ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پردهها را کنار زده ام و به دور دست خیره شده ام.
شب چتر خود را بر سر شهر باز کرده. اما انگار خوابُ همه ی مردم را بلعیده است.
تنها ماه، این عابر گم شده در راه، بیدار است.
مردی خدمت امام حسن مجتبی(ع) رسیده و هدیهای به ایشان تقدیم نمود. حضرت امام حسن(ع) به او فرمودند:
کدام را بیشتر دوست میداری؟ این که بیست برابر هدیهات را به تو بازگردانم، بیستهزار درهم، یا دری از علم بر روی تو باز کنم تا بدان علم، بر فلان ناصبی که در شهر و دیارت ساکن است، غلبه نموده و ضعفای شهرت را از شرش نجات دهی؟ اگر خوب انتخاب کردی، هر دو را به تو میدهم والّا همان را که انتخاب کردهای به تو خواهم داد.