در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

چرا خدا به شیطان اجازه وسوسه داد؟

آنگونه که از آیات قرآنى استفاده مى شود، شیطان، پس از رانده شدن از درگاه الهى، از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معینى به او مهلت داد و  

 

شیطان پس از مهلت یافتن، اظهار داشت که فرزندان آدم را وسوسه خواهد کرد و آنها را وادار به انجام کارهاى بد خواهد نمود. به آیات زیر توجه کنید:

قال رب فانظرنى الى یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الى یوم الوقت المعلوم قال رب بما اغویتنى لأزینن لهم فى الارض و لأغوینهم اجمعین الاّ عبادک منهم المخلصین (حجر / 40 - 36)

(شیطان) گفت: پروردگارا تا روزى که مبعوث مى شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شده گانى تا روز وقت معین. شیطان گفت: پروردگارا به سبب اینکه تو مرا گمراه نمودى ، (اعمال فرزندان آدم را) براى آنها زینت خواهم داد و همگى آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.

نظیر همین مطلب در آیه 119 از سوره نساء چنین است:  وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّینَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یتَّخِذِ الشَّیطَانَ وَلِیا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا(النساء/119)

"و آنها را گمراه می‌کنم! و به آرزوها سرگرم می‌سازم! و به آنان دستور می‌دهم که (اعمال خرافی انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند، و آفرینش پاک خدایی را تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جای خدا ولی خود برگزیند، زیان آشکاری کرده است."

امام صادق (ع) فرمود: قلبى نیست مگر اینکه داراى دو تا گوش است بر یکى از آنها فرشته اى هدایت کننده است و بر دیگرى شیطانى فتنه گر است یکى او را امر مى کند و دیگرى نهى مى کند شیطان او را به گناهان امر مى کند و فرشته او را از گناهان باز مى دارد

حتى در جایى دیگر خداوند خود به شیطان اجازه اغوا و وسوسه گرى فرزندان آدم را مى دهد و در پاسخ شیطان که از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر مى دهد ، مى فرماید: و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً (اسراء/64)

هر کس را از فرزندان آدم مى توانى با صداى خود بلغزان وبا سواره و پیاده خود بر آنان حمله کن و با آنها در اموال و اولاد شرکت کن و به آنها وعده بده و شیطان جز فریب نویدشان نمى دهد.

اکنون باید دید که چرا خداوند به شیطان اجازه داد که فرزندان آدم را وسوسه کند و زمینه گمراهى آنها را فراهم سازد؟

در پاسخ مى گوییم: خداوند انسان را آفرید وبه او اختیار و آزادى انتخاب داد به طورى که انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است او مى تواند راه انبیاء را در پیش گیرد و به سعادت ابدى برسد و مى تواند از خدا و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه و معصیت و شرّ روى آورد.در این میان خداوند با ارسال پیامبران و کتب آسمانى، انسان را به سوى خیر دعوت کرد لازم بود نیرویى هم باشد که انسان را به سوى شر و بدیها دعوت کند تا آزادى انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سرد و راهى قرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه درست ، کمال خود را به ثبوت برساند.بنابراین، وسوسه هاى شیطان براى افراد باایمان نه تنها زیانبخش نیست بلکه باعث تکامل بیشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه هاى شیطان ، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسه هاى شیطان به مراتب بالایى از کمال مى رسند.اساساً وجود دشمن ، انسان را آماده تر و قویتر مى سازد و او را وادار مى کند که از تمام امکانات خود استفاده کند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.

ضمناً توجه کنیم که وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمى تواند و اجازه ندارد که انسان را به ارتکاب گناه و معصیت مجبور کند. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتى چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشوارى نخواهد بود و لذا در روایتى آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود.(1) یعنى آن حضرت آنقدر با شیطان مخالفت کرده بود که دیگر شیطان از وسوسه کردن او دست کشیده بود و در قرآن کریم آمده است که شیطان بر مؤمنان تسلط ندارد:

انه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربهم یتوکلون انما سلطنه على الذین یتولونه(نحل /99 - 100)

همانا شیطان را بر کسانى که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل کردند، تسلطى نیست. تسلط او تنها بر کسانى است که ولایت او را پذیرفته اند.

همچنین در جاى دیگر از زبان شیطان نقل مى کند که در روز قیامت در پاسخ کسانى که شیطان را مسؤل گمراهى خود مى شمارند ، خواهد گفت:

و ما کان لى علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلو مونى و لو موا انفسکم (ابراهیم / 22)

مرا بر شما تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نکنید بلکه خود را مذمت کنید.خلاصه اینکه وسوسه شیطان الزام آور نیست و همین وسوسه گرى هم موجب پیشرفت و تکامل مؤمنان است.

خطور افکار شیطانى و رحمانى در ذهن انسان

یکى از بحثهایى که در علم کلام مطرح است این است که گاهى به ذهن انسان القائاتى مى شود و مطالبى خطور مى کند که بعضى وقتها خوب است و انسان را دعوت به نیکیها و اعمال صالح مى کند و بعضى وقتها انسان را به ارتکاب معصیتى مى خواند. در اصطلاح کلامى به این القائات «خاطر» گفته مى شود و در آنجا بحث مى کنند که آیا این دو خاطر از کجاست؟بسیارى از متکلمان گفته اند: آن خاطرى که به طاعت خدا دعوت مى کند، از جانب خداست و آن خاطرى که به معصیت دعوت مى کند، از جانب شیطان است.(2)

و در بیان ماهیت آن گفته شده که خاطر همان حروف و اصوات خفیه است و فلاسفه گفته اند که آن تصور حروف و اصوات است مانند صورتهایى که در آینه نقش مى بندد.(3)

در روایات نیز به این دو خاطر اشاره شده است:

قال رسول الله (ص): للشیطان لمة بابن آدم و للملک لمة فاما لمة الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق و اما لمة الملک فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق(4)

پیامبر فرمود: براى شیطان تماسى با فرزند آدم است وبراى فرشته نیزتماسى با اوست. تماس شیطان وعده دادن به شر و تکذیب حق است و تماس فرشته وعده دادن به خیر و تصدیق حق است.

کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتى چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشوارى نخواهد بود و لذا در روایتى آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود.

عن ابى عبدالله (ع) قال: ما من قلب الاّوله أذنان على احدهما ملک مرشد و على الاخرى شیطان مفتنّ هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یامره بالمعاصى و الملک یزجره عنها

امام صادق (ع) فرمود: قلبى نیست مگر اینکه داراى دو تا گوش است بر یکى از آنها فرشته اى هدایت کننده است و بر دیگرى شیطانى فتنه گر است یکى او را امر مى کند و دیگرى نهى مى کند شیطان او را به گناهان امر مى کند و فرشته او را از گناهان باز مى دارد.

به راستى که انسان وقتى به خود مى آید و درست مى اندیشد، این دو نیرو را در مقابل خود احساس مى کند گاهى از درون دعوت به خیر مى شود و گاهى از درون دعوت به شر مى شود اولى القائاتى از جانب خداوند است و دومى همان وسوسه هاى شیطانى است که ذکر آن در قرآن کریم آمده است.

ـــــــــــــــــــــــــــ.

1 - بحارالانوار ج 17 ص 44

2- درباره «خاطر» و رابطه آن با شناخت رجوع شود به: شیخ طوسى ، تمهید الاصول ص 202 و سید مرتضى، شرح جمل العلم و العمل ص 129

3- تفسیر فخر رازى ج 5 ص 4

4- کنزالعمال ج 1 ص 246

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد