ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
با مشاهده ی تاریخ صدر اسلام در می یابیم که پیامبر (صلوات الله علیه) در اوایل بعثت پر برکت خویش اصلاً کسی رو دعوت به دین اسلام نمی کردند . که حتی در برخی از نقل ها هست که در دوران دعوت پنهانی کسی به غیر از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام) به پیامبر (صلوات الله علیه) ایمان نیاوردند . . .
به نظرتون دلیلِ اینکه پیامبر در ابتدای رسالت خودشون دعوت نمی کردند ، چه بود ؟ شاید الان جواب های مختلفی در ذهنتون بیاد که ممکنه صحیح هم باشه ولی بنده در این پست میخوام ، از یک جهت خاص به این قضیه نگاه کنیم .
یک سری از مردم هستند که فطرت و سرشت پاک و حق جوی خود رو حفظ و تقویت کرده اند و در مقابل حق از خود مقاومت نشون نمیدن و بدون هیچ اصطکاکی حق رو می پذیرند ، پای آن استوار می مانند و هیچ وقت به آن شک نمی کنند ؛ همانند امیرالمومنین علی (علیه السلام) که فرمودند : من به صورت تنهایی و سریع به پیامبر ایمان آوردم ، نسبت به ایشان و دعوتشان یقین پیدا کردم ، هیچ وقت شک نکردم و اطاعت هم کردم . ولی گروهی دیگر هستند که در آنها مرض ها ، گناهان مختلف باعث تضعیف فطرت پاکشون شده و در مقابل حقیقت از خودشون مقاومت نشون میدن ، که در نتیجه یا حق رو قبول نمی کنند ، یا دیر و سخت قبول می کنند ، یا از همان اول به دنبال غرایض شخصی و امتیازات هستن و یا اگه ظاهراً قبول کردند ، به کوچکترین شبهه ای که میرسند به زیر اعتقاداتشون میزنند و یا دائماً شک می کنند . . . مثلاً در بازگشت از یه جنگی پیامبر شترشون رو گم کردند و منافقان یا به ظاهر ایمان آورندگان می گفتند : نگاه کن ! شترش رو گم کرده بعد میخواد راه آسمان ها و زمین رو به ما نشون بده !!! و سریع به اصل قضیه شک می کردند . . .
از این جهت میتوان سوال بالا رو بررسی کرد و گفت : علت کار پیامبر این بوده که " کسانی که بدون دعوت ، بدون دلیل خواستنِ زیاد ، بدون مقاومت ، بدون بهانه تراشی و . . . حق را می پذیرند و ایمان می آورند ، بیایند و السابقون السابقون شوند . در تاریخ حول این قضیه ابهاماتی وجود داره ، چون که در زمان های بعد " سریع و نخست ایمان آوردن به دین و پیامبر " یک امتیاز خاصی شد ، خیلی ها اسم خود را جزء این افراد قرار دادند تا از امتیازات برخوردار شوند .
پس می توان نتیجه گرفت که دو موضوع وجود دارد : - ایمان آوردن - یاقی ماندن بر سر ایمان ، شک نکردن ، ایستادن
توی همین انقلاب اسلامیِ خودمون هم بودند کسانی که جوگیرانه اول اومدن توی کار ، شعارهای انقلاب رو سر میدادن ، جلوی منکرات رگ غیرتشون باد میکرد ، افراط های زننده ای در جامعه و بین مردم داشتن ، از ولایت فقیه دفاع می کردند ، دم از ولایت مداری و انقلابی گری می زدند و . . . ولی با گذشت زمان و آزمایش شدن در فتنه ها ، حوادث ، سختی ها و . . . دائماً با بهانه های مختلف از قطار سعادت انقلاب اسلامی پیاده شدند و انگار که هر چند وقت یه بار یه کیسه ای به تن انقلاب میکشن و چرک ها برداشته میشه . توی این چرک ها ، آخوندها ، علما ، سادات ، یاران امام (ره) ، دانشجویان ، طلبه ها و روشنفکرانی بودند و هستند و خواهند بود . به فرموده ی امام خامنه ای : بصیرت یعنی اینکه بدانیم ؛ شمری که در جنگ صفین جانباز شد و تا مرز شهادت رفت ، در کربلا سر از تن امام حسین (علیه السلام) جدا کرد و به قول امام خمینی (ره) : " ملاک حالِ کنونیِ افراد است " . هر چی زمان میگذره و به آخرالزمان نزدیک میشیم ، ایمان آوردن آسان ولی پایبندی به ایمان سخت تر میشه . !!!
پ ، ن : روز دانشجو رو بر تمام دانشجویان با بصیرت تبریک عرض می کنم .
یه عده سوال می کنن که " آقا چطوری میشه که اول طرف ایمان میاره و انقلابی میشه ولی بعد یه مدتی و سر یه امتحان الهی چپ میکنه و از دور خارج میشه ؟! " باید در جواب گفت که " این ها از اون اول هم درست و حسابی ایمان نیاوردن ، شک می کردن ، در دلشون مریضی های خاصی داشتند نظیر حسادت ، جوگیرانه ایمان آوردن ، دیدن سود و منفعتشون به اینه که الان به ظاهر ایمان بیارن و بعد که یه مشکلی پیش اومد از حرف های خودشون برگشتن و . . . از این نمونه ها هم در تاریخ زیاده و هم در این دوران انقلاب خودمون که یه عده تا دیدن رهبر تنها شده و وضع خرابه یا ساکت شدن و حرفی نزدن مثل ساکتین فتنه 88 ، یا اومدن وسط کار و اغتشاش و لیدری کردن مثل خواص بی خواصِ 88 و . . . خیلی ها همین الان هم روزانه دارن از حرف ها و اعتقادات قبلیشون برمیگردن و راهشون رو عوض می کنند و در روایات هم داریم که " در آخرالزمان ، مردم صبح با ایمان از خانه ی خود خارج میشن ولی به شب نرسیده کافر میشوند و ایمان خود را از دست می دهند . " خدا عاقبت هممون رو ختم به خیر بکنه ان شا الله . . .