درباره ماه رمضان

رمضان اسمى از اسماء الهى مى‏باشد و نبایست‏به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) گوش فرا مى‏دهیم.

رمضان از اسماء الله است

هشام بن سالم نقل روایت مى‏نماید و مى‏گوید: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى جعفر امام باقر (علیهما السلام) بودیم، پس سخن از رمضان به میان آوردیم.

فقال علیه السلام: لا تقولوا هذا رمضان، و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان، فان رمضان اسم من اسماء الله عز و جل لا یجیى و لا یذهب و انما یجیى‏ء و یذهب الزائل و لکن قولوا شهر رمضان فالشهر المضاف الى الاسم و الاسم اسم الله و هو الشهر الذى انزل فیه القرآن، جعله الله تعالى مثلا و عیدا و کقوله تعالى فى عیسى بن مریم (علیهما السلام) و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل. (1)

امام علیه السلام فرمود: نگوئید این است رمضان، و نگوئید رمضان رفت و یا آمد، زیرا رمضان نامى از اسماء الله است که نمى‏رود و نمى‏آید که شى‏ء زائل و نابود شدنى مى‏رود و مى‏آید، بلکه بگوئید ماه رمضان، پس ماه را اضافه کنید در تلفظ به اسم، که اسم اسم الله مى‏باشد، و ماه رمضان ماهى است، که قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل و عید قرار داده است همچنانکه پروردگار بزرگ عیسى بن مریم (سلام الله علیهما) را براى بنى اسرائیل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) روایت‏شده که حضرت فرمود: «لا تقولوا رمضان و لکن قولوا شهر رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان‏» (2) شما به راستى نمى‏دانید که رمضان چیست (و چه فضائلى در او نهفته است).

واژه رمضان و معناى اصطلاحى آن

رمضان از مصدر «رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل... معنا شده است، انتخاب چنین واژه‏اى براستى از دقت نظر و لطافت‏خاصى برخوردار است. چرا که سخن از گداخته شدن است، و شاید به تعبیرى دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زیرا که رمضان ماه تحمل شدائد و عطش مى‏باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى تابستان.

و عطش دیگر حاصل از نفس سرکشى که پیوسته مى‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است.

در مقایسه این دو سوزش، دقیقا رابطه عکس برقرار است، بدین مفهوم که نفس سرکش با چشیدن آب تشنه‏تر مى گردد، وهرگز به یک جرعه بسنده نمى‏کند، و پیوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذیر جهت ارضاى تمایلات خود وا مى‏دارد. و در همین رابطه است که مولوى با لطافت هرچه تمامتر این تشبیه والا را به کار مى‏گیرد و مى‏گوید:

آب کم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم بالصواب زین طلب بنده به کوى حق رسید درد مریم را به خرما بن کشید

اما از سوى دیگر، عطش ناشى از آفتاب سوزان سیرى پذیر است، و قانع کننده.

پى‏نوشت‏ها:

1- بحار جلد 96، ص 376، طبع اسلامیه

2- بحار، ج 96، ص 377

روزه، درمان بیماریهاى روح و جسم صفحه 22

سید حسین موسوى راد لاهیجى

روزه از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم  

سوره بقره، آیات 185-183

یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون.(183) ایاما معدودات فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون.(184) شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر و لتکملوا العدة و لتکبروا الله على ما هدیکم و لعلکم تشکرون.(185)

ترجمه آیات

اى کسانى که ایمان آورده‏اید روزه بر شما واجب شده همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شاید با تقوا شوید(183).

و این روزهائى چند است پس هر کس از شما مریض و یا مسافر باشد باید ایامى دیگر بجاى آن بگیرید و اما کسانى که به هیچ وجه نمى‏توانند روزه بگیرند عوض روزه براى هر روز یک مسکین طعام دهند و اگر کسى عمل خیرى را داوطلبانه انجام دهد برایش بهتر است و اینکه روزه بگیرید برایتان خیر است اگر بناى عمل کردن دارید(184).

و آن ایام کوتاه ماه رمضان است که قرآن در آن نازل شده تا هدایت مردم و بیاناتى از هدایت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر کس این ماه را درک کرد باید روزه‏اش بگیرد و هر کس مریض و یا مسافر باشد بجاى آن چند روزى از ماههاى دیگر بگیرد خدا براى شما آسانى و سهولت را خواسته و دشوارى نخواسته و منظور اینست که عده سى روزه ماه را تکمیل کرده باشید و خدا را در برابر اینکه هدایتتان کرد تکبیر گفته و شاید شکرگزارى کرده باشید(185).

بیان آیات

ویژگى‏هاى بیانى آیات تشریع روزه

سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینکه: اولا هر سه با هم نازل شده‏اند، براى اینکه ظرف (ایام)در ابتداى آیه دوم متعلق به کلمه(صیام)در آیه اول است و جمله(شهر رمضان)در آیه سوم یا خبر است‏براى مبتدائى حذف شده که عبارت است از ضمیرى که به کلمه(ایاما)بر مى‏گردد، و تقدیر جمله(هى شهر رمضان)است و یا مبتدائى است‏براى خبرى که حذف شده و تقدیرش"شهر رمضان هو الذى کتب علیکم صیامه"است و یا بدل از کلمه صیام در جمله (کتب علیکم الصیام)در آیه اول است، و به هر تقدیر جمله(شهر رمضان)بیان و توضیحى است‏براى روشن کردن جمله(ایاما معدودات)ایام معدوده‏اى که روزه در آنها واجب شده.

پس به دلیلى که ذکر شد آیات سه‏گانه مورد بحث‏به هم متصل، و نظیر کلام واحدى است که یک غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بیان وجوب روزه ماه رمضان.

و ثانیا دلالت دارد بر اینکه قسمتى از گفتار این سه آیه به منزله توطئه و زمینه‏چینى براى قسمت دیگر آن است، یعنى دو آیه اول به منزله مقدمه است‏براى آیه سوم، چون در آیه سوم تکلیفى واجب مى‏شود که صاحب کلام، اطمینان ندارد از اینکه شنونده از اطاعت آن سرپیچى نکند، براى اینکه تکلیف نامبرده تکلیفى است که بالطبع براى مخاطب، شاق و سنگین است، و به این منظور، دو آیه اول از جملاتى ترکیب شده که هیچ یک از آنها از هدایت ذهن مخاطب به تشریع روزه رمضان خالى نیست، بلکه در همه آنها به تدریج ذهن شنونده را به سوى آن توجه مى‏دهد، و به این وسیله استیحاش و اضطراب ذهن او را از بین مى‏برد، و در نتیجه علاقمند به روزه مى‏کند، تا با اشاره به تخفیف و تسهیلى که در تشریع این حکم رعایت‏شده، و نیز با ذکر فوائد و خیر دنیوى و اخروى که در آن است، حدت و شدت دلخواهى و استکبار او را بشکند.

و بهمین جهت‏بعد از آنکه در جمله: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام"، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان کرد، بلافاصله فرمود: "کما کتب على الذین من قبلکم" و فهمانید که شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت کنید، و آن را گران بشمارید، چون این حکم منحصر به شما نبوده، بلکه حکمى است که در امتهاى سابق نیز تشریع شده بود.(لعلکم تتقون)، یعنى علاوه بر اینکه عمل به این دستور، همان فائده‏اى را دارد که شما به امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر این، این عمل که گفتیم در آن، امید تقوا براى شما هست، همچنانکه براى امتهاى قبل از شما بود، عملى نیست که تمامى اوقات شما را و حتى بیشتر اوقاتتان را بگیرد، بلکه عملى است که در ایامى قلیل و معدود انجام مى‏شود، (ایاما معدودات)

آرى نکره(و بدون الف و لام)آمدن کلمه(ایاما)دلالت‏بر ناچیزى ایام دارد، و در اینکه ایام را به وصف معدود توصیف کرد، خود اشعارى است‏به اهمیت نداشتن آن، همچنانکه همین توصیف در آیه: "و شروه بثمن بخس دراهم معدودة" (1) مى‏فهماند که یوسف ع را به چند درهم ناچیز فروختند.

علاوه بر اینکه ما در تشریع این حکم رعایت اشخاصى را هم که این تکلیف برایشان طاقت‏فرسا است کرده‏ایم، و اینگونه افراد باید به جاى روزه فدیه بدهند، آنهم فدیه مختصرى که همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام یک مسکین.

"فمن کان منکم مریضا او على سفر - تا جمله - فدیة طعام مسکین"و وقتى این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جائى که ممکن بوده رعایت آسانى آن شده خیر شما در این است که بطوع و غبت‏خود روزه را بیاورید، و بدون کراهت و سنگینى و بى‏پروا انجامش دهید، "فمن تطوع خیرا فهو خیر له"براى اینکه عمل نیک را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اینکه به کراهت انجام دهند.

بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه است‏براى آیه سوم که مى‏فرماید: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"الخ، و بنا بر این پس جمله: "کتب علیکم الصیام"در آیه اول جمله‏اى است‏خبرى که مى‏خواهد از تحقق چنین تکلیفى خبر دهد، نه اینکه در همین جمله تکلیف کرده باشد، آنطور که در آیه شریفه: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى" (2) و آیه"کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین" (3) تکلیف کرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به(کتب علیکم)آمده، لیکن بین قصاص در مورد کشتگان - در آیه دوم - و وصیت‏به والدین و اقرباء - در آیه سوم، و بین مساله صیام - در آیه مورد بحث فرق است، و آن این است که قصاص در قتلى امرى است‏سازگار با حس انتقامجوئى امرى است که دلهاى صاحبان خون تشنه آن است، صاحبان خون به حکم غریزه و طبیعت نمى‏توانند قاتل عزیز و پاره تن خود را زنده و سالم ببینند، و نمى‏توانند این معنا را تحمل کنند که نسبت‏به جنایتى که به ایشان شده بى اعتنائى شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و خویشان که مطابق با حس ترحم و شفقت و رافت‏به ارحام است، آنهم در هنگامى که مى‏خواهد بوسیله مرگ براى همیشه از آنان جدا شود.

پس قصاص و وصیت دو حکم مقبول بطبع، و موافق با مقتضاى طبیعت آدمى است، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینه‏چینى ندارد، به خلاف حکم روزه که عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیات، و مهم‏ترین تمایلاتش، یعنى خوردن و نوشیدن و جماع، که چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع و مصیبتى براى نفس آدمى است.در توجیه حکمش ناگزیر از این است که قبلا براى شنوندگان - با در نظر گرفتن اینکه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو مشتهیات نفسند - مقدمه‏اى بچیند، و دلهاشان را علاقه‏مند بدان سازد، تا تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است که گفتیم آیه: "کتب علیکم القصاص"الخ و آیه: "کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت"الخ، انشاء حکم است، و حاجتى به زمینه‏چینى ندارد، به خلاف آیه: "کتب علیکم الصیام"تا آخر دو آیه که مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى‏دهد از اینکه بعدها چنین حکمى انشاء مى‏شود.

"یا ایها الذین آمنوا..."

اینگونه خطاب(اى کسانى که ایمان آورده‏اید)به منظور توجه دادن مردم به صفت ایمانشان است، و گرنه مى‏فرمود: (اى مردم)لیکن خواست‏بفهماند با توجه به اینکه داراى ایمانید باید هر حکمى را که از ناحیه پروردگارتان مى‏آید بپذیرید، هر چند که بر خلاف مشتهیات، و ناسازگار با عادات شما باشد.

در اینجا ممکن است‏بپرسى: علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن شد لیکن این معنا روشن نشد که چرا همین تعبیر در ابتداى آیه قصاص آمده، ولى در آیه وصیت نیامده؟در پاسخ مى‏گوئیم: علتش این است که حکم قصاص هر چند مطابق میل و طبیعت آدمى است لیکن در عصر نزول آیه، مسیحیان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح مى‏دادند، و لذا لازم بود در توجیه حکم قصاص در میان ملت اسلام، ایمان ملت‏خاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما شما را محکوم مى‏کند به اینکه احکام الهى را بپذیرید، هر چند که دیگران مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتى در کار نبود، آن آیه به خطاب(یا ایها الذین آمنوا)آغاز نشد.

"کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم"

کلمه کتابت معنایش معروف است، لیکن گاهى کنایه مى‏شود از واجب شدن عملى، و یا تصمیم بر عملى و یا قضاى حتمى که بر چیزى رانده شده، که در آیه: "کتب الله لا غلبن انا و رسلى" (4) کنایه از قضاء حتمى، و در آیه: "و نکتب ما قدموا و آثارهم" (5) کنایه از عزیمت و قضاء حتمى است و در آیه"و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس" (6) کنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حکم قطعى است.

و کلمه(صیام)و کلمه(صوم)در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشیدن، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است، و چه بسا در معناى آن این قید را اضافه کرده باشند، که به معناى خوددارى از خصوص کارهائى است که دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن را داشته باشد.

صاحب این گفتار گفته: معناى صوم در اصل لغت‏خوددارى از خصوص چنین کارهائى بوده، و لیکن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از کارهاى معینى استعمال شده، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و توام با نیت است و منظور از"الذین من قبلکم"امتهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امتهاى انبیاء قبل، چون امت موسى و عیسى و غیر ایشان است.

چون هر جا که در قرآن کریم این کلمه به چشم مى‏خورد معهود همین معنا است، البته این به آن معنا نیست که جمله"کما کتب على الذین من قبلکم"در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و مى‏خواهد بفرماید: تمامى تک تک امتها روزه داشته‏اند و نیز به آن معنا نیست که بفهماند روزه اسلام شبیه روزه امتهاى پیشین است، پس آیه شریفه نه دلالت‏بر این دارد که تمامى امتها بدون استثناء روزه داشته‏اند، و نه دلالت دارد بر اینکه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى همه خصوصیات روزه ما بوده، بلکه تنها در این مقام است که اصل روزه و خوددارى را در امتهاى پیشین اثبات کند، و بفرماید: امتهاى پیشین هم روزه داشته‏اند.

و مراد از جمله: (الذین من قبلکم)الخ امتهاى گذشته داراى ملت و دین است البته همانطور که گفتیم نه همه آنها، و قرآن کریم معین نکرده که این امتها کدامند، چیزى که هست از ظاهر جمله: (کما کتب) الخ بر مى‏آید که امتهاى نامبرده اهل ملت و دین بوده‏اند که روزه داشته‏اند، و از تورات و انجیل موجود در دست‏یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى‏شود، تنها در این دو کتاب فرازهائى است که روزه را مدح مى‏کند، و آن را عظیم مى‏شمارد.

و اما خود یهود و نصارا را مى‏بینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مى‏گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مى‏کنند.

و نیز در قرآن کریم داستان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است.

و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده، همچنانکه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنى‏هاى هندى تا به امروز نقل شده، که هر یک براى خود روزه‏اى داشته و دارند، بلکه مى‏توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم مى‏کند، که بحثش خواهد آمد ان شاء الله.

و بعضى گفته‏اند که مراد از جمله(الذین من قبلکم)یهود و نصارا و یا انبیاى سابق است، که بر طبق هر یک از این دو قول روایاتى هم آمده، ولى روایاتى است که خالى از ضعف نیست.

"لعلکم تتقون"

وثنى‏ها(همانطور که اشاره شد)به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى که جرمى مرتکب مى‏شدند به منظور خاموش کردن فوران خشم خدایان روزه مى‏گرفتند، و همچنین وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست‏به این عبادت مى‏زدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر مى‏آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا او رضایت این را به دست مى‏آورده، تا این هم رضایت او را حاصل کند.

ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نیست، براى اینکه خداى عزوجل بزرگتر از آن است که در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود، و سخن کوتاه آنکه خداى سبحان برى از هر نقص است، پس هر اثر خوبى که عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى که باشد تنها عاید خود عبد مى‏شود، نه خداى تعالى و تقدس، همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمى‏گردد"ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها" (7) این معنائى است که قرآن کریم در تعلیماتش بدان اشاره مى‏کند، و آثار اطاعتها و نافرمانى‏ها را به انسان بر مى‏گرداند انسانى که جز فقر و احتیاج چیزى ندارد، و باز قرآن در باره‏اش مى‏فرماید: "یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى" (8) .

و در خصوص روزه، همین برگشتن آثار اطاعت‏به انسان را در جمله: (لعلکم تتقون) بیان کرده، مى‏فرماید: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودى است که عاید خود شما مى‏شود، و فائده داشتن تقوا مطلبى است که احدى در آن شک ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درک مى‏کند، که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزى که لازم است‏بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگى خود جلوگیرى کند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذت‏هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگى مادى را هدف بپندارد، و سخن کوتاه آنکه از هر چیزى که او را از پروردگار تبارک و تعالى مشغول سازد بپرهیزد.

و این تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى‏آید، و نزدیک‏ترین راه و مؤثرترین رژیم معنوى و عمومى‏ترین آن بطوریکه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‏مند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، و هم شکم‏بارگان اهل دنیا، عبارت است از خوددارى از شهوتى که همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شکم از خوردن و آشامیدن، و شهوت جنسى که اگر مدتى از این سه چیز پرهیز کنند، و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتن‏دارى از گناهان در آنان قوت مى‏گیرد و نیز به تدریج‏بر اراده خود مسلط مى‏شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختیار از کف نمى‏دهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى‏گردند، چون پر واضح است کسى که خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسى که امرى مباح است اجابت مى‏کند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى‏ها شنواتر، و مطیع‏تر خواهد بود، این است معناى آنکه فرمود: (لعلکم تتقون).

"ایاما معدودات"

منصوب آمدن کلمه(ایام)بنابر ظرفیت و به تقدیر کلمه(فى)است، و این ظرف(در ایامى معدود) متعلق است‏به کلمه(صیام)، و ما در سابق هم گفتیم که نکره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت(معدودات) براى این است که بفهماند تکلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است، تا به این وسیله مکلف را در انجام آن دل و جرات دهد، و از آنجا که ما در سابق گفتیم آیه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"الخ بیان ایام است، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.

بعضى از مفسرین گفته‏اند: که مراد از ایام معدودات روزه مستحبى سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضى دیگر گفته‏اند: ایام البیض یعنى سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نیز روزه عاشوراء است، که مسلمانان و رسولخدا ص در این ایام روزه مى‏گرفتند، آنگاه آیه شریفه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"الخ نازل شد، و روزه‏هاى چند روز نامبرده نسخ گردید، و براى همیشه روزه رمضان واجب گشت.

صاحبان این دو قول هر کدام به یک دسته روایات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسک کرده‏اند، روایاتى که صرفنظر از سند، در بین خود تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند.

دلیل عمده‏اى که ضعف این قول را روشن مى‏کند دو چیز است.

اول اینکه: روزه همانطور که دیگران هم گفته‏اند یک عبادت عمومى و همگانى است، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد که اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط مى‏کرد، و دیگر اختلافى در ثبوتش پدید نمى‏آمد و بهمین دلیل نسخ آن نیز ثابت مى‏شد و کسى در آن اختلاف نمى‏کرد و مى‏بینیم که اینطور نیست، و در هر دو قسمت اختلاف شدید هست.

علاوه بر اینکه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا استحباب روزه آن بعنوان یک عید از اعیاد اسلامى از بدعت‏هائى است که بنى امیه(لعنهم الله)آن را ابداع کردند، بدین جهت ابداع کردند که در آن روز در واقعه کربلا ذریه رسول خدا ص و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را کشتند و زنان و ذرارى ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت کردند، و از خوشحالى و مسرت آن روز را مبارک شمرده، براى خود عید گرفتند، و روزه آنرا تشریع کردند تا از روزه گرفتن آن روز رکت‏بگیرند.

و باز بهمین منظور براى روزه آن روز فضائلى جعل کردند، و برکاتى تراشیدند، و احادیثى(به این مضمون که عاشورا یکى از اعیاد اسلامى است، و بلکه از اعیاد عامه‏اى است که حتى مشرکین جاهلیت و یهود و نصارا هم از زمان بعثت موسى و عیسى آن را پاس مى‏دارند)جعل کردند، در حالیکه هیچ یک از این مضامین درست نیست، نه یهود عاشورا را عید مى‏دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهلیت و نه اسلام، چون عاشورا نه یک روز ملى بوده تا نظیر نوروز و مهرگان عید ملى و قومى بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعه‏اى از قبیل فتح و پیروزى براى ملت اسلام اتفاق نیفتاده، تا نظیر مبعث و میلاد رسولخدا ص روزى تاریخى براى اسلام باشد، و هیچ جهت دینى هم ندارد تا نظیر فطر و قربان عیدى دینى باشد، پس عزت و احترامى که بنى امیه براى عاشورا درست کرده‏اند عزتى است‏بدون جهت.

دلیل دوم: بر ضعف این قول این است که آیه سوم از آیات مورد بحث‏یعنى آیه: (شهر رمضان)الخ سیاقى دارد که با نازل شدنش جداى از دو آیه دیگر نمى‏سازد، تا ناسخ آیه‏هاى قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است که جمله(شهر رمضان)خبر باشد براى مبتدائى که حذف شده، و یا مبتدائى باشد براى خبرى که حذف شده، که توضیحش گذشت در نتیجه بیانى خواهد بود براى جمله: (ایاما معدودات)و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه کلام واحدى خواهد بود، که غرض واحدى را دنبال مى‏کند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان.

و اما اینکه کلمه(شهر رمضان)مبتداء و جمله: "الذى انزل فیه القرآن"خبر آن باشد، هر چند نظریه‏اى است که آیه شریفه را مستقل از ما قبل مى‏کند، و بنابر آن، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد که به تنهائى نازل شده باشد، لیکن صلاحیت آن را ندارد که ناسخ آیه قبلش باشد، براى اینکه میان ناسخ و منسوخ باید منافاتى باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتى نیست، تا این ناسخ آن باشد با اینکه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینى در بین باشد.

ضعیف‏تر از این قول، گفتار جمعى دیگر است، که از کلماتشان بر مى‏آید که خواسته‏اند بگویند آیه دوم یعنى آیه: (ایاما معدودات)الخ ناسخ آیه اول، یعنى آیه: (کتب علیکم الصیام)است، به این بیان که قبل از اسلام روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولى نصارا در آن کم و زیاد کردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خداى تعالى براى مسلمین روزه رمضان را تشریع کرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را مى‏گرفتند، و آیه اول هم همین را تشریع کرده، مى‏فرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولى آیه دوم وقتى نازل شد حکم آیه اول را نسخ کرد، چون فرمود روزه در چند روز معینى واجب است.

و وجه ضعیف‏تر بودن این قول از قول قبلى این است که همه ایرادهائى که به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اینکه متمم بودن آیه دومى براى اولى روشن‏تر از متمم بودن سومى براى دومى است، و نیز روایاتى که این قائل قول خود را مستند به آنها کرده جعلى بودن و مخالفتش با قرآن و با سیاق آیه روشن‏تر از مخالفت روایات قول اول با آیه است.

"فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"

حرف فاء در ابتداء آیه مى‏فهماند که مطلب آیه نتیجه و فرع آیه قبل است، که مى‏فرمود: (کتب علیکم) الخ، و نیز(ایاما معدودات)الخ، و معناى مجموع آن چنین مى‏شود: روزه بر شما واجب شده، و نیز عدد معینى در آن رعایت‏شده، و همانطور که از اصل روزه رفع ید نمى‏شود، از عدد آن نیز صرفنظر نمى‏شود، پس اگر در ایام رمضان عارضه‏اى چون مرض و سفر پیش آید که حکم وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنى ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده صرفنظر نمى‏شود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت، و این همان حقیقتى است که آیه سوم(و لتکملوا العدة)الخ متعرض است، پس جمله: (ایاما معدودات)الخ همانطور که به بیان گذشته معناى تحقیر و ناچیز بودن ایام را افاده مى‏کند، این معنا را هم افاده مى‏کند، که همین عدد ناچیز رکنى است که در غرض و حکم روزه ماخوذ شده است.

کلمه(مرض)به معناى خلاف صحت و سلامتى است و کلمه(سفر)از ماده(س - ف - ر)گرفته شده، که به معناى کشف است و گویا سفر را از این جهت‏سفر مى‏خوانند که مسافر براى بیرون شدن از وطن از خانه‏اش منکشف و ظاهر مى‏شود، و گویا اینکه فرمود: (او على سفر)و مانند کلمه(مریضا) نفرمود(مسافرا)، براى اشاره به این معنا بوده که آن مسافرى روزه‏اش شکسته مى‏شود که در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل کسى که در سفر ده روز در محلى اقامت کرده است، که چنین کسى قبلا مسافر بوده، و فعلا مقیم است، و روزه‏اش صحیح است)و نه در آینده(مثل کسى که مى‏خواهد بعد از ظهر حرکت کند که چنین کسى روزه آن روزش صحیح است).

بیشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفته‏اند: از آیه: "فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"الخ، استفاده مى‏شود که مسافر مى‏تواند روزه نگیرد، نه اینکه روزه گرفتن برایش حرام است، پس مریض و مسافر، هم مى‏توانند روزه بگیرند، و هم اینکه افطار نموده به همان عدد از روزهاى دیگر سال روزه بگیرند.

لیکن این حرف صحیح نیست، زیرا گفتیم ظاهر جمله: (فعدة من ایام اخر)(کسى که مریض و مسافر باشد باید چند روزى در ایام دیگر سال روزه بگیرد)عزیمت است، نه رخصت، یعنى از ظاهر آن بر مى‏آید که مریض و مسافر نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ائمه اهل بیت ع نیز روایت‏شده، و مذهب جمعى از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد الله بن عمر، و ابى هریرة، و عروة بن زبیر، نیز همین است، پس جمله نامبرده حجتى است علیه علماى نامبرده از اهل سنت.

ایشان براى توجیه نظریه خود چیزى در آیه تقدیر گرفته گفته‏اند، تقدیرش"فمن کان مریضا او على سفر فافطر فعدة من ایام اخر"است، یعنى هر کس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار کرده باشد به همان عدد از روزهاى دیگر روزه بگیرد.

و این تقدیر دو اشکال دارد، اول اینکه اصولا همانطورى که گفته‏اند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتى گوینده‏اى سخن مى‏گوید تمامى کلماتى که در افاده منظورش دخالت دارد در کلام خود مى‏آورد، و چیزى را نگفته نمى‏گذارد)مگر آنکه به اتکاء قرینه‏اى که در کلامش هست‏یک کلمه را حذف کند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه مى‏فهمد که فلان کلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دست‏به چنین حذفى نمى‏زند.

اشکال دوم اینکه: به فرضى که تسلیم شویم و قبول کنیم که کلمه(فافطر)در آیه حذف شده، تازه این کلام هم دلالتى بر رخصت ندارد، (کدام شنونده‏اى از عبارت"و هر کس مریض یا مسافر باشد، و افطار کرده باشد در ایامى دیگر روزه بگیرد"، مى‏فهمد روزه در سفر و مرض جایز است؟)آرى نهایت چیزى که از عبارت"فمن کان مریضا او على سفر فافطر"، در این مقام(که به گفته سایر مفسرین نیز مقام تشریع است)استفاده مى‏شود، این است که افطارش گناه نبوده چون جایز بوده، البته جواز به معناى اعم از وجوب و استحباب و اباحه، جوازى که با وجوب و استحباب و اباحه مى‏سازد، و اما اینکه به معناى سومى یعنى الزامى نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلکه باز هم بر خلاف آن دلالت مى‏کند، چون قانونگذار حکیم در مقام تشریع خود، هرگز در بیان آنچه باید بیان کند کوتاهى نمى‏کند، و این خود روشن است.

"و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین"

کلمه(یطیقون)از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور که بعضى گفته‏اند به معناى به کار بستن تمامى قدرت در عمل است که لازمه آن این است که عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، که همه نیروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتیجه معناى جمله"و على الذین یطیقونه" این است که هر کس روزه برایش مشقت داشته باشد، و کلمه(فدیه)به معناى بدل و عوض است و در اینجا به معناى عوض مالى است، که همان طعام مسکین یعنى سیر کردن یک مسکین گرسنه است از غذائى که خود انسان مى‏خورد، البته نه آن غذاى ساده‏اى که گاهى مى‏خورد، و نه آن غذاى لذیذى که باز گاه گاه مى‏خورد، بلکه از غذاى متوسطى که غالبا استفاده مى‏کند، و حکم این فدیه نیز مانند حکم قضاى روزه مریض و مسافر واجب است، چون تعبیر(و على الذین)تعبیرى است که وجوب تعیینى را مى‏رساند، نه تخییرى و نه رخصت را.

بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله نامبرده نیز رخصت را مى‏رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول، همه مردم را که مى‏توانند روزه بگیرند مخیر کرد بین روزه گرفتن و کفاره دادن از هر روز به طعام یک مسکین، چون مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها که رفته رفته عادت کردند، این آیه به وسیله آیه: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"الخ نسخ شد.

بعضى دیگر از همین مفسرین گفته‏اند: تنها نسبت‏به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگیرند، و اما مثل پیر زن و پیرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شیرده آیه نسخ نشد، و حکم جواز افطار و فدیه دادن باقى ماند.

و به جان خودم اینگونه تفسیرها بازى کردن با قرآن و پاره پاره کردن آیات آن است، و اگر خواننده عزیز در آیات سه‏گانه مورد بحث دقت کند خواهد دید که هر سه یک غرض را دنبال مى‏کند، و یک سیاق متصل و جملاتى به هم پیوسته و بیانى روشن دارد، آنگاه اگر این کلام واحد و پیوسته را با نظریه این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید که دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش با یکدیگر متنافى است، اولش آخرش را نقض مى‏کند، یک جا مى‏گوید:

(کتب علیکم الصیام)روزه بر شما واجب شده، دنبالش مى‏گوید آنهائى که مى‏توانند روزه بگیرند مى‏توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى‏گوید: روزه بر همه شما واجب است تا حکم آخرى ناسخ حکم فدیه نسبت‏به خصوص قادران باشد، و حکم فدیه نسبت‏به غیر قادران به حال خود باقى بماند، با اینکه در آیه شریفه بنا بر این تصویر حکم غیر قادرین اصلا بیان نشده است.

مگر اینکه کسى بگوید کلمه(یطیقونه)قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن، و این پیدا است که چقدر بى‏پایه است. و سخن کوتاه اینکه بنا بر این باید جمله: "و على الذین یطیقونه"الخ که در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله: (کتب علیکم الصیام)در اول آیات باشد، که با آن تنافى دارد، آن وقت این سؤال پیش مى‏آید که چرا بدون هیچ علتى حکم ناسخ را مقید به کسانى کرده که توانائى ندارند.

و نیز لازمه این تفسیر این است که جمله: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"تنها ناسخ حکم کسانى باشد که قادر بر روزه‏اند، نه آنهائى که از روزه عاجزند با اینکه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل مى‏شود و هم عاجز را، علاوه بر اینکه اصلا منسوخ شامل حکم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حکم را براى عاجز باقى بدارد، و این تالى فاسدها فاحش‏ترین تالى فاسدهایند.

حال اگر علاوه بر نسخهائى که از آقایان براى تو خواننده عزیز نقل کردیم، نسخ‏هاى دیگرى که در باره این سه آیه ذکر کرده‏اند اضافه کنى، آن وقت تفسیرى عجیب خواهى دید، و آن نسخ‏ها این است که گفته‏اند جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله: (ایاما معدودات)الخ است، و جمله(ایاما معدودات)هم ناسخ جمله(کتب علیکم الصیام)است.

(بد نیست دوباره نسخ‏هائى را که آقایان در سه آیه قرآن قائل شده‏اند بشماریم، تا بازیگرى با کلام خدا بر ایمان روشن‏تر بشود:

1 - جمله: (و على الذین یطیقونه)الخ ناسخ جمله: (کتب علیکم الصیام)است.

2 - جمله: (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه)ناسخ حکم(و على الذین یطیقونه)است.

3 - جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله(ایاما معدودات)است.

4 - جمله: (ایاما معدودات)الخ ناسخ(کتب علیکم الصیام)است.(مترجم)

"فمن تطوع خیرا فهو خیر له"

کلمه تطوع از ماده(ط - و - ع)است.و معناى طوع مقابل معناى کراهت است، و یا بگو به این معنا است که انسان کارى را به رضا و رغبت‏خود انجام دهد، آنگاه همین طوع وقتى به باب تفعل مى‏رود و به صورت تطوع در مى‏آید.معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى‏شود پس تطوع به معناى این است که انسان خودش داوطلبانه کارى را انجام دهد که اطاعت‏خدا هم هست، بدون اینکه در انجام آن کراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى کند، حال چه اینکه آن عمل الزامى و واجب باشد.و چه غیر الزامى و مستحب.

این معناى اصلى کلمه تطوع بوده، پس اگر مى‏بینیم که فعلا در خصوص افعال مستحب استعمال مى‏شود یک اصطلاحى است جدید، که بعد از نزول قرآن در بین مسلمانان رائج گشته، و منشاش هم این بوده که معمولا عمل نیکى که یک مسلمان داوطلبانه انجام مى‏دهد عمل مستحب است، و اما عمل واجب هر چه هم که بطوع و رغبت انجام شود باز بوئى از اکراه و اجبار در آن هست.

و سخن کوتاه آنکه کلمه(تطوع)همانطور که دیگران هم گفته‏اند دلالتى بر خصوص استحباب ندارد، نه ماده‏اش(ط - و - ع)و نه هیاتش(تفعل)، در نتیجه مى‏توان گفت‏حرف (فاء)که در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتیجه معنائى مى‏کند که از کلام سابق استفاده مى‏شد، و معناى مجموع کلام - و خدا داناتر است - این مى‏شود: روزه بر شما واجب شده است، و در آن خیر و صلاح شما رعایت‏شده، علاوه بر اینکه با داشتن این فریضه شما هم جزء امتهائى مى‏شوید که قبل از شما بودند، با این تفاوت که در این فریضه تخفیف و تسهیلى براى شما منظور شده است، پس آن را بطوع و رغبت‏بیاورید، نه با کراهت چون هر کس عمل خیر را بطوع بیاورد بهتر است تا همان عمل را به کره بیاورد.

از اینجا روشن مى‏شود که جمله: (فمن تطوع خیرا)از قبیل به کار بردن سبب در جاى مسبب است، ساده‏تر بگویم در این جمله سخن از خصوص روزه نشده بلکه سخن از مطلق تطوع خیر شده، که سبب تطوع در روزه است، نظیر آیه: "قد نعلم انه لیحزنک الذى یقولون فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات الله یجحدون" (9) یعنى غم مخور و صبر کن که علت تکذیب ایشان انکار آیات خدا است، چون در این آیه نیز سبب تکذیب در جاى تکذیب نشسته.

بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله مورد بحث‏یعنى"فمن تطوع خیرا فهو خیر له"مرتبط به جمله قبل است، که مى‏فرمود: "و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین"الخ، و معناى مجموع آن دو جمله این است که کسى که بیشتر از طعام یک مسکین فدیه بدهد، مثلا براى یک روز روزه دو نفر مسکین را طعام دهد و یا طعام دو مسکین را به یک نفر بدهد برایش بهتر است.

اشکالى که بر این تفسیر وارد است همانست که گفتیم: کلمه(تطوع)اختصاص به مستحبات ندارد علاوه بر اینکه بنا بر این تفسیر فاء تفریع بى‏معنا مى‏شود چون در نتیجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا(بیش از طعام یک مسکین دادن)بر حکم فدیه هیچ نکته معقولى بنظر نمى‏رسد، علاوه بر اینکه اصولا کلمه(تطوع بخیر)هیچ دلالتى بر تطوع به زیادتر دادن ندارد.

"و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون"

این جمله متمم جمله قبلى است، و معنایش به حسب تقدیر - به آن بیانى که گذشت - این مى‏شود با روزه‏اى که بر شما واجب شده تطوع کنید، و آن را داوطلبانه بیاورید، که تطوع به کار خیر بهتر است، و روزه هم که خیر شما است پس تطوع به روزه هم خیرى علاوه بر خیر دیگر است.

و بعضى از مفسرین گفته‏اند: جمله مورد بحث‏یعنى(و ان تصوموا خیر لکم)خطاب به کسانى است که از روزه گرفتن معذورند، نه عموم مؤمنین که در جمله(روزه بر شما واجب شده)مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است، و معلوم است که رجحان با ترک هم مى‏سازد، در نتیجه عبارت ظاهر در استحباب روزه مى‏شود نه وجوب که منافى با ترک است، و چون مى‏دانیم روزه واجب است ناگزیر عبارت نامبرده را حمل مى‏کنیم بر رجحان و استحباب روزه براى کسانى که از ناحیه شرع مجاز در ترک آنند، مانند مریض و مسافر که مى‏گوئیم روزه‏اى که بر همه واجب است‏بر مریض و مسافر مستحب است، و بهتر آن است که آنها نیز روزه را بر افطار ترجیح دهند، و در عین حال قضاى آنرا هم بگیرند.

اما این تفسیر به خاطر اشکالاتى که بر آن وارد است صحیح نیست.

اشکال اول اینکه: دلیلى بر طبق آن نیست.

اشکال دوم اینکه: اگر مراد از جمله: (و ان تصوموا خیر لکم)استحباب روزه براى مریض و مسافر بود، با در نظر گرفتن اینکه در جمله: (فمن کان منکم مریضا)الخ مریض و مسافر غایب به حساب آمده‏اند، جا داشت در جمله بعدى هم غایب به حساب آمده، در باره‏شان بفرماید: (و ان یصوموا خیر لهم)مریض و مسافر اگر روزه بگیرند بر ایشان بهتر است، ولى فرمود:

(اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است)پس معلوم مى‏شود در جمله دوم روى سخن با خصوص مسافر و مریض نیست.

اشکال سوم اینکه: جمله اولى به خوبى دلالت دارد بر اینکه مریض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه، نه اینکه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلکه جمله بعدیش که مى‏فرماید: (فعدة من ایام اخر)صریح در این است که حتما باید در روزهاى دیگر روزه بگیرند، آن وقت چطور مفسرین نامبرده مى‏توانند بگویند آیه در صدد بیان رجحان روزه بر ترک آن است.

اشکال چهارم اینکه: اگر جمله اولى(فمن کان منکم)الخ در صدد بیان ترخیص روزه براى مسافر و مریض باشد، و بگوید گرفتن و نگرفتن روزه براى معذورین یکسان است، البته جا داشت در جمله بعدى بفرماید بلکه گرفتن آن بهتر است، تا یک طرف تخییر را ترجیح داده و بیانگر رجحان آن باشد، ولى جمله اولى در مقام بیان روزه رمضان و روزه ایام دیگر سال است، و با چنین زمینه‏اى دیگر ممکن نیست تنها از جمله: (و ان تصوموا خیر لکم)و بدون هیچ قرینه‏اى در کلام استفاده کنیم که مى‏خواهد روزه رمضان را بر روزه غیر رمضان ترجیح دهد.

اشکال پنجم اینکه: مقام آیات، مقام بیان حکم نیست، تا ظهور رجحان از جمله (فمن کان)با حکم وجوبى منافات پیدا کند، بلکه مقام، همانطور که در سابق هم گذشت مقام بیان ملاک تشریع است، و اینکه اگر شارع اسلام حکمى را صادر مى‏کند خالى از فلسفه و حکمت و خیر و نیکوئى نیست، و عینا نظیر آیه: "فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم" (10) ، و آیه: "فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون" (11) ، و آیه:

"تؤمنون بالله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون" (12) است که در هر سه آیه مى‏فرماید، حکمى که شده براى شما خیر است و آیات در این باب بسیار است.

"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى"

ماه رمضان نهمین ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است، که بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن کریم از ماههاى دوازده‏گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگرى نیامده.

و کلمه نزول به معناى پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معناى نازل کردن دفعى و یک پارچه است، و تنزیل به معناى نازل کردن تدریجى است، و کلمه(قرآن)اسم کتابى است که خداى تعالى آنرا بر پیامبر گرامیش محمد ص نازل کرده، و به این جهت آن را قرآن نامیده که(قبلا از جنس خواندنیها نبود، و به منظور اینکه درخور فهم بشر شود نازلش کرد و در نتیجه کتابى)خواندنى شد، چنانکه فرمود: "انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون" (13) و این کلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى‏شود و هم بر اجزاى آن.

و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه قرآن یک پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوى دیگر ظاهر آیه شریفه: "و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث، و نزلناه تنزیلا" (14) دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسولخدا ص یعنى در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده، تاریخ هم مؤید این معنا است، و از همین جهت‏بعضى گمان کرده‏اند که آیه مورد بحث‏با این آیه منافات دارد.

و بعضى دیگر در پاسخ گفته‏اند: قرآن کریم دو بار نازل شده، یک بار در ماه رمضان بطور یک پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج‏بر زمین نازل شده، و این پاسخى است که مفسرین نامبرده آنرا از روایات گرفته‏اند که بعضى از آنها را در بحث روایتى آینده نقل خواهیم کرد.ان شاء الله ولى بعضى دیگر به این مفسرین اشکال کرده‏اند، که در آیه مورد بحث که تعبیر به انزال - یعنى نازل شدن یک پارچه - فرموده دنبالش فرموده: "هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان"به این منظور نازل شده که باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد، و دلائلى روشن از هدایت ارائه دهد، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمى‏سازد، چون بنا بر این تفسیر قرآن کریم سالها در آسمان دنیا بود، در حالى که هدایتگر براى مردم نبود.

بعضى دیگر از این ایراد پاسخ داده‏اند به اینکه هدایت‏بودن قرآن البته به این معنا که مى‏تواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد، معنائى است که منافات ندارد با اینکه چند سالى در آسمان دنیا بدون هدایت فعلى و خلاصه راکد مانده باشد، تا وقتى زمان به کار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد، و نظائر آن بسیار است، مانند قوانینى که از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بکار بردن فلان ماده‏اش رسید آنرا به کار ببرند، و از قوه به فعلیت در آورند.

این بود پرسش و پاسخهائى که پیرامون آیه کرده‏اند، و لیکن حق مطلب این است که حکم قوانین و دستورات با حکم خطاباتى که متوجه اشخاص مى‏شود فرق دارد، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندک آنگاه به او خطاب کنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن کریم از این خطابها بسیار است، مانند خطاب در آیه: "قد سمع الله قول التى تجادلک فى زوجها و تشتکى الى الله و الله یسمع تحاورکما" (15) .

و خطاب در آیه: "و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما". (16) و آیه: "رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلوا تبدیلا". (17) که در این سه آیه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبینى است که قبل از خطاب وجود داشته‏اند.

علاوه بر اینکه در قرآن کریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد که ناسخ و منسوخ هر دو در یک زمان نازل شوند.

بعضى از مفسرین پاسخ داده‏اند که مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است که در رمضان نازل شده.

ولى این جواب هم درست نیست، براى اینکه مشهور در نزد مفسرین این است که رسولخدا ص که مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده، و بین رجب تا رمضان بیش از یک ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممکن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.

از اینهم که بگذریم آیه‏هاى اول سوره"علق"شهادت مى‏دهد که این سوره اولین سوره‏اى بوده که نازل شده، و در اولین روز بعثت نازل شده، و همچنین سوره"مدثر"شهادت مى‏دهد که در روزهاى اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسیار بعید است که اولین آیه نازل، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینکه جمله مورد بحث که مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" دلالت صریحى ندارد بر اینکه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملى است‏بدون دلیل.

و نظیر این آیه در دلالت‏بر اینکه قرآن در یک زمان نازل شده آیه: "و الکتاب المبین اناانزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین" (18) و آیه: "انا انزلناه فى لیلة القدر" (19) مى‏باشد چونکه از این آیات بر مى‏آید همه قرآن در یک زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمى‏سازد با اینکه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد، قرینه‏اى هم در کلام نیست که بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم.

و آنچه از تدبر در آیات کتاب بر مى‏آید مطلبى دیگر غیر از همه این مطالب است، چون در آیاتى که مى‏گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبیر به انزال آمده، که دلالت‏بر نازل کردن یکپارچه قرآن دارد، و در هیچ یک از آنها تعبیر به تنزیل نیامده، مثلا یکجا فرموده: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (20) جاى دیگر فرموده: "حم و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (21) ، و در جاى دیگر فرموده: "انا انزلناه فى لیلة القدر" (22) .

و این تعبیر و نازل شدن یکپارچه به دو اعتبار مى‏تواند باشد، یکى به اعتبار اینکه مجموع و روى هم رفته قرآن و یا بعضى از آن یکپارچه و یک دفعه نازل شده هر چند که تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد، همچنانکه در مورد باران با اینکه قطره قطره نازل مى‏شود، ولى به اعتبار اینکه مجموع بارانها و قطرات مفید فائده بوده تعبیر مى‏کند به اینکه"کماء انزلناه من السماء" (23) و نیز بهمین اعتبار فرموده: "کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته" (24) .

دوم به اعتبار اینکه کتاب ماوراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى‏فهمیم، که معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است که آیاتش را جدا جدا تدبر کنیم، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، حقیقت دیگرى دارد که به لحاظ آن حقیقت امرى واحد و غیر تدریجى است، و نزولش به انزال - یک دفعه - است، نه تنزیل(نزول بتدریج).

و همین اعتبار دومى از آیات کریمه قرآن استفاده مى‏شود مانند آیه: "کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر" (25) چون کلمه"احکمت"از احکام است و احکام در مقابل "تفصیل"است، و تفصیل عبارت است از اینکه کتاب را فصل فصل و قطعه قطعه کنند، در نتیجه احکام به معناى آن است که به نحوى باشد که جزء جزء نداشته و اجزایش از یکدیگر متمایز نباشد، چون همه‏اش به یک معنا بر مى‏گردد، که آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینکه این تفصیل که ما امروز در قرآن مشاهده مى‏کنیم تفصیلى است که بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محکم و بدون جزء و فصل بوده.

از این آیه روشن‏تر، آیه"و لقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم یؤمنون.هل ینظرون الا تاویله یوم یاتى تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق" (26) .

و آیه"و ما کان هذا القرآن ان یفترى من دون الله، و لکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین"تا آنجا که مى‏فرماید: "بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله" (27) چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبى استفاده مى‏شود که مساله تفصیل و جداسازى امرى است که بعدها بر کتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده.

پس کتاب به خودى خود چیزى است، و تفصیلى که عارض بر آن شده چیزى دیگر، و کفارى که کتاب را تکذیب کردند تکذیبشان مربوط به تفصیل کتاب است، و ناشى از این است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برگشت مى‏کند و به زودى در قیامت مى‏فهمند و جز فهمیدن چاره‏اى ندارند، آن وقت پشیمان مى‏شوند در حالى که پشیمانى سودى برایشان نداشته، و راه گریزى هم ندارند، و این آیه اشعارى هم به این معنا دارد که کتاب اصلى تاویل کتاب خواندنى یعنى قرآن است.

از آیه مورد بحث روشن‏تر این آیه شریفه است: "حم و الکتاب المبین، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم" (28) چون این آیه ظهور در این معنا دارد که قرآن قبلا در کتاب مبینى بوده که خواندنى و عربى نبوده، و بعدها خواندنى و عربى شده، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین کتاب قبلا در "ام الکتاب"، که نزد خدا مقامى بلند داشته است، بوده مقامى که دست‏خرد بدان نمى‏رسد، کتابى که حکیم است، یعنى مانند کتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست.

و آیات شریفه"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون، لا یمسه الا المطهرون، تنزیل من رب العالمین" (29) نیز در سیاق آیه سوره زخرف است، چون از ظاهر آن به خوبى بر مى‏آید، قرآن کریم در کتاب مکنون و پنهان از دید بشر قرار داشته، در کتابى که جز پاکان کسى با آن تماس ندارد، و از آن کتاب که نزد رب العالمین است نازل شده است، و اما قبل از نازل شدن موقعیتى در کتاب مکنون داشته، مکنون از اغیار همان که در آیه سوره زخرف ام الکتابش خوانده، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده: "بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ" (30) بلکه این لوح از این جهت محفوظ است که دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى که باید به تدریج نازل شود(چون به عالمى نازل مى‏شود که زمان و تدرج بر همه آن حاکم است)هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج‏خالى نیست و این تدرج خود نوعى تبدل است، پس کتاب مبین که اصل قرآن است و خالى از تفصیل و تدرج است، امرى است غیر این قرآن نازل شده، و قرآن به منزله لباسى است‏براى آن امر.

و همین معنا یعنى اینکه قرآن، نازل شده و بشرى شده کتاب مبین(که ما آن را حقیقت کتاب مى‏نامیم)باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس، و مثال باشد براى حقیقت و نیز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب کلام، خود مصحح آن است که احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانکه در آیه شریفه: "بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ" (31) و آیاتى دیگر این تعبیر آمده، و همین نکته باعث مى‏شود که آیه: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (32) ، و آیه"انا انزلناه فى لیلة القدر" (33) ، و آیه"انا انزلناه فى لیلة مبارکة" (34) را که دلالت دارند بر اینکه قرآن یک دفعه نازل شده حمل کنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن، یعنى کتاب مبین، بر قلب رسولخدا ص در یک شب، همچنانکه همین قرآن بعد از آنکه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است.

این نزول تدریجى از آیات زیر استفاده مى‏شود: "و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضى الیک وحیه" (35) و آیات: "لا تحرک به لسانک لتعجل به، ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه" (36) چون از این آیات بر مى‏آید که رسولخدا ص مى‏دانسته چه آیه‏اى بر او نازل مى‏شود، و به همین جهت قبل از آنکه وحى آیه‏اى تمام شود او از پیش، آیه را مى‏خوانده، و خداى تعالى از این کار نهیش فرمود، که ان شاء الله توضیحش در جاى مناسب خواهد آمد.

و سخن کوتاه آنکه: اگر کسى در آیات قرآنى تدبر و دقت کند هیچ چاره‏اى جز این ندارد که اعتراف کند به اینکه آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه این قرآنى که تدریجا بر رسول خدا ص نازل شده متکى بر حقیقتى است متعالى و بس بلند که عقول عامه بشر قاصر از درک آن، و دست افکار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده‏شان از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است، و اینکه نخست این حقیقت‏بر رسولخدا ص نازل شده بود و به وى تعلیم داده بود که منظورش از کتاب(که بعدا تدریجا نازل مى‏شود) چیست.و ما ان شاء الله در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه: "هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات" (37) باز در این باره سخن خواهیم گفت.

این آن مطلبى است که گفتیم با دقت و تدبر از آیات کریمه قرآن به دست مى‏آید بله محدثین که کارشان تنها نقل حدیث است و نیز علماى علم کلام و همچنین علماى مادى این عصر از آنجا که منکر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزیر شده‏اند این آیات و نظائر آن را که دلالت دارند بر اینکه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و کتاب مبین است، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است، و یا در صحف مطهره است، و یا تعبیرات دیگرى که از قرآن شده، همه را حمل کنند بر اقسامى از استعاره و مجازگوئى، و با این عمل خود قرآن را همپایه یک کتاب شعرى کرده‏اند، (که به قول معروف هر چه گزافى‏تر و دروغ‏تر باشد شیرین‏تر و شیواتر است).

بعضى دیگر از اهل بحث و تحقیق در معناى اینکه چگونه ممکن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد که خلاصه‏اش از نظر خواننده مى‏گذرد.

هیچ شکى نیست در اینکه بعثت رسولخدا ص قرین و توام با نزول اولین بخش آن بوده، و در آن بخش به وى دستور داده که مردم را تبلیغ و انذار کن، از سوى دیگر در این نیز هیچ شکى نیست که بعثت و نزول اولین بخش قرآن، در شب اتفاق افتاده، براى اینکه آیه شریفه:

"انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین" (38) ، صریحا مى‏فرماید: که قرآن در شب نازل شده، و باز شکى نیست که آن شب از شب‏هاى رمضان بوده، براى اینکه در سوره بقره آیه 185 مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن".

پس تا اینجا هیچ شکى نیست تنها گفتگو در این است که منظور این آیات تمام قرآن است‏یا بعضى از آن؟

در پاسخ از این سؤال مى‏گوئیم: گو اینکه همه قرآن در یک شب نازل نشده، اما همینکه سوره حمد که مشتمل بر بسیارى از معارف قرآن است در یک شب نازل شده، مثل این است که همه قرآن در یک شب نازل شده باشد، و بهمین اعتبار مى‏شود گفت: (ما قرآن را در فلان شب نازل کردیم).

پاسخ دیگرى که مى‏توان گفت اینکه: کلمه قرآن همانطور که بر همه آیات بین دو جلد اطلاق مى‏شود، بر بعض از آن نیز اطلاق مى‏گردد، همانطور که بر سایر کتب آسمانى از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق مى‏گردد، و این خود اصطلاحى است از قرآن کریم.

آنگاه اضافه کرده: که اولین بخشى که نازل شده"اقرء باسم ربک الذى خلق..." (39) است که در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى که رسول خدا ص در وسط بیابان بود، و به طرف خانه خدیجه مى‏آمد، همینکه این آیات به وى وحى شد به خاطرش رسید از جبرئیل بپرسد: چگونه پروردگار خود را یاد کند، دوباره جبرئیل خود را به وى نشان داد و تعلیمش داد که بگوید: "بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین"تا آخر سوره حمد، و سپس کیفیت نماز را به او یاد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خدا ص به خود آمد در حالى که اثرى از جبرئیل نیافت، تنها از آنچه دیده بود، تعبى و کوفتگى در خود احساس کرد، تعبى که همواره بعد از دیدن جبرئیل به او دست مى‏داد، و چون اولین بار بود که به چنین منظره‏اى بر مى‏خورد و نمى‏دانست که از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت‏خلق شده، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابید، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل کرد: "یا ایها المدثر قم فانذر". (40) آنگاه مفسر نامبرده مى‏گوید پس معناى نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است، که در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده، و اما آنچه در کتب شیعه دیده مى‏شود که بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده، روایاتى است که علاوه بر اینکه جز در بعضى از کتب شیعه که تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست، یافت نمى‏شود مخالف کتاب خدا نیز هست، چون متوجه شدید که کتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته. سپس اضافه مى‏کند: که در این میان روایات دیگرى هست مؤید آن روایات که مى‏گوید معناى نزول قرآن در ماه رمضان این است که قرآن قبل از بعثت رسولخدا ص یک جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد، و جبرئیل آن را در بیت المعمور به ملائکه املاء کرد، تا آنکه بعد از بعثت‏به تدریج‏بر رسول خدا ص نازل شد. و این روایات اوهامى است‏خرافى که دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته کرده و به چند جهت مردود است، 1 - مخالف کتاب خدا هستند 2 - لوح محفوظ را جزء ماوراى طبیعت دانسته در حالى که لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از کره زمین، که با سکونت‏بشر معمور و آباد گشت، این بود خلاصه گفتار آن مفسر.

مؤلف: من نمى‏دانم کدام یک از جملات این مفسر که سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود، چون در چنین صورتى قضیه شبیه مثل معروف مى‏شود که مى‏گویند وصله از خود جامه بیشتر است.

زیرا اولا این افسانه که وى از پیش خود در باره بعثت درست کرده و یا اینکه گفته اولین بخش نازل شده چیست"اقرء باسم ربک"وقتى نازل شد که رسول خدا ص در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبى است که نه آیه محکمه دلالت‏بر آن دارد، و نه سنت قائمه، بلکه تنها و تنها قصه‏اى است تخیلى که نه با کتاب موافق است و نه با حدیث، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد.

و ثانیا وى گفته: که بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است: نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسولخدا ص تنها در یک شب نبى و غیر رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید، چون سوره"مدثر"او را امر به تبلیغ نمود، ولى این مفسر هرگز نمى‏تواند بر طبق گفته‏هاى خود دلیلى از کتاب یا سنت‏بیاورد، و عجب اینجا است که مساله را از مسلمات گرفته، در حالى که چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست‏براى اینکه کتب سنت چه آنها که علماى اهل سنت تالیف کرده‏اند، و چه آنها که علماى امامیه تالیف کرده‏اند، همه بعد از دو قرن و بیشتر از عصر رسولخدا ص تدوین شده‏اند، هر چند که مفسر نامبرده این اشکال را منحصرا به کتب شیعه وارد دانسته، ولى تمامى کتب عامه نیز اینطور بوده‏اند، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد.در روایات عامه نیز شده است و اما کتب تاریخ علاوه بر اینکه متعرض این جزئیات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند کتب حدیث در معرض آن بوده است.

و اما کتاب خدا که براى هر اهل فنى روشن است که دلالت آیات آن بر مساله بعثت قاصرتر از دلالت روایات است، بلکه مى‏توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته‏هاى او را تکذیب مى‏کند، چون سوره علق بطوریکه اهل حدیث گفته‏اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره‏اى بوده که بر رسولخدا ص نازل شده، و احدى از مفسرین نگفته و حتى احتمالش را هم نداده که تکه تکه نازل شده باشد، و حداقل احتمال مى‏دهیم که یک باره نازل شده باشد، مشتمل بر این نکته است که رسولخدا ص در انظار مردم نماز مى‏خوانده، و بعضى از مردم او را از این کار نهى مى‏کردند، و در مجالس قریش از او بدگوئى مى‏کرده‏اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا ص چگونه نماز مى‏خوانده، و در نمازش چه مى‏گفته؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستورى دیگر نداده، پس معلوم مى‏شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و کسانى بوده‏اند که آن جناب را از نماز نهى مى‏کرده‏اند، و از نهى خود ست‏بردار نبوده‏اند، مگر اینکه بگوئى منظور از این نمازگزار شخصى دیگر غیر از رسولخدا ص است، و این حرف بطلانش روشن است، براى اینکه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مى‏فرماید: " کلا لا تطعه"آن کسى را که به تو مى‏گوید نماز مخوان اطاعت مکن، بلکه همچنان خدا را سجده کن، و به او نزدیک شو.

اینک آیاتى از همین سوره که دلالت‏بر بطلان قول مزبور دارد: "ارایت الذى ینهى عبدا اذا صلى ارایت ان کان على الهدى.او امر بالتقوى.ارایت ان کذب و تولى.ا لم یعلم بان الله یرى؟.کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة.ناصیة کاذبة خاطئة.فلیدع نادیه.سندع الزبانیة.

کلا لا تطعه و اسجد و اقترب." (41) پس از این سوره استفاده مى‏شود که رسولخدا ص قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز مى‏خوانده، و خود بر طریق هدایت‏بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا مى‏کرده، و این همان نبوت است، ولى رسالت نیست، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده، و نماز مى‏خوانده، با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد که جزء نماز است نیامده، و مامور به تبلیغ نشده بود.

و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول این مفسر در قلب رسولخدا ص خطور کرده بود جا داشت‏بفرماید: "قل بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین..."و یا بفرماید: "بسم الله الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین...".

مترجم: (چون سوره علق به عبارتى آغاز شده که معناى"قل"را مى‏دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود باید کلمه"قل"و یا"اقرء"در اول آن قرار مى‏داشت).

و نیز لازم بود که در این سوره گفتار در جمله"مالک یوم الدین"تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله"مالک یوم الدین"از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب‏تر و لایق‏تر بود.

بله در سوره حجر که به شهادت مضامین آیاتش از سوره‏هاى مکى است و بیانش خواهد آمد فرموده: "و لقد آتیناک سبعا من المثانى و القرآن العظیم" (42) و مراد از کلمه"سبع مثانى" سوره حمد است که در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیکن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلکه هفت آیه از آیات قرآن معرفى شده به دلیل اینکه آیه: "کتابا متشابها مثانى" (43) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده.

و با این حال از آنجا که سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى‏شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده.

و نیز از آنجائى که سوره حجر مشتمل بر آیه"فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین..." (44) مى‏فهمیم که رسولخدا ص مدتى دست از انذار کشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده که مى‏فرماید: "فاصدع"پس از سوره حجر دو چیز استفاده شد یکى ترک انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از کجا ثابت مى‏کنید که نزول حمد قبل از ترک انذار بوده؟.

و اما سوره مدثر و مطالبى را که مشتمل است چون آیه"قم فانذر"اگر گفته شود همه آن یک باره نازل شده حال آیه: "قم فانذر"حال آیه: "فاصدع بما تؤمر"در سوره حجر است و نیز حال جمله"و اعرض عن المشرکین"در سوره حجر حال جمله"ذرنى و من خلقت وحیدا"در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزدیک به هم دارند، از هر دو فهمیده مى‏شود اولا کسانى مزاحم دعوت رسول خدا ص بوده‏اند و در ثانى رسول خدا ص مدتى انذار را تعطیل کرده بود.

و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر مى‏آید که تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است.

و ثالثا اینکه مى‏گوید: (روایاتى که مى‏گوید قرآن قبل از بعثت و یکپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا ص نازل مى‏شده روایاتى است جعلى و خرافى چون مخالف کتاب است و مضمونى مستقیم ندارد، بلکه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور کره زمین است)گفتارى است‏خطا و افتراء و به دلیل اینکه اولا: ظاهر هیچ آیه‏اى از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت.

و ثانیا: در روایات نامبرده نفرموده‏اند: قرآن قبل از بعثت، یک جا به بیت المعمور نازل شد، و کلمه یک جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نکردن در روایات اضافه کرده و ثالثا: تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیرى است‏بسیار زشت و خنده‏آور، و ما نمى‏دانیم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبیعت در کلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آیا از این جهت است که عالم طبیعت از تغیر و دگرگونى محفوظ است؟که عالم طبیعت جاى همه دگرگونى‏ها است چون عالم حرکات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است.

و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده که تکوینا و یا تشریعا از فساد و تباهى محفوظ است؟که این نیز خلاف واقع است، براى اینکه عالم طبیعت عالم کون و فساد است.و یا بدین جهت‏بوده که از اطلاع اغیار محفوظ است‏یعنى غیر اهل اطلاع کسى از اسرار آن آگاه نیست همچنانکه آیه شریفه: "انه لقرآن کریم فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون" (45) خبر مى‏دهد؟که این نیز صحیح نیست‏براى اینکه ادراک هر صاحب ادراکى نسبت‏به عالم طبیعت‏یکسان است.

و بعد از همه این اشکالات اشکال مهمى که به وى وارد است این است که این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحى که هم در جاى خود صحیح باشد، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد، نیاورده، چون خلاصه گفتارش این شد که معناى جمله"انزل فیه القرآن"این است که"کانما انزل فیه القرآن"یعنى گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آیه"انا انزلناه فى لیلة""کانا انزلناه فى لیلة" است، یعنى گویا ما قرآن را در یک شب نازل کردیم، و حال آنکه نه اهل لغت چنین معنائى از چنین عبارتى مى‏فهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سیاق کلام.

و اگر جایز باشد کسى بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، که مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است، باید جایز باشد که دیگرى بگوید معناى نزول قرآن نزول همه آن، یعنى اجمال معارف آن است‏بر قلب رسولخدا ص، و هیچ مانعى هم ندارد که کسى این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت.

البته در گفتار مفسر نامبرده اشکالهاى دیگرى نیز هست، که چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم.

"هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان"

کلمه ناس - که عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه که سطح فکرشان نازلترین سطح است، بیشتر در همین طبقه اطلاق مى‏شود چنانکه آیه: "و لکن اکثر الناس لا یعلمون" (46) و آیه: "و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون" (47) اطلاق گردیده، معلوم مى‏شود ناس معنائى اعم از علما و غیر علما دارد.

و این اکثریت همانهایند که اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروى تشخیص و تمیز در امور معنوى به وسیله دلیل و برهان را ندارند، و نمى‏توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند، مگر آنکه کسى دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد، و قرآن کریم همان روشنگرى است که مى‏تواند براى این طبقه حق را از باطل جدا کند، و بهترین هدایت است.

اما خواصى از مردم که در ناحیه علم و عمل تکامل یافته‏اند، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند، قرآن کریم براى آنان بینات و شواهدى از هدایت است، و نیز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون این طبقه را به سوى حق هدایت نموده، حق را برایشان مشخص مى‏کند، و روشن مى‏کند که چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانکه فرمود: " یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم". (48)

از اینجا علت اینکه چرا میان"هدى"و میان"بینات من الهدى"مقابله انداخت؟روشن مى‏گردد، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است، قرآن براى بعضى افراد هدایت، و براى بعضى دیگر بیناتى از هدایت است.

"فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"

کلمه"شهادت"به معناى حاضر بودن در جریان، و اطلاع یافتن از آن است، (وقتى مى‏گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، یعنى حاضر بودم، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به این معنا است که انسان همچنان زنده و هوشیار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسیدنش آگاه شود، و این شهادت هم نسبت‏به تمامى ماه صادق است، و هم نسبت‏به بعضى از آن، (مانند اینکه آدمى در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود) و اما اینکه مراد از شهود شهر این باشد که انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالى که مسافر هم نباشد، صحیح نیست چون دلیلى در لفظ آیه بر آن نیست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به کمک قرائن مى‏توان چنین معنائى را بر آیه تحمیل کرد، و لیکن در آیه هیچ قرینه‏اى بر این معنا وجود ندارد.

"و من کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"

وارد ساختن این جمله در آیه مورد بحث از قبیل تکرار به منظور تاکید و غیره نیست، چون قبلا هم گفتیم دو آیه قبلى در مقام بیان حکم نبودند، و تنها در مقام زمینه‏چینى بودند، و فقط آیه سوم حکم را بیان مى‏کند، پس آیه سوم مشتمل بر جمله تکرارى نیست.

"یرید الله بکم الیسر، و لا یرید بکم العسر، و لتکملوا العدة"

کانه این جمله مى‏خواهد مجموع مطالب آیه را تعلیل کند، هم استثنا شدن مریض و مسافر و افطار کردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ایام دیگر سال را، چیزى که هست اینکه جمله اول مطلب اول را تعلیل مى‏کند و مى‏فرماید چون خدا سهولت را برایتان خواسته، و جمله آخر یعنى"و لتکملوا العدة"مطلب بعد را و مى‏فرماید اینکه گفتیم به همان عدد از روزهاى دیگر سال را روزه بگیرید براى این بود که تکمیل سى روز امرى واجب است.

و حرف"لام"در جمله"و لتکملوا العدة"الخ لام غایت است، و جمله عطف است‏بر جمله: "یرید"الخ، چون آن جمله نیز مشتمل بر معناى غایت‏بود، و تقدیر کلام این است که:

اگر ما شما را دستور دادیم که در سفر و مرض روزه را بخورید براى این بود که بار تکلیف شما را سبک کنیم، و هم براى اینکه عدد سى روزه را تکمیل کرده باشیم، و بعید نیست که ایراد جمله: "و لتکملوا العدة"باعث‏شده که دیگر مانند آیه قبلى حکم آن صورت را که روزه طاقت‏فرسا باشد بیان نکند چون هم بیان آیه قبلى براى اینجا نیز کافى بود و هم کلمه(سختى بر شما نخواسته)دلالت‏بر آن مى‏کرد.

"و لتکبروا الله على ما هدیکم و لعلکم تشکرون..."

ظاهر دو جمله مورد بحث‏بطوریکه لام غایت(البته غایت‏به معناى غرض که آن نیز اصطلاح دیگرى است)اشعار دارد، این است که مى‏خواهند غایت و نتیجه اصل روزه را بیان کنند، نه حکم استثناى مریض و مسافر را چون وقتى مى‏بینیم جمله"شهر رمضان"را مقید کرد به جمله: "الذى انزل فیه القرآن.. ."، مى‏فهمیم که میان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان یک نحوه ارتباط و پیوستگى وجود دارد، در نتیجه برگشت معناى غایت‏به این مى‏شود که تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار کبریائى حق تعالى است‏به خاطر اینکه قرآن را بر ایشان نازل فرمود، و ربوبیت‏خود و عبودیت‏بندگان را اعلام داشت، و نیز بدین منظور بود که در مقابل اینکه به سوى حق هدایتشان فرموده و با کتاب خود برایشان حق را از باطل جدا کرده شکرش را بجاى آرند.

و چون روزه وقتى متصف به این صفت مى‏شود، یعنى وقتى شکر نعمت‏هاى خدا مى‏شود که مشتمل بر حقیقت معناى روزه باشد، یعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه‏دار از آلودگیهاى طبیعت پاک باشد، و از بزرگترین مشتهیات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آیه نفرمود:

"و لیتشکروا الله"، چون شکر تنها با روزه واقعى محقق مى‏شود، بلکه در مقابل فرمود: "و لتکبروا الله على ما هدیکم"براى اینکه تکبیر و بزرگداشت‏خدا با صورت روزه هم انجام مى‏شود، چه اینکه این صورت، حقیقت هم داشته باشد و یا نداشته باشد، و بهمین جهت مساله شکر را با کلمه"لعل امید است" ، از تکبیر جدا کرد، و فرمود، "و لتکبروا الله على ما هدیکم، و لعلکم تشکرون"همانطور که در اول آیات، در باره روزه فرمود: "لعلکم تتقون".

بحث روایتى

در حدیث قدسى(یعنى احادیثى که سلسله سندش منتهى به خود خداى تعالى مى‏شود)آمده: که خداى تعالى فرمود: روزه فقط براى من است، و من خود جزاى آن را مى‏دهم. (49)

مؤلف: این روایت را شیعه و سنى البته با مختصر اختلافى نقل کرده‏اند و وجه اینکه روزه براى خداى سبحان است این است که تنها عبادتى است که از امور عدمى تشکیل مى‏شود، بخلاف عبادتهاى دیگر، از قبیل نماز، و حج و امثال آن، که از امور وجودى ترکیب مى‏یابد، و یا حداقل امور وجودى هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است که فعل وجودى نمى‏تواند محض و خالص در اظهار عبودیت عبد و ربوبیت رب سبحان باشد، چون خالى از نقایص مادى و آفت محدودیت و اثبات انانیت نیست، و ممکن است در انجام آن قصد غیر خدا هم به میان آید، و سهمى از آن را براى غیر خدا انجام دهد، چنانکه در موارد ریا و سمعه و سجده براى غیر خدا این آفت‏ها مشاهده مى‏شود، بخلاف عملى که همه‏اش نفى است، یعنى روزه که عبارت است از نخوردن، ننوشیدن، و فلان و بهمان نکردن، که صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر مادیات مى‏بیند، و با خویشتن‏دارى خود را از لوث شهوات نفس پاک نگه مى‏دارد، و این امور عدمى چیزى نیست که غیر خدا هم سهمى از آن داشته باشد، زیرا امرى است تنها میان بنده و پروردگارش و طبعا کسى جز خدا از آن با خبر نمى‏شود.

و اینکه فرموده: و"انا اجزى به"اگر کلمه"اجزى"را به صیغه معلوم بخوانیم، یعنى من جزاى آن را مى‏دهم آن وقت دلالت مى‏کند بر اینکه در دادن اجر به بنده، کسى میان او و خدا فاصله و واسطه نمى‏شود، همانطور که بنده هم در بندگى و عبادت خدا به وسیله روزه کسى را دخیل قرار نداد، و نگذاشت کسى از روزه‏داریش با خبر شود، چنانکه در باره صدقه آمده است: صدقه را تنها خدا مى‏گیرد، و بین صدقه دهنده و خدا کسى واسطه نیست، و در قرآن هم آمده: "و یاخذ الصدقات" (50) و اما اگر" اجزى"را به صیغه مجهول بخوانیم، معنایش این مى‏شود: (خود من جزاى روزه قرار مى‏گیرم)آن وقت عبارت کنایه مى‏شود از نزدیکى روزه‏دار به خداى تعالى.

و در کافى از امام صادق ع روایت آورده که رسول خدا ص در اوائل بعثت مدتى پشت‏سر هم روزه مى‏گرفت، بطوریکه اشخاص مطلع مى‏گفتند دیگر ترک نمى‏کند و سپس مدتى روزه را ترک مى‏کرد بطوریکه اشخاص مى‏گفتند دیگر روزه نمى‏گیرد، بعد از مدتى این رسم را رها کرد، یک روز روزه مى‏گرفت، و یک روز افطار مى‏کرد، که این همان روزه داوود پیغمبر است، بعد از مدتى این رسم را کنار گذاشت، و در هر ماه ایام البیض آن ماه یعنى(سیزده و چهارده و پانزدهم)آن را روزه مى‏گرفت، و سپس این را هم ترک کرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بین آن دو یک چهارشنبه روزه مى‏گرفت، و این رسم را تا آخر عمر ادامه داد. (51)

و از عنبسة العابد روایت‏شده که گفت: رسولخدا ص در ایامى که از دنیا رفت، در این رسم و برنامه بود که همه‏ساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه مى‏گرفت. (52)

مؤلف: اخبار از طریق اهل بیت ع در این باب بسیار است، و این همان روزه سنتى است که رسول خدا ص مى‏گرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است.

و در تفسیر عیاشى از امام صادق ع روایت کرده که در تفسیر آیه: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام"فرموده: این مخصوص مؤمنین است. (53)

و از جمیل روایت آورده که گفت: از امام صادق ع از معناى آیه: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام"، و"یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القتال"پرسیدم، فرمود:

همه این خطاب‏ها شامل حال گمراهان و منافقین و خلاصه تمامى افرادى که به ظاهر شهادت به توحید و نبوت و معاد داده‏اند مى‏شود. (54)

و در فقیه از حفص روایت کرده که گفت از امام صادق ع شنیدم مى‏فرمود:

روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هیچ امتى واجب نبود، عرضه داشتم: پس اینکه خداى عزوجل مى‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم" چیست؟فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه‏اش واجب بوده، اما نه بر امتها بلکه تنها بر انبیاى آنان، خداوند امت اسلام را بر سایر امم برترى داده، چیزى را که بر رسول خود واجب کرده بود بر امتش هم واجب فرمود. (55)

مؤلف: این روایت‏به خاطر اینکه اسماعیل بن محمد در سند آن هست ضعیف است، و این معنا در روایتى دیگر از عالم ع آمده که آنهم مرسل است، یعنى اصلا سندش ذکر نشده، و به نظر مى‏رسد هر دو روایت‏یکى باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است، و ظاهر آیه هم مساعد با این نیست که مراد از جمله"کما کتب على الذین من قبلکم"تنها خصوص انبیا باشد، و به فرضى که چنین چیزى منظور بوده، از آنجائى که مقام مقام زمینه‏چینى و تشویق و ترغیب بوده، تصریح به اسم آن انبیا از کنایه بهتر و مؤثرتر بود، و خدا دانا است.

و در کافى از کسى که از امام صادق ع سؤال نموده روایت کرده که گفت:

پرسیدم آیا کلمه"قرآن"و کلمه"فرقان"به یک معنا است؟و یا هر یک معنائى جداگانه دارد؟

فرمود: قرآن همه کتاب خدا است، و فرقان تنها آن آیاتى است که احکام واجب را در بر دارد. (56)

و در کتاب جوامع از آن جناب ع روایت کرده که فرمود: فرقان عبارت است از هر آیه محکمى که در قرآن است. و در تفسیر عیاشى و قمى از آن جناب ع روایت آورده‏اند که فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محکمى که در قرآن است، و کتاب عبارت است از آن آیاتى که انبیاى قبل را تصدیق مى‏کند. (57)

مؤلف: خود کلمه"فرقان"و کلمه"کتاب"هم با معنائى که در روایت‏براى آن دو شده سازگار است، و در بعضى از اخبار آمده که کلمه"رمضان"یکى از اسماى خداى تعالى است پس دیگر شایسته نیست کسى بگوید رمضان آمد و رمضان رفت، بلکه باید گفت: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت، (تا آخر حدیث)و این روایت‏خبر واحدى است که در باب خودش غریب است، و این کلام از میان مفسرین از قتاده نیز نقل شده.

ولى در اخبارى که راجع به اسامى خداى تعالى وارد شده نام"رمضان"دیده نمى‏شود، علاوه بر اینکه کلمه"رمضان"بدون اینکه کلمه"ماه"قبل از آن آید و نیز کلمه "رمضانان""دو رمضان"در روایات وارده از رسولخدا ص و ائمه اهل بیت ع بسیار آمده، و این جدا بعید است که احتمال دهیم هر جا کلمه"رمضان" در احادیث آمده"شهر رمضان"بوده، و راوى کلمه"شهر"را از آن انداخته باشد. (58)

و در تفسیر عیاشى از صباح بن نباته روایت‏شده که گفت: من به امام صادق ع عرضه داشتم: ابن ابى یعفور به من دستور داد چند مساله را از شما بپرسم حضرت پرسید آن مسائل چیست؟عرضه داشتم: او از شما مى‏پرسد: وقتى ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آیا جایز است مسافرت کنم؟فرمود: خداى تعالى مى‏فرماید: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه"، پس هر کس ماه رمضان را درک کند و در میان خانواده‏اش باشد نمى‏تواند مسافرت کند، مگر براى حج و یا عمره، و یا براى طلب مالى که مى‏ترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود. (59)

مؤلف: و این نکته استفاده لطیفى است که امام از اطلاق آیه براى حکم کراهت‏سفر کرده است چون مسافرت در رمضان جایز است اما با کراهت.

و در کافى از على بن الحسین ع روایت آورده که فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض، عامه در آن اختلاف کرده‏اند، بعضى گفته‏اند: مریض و مسافر مى‏تواند روزه بگیرد، و بعضى دیگر گفته‏اند نباید بگیرد، طایفه سوم گفته‏اند مختار است، اگر خواست‏بگیرد و اگر نخواست نگیرد، ولى ما مى‏گوئیم باید در این دو حال حتما روزه را بشکند، و افطار کند، (منظور این است که روزه نباید بگیرد، پس اگر در سفر و یا حال مرض روزه بگیرد روزه‏اش درست نیست‏باید آن چند روز را دوباره قضا کند)براى اینکه خداى عزوجل مى‏فرماید، "فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر". (60)

مؤلف: این روایت را عیاشى نیز نقل کرده است.

و در تفسیر عیاشى از امام باقر ع روایت آورده که در تفسیر جمله"فمن شهد منکم الشهر فلیصمه" فرموده: چقدر این بیان براى کسى که تعقلش کند روشن است!براى اینکه در عبارتى کوتاه این معنا را رسانده، که هر کس ماه رمضان را درک کرد باید روزه‏اش را بگیرد، و هر کس در ماه رمضان مسافرت کرد باید روزه‏اش را بخورد. (61)

مؤلف: روایات وارده از ائمه اهل بیت ع در اینکه مریض و مسافر حتما باید روزه‏اش را بخورد بسیار زیاد است، و این مذهب ائمه اهل بیت ع است، (بخلاف علماى اهل سنت که روزه رمضان را براى مسافر و مریض اختیارى مى‏دانند)، و آیه شریفه بطوریکه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمه اهل بیت ع دلالت دارد. (62)

و نیز در تفسیر عیاشى از ابى بصیر روایت آمده که گفت: من از امام ع از معناى جمله: "و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین"پرسیدم فرمود: منظور بیماران و سالخوردگانى است که توانائى روزه گرفتن ندارند. (63)

و باز در همان تفسیر از امام باقر ع در تفسیر همان آیه نقل کرده، که فرمود:

منظور سالخورده و کسى است که عطش آزارش مى‏دهد. (64)

و نیز در همان تفسیر از امام صادق ع روایت آورده که فرمود منظور زنى است که از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانى که روزه برایشان طاقت‏فرسا باشد. (65)

مؤلف: روایات در تفسیر آیه، از ائمه ع بسیار است، و در روایت ابى بصیر مراد از مریض آن بیمارانى‏اند که قبل از ایام ماه رمضان بیمار باشند و نتوانند قضاى روزه رمضان را در سایر ایام سال بجا آورند، چون واضح است که کلمه(مریض)در جمله: "فمن کان منکم مریضا"شامل مریض نامبرده نمى‏شود، و کلمه(عطاش)که در روایت آمده به معناى بیمارى عطش است. (66) (که ظاهرا همان مرض قند باشد)." مترجم" باز در همان تفسیر از سعید از امام صادق ع روایت آمده که فرمود: در عید فطرهم تکبیر هست، عرضه داشتم تکبیر که غیر از روز قربان نیست، فرمود: چرا در عید فطر هم هست، لیکن مستحب است که در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو رکعت نماز عید گفته شود. (67)

و در کافى از سعید نقاش روایت کرده که گفت امام صادق ع فرمود: براى من در شب عید فطر تکبیر هست، اما واجب نیست‏بلکه مستحب است، مى‏گوید، پرسیدم این تکبیر در چه وقت مستحب است؟ فرمود در شب عید در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عید آنگاه قطع مى‏شود، مى‏گوید عرضه داشتم: چگونه تکبیر بگویم؟فرمود: مى‏گوئى"الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله، و الله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الله اکبر على ما هدانا"و منظور از کلام خدا که مى‏فرماید: "و لتکملوا العدة"همین است، چون معنایش این است که نماز را کامل کنید.و خدا را در برابر اینکه هدایتتان کرده تکبیر کنید، و تکبیر همین است که بگوئید:

"الله اکبر، لا اله الا الله، و الله اکبر، و لله الحمد"راوى مى‏گوید در روایت دیگرى آمده که تکبیر آخر را چهار بار باید گفت. (68)

مؤلف: اختلاف این دو روایت که یکى تکبیر را در ظهر و عصر نیز مستحب مى‏داند و دیگرى نمى‏داند ممکن است‏حمل شود بر مراتب استحباب، یعنى دومى مستحب باشد، و اولى مستحب‏تر، و اینکه فرمود: منظور از(و لتکملوا العدة)اکمال نماز است‏شاید منظور این باشد که با خواندن نماز عید، عدد روزه را تکمیل کنید و باز خود تکبیرات را بگوئید، که خدا شما را هدایت کرد، و این با معنائى که ما از ظاهر جمله، "و لتکبروا الله على ما هدیکم..."فهمیدیم منافات ندارد، براى اینکه کلام امام استفاده حکم استحبابى از مورد وجوب است، نظیر آنکه در سابق در جمله: "فمن شهد منکم الشهر فلیصمه" گذشت، که گفتم از آن، کراهت مسافرت در ماه رمضان براى کسى که اول ماه را درک کند استفاده کرده‏اند، و اختلاف آخر تکبیرات در دو جاى روایت اخیر مؤید این احتمال است که بعضى داده و گفته‏اند در جمله:

"و لتکبروا الله على ما هدیکم"تکبیر به دلیل اینکه با حرف(على)متعدى شده متضمن معناى حمد است.

و در تفسیر عیاشى از ابن ابى عمیر از امام صادق ع روایت کرده که گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدایت‏شوم احادیثى که در بین ما بر سر زبانها جریان دارد مبنى بر اینکه رسول خدا ص بیست و نه روز روزه مى‏گرفت، بیشتر است از احادیثى که مى‏گوید، سى روز روزه مى‏گرفت؟آیا احادیث اول درست است؟فرمود یک کلمه از آنها سخن خدا نیست، و رسول خدا ص غیر از سى روز روزه نگرفته، و علتش هم این است که قرآن مى‏فرماید: "و لتکملوا العدة"و آیا رسولخدا ص آن را ناقص مى‏کرد؟ (69)

مؤلف: اینکه امام فرمود: (آیا رسولخدا ص آنرا ناقص مى‏کرد) استفهامى است انکارى، و روایت دلالت دارد بر بیانى که ما کردیم، و گفتیم ظاهر تکمیل، تکمیل ماه رمضان است.

و در محاسن برقى از بعضى راویان شیعه نقل کرده که او بدون ذکر سند گفته منظور از تکبیر در جمله: "و لتکبروا الله على ما هدیکم"تعظیم، و منظور از هدایت، ولایت است. (70)

مؤلف: اینکه هدایت‏به معناى ولایت‏باشد از باب تطبیق کلى بر مصداق است و ممکن است از قبیل همان قسم بیاناتى باشد که نامش را تاویل گذاشته‏اند، چنانکه در بعضى از روایات آمده و در معناى دو کلمه"یسر و عسر"فرموده‏اند: یسر ولایت و عسر مخالفت‏با خدا و دوستى با دشمنان خداست.

و در کافى از حفص بن غیاث از امام صادق ع نقل کرده که گفت: از آن جناب از کلام خداى عزوجل پرسیدم، که مى‏فرماید: "شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن"، چطور مى‏فرماید قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اینکه در دو دهه بین اول و آخرش نازل شده؟ (71)

امام ع فرمود: قرآن در ماه رمضان یک باره به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول بیست‏سال به تدریج‏به زمین نازل گردید، آنگاه فرمود: رسولخدا ص فرموده صحف ابراهیم در اولین شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان، و زبور در هیجدهم رمضان و قرآن در بیست و سوم از ماه رمضان نازل شده.

مؤلف: این روایت را که کافى از امام صادق و آن جناب از رسولخدا ص نقل کرده الدر المنثور به چند طریق آن را از واثلة بن اسقع از رسولخدا ص نقل کرده است (72) .

و نیز در کافى و فقیه از یعقوب روایت کرده که گفت: مردى را شنیدم که از امام صادق ع از شب قدر مى‏پرسید، که آیا گذشته و یا همه‏ساله هست؟فرمود: اگر شب قدر از بین برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته مى‏شود. (73)

و در الدر المنثور از ابن عباس روایت کرده که در باره ماه رمضان و لیله مبارکه و لیله قدر گفت: لیله قدر همان لیله مبارکه است که در ماه رمضان واقع است، که در آن ماه قرآن کریم از ذکر به بیت المعمور نازل شد، و بیت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنیا است، که قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدریج‏به رسولخدا ص نازل شد، قسمتى در امر و قسمتى در نهى و آیاتى در باره جنگها نازل مى‏شد. (74)

مؤلف: این معنا از غیر ابن عباس مانند سعید بن جبیر نیز روایت‏شده، و از گفتار ابن عباس چنین بر مى‏آید که این نظریه خود را از آیات قرآنى استفاده کرده، مانند آیه: "و الذکر الحکیم" (75) و آیات: "و کتاب مسطور فى رق منشور و البیت المعمور و السقف المرفوع" (76) و آیات"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون‏» (77) و آیه: «و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا» (78) که ارتباط گفتار ابن عباس با همه این آیات روشن است، تنها نقطه ابهامى که در کلام وى هست و معلوم نیست که از کجاى قرآن استفاده کرده، این است که گفته: محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است، و دلالت آیات سوره واقعه بر این معنا روشن نیست.

بله در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام آمده که بیت المعمور در آسمان است که ان شاء الله بحث ما پیرامون آن خواهد آمد.

مطلب دیگرى که تذکرش لازم است، این است که احادث هم مانند قرآن کریم محکم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در میان احادیث‏بسیار شایع است، و مخصوصا در مثل اینگونه حقایق (که فهم بشر از درکش عاجز است) مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان و بیت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر یک فرد دانشمند لازم است که براى بدست آوردن معناى واقعى کلام سعى کند قرائن کلام را بدست آورد.

پى‏نوشت‏ها:

1- و او را(یوسف را)به بهاى ناچیزى، درهمى چند فروختند."سوره یوسف آیه 20"

2- اى کسانى که ایمان آورده‏اید براى شما در باره کشتگان قصاص مقرر شد."سوره بقره آیه 178"

3- بر شما مقرر شد هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد اگر مالى بجاى گذارد براى پدر و مادر و خویشاوندان وصیت کند. «سوره بقره آیه 180»

4- خدا قضاء رانده که من و رسولانم غلبه خواهیم کرد."سوره مجادله آیه 21"

5- مى‏نویسیم آنچه از پیش فرستادند، و آنچه اثر که از دنبال دارند."سوره یس آیه 12"

6- و بر ایشان(بنى اسرائیل)نوشتیم که شخص در مقابل شخص است(یعنى اگر کسى دیگرى را کشت اولیاء مقتول حق دارند قاتل را بکشند و جان او برابر مقتول است.)"سوره مائده آیه 45"

7- اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده‏اید، و اگر بدى کنید نیز به خود کرده‏اید."سوره اسراء آیه 7"

8- هان اى مردم شما همان محتاجان به خدائید، و خدا همانا بى‏نیاز است."سوره فاطر آیه 15"

9- ما خبر داریم از اینکه سخن آنان تو را اندوهناک کرده، ولى آنها تو را تکذیب نمى‏کنند، بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار مى‏کنند."سوره انعام آیه 33"

10- به سوى آفریننده‏تان بازگشت کنید و خودتان را(یعنى کسانى را که گوساله پرستیده‏اند)بکشید آن براى شما بهتر است."سوره بقره آیه 54"

11- بشتابید به سوى ذکر خدا و سوداگرى را واگذارید این براى شما بهتر است."سوره جمعه آیه 9"

12- ایمان به خداى آورید و در راه خدا با مال و جان خود جهادى کنید این براى شما بهتر است اگر بدانید."سوره صف آیه 11".

13- ما آن را(قرآن را)کتابى خواندنى و عربى کردیم باشد که شما درکش کنید."سوره زخرف آیه 3"

14- و قرآنى که آن را قسمت قسمت کردیم تا کم کم بر مردمش، بخوانى و به تدریج نازلش کردیم." سوره اسراء آیه 106"

15- خدا سخن آن کس که در باره همسرش با تو مجادله مى‏کرد و به خدا شکوه مى‏کرد شنید، و خدا همه گفتگوى شما را مى‏شنود."سوره مجادله آیه 1"

16- و چون تجارت یا لهوى مى‏بینند تو را در وسط سخن در حالى که ایستاده‏اى رها مى‏کنند."سوره جمعه آیه 11"

17- مردانى که عهد خود را که با خدا بسته‏اند وفا مى‏کنند، بعضى از ایشان عمرشان سرآمده، و بعضى دیگر منتظر سرآمدن عمرند، و کمترین گوشه‏اى از عهد خود را دگرگون نمى‏سازند."سوره احزاب آیه 23"

18- سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را در شبى با برکت نازل کردیم، که ما همواره کار بیم رسانى را داشته‏ایم."سوره دخان آیه 3"

19-ما آن را در شب قدر نازل کردیم."سوره قدر آیه 1"

20- سوره بقره آیه 185

21- سوره دخان آیه 3

22- سوره قدر آیه 1

23- مثل آبى که ما آن را از بالا نازل کرده‏ایم."سوره یونس آیه 24"

24- کتابى که ما نازلش کردیم بر تو کتابى پر برکت تا در آیاتش تدبر کنند."سوره ص آیه 29"

25- کتابى است که قبلا نزد حکیم خبیر، فشرده بود، و سپس آیاتش از هم جدا شد."سوره هود آیه 1"

26- محققا براى آنها کتابى آورده‏ایم که از روى علم تفصیل دادیم کتابى که هدایت و رحمت است‏براى قومى که ایمان آورند آیا جز تاویل آن را منتظرند روزى که تاویلش بیاید آنها که از پیش آن را فراموش کرده‏اند اقرار مى‏کنند که رسولان پروردگار ما به حق آمده و حق گفتند."سوره اعراف آیه 52 - 53"

27- این کتابى نیست که بتوان به خدا افتراء زد، لیکن مصدق کتب آسمانى عصر خودش و تفصیل همان کتابها است کتابى است‏بدون شک از ناحیه رب العالمین(تا آنجا که مى‏فرماید): بلکه اینان چیزى را تکذیب مى‏کنند که احاطه علمى بدان ندارند، و هنوز تاویلش نیامده."سوره یونس آیه 39 - 37"

28- حم سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را کتابى خواندنى و عربى کردیم، تا شاید شما تعقل کنید، و گرنه آن کتاب در کتابى اصلى بود، که نزد ما مقامى بلند و فرزانه دارد."سوره زخرف آیه 1 - 4"

29- سوگند به جایگاههاى ستارگان نخورم، و آن اگر بدانید سوگندى بزرگ است محققا قرآنى است ارجمند در نامه‏اى نهفته، جز پاک شدگان به آن دسترسى نیابند نازل کردنى از پروردگار جهانیان است. "سوره واقعه آیه 80"

30- آن قرآنى مجید است که در لوح محفوظ قرار دارد."سوره بروج آیه 22"

31- بلکه آن قرآنى است ارجمند در لوحى محفوظ."سوره بروج آیه 22"

32- ماه رمضان که در آن قرآن را نازل کردیم."سوره بقره آیه 185"

33- ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر."سوره قدر آیه 1"

34- ما نازل کردیم قرآن را در شبى مبارک."سوره دخان آیه 2"

35- در قرآن قبل از تمام شدن وحیش عجله مکن."سوره طه آیه 114"

36- زبان خود را بدان حرکت مده، که به آن عجله کرده باشى، چونکه جمع آن و نیز خواندش به عهده ما است، پس همینکه آنرا خواندیم خواندنش را پیروى کن، و سپس به عهده ما است که آنرا بیان کنیم." سوره قیامت آیات 15 - 19"

37- سوره آل عمران آیه 7

38- ما نازل کردیم قرآن را در شبى مبارک و ما هستیم بیم دهندگان."سوره دخان آیه 2"

39- سوره علق آیه 1

40- اى جامه بخود پیچیده برخیز و بترسان."سوره مدثر آیه 2 - 1"

41- آیا دیدى آن کسى را که بنده‏اى را از اینکه نماز بخواند نهى مى‏کرد، تو اى نهى کننده هیچ مى‏دانى که اگر آن بنده بر راه راست‏باشد، و یا به پرهیزکارى دستور دهد، دیگر جا ندارد که تو او را از نمازش نهى کنى، اى پیامبر تو بگو آیا مى‏دانى آن نهى کننده را که اگر تو را تکذیب کند، و از تو روى بگرداند چه کیفرى خواهد داشت؟راستى آیا او نمى‏داند که خدا رفتار او را مى‏بیند، و از قصد او اطلاع دارد؟بداند که جریان به این سادگى‏ها نیست اگر از آزار پیامبر دست‏برندارد موى پیشانى او را که موى پیشانى مردى دروغگو و خطاکار است‏خواهیم گرفت، پس باید اهل مجلس و قبیله و عشیره خود را بخواند، تا او را یارى دهند ما هم به زودى زبانه دوزخ را علیه او خواهیم خواند، تا او را فراگیرد.نه چنان است فرمان او مبر و نماز را ترک مکن همچنان سجده کن و نزدیک شو."سوره علق آیه 19"

42- و همانا تو را هفت آیه و این قرآن بزرگ را دادیم."سوره حجر آیه 87"

43- سوره زمر آیه 23

44- آنچه را دستور داده‏اى آشکار کن و از مشرکان روى گردان."سوره حجر آیه 95"

45- سوره واقعه آیه 79.

46- ولى بیشتر مردم نمى‏دانند."سوره روم آیه 30"

47- و این مثلها را براى مردم مى‏زنیم و لیکن به جز دانایان آن را نمى‏فهمند."سوره عنکبوت آیه 43"

48- خداوند به وسیله قرآن کسانى را که پیرو خوشنودى اویند به سوى راههاى سلامت هدایت نموده از ظلمت‏ها به سوى نور بیرون مى‏کند با اذن خودش و به سوى صراط مستقیمشان راه مى‏نمایاند." سوره مائده آیه 16"

49- بحار الانوار ج 96 ص 245 حدیث 14

50- و خداوند مى‏گیرد صدقات را."سوره توبه آیه 105"

51 و52- فروع کافى ج 4 باب صوم رسول الله ص ص 89 و 91

53 و 54- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78

55- فقیه ج 2 ص 61 حدیث 14

56- اصول کافى ج 2 ص 630 ح 11

57- تفسیر عیاشى ج 1 ص 9 و تفسیر قمى ج 1 ص 96

58- وسائل ج 7 ص 232

59- تفسیر عیاشى ج 1 ص 80

60- فروع کافى ج 4 ص 86

61- عیاشى ج 1 ص 81

62- وسائل ج 7 ص 154 و ص 123

63- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78 - 79

64 و 65- تفسیر عیاشى ج 1 ص 78 - 79

66 و 67- تفسیر عیاشى ج 1 ص 82

68-فروع کافى ج 4 ص 166

69- تفسیر عیاشى ج 1 ص 82

70- محاسن ص 107 باب ولایت

71- اصول کافى ج 2 ص 628

72- الدر المنثور ج 1 ص 189

73- فروع کافى ج 4 ص 158 حدیث 7 و فقیه ج 2 ص 101

74- الدر المنثور ج 1 ص 189

75- سوره آل عمران آیه 58

76- سوگند به کتاب سطربندى شده در اوراقى انتشارپذیر، و سوگند به بیت معمور و سقف بلند گشته."سوره طور آیه 5"

77- سوگند به محل ستارگان که این سوگند اگر بدانید سوگندى است عظیم، که قرآن کریم در کتاب پنهان بوده، کتابى که جز پاکان با آن تماس ندارند. «سوره واقعه آیه 79»

78- ما آسمان دنیا را به چراغهائى زینت دادیم. «سوره فصلت آیه 12».

ترجمه المیزان جلد دوم صفحه 3

استاد علامه طباطبایى رضوان الله تعالى

آنچه درباره جامسواکی و مسواک نمی‌دانستید

آنچه درباره جامسواکی و مسواک نمی‌دانستید


حسابی خوابتان می‌آید و می‌خواهید بخوابید، ولی یک کار باقی مانده است، هنوز مسواک نزده‌اید! با بی‌‌حوصلگی به دست‌شویی می‌‌روید، خمیر دندان را روی مسواک می‌‌گذارید و به جلوی تلویزیون برمی‌گردید. در حالی که غرق تماشای آخرین صحنه‌های فیلم هستید، دندان‌هایتان را تند تند مسواک می‌‌زنید. فکر می‌‌کنم یک دقیقه هم نمی‌شود
.

ولی آیا این نوع مسواک زدن اثری هم دارد؟

اگر از شما سوال کنند کدام قسمت‌ از دندان‌هایتان را مسواک زده‌اید، به یاد ندارید، چون در حالی که غرق تماشای آخر فیلم بودید، مثل هر شب و به صورت خودکار، در کوتاه‌‌ترین زمان ممکن دندان‌هایتان را مسواک زده‌اید.

یک لحظه صبر کنید.

حتما قبول دارید شما همین یک دست دندان را دارید و اگر هر یک از آنها را از دست بدهید، دندان تازه‌ای به جای آن رویش پیدا نخواهد کرد و باید تا آخر عمر با جای خالی آن کنار بیایید.

از همین امشب با دندان‌هایتان مهربان‌‌تر باشید. لحظاتی را فقط به مسواک زدن اختصاص دهید.

جلوی آینه بایستید و با این روش جدید دندان‌هایتان را مسواک بزنید:

مسواک زدن از یک تا چهار

همیشه عادت کرده‌ایم از سطح جونده ی دندان‌ها مسواک زدن را شروع کنیم، بنابراین بیشتر اوقات وقتی نوبت به سطح زبانی دندان‌ها می‌‌رسد، یا دستمان خسته شده است و یا مسواک زدن این سطح از دندان‌ها را از قلم می‌اندازیم، بنابراین از امشب به بعد، اول سطح زبانی دندان‌ها، بعد سطح جونده و آخر از همه سطح گونه‌ای دندان‌هایتان را مسواک بزنید.

هنگامی که سطح جونده را مسواک می‌‌زنید، موهای مسواک را مثل برس روی این سطح نکشید. این کار نه تنها موجب سایش سطح دندان‌ها می‌‌شود، بلکه عمق شیارهای سطح دندان را نیز پاک نخواهد کرد. روش درست آن است که موهای مسواک را روی سطح جونده دندان‌ها فشار دهید و مسواک را فقط در جای خود لرزش دهید. به این ترتیب عمق شیارها که محل اولیه ایجاد پوسیدگی است، پاک خواهد شد.

پشت دندان‌های جلویی و پشت آخرین دندان‌های موجود در هر قوس فکی که معمولا دندا‌ن‌های عقل هستند، سرزمین‌های فراموش شده در دهان شما می‌‌باشند که مسواک کمتر به این سرزمین‌ها پا می‌‌گذارد.

برای پاک کردن این سطوح، مسواکتان را به صورت عمودی گرفته و یک زاویه 45 درجه به آن بدهید. در این وضعیت موهای مسواک به این سطوح رسیده و می‌تواند کاملا این سطوح را پاک کند.

از همین امشب برای مسواک زدن از این روش جدید استفاده کنید.

ناگفته‌های جامسواکی

شما مسواکتان را کجا نگه می‌دارید؟ در جا مسواکی کنار دست‌شویی و یا در یک لیوان روی میز آرایشتان؟ تا به حال فکر کرده‌اید بهترین محل برای نگهداری مسواک کجاست؟ بد نیست بدانید جامسواکی کنار دست‌شویی اصلا محل مناسبی برای قرار دادن مسواک نیست، چون وقتی شما از توالت خارج می‌شوید و دست‌هایتان را در دست‌شویی می‌شویید، کاسه دست‌شویی آغشته به تعداد زیادی میکروب خواهد شد. این میکروب‌ها با فشار آب در فضای دست‌شویی پخش می‌شوند و روی مسواک‌ها می‌نشینند. شما با وارد کردن مسواک به دهانتان میکروب‌ها را وارد دهان و دستگاه گوارش تان خواهید کرد.

توصیه ما این است که برای دست‌شویی‌تان یک کابینت مخصوص نگهداری مسواک بخرید و مسواک‌ها را درون این کابینت دربسته نگهداری کنید. اگر تغییر دکوراسیون برایتان دشوار است، حداقل یک کاور مسواک برای هر کدام از مسواک‌هایتان بخرید و سر مسواک‌ها را درون این درپوش‌ها نگهداری کنید.

روش دیگر هم این است که مسواک‌ها را خارج از دست‌شویی مثلا در اتاق خواب تان نگهداری کنید.









راهنمای خرید مسواک

- سایز سر مسواک را متناسب با اندازه دهان خود انتخاب کنید. مسواک مناسب باید به شما امکان دسترسی به بیشترین سطح دندان‌ها را بدهد و شما بتوانید به راحتی دندان‌های عقبی را با آن تمیز کنید.

- سلیقه و نظر شما مهم است. مسواکی را انتخاب کنید که با آن راحت باشید و با سهولت بتوانید با آن دندان‌هایتان را بشویید. سعی کنید نسبت به مسواک تان احساس خوبی داشته باشید.

- در صورتی که تحلیل لثه دارید و یا دندان‌های شما به آب سرد و گرم حساس است، از مسواک‌های فوق نرم (سوپرسافت یا اکستراسافت) استفاده کنید.

- دسته مسواک باید به گونه‌ای باشد که به راحتی در دست شما قرار گیرد. دسته مسواک هرچه حجیم‌تر باشد، راحت‌تر در کف دست جای می‌گیرد و در نتیجه کنترل بهتری در مسواک زدن خواهید داشت.

- زاویه بین دسته و سر مسواک باید کم باشد، یعنی دسته با شیب ملایمی به سر ختم شود.

- برخی کارخانجات تولیدکننده مسواک، مدعی هستند که به دلیل ایجاد تغییراتی اندک در نحوه قرارگیری، طول، سختی و نحوه قرار گرفتن، دارای بهترین طراحی هستند و طرح جدید مسواک ارایه شده ی آنها، بهترین کارایی را دارد.

اگرچه ادعا می‌شود بعضی انواع مسواک‌های جدید، پلاک‌های میکروبی را بهتر برمی‌دارند، ولی تحقیقات، نشان داده شده است که هیچ یک برتری مشخصی بر دیگری ندارند و هیچ مسواکی قادر نیست همه پلاک‌ها را بردارد. به نظر دندانپزشکان، روش مسواک زدن صحیح مهم‌تر از نوع مسواک است.

- مسواک شما باید دارای سر کوتاه، الیاف نایلونی با نوک گرد و نرم یا متوسط باشد. سر الیاف و موهای مسواک در صورتی که گرد باشد، حین مسواک زدن لثه را کمتر تحریک خواهد کرد و احتمال آسیب لثه کاهش می‌یابد.

- یک مسواک خوب آن است که بعد از مدتی استفاده، پرزهای آن پخش و پلا نشود. شاید بگویید که همه مسواک‌ها بعد از مدتی این‌طور می‌شوند، اما مسواک اگر خوب باشد، به جای اینکه در مدت دو هفته خراب شود، 3 تا 4 ماه بدون اینکه پرزهایش مشکلی پیدا کنند، کار می‌کند.

واقعیت این است که تمیز کردن دندان‌ها وقتی امکان دارد که پرزهای مسواک خاصیت ارتجاعی خود را از دست نداده باشند.

دکتر شکیلا نیکنام

هفته نامه سلامت

در ازدواج ، واقع بین باش!

1. انتظارات نامعقول: دختر و پسری که با هم پیمان زناشویی می‌بندند و یکدیگر را به عنوان شریک زندگی برمی‌گزینند ، بی‌شک از همدیگر انتظاراتی دارند که توقّع دارند طرف مقابل، آنها را برآورده کند؛ امّا باید توجّه داشت که تداوم و استحکام خانواده در مراحل مختلف، نیازمند غلبه عقل و منطق بر ابعاد گوناگون زندگی مشترک است. بدون هیچ شکّی باید گفت که هرچه این انتظارات، معقول‌تر و واقع‌بینانه‌تر باشد ، عوارض پیش‌بینی شده و غیر پیش‌بینی شده، کمتر به وحدت و انسجام خانواده گزند می‌رسانند.
هر چه زن و مرد از یکدیگر و یا از زندگی زناشویی، انتظارات آرمانی‌تر و غیر عاقلانه‌تری داشته باشند، استحکام و ثبات خانواده، بیشتر به خطر خواهد افتاد.

زن و مرد باید بدانند که هیچ کدام از آنها کامل نیستند و هر کدام از آنها با مجموعه‌ای از داشته‌ها و ناداشته‌ها، کمال‌ها و نقص‌ها، زیبایی‌ها و زشتی‌ها و خوبی‌ها و بدی‌ها به عرصه زندگی جدید ، پا می‌گذارند و قرار است در کنار هم، راه کمال را بپیمایند و یکدیگر را بسازند.

یکی از تفاوت‌های بین ازدواج در جوامع غربی و ازدواج در جوامع سنّتی، همین غلبه نگرش رُمانتیک (شاعرانه و رؤیایی) به ازدواج در غرب است. این نوع نگرش، انتظارات بسیار بالا و نامعقولی را بر خانواده تحمیل می‌کند که اغلب برآورده نمی‌شوند و همین، موجب تزلزل و بی‌ثباتی خانواده می‌شود. به گفته ویلیام.ج.گود : «یک جوان غربی که از منظر عشق رُمانتیک به ازدواج می‌نگرد ، انتظارات بسیار بالایی دارد و از داشتن یک زندگی یکنواخت و خسته‌کننده (هر چند توأم با آسایش) ناخشنود است. در حالی که در بسیاری از جوامع، به جوانان آموخته می‌شود که در بهترین حالت، از همسر خود توقّع احترام داشته باشند و نمی‌تواند از او انتظار خوش‌بختی داشته باشند». به همین دلیل است که طبق برخی آمارها، از هر صد ازدواج عشقی در امریکا، 93 مورد از آنها با شکست دردناک رو به رو می‌شوند و در فرانسه، عمر متوسط هر ازدواج عشقی، سه ماه و نیم است.1

بینش اسلامی، برای محکم کردن اساس خانواده و پایداری آن، زن و مرد را به انتظارات معقول فرا می‌خواند؛ بدین معنا که آنها را به واقع‌نگری و پرهیز از غلبه احساسات و اوهام به راه‌های گوناگون مانند: توجّه دادن به کارکردهای مادّی و معنوی خانواده و تشویق به کسب پاداش‌های اُخروی، دستور می‌دهد و آنها را به مصالح و منافع ناپیدای رابطه زناشویی، توجّه می‌دهد. قرآن می‌فرماید: «با آنان (زنان) به طور شایسته رفتار کنید. پس اگر نسبت به آنها (به هر دلیل) کراهت پیدا کردید (فوراً تصمیم به جدایی نگیرید و بدانید که) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خدا خیر فراوانی در آن قرار دهد».2


2 . رعایت نکردن مرزهای روابط جنسی (بی‌بند و باری): یکی از عوامل مهمّی که زن و مرد را به هم نزدیک می‌سازد و زندگی مشترک و پیوند آنها را ایجاب می‌کند، غریزه جنسی است. مرد، نیاز جنسی زن را تأمین می‌کند و متقابلاً زن، نیاز جنسی مرد را، و این نیاز متقابل، تا حدود زیادی ثبات و پیوند دائمی بین آن دو را فراهم می‌کند؛ امّا صِرف رفع نیاز جنسی، نمی‌تواند به تنهایی، حافظ استحکام و پایداری خانواده باشد، بلکه این روابط جنسی باید در چارچوب خانواده صورت پذیرد. به جرئت می‌توان گفت که از جمله زمینه‌ها و شرایط اجتماعی بسیار مهمّی که نقش تعیین‌کننده‌ای در سوق‌یابی افراد به ازدواج و تشکیل خانواده و در مرحله بعد، حفظ و ثبات و تحکیم خانواده دارد، رعایت حدّ و مرز روابط جنسی و منحصر بودن ارضای جنسی، به ازدواج مشروع در چارچوب خانواده است.

ایجاد و اِعمال این محدودیت در جامعه ـ که مستلزم آماده‌سازی بسترهای فرهنگی مناسب، جامعه‌پذیری مطلوب، وجود نظام کارآمد، کنترل رسمی و غیر رسمی و بالاتر از همه، آسان کردن شرایط ارضای مناسب این نیاز طبیعی از مجاری مقبول و زدودن زمینه‌ها و انگیزه‌های روی آوردن به شیوه‌های غیرمجاز است ـ ، تأثیر عمده‌ای در ارتقا و تثبیت جایگاه خانواده در برابر جایگزین‌های غیر مطلوب ایفا می‌کند.

زن یا مرد ، وقتی احساس کند که شریک زندگی‌اش نیازهای طبیعی خود را در خانواده تأمین می‌کند و وفاداری خود را نسبت به این کانون رعایت می‌کند ، به زندگی مشترک خود دلگرم می‌شود و زمینه پایداری آن را مهیا می‌کند؛ امّا اگر این حس اعتماد در بین آنها از بین برود و یا جامعه، به گونه‌ای باشد که در آن، شرایط روابط جنسی آزاد برای افراد ، آماده باشد و زن و مرد احساس کنند که تأمین نیازهای شریک زندگی‌شان به چارچوب خانواده منحصر نیست، پایه‌های پیوند مشترک، رفته‌رفته سست می‌شود و سرانجام از هم خواهد پاشید.

تفاوت آن جامعه که روابط جنسی را محدود می‌کند به محیط خانوادگی و چارچوب ازدواج قانونی، با اجتماعی که روابط آزاد در آن اجازه داده می‌شود، این است که ازدواج در اجتماع اوّل، پایان انتظار و محرومیت و در اجتماع دوم، آغاز محرومیت و محدودیت است.

شهید مطهری در این خصوص می‌گوید: «تفاوت آن جامعه که روابط جنسی را محدود می‌کند به محیط خانوادگی و چارچوب ازدواج قانونی، با اجتماعی که روابط آزاد در آن اجازه داده می‌شود، این است که ازدواج در اجتماع اوّل، پایان انتظار و محرومیت و در اجتماع دوم، آغاز محرومیت و محدودیت است. در سیستم روابط آزاد جنسی، پیمان ازدواج، به دوران آزادی دختر و پسر خاتمه می‌دهد و آنها را ملزم می‌سازد که به یکدیگر وفادار باشند؛ امّا در سیستم اسلامی، ازدواج، به محرومیت و انتظار آنان پایان می‌بخشد. سیستم روابط آزاد، اوّلاً موجب می‌شود که پسران و دختران، تا جایی که ممکن است از ازدواج و تشکیل خانواده سر باز زنند. ثانیاً پیوند ازدواج‌های موجود را سُست می‌کند و سبب می‌گردد به جای این که خانواده، بر پایه یک عشق خالص و محبّت عمیق استوار باشد و هر یک از زن و شوهر، طرف مقابل خود را عامل سعادت خود بدانند، بر عکس، همدیگر را به چشم رقیب و عامل سلب آزادی و محدودیت ببینند و چنان که اصطلاح شده است، یکدیگر را زندانبان بنامند».3اسلام با مرزبندی بین راه‌های مشروع و نامشروع ارضای جنسی و کوشش برای نهادینه کردن ازدواج نوع اوّل و از میان برداشتن نوع دوم، در جهت تحکیم خانواده، گام برداشته است.


3 . رشدنیافتگی و عدم بلوغ زن و شوهر: یکی دیگر از عوامل ناپایداری خانواده، رشد‌نیافتگی و عدم بلوغ زن و مرد است. تحقیقاتی که در مورد عوامل مؤثّر در اختلال خانواده در کشورهای غربی صورت گرفته، ازدواج در سنین پایین (به منظور خاص، زیر بیست سالگی) را در ردیف عوامل مهم برشمرده‌اند. به نظر می‌رسد که رابطه میان پایین بودن سنّ ازدواج و افزایش احتمال اختلاف زناشویی، تا حدودی معلول فقدان رشد، در زن و شوهر باشد.4

باید توجّه داشت که مراد ما از عدم بلوغ و رشدنیافتگی، صِرف بلوغ و رشد جنسی و جسمی نیست؛ بلکه بلوغ و رشد به معنای عام آن، مورد نظر است که شامل بلوغ فکری، بلوغ عاطفی، بلوغ اجتماعی و بلوغ اقتصادی هم می‌شود که پرداختن به هر یک از آنها مجالی دیگر را می‌طلبد. از این رو، ما به بلوغ و رشد عاطفی اشاره می‌کنیم:

«بلوغ عاطفی» بدین معناست که فرد، به حدّی از توانایی‌های روانی و رفتاری دست یافته باشد که قدرت برقراری و حفظ روابط شخصی با دیگران، وارد شدن به تعاملات عاطفی و توان درک احساسات متقابل و حسّ همدلی را داشته باشد.
بسیاری از مسائلی که استحکام و پایداری خانه و خانواده را به چالش کشیده‌اند ، ریشه در عدم بلوغ عاطفی زن و مرد دارند. زن و مردی که نتوانند احساسات همدیگر را درک کنند و در مشکلات زندگی، خود را به جای یکدیگر بگذارند وخواسته یا ناخواسته، ثبات و استحکام خانواده را به خطر می‌اندازند.

صاحب‌نظران می‌گویند: «خداوند، انسان‌ها را طوری آفریده که وقتی نیازها و مصالح یکدیگر را تأمین می‌کنند، به‌تدریج، رابطه‌ای عاطفی میانشان ایجاد می‌شود و رشد می‌کند... . می‌توان گفت که نیرومند‌ترین عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبّت اعضای خانواده به یکدیگر است. بنا بر این، به حکم عقل، اگر زندگی خانوادگی، ضرورت داشته باشد، بهترین عامل برای استحکام و بقای آن، برانگیختن عواطف متقابل افراد خانواده، نسبت به یکدیگر است».5


4 . عدم توجّه به نقش‌های جنسیتی: نقش، به رفتاری اطلاق می‌شود که دیگران، از دارنده یک منزلت معین، انتظار دارند.6 جنسیت هم به تفاوت‌های روان‌شناختی و اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می‌شود. 7 با توجّه به این تعریف‌ها، نقش‌های جنسیتی، به وظایف و رفتارهای متفاوت هر کدام از زن و مرد اطلاق می‌شوند که ریشه روان‌شناختی، اجتماعی و فرهنگی دارند.

در بسیاری از فرهنگ‌ها ـ بویژه در جوامع سنّتی‌تر ـ نقش‌هایی که جامعه از زن و مرد انتظار دارد ، متفاوت‌اند. تقسیم کار، نظام خانواده را سامان می‌دهد و از ظهور هرج و مرج در درون آن جلوگیری می‌کند و می‌تواند زمینه‌ساز استحکام بنیان خانواده باشد؛ امّا بی‌توجّهی به نقش‌های جنسیتی و برعهده نگرفتن مسئولیت‌های خاص خود توسّط هر کدام از زن و مرد ، می‌تواند به بی‌ثباتی اساس خانواده منجر شود.

«برای تحکیم اساس خانواده باید به گونه‌ای سیاستگذاری شود که نظام خانواده به هم نریزد؛ زیرا اگر زن، در اداره و تأمین مالی خانواده، احساس استقلال و یا برابری با مرد داشته باشد و یا مرد، خانه را محل آرامش و رأفت و عطوفت نیابد، ناخواسته، روحیه تقابل و استغنا و طغیان بروز می‌کند».8 در نهایت، این تقابل‌ها زمینه فروپاشی اساس خانواده را فراهم می‌آورند. ما هرگز با اشتغال زنان در بیرون از خانه، مخالف نیستیم، امّا معتقدیم که برنامه‌ریزی‌های اداره خانواده، باید به گونه‌ای باشد که به نقش‌های خاص و طبیعی زن و مرد بی‌توجّهی نشود؛ زیرا عدم توجّه به این نقش‌ها، استحکام و ثبات خانواده را به چالش می‌کشد.



یک دروغ ولو به عنوان شوخی

شاگردان امام زمان ! نکند شبانه روز بگذرد و شما یک دروغ ولو به عنوان شوخی گفته باشید


در شیخان قم یک نفر دفن است به نام زکریا بن آدم ، گاه گاهی سری به وجود مقدس او بزنید، و با روح او ارتباط پیدا کنید. راوی از حضرت رضا ع می پرسد: آقا! را هم دور است و نمی توانم به حضورت برسم.امام فرمود: مگر گم کردید زکریا بن آدم ؟! الامین علی الدین والدنیا! بارک الله ! چه امتحان دادی ، چه نمره گرفتی ؟ شاگردان عزیز اسلام ! طلاب محترم حوزه علمیه قم ! بکوشید که اگر ولی عصر - عجل الله فرجه - بخواهد برای شما نمره بدهد، بنویسد، الامین علی الدین و الدنیا!

برای هوای نفستان ، ابروی اسلام را لطمه نزنید.

برای انجام هوای نفس ، بر خودتان اگر صدمه بزنید، بر اسلام صدمه نزنید، دامن انقال و اسلام را ننگین نکنید.

با خدا باشید! به سوی خدا بروید.

انسانی باشید که وقتی فرشته ها می آیند گناهان شما را بنویسند و ببرند، بیایند و بروند. ماه بگذرد و از شما چیزی ننویسند.

شما را به خدا گاهی تنها بنشینید! علی (ع) می فرماید: گاهی تنها برو بیرون ، کسی هم با تو نباشد، برو جلو آنها که خوابیده اند، در آن جایی که همیشگی خوابیده اند. بگو: السلام علیکم یا اهل الدیار! ذکر الموت عباده و یجب علی کل انسان ان یذکر الموت جلو آنها بایست و با آنها صحبت کن.

گاه گاهی در خودتان مطالعه کنید. ما باید چندین کتاب را با دقت مطالعه کنیم ، اول ، کتاب تدوین الهی ، دوم کتاب نفس است. خواندن این کتاب لازمتر است ، و ما موظفیم این کتاب نفس را به دقت مطالعه کنیم.

طلاب محترم ! با نفستان بجنگید و پیروز شوید! تا بتوانید با دشمنانتان بجنگید. والله این جهاد اکبر و آن جهاد اصغر است و تا این جهاد اکبر را نکنید، قدرت بر جهاد اصغر پیدا نمی کنید.

می بخشید فرزندان قرآن ! امام زمان (ع) از ما توقع دارد. یک خرده با هوای نفس مخالفت کنیم. بیایید از این اسارت نفس بیرون برویم.

بیایید از اسارت شیطان بیرون برویم.

انسانی باشید که وقتی فرشته ها می آیند گناهان شما را بنویسند و ببرند، بیایند و بروند. ماه بگذرد و از شما چیزی ننویسند.

شاگردان امام زمان ! نکند شبانه روز بگذرد و شما یک دروغ ولو به عنوان شوخی گفته باشید آن ادم که باید بشوید، نمی شوید، به آن مقامی که باید برسید نمی رسید مواظب خویشتن باشید و روحتان را ترقی بدهید و بروید به آنجا که یک انسان کاملی باید برود.

در خود بنگرید و کتاب نفس را مطالعه کنید و راه قد افلح من زکیها را یاد بگیرید.

برادران و طلابی که تازه واردید! بروید پیش آنها که می توانند شما را زنده کنند.

اوقات را مغتنم بدارید، یک وقت خلوتی بین خود و خدا قرار دهید.
امام زمان (ع) از ما توقع دارد. یک خرده با هوای نفس مخالفت کنیم. بیایید از این اسارت نفس بیرون برویم.



علاقه و رابطه تان را با اهل بیت علیهم السلام عصمت قوی کنید، که قوی خواهید شد.

آقایان را متوجه این مطلب (کنم که) نام حضرت ولی عصر - عج الله فرجه - باید در مجالس ما باشد. باید همیشه ذکری از او بشود. اگر بتوانید بعد از نماز صبح یک دعایی هست مربوط به حضرت که دعای عهدنام دارد، آن را گاه گاهی بخوانید و با او پیمان ببندید، سبب توفیقتان است.

در حوزه قم درسی بخوان که آن قدر اوج بروی ، آن قدر بالا بروی که زمین را نبینی و زمان را نبینی ، جز الله به هر چه نگاه کنی ، الله بینی. توحید در تمام شوون و ابعاد زندگی شما ظاهر شود.

ای امیدهای امام زمان ! ای امیدهای امام باقر و امام صادق ! شما را به خدا این همه افعال غیر مناسب از شما سر نزند. خودتان را آلوده به این جهان کثیف نکنید!


یک اندرز

مردی با اصرار بسیار از رسول اکرم (ص) یک جمله به عنوان اندرز خواست رسول اکرم (ص) به او فرمود :

-اگر بگویم به کار می بندی ؟

-بلی یا رسول الله

رسول اکرم (ص) بعد از این که سه بار از او قول گرفت و او را متوّجه اهمّیت مطلبی که می خواهد بگوید کرد به او فرمود :

هر گاه تصمیم به کاری گرفتی ، اوّل در اثر و نتیجه و عاقبت آن کار فکر کن و بیندیش، اگر دیدی نتیجه و عاقبتش صحیح است آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است از تصمیم خود صرف نظر کن.

غذاهای ضد استرس را می شناسید؟

حقیقات ثابت کرده است که فشار عصبی نه تنها باعث تغییرات خلقی می شود، بلکه باعث افزایش احتمال ابتلا به بیماری ها، از سرماخوردگی ساده گرفته تا بیماری های قلبی عروقی نیز می گردد.

راه های زیادی برای مقابله با استرس و فشار عصبی وجود دارد. یکی از این راه ها استفاده از مواد غذایی است که در کنترل استرس نقش مهمی به عهده دارند.

غذاها می توانند از راه های مختلفی بر میزان استرس تاثیر بگذارند؛ مثلا بعضی غذاها باعث کاهش سطح سروتونین (ماده شیمیایی که در مغز باعث ایجاد آرامش می شود) در خون می شوند.

بعضی غذاهای دیگر باعث کاهش سطح هورمون های کورتیزول و آدرنالین (هورمون هایی که در بدن باعث ایجاد استرس می شوند) می گردند.

همچنین بعضی غذاها نیز با تقویت سیستم ایمنی و کاهش فشار خون ، بدن را از عوارض استرس در امان نگه می دارند.

مواد غذایی ضد استرس

کربوهیدرات ها :

تمام کربوهیدرات ها در مغز باعث افزایش ترشح سروتونین(Serotonin) می شوند. برای این که میزان سروتونین در خون بالا بماند، بهتر است از مواد غذایی دارای کربوهیدرات های پیچیده که به کندی هضم می شوند، استفاده کنید. بعضی از این مواد غذایی شامل حبوبات، نان، ماکارونی و غلات می باشند.

مرکبات :

ویتامین C موجود در مرکبات می تواند سطح هورمون ایجاد کننده استرس را پایین آورده و همچنین باعث تقویت سیستم ایمنی بدن شود.

اسفناج :


اسفناج دارای مقادیر قابل توجهی منیزیم است که در تعدیل سطح کورتیزول(Cortisol) خون بسیار موثر است. سطوح پایین منیزیم در خون باعث افزایش سردرد و خستگی ناشی از استرس می شود.

روغن ماهی :


اسید چرب امگا-3 موجود در روغن ماهی باعث جلوگیری از افزایش هورمون های ایجاد کننده استرس و همچنین محافظت در برابر بیماری های قلبی - عروقی می شود.

چای :

تحقیقات ثابت کرده است که افرادی که روزانه چای می نوشند، نسبت به افرادی که چای نمی نوشند، به مراتب احساس آرامش بیشتری دارند و سطح هورمون کورتیزول آن ها در شرایط استرس زا پایین تر است. در مقابل قهوه برعکس عمل می کند و باعث افزایش سطح هورمون کورتیزول در خون می شود.

پسته :

هورمون آدرنالین(Adrenaline) در شرایط استرس زا، باعث افزایش فشار خون و ضربان قلب می شود. خوردن روزانه مقداری پسته باعث کنترل میزان ترشح این هورمون می شود.

آووکادو :

یکی از بهترین راه ها برای کاهش فشار خون ، دریافت مقادیر کافی پتاسیم از مواد غذایی است. میوه آووکادو سرشار از پتاسیم است.

بادام :

سرشار از ویتامین های مورد نیاز بدن است. ویتامین E موجود در بادام باعث تقویت سیستم ایمنی و ویتامین B موجود در آن باعث تقویت بدن در مقابله با شرایط استرس زا می شود.

سبزیجات خام :

جویدن سبزیجات ترد مانند هویج و کرفس از طریق مکانیکی باعث کاهش عادت به هم فشردن دندان ها در نتیجه استرس می شوند.

شیر :

کلسیم موجود در شیر باعث کاهش اسپاسم عضلانی و ایجاد آرامش در بدن می شود.

آموزش اسم اعظم

همگی تا بحال درباره اسم اعظم خدا چیزهایی شنیدهایم. گاه آرزو کرده ایم وای کاش گفته ایم که چه می شد ما هم به این اسم اکسیری دست می یافتیم تا به آرزوهای نایاب و محال خویش دست می یافتیم. اما اندکی بعد به ذهنمان خطور می کرد که دست ما کوتاه و خرما برنخیل!

اما این دریغ و افسوس سرایی ها خیلی در منطق اسلام جایی ندارد.اگر تلاش کنی به حقیقت اسم شریف اعظم در جوانی هم دست خواهی یافت . این نوشتار که بر گرفته از قلم گرانسنگ مرحوم علامه طباطبایی است ،برآن است تا پرده از اسم اعظم الهی برگرفته و راز دستیابی به آن را بیاموزد.


1- نکته‏ای در مورد اسم اعظم از مرحوم علامه طباطبائی رحمه‏الله.

جناب علامه (ره)در المیزان می‏فرمایند: اسمای الهی و مخصوصاً اسم اعظم گرچه در جهان موثرند و اسباب برای نزول فیض و رحمت های الهی می‏باشند ولی تاثیر اولاً و بالذات از ذات حق تعالی در این عالم است که از فلان زبان دال بر آن حقایق و یا تاثیر به معنای مفهوم متصور در اذهان باشد. معنای این سخن آن است که خدای سبحانه فاعل و بوجود آورنده همه اشیا است و به وسیله صفت کریمی که اسم مناسب با فعل است تاثیر می‏کند نه تاثیر وی از آن لفظ اسم یا صورت مفهوم در ذهن یا صفت دیگری غیر از ذات باشد. جز آنکه حق سبحانه در قرآن کریم بر طبق آیه کریمه «اجیب دعوة الداع اذا دعان» وعده داده است که

1- هر کس مرا بخواند من اجابت می‏کنم و این دعا متوقف بر دعا و خواست حقیقی است.

2-و اینکه دعا و طلب از حق سبحان باشد، نه از غیر وی.
اسمای الهی و مخصوصاً اسم اعظم گرچه در جهان موثرند و اسباب برای نزول فیض و رحمت های الهی می‏باشند ولی تاثیر اولاً و بالذات از ذات حق تعالی در این عالم است که از فلان زبان دال بر آن حقایق و یا تاثیر به معنای مفهوم متصور در اذهان باشد.

پس هر کس از تمام اسباب مقطع شد و برای حاجتی از حوایج به پروردگار خویش متصل شود، وی به حقیقت آن اسم مناسب با حاجت خویش متصل می‏شود، آنگاه آن اسم زیبای خدا مطابق با حقیقتش تاثیر می‏کند و دعا مستجاب می‏گردد

و این حقیقت دعاست. بنابراین به لحاظ حال اسمی که دعاکننده و نیایشگر به آن منقطع و متوسل شود تاثیر به خصوص یا عموم صورت می‏گیرد و این اسم، اسم اعظم می‏باشد و همه اشیاء منقاد و فرمانبردار آن حقیقت می‏شوند و دعای نیایشگر در مورد هر چه که بخواهد مستجاب شود. نه آنکه اسم لفظی که از زبان وگلو خارج می شود یا مفهومی که از اسم اعظم به ذهن می آید منظور روایات امامان (علیهم السلام)باشد .مراد از اینکه حق تعالی اسم اعظم را به پیامبری از انبیاء و یا بنده‏‏ای از بندگان آموخت یا چیزی از اسم اعظم به وی داد آن است که راه انقطاع به سوی حق سبحانه به واسطه آن اسم برای وی باز شود و اگر اسمی لفظی، و معنای مفهومی، در آنجاست فقط به خاطر آن است که الفاظ و معانی وسایل و اسباب حفظ حقایق هستند.


خلاصه مطلب:

1) اسم اعظم حقیقت و یا حقایقی در عالم تکوین است.

2) انسان با اتصال با آن می تواند موثر شود.

3) راه اتصال انقطاع به وی می‏باشد.

4) ولی و یا نبی علیه‏السلام می‏تواند مظهر آن اسم شود.

5) اسمای جزئیه مطابق حالات و خواسته‏های نیایشگر با هم تفاوت دارند،

بنابراین اسم اعظم نسبت به همه با خواسته‏های متفاوت یکی نیست یعنی وقتی بیمار بگوید: «یاالله» یعنی ای خدای شفا دهنده گرچه کلمه «الله» و امثال آن را آوره است. توقع از الفاظ بدون رسیدن به حقایق خام طمعی است بنابراین بکوش ای برادر تا مظهر بت اسمای عظام الهی پیدا کنی و یا حقایق عالم متحد شوی گرچه الفاظ هم به اندازه سعه بی‏تاثیر نیستند.


نتیجه گیری:

اما شاید بپرسید معنای انقطاع که مقدمه دستیابی به حقیقت اسم اعظم است چیست؟برای پاسخ به این پرسش ابتدا بخشی از ابیات شاعر فرزانه فخرالدین عراقی راباهم می خوانیم:


ای طـالب اسم اعـظم، ایـن نام

بـگـشـا در این طلـسـم مـحکم

مـفـتـاح جهـان گـشا به دست آر

مـعـنـی صریـح و اسم مـبـهـم

بینی که همه به تو مضاف است

بینی که تویی خود اسم اعظم

در جـام جـهــان نـمــای بــاقـــی

می‌بـیـن رخ جـان فزای ساقی



سلطان سرای عشق فرمود:


پپاک است سرای ما ز اغیار

یـعـنـی کـه بـجـز حـقیقت او

در دار وجــود نـیـسـت دیـــار

فی‌الجمله، ز غیر دیده بر دوز

این است طــریـق اهل انـوار

در جــام جـهـان نـمـای باقی


هر کس مرا بخواند من اجابت می‏کنم و این دعا متوقف بر دعا و خواست حقیقی است.

اگر انفطاع راه دستیابی به اسم اعظم خداست،باید راه انقطاع را آموخت .در حدیث قدسی آمده است: انا عند منکسره قلوبکم ومندرسه قبورکم

ترجمه:همانا من در نزد دل شکستگان هستم ودر گورستان های غبار گرفته

می دانی چرا؟جواب بسیار ساده است هر گاه دل ازغبار غیر خالی کردی ،دلدار در آن خانه جلوس خواهد کرد که در حدیث قدسی فرمود:انا جلیس من ذکرنی وهرگاه از مظاهر تمدن انسانی تکبر آور فاصله گرفته به همان اندازهبه خدا نزدیک شده ای .گاه در زیارت اهل قبور این حال و حالت دست می دهد ،گاه در خلوتی از دیگران وچه بسا برفراز آسمانها در هواپیمایی نشسته باشی چون یار اقرب من حبل الورید است.

یکی دیگر از راه های دستیابی به ا نقطاع توجه به فقر ذاتی ودائمی ما به خداست.این نیاز هیچگاه برطرف نمی شود.آیا ندیده ای فقیر با چه حالت انکسار و دلشکستگی در خواست می کند؟در قرآن می خوانیم: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ

ترجمه: اى مردم، همه شما به خدا نیازمندید و خداست که بى‏نیاز و ستوده صفات و افعال است (او خالق و حافظ و رازق بشر است پس اینان نیازمند مطلق و او غنى مطلق است)






10 نکته جالب در مورد مو

اگرچه به نظر می‌رسد شانه کردن موهای صاف بسیار راحت‌تر از شانه کردن موهای مجعد یا فر است اما جالب است بدانید که امکان گره خوردن و درهم پیچیدن موهای صاف در مقایسه بسیار بیشتر است.از آنجا که موهای صاف سبک‌تر هستند،هنگام تحرک،هر یک از تارهای مو به‌صورت مجزا حرکت می‌کنند که در این صورت احتمال گره خوردن و درهم پیچیده شدن تارهای مو افزایش خواهد یافت. این در حالی است که موهای مجعد سنگین‌تر هستند و هنگام حرکت،معمولا یک دسته تار مو با هم به حرکت درمی‌آیند بنابراین به هم پیچیده نشده و درهم گیر نمی‌کنند.این نتایج، برگرفته از یافته‌های یک محقق فرانسوی است که بر اساس یک مدلسازی ریاضی دراین‌باره به مطالعه و تحقیق پرداخت.

1 - در حیوانات موهای مختلف،کارایی متفاوتی دارند.مثلا سبیل برخی حیوانات بسیار بلند است و نقش اندام حسی را دارد.

2 - تعداد فولیکول‌های مو در یک فرد،بیش از پنج میلیون است که در سراسر بدن پخش هستند و قابل توجه اینکه این تعداد فولیکول مو در زن و مرد و تمامی نژادها یکسان است.تعداد فولیکول‌های مو در واحد سطح بدن انسان بیشتر از سایر پستانداران است ولی علت آنکه کم موتر به نظر می‌رسد،آن است که اغلب موها، زیاد بلند و ضخیم نمی‌شوند.


3 - در هر روز حدود 100 عدد تار مو می‌ریزد و موی دیگری جای آنها در می‌آید بنابراین ریزش مو پس از بلوغ اگر کمتر از صد تار در روز باشد،می‌توان آن را طبیعی محسوب کرد و جای نگرانی نیست.


4 - در نژاد مغولی مثل ژاپنی‌ها موی سر زبر و سیخ مانند است.در سیاه پوستان موهای سر فرفری است و در نژاد قفقازی نظیر ما ایرانی‌ها موها انواع مختلفی شامل صاف و فر دارند.


5 - قبل از بلوغ،سرعت رشد موی سر در پسرها بیشتر از دخترهاست اما پس از بلوغ،سرعت رشد موی سر در خانم‌ها بیشتر از آقایان می‌شود.


6 - برخلاف باور عمومی،تراشیدن مو باعث افزایش سرعت رشد آن نمی‌شود.


7 - علت اصلی تنوع رنگ در موی انسان‌ها به ساختمان «ملانین» تولید شده بستگی دارد.دو نوع ملانین وجود دارد که یکی مسئول تولید رنگ سیاه و قهوه‌ای (یوملانین) و دیگری مسئول تولید رنگی ما بین زرد و قرمز (فیوملانین) است.


8 - معمولا «مژه‌ها» در بین موهای بدن تیره‌تر از بقیه هستند.


9 - عامل اصلی در تعیین رنگ موهای یک فرد،ژنتیک است اما عوامل دیگری نیز می‌توانند بر رنگ موها تاثیر بگذارند.


10 - بیشترین رنگ مو در جهان،رنگ سیاه است.در میان نژادهای مختلف،نژاد قفقازی بیشترین تنوع رنگ را دارد که بیشتر بستگی به موقعیت جغرافیایی محل زندگی آنها دارد.

چه ورزش‌هایی برای متولدین ماه‌های مختلف مناسب است؟

برج حمل (فروردین)
قوچ قوی هیکل انرژی زیادی را صرف ورزش می‌کند. فعالیت‌های ورزشی مثل دو سرعت، ایروبیک پیشرفته و تایبو برای متولدین این ماه بسیار مناسب است.


برج ثور (اردیبهشت)
گاو نیرومند و پرعضله، بنیه و استقامت بسیار بالایی دارد که برای ورزش‌هایی مثل قایقرانی، وزنه‌برداری، مسابقات طناب کشی، راگبی، و کریکت بسیار مناسب است.


برج جوزا (خرداد)
دوقلوهای پراستعداد، و قابل انعطاف، از ورزش‌های دو نفره و ورزش‌هایی که نیاز به استفاده از قوه تعقل دارد، لذت می‌برند. تنیس دو نفره، کروکه (نوعی بازی با گوی و حلقه کروکت)، بیلیارد و لوژسواری برای متولدین این ماه بسیار مناسب است.


برج سرطان (تیر)
خرچنگ که عنصر وجودیش آب است، به شرکت کردن در ورزش‌های گروهی که در آب انجام می‌گیرد علاقه زیادی دارد، از اینرو ورزش‌هایی مثل واترپولو، قایقرانی، و هاکی روی یخ برای آنها بسیار مناسب است.


برج اسد (مرداد)
متولدین این ماه که ذاتاً رهبر به دنیا آمده‌اند، بنیه و استقامت بالایی داشته و علاقه و رغبت زیادی هم به ورزش‌های رقابتی دارند. قایق‌رانی، گلف، اسکی و مسابقات اتومبیل‌رانی جزء ورزش‌های محبوب آنهاست.


برج سنبله (شهریور)
فرشته پر ذوق و استعداد و کاردان، به دنبال ورزش‌هایی است که انگیزش ذهنی داشته باشد و علاقه زیادی به فیتنس دارند و ورزش‌هایی مثل بسکتبال، ژیمناستیک، یوگا و بدنسازی برای این افراد بسیار مناسب است.


برج میزان (مهر)
افراد متولد این ماه به دنبال ورزش‌های فکری هستند که به صورتی دو نفره انجام گیرد و بتوانند از طریق آنها تعادل خود را محک بزنند. ورزش‌هایی مثل ژیمناستیک، پاتیناژ، هندبال، و اسکیت مناسب حال آنهاست.


برج عقرب (آبان)
عقرب جهنده و مکار، از ورزش هایی لذت می‌برد که جرات آنها را محک بزند و نیاز به استقامت و استراتژی داشته باشد. شطرنج یا دو ماراتن ورزش‌های ایده‌آل برای این افراد است.


برج قوس (آذر)
کماندار پرجرات و پر انرژی در ورزش‌های تیمی و استقامت طلب استعداد زیادی دارند. ورزش‌هایی مثل بیسبال، اسب‌‌سواری، اسکواش، و البته تیراندازی با تیر و کمان برای آنها مناسب است.


برج جدی (دی)
بُز ثابت قدم، ذاتاً تمایل بسیار زیادی به کوه‎نوردی و صخره‌نوردی دارد. ورزش‌های تیمی مثل فوتبال نیز زمینه رقابتی برای آنها فراهم می‌کند که علاقه زیادی به آن دارند.


برج دلو (بهمن)
متولدین این ماه در جدیدترین ورزش‌ها که حتی بیشتر مردم اسمش را هم نشنیده‌اند، شرکت می‌کنند. آنها برای ورزش‌هایی مثل اسنوبورد، موج سواری، پرش با اسکی، و پرش مناسب هستند.


برج حوت (اسفند)
ماهی، آب دوست ما، در ورزش‌های آبی مثل اسکی آبی، ماهیگیری، قایق‌سواری در رودخانه و البته شنا تبحر خاصی دارد

حالا خدایش واقعا به این چیزها اعتقاد دارید ؟ امیدوارم فقط سرگرمی باشه واستون ! و هر ورشی علاقه دارید بکنید.

ورزش = سلامتی