در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

علت نام‌گذاری ایرانیان به موالی

 ظاهراً علّت اینکه «ایرانیان» نیز در تاریخ پرافتخار اسلام به نام «موالی» نامیده شده‌اند برای یکی از دو جهت  

 

بوده است؛ یا بدین لحاظ که چون پس از رحلت رسول گرامی(ص) سیاست ناروای تبعیض نژادی و برتری عرب بر عجم در جهان اسلام آغاز شد و مسلمانان غیرعرب، ناچار بودند برای فرار از آن تبعیض‌های ناروا، خود را به یکی از قبائل عرب وابسته کنند و مولای آن قبیله به شمار روند، به آنان «مولی» گفته شده، یا اینکه چون هنگام فتح سرزمین پهناور ایران، تعدادی از اعضای خاندان سلطنتی این کشور به اسارت درآمدند و به مدینه آورده شده و در آنجا با عنایت ویژة مولای متقیان امیرمؤمنان(ع) آزاد شدند لقب «موالی» یافتند.  

 

در هر صورت، ایرانیان نیز در تاریخ اسلام به عنوان موالی از آنها یاد شده است و به حسب ظاهر دومین دلیل مناسب‌تر می‌آید.
محبّت امیر مؤمنان(ع) به ایرانیان هنگامی که اسیران ایرانی وارد مدینه شدند، با پیشنهاد و کوشش امیرالمؤمنین(ع) و عنایت خاصی که آن حضرت دربارة آنان مبذول داشت، در همان نخستین روزهای ورود به مدینه از قید بندگی آزاد شدند، چنان‌که علّامة مجلسی(ره) در «بحارالأنوار» به روایتی از طبری شیعی، شرح آزادی ایرانیان را چنین آورده است:

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «اینان (ایرانیان) مردمی هستند که با شما سرسازش دارند و به مسلمانی رغبت دارند و به ناچار نژادی از خود پدید آورند. من خدا را گواه می‌گیرم و شما را گواه می‌گیرم که هر چه از آنها سهم خود من است برای رضای خدا رها کردم»، همة بنی‌هاشم هم از آن حضرت پیروی کردند و حقّ خودشان را به او بخشیدند، و آن حضرت فرمود: «خدایا شاهد و گواه باش که آنچه را که اینان به من بخشیدند برای رضای تو آزاد کردم»، مهاجر و انصار هم گفتند: ما هم حقّ خودمان را به تو بخشیدیم ای برادر رسول خدا و آن حضرت فرمود: «بار خدایا گواه باش که اینان حقّ خودشان را به من بخشیدند، من هم قبول کردم و خودت گواه باش که من همة آنها را در راه رضای تو آزاد کردم».

عمر گفت: چرا تصمیم مرا دربارة عجم‌ها در هم شکستی و برای چه از نظر من دربارة آنها روگردان شدی؟ و آن حضرت بار دیگر گفتار رسول خدا(ص) را دربارة گرامی داشتن کریمان بازگو کرد.

عمر گفت: ای ابوالحسن، من هم آنچه را که از آن من بود و به تو بخشیده نشده بود برای خدا و برای تو بخشیدم.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «بار خدایا گواه باش بر آنچه گفتند و گواه باش که من همه را آزاد کردم». آنگاه دربارة ازدواج، با اسیران فارس صحبت شد و «شهربانو» با دست خود به حضرت حسین بن علی(ع) اشاره نمود و در میان جمعیّت، حسین(ع) را انتخاب و اختیار کرد و امیرالمؤمنین(ع) را وکیل خود قرار داد.

امیرمؤمنان(ع) به او فرمود: نامت چیست؟ جواب داد شاه زنان، بنت کسری، امیرمؤمنان(ع) به او فرمود: «تو شهربانویی و خواهرت «مروارید» دختر کسری»؟ او به زبان فارسی گفت آری. (و در نسخه‌ای آمده است: پس از آنکه علی(ع) به او فرمود نامت چیست، و او جواب داد: شاه زنان، علی(ع) با لهجة فارسی به او فرمود: «نه، شاه زنان نیست مگر دختر محمّد(ص) و اوست «سید↕النساء» و تو شهربانویی). سپس خواهرش مروارید را نیز در امر ازدواج آزاد گذاشتند و او هم حسن بن علی(ع) را انتخاب نمود.1

ماهنامه موعود شماره 104

پی‌نوشت:

1. بحارالأنوار، ج 46، صص 16-15، و دلائل الامامـ[ طبری، نجف ص 82، البته روایت طولانی است و مطالب دیگری هم دارد که برای اختصار از ذکر آن صرف‌نظر نمودیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
عباس یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56

سلام داداشی خوبی شرمنده سرگرم درس خوندن و دانشگام زیاد نمیام اینترنت اگه هم بیام حداکثر نیم ساعته. یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد