در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

اسم اعظم حضرت حق

                                    

از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است. این توسلات را مبادا فراموش کنید. به حضرت بقیة الله (ع) توسل داشته باشید. زیرا آثار عجیبی دارد. در این رابطه، این جمله را برای همه ی آقایان عرض می کنم تا اهمیّت این موضوع را بدانند. حضرت آیت الله سید محمد کشمیری، استاد ما و از اولیای الهی و اوتاد بود. علمای نجف درباره ی عظمت پدر ایشان حضرت آیت الله سید مرتضی کشمیری می گفتند، اگر ایشان ادّعای نبوت می کرد نمی توانستیم ردّ بکنیم . ایشان اهل چنین ادّعا هایی نبود و




علمای نجف برای بیان عظمت معنوی ایشان چنین می گفتند. ایشان ارتباط فوق العاده ای با حضرت حقّ، داشت و معجزات و کرامات عجیب و بسیاری از ایشان نقل شده است. داستان های محیّر العقولی که بعضی از آن ها را به خاطر دارم. آیت الله سید مرتضی هم همین طور بود. معروف و مشهور بود که در نجف، فقط شب های جمعه از خانه بیرون می آمد و به حرم امیرالمؤمنین (ع) مشرف می شد و تا قبل از اذان صبح به منزل باز نمی گشت. ایشان چیزی از کسی قبول نمی کرد. مجتهدی مسلم و خیلی مورد توجه همگان، امّا کاملاً منزوی بود. از خانه بیرون نمی آمد و چیزی از بازار نمی خورد. خودش آردی در منزل تهیه می کرد و به نانوای متدیّنی می داد که برای ایشان این نان را می پخت. خطّش خیلی زیبا بود. تابلو هایی را با عبارت «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» می نوشت و به پسرش می داد. او هم آن تابلو ها را چاپ می کرد و می فروخت و پولش را به پدر می داد. پدر هم زندگی خود را با آن اداره می کرد. آن وقت ایشان استاد اخلاق ما بود. من به خدمت ایشان می رسیدم. خودشان مکرر به بنده می گفتند: «به یک حمد خواندن، مرده زنده می کردم». یکی از دفعاتی که به دیدار ایشان رفته بودم، از ایشان اسم اعظم را خواستم. ایشان ندادند ولی گفتند اگر اسم اعظم را می خواهی به در خانه امام زمان (ع) برو و از این اسم شریف: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب ازمان أدرکنی» نگذر. این اسم اعظم حق است، به آن توجه داشته باش. به دنبالش این ماجرا را برای بنده تعریف کردند که، سفری به خراسان رفته بودم. در مسیر برگشت از تهران به قم رفتم تا یکی از آشنایان و بستگان را ببینم و بعد به عراق بازگردم. در نیمه شبی که هوا سرد بود، اتوبوس مرا جلوی صحن حضرت معصومه (س) پیاده کرد. من هم پیاده شدم. اما من پیرمرد هشتاد و پنج ساله با چمدان و ساک کجا بروم؟ من که آدرس را بلد نیستم و کسی هم نیست که از او نشانی را بپرسم. مقداری ایستادم، دیدم خبری نشد. با خودم گفتم ما که صاحب و ملاذ و ملجأ داریم. بهتر است از ایشان استمداد کنم. می گفت ساک را به یک دست گرفتم و عصا و چمدان را هم به دست دیگر. چشمانم را بستم و در پیاده رو به طور مرتب می گفتم: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان أدرکنی» مکرر این اسم را تکرار می کردم و را ه می رفتم. یکدفعه سنگین شدم و بعد از آن نگاه کردم و دیدم بر در یک خانه ام. نگاه کردم، دیدم اسم همین اقوام ما بر در نوشته است. در زدم، آمد و دیدم خودش در را باز کرد و متحیرانه از من پرسید، چطور و با چه آمدی؟ گفتم: آمدم دیگر و به داخل خانه رفتم.
اسم حضرت بقیة الله (ع) اسم اعظم حضرت حقّ است. در گرفتاری های روحی، معنوی، جسمی، مادی توجه و توسلتان به این اسم شریف باشد. خدا شاهد است بنده مکرر گرفتاری های مختلفی داشتم مخصوصا در فشار ها و ناراحتی های خارجی با این ذکر نتیجه ی قطعی گرفته ام. ذکر «یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» را یادداشت کنید و در مواقع گرفتاری متوسّل و متوجه به حضرت بقیه الله ـ روحی له الفدا ـ بشوید ان شاء الله نتیجه ی قطعی خواهید گرفت. این ذکر، عدد هم ندارد و ایشان به من نفرمودند که برای جواب گرفتن چند بار آن را تکرار کنم. لازم است مرتب آن را تکرار کنید و همین طور بگویید.
منبع:ماهنامه ی موعود شماره ی۱۰۰

نظرات 1 + ارسال نظر
م.مسافر دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:19 http://faslefasele.blogfa.com

سلام.
زیبا بود.

یک سبد گل ، نثار حضور پرمهرتان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد