در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

انتظار باستانی

من ایرانی‌ام؛ از ماد تا پارس، تا کوروش ذوالقرنین تا ... من ایرانی‌ام و اکنون مسلمان و منتظر! بی‌علت نبود که در شمال کشورم، علی(ع) و حسن و حسین‌اش را «رشت» یعنی «فرزانه و دانشمند» می‌خواندند و نام شهر و دیار خود را آن نهادند و در جنوب کشورم ...  

 

 

من ایرانی‌ام؛ از ماد تا پارس، تا کوروش ذوالقرنین تا ... من ایرانی‌ام و اکنون مسلمان و منتظر! راستش انصاف نیست که موعود را فقط مطلوب تاریخی خود و قوم متمدّن و باستانی‌ام معرفی کنم، زیرا قامت او فراتر از هر قوم و تمدّنی است؛ گرچه از هر قوم و تمدّنی در او ارث و اثری است. امّا می‌خواهم ادّعا کنم سهم من در انتظار او بیشتر است؛ سهم ایران، پارس، کشور شیران! زرتشتی که بودم! در متون مقدّسم از جمله می‌خواندم: «... در آن هنگام که مردگان باز برخیزند و زندگان را بی‌مرگی آید او [یعنی سوشیانت] بیاید و جهان را به خواست خویش نو کند».1 در متون زرتشتی از سه نجات دهنده سخن بود: اوّلی «هوشیدر»، دومی «هوشیدر ماه» و سومی «سوشیانت» که او منجی اصلی است.


دربارة نقش قومم در ظهور او می‌خواندم: «پس باشد که از آنانی باشیم که جهان را نورانی کنیم ای مزدا! و شما ای آهوره‌های دیگر که حمایت و راستی را بیاوریم وقتی که‌اندیشه‌ها آنجا یکی شوند.2 روز شکست یزدگرد از خلیفة غاصب! در جنگ قادسیه پس از درگذشت «رستم فرخزاد» سردار نامی ایران، هنگامی که شکست نیروهای ایرانی حتمی شد و یزدگرد با کسان خود آمادة فرار می‌شد، به هنگام خروج از کاخ پرشکوه خود در مداین ایوان مجلل آن را مورد خطاب قرار داد و گفت: «هان ای ایوان! درود من بر تو باد. من هم اکنون از تو روی برمی‌تابم تا آنگاه که با یکی از فرزندان خود که هنوز زمان ظهور او فرا نرسیده است به سوی تو برگردم». برایم معمّا شد! یزدگرد کسی بود که منتظر منجی برای براندازی‌اش بودم تا تعالیم زرتشت را درست اجرا کند و امت او را از ظلم و بیداد نجات دهد؛ امّا او خود از خلیفة عرب پناه به منجی می‌برد! مسلمان که شدم! از رئیس مذهب حق پاسخم را یافتم. سلیمان دیلمی می‌گفت: هنگامی که به خدمت امام صادق(ع) رسیده، قضـیه را تعریف کرده است و گفته مقصود یزدگرد از جملة «یکی از فرزندان خـود» کیست؟ امام فرموده: «او مهدی موعود(ع) و قائم آل محمد(ص) است که به فرمان خـداوند در آخـرالزّمان ظـهور می‌کند و ششمین فرزند من و فرزند دختر یزدگرد است، پس یزدگرد نیز پدر اوست».3 مشخّص بود یزدگرد از بزرگان دینش ردّ او را گرفته بود. آن روز با موعودی که روحش آسمانی است و بی‌هیچ نژادی امّا همة پاکان در جسم و خونش نشانی دارند آشنا شدم. روح او محمّدی است امّا جسمی که این روح عرشی را زمینی کرد هم از شرق در خود دارد و هم از غرب، هم از ایران و هم از روم.

اسلام را خلیفة غاصب به قوم من عرضه کرد امّا قوم من زود سرچشمة اسلام اصیل را از قرائت عربی آن شناخت. امیرمؤمنان(ع) در روز جمعه‌ای بر منبر خطبه‌ای خواند که اشعث بن قیس کندی منافق، از ما ایرانیان گله کرد، از جلو افتادن ما در تبعیت از علی(ع). امام در حالی که خشمگین شده بود، فرمود: «امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است؟! آن شکم گنده‌ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت می‌کنند لکن ایرانیان روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می‌کنند و آنگاه از من می‌خواهند که آنها را از خود دور کنم تا از ستمکاران باشم. قسم به خدایی که دانه را شکافت و گیاه را رویاند و آدمی را آفرید، از رسول خدا شنیدم که فرمود: «همچنان که در ابتدا شما (اعراب) ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد در آینده ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد.4

بی‌علت نبود که در شمال کشورم، علی(ع) و حسن و حسین‌اش را «رشت» یعنی «فرزانه و دانشمند» می‌خواندند و نام شهر و دیار خود را آن نهادند و در جنوب کشورم ... من تأویل سومین آیة جمعه بودم؛ «و آخرین منهم لمّا یلحقوا بهم؛ گروه دیگری که هنوز به مسلمانان صدر اسلام ملحق نشده‌اند». چون وقتی از پیامبر سؤال کردند اینها کیانند؟ او در پاسخ دست مبارک را بر شانة سلمان فارسی گذاشت و قوم مرا معرفی کرد.5

من تأویل آیات 198 و 199 سورة شعرا بودم. این آیات به من فهماند چرا آن پیامبر یگانه در قوم من برگزیده نشد و در عرب جاهلی مبعوث گردید: «اگر ما آن قرآن را بر بعضی از عجم نازل می‌کردیم و او آن را برای اعراب می‌خواند به آن ایمان نمی‌آوردند». امام صادق(ع) فرمود: «اگر قرآن بر عجم و غیرعرب نازل می‌شد عرب به آن ایمان نمی آورد ولی قرآن بر عرب نازل شد و ایرانیان به آن ایمان آوردند و این ارزش و فضیلتی برای آنان است».5

وقتی علیه اسلام اموی شوریدم! وقتی امویان اسلام پاک پیامبر پاکی ها را آلودة جاهلیت عربی کردند و نظام طبقاتی عرب ـ عجم را گستراندند در بین همة اقوام تازه مسلمان، فقط قوم من بود که بر آنها شورید. می‌دانی با چه عنوانی بیعت کردیم؟ «الرضا من آل محمد(ص)» یعنی خلیفه‌ای که مورد رضایت اهل بیت پیامبر باشد.اینگونه تأویل آیة 132 سورة نساء شدم که: «ای مردم اگر خدا بخواهد شما را از میان می‌برد و افراد دیگری را به جای شما می‌آورد». اینجا هم پیامبر دست بر شانه‌های سلمان زد و فرمود: «آن دیگران قوم و هموطنان سلمان هستند».6

باور کن تأویل آیة 89 سورة انعام هم من بودم: «آنها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوت به آنان دادیم و اگر نسبت به آن کفر ورزند کسان دیگری را نگاهبان آن می‌سازیم که نسبت به آن کافر نیستند». امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تأویل آیة 47 سورة محمد را هم قوم من معرفی کردند: «هرگاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را به جای شما می‌آورد. پس آنها مانند شما نخواهند بود».7 اگر هوس زرتشتی‌گری و باستانی‌گرایی بود فرصت خوبی بود که با براندازی اموی‌ها صیغه را به نام ایران باستان بخوانم امّا قوم من مهر اهل بیت(ع) را از صمیم جان می‌داشت از این رو حتی شورش‌های پراکندة ارتدادی (مثل حرم دین و المقنع و استایس و ...) را خود سرکوب می‌کرد.8 حمزه پسر آذرک وقتی علیه عباسیان خروج کرد، خارجی‌اش نامیدند اما چه پرشکوه است وقتی می‌بینیم از 26 فرقة خوارج فقط فرقة اوست که حبّ علی(ع) دارد. ... امّا حیف که قیام علیه اموی با نام خلیفة مورد رضایت اهل بیت(ع) را عباسیان غاصب به تاراج بردند و قرائتی دیگر از اسلام غیر اصیل را گستراندند. امّا تأسفم را این اخبار و پیش‌گویی‌ها التیام می‌داد: «مردمی از مشرق زمین (ایران) نهضتی به پا می‌دارند که با آن نهضت زمینة برپایی حکومت جهانی حضرت مهدی(ع) را به وجود می‌آورند».9 پرچم‌های سیاهی از خراسان بیرون می‌آید که هیچ چیز نمی‌تواند جلو آنها را بگیرد تا اینکه در بیت‌المقدس نصب می‌شود.

با پرچم انتظار او، علیه مغولان شوریدم! وقتی مغولان وحشی کشورم را پاره پاره کردند پرچم انتظار امام غایب بود که آن را نگاهبانی کرد نه درفش کاویانی و ... نهضت سربداران از اسلام و ایران و فرهنگم پاسبانی کرد و ... آنچه سربدارم می‌کرد وعده‌هایی مبارک بود که بر قومم داده بودند و اینکه یاران او از این سرزمین چنین‌اند. دو نمونه را برایت می‌خوانم: «شبی که مرا در معراج به آسمان‌ها بردند نگاهم به جایگاهی از زمین جبل (ایران) افتاد که سرخ رنگ و زمین آن از زعفران نیکوتر و بوی آن از مشک خوشبوتر بود. از جبرئیل پرسیدم که این چه سرزمینی است؟ جواب داد: این جایگاه شیعیان تو و شیعیان پسرعمت علی بن ابیطالب است و به صورت شهری است که آن را قم می‌نامند».10 برای او ـ قائم آل محمد(ص) ـ در «طالقان» گنج هایی ذخیره است که نه طلاست و نه نقره بلکه گروهی هستند از سواران شجاع و نیرومند که به ساز و برگ کامل جنگی مجهزند و مردانی هستند نشانه دار با اسم و رسم معروف و مشهور و نام آور».11

ایرانی‌ام در آستانه ظهور! گرد و غباری برپا شده، گویی سواری می‌رسد. امروز جهان در آستانة ظهور اوست و قوم من تحقق وعده‌های الهی را بیشتر دربارة خود می‌بیند. امام صادق(ع) وعده داده بود، روزی شهر قم بر سایر شهرها حجت می‌شود و اهل آن حجت بر همه خلایق می‌شوند. فرموده بود، این وعده در زمان غیبت امام غائب انجام شده، تا ظهور او باقی خواهد بود. علم دین از این شهر به مشرق و مغرب عالم پراکنده می‌شود.12امام کاظم(ع) فرمود: «از این شهر مردی قیام می‌کند که مردم را به حق دعوت می‌کند. پس جوانمردانی شجاع چون پاره‌های آهن دعوت او را پاسخ می‌دهند و اطاعتش می‌کنند. تهدیدها و تندبادها متزلزلشان نمی‌کند و ترس به دل راه نمی‌دهند و از ستیز خسته نمی‌شوند و در میدان‌های جنگ ترس و گریز ندارند. بر خدا توکل می‌کنند و سعادت و رستگاری و عاقبت از آن پرهیزکاران است». ـ اصلاً قم را به این خاطر قم نامیدند چون اهلش قیام کننده برای حضرت حجت و حامیان اویند.13 و ...

گفتم سهم من بیشتر است. تصحیح می‌کنم: منّتش بر من بیشتر است.

محسن قنبریان
ماهنامه موعود شماره 106

پی‌نوشت‌ها:

1. علامه مجلسی در بحارالانوار، ج 46، ص 12 آورده: مادر بزرگوار امام سجاد(ع) ـ حضرت شهربانو ـ دختر یزدگرد آخرین پادشاه ساسانیان است.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 124.
3. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 323.
4. اردیشت، ب11.
5. یسن3، ب9.
6. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 165.
7. تفسیر المیزان، ج 5، ص 106.
8. مجمع البیان، ج 9، ص 108.
9. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری، ص 374.
10. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 24، به روایت از پیامبر خدا(ص).
11. کنزالاعمال، ج 14، ص 261، به روایت از پیامبر خدا(ص).
12. بحارالانوار، ج 57، ص 207.
13. الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 18.
 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد