ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مجله « همشهری جوان » مصاحبه ی را با حامد زمانی در شماره جدید خود به چاپ رسانیده است. در این مصاحبه حرفهای تازه و جالبی را از حامد زمانی خواهید خواند.
دو صفحه مصاحبه را همینک می توانید در سایت بخوانید و دانلود کنید.
خوانندهای است که آمار دانلود آهنگهایش هر روز
بیشتر میشود و انگار دارد یک جریان تازه درست میکند
راوی جوان حضرت
ماه
تیپ و قیافهاش شبیه بیشتر خوانندههای جوان است،
مرتب و شیک لباس پوشیده و موهایش هم هنوز آرایش کنسرت دیشب را دارند. مثل بیشتر
خوانندهها نگران چهرهاش در عکسها است و بعد از عکس گرفتن فورا میخواهد ببیند
چطور افتاده. سعی میکند ژستهای ساده داشته باشد و نمیخواهد جنگولک بازی
دربیاورد، چون بیشتر از هر چیز نگران حرف طرفدارانش است، نگران تصویری که از «حامد
زمانی» و آهنگهایش برای خودشان ساختهاند. با همه این حرفها با بقیه خوانندههای
جوان، تفاوتهایی دارد که خیلی زود معلوم میشود. موقع حرف زدن بیشتر زمین را نگاه
میکند و فقط وقتی میخواهد از تاثیر کلامش مطمئن شود، نگاهی به صورتت میاندازد.
بر خلاف همه خوانندههای جوان زود مشهور شدن را دوست ندارد و دلش میخواهد به تدریج
شناخته شود. آرام و شمرده حرف میزند، اما وقتی پای مسائل اعتقادی وسط میرسد،
ناگهان تن صدایش عوض میشود. انگار که بخواهد تکلیف یک موضوع را برای همیشه معلوم
کند. از این هم نمیترسد که طرفدارانش را به خاطر اعتقاداتش از دست بدهد، چون به
درستی راهش خیلی مطمئن است و فکر میکند اگر هواداری هم داشته باشد به دلیل همین
اعتقادات است. خلاصه اینکه حامد زمانی میخواهد خواننده متفاوتی باشد و برای قشری
بخواند که تا به قول خودش تا حالا صدا نداشتهاند.
*
حامد
زمانی
متولد: ۲۱ فروردین ۱۳۶۷
محل تولد: میمه ی اصفهان
تحصیلات:
دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران
ویژگی: میخواهد جریان جدیدی از
موسیقی ارزشی را در کشور جا بیندازد.
همیشه به پاپ فکر
میکردم
اساتید آوازم به خاطر صدای من قبل از بلوغ میخواستند مرا به
تهران بیاورند، اما خودم هیچ وقت به موسیقی سنتی به طور جدی فکر نمیکردم. چون فکر
میکنم فضای سنتی استقبال خاصی ندارد مگر اینکه اتفاق تازهای در آن بیفتد یا همراه
با یکسری شلوغ بازیها باشد. همیشه پاپ را ترجیح میدادم برای اینکه حس میکردم
راحتتر میتوانم حرفم را با آن بزنم. شعرها هم مال خودم بود. از ۱۲ سالگی شروع به
شعر گفتن کردم و وزن و قافیه و عروض را در همان سن شناختم. البته در قالبهای
مختلفی مینوشتم، هم غزل داشتم، هم سپید و نیمایی و بعد هم ترانه. از اینکه شعرها
را خودم مینویسم، راضی هستم. چون من معتقدم که نمیشود در موسیقی به مردم دروغ
گفت. تو باید حرف دلت را بزنی تا مخاطب باور کند. به نظر من باید اعتقاد داشته باشی
و بخوانی تا حرفت به دل بنشیند. من زخم اعتقادات و فحش حرفهایی را که در شعرهایم
میگویم، خوردهام.
با «دیروز، امروز، فردا» معروف شدم
الان
میگویند حامد زمانی صبح میخواند و ظهر آهنگش در تلویزیون پخش میشود، اما اینطوری
نیست که من راحت به این موقعیت رسیده باشم. از سال ۸۵ تا ۹۱ خیلی شدید کار کردم و
واقعا زحمت کشیدم. تهیه کننده «سمت خدا» با من تماس گرفت تا برای تیتراژ برنامه
بخوانم. آهنگم را فرستادم اما چون من شناخته شده نبودم و صدا و سیما به من اعتمادی
نداشت، اتفاقی نیفتاد. در واقع من در مرحله گزینش رد شدم. متاسفانه تلویزیون
تجربههای خیلی خوبی از آدمهایی که مشهور کرده، ندارد و همین باعث میشود خیلی با
احتیاطتر کار کنند. زمان گذشت و به هر حال شناختی هم به وجود آمد. برنامه بعدی هم
که برای آن به من سفارش دادند، تیتراژ « دیروز، امروز، فردا» بود که خوشبختانه
بازخوردهای خوبی داشت و من حس کردم موفق شده.
به زور ریاضی
خواندم
فضای زمان ما اینطوری بود که حق انتخاب رشته نداشتیم. انگار یک
قانون بود که همه بچه درسخوانها باید ریاضی میخواندند و همه تنبلها انسانی یا
فنی و حرفهای. اما من اصلا ریاضی دوست نداشتم، به طور کلی ذهن من ریاضی نیست. خیلی
بامزه بود که من را همه به عنوان یک دانش آموز زرنگ میشناختند اما وقتی رفتم
ریاضی، با نمراتم همه معلمها را متعجب کردم. مثلا امتحان میگرفتند و ۱۲ میشدم،
مدام میپرسیدند مشکلی داری؟ میگفتم نه و این روند هی تکرار میشد و نمرات من هم
هر بار کمتر. تا اینکه آخر موفق شدم سال آخر تغییر رشته بدهم و انسانی، رشته مورد
علاقهام را بخوانم. من آنقدر ادبیات دوست داشتم که خیلی از قسمتها را به جای
استاد ادبیاتمان تدریس میکردم. الان خیلی از این تغییر رشته راضیام. خدا را شکر
بالاخره با رتبه ۱۳۷ هم در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران قبول شدم
نمیدانم موسیقی از کی شروع شد
من از۱۰ سالگی قرائت قرآن و آواز سنتی ایرانی را به
شکل جدی پیگیری میکردم و چند رتبه کشوری هم در قرائت دارم. مداحی هم دوست داشتم
اما هیچ وقت به طور حرفهای کار نکردم، بین خودمان و بچههای هیئت بیشتر کار دلی
بود. ولی نمیتوانم دقیق بگویم موسیقی در زندگی من از کی شروع شد، چون موسیقی همیشه
در زندگی من بود، حالا چه سنتی، چه پاپ. اما به نظرم موسیقی بی کلام اصالت ندارد.در
درجه اول مضمون موسیقی است که برای من اهمیت دارد ، بعد باید این محتوا و مضامین
متعالی باشند ،سوم هم اینکه موسیقی انتخابی باید متناسب با این مضامین باشد.اگر دقت
کنید میبینید ترسی که در طول تاریخ اسلام از ورود موسیقی وجود داشته ، به خاطر این
است که موسیقی در دست افراد درستی نبوده و در مجالس لهو و لعب استفاده می شده . در
حالی که هدف موسیقی باید این باشد که شنونده را به توجه و تذکر متمایل
کند.
توی ابر بالای سرم لیموزین مشکی بود
از همان اول خیلی
دوست داشتم علوم سیاسی بخوانم، چون خیلی به روحیات من نزدیک بود. علاقه من در حدی
بود که قبل از پیش دانشگاهی در سطح شهرمان یک مجله سیاسی به اسم« دست گرم»
داشتم.همه کار نشریه را خودم میکردم .بعدا این کار را در دانشگاه هم ادامه دادم.
تحلیلهای خودم و اخبار سیاسی را مینوشتم که همیشه هم اشتباه از آب در میآمد اما
برای من تجربه جالبی بود. کلا بچههایی که علوم سیاسی میخوانند با ذهنیت لیموزین
مشکی و سفارت و اینها میآیند اما بعدا میفهمید سیاسی بودن و کار سیاسی انجام
دادن، ربطی به رشته تحصیلی ندارد و خیلی از بزرگان ما هم علوم سیاسی
نخواندهاند.
خیلی بد سرم کلاه رفت
من
دغدغههایی داشتم و باید این حرفهایی که جمع شده بود را یک طوری به گوش همه
میرساندم. منتها شرایط اصلا مهیا نبود. آهنگ زینت آسمون را خیلی از افراد سرشناس
هم شنیدند، خیلی از بچههای مسئولین و نمایندههای مجلس همکلاسی من بودند و وقتی
آهنگ را شنیدند، مدام میخواستند که یک کاری انجام بدهم. با همان یک ترک من با آقای
حداد عادل ملاقات کردم. این وسط من تصمیم گرفتم حرکتی انجام بدهم و آلبوم منتشر
کنم. سال ۸۵ بود که پدرم با فروختن ماشین و این در و آن در زدن هشت میلیون تومان
برایم جور کرد تا من کارم را شروع کنم. اما نتیجه آن کار افتضاح بود. چون هیچ
شناختی از فضای موسیقی پاپ و آدمهای آن نداشتم، گیر افراد حقه بازی افتادم و
متاسفانه سرم کلاه رفت. خیلی سر آن کار ناراحت شدم. اما از همان جا بود که با افراد
باتجربهای آشنا شدم و توانستم کارهای خوبی انجام بدهم.
فکر میکردند خواننده یعنی
مطرب!
تصور کنید که من در یک خانواده مذهبی قاری قرآن بودم و خب وقتی
با پدرم راجع به موسیقی صحبت کردم، طبیعتا مخالفت کرد. متاسفانه درکی از موسیقی
نداشتند و فکر نمیکردند موسیقی هم میتواند ارزشی و مذهبی باشد و حرفهای خوب
بزند. خیلی برایشان سخت بود.اما من همیشه با این جمله مقام معظم رهبری فکر می کردم
که « هر اندیشه و انقلابی که در قالب هنر نگنجد ، ماندنی نمی شود » و معتقدم در حال
حاضر موسیقی در مقایسه با سینما و ابزارهای دیگر بهترین وسیله برای انتقال مفاهیم
انقلابی و اسلامی است چون زود شنیده می شود و راحت تاثیر می گذارد. اما بعد از
اینکه اولین کارم درباره امام حسین(ع) منتشر شد، نظرشان عوض شد و دیدند که میشود
کار متفاوتی هم کرد. سال ۸۴ و قبل از رفتن به دانشگاه بود که در اصفهان و بدون هیچ
پشتوانه مالی و حمایتی اولین کارم را شروع کردم. من هیچ آشنایی در عالم موسیقی
نداشتم و پدر و مادرم هم فرهنگی بازنشسته هستند و مسلما درآمد آنچنانی نداشتند که
بخواهند هزینه استودیو و این چیزها را بدهند. خودم پشت دستگاه نشستم. دو، سه روزه
کار «زینت آسمون» را که متعلق به امام حسین(ع) است، جمع کردیم و بعد هم دست به دست
پخش شد. آرام آرام از این ور و آن ور شنیدم که از کار تعریف میکردند. شعر و همه
کار از خودم بود غیر از تنظیم.
.
.
«حضرت ماه» بهترین کار من
است
به تدریج داشتم شناخته میشدم. بعد از تحریم، «خاک عزیز» را خواندم
که باز راجع به ایران بود. اینجا بود که من به شبکه سه دعوت شدم و دیدم اعتماد بین
ما دارد شکل میگیرد. همین جا هم میتوانستم بروم سراغ فضاهای دیگری که ربطی به این
کارها نداشتند و مثلا عاشقانههای روز بخوانم، اما این کار را نکردم. ولی اتفاقی که
باعث شد بین من و بقیه یک خط کشی صورت بگیرد، حرفی بود که در واکنش به آن آهنگ
توهین آمیز به امام نقی (ع) گفتم. روزنامهها این خبر را کار کردند و کلی این جمله
معروف شد. اما در اینجا کسانی هم بودند که به من اعتراض کردند و گفتند نباید با این
حرفها مخاطبم را از دست بدهم. چیزی که البته اصلا برای من مهم نبود، نمیتوانستم
بنشینم و ببینم یک آدمی به اعتقادات من و دوستان و ملتم توهین میکند و هیچ کاری
نکنم. از اینجا بود که من جدا شدم و فهمیدم مخاطبانم یک مسائلی را ازمن انتظار
ندارند. مثلا از من توقع عاشقانه ندارند.در کنگره امام هادی، آهنگ حضرت ماه را در
پاسخ به این کار خواندم که مردم هم دوست داشتند. بعد از این کارها تیتراژ ماه
عسل،شهدای ترور، آرمیتا، حجاب و کارهای دیگرم منتشر شدند که شکر خدا به واسطه لطف
مردم خیلی خوب شناخته شدند. مهم این است که من باید احساس نیاز کنم تا بخوانم نه
اینکه فقط به من سفارش بدهند و بخوانم.
حامد زمانی این روزها در استودیو مشغول انجام دادن
یک سری کارهاست که فعلا نمیخواهد در موردشان حرف بزند اما چون از این فعالیتها خبر
داریم میتوانیم بگوییم که منتظر گل کردن کارهای جدید اودر آینده نزدیک و بیشتر
شنیده شدن اسمش باشید/
گفت گو: مریم انصاری سعید
عکس ها : علی رنجبران
انصافا کارای حامد زمانی اکثراً قشنگن. انشاالله همیشه تو همین خط کارای ارزشی بمونه