از مشرق قلبم رسیده فاطمیه
رخت عزایم کو، رسیده فاطمیه
فرا رسیدن ایام پر از غم و غربت ؛ ناله و زاری فاطمیه را به پیشگاه حضرت موعود ( عج ) و همه شیعیان و عاشقان تسلیت عرض میکنم
التماس دعا
به امید ظهورت و گرفتن حق خاندان مظلومت یا مهدی
اللهم عجل لولیک فرج
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم، باغم، بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
من با که گویم این که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تیره غربت نهان شده
بانوی بی نشان که به هرسو نشان زاوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
هر چه یاشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است
ویژه نامه فاطمیه شامل :
۱ـ غمبارترین روز تاریخ
۲ـ زهرا، (س) درآستانه ملکوت
۳ـ صدای پای پیامبر
۴ـ چرا بلال اذانش را تمام نکرد؟!
۵ـ نشانی یک قبر بی نشان
۶ـ نشانی یک قبر بی نشان
۷ـ زمزمه زهرایى سلام الله علیها
۸ـ قبر دختر پیغمبر(ص) کجاست؟
۹ـ گریه روشنگرانه حضرت زهرا (س)
۱۰ـ چرا فاطمه را " شهیده" می خوانیم؟
۱۱ـ منتظریم، تاریخ جواب دهد!
۱۲ـ پیامکهای فاطمی
۱۳ـ فدک در طول تاریخ
۱۴ـ چرا فاطمه نامیده شد؟
۱غمبارترین روز تاریخ
دریاى بى کرانه عواطف و احساسات پاک علی به موج آمد و باران اشک از دیدگان فرو بارید؛ همان گونه که دست فاطمه در دستش بود، سر او را به سینه چسبانید تا شاید قلب طوفان زده اش آرامش یابد و اقیانوس متلاطم وجودش به سکون و آرامش گراید؛ و هر ساعتى گریستند.
لحظات عجیبى بود. فرشتگان به گریه افتادند و زمین و زمان رنگ غم گرفت .
آن گاه امیرمؤمنان فرمود: گرامى همسرم ! فاطمه جان ! مام پرفضیلت فرزندانم ، دخت پرشکوه پیامبر، با تو هستم !
با تو، جلوه نور، فروغ ابدیت ، دخت بهشت !
با تو، امانت گرانبهاى خدا و پیامبر، آرى با تو!
به خداى سوگند، تو بالاتر و داناتر از آن هستى که جز آن گونه که خود گفتى عمل کرده باشى .
معاذ الله ، انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اکرم و اشد خوفها من الله ان اوبخک بمخالفتى (745)
دوریت سوگ پیامبر را برایم تجدید مى کند،
محبوب دل پیامبر!
در مورد وصیت هایت مطمئن باش که على مرد وفاست ؛ همه را به جان مى خرم ، گرچه دشوار باشد و على تنها. واختار امرک على امرى ...
و آن گاه واپسین لحظات
فرشتگان بال در بال در فرودگاه وحى و رسالت فرود آمدند و درهاى آسمان ها تا عرش خدا گشوده شد. بوى عطرآگین بهشت در فضا پیچید و به مشام جان رسید و باغ ها، بوستان ها و چشمه سارهاى آن در برابر بانوى سرفراز دو گیتى جلوه گر شد.
حوریان بهشت صف به صف براى استقبال و خوش آمدگویى ایستادند.
فرشته وحى فرود آمد،
او که دیدگان حق بین و نافذ خویش را که بر روى این جهان بسته و بر جهان حقیقت گشوده بود، باز کرد و نگاهى پرمعناتر از همیشه به اطراف بسترش افکند و گفت : على جان ! آنچه را من دیدم شما نیز مى بینید؟ اینها ساکنان عالم بالا هستند و این فرشته وحى و او هم پدرم پیامبر است که به من اشاره مى کند و مى فرماید: یا بینة اقدمى فما امامک خیر لک
" دخت فرزانه ام بیا! بیا آنچه براى تو مهیا و آماده است برایت بهتر است ."
و آن گاه فرمود: السلام على جبرئیل ، السلام على رسول الله ، اللهم مع رسولک ، اللهم فى رضوانک وجوارک ...(746)
((سلام بر فرشته امین وحى !
سلام بر پیامبر خدا!
سلام بر همه فرشتگان و حوریان !
بار خدایا! مرا قرین و همراه پیامبرت قرار ده !
خداوندا! مرا در رضوان و همسایگى لطف و مهرت جاى ده !
خدایا! به سوى تو روانم نه چیز دیگر.
شیداى توام نه در هواى دیگر.
پدر جان ! درود بر تو! سلام بر مژده ات و بر وعده هاى راستین ات !
سلام بر تبسم دلنشینت !
سلام بر سیماى پرفروغ و جمال جهان افروزت !
سلام بر چشمان درخشنده ات !
پدر جان ! به دیده منت ؛ آمدم ، آمدم ))
و آن گاه این نداى مهر و این سرود عشق در کران تا کران هستى طنین افکن شد:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی .(747)
"هان اى روح آرامش یافته !
اینک خشنود و پسندیده به بارگاه پروردگارت بازگرد؛
و در زمره برترین بندگان من درآى و به بهشت پرطراوت و زیباى من وارد شو!))
فریاد! که دیگر فاطمه پرکشید و به پدر پیوست .
و آن گاه خون در رگ ها خشکید!
و آن گاه بود که دیگر اشک ها خون شد،
خون در رگ ها خشکید،
قلب هاى گرم و پر طپش یخ زد،
اندوه بر سینه ها کوه شد،
دست ها و پاها از تلاش و تحرک واماند،
خورشید از آسمان فرو غلتید،
دریا از موج و خروش به ساحل آرامش رو نهاد،
پرفرازترین قله استوار و سر به آسمان ساییده از هم پاشید،
قلب تپنده بشریت به یکباره از حرکت باز ایستاد،
باران خیر و مهر و رحمت از ریزش باز ماند،
چشمه ساران امید و نوید خشکید،
مهتاب اندوه زده و رنگ باخته ، رخ در نقاب کشید،
افق مه گرفته و غبارآلود، قیرگون گشت ،
و زمین تیره و تار گردید و لرزه بر ارکان آن افتاد،
سوگى سهمگین به گستره عصرها و نسل ها سایه افکند،
غمبارترین روز تاریخ رقم خورد،
برگرفته از: سیما و سیره ریحانه پیامبر (ص)، على کرمى فریدنى
۲زهرا، (س) درآستانه ملکوت
و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب» 1
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟ درست نمىدانیم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟ روشن نیست. کمترین مدت را چهل شب 2و بیشترین مدت را هشت ماه نوشتهاند 3 و میان این دو مدت روایتهاى مختلف از دو ماه 4 تا هفتاد و پنج روز 5 ،سه ماه 6 ، و شش ماه 7 است.
این همه اختلاف، و این همه روایتهاى گوناگون چرا؟ پیش از این نوشتیم که در چنان سالها، تاریخ حادثهها از خاطر یکى به ذهن دیگرى انتقال مىیافت. و چه کسى مىتواند ادعا کند که همه این ناقلان از اشتباه بر کنار بودهاند. و این در صورتى است که موجبات دیگر در کار نباشد. اما مىدانیم که در آن روزهاى پرآشوب، از یک سو دسته بندىهاى سیاسى هنوز قوت خود را از دست نداده بود، و از سوى دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط کدام کس پرواى ضبط تاریخ درست حوادث را داشت؟ بر فرض که هیچ یک از این دو عامل دخالتى در این روى داد نداشته باشد، بدون شک دستههاى سیاسى که پس از این تاریخ روى کار آمدند تا آنجا که توانستهاند تاریخ حادثهها را دستکارى کردهاند.
بارى به نقل مجلسى از دلائل الامامه در این بیمارى بود که دو تن از صحابى پیغمبر یعنی ابو بکر و عمر خواستار دیدار او شدند. اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمىداد. على (ع) گفت من پذیرفتهام که تو به آنان اجاز ملاقات دهى. فاطمه گفت حال که چنین است خانه خانه تو است 8 هر چند ابن سعد نوشته است ابو بکر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت که او را خشنود ساخت 9 اما ظاهرا از این ملاقات نتیجهاى که در نظر بود بدست نیامد. دختر پیغمبر به آنان گفت نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنین است! فاطمه گفت شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم 10 و آنان از خانه او بیرون رفتند. بخارى در صحیح نویسد: پس از آنکه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمىگذاریم زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مرد.11
در واپسین روزهاى زندگى، اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وى بود طلبید. چنانکه نوشتیم اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بود، چون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابو بکر بن ابى قحافه شوهر کرد. دختر پیغمبر به اسماء گفت:
- من خوش نمىدارم بر جسد زن جامهاى بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.
- من در حبشه چیزى دیدم، اکنون صورت آن را به تو نشان مىدهم. سپس چند شاخه تر خواست. شاخهها را خم کرد. پارچهاى به روى آن کشید. دختر پیغمبر گفت:
- چه چیز خوبى است. نعش زن را از نعش مرد مشخص مىسازد. چون من مردم، تو مرا بشوى! و نگذار کسى نزد جنازه من بیاید. 12
در آخرین روز زندگانى آبى خواست. بدن خود را نیکو شست و شو داد جامههاى نو پوشید و به غرفه خود رفت. خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند. سپس روى به قبله دراز کشید دستها را بر گونههاى نهاد و گفت من همین ساعت خواهم مرد 13 به نقل علماى شیعه، شوهرش على (ع) او را شست و شو داد. ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است 14 . لیکن چنانکه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد. و گویا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على علیه السلام همکارى داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانى را بدرود گفت، عایشه خواست به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد. عایشه شکایت به پدر برد که:
- این زن خثعمیه 15 میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمىگذارد من نزد جسد او بروم. بعلاوه براى او حجلهاى چون حجله عروسان ساخته است. ابو بکر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:
- اسماء چرا نمىگذارى زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا براى دختر پیغمبر حجله ساختهاى؟
- زهرا به من وصیت کرده است کسى بر او داخل نشود.
- چیزى را که براى نعش او ساختهام، وقتى زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برایش بسازم.
- حال که چنین است هر چه به تو گفته چنان کن. 16
ابن عبد البر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام براى او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آن را براى زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند.
منبع: زندگانى فاطمه زهرا(س)، سید جعفر شهیدی
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
1. همانا پرهیزکاران را نیکو بازگشتگاهى است. بهشت جاویدان که درهاى آن بروى آنان گشوده است.
2. بحار ص 191 ج 43. روضة الواعظین ص 151.
3. الاستیعاب ص 749.
4. بحار ص 213 ج 43.
5. عیون المعجزات بنقل مجلسى ص 212.
6. طبقات ج 8 ص 18.
7. انساب الاشراف بلاذرى ص 402.
8. بحار ج 43 ص 170 بنقل از دلائل الامامه و نیز رجوع شود به علل الشرائع ج 1 ص 178.
9. طبقات ص 17 ج 8.
10. بحار ص 171.
11. صحیح ج 5 ص 177.
12. استیعاب ص 751 و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 18 و انساب الاشراف ص 405 و بحار ج 43 ص 189 شود.
13. بحار ج 43 ص 172 به نقل از امالى شیخ طوسى و رجوع به انساب الاشراف ص 402 و طبقات ج 8 ص 17-18 شود.
14. طبقات ج 8 ص 18.
15. خشعم از قحطانیان و از عربهاى جنوبى بوده است. و این سرزنشى است که عدنانیان (و از جمله قریش) به قحطانیان مىکردند.
16. استیعاب ص 751، چنانکه نوشتیم اسماء در این تاریخ زن ابو بکر بوده است.
۳
صدای پای پیامبر
علامه "محمدرضا حکیمی" مقدمه مبسوطی بر کتاب «شهر گمشده»، نوشته ی محمد حسن زورق شهر، نوشته و در بخشهای پایانی با اشاره به شجاعت حضرت زهرا (س) و با بیان اینکه اگر ایشان به حمایت از امامت قرآنی بر نمیخاست «فاطمه فاطمه نبود، در حالی که فاطمه فاطمه بود، و تا ابد فاطمه فاطمه است...» چنین روایت کرده است:
«در مدینه پیچید که دختر پیامبر میخواهد با مردم سخن بگوید، مردم گویی چند برابر گنجایش مسجد پیامبر، در مسجد و اطراف آن گرد آمدند تا سخنان فاطمه را بشنوند. برای ورود دختر پیامبر و ناموس کبرای الهی در میان مردم و صحن مسجد، در گوشهای از مسجد پردهای آویختند، و فاطمه (س) در میان زنان مؤمن و محترم آل هاشم که در دو طرف او حرکت میکردند، وارد مسجد شد؛ فاطمه مانند پیامبر گام برمیداشت. مردم گویی صدای پای پیامبر را میشنیدند. و هنگامی که به سخن گفتن آغاز کرد گویی صدای پیامبر به گوششان میرسد.
فاطمه که روزی که میخواست متولد شود، بزرگترین زنان تاریخ آفرینش، از جمله مریم مقدس، از آسمان آمدند تا خدیجه کبری تنها نباشد، و فاطمه در آغوش آنان متولد شود، اکنون نیز که میخواست تاریخ را دوباره متولد کند، ارواح آدم و نوح ابراهیم و موسی و عیسی و جبرئیل و میکائیل، او را بدرقه میکردند، گویی عالم ملکوت الهی به زمین آمده بود و با فاطمه گام برمیداشت...
لحظههایی بس باشکوه و پرهیبت، و با این همه، دردناک بود؛ لحظههایی که اگر نبود، هیچ لحظهای از لحظههای تاریخ به بلوغ مضمونی و حماسی خویش نرسیده بود ... فاطمه وارد مسجد شد و در محل سخن گفتن قرار گرفت. با نخستین جملههایی که بر زبان راند مدینه منفجر شد، بلکه تاریخ، نه تنها مسجد... نالههای سوزان مردم، سوز روحی و ژرف فاطمه را منعکس میکرد و دیوارهای شهر مدینه را میسوزاند... و گریه امان خلق را بریده بود...
فاطمه چه گفت؟ قرآن - علی، عدالت - انسان ...
مدینه چه شد؟ سراپا لرزه و استماع ...
آن لحظات چه لحظاتی بوده است، و فاطمه(س) چه شخصیتی بوده و چه کرده است. اگرچه فاطمه نتوانست علی را دوباره تا ستیغ بلند غدیر، ستیغ آسمانی «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» برآورد، و قرآن را، در کنار چشمه خورشید، به دست علی، بر همه جامعهها بتاباند و امت واحد قرآنی بسازد، لیکن توانست علی را از قبر ساخته سیاست سفیانی بیرون آورد، و در معبر تاریخ قرار دهد، تا دست کم روزی، اگرچه برای مدتی کوتاه و پرمخاطره، حکومت قرآنی واقعی بتواند تشکیل شود، و مدینة النبی یک نمونه از خود به جای بگذارد، و نهجالبلاغه آفریده شود.
اگر علی(ع) در همان خانه نشینی و انزوایی که در جریان جنجال سقیفه بر او تحمیل شد، باقی مانده بود و خطبه آتشین و حرکت انقلابی دختر پیامبر او را دوباره مطرح نساخته بود، هیچگاه به همان خلافت ظاهری اندک ساده خویش نیز نمیرسید، و قرآن دیگر به هیچ وجه ابعاد فردسازی و جامعه پردازی خود را نشان نمیداد. آیا به دست چه کسانی میتوانست نشان دهد؟ همانان که کعبه را به منجنیق بستند، و سر پسر پیامبر را به سرنیزه در شهرها و هامونها گرداندند، و در شرابخواری و آدمکشی همانند نداشتند، و به هنگام خلافت، به قرآن میگفتند: قرآن، خدا حافظ! (هذا فراق بینی و بینک!)
یکی از مسایل بسیار مهم در این حادثه عظیم، مضامین خطبه فاطمی است، و سخنان دیگری که فاطمه(س) در این چند روز تا پایان عمر کوتاه خویش فرموده است. من سخن خود را در مینوردم. خطبهای که به تعبیر مورخ و محدث معروف، بهاءالدین اربلی (م: 695 ق): «علیها مسحه من نورالنبوه، و فیها عبقة من ارج الرساله، و قداوردهاالموالف و المخالف...»/ «خطبهای که فروغ نبوت از آن میتابد، و بوی خوش رسالت از آن میترواد، و شیعه و سنی آن را در کتابهای خود نقل کردهاند» باید اهداف الهی، انسانی، اقتصادی، معیشتی، اجتماعی، تربیتی و حماسی این خطبه را درک کرد.
تاکیدی که این خطبه بر ضرورت حکومت عادل میکند و به صراحت میگوید که در غیر حکومت عدل، مردمان بردگان زرخرید اقلیتی مستکبر و سرمایهدار خواهند بود و فاصله معیشتی مردم به بیش از حد تحمل وجدان انسانی و روح قرآنی خواهد رسید، باید فهمیده شود.
استاد حکیمی ادامه داده است: در آن روزها که علی(ع) نمیتوانست دست به شمشیر ببرد، فاطمه(س) از سخن شمشیری ساخت _ آتش بیان و حقنشان _ که هم خونی ریخته نشد، و هم حقیقت را تا ابد بر لوح زمانها و پیکره آبادیها و مکانها ثبت کرد.
اگر فاطمه(س) نبود، یا اگر به این قیام الهی اقدام نمیکرد، امروز نه تنها از ارزشهای اسلامی، بلکه از هیچ ارزش و فضیلتی چه بسا نشانی نبود و قرآن کریم، با انواع تفسیرهای اشعری و متعزلی و ماتریدی یا تاویلهای فلسفی و عرفانی، ماهیت و حیانیت و منزه از اختلاف بودن خود را از دست میداد، و از تفسیر مفسران راستین کتاب الهی، یعنی ائمه طاهرین(ع)، چیزی یافت نمیشد. لیکن این قیام قرآنی و حماسه فاطمی، سبب شد که علی(ع) از حذف مطلق مصون ماند، و پس از بیست و پنج سال، به روی کار آید و بتواند شهر نمونه قرآنی را بسازد، یعنی کوفه منهای فقر؛ چنان که احمد حنبل شیبانی _ امام مذهب حنبلی در کتاب فضایل الصحابه نقل میکند که علی(ع) فرمود: «ما اصبح بالکوفه احد الا ناعما، ان ادناهم منزلة لیاکل البر، و یجلس فی الظل، و یشرب من ماءالفرات»/ «در کوفه همه زندگیای مناسب دارند: صاحبان پایینترین شغلها نان گندم میخورند، خانه دارند، و از آب سالم و گوارای فرات مینوشند.»
علی(ع)، در همین چهار سال و اندی، با آن سه جنگ داخلی تحمیلی و ویرانگر، از هر فرصتی بهره جست، و دهها اصل قرآنی و ارزش اسلامی را در هدایت و تربیت فرد و جامعه، پی ریخت، و اصول انسانیت قرآنی و اسلامیت واقعی را متبلور ساخت، و با مردم سخنانی را در میان نهاد که حاصلی چونان نهجالبلاغه داشت، و عهدنامه مالک اشتر را نوشت که آییننامه حکومت قرآنی است، و هر حکومتی، در هر وقت و هر جا و متصدیان آن در هر لباسی، وقتی اسلامی است و حق دارد ادعای اسلامی بودن کند و مردم را به این نام به اطاعت وادارد، که از عهدنامه، سرسوزنی تخلف نداشته باشد.
علامه حکیم در پایان این مقدمه شور انگیز آورده است: فریاد عدالت فاطمه، در روز عاشورا، از حنجره فرزندش حسین(ع) نیز طنینافکن شد، چنان که روزی همان فریاد، از حنجره فرزند دیگرش مهدی موعود (عج) طنینافکن خواهد شد، و عدالت آفاقی و انفسی گستره زمین و آفاق زمان و عرصههای زندگی انسانی را خواهد گرفت... و این است حقیقت جاودان رسالت محمدی ... و این است که شیعه هماره فریاد میزند:
_ بعثت،
_ غدیر،
_ عاشورا،
_ مهدی...
نوشته ای شورانگیز از علامه حکیمی
۴
چرا بلال اذانش را تمام نکرد؟!
مدتها مدینه را ندیده بود. زندگى در غربتِ آن شهر، آزارش مىداد. شبها تا دیروقت به فکر فرو مىرفت. از جاى جاى آن شهر، تصویرى به ذهنش مىآمد. از مسجد و خانه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم، از خانه محقّر على و فاطمهعلیهما السلام، از کوچه باصفا و دوست داشتنى بنىهاشم و... اما آن شب، قبل از آن که بخوابد، خاطرههاى گذشته بیش از قبل افکارش را درنوردید. ذهنش به صحنه تاخت و تاز اندیشههاى پرفراز و نشیبى تبدیل شده بود. متحیر مانده بود. نمىدانست با آن همه تحولات روحى و فکرى چگونه سحر کند؟ ساعتها گذشته بود و او همچنان مىاندیشید. مرغ خوابش بال گشوده، رفته بود. در نیمههاى شب، بعد از ساعتها تفکر و سیر روحى، کمکم پلکهاى خستهاش به هم رسیدند. خواب، ساعتى بین او و افکارش جدایى انداخت. دیگر آرام شده بود. موج افکار به ساحل ذهنش نمىزد. در آن حال، ناگهان چشمش به شخصى افتاد که چهره نورانىاش دل او را برد. شخص پرنور و باصفایى بود. شباهتى به رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم داشت. بیشتر که دقت کرد، شناخت. خودش بود. تا شناخت، از خوشحالى خودش را گم کرد. مدتها بود که او را ندیده بود. در این مدت، اتفاقات زیادى رخ داده بود. مىخواست همه آن حوادث تلخ و شیرین را به او بگوید. به خودش آمد. حضرت به نزدیکش رسیده بود. نگاهش کرد. گل تبسم، روى لبهاى مبارکش روییده بود. فرمود:
- بلال! آیا هنوز وقت آن نرسیده است که من را زیارت کنى؟!
بیدار شد. باورش نمىشد. دستى به چشمانش کشید. از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم خبرى نبود. یأس و نا امیدى به دلش سایه افکند. افسرده و رنجور شده بود. بغضى در گلویش بند آمده بود. از اتاقش بیرون شد. شب، چادر سیاهش را همه جا گسترانیده بود. مثل این که «دمشق» لباس سکوت و وحشت به تن کرده بود. نسبت به آن شهر احساس تنفر پیدا کرد. از در و دیوارش ناشاد و گلهمند بود. از حاکم و وزیرانش بیش از دیگران دلخور و ناخرسند شده بود.
دیگر خاطرات «مدینه» او را تنها نگذاشت. لحظهاى آرامش نداشت. بىتاب و بىقرار شده بود. جملهاى که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به او فرمود؛ از مقابل دیدگان مرطوب و بارانىاش گذشت:
- بلال! آیا هنوز وقت آن نرسیده است که من را زیارت کنى؟!
سخن پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم تا سحر مشغولش کرد. با زدن سپیده از جایش برخاست. نمازش را که خواند، کوله بارش را بر دوش افکند. راه افتاد و شهر شام را پشت سر گذاشت.
هرچه به مدینه نزدیکتر مىشد؛ تصویر روشنترى از آن شهر دوست داشتنى به ذهنش مىتابید و بر شور و شوقش مىافزود. همین طور رویدادهاى گذشته بیشتر به خاطرش مىآمدند. جنجال سختى در درونش ایجاد شده بود. خاطره روزهایى که بر مأذنه مسجد شهر بالا مىرفت و بانگ برمىآورد:
- اللّه اکبر! اللّه اکبر! اللّه اکبر! اللّه اکبر!
بعد از ساعتها راه پیمایى مستمر، وارد شهر شد. از این که بعد از مدتها غربت و افسردگى وارد آن شهر مىشد؛ شادمان به نظر مىرسید. خوشحالىاش را از چهره برافروخته و لبان شگفتهاش مىشد خواند. گام برداشتن در شهر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، برایش لذت بخش بود. یک راست خودش را به مسجد رسول خدا رساند. خودش را به قبر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم چسباند. بخشى از آن را در آغوش کشید. چند مرتبه لبانش را به قبر نزدیک کرد. چشمانش را بوسه گاه گرد و غبار حرم نمود. چند قطره باران از آسمان ابرآلود دیدگانش به گونههاى آفتابزدهاش فرو افتاد. بغضى که از مدتها در گلویش بند آمده بود؛ ترکید. در آن حال، شروع کرد با پیامبر درد دل کردن:
- مولایم! تو که رفتى، همه چیز عوض شد. بین سفید و سیاه و آقا و غلام فرق گذاشتند. دیگر، از سیاهان و مظلومان حمایت نمىشد. من که مؤذّنت بودم؛ شدم یک غریبه نامحرم. من که هیچ، خیلىها این طور شدند. حتى برادرت على. مظلومیت او از من هم بیشتر بود. خودم دیدم که طنابى به گردنش آویخته، سوى مسجد مىکشیدند. از فاطمهات که نپرس! بعد از آن که بین در و دیوار قرارش دادند؛ زمین گیر شد. وقتى که میخِ در به سینه دردمند و پر اسرارش فرو رفت، شد مادر یک شهید.
هنگامى که فهمید شوهرش را مىبرند، ناله کنان به دنبالش دوید و گفت:
- نمىگذارم همسرم را ببرید!
بعد از على و دخترت، سراغ من نیز آمدند. آن روز که من را با دستان بسته برده بودند، گفتند:
- بیعت کن!
گفتم: من فقط با جانشین رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم بیعت مىکنم. منظورم را فهمیدند. به گریبانم چنگ آویختند. با توبیخ و سرزنش گفتند:
- این است پاداش کسى که تو را از شکنجه قریش نجات داد؟
برق شمشیرهاى برهنه آنان به هراسم انداخته بود. هرچه بود، صبر کردم و گفتم:
- اگر خلیفه مرا براى خدا آزاد کرده، پس براى خدا از من دست بردارد.
اما آنها دست بردار نبودند. خواستند تا اذان بگویم. اگر قبول مىکردم، راضى مىشدند. ولى نپذیرفتم. خطاب به آنها گفتم:
- عهد بستهام که جز براى پیامبر، اذان نگویم.
گریبانم را همچنان گرفته بودند. شروع کردند به دشنام دادن. آنگاه در حالى که از خشم به خود مىپیچیدند، فریاد کشیدند:
- حالا که بیعت نمىکنى؛ حق ندارى در مدینه بمانى!
چاره نبود. دیگر مجبور شدم با مدینه وداع کنم و مدتى آواره سرزمین شام گردم. آنجا نیز بىتو نبودم. همواره روح و روانم به یاد تو و شهر تو مىتپید تا این که خودت در آن شب نورانى دعوتم کردى:
«بلال! آیا هنوز وقت آن نرسیده است که من را زیارت کنى؟!»
فاطمهعلیها السلام روى بسترش افتاده بود. از شدت درد و تب به خود مىپیچید. گونههاى دردکشیده و نیلوفرىاش، استخوانى شده بود. نگاههایش کم سو و بىرمق به نظر مىرسید. در حالى که وجودش را هزاران درد و غم فراگرفته بود، پلکهاى سنگینش را برداشت و نگاه تبدارش را به اطرافیان دوخت و غمگینانه فرمود:
- دوست دارم صداى مؤذّن پدرم را بشنوم!
سخنش دهان به دهان به گوش بلال رسید. بلال در مقابل تقاضاى دختر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم چه مىکرد؟ لحظهاى به خود فرو رفت. غوغایى در درونش به تلاطم آمده بود. تمام حوادث و رویدادهاى گذشته از پیش چشمانش عبور کرد. بعد از چند لحظه سکوت و تفکر، سرش را برداشت. حسّ ملامتگرى در چهرهاش نمایان شد. نگاهش به مأذنه مسجد افتاد. گلدستهها زیبا و دوست داشتنى به نظرش آمد. در حالى که به مأذنه اشاره مىکرد، زمزمه کرد:
- یکبار دیگر براى شادمانى یادگار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر فراز این گلدستهها مىروم و «بانگ توحید» را اعلام مىکنم!
خودش را به یکى از آن گلدستهها رساند. به آسمان آفتابى شهر، چشم دوخت. خورشید، نور آتشینش را بر فضاى دم کرده شهر گسترانیده بود. رو به کعبه ایستاد. دستهایش را تا گوشش بالا آورد. در حالى که نگاهش با افق گره خورده بود، فریاد برآورد:
- اللّه اکبر! اللّه اکبر! اللّه اکبر! اللّه اکبر!
صداى بلال به گوش یادگار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز رسید. با شنیدن بانگ اذان، کبوتر خیال بانو به دوران شکوهمند پدرش سفر کرد. با زنده شدن خاطرههاى شیرین آن زمان، سرشک غم، در چشمان سرخگون و تبدارش حلقه زد. چند قطره اشک از برکه دیدگانش به صورت استخوانى و درد کشیدهاش فروغلتید.
فرازهاى اذان پى در پى بر فضاى شهر به طنین مىآمد. فاطمه نیز همنواى با آن، به گذشتههاى نه خیلى دور سیر مىکرد. آه نفسگیرى از سینه مجروح و پر التهابش بیرون مىشد. مؤذّن که به جمله «اشهد انّ محمّداً رسول اللّه» رسید؛ تاب و قرار فاطمه نیز تمام شد. همزمان با نالهاى غمگینانه، به زمین افتاد. چند لحظه بعد، صداى اضطرابآمیزى از پایین مأذنه، بلال را به خود آورد:
- بلال! خاموش باش که دختر رسول خدا از دنیا رفت.
مؤذّن صدایش را قطع کرد. هماندم خودش را کنار بستر دختر رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم رساند. فاطمه هنوز به هوش نیامده بود. مؤذن کنار بستر یادگار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به انتظار نشست. اشک در گودى چشمان مضطرش حلقه زده بود. لحظاتى بعد، اندک اندک پلکهاى فاطمه بالا رفت و نگاه مهرآمیز و دردآلودش به چهره پریشان مؤذن نشست و فرمود: - بلال! اذانت را تمام کن.
ولى بلال دیگر توان بالا رفتن بر مأذنه مسجد را نداشت. اهل مدینه نیز در هالهاى از سرگردانى و حیرت فرو رفته بودند. آنها از همدیگر مىپرسیدند: چرا بلال اذانش را تمام نکرد؟!
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
منبع: داستانهاى علوى، ج 3، ص 94، به نقل از من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 194 و تنقیح المقال، ج 1، ص 182. نویسنده: سید علىنقى میرحسینى
۶
نشانی یک قبر بی نشان
در لحظاتی که پیکر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفن می شد، عملا نیز توصیه او درباره ولایت علی (علیه السلام) ـ که مسیر حرکت سیاسی جامعه اسلامی را تبیین می کرد ـ دفن می شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ظرافتی که تنها از او باید انتظار داشت، علی (علیه السلام) را "ولی مؤمنان" معرفی کرد، نه "ولی مسلمین" و این واقعیت را تصریح کرد که کسانی که تسلیم شرایط سیاسی شده و اسلام آورده اند و اینک مسلمان نامیده می شوند، ولایت او را نخواهند پذیرفت. ولی از کسانی که به پیامبری پیامبر ایمان آورده و ولایت پیامبر را پذیرفته اند، انتظار می رود که پذیرای ولایت علی (علیه السلام) باشند.
در این شرایط، فاطمه (علیها السلام) می دید که عملا پیام و پیامبر هر دو از دست رفته اند و یا دست کم پیام پیامبر در برابر موج تجدیدنظرطلبی و ارتجاع1 در خطر از دست رفتن است و اگر کسی در مقابل این سیل زمانگیر و ایمان برانداز مقاومت نکند، همه چیز از دست خواهد رفت. همه چیز! ... برای همیشه! ...
این چنین بود که با استواری تمام در مسجدالنبی خطاب به همه آنهایی که به موازنه های سیاسی و به قدرت جدید "آری" و به وصایای پیامبر "نه" گفته بودند، گفت: "...ما مانند کسی که با کارد و نیزه پیکرش چاک چاک شود، در برابر شما استقامت و بردباری خواهیم کرد ..."2
هیچ کس باور نمی کرد که دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه از جان گذشته و بی باک، برای دفاع از پیام پیامبر به پاخیزد و از هیچ فرصتی فروگذار نکند. از رویارویی مستقیم با ارتجاع تا دعوت حضوری مهاجرین و انصار، از حضور هدفمند در مسجد النبی و کنار مزار شهدا تا بیان صریح اعتراض در خطبه ها و ملاقات ها و ...
به عنوان نمونه، او در روزهای آخر عمرش و در پاسخ به ام سلمه که حال او را جویا شد، صراحتاً اعلام نمود که: "محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست."3 در فرصتی دیگر فاطمه (علیها السلام) شبیه به همین اظهارات را به طور مبوسط و گسترده تر با زنان مدینه که به عیادت او رفته بودند، در میان گذاشت و گفت: "صبح کردم به خدا، بیزار از دنیای شما و خشمگین از مردهای شما ... وای بر اینان! چرا این منصب [جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)] را از فراز پایه های محکم و تزلزل ناپذیر رسالت و نبوت و وحی برکندند و از کسی که بر امر دنیا و دینشان خبیرتر و کارآمدتر بود، گرفتند؟ ... اینان از ابوالحسن چه عقده ای در دل داشتند؟ ... سوگند به خدا اگر زمام مرکب حکومت که رسول خدا به او سپرده بود، در دست او باز می گذاشتند و از او دفاع و پیروی می کردند، به خوبی این مرکب را مهار می کرد ... به راستی که اگر چنین کرده بودند درهای برکت آسمان و زمین به روی آنان گشوده می شد. اما ..."4
و در ادامه نیز همانند آخرین شعله های شمعی که در حال خاموش شدن است، از زبان او شنیده شد که فرمود: "...اکنون بیا و بشنو! هر چه از این پس زندگی کنی، روزگار تازه ها و شگفتی های دیگری به تو نشان خواهد داد ... به راستی کار اینان شگفت آور است! اینها دنباله ها را به جای پیشروان نشاندند و پیشتازان را رها کرده و پس ماندگان را گرفتند. هان! به خدا سوگند که این کردار نابجا و ناپسند، روزگار شما را آبستن حوادثی خواهد کرد که نتایج شوم آن را در آینده خواهید دید ..." 5
فاطمه (علیها السلام) که از هر فرصتی برای هشدار مردم زمان خود استفاده کرده بود و آنها، یا هشدار او را نادیده گرفته بودند و یا آن را نفهمیده بودند، اینک در اندیشه مردمی بود که در آینده خواهند آمد. برای آنها چه می توان کرد؟ آنها را چگونه می توان هشیار نمود؟ چگونه با آنها می توان سخن گفت؟ چگونه می توان به آنها خبر داد که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، پیام او قربانی دسیسه اشرافیت و جاه طلبی نخبگان سیاسی و فرصت طلبی آنها که اسلام را برای خود می خواستند و جهل و ساده اندیشی مردم شده است؟ چگونه می توان صدای اعتراض خود را به گوش تاریخ رسانید؟ راستی فاطمه (علیها السلام) چه وسیله ای در اختیار داشت تا با آن اعتراض خود را به گوش خلقها و نسلها و عصرها برساند؟ او حتی از حق گریستن در سوگ پیام و پیامبر نیز محروم شده بود.
از میان صفحات تاریخ صدای اعتراض فاطمه (علیها السلام) را در میان وصیتی کوتاه می توان شنید:
"بسم الله الرحمن الرحیم
علی! منم فاطمه! دختر محمد که خدا مرا به همسری تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگرانی. مرا شبانه حنوط کن، غسل ده و کفن کن و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن و کسی را خبر مکن. تو را به خدا می سپارم. به فرزندانم تا روز قیامت سلام می رسانم."6
فاطمه سفارش کرده بود که پیکرش مخفیانه به خاک سپرده شود. اختفای محل دفن پیکر فاطمه (علیها السلام) در حقیقت پیام او به تاریخ بود. پیامی به بشریت مسلمان برای همیشه تاریخ. هنگامی این پیام می توانست به همه نسلها و عصرها در عرصه تاریخ برسد که پیکر فاطمه (علیها السلام) مخفیانه به خاک سپرده شده باشد تا مردم نشانی قبر گمشده او را در داستان زندگی اندوهبار و اعتراض دائمی او به ارتجاع و استبداد جستجو کنند و بتوانند از این پنجره نگاهی نو و جدید به تاریخ اسلام و سرنوشت بشریت مسلمان داشته باشند.
امروز نیز چون همیشه، هر که در اندیشه رنج انسان و بشریت تحت ستم است، باید به راز قبر پنهان، سینه گدازان، اشک فروان و آه سوزان فاطمه (علیها السلام) بیندیشد و سخنان او را زمزمه کند و در حد خویش پیام فاطمه را به گوش جهانیان برساند ...
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
برگرفته از کتاب: “شهر گمشده؛ فاطمه چه گفت ...؟ مدینه چه شد ...؟”، نوشته محمدحسن زورق
پاورقی ها:
1ـ اینان کسانی بودند که به حکم آنکه در برابر گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، نظر خویش را هم به حساب می آوردند و در دوران قدرت، با کنار نهادن حکم خدا و رسول، به پندار خود عمل می نمودند، گویا تجدید نظر طلب هستند و از آنجا که پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به راه و رسم عرب جاهلی روی آوردند، مطابق تعبیر قرآن کریم، واپس گرا و مرتجع نامیده شدند.
2- منابع اهل سنت: بلاغات النساء، صفحه 14- جواهر المطالب فی مناقب الامام علی، جلد 1، صفحه 160
منابع شیعه: دلائل الامامة، صفحه 116- مناقب آل ابی طالب جلد 2 صفحه 50 - احتجاج، جلد 1، صفحه 138- کشف الغمه، جلد 2، صفحه 112 و ...
3ـ منابع شیعه: مناقب آل ابی طالب، جلد 2، صفحه 49- جامع الأخبار، صفحه 91 و ...
4ـ منابع اهل سنت: بلاغات النساء، صفحه 19- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 16، صفحه 234 و ...
منابع شیعه: معانی الاخبار، صفحه 354- کشف الغمه، جلد 1، صفحه 492- احتجاج، جلد 1، صفحه 108 و ...
5ـ منابع اهل سنت: بلاغات النساء، جلد 1، صفحه 9 - نثر الدر، جلد 1، صفحه 264
منابع شیعه: دلائل الإمامه، صفحه 41- کشف الغمه، جلد 1، صفحه492- احتجاج طبرسی، جلد 1، صفحه 108- امالی شیخ طوسی، صفحه 374
6- منابع شیعه:بحارالانوار، جلد 43، صفحه 214- بیت الاحزان، صفحه 18و ...
فرازهائی از وصایای صدیقه طاهره (علیها السلام)، به انحاء گوناگون در منابع اهل سنت ذکر گردیده است، به عنوان نمونه، تعدادی از منابع معتبر اهل سنت که به مسأله تدفین شبانه آن حضرت اشاره می کنند، عبارتند از: صحیح بخاری، جلد 5، باب غزوه خیبر، صفحه 139(چاپ سلطان عبدالحمید)- صحیح مسلم، باب "قول النبی لا نورث"، حدیث 1759- طبقات ابن سعد، جلد 8، صفحه 29 و 30- التنبیه و الاشراف، جلد 1، صفحه 106- سیر اعلام النبلاء، جلد2، صفحه 127و 128- اسد الغابة، جلد 3، صفحه 398- سنن بیهقی، جلد 4، صفحه 29 و 31- استیعاب، جلد 2 صفحه 114- خلاصه وفاء الوفاء، جلد 1، صفحه 259 و ...
۷
زمزمه زهرایى سلام الله علیها
من کنت مولاه فهذا على مولاه
باید باور کنى و مى دانم که حق دارى اگر باور نکنى.
من هم باور نکرده ام, آن روز را که تو آمدى و در کنارم نشستى و گفتى که چرا سلام مرا جواب نمى دهى! و چقدر برایم سخت بود. در دریاى چشمان توفانى تو غرق بودم و بغض گلویم را مى فشرد که در دل هزار بار, سلامت را جواب مى دادم تا بدانى هنوز هستم...
هستم که دست مجروحم را به کمک دست دیگرم بالا بیاورم و اشک را از چشمان دریایى تو که بر خاک قبرم مى ریزد, پاک کنم; هنوز هستم تا سرم را به دست بگیرى و درد دل کنى و من پهلویم درد بگیرد و رویم نشود که به تو بگویم...
على من! مولاى من! من فاطمه ام... همان فاطمه اى که همراه تو بود. حتى آنگاه که از مهاجر و انصار کمک مى خواستى و صد افسوس که آنان حقیقت را بر مصلحت ترجیح ندادند و به خانه خزیدند و خورشید را به فراموشى سپردند و حتى یک بار هم سرى به تإثر تکان ندادند تا دلت آرام شود.
على جان! رفیق خوب تنهایى هایم!
امشب که باز پیشم آمده اى, دیگر مى خواهم بگویم... فقط به تو! که شبها از درد پهلوى شکسته خوابم نمى برد ولى حتى یک بار هم صدایم در نیامد تا احساس غربت نکنى و تنهایى ات بیشتر نشود.
همسر عزیزم! من خوشبخت ترین زن دنیا بودم, چون تو را داشتم. من بهترین همسر عالم را داشتم. من مظلوم ترین و تنهاترین همسر عالم را داشتم. تو امیر مومنان بودى اما جاهلان این را نمى فهمیدند.
از هرچه دلت گرفت, از هر که دلت شکست با فاطمه ات بگو. همسر خوبم! سینه مجروح زهرا همیشه از آن توست و صندوق دار اسرار غربتت.
مى دانى چرا مرگ فاطمه ات این قدرها به تاخیر افتاد؟ به خاطر تو... به خاطر تویى که تنها شدى.
تویى که امشب زانوهایت تا شده اند و کنار قبر من نشسته اى و انگار فراموشت شده که حسین, خوابش نبرده است و زینب مادرى مى کند و تو... تو تنهاى تنها, هم ناله چاه و نخلستانى!
حق دارى... حق دارى که با دستانت بر خاک مزارم چنگ زنى.
ماه هم حق دارد که چهره اش را از تو بپوشاند و خاک قبرم را تاریک کند و نگذارد کسى اشکهاى تو را ببیند. حق دارى, حق با توست و تو.
با حق هستى.
پسر عمو وجود تو مایه آرامش فاطمه است.
على من! گریه کن! اما نه برخود که بر من؛ برفاطمه ات که بى على است, که بى تو است.
همسفر زندگى ام!
آن روز حتى سلمان و مقداد را هم به کمک نخواستم تا ثابت کنم که با پهلوى شکسته و با دست مجروح و صورت نیلى هم نباید دست از دامان امام زمان خود کشید, نباید حریم ولایت را بى دفاع گذاشت.
تنها دفاع کردم تا همه بدانند که در آن کوچه یک نفر هم به کمک من و تو نیامد.
صورتم را از نگاهت پوشاندم تا مبادا احساس شرم کنى که مبادا غصه بخورى. پهلوى شکسته ام را از چشم زینب پوشاندم و اشکهایم را از چشمان حسنین علیهم السلام.
آن شب حتى ام کلثوم هم کنارم نشست و پیشانى ام را بوسید. چشم باز نکردم و گذاشتم فکر کند که مادر آرام خوابیده است و توانسته مادر را غافلگیر کند.
اما تو همه چیز را فهمیدى. این را از نگاهت دانستم, از زود به خانه آمدنت و تا دیروقت بیدار ماندنت.
از نگاههاى نگران و مضطربت, از نواى امن یجیبت و از چشمهاى عذر خواهت که به زبان بى زبانى مى گفت: اینها همه اش به خاطر من است)!
عزیزم! على جانم! فاطمه ات کتک خورد اما اینها همه به خاطر تو بود.
على جانم! على جان!
دوست دارم تا صبح بر مزارم باشى اما باید بروى که امشب حسین بهانه مرا گرفته است و تا تو نروى آرام نمى گیرد و زینبم کوچکتر از آن است که آرامش کند.
همسرم! امام مظلومم! برو دست خدا به همراهت.
برو مهربان فاطمه تا سحر چیزى نمانده است!
ماهنامه کوثر ـ شماره 42، نوشته حمیده رضایى
۸
«و لاى الامور تدفن لیلا بضعة المصطفى و یعفى ثراها»
اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند، از بى حرمتى مخالفان مىترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمىتوان گرفت. آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على (ع) کشمکش داشتند، کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنان که در مدینه حاضر بودند، حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مىکردند. براى رعایت ظاهر هم که بوده است به دختر پیغمبر حرمت مىنهادند. و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمىکردهاند. نیز نمىتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر او معین است. قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده است به تقریب مىتوان روشن ساخت. پس موجب این پوشیده کارى چیز دیگرى است. همان سببى است که خود او در جملههائى که شاید آخرین گفتارهاى او بوده است بر زبان آورد. همان سخنان که بزنان عیادت کننده گفت: «دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم» او مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابو بکر و عمر بر على (ع) خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. وى سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود و آنان پذیرفتند.1
بارى بر طبق روایتى که کلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا (ع) آورده است:
امام در پاسخ احمد که از محل قبر فاطمه (ع) پرسید گفت: او را در خانهاش بخاک سپردند. و چون بنى امیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت.2 ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد: آنچه درستتر مىنماید این که او را در خانهاش یا در روضه پیغمبر بخاک سپردند.3
در مقابل این روایت، ابن سعد که در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روایت کند: مغیرة بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیم روز گرمى دیدم که در بقیع ایستاده بود. بدو گفتم:
-ابو هاشم براى چه در این وقت اینجا ایستادهاى؟
-در انتظار تو بودم! به من گفتهاند فاطمه (ع) را در این خانه (خانه عقیل) که پهلوى خانه جحشیین است بخاک سپردهاند. از تو مىخواهم این خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند!
- بخدا سوگند این کار را خواهم کرد!
اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند. عبد الله بن جعفر گفت هیچ کس شک ندارد که قبر فاطمه (ع) در آنجاست.4
اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مىشد. اما علماى شیعه روایتهائى آوردهاند که نشان مىدهد دختر پیغمبر را در بقیع بخاک سپردهاند. بعلاوه در ضمن این روایات آمده است که براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر 5 و به روایتى چهل قبر ساختند. و این قرینهاى است که قبر در داخل خانه نبوده، زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است. و نیز روایتى در بحار دیده مىشود که مسلمانان بامداد شبى که دختر پیغمبر بجوار حق رفت در بقیع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند.6
مجلسى از دلایل الامامه و او به اسناد خود روایتى از امام صادق آورده است که بامداد آن روز مىخواستهاند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على (ع) روبرو شدهاند از این کار چشم پوشیدهاند.7
بهر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از کسانى چند نشان مىدهد و پیداست که او مىخواسته است با این کار آن ناخشنودى را آشکار سازد.
منبع: زندگانى فاطمه زهرا(س)، سید جعفر شهیدی
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
1. مناقب ج 1 ص 504.
2. اصول کافى ج 1 ص 461.
3. ج 3 ص 365.
4. طبقات ج 8 ص 20.
5. بحار ص 182.
6. بحار ص 171.
7. بحار ص 171.
۹گریه روشنگرانه حضرت زهرا (س)
شکل دیگر مبارزه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با غاصبان ، عزاداری ایشان بر پدر بزرگوارشان است. گریه های ایشان بر پدر صرفا به جنبه های عاطفی باز نمی گردد. به همان اندازه که حضرت زهرا (سلام الله علیها) نسبت عاطفی با پیامبر داشتند، امیر مومنان هم نسبت به پیامبر عاطفه داشتند. بنابراین گریه های فاطمه(سلام الله علیها) هدفمند بوده است. چرا که ایشان نخست سراغ فدک می روند و بعد به نوحه و شیون بر پیامبر می پردازند. حضرت بر قبر پیامبر رفتند و گریه و شیون آغاز کردند در بطن این کار اعتراض به وضعیت موجود نهفته است و اظهار تظلم به رسول الله (صلی الله علیه و آله) در آن موج می زند.
زنان مدینه برخی از پرسشهای خود را در زمان حضرت رسول از فاطمه (سلام الله علیها) می پرسیدند و ایشان پاسخ می دادند. بنابر این به نوعی استاد زنان مدینه بودند بنابر این ایشان را در عزاداری همراهی کردند.
شاگردان دور او جمع می شدند و سخنان او را می شنیدند و او شروع به افشاگری می کرد. آنها این کلمات را به همسران خود انتقال می دادند بنابراین اوج بیداری از این کانون گریه برخاست و از طریق زنان به خانه های مدینه سرایت کرد و برای ابوبکر و دستگاه حکومت بحران ساز شد. بنابراین نخست تلاش کردند فاطمه (سلام الله علیها) را خاموش کنند. در تاریخ آمده است که اهل مدینه یا بزرگان مدینه ، خدمت امیر مومنان آمدند و به ایشان عرض کردند گریه های زهرا(سلام الله علیها) آرامش ر ا از ما گرفته است نه شبها خواب داریم و نه روزها آرامش داریم که به دنبال کسب و کارمان برویم. به طور طبیعی نمی توان پذیرفت که مردم چنین رفتاری را با فاطمه (سلام الله علیها) داشته باشند. پدر این امت رحلت فرموده است و همه ی این امت باید در فراغ پدر خود نیز شیون سر دهند طبیعی است این امت باید به فاطمه(سلام الله علیها) حق بدهند که به عزاداری بپردازد و اعتراضی نداشته باشند و در غم ایشان شریک باشند و در سوگواری ها شرکت کنند از این رو در می یابیم که اعتراض کنند گان ا ز غاصبان خلافت بوده اند.
مطلب قابل تامل اینکه گریه زهرا (سلام الله علیها) اگر در خانه باشد مگر تا چه مسافتی شنیده می شود که اهالی مدینه بگویند ما آرامش خود را از دست داده ایم و اگر بر قبر پیامبر باشد آن نیز درون خانه و خروج صدا اندک خواهد بود.
جوسازی گروه نفاق و حاکم مبنی بر این بود که گریه مستمر زهرا (سلام الله علیها) در کنار قبر و حضور زنها در کنار ایشان آرامش را از مدینه سلب نموده است و این نشان از عمق تاثیر این حرکت بر مدینه دارد. غاصبان خلافت از ترس روشنگری های فاطمه (سلام الله علیها) فضایی در مدینه ایجاد کردند و عده ای از مردم ساده لوح نیز فریب خوردند و نزد علی (علیه السلام) آمدند و شکایت کردند.
سوگواری حضرت زهرا (سلام الله علیها) روشنگرانه بوده است و هویت غاصبان خلافت را فاش کرده است و آنان را بر آن داشت که شماری از بزرگان گروه خود را به نزد علی (علیه السلام) بفرستند و نیز جوی در مدینه ایجاد کنند و برخی از مردم ساده لوح را بر آن دارند که به علی (علیه السلام) اعتراض کنند این گروه برای ایجاد این فضا دست به اقداماتی زدند. از جمله اینکه عمر حدیث جعلی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جعل می کند که میت در اثر گریه های اهل او عذاب می شود. اینان با این جعل اعتراض خود را وجهه ی دینی بخشیدند و گفتند ما به این دلیل که پیامبر در آن دنیا معذب نباشد می گوییم دخترشان گریه نکند. این در حالی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای حضرت حمزه و جناب جعفر اشک ریختند و برای فرزندشان ابراهیم نیز گریستند و موارد دیگری نیز در کتابهای حدیث و تاریخ آمده است .فاطمه(سلام الله علیها) در برابر این اعتراضات ساکت نشدند بلکه راه مبارزه را تغییر دادند و دست حسنین (علیهما السلام) را گرفتند و در حالی که در میان جماعتی از زنان مدینه بودند به قبرستان بقیع می رفتند و در سایه ی درختی برای رسول خدا نوحه سر می دادند. اما گروه غاصبان خلافت برای خاموش کردن فاطمه (سلام الله علیها) آن درخت را قطع کردند. امیر مومنان برای ایشان مکان مسقفی فراهم کردند که در آن به سوگواری بپردازند. این مکان بیت الاحزان نامیده شد.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) با برخی از زنان مدینه در روزهای دوشنبه و پنج شنبه به قبور شهدا می رفتند و بر قبر حضرت حمزه حضور می یافتند و برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عزاداری می کردند و می فرمودند: اینجا رسول خدا بودند و آنجا مشرکان. از این عبارت در می یابیم که زهرا (سلام الله علیها) برای زنان وقایع جنگ احد را باز می گفتند و معلوم است که جنگ احد افشاگر منافقان بود. چرا که آنان در این جنگ گریختند ابوبکر و عمر و عثمان فرار کردند و امیر مومنان در این جنگ ایستادگی کردند و باعث نجات جان رسول خدا شدند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) می خواستند بگویند که امروز حکومت را کسانی به عهده گرفتند. که در جنگها فرار می کردند بدیهی است که بانوی حاضر این سخنان را انتشار می دادند و چهره ی منافقان و غاصبان برای مردم آشکار می شد و حکومت غاصبان به تزلزل می افتاد.
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
برگرفته از کتاب"مهار انحراف" بازکاوی حوادث پس از رحلت پیامبراکرم
۱۰
چرا فاطمه را " شهیده" می خوانیم؟
بدون شک فاطمه علیهاالسلام به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است ، چرا که قضایاى حمله به خانه او، و وارد آمدن آسیب هاى فراوان بر دست و پهلو و سینه و جنین ، ادامه زندگى را بر او بسیار دشوار کرد.
و در این مدت کوته پیوسته از صدمات وارده رنج مى برد، و سرانجام در اثر همان آسیب ها به شهادت رسید. اینک جهت اثبات شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام نگاهى به شواهد و دلائل موجود مى پردازیم.
ناگفته نماند که از امام حسن علیهاالسلام مجتبى و امام صادق و امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمودند: ما منا الا مسموم اءو شهید1 و شک نیست که فاطمه علیهاالسلام جزو منا مى باشند.
افزون بر این که روایات صریح و روشنى بر شهادت حضرت فاطمه داریم که معصومین روى این جهت تکیه کرده اند:
1-پیامبر پیش از رحلت خود در یک پیشگویى به على فرمود: پس فاطمه اولین کسى است که به من ملحق خواهد شد، در حالى که حزن و اندوه او را فراگرفته ، حق او را غصب کرده و وى را کشته اند بر من وارد خواهد شد.2
2-پس از شهادت فاطمه ، مدتى امیر مؤ منان از یاران فاصله گرفته و از خانه بیرون نرفت . برخى از یاران و دوستان على علیه السلام که این وضعیت براى آن ها گران آمده بود از عمار یاسر خواستند تا به خانه على رفته و از او بخواهد تا از دوستان فاصله نگیرد.
عمار براى رساندن پیام ، به خانه حضرت على رفته و از وى خواست تا از خانه بیرون بیاید.
حضرت در پاسخ فرمود: بدان اى عمار! این فقید از دست رفته ، دختر رسول خدا دار فانى را وداع گفت در حالى که مظلوم بود و حق او غصب شده و شهید از دنیا رفت . سپس از جاى برخاسته در حالى که اشک از چشمانش سرازیر بود خانه را ترک گفت ...3
3-سلیم بن قیس از على نقل کرده وقتى که ابوبکر به قنفذ پیام فرستاد که اگر فاطمه مانع شد او را بزن پس او را براى آن که دست از على بردارد به طرف دسته در خانه اش فشار داده و یک دنده از پهلویش را شکست و جنین او را سقط کرد، و پس از آن ماجرا در بستر بیمارى بود تا این که در اثر همان صدمات ، شهید از دنیا رفت .4
4-امام حسین علیه السلام از محمد بن عمار بن یاسر از پدرش عمار حدیثى نقل کرده و در پایان همان حدیث ، عمار ضمن باز گو کردن ماجراى پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و هجوم به خانه فاطمه مى گوید: وقتى که پیامبر به لقاء الله شتافت ، و گذشت آنچه که گذشت به هنگام ورود به خانه فاطمه و بیرون آوردن پسر عموى او، از دست آن مرد به فاطمه آنچنان آسیب رسید که فرزند خود را سقط کرد و همان جریان باعث بیمارى و وفات وى بود.5
5-همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: علت وفات فاطمه علیهاالسلام این بود که قنفذ غلام عمر به دستور وى با غلاف شمشیر به دختر پیامبر صلى الله علیه و آله زد که در اثر همان زدن محسن سقط گردید و در پى این سقط جنین سخت بیمار گشت ...6
6-على بن جعفر از برادر خود امام موسى بن جعفر علیه السلام نقل کرده که فرمود: ان فاطمه علیهاالسلام صدیقة شهیدة .7
و بزرگان ما همانند شیخ مفید و دیگران بر این عقیده هستند که وى شهید از دار دنیا رفته است . وى در کتاب فقهى خود به نام المقنعة در زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام چنین آورده است : هرگاه به مدینه رفتى ... به روضه داخل شو و آن جا بایست و فاطمه علیهاالسلام را زیارت کن که او همان جا دفن گردیده ، پس هرگاه خواستى او را زیارت کنى به سوى قبله بایست و بگو...:
السلام علیک یا رسول الله صلى الله علیه و آله ، السلام علیک و على بنتک الصدیقة الطاهرة ، السلام علیک یا فاطمه علیهاالسلام بنت رسول لله صلى الله علیه و آله ، السلام علیک ایتها البتول الشهیدة الطاهرة ، لعن الله من ظلمک و منعک حقک و دفعک عن ارثک و لعن الله من کذبک.8
سال روز شهادت
و اما سال روز رحلت جانگداز فاطمه علیهاالسلام اگر چه در بین مورخین اختلاف نظر هست به گونه اى که برخى اقوال را به هجده نظر رسانده اند.10
اما مختار از بین این گفته ها فقط دو قول است و نظر بزرگان نیز بر همین دو گفته استوار است .
قول اول هفتاد و پنج روز پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله در نظر گرفته شده و برگرفته از روایتى است که به نظر علامه مجلسى صحیح است از امام محمد باقر نقل شده ؛ فرمود: وى هفتاد و پنج روز پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله بزرگوار از دنیا رفته است.11
قول دوم نود و پنج روز است ، چنان چه مرحوم اربلى از امام محمد باقر علیه السلام همین قول را نقل کرده 12 و ابو الفرج اصفهانى نیز از امام محمد باقر علیه السلام گذشت سه ماه پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرده 13 که قول پیامبر صلى الله علیه و آله را تایید مى کند.
در این جا علامه مجلسى ضمن صحیح خواندن روایت هفتاد و پنج روز فرموده: تطبیق دادن بین ولادت و وفات و عمر شریف فاطمه علیهاالسلام کار بسیار دشوارى است ؛ زیرا اگر رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در روز 28 صفر باشد باید وفات فاطمه در اواسط جمادى الاولى باشد و اگر به گفته اهل تسنن در دوازدهم ربیع الاول پیامبر صلى الله علیه و آله وفات نموده باشد، مى بایست وفات آن حضرت در اواخر جمادى الاولى صورت پذیرفته باشد و آن چه که ابو الفرج اصفهانى نقل کرده که فاطمه علیهاالسلام سه ماه پس از پدرش زنده ماند؛ ممکن است با قول مشهور که حضرت در سوم جمادى الثانى از دنیا رفته است ، منطبق شود، و خبر ابو بصیر از امام صادق بر همین قول است ، البته اگر بگوییم که روزهاى زیادى را امام بخاطر ناچیز بودنش ذکر نفرموده است.14
و شیخ مفید در تایید نظر دوم مى فرماید روز سوم جمادى الثانى سال یازدهم هجرت سال روز رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام زهرا مى باشد و این همان روزى است که در همه سال غم و اندوه مؤمنین تجدید مى شود.15
این بود خلاصه اى از زندگى پاره تن مصطفى و همسر على مرتضى که به طور اشاره و گذرا تقدیم خوانندگان شد؛ امید است خوانندگان عزیز ما را از کم و کاستى ها و یا ناهماهنگى هاى موجود در این چکیده عفو فرموده و اگر بر نکته اى دست یافتند، ما را بهرمند سازند.
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
منبع: فاطمه علیها سلام الگوى حیات زیبا، محمد جواد مروجى طبسى
1- حیاة الامام الحسن العسکرى ، ص 425.
2- بحار الاءنوار، ج 43، ص 173، بشارة المصطفى ، ص 199، اءمالى الصدوق ، ص 101.
3- الکوکب الدرى ، ص 250.
4- احتجاج طبرسى ، ج 1، ص 108.
5- دلائل الامامة ، ص 26.
6- همان ، ص 45.
7- الکافى ، ج 1، ص 458.
8- المقنعة ، ص 71.
9- مرآة العقول ، ج 5، ص 318.
10- رجوع شود به وفات الصدیقة الزهراء، ص 114.
11- بحار الاءنوار، ج 43، ص 15.
12- کشف الغمة ، ج ، ص ، بحار الاءنوار، ج 43، ص 189.
13- مقاتل الطالبیین ، ص 31، فتح البارى ، ج 7، ص 397، تهذیب التهذیب ، ج 12، ص 469.
14- بحار الاءنوار، ج 43، ص 215.
15- مسارالشیعة ، ص 66، مصباح کفعمى ، ص 511.
۱۱
زیارت فاطمه زهرا ( سلام اللّه علیها ) را هم در مسجد رسول خدا (صلّىاللَّهعلیهوآله) مى خوانیم و هم در قبرستان بقیع، چون قبر فاطمه زهرا ( علیهاالسّلام ) مفقود الأثر است، گویا خداوند براى تسلیت کسانى که عزیزان خود را در جبهه ها از دست مىدهند و حتى از جناره فرزندشان خبرى ندارند، چنین مقرر داشته که از قبر دختر پیامبر اکرم (صلّىاللَّهعلیهوآله) نیز خبرى نباشد، «اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ».
البته مفقود الأثر واقعى، ستمکاران و ریاکاران تاریخ هستند که در قیامت، اثرى از تلاشها و عمل خود را مشاهده نمىنمایند و ناله ها سر مىدهند که اى واى «ما اَغْنى عَنّى مالِیَه»، مال و ثروتم هیچ سودى نداشت.
«هَلَکَ عَنّى سُلْطانِیَهْ»2، سلطنت و قدرتم از دستم رفت، بدون آنکه براى امروز نتیجه و حاصلى داشته باشم.
«یا لَیْتَنى کُنْتُ تُرابا»، اى کاش، من خاک بودم و زیر پاى مردم له مىشدم و به چنین دادگاهى حاضر نمىشدم.
آرى، بود و نبود بارگاه، چندان مهم نیست، اگر بر قبر شریف فاطمه زهرا ( سلام اللّه علیها )بارگاه و نشانهاى نیست در عوض، خداوند از او به عنوان کوثر یاد فرموده است، بارگاه همه جا نیست، اما قرآن و سوره کوثر در همه جا هست.
صحن و سرا اثر جمادى است، ولى از ذریه و فرزندان فاطمه زهرا ( سلام اللّه علیها ) آثار معنوى و انسانى و مکتبى به جاى مانده است که ما، در زمان خودمان، یکى از فرزندان او را به نام «امام خمینى» ( ره ) مشاهده کردهایم که چگونه به میلیونها ترسو، شجاعت داد و خواب رفتهها را بیدار کرد و در جهان زلزلهاى انداخت که خواب را از چشم ابرقدرتها ربود و چراغى روشن کرد که شعاع نورش به شرق و غرب عالم رسیده است و مقدماتى براى حکومت حضرت مهدى (عجّل اللّه فرجه) آماده شده است.
به هر حال، از قبر مادر امامان خبرى نیست، ولى از نالههاى آن بانو و خطبهها و کلمات و فرزندانش صدها خبر در دست است، از شخص فاطمه (سلام اللَّه علیه) بىخبریم، ولى از شخصیت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) خیر. فاطمه - (علیهاالسّلام) وصیت مىکند که شب، مرا غسل دهید و به خاک بسپارید، او مىخواهد با دنیا حرف بزند و بگوید:
شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
1) سوره حاقه آیات 28 و 29.
2) سوره حاقه آیات 28 و 29.
3) الغدیر جلد 7 صفحه 232.
4) بحار الانوار جلد 43 صفحه 30.
5) اعلامالورى صفحه 157.
6) هیهات من الذلة... حجور طابت و طهرت.
7) ذخائر العقبى صفحه 47.
8) ذخائر العقبى صفحه 47.
9) مناقب خوارزمى به نقل از بانوى نمونه صفحه 104.
مگر من دختر نبوّت، همسر ولایت، مادر امامت نبودم، چرا باید قبرم مخفى باشد؟
مگر من تنها یادگار محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) و محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) وارث ابراهیم و نوح و موسى و عیسى (علیهم السّلام) نیست؟
مگر من مصداق آیه تطهیر و سوره کوثر و بزرگ زنان عالم نبودم؟
مگر پدرم رسول خدا (صلّىاللَّهعلیهوآله) نفرمود: فاطمه (علیها السّلام) پاره تن من است، هر که او را آزار دهد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد، خدا را به غضب آورده است؟3
مگر پدرم هنگام بازگشت از سفر، اول به دیدن من نمىآمد؟4
مگر وقتى وارد مىشدم، پدرم به احترام من نمىایستاد؟5
مگر روز عاشورا، حسین(علیه السلام) دلیل زیر بار زور نرفتن خود را، تربیت در دامن من ندانست؟6
مگر براى پدرم، آنگاه که مشغول کندن خندق بود، غذا نمىآوردم؟7
مگر من تنها کسى نبودم که هنگام پرتاب شکمبه شتر بر پدرم، از راه رسیدم و از او در برابر آن همه کفار حمایت کردم؟8
مگر من لباسهاى خون آلود پدرم را به هنگام مراجعت از جبهه نمىشستم؟
مگر من پانسمان کننده جراحت صورت پدرم در جنگ - احد نبودم؟
مگر صبرم، حسن (علیهالسلام) و شجاعتم، حسین (علیهالسلام) و سخنرانى و حمایت از مقام رهبرم، زینب(علیهاسلام) را نپروراند؟
مگر براى سیرکردن محرومان و گرسنگان، گردنبدم را نفروختم؟
مگر در شوهر دارى به عالى ترین درجه نرسیدم؟ شوهرم، على (علیه السلام) فرمود: فاطمه «سلام الله علیها» هیچگاه مرا خشمگین نکرده است؟9
مگر همه امامان معصوم (علیهم السّلام) از فرزندان من نیستند؟
مگر پدرم این همه سفارش مرا نکرد؟
مگر حامله نبودم؟
مگر داغدار مرگ پدرم نبودم؟
مگر جوان نبودم؟ پس چرا باید وصیت کنم، کسى براى تشییع جنازهام نیاید؟و قبرم مخفى باشد؟
منتظریم، تاریخ جواب بدهد!
متاسفانه مزار جاى دختر پیغمبر نیز روشن نیست. از آنچه درباره مرگ او نوشته شد، و کوششى که در پنهان داشتن این خبر بکار بردهاند، معلومست که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبودهاند. این نگرانى براى چه بوده است؟ درست نمىدانم. یک قسمت آن ممکن است بخاطر اجراى وصیت زهرا (ع) باشد. نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود، در تشییع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟ و یا چرا پس از بخاک سپردن او صورت هفت قبر، یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟ چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار او بکار رفته است؟ باور کن! باورکن که رفته ام. باور کن که تنها مانده اى. باور کن که بى فاطمه شدى. این را باور کن! بدین گونه بود که فاطمه (علیها السلام) از مرگ، زندگی و از شکست، پیروزی و از فاجعه، حماسه و از آرامش ابدی خود، حرکتی دائمی و شوری انقلابی در همه عصرها و نسلها و در بستر تمام قرون آفرید و هنوز هم قلب فاطمه (علیها السلام) در التهاب سرنوشت مسلمانان جهان می تپد و چشمهایش منتظر پرچمی است که روزی برای رهایی بشریت مظلوم و دفاع از اسلام و بازآفرینی مدینة النبی، به دست فرزندش مهدی موعود برافراشته گردد. این است آنچه فاطمه دختر رسول خدا بدان وصیت می کند. وصیت می کند در حالی که شهادت می دهد به یگانگی خداوند یکتا و رسالت بنده او محمد و گواهی می دهد که بهشت حق است، دوزخ حق است و قیامت بی تردید فرا خواهد رسید و خداوند کسانی را که در گورهایند، زنده خواهد کرد. اندوه بارترین رویداد روزگاران روى داد؛ چرا که ریحانه سرفراز و بشردوست پیامبر و گل زیبا و عطرآگین بوستان او، از جور و ستم استبداد سرانجام با پیکرى آزرده و پهلویى خسته و دلى پردرد، غریبانه سر بر بستر شهادت نهاد و براى همیشه دوستداران عدالت و آزادى و شرافت و کرامت را به سوگ خویش نشاند. روح تابناک محمد (صلى الله علیه و آله ) تجلى کرد، و آنگاه فرشته مرگ با ادب و تواضع بر درگاه خانه على (علیه السلام) و رویاروى فاطمه (علیها السلام ) ایستاد تا روح بلند و ملکوتى او را دریافت و به همراه دیگر فرشتگان به بهشت پرطراوت و پرشکوه خدا برد؛ از همان جایى که آمده بود. و سرانجام ، آن لحظات آخرین از راه رسید، پرده هاى جهان مادى به کنار رفت ، و دروازه سراى جاودانه گشوده شد. فاطمه جان ! دورى تو براى من سخت است و فراقت گران .
۱۲
پیامکهای فاطمیه، جهت عرض تسلیت
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر مستودع فیها به عدد ما احاط به علمک
پیامبرصلى الله علیه وآله: فاطِمَةُ أَعَزُّ النّاسِ عَلَیَّ؛(بشارة المصطفى، ص 70)
فاطمه عزیزترین مردم نزد من است.
پیامبرصلى الله علیه وآله: مَن أَحَبَّ فاطِمَةَ ابنَتی فَهُوَ فِی الجَنَّةِ مَعی؛(بحار الأنوار، ج 27، ص 116)
هر کس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد، در بهشت با من همراه خواهد بود.
حضرت محمد(ص): فاطمه پاره تن من است. هر کس او را بیازارد، مرا آزرده خاطر کرده است و هر که او را شاد کند، مرا نیز خوشحال نموده است .
آن روز که پهلوی تو از کینه شکست دلهای مُحبّان تو در سینه شکست
تصویر تو را دِل علی آینه بود اندوه تو سنگی شد و آیینه شکست
از فاطمه اکتفا به نامش نکنید نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس در او محبت زهرا نیست علامه اگر هست سلامش نکنید
در خانه آه دارد علی عشق پهلو شکسته دارد علی
آن پسر جان داد فدای مادرش حسن حسین داغ مادر دارند یا علی
یا علی رفتم بقیع اما چه سود هر چه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود
یا علی قبر پرستویت کجاست؟ آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟
هر چه باشد من نمک پروردهام دل به عشق فاطمه خوش کردهام
حج من بی فاطمه(س) بی حاصل است فاطمه(س) حلال صدها مشکل است
سبد سبد بیارید گلهای نیلوفری رو بیاید عزا بگیریم روزای بی مادری رو
بگید چاووش بخونه غم از دلامون برده بگید حجله بیارند آخه مادر جوون مرده
پیغمبری که عمری غمخوار امتش بود روی کبود زهرا(س) اجر نبوتش بود؟
فاطمیه قصهگوی رنجهاست فاطمیه تفسیر سوز مرتضیست
فاطمیه شعر داغ لاله است قصهی زهرای 18 سالهست
ما گوشه نشینان غم فاطمیهایم محتاج عطا و کرم فاطمیهایم
عمری است که از داغ غمش سوختهایم دل سوخته عمر کم فاطمهایم
دیدم که از پس در پهلوی من شکسته است فریاد من در آنجا علی علی علی بود
بر روی من با میخ در نوشتند این جرم گفتن علی علی علی بود
من هم ز خون بر روی در نوشتم تنها گناه زهرا علی علی علی بود
زآن روزی که سیلی خورد زهرا سیه شد روزگار اهل معنا
شنیدم ز عارفی که میفرمود حکم فرج را کند زهرای سیلی خورده امضا
زهرا که شهید گشت بی جرم و گناه هست از غم او، سینهی عالم پر آه
خدا کجا و سیلی خوردن لا حول و لا قوه الا بالله
کشته شد محسن آنان که تماشا کردند سند تیر به اصغر زدن امضاء کردند
ای کاش فدک این همه اسرار نداشت ای کاش مدینه در و دیوار نداشت
فریاد دل محسن زهرا این بود ای کاش در سوخته مسمار نداشت
کاش قلبم به قبرش راه داشت کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
دل از غم فاطمه توان دارد، نه و ز تربتِ او کسی نشان دارد، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر، زوّاری جز مهدی صاحب الزمان دارد، نه
از مشرق قلبم رسیده فاطمیه رخت عزایم کو، رسیده فاطمیه
دکتر شریعتی:
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
«فاطمه، فاطمه است»
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچهها بر فاطمه گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
هر چه باشد من نمک پروردهام دل به عشق فاطمه خوش کردهام
حج من بی فاطمه بی حاصل است فاطمه حلال صدها مشکل است
الا طلیعهی کوثر سفر بس است بیا غروب غربت مادر سفر بس است بیا
بیا که چشم به راهت نشسته خاک بقیع به جان فاطمه دیگر سفر بس است بیا
فرزند آن بشکسته پهلو خواهد آمد با رمز یا الله و یا هو خواهد آمد
والفجر یعنی شیعیان وقتی نمانده با ذوالجناح و ذوالفقار، او خواهد آمد
الا ای چاه یارم را گرفتند گلم، باغم، بهارم را گرفتند
میان کوچهها با ضرب سیلی همه دار و ندارم را گرفتند
پیغمبری که عمری غمخوار امتش بود روی کبود زهرا (س) اجر نبوتش بود؟
هر سینه که دوستدار زهراست آشفته و بی قرار زهراست
گنجینهی هفت آسمانها در سینهی خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همین بس عالم همه وامدار زهراست
در حریم فاطمیّه مرغ دل پر میزند ناله از مظلومی زهرای اطهر میزند
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچهها بر فاطمه گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
ای گل یاس علی روح احساس علی با چنین غم چه کند دل حساس علی
گل من یا زهرا یا زهرا یاز هرا
دریاست علی و کوثرش فاطمه است مولاست علی و همسرش فاطمه است
با آن که حسین است پناه دو جهان در ضل پناه مادرش فاطمه است
در رتبه انبیا مقدم زهراست همتای علی مرد دو عالم زهراست
برگوی به آن که اسم اعظم جوید شاید که تمام اسم اعظم زهراست
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که بستی راه را در کوچهها بر فاطمه گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
بررسی تاریخی پیرامون مسئله فدک در دوران خلافت زمامداران و حاکمان و رفتار متفاوت آنها نسبت به آن، بسیاری از مطالب و حقایق تاریخی را برای ما روشن میکند که لازم است دانسته شوند، چون از طرفی اهمیت فدک را به لحاظ ارزش فوق العاده مادی و اقتصادی و سیاسی آن تبیین میکند و از طرفی هم بیانگر رفتار متفاوت و متناقض حاکمان است که هر یک طریقه و سلیقه خاصی را نسبت به آن اعمال کردند و عملکرد حاکمان قبلی را نادیده گرفتند و روش و نظر آنها را کنار گذاشتند در نهایت به راه صواب رفتند و بعضی هم خطا کردند.
بررسی عملکرد حاکمان و رفتار متناقص آنها با مسأله فدک نمایانگر این است که آنها سند و مدرک مورد اعتناء و اتکاء نداشتند(سند و مدرک معتبر نداشتند) و قول و عمل بعضی از آنها را در این که سرزمین فدک مال دولت و حکومت و از آنِ همه مسلمین است نه مال خصوصی دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، قبول نداشتند و خلاف دستور و نظر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ میدانستند، پس هر کدام با سلیقه شخصی با آن رفتار کردهاند.
اکنون لازم است در جواب از سؤال، رفتار و عملکرد حاکمان اسلامی را به سه دوره تقسیم کنیم و برخورد هر یک از افراد در این سه دوره را توضیح دهیم.
الف) دوران سه خلیفه اول
ب) دوران بنی امیه
ج) دوران بنی عباس
1ـ خلیفه اول (ابوبکر) سرزمین فدک را از دست حضرت زهرا ـ علیهاالسلام ـ دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ گرفت و او را از ملک خویش محروم ساخت و آن را جزء درآمد عمومی دولت و بیت المال قرار داد و از ثروت عظیم آن در ایام سلطنت خویش استفاده کرد.1
2ـ خلیفه دوم (عمر بن خطاب) با این که در سمت مشاوری ابوبکر، اصرار زیاد بر تصرف فدک و ممانعت از ارجاع آن به دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ داشت و نگذاشت ابوبکر آن را به صاحبش برگرداند،2 در ایام زمامداریش آن را به وارثان و فرزندان زهرا ـ علیهاالسلام ـ برگرداندبه نظر میرسد این تصمیم خلیفه دوم در بازگرداندن سرزمین فدک به خاندان پیامبر و وارثان دخترش ـ با این که خودش در ماجرای غصب آن نقش اساسی ایفاء کرد ـ از روی ناچاری و تعدیل افکار عمومی باشد. چون در زمان خلافت ابوبکر به دلیل ظلم و ستمی که در حق خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به عمل آمد و مال شخصی آنها را غصب کردند، افکار عموم مردم که از طرفی ناظر بر این اذیت و آزارها و از طرفی هم متوجه حقیقت و واقعیت مطلب بودند، نسبت به خلیفه بدبین گشت.
3ـ خلیفه سوم (عثمان بن عفان) که در ایام خلافتش دوباره این سرزمین را غصب کرده و درباره آن حتی از روش خلیفه اول هم تعدی کرده بجای این که آن را از بیت المال قرار دهد، به مروان بن حکم واگذار کرد، مروان هم تا پایان خلافت عثمان از آن استفاده میکرد.4
بعد از پایان یافتن ایام خلافت عثمان، آنچه که از مجموع کتابهای تاریخ برداشت میشود این است که، علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ سرزمین فدک را از دست مروان بن حکم گرفت و با اقتدا به پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ آن را از اموال شخصی فاطمه ـ علیهاالسلام ـ دختر پیامبر بشمار آورد و به عنوان میراث، خود و اولادش آن را در اختیار گرفتند و درآمدش را به صلاحدید مصرف مینمودند.5
1ـ معاویة بن ابوسفیان در دوران زمامداریش سرزمین فدک را از فرزندان زهرا ـ علیهاالسلام ـ گرفته و به تصرف خویش درآورد و آن را بین سه نفر تقسیم کرد، یک سوم آن را به مروان بن حکم و یک سوم آن را به عمر بن عثمان و یک سوم آن را به پسرش یزید بخشید، بعد از آنها به مرور زمان همه آن سرزمین در اختیار عمر بن عبدالعزیز درآمد.6
2ـ عمر بن عبدالعزیز در دوران سلطنتش، تصمیم گرفت این سرزمین را به صاحبانش برگرداند. به استاندارش در مدینه نامهای نوشت که فدک را به فرزندان فاطمه ـ علیهاالسلام ـ تحویل نماید اما متأسفانه اطرافیانش در این تصمیم بر او ایراد گرفته و او را تحت فشار قرار دادند که این عمل بر خلاف روش خلیفه اول و دیگر خلفاء گذشته است و تهدید کردند که عدول از طریقه آنها جایز نیست. پس به ناچار سرزمین فدک را نگه داشت ولی درآمد آن را به فرزندان فاطمه ـ علیهاالسلام ـ تحویل میداد.7
3ـ بعد از عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک در زمان حکومتش، چشم طمع به فدک پر درآمد انداخته و آن را در اختیار گرفته و از سودهای بدست آمده از آن استفاده میکرد و بر خلاف عمر بن عبدالعزیز راضی نشد درآمد آن را هم به اولاد فاطمه ـ علیهاالسلام ـ برساند و آنها را از حقشان محروم کرد.
و این ظلم و تعدی به عترت پیامبر و غصب حق آنها تا پایان حکومت بنی امیه ادامه پیدا کرد۸1ـ ابوالعباس سفاح هنگامی که به حکومت رسید شاید به خاطر تثبیت موقعیت خود و جلب نظر بعضی از هاشمیین، یا به دلایلی دیگر فدک را به عبدالله بن حسن از نوادگان امام حسن ـ علیه السلام ـ رد کرد.9
2ـ منصور عباسی در ایام زمامداریش فدک را از اولاد امام مجتبی ـ علیه السلام ـ گرفته و به تصرف خویش درآورد و تضییع حق آنها کرد.10
3ـ پس از منصور، مهدی عباسی است که در ماجرای فدک به راه صواب رفته، آن را به صاحب حق برگرداند.
4ـ موسی بن مهدی عباسی بعد از پدرش متأسفانه بنا را بر ظلم و تعدی گذاشته، سرزمین فدک را غصب کرد و از آن استفاده میکرد. پس از او هم ماجرای فدک به همین منوال توسط دیگر خلفاء بنی عباس ادامه پیدا کرد تا این که زمان حکومت مأمون فرا رسید.11
5ـ مأمون عباسی یکی از حاکمان بنی عباس است که در ماجرای فدک به راه صواب مشی کرد که چون حقیقت مطلب را میدانست و از اساس ماجرا اطلاع داشت به استاندارش در مدینه نوشت:12 فدک از آنِ فاطمه دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ بوده که پدرش به او بخشیده بوده است و حق او ضایع شده است. تا این که گفته: این مطلب روشن و مسلم است و تاریخ آن را گواهی میدهد. پس الان لازم است به صاحبانش برگردد و به دستور او بازگردانده شد.
6ـ متوکل عباسی در ایام حکومت ظالمانهاش، این سرزمین را از وارثان دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ گرفته به شخصی به نام عبدالله بن عمر بازیار واگذار کرد تا از آن استفاده کند. عبدالله بن عمر هم به مردی به نام بشر بن بنی امیه دستور داد یازده درختی که در این سرزمین توسط پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ غرس شده را قطع کند پس بشر هم آنها را قطع کرد و اعضایش فلج گشت.13 بعد از متوکل هم احدی از حاکمان، آن را به اولاد فاطمه برنگرداند و ماجرای غم انگیزش بصورت ظلم و تعدی ادامه پیدا کرد.14
این خلاصهای بود از سیر تاریخی فدک در دوران حاکمان تاریخ که رفتار متفاوت آنها نمایانگر است.
تنظیم: هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان
[1] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 16 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 21.
[2] . سیره حلبی، ج 3، ص 391 ـ کشکول السید حیدر آمدی ـ الفدک للموسوی القزوینی، ص 175.
[3] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 21.
[4] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 22.
[5] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 22.
[6] . فدک فی التاریخ، للصدر ـ نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 216
[7] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 23 ـ فدک للموسوی القزوینی، ص 57.
[8] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 23.
[9] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 23.
[10] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24 ـ نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217.
[11] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24.
[12] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217 ـ وفاء الوفاء، سمهودی، ج 2، ص 160 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24
[13] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24.
[14] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ شرح نهج البلاغه ابن الحدید، ج 16.
2ـ فدک فی التاریخ للصدر، ص 20 الی 25.
3ـ الفدک، للموسوی القزوینی.
از اخبارى که در علت نامگذارى حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) به اسامى «فاطمه» و «بتول» وارد شده است مىتوان استفاده کرد. فاطمه اسمى است که از اسماء حق تبارک و تعالى مشتق گردیده، و بر عرش و جنت چنین نوشته شده است: «انا الفاطر و هذه فاطمه».
در کتاب ذخائر العقبى مىخوانیم:
«قال رسولالله(صل اللَه علیه و آله و سلم) لفاطمة: یا فاطمه تدرین لم سمیت فاطمة؟ قال على: یا رسولالله لم سمیت فاطمة؟ قال: ان الله عز و جل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم القیامة.»1
«پیامبر اکرم به فاطمه فرمود: آیا مىدانى چرا اسم ترا فاطمه نهادهاند؟ على عرض کرد: یا رسولالله خودتان بفرمایید سبب این تسمیه چیست. پیامبر اکرم فرمود: سبب این است که خداى تعالى فاطمه و شیعیان او را از آتش روز قیامت منقطع و دور نگه داشته است.»
روایت مذکور را محبالدین طبرى در ذخائرالعقبى از ابنعساکر نقل کرده است و اضافه مىکند که این حدیث را امام على بن موسى الرضا(علیهماالسلام) نیز در مسند خود ذکر کرده است. محبالدین طبرى مىگوید حضرت رضا در کتاب مسندش چنین مىفرماید:
«ان رسولالله صلى الله علیه و آله و سلم قال: ان عز و جل فطم ابنتى فاطمه و ولدها و من احبهم من النار فلذلک سمیت فاطمه.»2
«پیامبر اکرم فرمود: به درستی که خداى تبارک و تعالى دخترم فاطمه و فرزندانش را و هر کسى را که آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانیده است و از این جهت است که او را فاطمه نامیدهاند.»
علاوه بر دانشمندانى که نامشان برده شد، جمعى دیگر از علماء نیز این روایت را در کتابهاى خود آوردهاند، از جمله عبیدى مالکى 3 در عمدة التحقیق این مطلب را ذکر کرده است. 4
قسطلانى که یکى از دانشمندان بزرگ عامه است در مواهب اللدنیه چنین نقل مىکند:
«روى النسائى و الخطیب مرفوعا: (انما سمیت فاطمه لان اللَّه فطمها و محبیها عن النار).5
و (سمیت بتولا لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دینا و حسبا. و قیل لانقطاعها عن الدنیا الى اللَّه تبارک و تعالى) قاله ابن الاثیر».6
«نسائى و خطیب بغدادى از پیامبر روایت کردهاند که فرمود: (فاطمه به این دلیل فاطمه نامیده شده که خداى تبارک و تعالى او را و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانیده است)؛ و ابن اثیر مىگوید: (او را بتول نامیدهاند، زیرا از نظر تدین و فضیلت و اصالت از تمام زنان عصر خویش جدا و ممتاز بوده است؛ همچنین گفته شده که تسمیهى او به بتول به این دلیل است: که فاطمه دل از دنیا گسسته و به خداى خویش پیوسته است)».
هر یک از نامهاى حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) رمز و سرّى دارد که در اخبار وارد است، چرا فاطمهاش نامیدهاند؟ چرا او را بتول گفتهاند، و چرا اسمش را عذرا نهادهاند؟
چنانکه گفته شد «فاطمه» و «بتول» در حقیقت هر دو یک معنى دارند که به فرمایش پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) حاکى از این است که حضرت فاطمه و فرزندش و شیعیان او در روز قیامت از آتش منقطع و دورند.
خدا ما را نیز از شیعیان فاطمه(سلاماللهعلیها) قرار بدهد. انشاءالله.
هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان
1ـ ذخائرالعقبى ص 26، ینابیع الموده ص 194، ارحج المطالب ص 24، 263، 445. نسائى و خطیب بغدادى روایت مىکنند که پیامبر فرمود: «ان ابنتى فاطمه حوراء آدمیه، لم تحض و لم تطمث، انما سماها فاطمه لان اللَّه فطمها و محبیها عن النار». (الصواعق المحرقه ص 245، کنز العمال ج 12/ 109/ ح 34226).
2ـ ذخائرالعقبى ص 26، ینابیع الموده ص 194، ارجح المطالب ص 445 263 24.
3ـ ابراهیم بن عامر على عبیدى مصرى مالکى متوفاى 1091 هجرى. وى داراى تالیفات متعددى است که یکى از آنها کتاب «عمده التحقیق فى بشائر آلالصدیق» مىباشد. (ایضاح المکنون ج 1/ 52، هدیه العارفین ج 1/ 33، معجم المولفین ج 1/ 33).
4ـ عبیدى این روایت را عینا از کتاب ذخائرالعقبى نقل مىنماید. (عمده التحقیق ص 15، ذخائرالعقبى ص 26). همچنین دیلمى نقل مىکند که پیامبر فرمود: «انما سمیت ابنتى فاطمه لان اللَّه فطمها و محبیها عن النار». (فردوس الاخبار ج 1/ 426/ 1395، الصواعق المحرقه ص 235).
5ـ المواهب اللدنیه ج 1/ 394. همچنین مراجعه بفرمایید به: الصواعق المحرقه ص 245، فرائد السمطین ج 2/ 48، 57، 58/ ح 379، 384، کنز العمال ج 12/ 109/ ح 34226.
6ـ المواهب اللدنیه ج 1/ 394، 395. همچنین مراجعه بفرمایید به النهایه- ذیل کلمهى «بتل»- ج 1/ 94.
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
شهادت حضرت فاطمه (س) بر شما تسلیت باد
آپم
salam khobin? lotfan be webloghaye man sar bezanid
itmon.blogsky.com
softshop.blogsky.com
setarefars.blogsky.com
lotfan bar roye tablighat click konid
سلام
خیلی سایت خوبی داری من که لذت بردم
[دست]
اگر دوست داری با هم تبادل لینک کنیم.
عنوان لینک من: \" ماهیگیری برای تفریح\"
بعد بیا و نظر بده و بگو با چه عنوانی لینکت کنم.
قربانت
منتظرتم
فدات شم[نیشخند][قلب]
salam aiame fatemiaro tasliat migam....nemiai tarafaie ma doostam!!!!!!!!!!
سلام دوست عزیز ضمن عرض خسته نباشید و تشکر از شما عزیزان تقاضا میکنم در صورت تمایل از آپ جدید بنده دیدن کنید .
داستانی جدید و آموزنده از پیامبر اکرم "ص"
قدردان همیشگی شما مقداد
www.meghdadesi.mihanblog.com
سلام داداش
این انتی ویروس من به قسمت نظراتت گیر میده نمیدونم چرا
به خاطر همی نمیتونم از توی خونه برات نظر بزارم
فعلا یا علی موفق باشی خداحافظ
Easy web design
سیستمهای مدیریتی وب سایت + مجموعه قالبهای وب سایت
مجموعه آسان وب ابزاری است قوی برای تمام کسانی که به دنبال طراحی سایت خود هستند شما با این مجموعه و حتی بدون
اطلاعات قادر به ایجاد هر نوع سایت دلخواه خود می باشد.
سلام دوست عزیز
گروه نرم افزاری پرشیا تمپ محصول جدیدی برای طراحی سایت های شما دارد
این مجموعه طراحی سایت های حرفه ای را برای کسانی که اطلاعات کمی در رابطه
با طراحی سایت دارند اسان می کند .
با مجموعه آسان وب لذت واقعی سایت دلخواه خود را تجربه می کنید و تنها با کمی اطلاعات و کمتر از پانزده دقیقه سایت دلخواه
خود را در وب ایجاد کنید و قادر خواهید بود مدیریت وبسایت خود را برعهده بگیرید و یک سایت دینامیک و هوشمند (پویا
داشته باشید که تنها با چند کلیک ساده بطور دلخواه محیط آن را ویرایش کنید و مطلب مورد نظرخود را در آن قرار دهید
کل این مجموعه (نسخه حرفه ای ) در 27 دی وی دی عرضه شده که شامل هزاران قالب وبسایت آماده با سورس آنها می باشد که
توضیحات و محتوای هر سی دی در این دفترچه به همراه راهنمای نصب و آموزش برخی از این سیستم های مدیریت محتوای
سایت بطور خلاصه درج شده است. همچنین آموزش های کامل اصول طراحی وب و کار با نرم افزارهای طراحی وب و همچنین
اصول تجارت اینترنتی هم در این مجموعه گنجانده شده است که با مرور آن می توانید بخش مورد نظر خود را در بین این مجموعه
پیدا کنید
www.persiatemp.ir
محصولات پرشیا تمپ را با آرم و برچسب مخصوص آن و بصورت اورجینال تهیه نمایید
هزاران دلار ازبهترین قالبها و اسکریپت ها در دستان شماست
بیش از 30.000 قالب آماده وب در زمینه های مختلف با سورس کامل
سری کامل و جامع قالبهای مانستراز سری زیر 1000 تا 22.000 به بالا
TemplateMonsterقالبهای سایت
گروه نرم افزاری پرشیا تمپ افتخار دارد از سال 2006 تا به امروز
بهترین ها را برای طراحی اسان وحرفه ای به شما اهدا کند
www.persiatemp.ir
و شما را دعوت میکنم برای بازدید از سایت پرشیا تمپ و
جدید ترین محصول پرشیا تمپ
مجموعه فوق العاده رازهای ترافیک
در این مجموعه شما می آموزید چگونه ترافیک وب سایت خود را به بالاترین میزان ممکن برسانید.
www.persiatemp.ir
89 درصد سوالات کنکور 89 را حدس بزنید!
سلام
خدمت مدیریت محترم وبلاگ و بازدید کنندگان عزیز
قبل از هر کلامی تشکر ویژه از زحمات شما را دارم از شما دعوت میکنم از آپ جدید ما بازدید کنید امی به اینکه توانسته باشیم حرکتی در بیشتر شدن اطلاعات عمومی انجام داده باشیم .
موضو آپ جدید : انتخاب هدفهای ارزشمند در زندگی
منتظر دیدگاهها و نظرات شما هستیم
سلام
من هم این ایام رو تسلیت عرض می کنم.
سلام دوست عزیز از آپ جدید ما دید کنید ...............................................
موضوع : چهار روش برای موقیت شغلی
منتظر نظرات و یدگاههای شما هستیم
سلام
مطالبت خیلی باحال بود
لینکت کردم
آگه خواستی منم آرام و بی صدا
سلام دوست خوبم
خوشحال میشم من رو لینک کنی......
بهم خبر بده تا من هم شما رو لینک کنم....
. . . . . . ¶¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . .¶¶¶.¶. .¶¶¶. .. .¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶¶ . . .¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . .¶¶¶¶¶ . . ¶¶¶¶.¶¶ .¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . ¶¶¶¶. . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶. . . . .¶¶. . . ¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶. . . . ¶¶. . ¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. . ¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶.¶¶آپم تشریف بیارید
.¶¶. . . . .¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶.¶¶آپم تشریف بیارید
.¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶.´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶ آپم تشریف بیارید
.¶¶¶¶¶¶¶. . . .¶¶. ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. ¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. .¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . .¶¶¶¶¶¶. ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . .¶¶¶¶¶¶¶. . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ´¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . . .¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . . ¶¶. . ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . .¶¶. . .´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´´´¶¶¶¶آپم تشریف بیارید
سلام
www.meghdadesi.mihanblog
از کلیه شما دوستان با محبت دعوت می کند تا موضوع جدید ما را مطالعه کنید .
موضوع : راههای رسیدن به آرامش
نظرات شما میتواند ما را در بهتر شدن مطالب کمک کند پس از این کمک به راحتی نگذرید
منتظر شما هستیم
با تشکر مدیریت وبلاگ مقداد
سلام دوست خوبم
شما لینک شدی
در مورد امار بلاگ باید بگم که هر روز اپ میشم و تعداد مطالبم زیاده....گوگل راحت تر سرچ میکنه....
هر جا که بتونم لینک میذارم که گوگل سرچ کنه و page rank گوگل بالا بره....
در حال حاضر 1 هستش که در دور بعدی 2 یا 3 میشه و هر چی بالاتر بره تعداد بازدید بالا میره....
تلاش جانم تلاش
سلام دوست عزیز
خوبید؟
من این روزا زیاد وقت نمی کنم بیام نت.
اگه دیر به دیر میام / تو ازم به دل نگیر
ولی خوب تو زود به زود/ هی سراغم و بگیر
هه هه هه .... همین الان سرودمش
[لبخند]
خوب دیگه من مرخص میشم.
بای تا های.
راستی آپم با روایتی از پویا بیاتی.
شهادت حضرت فاطمه (س) را تسلیت عرض می کنم.