که چنین دانشى داشته و چنین پیشنهادى کرده، بر یک نظر نیستند و احتمال دادهاند که او آصفبنبرخیا، خضر، ضبّةبناد، مردى صالح از جزیره، یملیخا، ملیخا، تملیخا، بلیخا، بلخ، اسطوم، اسطوس، اسطوع، سلیمان، جبرئیل، یکى از فرشتگان، ذوالنّور،[14] یا هود بوده است؛ ولى بیشتر مفسّران با استناد به روایات بر این عقیدهاند که این شخص، آصفبنبرخیا وزیر و دانشمند و فرد قابل اعتماد سلیمان بوده[15] که اسم اعظم* پروردگار را مىدانسته است؛ اسمى که هرگاه خداوند به آن خوانده شود، اجابت مىکند؛[16] ازاینروآصفرامستجابالدعوه مىدانند.[17]
روایات فراوانى از طریق اهلبیت(علیهم السلام)آصفبنبرخیا را وصىّ سلیمان معرّفى کرده و مقصود از «اَلَّذِى عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتب» را همین شخص دانسته است.
برپایه روایتى، رسول گرامى(صلى الله علیه وآله)مىفرماید: آورنده تخت بلقیس*، وصىّ برادرم سلیمانبنداود بود.[18]
بنا به نقلى، على(علیه السلام)نیز در موردى که کار خارقالعادهاى انجام داد و با شگفتى یاران مواجه شد، فرمود: آیا نمىدانید که آصفبنبرخیا وصىّ سلیمانبنداود بود؟ و نتیجه مىگیرد که چون پیامبراکرم نزد خدا گرامىتر از سلیمان* است، وصىّ او نیز از وصىّ سلیمان گرامىتر است.[19] مسعودى مىنویسد: چون مرگ سلیمان فرا رسید، خداوند به او وحى کرد که آصف را وصىّ خود قرار دهد و میراث، نور و حکمت را به وى بسپارد.[20]
جزایرى در ذیل آیه 14 سبا/34 که به موضوع مرگ سلیمان پرداخته، مىگوید: مدّتى که سلیمان در حال تکیه بر عصا قبض روح شده بود (براساسبرخىروایات، یک سال)آصفبنبرخیا تدبیر امور را در دست داشت.[21]
چون مرگ آصف نزدیک شد، به او وحى شد که فرزندش صفورا را جانشین خود کند و آنچه از نور و حکمت نزدش بود، به او واگذارد.[22] در تورات رَحُبعام فرزند سلیمان به عنوان جانشین وى دانسته شده است.[23]
مقصود از کتاب
رأى مفسّران درباره کتابى که دانشِ بخشى از آن نزد آصف بود، گوناگون است. بعضى آن را لوح محفوظ و برخى نامه سلیمان به بلقیس مىدانند و گروهى از جنس کتابهایى که بر پیامبران نازل مىشود و نیز جمعى آن را تورات شمردهاند؛ همچنین گفته شده که مقصود از کتاب*، اسم اعظم پروردگار متعالى است که دانشِ بخشى از آن نزد آصف بود.[24]
درباره اسم اعظمى که آصف، خداوند را با آن خواند، برخى بر این عقیدهاند که «یاحىّ یا قیّوم» بوده که به زبان عبرى «آهیا شراهیا» است. بعضى گفتهاند: «اللّه الرّحمن» بوده و مجاهد آن را «یاذا الجلال والإکرام» دانسته و زهرى از «یا إلـهنا و إلـه کلّ شىء إلـهاً وحداً لا إلـه إلاّ أنت» نام برده است.[25]
براساس روایتى، امام موسى کاظم(علیه السلام)سه روز پیش از شهادت، با خواندن اسم اعظمى که آصف خداوند را با آن خوانده بود، در یک چشم به هم زدن از زندان هارونالرشید در بغداد به مدینه رفت تا عهد امامت و وصایت را به امام علىبن موسى الرضا(علیه السلام)بسپارد؛[26]
همچنین از روایات استفاده مىشود که بهره آصف از اسم اعظم، اندک بوده است. کلینى از امامباقر و امام عسکرى(علیهما السلام)روایت کرده که اسم اعظم از 73 حرف ترکیب یافته و آصف یک حرف از آنها را مىدانست که چون به آن تکلّم کرد، در یک چشم به هم زدن تخت بلقیس در دسترس قرار گرفت و 72 حرف نزد امامان(علیهم السلام)و علم یک حرف، نزد خداوند ثابتاست.[27]
مفسران درباره آورنده تخت بلقیس احتمال دادهاند که او آصفبنبرخیا، خضر، ضبّةبناد، مردى صالح از جزیره، یملیخا، ملیخا، تملیخا، بلیخا، بلخ، اسطوم، اسطوس، اسطوع، سلیمان، جبرئیل، یکى از فرشتگان، ذوالنّور، یا هود بوده است
برخى مفسّران به طرح این پرسش پرداختهاند که آیا سلیمان براى آوردن تخت، به علم آصفبنبرخیا نیازمند بوده است؟
طبق نقل تفسیر عیّاشى، امام عسکرى(علیه السلام)در پاسخ به این پرسش فرمود: سلیمان از آنچه آصف مىدانست، ناتوان نبود؛ امّا دوست داشت امّت او (از جنّ و انس) بدانند که آصف، وصىّ و جانشین او و حجّت خدا است و آنچه آصف مىدانست، از علم سلیمان بود که به فرمان خدا، نزد آصف به ودیعه نهاده شده بود تا مردم در امامت و جانشینى او اختلاف نکنند؛ چنانکه خداوند این علم را در زمان داود(علیه السلام)در اختیار سلیمان گذاشت تا جانشین و حجّت بعد از داود بر مردم مشخّص شود.[28]
آلوسى مىگوید: اقدام نکردن شخص سلیمان بر آوردن تخت، دلیل بر ناتوانى وى نبود؛ بلکه عادت پادشاهان این است که از روى مصالحى کارى را که خود قدرت دارند، به دیگرى وامىگذارند.[29]
محىالدین عربى آورده است: این که یکىازیارانسلیمان چنینکارخارقالعادهاى را انجام داد، براى تثبیت مقام و منزلت سلیمان نزد حاضران، بهتر بود از اینکه خود به این کار اقدام مىکرد.[30]
قیصرى، شارح کتاب فصوص الحکم ابن عربی، گفته است: سلیمان قطب و خلیفه زمان خویش بود و بسیارکم است که اقطاب به طور مستقیم براى خودشان در عالم خرق عادت و تصرّفى کنند و خداوند همراهى عالمان امین و والا مقام را به آنان مکرمت فرموده که کارها و امورشان را به وسیله آنان انجام مىدهند.[31]
به هر حال، آصف با بهرهگیرى از دانش خود، از خداوند خواست تا تخت ملکه سبا را از مأرب به شام نزد سلیمان آورد و پس از لحظهاى، تخت نزد وى حاضر شد؛ در حالىکه فاصله پیمودن دو شهر، حدود دو ماه بوده است.
گفتهاند که آصف وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند؛ آنگاه دعا کرد و در یک چشم بر هم زدن، تخت نزد سلیمان ظاهر شد.[32] نیشابورى مىگوید: خداوند سه کرامت از کرامات اولیا را در قرآن یادآور شده است: یکى کرامت مریم است که طعام بهشتى برایش مىرسید، دیگرى کرامت اصحاب کهف است که سیصد سال در غار خوابیدند و سوم، کرامت آصف است که در طرفةالعینى تخت بلقیس را احضارکرد.[33]
نویسنده: على خراسانى
___________________
[1] قصص الانبیاء، ص 284.
[2] کشفالأسرار، ج7، ص222.
[3] المیزان، ج15، ص363.
[4] الکشّاف، ج 3، ص 367.
[5] قرطبى، ج13، ص136.
[6] سمرقندى، ج2، ص496.
[7] مجمعالبیان، ج7، ص349.
[8] قرطبى، ج13، ص136.
[9] قرطبى، ج13، ص136.
[10] کتاب مقدّس، سفر اوّل تواریخ، 15: 17 و 18، 16: 4 و 5؛ موسوعة الکتاب المقدّس، ص19.
[11] المدخل إلى العهد القدیم، ص315.
[12] بحارالانوار، ج 14، ص 269.
[13] بحارالانوار، ج14، ص269.
[14] کشفالأسرار، ج7، ص222؛ مجمعالبیان، ج7، ص349؛ مفحماتالاقران، ص154.
[15] سمرقندى، ج2، ص497.
[16] مجمعالبیان، ج7، ص349.
[17] کشفالأسرار، ج7، ص222.
[18] نورالثقلین، ج4، ص88.
[19] البرهان، ج4، ص220.
[20] اثبات الوصیه، ص76.
[21] النورالمبین، ص385.
[22] اثبات الوصیه، ص76.
[23] کتاب مقدّس، سفر دوم تواریخ، 9: 31.
[24] مجمعالبیان، ج7، ص349.
[25] همان، المیزان، ج15، ص363.
[26] عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج1، ص205.
[27] الکافى، ج1، ص286.
[28] مجمعالبیان، ج7، ص351.
[29] روحالمعانى، مج11، ج19، ص304.
[30] شرح فصوص الحکم، ص932.
[31] همان، ص925.
[32] جامعالبیان، مج11، ج19، ص200؛ روحالمعانى، مج11، ج19، ص306.
[33] قصص قرآن، ص291.
تنظیم برای تبیان: الف - شکوری