ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ماه صفر به روزهای آخر خود نزدیک میشود و البته چیزی از حزن و اندوه و ماتم این ماه کاسته نشده است، بلکه در آستانه پایان این ماه، شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شهادت امام مجتبی (علیه السلام) و شهادت امام رضا (علیه السلام) اندوه و ماتم شیعیان را افزون میکند. در ساعات آخر این ماه، با ما در ویژه نامه این لحظات همراه باشید...
معمولا انسان نسبت به چیزهایی که بیشتر نگران است سفارش بیشتری میکند مثل مادری که در سفر فرزندش نگران است بیشتر تلفن میکند، از مسیر و جادهای که وزارت راه بیشتر نگرانی دارد قدم به قدم(علامت های) احتیاط، احتیاط، آهستهتر، آهسته، حداکثر سرعت 30 کیلومتر میگذرد. پس هرچه را پیامبر صلی الله علیه واله بیشتر گفته و سفارش کرده معلوم میشود نگرانیاش از آن بیشتر بوده.کتاب بدون معلم !!
شاید بتوان گفت که کلامی را بیشتر از این سفارش نکرده که: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»(وسائلالشیعة، ج27، ص33)
(بدرستی که من دو چیز سنگین و گرانبها در میان شما میگذارم کتاب خدا و اهل بیتم هرکس به این دو تمسک کند گمراه نمیشود... و این دو از هم جدا نمیشود تا در بهشت نزد حوض کوثر بر من وارد شوند) اتفاقا چیزی را که بیشترین سفارش را حضرت داشت و میترسید گرفتارش شد حدود صدبار این کلام را تکرار کرد.
این که فرمود«لَنْ یَفْتَرِقَا» از هم جدا نمیشوند این دو، پس کسی که گفت «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»(المناقب، ج1، ص236) کتاب خدا قرآن بس است) باید گفت حرفش درست نیست. گفتند قرآن کافی است. و به همین واسطه و شعار امام علی علیهالسلام را خانه نشین کردند.
ما میگوییم اگر کتاب خدا بس است چرا حضرت صدمرتبه فرمود این دو (کتاب و عترت) از هم جدا نمیشوند، مگر نسخه بدون طبیب و ماشین بدون راننده و کتاب بدون معلم میشود، اینها با هم مفید است مثل سوزن و نخ، از هم جدا بشوند کاربرد ندارند، مکتب باید کنار رهبر باشد، هرگز جدا نمیشوند تا قیامت.
تلخ ترین حادثه
به یکی از اصحاب گفتند سخت ترین و تلخ ترین حادثه پیامبر صلی الله علیه واله چه بود؟ گریه کرد و گفت: دقیقه های آخر عمر حضرت بود فرمود: قلم و کاغذ بیاورید چیزی را یادداشت کنید تا «أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِی»(بحارالأنوار، ج22، ص497) هرگز گمراه نشوید.
بعضی گفتند تب حضرت زیاد شده و بالا رفته و نعوذبالله، استغفرالله، پناه بر خدا دارد هزیان میگوید.
گفت خیلی غصه خوردم درباره پیامبری که خداوند در قرآن میفرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى» (نجم/4-3) از جانب خود حرفی نمیزند مگر بر او وحی شود و در جای دیگر میفرماید: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر/7)
هرچه پیامبر گفت عمل کنید و آنچه نهی کرد ترک کنید. حرف او حرف خدا و بیعت با او بیعت با خداست و باز میفرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء/80) هر کس اطاعت از پیامبر کند اطاعت از خداوند کرده. سخن او سخن خدا و حرفهایش فتوکپی حرفها و کلام خداوند است.
پس نگرانی اول پیامبر صلی الله علیه واله جدائی قرآن از اهل بیت علیهم السلام بود.
متأسفانه در مسجدالحرام همه را با قرآن میبینی. میپرسی امام کاظم علیه السلام کیست؟ نمیداند. البته امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا علیهم السلام را شناخته و اهل بیت علیهم السلام را هم دوست دارند. بسیاری از اینها اسم امام رضا علیه السلام را نشینده اند.
درست همان چیزی که پیامبر صلی الله علیه واله نگرانی داشت. آنها اهل بیت را نمیشناسند ما هم برای امام زاده ها گنبد و بارگاه درست می کنیم ولی قرآن را نمی توانیم بخوانیم. ما اهل بیت علیهم السلام را پررنگ کرده ایم قرآن را کم رنگ و آنها به عکس.
تقوا
شرط یک تفسیر خوب
قَالَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه وآله: «إِنَّمَا الْخَوْفُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی ثَلَاثُ خِصَالٍ أَنْ یَتَأَوَّلُوا الْقُرْآنَ عَلَى غَیْرِ تَأْوِیلِهِ أَوْ یَتَّبِعُوا زَلَّةَ الْعَالِمِ أَوْ یَظْهَرَ فِیهِمُ الْمَالُ حَتَّى یَطْغَوْا وَ یَبْطَرُوا وَ سَأُنَبِّئُکُمُ الْمَخْرَجَ مِنْ ذَلِکَ أَمَّا الْقُرْآنُ فَاعْمَلُوا بِمُحْکَمِهِ وَ آمِنُوا بِمُتَشَابِهِهِ وَ أَمَّا الْعَالِمُ فَانْتَظِرُوا فَیْئَهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا زَلَّتَهُ وَ أَمَّا الْمَالُ فَإِنَّ الْمَخْرَجَ مِنْهُ شُکْرُ النِّعْمَةِ وَ أَدَاءُ حَقِّهِ»(خصال صدوق، ج1، ص164).
فرمود: بیشترین چیزی که بر امتم میترسم اینکه قرآن به غیر از جایگاه و معانی حقیقی خود معنی شود.
تفسیر قرآن و مفسر قرآن دو شرط دارد :
الف: باید خود تقوا داشته باشد
اگر تقوا نداشت معانی قرآن را دنبال سلیقه خود میکشاند، مثل کسی که منظور خاص دارد. هر وقت قدم هم میخواهد بزند از جایی میرود که به مقصود خود برسد.
«فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ» (آل عمران/7)
آنها که در قلوبشان مریضی و گیر و تنگی است تبعیت میکنند از آیات متشابه(تا بتوانند به هر شکل که خود میخواهد و سلیقه دارد معنی و تفسیر کند)
ب: امام و امامت
یعنی اگر کسی ظرفش آلوده باشد هر قدر هم آب در آن بریزند آلوده میشود، استخری که گربه مرده دارد، هرچه هم آب زلال بریزی باز هم بوی تعفن میدهد، و لذا فرموده: «هُدىً لِلْمُتَّقینَ» (بقره/2) متقین یعنی آنها که روحشان پاک است و دیگری «تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ» امام. یعنی کسی که میخواهد تفسیر بگوید، هم باید روحش پاک و دستش به اهل بیت علیهم السلام بند باشد و الا کج معنی میکند.
و باز میفرماید: «أَوْ یَتَّبِعُوا زَلَّةَ الْعَالِمِ» میترسم از اینکه شما دنباله رو یک عالم و دانشمند منحرف شوید.
غذایی که انسان میخواهد مصرف کند باید از طرف بهداشت جهت سلامت باید تایید کرده و مهر بزنند در صورتیکه غذای روح و فکر به مراتب از غذای جسم اهمیتش بیشتر است، چون غذای جسم چند ساعتی بیشتر در بدن نیست. غذای فکری عمری در مغز انسان میماند. چطور غذای جسم بهداشتی و استاندارد غذای فکر مهمتر است.
نگرانیهای اجتماعی پیامبر
قَالَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه وآله: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی التَّصْدِیقُ بِالنُّجُومِ وَ التَّکْذِیبُ بِالْقَدَرِ وَ ظُلْمُ الْأُمَّةِ»(بحارالأنوار، ج55، ص330)
بیشترین چیزی را که میترسم از ظلم امت به همدیگر است. فرمود من از مومن و مشرک نمیترسم از دورویی میترسم که هرروزی مشکلی میشود: «إِنِّی لَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِی مُۆْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً فَأَمَّا الْمُۆْمِنُ فَیَحْجُزُهُ إِیمَانُهُ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ کُفْرُهُ وَ لَکِنْ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مُنَافِقاً عَلِیمَ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَعْمَلُ مَا تُنْکِرُونَ»(منیةالمرید، ص136)
«مُنَافِقاً عَلِیمَ اللِّسَانِ» از منافقینی که زبانشان نرم و خوب است بیانش سحر میکند. «یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ» وقتی حرف میزند کیف میکنید. «وَ یَعْمَلُ مَا تُنْکِرُونَ» عملش خلاف حرفش میباشد.
قرآن میفرماید: «وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ» (منافقون/4) حتی وقتی منافق حرف میزند توی پیامبر هم حرفش را گوش میدهی. یعنی با چرب زبانی پیامبر صلی الله علیه و اله را جذب میکند.
نگرانیهای روحی پیامبر
می فرماید: «أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى»(کافی، ج8، ص58)تبعیت از هوای نفس و آرزوهای دراز تبعیت از هوای نفس شما را از حق و آرزوهای دراز، شما را از آخرت باز میدارد.
هنگامی که امام حسن (ع) به شهادت رسید، امام حسین (ع) او را غسل داد و کفن کرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلی که رسول خدا (ص) در آنجا بر جنازهها نماز میخواند، حرکت داد، و بر جنازه نماز خواند.
بنا به قولهای معتبر، امام حسن (ع) روز بیست و هشتم ماه صفر سال 49 هجری در سن 47 سالگی به خاطر خوردن زهر و مسمومیت ناشی از آن به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
«شیخ کلینی» از داشمندان بزرگ شیعی که کتابهایی در باب معرفی امامان دوازدهگانه شیعه دارد، از «ابوبکر حضرمی» نقل میکند که؛ «جعده» دختر «اشعث بن قیس کندی»، امام حسن (ع) را با زهر مسموم کرد. و نیز یکی از کنیزان، آن حضرت را زهر داد و مسموم کرد، زهر را برگردانید، ولی آن زهر در درون جان امام حسن (ع) جای گرفت و مجروح کرد و آن حضرت بر اثر آن، شهید شد.»
هنگامی که امام حسن (ع) به شهادت رسید، امام حسین (ع) او را غسل داد و کفن کرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلی که رسول خدا (ص) در آنجا بر جنازهها نماز میخواند، حرکت داد، و بر جنازه نماز خواند. اما این اقدامها همراه با فشارهای افراد منسوب به بنیامیه بود، به نحوی که آنها اجازه ندادند تا امام حسن (ع) در خانه حضرت رسول (ص) دفن شود و جسم پاک او را به قبرستان بقیع به خاک سپردند.
اما این کار نیز بدون حاشیهها نبود و ایادی دنیاطلب معاویه، با شقاوت و بیرحمی اقدام به تیرباران جسد فرزند رسول خدا (ص) کردند؛ در حالیکه خود را مسلمانان واقعی مینامیدند.
با این حال، تاریخ اسلام گواه است که یکی از جنایات هولناک معاویه در طول حکومت خود، به شهادت رساندن امام حسن مجتبی (ع) بود و ردپای این جنایت هولناک در تاریخ، به طور آشکار دیده میشود.
جنایت به این صورت شکل گرفت که معاویه ضمن توطئهای خائنانه و با بهرهگیری از دختر «اشعث بن قیس» (همسر امامحسن) او را مسموم و به شهادت رسانید. چهره شیطانی و پیمانشکن، و دورویی و نفاق معاویه که در طول حیات سیاسیاش فراوان خود را نشان میداد در ضمن این جنایت نیز روشنتر از همیشه در معرض دید همگان قرار گرفت.
تاریخ، این مطلب را با قوت هر چه بیشتر به اثبات رسانده است. با این حال افراد متعصبی چون «ابن خلدون» که از آبشخور آلوده بنیامیه سیراب میشد، جریان را بیپایه و ضعیف قلمداد کرده و مینویسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن بن علی (ع) به وسیله معاویه نقل شده، روایتی است که شیعه آن را ساخته و پرداخته است.»
البته این نظر خاص، ناشی از گرایشات خاص دینی «ابن خلدون» است که او برای دفاع از چهرهای مرموز و نامطلوبی همچون معاویه مفاد تاریخ اسلام را عوض کرده است.
مظلومیت امام در جریان دفن آن حضرت بیشتر جلب توجه میکند. هنگامی که اهل بیت (ع) میخواستند طبق وصیت آن حضرت، او را کنار قبر پیامبر (ص) دفن کنند، قدارهداران بنیامیه به مخالفت برخاستند. در این میان «مروان بن حکم» از میان آشوبگران فریاد برآورد: «در حالی که عثمان در دورترین نقطه بقیع به خاک سپرده شد، گمان میکنید که اجازه میدهم حسن بن علی (ع) در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟!»
پیشتاز آشوب، سوار بر مرکبی، ادعای مالکیت خانه را از طریق ارث کرده و ممانعت خود را تا پای جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا (ص) اعلان داشت.
حتی کار از این بالاتر گرفت و در نهایت شقاوت و سبعیت، جنازه امام را تیرباران کردند، تا جایی که کفن آلوده به خون شد و مشایعتکنندگان مجبور به تعویض کفن شدند.
سرانجام پس از این کشمکشها، شهید مظلوم را در بقیع به خاک سپردند. در سوگ این ریحانه رسول خدا (ص) بر طبق روایاتی که رسیده، مردم مدینه ـ که بیشتر آنها از فرزندان انصار بودند ـ به ماتم نشسته و بازارهای مدینه را بستند. عمر بن بشیر همدانی میگوید: «از اسحاق پرسیدم: متی ذل الناس؟ چه موقع مردم ذلیل شدند؟ پاسخ داد: حین مات الحسن و ادّعی زیاد و قتل حجر بن عدی؛ پس از شهادت امام حسن (ع) وَ قتل حجر بن عدی.»
آیت الله خامنهای: حقیقتاً فهم و ادراک بشرى کوچکتر از آن است که بتواند آن حقیقت عظیم و آن روح والا و بزرگ را، با آن نورانیت، بدرستى درک کند. آنچه بر زبان امثال ما جارى مىشود، مربوط به همین جنبههاى ظواهر قضیه است که:
فاق النبیّیّن فى خَلق و فى خُلق
و لم یدانوه فى علم و لا کرم
و کلّهم من رسول اللَّه ملتمس
غرفا من البحر او رشفا من الدیم
این چیزهایى است که عقل بشر و ادراک بشرى مىتواند در وجود نبى اعظم از دور مشاهده کند و در برکات احکام و قوانین و کلمات آن بزرگواران خود را غوطهور سازد.
ما امروز به عنوان مسلمان و به عنوان انسان، محتاج پیامبریم؛ حتّى به عنوان مردمانى از نوع بشر. چون پیغمبر اکرم رحمةً للعالمین بود؛ نه فقط رحمةً للمسلمین. همهى بشریت مرهون برکات و رحمت پیامبر اعظماند. آنچه که به عنوان رسالت الهى، آن بزرگوار به بشریت عطا کرده است - که جامع همهى مهامّ و کلیات آن، «قرآن کریم» است - امروز در اختیار ماست و مىتوانیم از آن بهره ببریم.
پیغمبر اکرم راه نجات را بر روى بشر باز کرد؛ راه صلاح را به روى بشر گشود؛ بشریت را در جادهاى تشویق به حرکت کرد که حرکت در این جاده مىتواند مشکلات بشر را از بین ببرد؛ دردها را درمان کند. بشریت دردهاى دیرین دارد که مربوط به یک دوره و یک زمان نیست؛ بشریت محتاج عدالت است، محتاج هدایت است، محتاج اخلاق والاى انسانى است، محتاج دستگیرى و رهنمایى است؛ عقل بشر، محتاج کمک مبعوثان الهى است. این راه را به روى بشر، پیامبر اعظم با همهى سعه و ظرفیت هدایت الهى باز کرد. آنچه که موجب شد و پس از این هم موجب مىشود که بشر از برکات این هدایت و این اعانت الهى برخوردار نشود، مربوط به خود انسانهاست؛ مربوط به جهل ماست؛ مربوط به کوتاهى و کاهلى و تنبلى ماست؛ مربوط به هوىپرستى و نفسپرستى ماست. بشر اگر چشم را باز کند، عقل را به کار بیندازد، همت بگمارد، حرکت بکند، راه باز است براى اینکه همهى این مشکلات و دردهاى دیرین و زخمهاى کهنهى بشرى درمان شود.
در مقابل این دعوت، دعوت شیطان است که جنود و یاران و دستپروردگان خود را در مقابل انبیاء همیشه بسیج کرده است و بشر بر سر دو راهى است؛ باید انتخاب کند.
امروز امت اسلامى - در همهى اقطار اسلامى - نگاه جدیدى به شریعت اسلام و آئین اسلام پیدا کردهاند؛ بعد از غفلتهاى طولانى، بعد از دور ماندن از زلال حقایق اسلامى در دورانهاى متوالى و قرون متعدد. امروز بشریت چشم گشوده است؛ دنیاى اسلام و امت اسلامى چشم گشوده است به احکام اسلام و معارف اسلام؛ چون فلسفههاى دستسازِ بشرى ضعف و ناتوانى خود را در صحنه نشان دادهاند. دنیاى اسلام، امروز مىتواند با تمسک به شریعت اسلامى و معارف اسلامى، پیشتاز بشریت به سوى تعالى و کمال باشد. دنیا، امروز آمادهى تحرک امت اسلامى است. پیشرفتهاى علمى بشر - در عمدهترین بخشِ آن، اخلاق و معنویت و روح دینى به زاویه و به حاشیه رانده شده است - و دانش بشرى و نگاه نوِ انسان به حقایق طبیعى عالم، مىتواند دستمایهاى براى حرکت امت اسلامى باشد. معارف اسلامى در اختیار دنیاى اسلام است؛ سیرهى پیغمبر، کلام پیغمبر، از همه بالاتر، «قرآن کریم» در اختیار دنیاى اسلام است و دنیاى اسلام مىتواند حرکت کند.
آیت الله مجتبی تهرانی (ره): جناده میگوید به عیادت امام حسن رفتم و دیدم حضرت با آن حال کذایی نشستند. ظاهراً در همان لحظات اواخر زندگی امام حسن بوده است، میگوید: وارد شدم و سلام کردم. دیدم دیگر دستم به امام حسن نمیرسد، لذا عرض کردم: «عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» گفتم: ای پسر پیغمبر، من را موعظه کن، پندی بده! فرمود: «قَالَ نَعَمْ» باشد. یک مرتبه حضرت رو کرد به من و فرمود: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ» ای جناده آماده سفر آخرت شو، زاد و توشه این سفر را فراهم کن، میخواست به او تذکر بدهد که ما میمیریم و باید برویم، این سفر زاد و توشه میخواهد، باید از اینجا زاد و توشه برداریم. «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُک»[5] ای جناده تو دنبال دنیا هستی، حالا مال و جاهش هرچه که باشد، اما موت و مرگ در طلب تو است و از آن غافل هستی. تو دنبال دنیایی و مرگ دنبال تو است. ای جناده اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که هستی بار نکن. ای جناده اگر از امور دنیا بیش از آنچه که قوت تو است، تحصیل کنی، خزانهدار دیگری هستی. ای جناده در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب و مرتکب شبهات عتاب. همین طور حضرت جناده را موعظه کردند. ای جناده از مذلت معصیت خداوند به سوی عزت اطاعت خداوند بیرون رو.
میگوید: همین طور که حضرت داشت صحبت میکرد، یک وقت دیدم نفس امام حسن قطع شد. نگاه کردم دیدم رنگ چهرهاش زرد شد و دیگر نمیتواند نفس بکشد. جناده میگوید: وقتی که من بر امام حسن وارد شده بودم دیدم تشتی جلوی آقا هست و لختههای خون است که از دهانش در تشت میریزد، گفتم: یابن رسولالله چرا خودت را معالجه نمیکنی؟ گفت: جناده مرگ را به چه چیز میشود معالجه کرد؟ میگوید: در این هنگام بود یک وقت دیدم برادرش حسین(علیهالسلام) و اسود ابن ابی الاسود وارد شدند. تا چشم امام حسن به او افتاد بلند شد و برادر را در آغوش کشید، بین دو دیدگانش را میبوسید. امام حسین در کنار امام حسن نشست، اینها با هم صحبت میکردند ولی رازگونه بود. گویا حضرت داشت وصیتهایش را به امام حسین میگفت. من با آنها فاصله داشتم، یک وقت دیدم حضرت بلند شد و گفت: «إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلیهِ راجِعونَ».