در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

انتخاب پرفروش بازیگر گزیده‌کار

    نگاهی به فیلم «نیش و زنبور» ساخته حمیدرضا صلاحمند  

 

● یک: تنازع و تناسب
«نیش و زنبور» از «مخاطب عام»، خوب جواب گرفته؛ از «مخاطب خاص» شاید خوب جواب بگیرد یا نگیرد. به هر حال «رضا کیانیان» را دارد که خودش «معیار» خوب بودن فیلم است اما آیا «دنیرو» فیلم بد ندارد یا «آل پاچینو»؟ یاد مصاحبه‌ای افتادم از «مایکل کین» که غیر از بازیگر خوب بودن بازیگر گزیده‌کاری هم هست... 

 

 

 

 

 

 

 

در جواب مصاحبه‌گر که اشاره کرده بود به چند فیلم بد در کارنامه پربار و چند دهه‌ای‌اش و این پرسش که «چرا؟» و «کین» جواب داده بود: «اغلب فکر می‌کنیم که یک فیلم، بد بودنش از اول مشخص است اما این طور نیست. گاهی یک فیلمنامه خوب، در مراحل مختلف تولید، بلایی سرش می‌آید که قابل پیش‌بینی نیست. کارگردان در آن دست می‌برد تهیه‌کننده حرفش را به کرسی می‌نشاند جلوه‌های ویژه، فیلمبرداری یا حتی صدابرداری، فیلم را به خاک سیاه می‌نشانند یا حتی بازیگران دیگر فیلم که کارنامه خوبی هم دارند مال نقش‌های خودشان نیستند و آن وقت ... بوم! همه چیز خراب می‌شود و منتقدان هم یقه اولین کسی را می‌گیرند که گزیده کارتر بوده!» طبیعتاً این حرف «مایکل کین» درست است. بازیگر، پیش از هر چیز به فیلمنامه نگاه می‌کند چون قابل اتکاترین عنصر فیلم است که می‌شود براساسش برنامه‌ریزی کرد و در ایران، یک فیلمنامه خوب، که نه، یک فیلمنامه پرکشش ریتم‌دار و خوش دیالوگ، غنیمت است. مخصوصاً که ایده اصلی فیلمنامه را هم خودت براساس حس نوستالژیکی که بر مبنای کمدی‌های موفق چینه‌چیتا داری، ارائه کرده باشی یعنی درست همان کاری که کیانیان انجام داده در «نیش و زنبور» که در پوستر فیلم شده «نیش زنبور»؛ شاید هم تهیه‌کننده یا کارگردان خواسته‌اند تفاوتی کنایی، میان نام فیلم مندرج در تیتراژ با نام فیلم مندرج در پوستر باشد. خب، این روندی پر از تنازع و تناسب است. بازیگری گزیده‌کار که دیگر از سن میانسالی گذشته، تصمیم می‌گیرد همان مسیری را برود که دنیرو یا آل پاچینو در چنین سنی آغاز کرده‌اند یعنی حضوری موفق و پولساز در کمدی موفق و پولسازی که قرار است کمدی موقعیت هم باشد براساس ایده اولیه [اما در فیلمنامه سروش صحت ـ که متن‌های پرمخاطبی هم دارد در عرصه کمدی‌های تلویزیونی «صابونی» ـ بدل به فیلمنامه طنازی شده که طنزمحور است] و باقی کارها هم که توسط کیانیان و عطاران ـ به عنوان بازیگر جا افتاده‌ این نوع نقش‌ها در سینما و تلویزیون ـ انجام می‌شود و کارگردان هم [حمیدرضا صلاحمند] که از حوزه «سینمای خاص» آمده تا فیلم را از تأویل‌ها و احیاناً تیزبینی‌های این حوزه، بی‌نصیب نگذارد؛ خود کیانیان هم که سال‌ها در کار ویرایش کار کارگردانان خود بوده، حاضر و ناظر است پس مشکل چیست؟ عام راضی، خاص راضی، رحمت بر پدر قاضی! اما کاش واقعاً این طور بود. واقعاً چنین آرزویی داشتم که «نیش‌و زنبور» نه تکرار «آدم برفی» یا «مرد عوضی» یا «لیلی با من است» که ادامه منطقی آن روند باشد برای «سینمای بدنه» که عجیب محتاج نوآوری و برکشیدن خودش از فیلم‌های «دختر پسری» است که خیلی خودمانی به آن می‌گوییم فیلمفارسی! با این همه، «نیش و زنبور» در چنین مسیری قرار ندارد بلکه ادامه‌ای است بر تحولات «فیلمفارسی» سال‌های اخیر، که این تحولات هم متأسفانه بومی و خودانگیخته نیست بلکه نظری دارد به نظایر خود در سینماهای بدنه مصر، هند و ترکیه [و متأسفانه، چندان هم، دربند حلاجی کردن نتایج درخشان تحولات، در سینمای موسوم به «فیلم هنگ‌کنگی» نیست که نه‌تنها توانسته در دهه نخست قرن بیست و یکم، جای خالی محصولات چینه چیتای دهه هفتاد میلادی را پر کند که به سینمایی پیشنهاددهنده بدل شده و آدمی مثل اسکورسیسی را به بازتولید ـ و نه بازآفرینی ـ خود واداشته در «جدا افتاده»] البته می‌پذیرم که «نیش و زنبور» در مقایسه با همتاهای دیگر خود کم غلط‌تر است همانطور که «برادرکشی» دهه پنجاه، از «امیرارسلان» دهه چهل، کم غلط‌تر بود اما خودمان را گول نزنیم! مکانیزم، همان است همانطوری که بازسازی هندی فیلم «مرد بر آتش»، تنها ایرادش جایگزینی آمیتا باچان با دنزل واشنگتن نیست! طبیعتاً بازی «باچان» در این بازسازی، نسبت به بازی‌اش در «قانون» یا حتی بازی‌اش در بازسازی «هری کثیف» خیلی بهتر است اما تفاوت کار، همان است که «میلیونر زاغه‌نشین» دنی‌بریل را بخواهید با یکی از آن فیلم‌هایی که شاهرخ‌خان در نیوزیلند بازی می‌کند مقایسه کنید! این متن، البته درصدد کاهش ارج بازی کیانیان یا حتی عطاران در «نیش و زنبور» نیست اما همه یک فیلم، که بازی‌های آن نیست!
● دو: طنازی، زندان، کلاهبرداری
«نیش و زنبور» کمدی نیست قصه‌ای طنزآلود دارد و دیالوگ‌های خنده‌دار که هیچ کدامشان برای سینمای ایران، تازه نیستند همچنان که زیرچشمی نگاه کردن به کمدی‌های چینه‌چیتا هم برای سینمای ما تازه نیست. دهه چهل، پر از این آثار است که کلام خنده‌دارشان، وامدار بدیهه‌گویی‌های روحوضی است همانطور که کلام خنده‌دار آن آثار چینه‌چیتا، وامدار نمایش‌های سنتی عروسکی و زنده ایتالیایی است و تکرار همان بداهه‌گویی‌ها، که در «لحظه» ما را می‌خنداند اما در ذهن‌مان، نقشی ماندگار به جا نمی‌گذارد مگر این که جوک‌اش، خیلی قابل نقل باشد در مجالس!
حتی ایده اصلی فیلم هم تازه نیست نه‌تنها در کمدی‌های چینه‌چیتایی که حتی در نسخه بدل‌های دهه چهلی خودمان. یک مرد سن و سال دار مو سفید داریم که کلاهبردار حرفه‌ای است اما نه در هر حوزه‌ای! می‌رود سراغ خانم‌های سن و سال‌دار لب گور و با وعده ازدواج، آنها را درگیر عشق سرپیری می‌کند و بعد مرد جوانی پیدایش می‌شود که یک مأمور جلب به همراه دارد و یک چک بیست میلیونی برگشت خورده در جیب؛ آن وقت آن خانم لب گور، دست به جیب می‌کند تا شوهر آینده‌اش را از زندان نجات دهد! طبیعتاً چنین شروعی، ادامه‌اش می‌شود به دام افتادن «مرد جوان» که همدست مرد سن و سال دار است و راهی زندان شدنش. بعد هم، بالا کشیدن پول کلاهبرداری توسط مرد سن و سال‌دار و ادامه دادن این روش تا جایی که گیر زرنگ‌تر از خودش بیفتد. این وسط، یک قصه عشق پاک دختر و پسری منجر به ازدواج هم باید اتفاق بیفتد تا مخاطبان درگیر بدآموزی نشوند. همچنین یک پایان‌بندی خوشمزه که دو شخصیت جذاب کلاهبردار را از زندان نجات دهد برای فروش فیلم یک گنج از زیر خاک درآمده است! محتملاً موافقان این فیلم، دست‌اندرکارانش یا حتی فیلمنامه‌نویس‌اش، چنین خلاصه‌ای را جانبدارانه و بی‌رحمانه تلقی می‌کنند اما باور کنید لااقل 60 درصد فیلم‌های خنده‌دار فارسی در دو دهه چهل و پنجاه، از چنین خلاصه‌ قصه‌ای برخوردار بوده‌اند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد