در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق ( ع )







سیمای زندگی امام‌ جعفر صادق‌(علیه السلام‌)


تولد: تولد این‌ امام‌ در روز دوشنبه‌ هفدهم‌ ربیع‌ الاولی‌ سال‌ هشتاد وسه‌هجری‌ در مدینه‌ واقع‌ شد.مادرش‌ اُم‌ّ فروه‌ وپدرش‌ امام‌ باقر(علیه السلام‌) بوده‌است‌.
نام‌ مبارکش‌،جعفر والقابش‌،صادق‌،صابر،فاضل‌وطاهر بوده‌ وکنیه‌ اش‌ابوعبدالله است‌.در سن‌ سی‌ ودوسالگی‌ به‌ مقام‌ امامت‌




رسید وسی‌ وسه‌سال‌ مقام‌ امامت‌ را به‌ عهده‌ داشت‌.عاقبت‌ در سن‌ شصت‌ وپنج‌ سالگی‌بدست‌ منصور دوانقی‌ بشهادت‌ رسید.مرقد شریفش‌ در قبرستان‌ بقیع‌است‌.
مذهب‌ شیعیان‌ ومذهب‌ اهل‌ بیت‌(علیهم السلام‌) به‌ نام‌ جعفری‌ مزیّن‌ شده‌ است‌زیرا آن‌ حضرت‌ از فرصتها استفاده‌ کرد وعلم‌ اهل‌ بیت‌(علیهم السلام‌‌) را که‌ از زمان‌رحلت‌ پیامبر،مورد ظلم‌ قرار گرفته‌ بود،منتشر کرد وشاگردان‌ زیادی‌تربیت‌ نمود ودرمحضرش‌ چهارهزار نفر حاضر می‌ شدند.

عبادت‌ ومکارم‌ اخلاق‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)

مالک‌ بن‌ انس‌ گفت‌: حضرت‌ از سه‌ حال‌ بیرون‌ نبود.یا روزه‌ بود ویا مشغول‌ عبادت‌ بود ویابذکر خدا مشغول‌ بود.او از بزرگان‌ عابد واز عظیم‌ترین‌ زاهدان‌ بود.
ابان‌ بن‌ تغلب‌گوید: خدمت‌ امام‌ درحالیکه‌ مشغول‌ نماز بود،رسیدم‌.ذکرهای‌ رکوع‌ وسجده‌اورا شمردم‌، از شصت‌ بار بیشتربود.
«عبدالله بن‌ سنان‌ می‌ گوید:به‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌) عرضکردم‌:پسرعموئی‌دارم‌ که‌ هرچه‌ با او می‌ پیوندم‌ او از من‌ می‌ بُرد! لذا من‌ تصمیم‌ گرفته‌ ام‌ که‌اگر از من‌ بُرید منهم‌ از او ببُرم‌.بمن‌ اجازه‌ می‌ فرمائید که‌ منهم‌ با او قطع‌رابطه‌ کنم‌؟ فرمود:اگر با او ارتباط‌ داشته‌ باشی‌ واو از تو ببُرد،خدای‌عزّوجل‌ شمارا باهم‌ می‌ پیوندد.واگر تو از او ببُری‌ واو هم‌ از تو ببُرد،خدااز هر دوی‌ شما ببُرد.» بحارج‌74
«شخصی‌ به‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)گفت‌:همسایه‌ای‌ دارم‌ که‌ اهل‌ غنااست‌.وقتی‌ من‌ برای‌ قضاء حاجت‌ به‌ دستشوئی‌ می‌روم ‌، برای‌ شنیدن‌ ازصداهای‌ غنای‌ همسایه‌،بیشتر می‌مانم‌!آیا این‌ اشکال‌ دارد؟
امام‌ فرمود: نباید بیشتر بمانی‌ که‌ خدا فرموده‌ است‌:همانا گوش‌ وچشم‌ودل‌ مورد سؤال‌ واقع‌ می‌شوند.«اسراء36»
او گفت‌:گویا تاکنون‌ این‌ آیه‌ را نشنیده‌ بودم‌ وانشاءالله توبه‌ می‌کنم‌!
امام‌ فرمود:حال‌ بلند شو ونماز بخوان‌ که‌ گناهت‌ بزرگ‌ است‌ واگر درچنین‌ حالی‌ اجلت‌ رسیده‌ بود،خیلی‌ برایت‌ بد بود»9-
علم‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌)محقق‌ حلی‌ درکتاب‌ معتبر نوشته‌ است‌ که‌:
از امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)در زمینه‌ علوم‌ آنقدر منتشر شده‌ است‌ که‌ عقلها به‌حیرت‌ می‌افتد. فقط‌ یک‌ نفر راوی‌ ازحضرت ‌، سی‌ هزار روایت‌ از امام‌نقل‌ کرده‌ است‌.همچنان‌ که‌ خود امام‌ فرمود: ابان‌ بن‌ تغلب‌ از من‌ سی‌هزار حدیث‌ نقل‌ کرده‌ است‌.
معلّی‌ بن‌ خنیس‌ می‌گوید: دیدم‌ که‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌) با کیسه‌ای‌ بردوش‌ به‌ جائی‌ می‌رود.اجازه‌ گرفتم‌که‌ ایشان‌ را همراهی‌ کنم‌.با حضرت‌ به‌ محله‌ فقراء رفتیم‌ وامام‌ بربالای‌سرآنان‌ که‌ همگی‌ درخواب‌ بودند ، مقداری‌ غذا می‌گذاشت‌. من‌ پرسیدم‌که‌ اینها شیعه‌ هستند؟امام‌ فرمود: اگر شیعه‌ بودند که‌ ما هرچه‌ داشتیم‌حتی‌ نمکمان‌ را با آنها نصف‌ می‌نمودیم‌.«منتهی‌ الامال‌ ج‌2 ص‌244»
ابوجعفر خثعمی‌ گوید: امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)کیسه‌ای‌ پول‌ بمن‌ داد و فرمود: این‌ را به‌ فلان‌ سید بده‌ ولی‌ نگو چه‌ کسی‌ آن‌ را داده‌ است‌.
منهم‌ آن‌ را به‌ شخصیکه‌ امام‌ معرفی‌ کرده‌ بود دادم‌. اوگفت‌:خدا جزای‌خیر به‌ این‌ کسیکه‌ همیشه‌ بمن‌ کمک‌ کند، بدهد ولی‌ جعفربن‌ محمدحتی‌ یک‌ درهم‌ هم‌ بمن‌ کمک‌ نمی‌کند!«منتهی‌ الامال‌ ج‌2ص‌244»
«امام‌ ششم‌(علیه السلام‌‌):عده‌ای‌ به‌ محضر پیامبر آمدند وگفتند: ما عازم‌ مسافرت‌به‌ شام‌ هستیم‌. بما سخنی‌ بیاموز!حضرت‌ فرمود: شب‌ هنگام‌،هرکجابرای‌ استراحت‌ توقف‌ نمودید ، وقتی‌ به‌ بستر رفتید،قبل‌ ازخواب‌،تسبیح‌ فاطمه‌(علیها السلام‌‌) وآیة‌ الکرسی‌ را بخوانید که‌ شمارا از هر چیزی‌حفظ‌ می‌کند.
آنها رفتند وهنگام‌ خواب‌ دستور حضرت‌ را بکار بستند.در آن‌ حوالی‌راهزنانی‌ بودند که‌ این‌ عده‌ را زیر نظر گرفته‌ ومنتظر بودند که‌ شب‌ بشودوبه‌ اینها دستبرد بزنند.وقتی‌ شب‌ شد یکی‌ از راهزنان‌ برای‌ آگاهی‌ ازموقعیت‌ مسافرین‌، به‌ محل‌ استراحت‌ آنان‌ آمد ولی‌ غیر از دیوار بلندی‌که‌ دور تا دور آن‌ محل‌ را فرا گرفته‌ بود،چیزی‌ ندید!برگشت‌ واین‌ قضیه‌رابه‌ راهزنان‌ خبر داد.راهزنان‌ سخن‌ اورا قبول‌ نکرده‌ وگفتند:تو آدم‌ضعیفی‌ هستی‌ واز ترس‌ این‌ حرف‌ را می‌زنی‌! امّا وقتی‌ خود به‌ محل‌آمدند وآن‌ دیوار بلند را دیدند،بناچار برگشتند.
فردا صبح‌ باز به‌ آن‌ محل‌ رفتند وازدیوارخبری‌ نبود ومسافرین‌ آنجابودند.راهزنان‌ از مسافرین‌ پرسیدند:شما دیشب‌ کجابودید؟گفتند:همین‌ جا!راهزنان‌ گفتند:دیشب‌ ما آمدیم‌ ولی‌ جز دیواربلندی‌ چیزی‌ ندیدیم‌!قصة‌ شما چیست‌؟آنان‌ گفتند:پیامبر بما سفارش‌کرده‌ است‌ که‌ شب‌ قبل‌ از خواب‌، تسبیح‌ فاطمه‌(علیها السلام‌‌) وآیة‌ الکرسی‌ را بخوانیم‌ وماهم‌ همینکار را کردیم‌.راهزنان‌ گفتند:شما آزادید وبه‌ هرکجاکه‌ می‌خواهید بروید که‌ بخدا سوگند!ما هرگز شمارا تعقیب‌ نمی‌کنیم ‌و بدانید که‌ تازمانیکه‌ بدستور پیامبرتان‌ عمل‌ می‌کنید ، هیچ‌ راهزنی‌نمی‌تواند بشما آسیب‌ برساند!»ص336
«روایت‌ شده‌ که‌ در وقت‌ سوار شدن‌ به‌ کشتی‌ این‌ دعا را بخوانند:بسم‌اللّه‌ المَلِک‌ الحق‌ّ وماقدروا اللّه‌ حق‌ّ قدره‌ والارض‌ جمیعاً قبضته‌ یوم‌القیلمة‌ والسماوات‌ مطویات‌ٌ بیمینه‌.سبحانه‌ وتعالی‌ عما یشرکون‌.بسم‌اللّه‌ مجراها ومُرساها.ان‌ّ ربّی‌ لغفورٌ رحیم‌ٌ.»
«عده‌ای‌ مهمان‌ِ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)شدند.حضرت‌ از آنها خوب‌ پذیرائی‌نمودوموقعی‌ که‌ می‌خواستند بروند،امام‌ برای‌ آنها توشه‌ سفر تهیه‌دید.ولی‌ وقت‌ خارج‌ شدن‌ آنها،به‌ غلامانش‌ فرمود:موقع‌ رفتن‌ در بردن‌ِ بارهایشان‌ کمک‌ نکنید! آنها در هنگام‌ خداحافظی‌ به‌ امام‌ گفتند:یا بن‌رسول‌ اللّه‌!تو خوب‌ از ماپذیرائی‌ نمودی‌ واموالی‌ بما بخشیدی‌ ! ولی‌ چرابه‌ غلامانت‌ دستور دادی‌ که‌ در بردن‌ بارها مارا کمک‌ نکنند؟امام ‌فرمود:ما خاندانی‌ هستیم‌ که‌ به‌ رفتن‌ مهمان‌ کمک‌ نمی‌کنیم‌.»

جسارت‌ به‌ مادر

ابامهزم‌ گوید:شبی‌ ازخدمت‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)مرخص‌ شدم‌ وبه‌ همراه‌ مادرم‌ به‌ خانه‌ام‌در مدینه‌ می‌رفتیم‌.در بین‌ راه‌ بامادرم‌ مشاجره‌ کردم‌ ومن‌ به‌ او تندی‌نمودم‌!
روزبعد وقتی‌ خدمت‌ امام‌ رفتم‌،امام‌ فرمود:ای‌ ابامهزم‌!بین‌ تو ومادرت‌چه‌ پیش‌ آمد؟آیا شب‌ گذشته‌ به‌ او تندی‌ نمودی‌؟آیا نمی‌دانی‌ که‌شکمش‌ محل‌ سکونت‌ تو ودامنش‌ محل‌ استراحت‌ تو وسینه‌اش‌ ظرف‌نوشیدنی‌ تو بوده‌ است‌؟
گفتم‌:آری‌!
فرمود: هیچگاه‌ براو تندی‌ نکن‌!«بحارج‌4ص‌72»
***
«شخصی‌ خدمت‌ امام‌ ششم‌(علیه السلام‌‌)آمد واز درد وزخم‌ معده‌ شِکوه‌ کرد.امام‌فرمود:صبحانه‌ وشام‌ بخور! ولی‌ دربین‌ این‌ دو چیزی‌ نخور!که‌ خدا درتوصیف‌ غذاخوردن‌ اهل‌ بهشت‌ می‌فرماید: لهم‌ رزقهم‌ فیها بُکرة ‌ًوعشیّاً یعنی‌: صبح‌ وشام‌ به‌ رزق‌ الهی‌ مشغولند.»

زنده‌ شدن‌ پرندگان‌ ذبح‌ شده‌!

یونس‌ بن‌ ظبیان‌ می‌گوید:
باعدة‌ زیادی‌ در خدمت‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)بودیم‌ که‌ شخصی‌ سؤال‌ کرد:یابن‌ رسول‌ الله ! پرندگانیکه‌ در قرآن‌ آمده‌،در آن‌ جائیکه‌ خطاب‌ به‌ابراهیم‌(علیه السلام‌‌)فرموده‌ است‌:(«خُذ اربعة‌ً من‌ الطیر فصُرهن‌َّ الیک‌ ثم‌ّاجعل‌ علی‌' کل‌ّ جبل‌ٍ منهن‌ّ جزءاً»یعنی‌: چهارپرنده‌ را ذبح‌ کرده‌وگوشتشان‌ را باهم‌ مخلوط‌ کرده‌ وهر قسمتی‌ را بر سرکوهی‌ بگذار!)

آیا از یک‌ نوع‌ بودند یا باهم‌ فرق‌ داشتند؟

امام‌ فرمود: می‌خواهید مثل‌ آن‌ معجزه‌ را بشما نشان‌ بدهم‌؟همه‌گفتیم‌:آری‌!
امام‌ دستورداد که‌ طاوس‌ وباز وکبوتر وکلاغی‌ را آوردند وآنها را ذبح‌کردند وباهم‌ مخلوط‌ کرده‌، در چهار طرف‌ اطاق‌ گذاشتند.سپس‌ امام‌ابتدا طاوس‌ را صدازدند! ناگاه‌ اجزایش‌ از چهارگوشه‌ جدا شده‌ وبهم ‌پیوستند وزنده‌ شد.سپس‌ کلاغ‌ ودوتای‌ دیگر را زنده‌ کرد.«حدیقة‌الشیعة‌»

سخنانی‌ از امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)

1-«شاکر به‌ شخصی‌ گویند که‌ خدارا بر هرنعمتی‌ که‌ به‌ او داده‌ از قبیل‌خانواده‌ وثروت‌،شکر گوید وحقوق‌ الهی‌ نسبت‌ به‌ اموالش‌ را ادا نماید.»
2-«خدا رحمت‌ کند شیعیان‌ مارا که‌ از زیادی‌ گِل‌ ما خلق‌ شدند وبا آب‌محبت‌ ما خمیر مایه‌ شده‌اند.در شادی‌ ما شاد ودر عزای‌ ما عزادارند.»
3-«درهرنفس‌ کشیدنی‌ یک‌ شکر بلکه‌ هزارشکر وبیشترلازم‌ است‌وپائین‌ترین‌ درجة‌ شکر آنست‌ که‌ نعمت‌ را فقط‌ از خدا بداند وبه‌ آنچه‌خدابه‌ او داده‌ راضی‌ باشد وخدارا با نعمتش‌ معصیت‌ نکند(مثلاً باچشم‌گناه‌ نکند)ودرامر ونهی‌ الهی‌ با نعمت‌ خدا با خالق‌ خود مخالفت‌ننماید.پس‌ درهرحالی‌ بندة‌ شکرگذار خداباش‌، تاخدارا در هرحالی‌کریم‌ بیابی‌.»
4-«مَثَل‌ دنیا مثل‌ آب‌ دریاست‌ که‌ هرچه‌ بیشتر از آن‌ می‌نوشید، بیشترتشنه‌ می‌شوید!»
5-«هرگاه‌ یکی‌ از شما بیاد نعمتی‌ از نعمتهای‌ خداوند عزوجل‌ّافتاد،پیشانیش‌ رابرای‌ شکرگزاری‌،بر روی‌ خاک‌ بگذارد.واگر سواره‌بود،پیاده‌ شود وسجده‌ کند.واگر بخاطر انگشت‌ نماشدن‌ نمی‌تواند پیاده‌شود،پیشانیش‌ را برزین‌ اسب‌(درزمان‌ مافرمان‌ ماشین‌) بگذارد واگراینهم‌ نشد،پیشانیش‌ را برکف‌ دست‌ بگذارد وخدارا برنعمتهایش‌ شکرکند.»
6-«عذاب‌ کسیکه‌ نطفه‌ اش‌ را در رحِم‌ِ زن‌ نامحرم‌ بریزد از همه‌ بیشتراست‌.»
7-«فردی‌ مقداری‌ آب‌ می‌خورد وبا آن‌ بهشت‌ برایش‌ واجب‌می‌شود.زیرا موقع‌ نوشیدن‌ آب‌ وقتی‌ ظرف‌ آب‌ را نزدیک‌ دهانش‌می‌برد ، بسم‌ الله می‌گوید. سپس‌ مقداری‌ می‌خورد وحمدمی‌کند. دوباره‌ می‌ نوشد وحمد می‌کند . برای‌ بارسوم‌ مقداری‌ می‌نوشد وحمد الهی‌می‌کند.بوسیلة‌ این‌ یک‌ بسم‌ الله وسه‌ بار حمد ، بهشت‌ برا یش‌ واجب ‌می‌شود.»
8-«ای‌ میسر! اگر می‌ خواهی‌ عمرت‌ زیاد شود به‌ پدر ومادرپیرت‌ نیکی‌کن‌.»
9-«مراد از علمی‌ که‌ پیامبر فرمود که‌ طلب‌ آن‌ علم‌ برهر مرد و زنی‌واجب‌ است‌،علم‌ تقوی‌ ویقین‌ است‌.»وعلامه‌ مجلسی‌ در توضیح‌ علم‌تقوی‌ ویقین‌ می‌نویسد:مراد از علم‌ تقوی‌،علم‌ به‌ واجبات‌ ومحرمات‌وتکالیف‌ است‌ ومراد از علم‌ یقین‌،علم‌ به‌ اصول‌ دین‌ واعتقادات‌می‌باشد»
10-«خدا می‌داند بنده‌اش‌ چه‌ می‌خواهد ولی‌ دوست‌ دارد که‌ حاجتهاگفته‌ شود.»
11-«دعای‌ مخفی‌ معادل‌ هفتاد دعای‌ آشکار است‌»
12-«خواندن‌ قرآن‌ از روی‌ مصحف‌ باعث‌ تخفیف‌ عذاب‌ پدر ومادراگرچه‌ کافرباشند، می‌شود»
13-«صلة‌ رحم‌باعث‌ تأخیر اجل‌ وزیاد شدن‌ ثروت‌ وایجاد محبت‌ دربین‌ خانواده‌ می‌ شود»
14-«زن‌ قابل‌ ارزش‌ گذاری‌ نیست‌! نه‌ خوبش‌ و نه‌ بدش‌. امّا زنهای‌خوب‌ ارزششان‌ طلا و نقره‌ نیست‌، بلکه‌ او از طلا و نقره‌ بالاتر است‌. وامّا زنهای‌ بد، ارزششان‌ خاک‌ هم‌ نیست‌! خاک‌ از او بهتر است‌.»
15-«شخصی‌ از امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)پرسید:آشکار نمودن‌ نعمت‌ که‌ خدابدان‌ در آیه‌«وامّا بنعمت‌ ربّک‌ فحدّث‌»آمده‌ چیست‌؟ فرمود:لباس‌ تمیز بپوشد. بوی‌ خوش‌ استعمال‌ نماید.خانه‌اش‌ را سفیدکاری‌ کند.درب‌خانه‌اش‌ را جاروب‌ نماید.»
16-«یکی‌ از عوامل‌ فشار قبر،اهمیت‌ ندادن‌ به‌ طهارت‌ ونجاست‌ است‌»
خبیث‌ترین‌ مخلوق‌ خدائ ، غنا است‌.وبدترین‌ مخلوق‌ خدا غنا است‌ که ‌باعث‌ فقر ونفاق‌ می‌شود.»
17-«خانه‌ای‌ که‌ در آن‌غنا باشد،از فاجعه‌ ایمن‌ نمی‌باشد ودعا در این‌خانه‌ مستجاب‌ نمی‌شود وملائکه‌ به‌ این‌ خانه‌ وارد نمی‌گردند.»
18-«فحش‌ دادن‌ ظلم‌ است‌ وظالم‌ در آتش‌ جهنم‌ است‌»
19-«در عیب‌ رفیقت‌ تعجیل‌ نکن‌ شاید خدا اورا بیامرزد وبر عیبهای‌خود ایمن‌ نباش‌ شاید بخاطر آن‌ عذاب‌ شوی‌!»
20-«امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)در تفسیر آیة‌«پیامبران‌ را به‌ ناحق‌ می‌کشند»فرمود:بخدا سوگند!پیامبران‌ را با شمشیر نکشتند،بلکه‌ اسرار آنان‌را فاش‌ کردند وآنهاکشته‌ شدند.»
21-«اصل‌ حُسن‌ ظن‌ از حُسن‌ ایمان‌ وسالم‌ بودن‌ دل‌ است‌ که‌ هرکه‌ رامی‌بیند پاک‌ وخوب‌ می‌پندارد واحتمال‌ حیاء وامانت‌ وصیانت‌ وراستی‌به‌ او می‌دهد.»
22-«خوردن‌ وآشامیدن‌ وپوشیدن‌ وازدواج‌ وسوار مرکب‌ شدن‌ اگر بامیانه‌ روی‌ باشد،حلال‌ والاّ حرام‌ است‌ چون‌ خدادر سوره‌ انعام‌آیه‌141فرموده‌ است‌:اسراف‌ نکنید که‌ خدا مسرفین‌ را دوست‌ ندارد.»
هرساختمانی‌ که‌ بیش‌ از مقدار نیاز باشد،درآخرت‌ وبال‌ گردن‌ صاحبش‌می‌شود»
23-«عده‌ای‌ از شیعیان‌ نزد امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌) بودند که‌ امام‌ سه‌ بار سوگندخورد: بخدای‌ کعبه‌ سوگند! و فرمود: اگر بین‌ موسی‌(علیه السلام‌‌) و خضر(علیه السلام‌‌) بودم‌به‌ آنها می‌گفتم‌ که‌ من‌ از آنها عالم‌ترم‌. و به‌ آنهامطالبی‌ را که‌ نمی‌دانستند،می‌گفتم‌. زیرا به‌ موسی‌(علیه السلام‌‌) و خضر(علیه السلام‌)، علم‌ گذشته‌ داده‌ شد. ولی‌ علم‌آینده‌ تا قیامت‌ را نمی‌دانستند. ولی‌ ما این‌ علم‌ را از رسولخدا(صلی الله علیه واله‌) به‌ارث‌ برده‌ایم‌. »
24-«اسحاق‌ بن‌ عمار از امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)راجع‌ به‌ مردیکه‌ لباسهای‌مختلفی‌ دارد وچندتای‌ از آنان‌ را برای‌ پوشاندن‌ بدن‌ خود وچندتا برای‌زینت‌ کردن‌ وشیک‌ شدن‌ قرار داده‌ آیا اسراف‌ است‌؟فرمود:خیراسراف‌نیست‌! زیرا خدا در قرآن‌ فرموده‌ است‌:هرکه‌ زندگیش‌ وسعت‌ داردباندازة‌ توانائیش‌ خرج‌ کند«طلاق‌7»»
25-«درخانه‌ای‌ که‌ طفلی‌ وجود دارد، با همسر خود مقاربت‌ نکنید،که‌آن‌ طفل‌ زناکار می‌شود و یا فرزندیکه‌ بدنیا می‌آید ، زناکار می‌شود.»
26-«دزدها سه‌ دسته‌اند.اول‌ کسیکه‌ زکات‌ نمی‌دهد.دوم‌ کسیکه‌ مهرزنش‌ را نمی‌پردازد.سوم‌ کسیکه‌ قرض‌ کرده‌ ولی‌ قرضش‌ را نمی‌پردازد.»
27-«اگر شخصی‌ چشمش‌ به‌ زنی‌ نامحرم‌ بیافتدواز اوچشم‌ بردارد وبه‌آسمان‌ نظر کند ویا چشم‌ خودرا ببندد، هنوز چشم‌ برهم‌ نزده‌ که‌ خداوندحورالعینی‌ به‌ او تزویج‌ کند.»
28-«شخصی‌ به‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)گفت‌:من‌ دوست‌ دارم‌ بازنی‌ ازدواج‌کنم‌.ولی‌ پدرم‌ مایل‌ است‌،بازنی‌ دیگر ازدواج‌ کنم‌.حضرت‌ فرمود:با آنکه‌خود دوست‌ می‌داری‌ ازدواج‌ نما و آنکه‌ پدرت‌می‌خواهد را رها نما!»
29-«چهار چیز از چهار چیز سیر نمی‌شوند:زمین‌ از باران‌،چشم‌ ازنگاه‌،زن‌ از مرد وعالم‌ از علم‌!»
30-«اسحاق‌ بن‌ عمّار از امام‌ ششم‌(علیه السلام‌‌)پرسید:حق‌ّ زن‌ بر شوهر چیست‌؟
امام‌ فرمود: مرد باید شکم‌ همسرش‌ را سیر کند.بدنش‌ را بپوشاند.اگرنادانی‌ کرد از او بگذرد.ابراهیم‌ خلیل‌ از تند خوئی‌ ساره‌ به‌خداوند شکایت‌ کرد!خدا به‌ او وحی‌ کرد:زن‌ همانند استخوان‌ دنده‌است‌!اگر بخواهی‌ راستش‌ بکنی‌،می‌شکند واگر با او همچنان‌ مداراکنی‌،از او بهره‌مند می‌شوی‌!»

فرزندان‌:

1-امام‌ موسی‌ کاظم‌(علیه السلام‌‌) 2-اسماعیل‌ که‌ درزمان‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌) رحلت‌کرد ولی‌ بعد از مرگش‌ عده‌ ای‌ معتقد شدند که‌ او نمرده‌ واو همان‌ امام‌عصر(علیه السلام‌‌) می‌ باشد.وفرقه‌ اسماعیلیه‌ را تشکیل‌ دادند.3-عبدالله افطح‌ که‌ادعای‌ امامت‌ می‌ کرد ومی‌ گفت‌ بعد از امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)او امام‌است‌.روزی‌ امام‌ کاظم‌(علیه السلام‌‌) اورا دعوت‌ کرد ودستور داد تنور را روشن‌کردند.آنگاه‌ وارد تنور شد.واز همانجا با مردم‌ حرف‌ می‌ زد.سپس‌ بیرون‌آمد وبه‌ عبدالله فرمود:اگر گمان‌ می‌ کنی‌ تو امام‌ هستی‌،وارد تنور شو!امام‌عبدالله با عصبانیت‌ از خانه‌ حضرت‌ خارج‌ شد وامام‌ فرمود:عبدالله ارادان‌ لا یعبدالله!عبدالله می‌ خواهد خدا عبادت‌ نشود.4-اسحاق‌ شوهرسیده‌ نفیسه‌ که‌ قبر این‌ بانو در مصر به‌ عنوان‌ زیارتگاه‌ است‌.5-محمدمعروف‌ به‌ محمد دیباج‌ 6-عباس‌ 7-علی‌ که‌ مرقدش‌ در قم‌ است‌ وازفقهاء بزرگ‌ می‌ باشد.8-اسماء 9-فاطمه‌ 10-ام‌ فروه‌

اصحاب‌:

1-زرارة‌ بن‌ اعین‌ که‌ ابتدا مسیحی‌ بود وسپس‌ مسلمان‌ شد ودر مکتب‌امام‌ صادق(علیه السلام‌‌)از بزرگان‌ فقهاء می‌ باشد.2-برید عجلی‌ 3-محمدبن‌مسلم‌ که‌ او هم‌ از بزرگان‌ فقیه‌ است‌.4-لیث‌ بن‌ بختری‌ 5-ابابصیر که‌بسیار از امام‌ باقر(علیه السلام‌‌) وامام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌) روایت‌ کرده‌ است‌.6-صفوان‌ بن‌مهران‌ 7-مؤمن‌ الطاق‌ که‌ دشمنان‌ به‌ او شیطان‌ می‌ گفتند.8-هشام‌ بن‌حکم‌ که‌ هنوز مو بر صورتش‌ نروئیده‌ بود ولی‌ در مباحثات‌ عقیدتی‌بسیار ماهر بود وامام‌ به‌ او احترام‌ ویژه‌ ای‌ می‌ گذاشت‌.9-هشام‌ بن‌ سالم‌10-ابوحمزه‌ ثمالی‌ که‌ وقتی‌ شنید امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌) رحلت‌ کرده‌است‌،فریادی‌ کشید وبیهوش‌ شد.11-معاویة‌ بن‌ عمار 12-عبدالله بن‌یعفور 13-ابوجعفر احول‌ 14-جابربن‌ یزید جعفی‌ که‌ هفتادهزار روایت‌در سینه‌ داشت‌.15-مفضل‌ بن‌ عمرو 16-مفضل‌ بن‌ قیس‌ 17-عبداللهبن‌ عجلان‌ 18-ابراهیم‌ بن‌ مهزم‌ 19-ابوبکر حضرمی‌ 20-ابان‌ بن‌ تغلب‌21-حمران‌ بن‌ اعین‌ و..ضمنا ابوحنیفه‌ رئیس‌ حنفی‌ ها وشافعی‌ ومالک‌رؤسای‌ شافعی‌ ها ومالکی‌ ها در نزدآن‌ حضرت‌ درس‌ خواند ه‌ اند.

شهادت‌ امام‌ جعفرصادق‌(علیه السلام‌‌)

درایام‌ شهادت‌ حضرت‌،شخصی‌ خدمت‌ امام‌ مشرّف‌ شد ومشاهده‌ کرد که‌ آن‌ حضرت‌ چنان‌ لاغر وضعیف‌ شده‌ است‌ که‌گویا جز سر نازنینش‌،هیچ‌ از آن‌ بزرگوار باقی‌ نمانده‌ است‌!او بادیدن‌ این‌ صحنه‌ به‌ گریه‌ افتاد.امام‌ به‌ او فرمود:چرا گریه‌ می‌کنی‌؟گفت‌:چگونه‌ نگریم‌ درحالیکه‌ شمارا به‌ این‌ حال‌ می‌ بینم‌!
فرمود:چنین‌ مکن‌!همانا هرچه‌ برای‌ مؤمن‌ پیش‌ بیاید،خیراست‌ واگر اعضای‌ او بریده‌ شوند،بازهم‌ برای‌ او خیراست‌!واگر مالک‌ شرق‌ وغرب‌ شود، برای‌ او خیر است‌.
از کنیز امام‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌:درحال‌ احتضار حضرت‌، نزدش ‌بودم‌ که‌ حال‌ اغماء به‌ امام‌ دست‌ داد وبیهوش‌ شد.وقتی‌ بهوش‌آمد، فرمود:به‌ حسن‌ بن‌ علی‌ افطس‌، هفتاد اشرفی‌ بدهید ! به ‌فلان‌ وفلان‌ هم‌ همین‌ مقدار بدهید!
من‌ گفتم‌:می‌ فرمائید به‌ شخصی‌ پول‌ بدهند که‌ با کارد بشماحمله‌ کرد ومی‌ خواست‌ شمارا بکشد؟امام‌ فرمود:می‌ خواهی‌از کسانی‌ نباشم‌ که‌ خدا بخاطر صلة‌ رَحِم‌،آنان‌ را مدح‌ کرده‌ودروصف‌ آنان‌ فرموده‌ است‌:والّذین‌ یَصِلون‌ مااَمرَاللّه‌ُ بِه‌ِاَن‌ْ یُوصَل‌َوَیَخْشون‌َرَبَّهَم‌ وَیَخافُون‌َ سُوءَالحِساب‌«رعد21»یعنی‌:«مؤمنین‌ آنانی‌ هستند که‌ به‌ آنچه‌ خدا امر به‌ صلة‌ آن‌نموده‌ است‌،صله‌ می‌ کنندوبخاطر سختی‌ حساب‌ روز جزاء،از خدا می‌ ترسند.»
سپس‌ فرمود:ای‌ سالمه‌!بدرستیکه‌ خداوند بهشت‌ را خلق‌ کردوآنرا خوشبو گردانید،بطوریکه‌ بوی‌ آن‌ از مسیر دوهزار سال‌ ، بمشام‌ می‌ رسد! ولی‌ عاق‌ والدین‌ وقطع‌ کنندة‌ رحم‌، بوی‌بهشت‌ را احساس‌ نمی‌ کنند!
ابوبصیر می‌ گوید:بعد از شهادت‌ امام‌ جعفرصادق‌(علیه السلام‌‌) ، نزد ام‌ّحمیده‌ رفتم‌.دیدم‌ او می‌ گرید.منهم‌ به‌ گریه‌ افتادم‌.او گفت‌:درهنگام‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام‌‌)امر عجیبی‌ پیش‌ آمد!امام‌چشمهای‌ خودرا گشود وگفت‌: هرکسیکه‌ بین‌ من‌ واو ،خویشی‌وقرابتی‌ است‌،را نزد من‌ جمع‌ کنید! همه‌ جمع‌ شدند.آن‌ جناب ‌نگاهی‌ به‌ آنان‌ انداخت‌ وفرمود : اِن‌َّ شفاعتنا لاتنال‌ مستخفاًبالصلوة‌!یعنی‌:شفاعت‌ ما به‌ کسیکه‌ نماز را سبک‌ بشمارد، نمی‌رسد!«منتهی‌ الامال‌»
منبع: زندگی الگوهای نورانی


نگاهى به سیره امام صادق علیه السلام

نویسنده: محمد ابواحسان

1- کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان

امام صادق(علیه السلام) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مى‏کرد، بلکه‏خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاى داغ‏تابستان ، در مزرعه‏اش کار مى‏کرد. یکى از یاران حضرت مى‏گوید: آن‏حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست ، باغ را آبیارى مى‏کرد و عرق از سر و صورتش مى‏ریخت، گفتم: اجازه‏دهید من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که این کارها رابکندولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب‏آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت‏خداوند تاکید داشت.لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالاى مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم‏پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمى‏شد و مى‏دانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مى‏گویم ده ظرف‏خرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آن‏گاه مى‏خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مى‏دهم و باقى‏مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مى‏کنم ودست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم‏مى‏ماند. (3)

2- ساده زیستى و همرنگى با مردم

امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشید و در زندگى رعایت اقتصادرا مى‏کرد. مى‏فرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن‏مى‏کرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مى‏کرد که: پدرت على‏لباسى چنین گرانبهاى نمى‏پوشید، فرمود: زمان على(علیه السلام) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشیده‏ام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد،امتیازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و این ویژگى‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى‏یافت. ازجمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‏هاى‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله‏یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنى‏احب ان یرانى‏الله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (6)
خدا مى‏داند که مى‏توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‏ام راتهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیح‏زندگى ببیند.

3- شجاعت

امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه‏اى به سختى‏مى‏ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندى رو به‏رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق‏کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهى کرد. (7) و آن‏گاه که فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبه‏هاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام چنان‏پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى‏خانه‏اش راهى شد. (8)

4- همزیستى و مدارا با مسلمانان

امام صادق(علیه السلام) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مى‏کرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتوان‏احکام و اصول شیعى را با ملاطفت‏به آنان منتقل کرد. از این روى‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما این سهل گرفتن‏هرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى‏در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمى‏شد. از جمله در یکى از سفرها،امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصوردوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ‏برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: «ملعون‏من‏جلس على مائده یشرب علیها الخمر.» (9)
ملعون است کسى که درکنار سفره‏اى بنشیند که در آن سفره شراب‏نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمى‏شد; زیرا حکومت راغاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مى‏شد و تنها زمانى که‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مى‏رفت; لذا منصور ضمن‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم‏نمى‏آیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن‏امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تابیاییم و تسلیت‏بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى.
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمى‏شود وکسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت‏نمى‏کند. (10)

5- علم امام صادق(علیه السلام) و اقدامات وى

آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده،استفاده از علم بى‏کران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذارى‏فکرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه ریزى‏نهضت علمى شد.
ج- اولویت‏ها در نهضت علمى.
د- شیوه‏ها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.

الف- دانش امام

شیخ مفید مى‏نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده‏اند که به‏تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهل‏بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل‏نشده است‏به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانه‏هاى آشکار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مى‏نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن‏جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مى‏گفت: من هرگز فقیه‏تر از جعفربن محمد ندیده‏ام و اوحتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مى‏گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به من‏گفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد پیدا کرده‏اند و سیل جمعیت‏به سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده کن و پاسخ‏هایش‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست‏منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست‏سوالاتم‏را بپرسم. من یک یک سؤال مى‏کردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل‏مدینه چنان است و فتواى خودرا نیز مى‏گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت

عصر امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حکومت‏مروانى و عباسى بود که‏انواع تضییق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او رابدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مى‏بردند. ازجمله یکبار به‏همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومت‏گران به دلیل نزاع‏هاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیس‏نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى‏کردتا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راه‏هاى دیگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به‏تقیه مى‏آورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانه‏اى حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏فى الحلق‏»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مى‏توان‏فرو برد و نه مى‏توان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت‏شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بیت علیهم السلام‏به صفوان بن یحیى گفت: آیا مى‏دانى با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریت‏خطیرى به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن‏حسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام ) برو و به هریک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل‏خراسان هستم که گروهى از شیعیان شما درخراسان این پول‏راداده‏اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام‏علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مى‏کنیم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض‏رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام )که من‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت‏سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بى‏آن که من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آن‏ها سابقه‏نزدیکى با دولت‏بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآن‏چه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین‏نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل‏بیت نبوه‏الا وفیه محدث و ان‏جعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که درمیان آنها محدثى (فرشته‏اى از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مى‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن‏محمد(علیه السلام) است.
فرزند محمدبن اشعث مى‏گوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث‏شد که ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوع‏اقدام علیه حکومت وقت مى‏شد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن که‏همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.

ج- اولویت‏ها در نهضت علمى

حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزى محتواى این‏نهضت علمى را تعیین مى‏کرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناک‏ترین انحرافى است که اززمان پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده‏است، مانند آیات‏7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان‏پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات‏رحلت، تمام هجمه‏هاى منافقان به یکباره بر سر اهل‏بیت علیهم‏السلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مى‏نویسد:
هنگامى که خلافت از اهل‏بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این‏جریان از آن‏ها روى گردان شدند و اهل‏بیت علیهم السلام در ردیف‏اشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه‏شناخته شدند و در نتیجه مسلمان‏ها از اهل‏بیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان‏به این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه‏اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند.چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل‏بیت علیهم‏السلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که‏قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون‏قیام‏هاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما باشکست رو به رو مى‏شد، نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوى حرکتى علمى‏مى‏توانست‏سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به‏رکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى وفرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.

د-شیوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى

1- تربیت راویان از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلی الله علیه واله)،امیرمومنان(علیه السلام)، امام(ع) را وامى‏داشت‏به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روى آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینه‏اى روایت‏وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفرى‏».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و... سدى در برابر انحرافات‏ایجاد کردند. امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث‏از من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏بن على‏وشا مى‏گفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همه‏مى‏گفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع‏بى‏پایان امامت را در طى دوره‏هاى مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست‏یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى درکتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده‏اند که‏مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مى‏رسند و اکثر اصول‏اربعماءئه از امام صادق(علیه السلام) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى‏کتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقى‏مى‏شدند، حضرت به ایجاد شبکه‏اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به‏دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن‏الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست‏شاگردان‏مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره‏اى از صدها مناظره را با هم‏مى‏خوانیم:
هشام بن سالم مى‏گوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم که مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مى‏خواهى؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترین مردم هستید، مى‏خواهم چند سؤال‏بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى‏خواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من‏غلبه کرده‏اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى‏است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن‏گاه به توصیه امام حمران سوالى‏پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آن‏گاه خطاب به حضرت‏گفت: در نحو و ادبیات مى‏خواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان‏خواست‏با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه کرد که امام زراره‏بن‏اعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه‏بن محمد، در توحید، هشام بن سالم‏و در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویاخواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام‏پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمى‏کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان‏را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مى‏کردند و باسنى‏ها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى که‏مى‏توانست‏شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس‏و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقه‏اى از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مى‏کرد. از جمله آن‏ها حکایت معروفى است که باهم مى‏خوانیم:
حضرت مردى را دید که قیافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامه‏اش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏کنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم‏و خدا مى‏فرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هرکس کاربدى بکند کیفر نمى‏بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مى‏فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برایم مى‏ماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از متقین قبول‏دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بیت رسالت، سبب شد مردانى‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآن‏و دین را به خوبى نفهمیده‏اند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند. (20)

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.
2- همان، ص‏59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده‏السیوف اهون‏من طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج‏16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج‏47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص‏59.
7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله‏الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج‏16، ص‏423.
9- فروع کافى، ج‏6، ص 268.
10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص‏139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول کافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال کشى، ج 1، ص‏386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج‏47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص‏57.

منبع: www.imamalinet.net


نگاهى به سیره امام صادق علیه السلام
نویسنده: محمد ابواحسان

1- کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان

امام صادق(علیه السلام) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مى‏کرد، بلکه‏خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاى داغ‏تابستان ، در مزرعه‏اش کار مى‏کرد. یکى از یاران حضرت مى‏گوید: آن‏حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست ، باغ را آبیارى مى‏کرد و عرق از سر و صورتش مى‏ریخت، گفتم: اجازه‏دهید من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که این کارها رابکندولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب‏آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت‏خداوند تاکید داشت.لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالاى مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم‏پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمى‏شد و مى‏دانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مى‏گویم ده ظرف‏خرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آن‏گاه مى‏خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مى‏دهم و باقى‏مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مى‏کنم ودست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم‏مى‏ماند. (3)

2- ساده زیستى و همرنگى با مردم

امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشید و در زندگى رعایت اقتصادرا مى‏کرد. مى‏فرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن‏مى‏کرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مى‏کرد که: پدرت على‏لباسى چنین گرانبهاى نمى‏پوشید، فرمود: زمان على(علیه السلام) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشیده‏ام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد،امتیازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و این ویژگى‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى‏یافت. ازجمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‏هاى‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله‏یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنى‏احب ان یرانى‏الله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (6)
خدا مى‏داند که مى‏توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‏ام راتهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیح‏زندگى ببیند.

3- شجاعت

امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه‏اى به سختى‏مى‏ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندى رو به‏رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق‏کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهى کرد. (7) و آن‏گاه که فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبه‏هاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام چنان‏پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى‏خانه‏اش راهى شد. (8)

4- همزیستى و مدارا با مسلمانان

امام صادق(علیه السلام) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مى‏کرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتوان‏احکام و اصول شیعى را با ملاطفت‏به آنان منتقل کرد. از این روى‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما این سهل گرفتن‏هرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى‏در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمى‏شد. از جمله در یکى از سفرها،امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصوردوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ‏برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: «ملعون‏من‏جلس على مائده یشرب علیها الخمر.» (9)
ملعون است کسى که درکنار سفره‏اى بنشیند که در آن سفره شراب‏نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمى‏شد; زیرا حکومت راغاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مى‏شد و تنها زمانى که‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مى‏رفت; لذا منصور ضمن‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم‏نمى‏آیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن‏امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تابیاییم و تسلیت‏بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى.
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمى‏شود وکسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت‏نمى‏کند. (10)

5- علم امام صادق(علیه السلام) و اقدامات وى

آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده،استفاده از علم بى‏کران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذارى‏فکرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه ریزى‏نهضت علمى شد.
ج- اولویت‏ها در نهضت علمى.
د- شیوه‏ها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.

الف- دانش امام

شیخ مفید مى‏نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده‏اند که به‏تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهل‏بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل‏نشده است‏به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانه‏هاى آشکار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مى‏نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن‏جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مى‏گفت: من هرگز فقیه‏تر از جعفربن محمد ندیده‏ام و اوحتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مى‏گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به من‏گفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد پیدا کرده‏اند و سیل جمعیت‏به سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده کن و پاسخ‏هایش‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست‏منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست‏سوالاتم‏را بپرسم. من یک یک سؤال مى‏کردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل‏مدینه چنان است و فتواى خودرا نیز مى‏گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت

عصر امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حکومت‏مروانى و عباسى بود که‏انواع تضییق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او رابدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مى‏بردند. ازجمله یکبار به‏همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومت‏گران به دلیل نزاع‏هاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیس‏نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى‏کردتا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راه‏هاى دیگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به‏تقیه مى‏آورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانه‏اى حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏فى الحلق‏»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مى‏توان‏فرو برد و نه مى‏توان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت‏شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بیت علیهم السلام‏به صفوان بن یحیى گفت: آیا مى‏دانى با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریت‏خطیرى به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن‏حسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام ) برو و به هریک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل‏خراسان هستم که گروهى از شیعیان شما درخراسان این پول‏راداده‏اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام‏علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مى‏کنیم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض‏رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام )که من‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت‏سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بى‏آن که من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آن‏ها سابقه‏نزدیکى با دولت‏بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآن‏چه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین‏نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل‏بیت نبوه‏الا وفیه محدث و ان‏جعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که درمیان آنها محدثى (فرشته‏اى از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مى‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن‏محمد(علیه السلام) است.
فرزند محمدبن اشعث مى‏گوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث‏شد که ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوع‏اقدام علیه حکومت وقت مى‏شد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن که‏همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.

ج- اولویت‏ها در نهضت علمى

حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزى محتواى این‏نهضت علمى را تعیین مى‏کرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناک‏ترین انحرافى است که اززمان پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده‏است، مانند آیات‏7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان‏پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات‏رحلت، تمام هجمه‏هاى منافقان به یکباره بر سر اهل‏بیت علیهم‏السلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مى‏نویسد:
هنگامى که خلافت از اهل‏بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این‏جریان از آن‏ها روى گردان شدند و اهل‏بیت علیهم السلام در ردیف‏اشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه‏شناخته شدند و در نتیجه مسلمان‏ها از اهل‏بیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان‏به این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه‏اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند.چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل‏بیت علیهم‏السلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که‏قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون‏قیام‏هاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما باشکست رو به رو مى‏شد، نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوى حرکتى علمى‏مى‏توانست‏سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به‏رکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى وفرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.

د-شیوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى

1- تربیت راویان از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلی الله علیه واله)،امیرمومنان(علیه السلام)، امام(ع) را وامى‏داشت‏به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روى آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینه‏اى روایت‏وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفرى‏».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و... سدى در برابر انحرافات‏ایجاد کردند. امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث‏از من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏بن على‏وشا مى‏گفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همه‏مى‏گفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع‏بى‏پایان امامت را در طى دوره‏هاى مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست‏یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى درکتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده‏اند که‏مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مى‏رسند و اکثر اصول‏اربعماءئه از امام صادق(علیه السلام) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى‏کتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقى‏مى‏شدند، حضرت به ایجاد شبکه‏اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به‏دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن‏الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست‏شاگردان‏مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره‏اى از صدها مناظره را با هم‏مى‏خوانیم:
هشام بن سالم مى‏گوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم که مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مى‏خواهى؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترین مردم هستید، مى‏خواهم چند سؤال‏بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى‏خواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من‏غلبه کرده‏اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى‏است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن‏گاه به توصیه امام حمران سوالى‏پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آن‏گاه خطاب به حضرت‏گفت: در نحو و ادبیات مى‏خواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان‏خواست‏با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه کرد که امام زراره‏بن‏اعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه‏بن محمد، در توحید، هشام بن سالم‏و در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویاخواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام‏پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمى‏کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان‏را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مى‏کردند و باسنى‏ها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى که‏مى‏توانست‏شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس‏و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقه‏اى از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مى‏کرد. از جمله آن‏ها حکایت معروفى است که باهم مى‏خوانیم:
حضرت مردى را دید که قیافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامه‏اش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏کنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم‏و خدا مى‏فرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هرکس کاربدى بکند کیفر نمى‏بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مى‏فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برایم مى‏ماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از متقین قبول‏دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بیت رسالت، سبب شد مردانى‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآن‏و دین را به خوبى نفهمیده‏اند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند. (20)

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.
2- همان، ص‏59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده‏السیوف اهون‏من طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج‏16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج‏47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص‏59.
7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله‏الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج‏16، ص‏423.
9- فروع کافى، ج‏6، ص 268.
10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص‏139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول کافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال کشى، ج 1، ص‏386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج‏47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص‏57.

منبع: www.imamalinet.net

نگاهى به سیره امام صادق علیه السلام
نویسنده: محمد ابواحسان

1- کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان

امام صادق(علیه السلام) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مى‏کرد، بلکه‏خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاى داغ‏تابستان ، در مزرعه‏اش کار مى‏کرد. یکى از یاران حضرت مى‏گوید: آن‏حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست ، باغ را آبیارى مى‏کرد و عرق از سر و صورتش مى‏ریخت، گفتم: اجازه‏دهید من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که این کارها رابکندولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب‏آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت‏خداوند تاکید داشت.لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالاى مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان هم‏پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمى‏شد و مى‏دانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مى‏گویم ده ظرف‏خرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آن‏گاه مى‏خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مى‏دهم و باقى‏مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مى‏کنم ودست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم‏مى‏ماند. (3)

2- ساده زیستى و همرنگى با مردم

امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشید و در زندگى رعایت اقتصادرا مى‏کرد. مى‏فرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن‏مى‏کرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مى‏کرد که: پدرت على‏لباسى چنین گرانبهاى نمى‏پوشید، فرمود: زمان على(علیه السلام) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشیده‏ام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد،امتیازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و این ویژگى‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى‏یافت. ازجمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‏هاى‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله‏یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنى‏احب ان یرانى‏الله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (6)
خدا مى‏داند که مى‏توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‏ام راتهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیح‏زندگى ببیند.

3- شجاعت

امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه‏اى به سختى‏مى‏ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندى رو به‏رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق‏کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهى کرد. (7) و آن‏گاه که فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبه‏هاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام چنان‏پاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى‏خانه‏اش راهى شد. (8)

4- همزیستى و مدارا با مسلمانان

امام صادق(علیه السلام) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مى‏کرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتوان‏احکام و اصول شیعى را با ملاطفت‏به آنان منتقل کرد. از این روى‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما این سهل گرفتن‏هرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى‏در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمى‏شد. از جمله در یکى از سفرها،امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصوردوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ‏برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: «ملعون‏من‏جلس على مائده یشرب علیها الخمر.» (9)
ملعون است کسى که درکنار سفره‏اى بنشیند که در آن سفره شراب‏نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمى‏شد; زیرا حکومت راغاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مى‏شد و تنها زمانى که‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مى‏رفت; لذا منصور ضمن‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم‏نمى‏آیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن‏امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تابیاییم و تسلیت‏بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى.
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمى‏شود وکسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت‏نمى‏کند. (10)

5- علم امام صادق(علیه السلام) و اقدامات وى

آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده،استفاده از علم بى‏کران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذارى‏فکرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه ریزى‏نهضت علمى شد.
ج- اولویت‏ها در نهضت علمى.
د- شیوه‏ها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.

الف- دانش امام

شیخ مفید مى‏نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده‏اند که به‏تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهل‏بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل‏نشده است‏به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانه‏هاى آشکار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مى‏نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن‏جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مى‏گفت: من هرگز فقیه‏تر از جعفربن محمد ندیده‏ام و اوحتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مى‏گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به من‏گفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد پیدا کرده‏اند و سیل جمعیت‏به سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده کن و پاسخ‏هایش‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست‏منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست‏سوالاتم‏را بپرسم. من یک یک سؤال مى‏کردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل‏مدینه چنان است و فتواى خودرا نیز مى‏گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ویژگى‏هاى عصر آن حضرت

عصر امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حکومت‏مروانى و عباسى بود که‏انواع تضییق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او رابدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مى‏بردند. ازجمله یکبار به‏همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومت‏گران به دلیل نزاع‏هاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیس‏نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى‏کردتا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راه‏هاى دیگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به‏تقیه مى‏آورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانه‏اى حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏فى الحلق‏»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مى‏توان‏فرو برد و نه مى‏توان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت‏شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بیت علیهم السلام‏به صفوان بن یحیى گفت: آیا مى‏دانى با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریت‏خطیرى به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن‏حسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام ) برو و به هریک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل‏خراسان هستم که گروهى از شیعیان شما درخراسان این پول‏راداده‏اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام‏علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مى‏کنیم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض‏رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام )که من‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت‏سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بى‏آن که من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آن‏ها سابقه‏نزدیکى با دولت‏بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآن‏چه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین‏نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل‏بیت نبوه‏الا وفیه محدث و ان‏جعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که درمیان آنها محدثى (فرشته‏اى از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مى‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن‏محمد(علیه السلام) است.
فرزند محمدبن اشعث مى‏گوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث‏شد که ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوع‏اقدام علیه حکومت وقت مى‏شد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن که‏همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.

ج- اولویت‏ها در نهضت علمى

حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزى محتواى این‏نهضت علمى را تعیین مى‏کرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناک‏ترین انحرافى است که اززمان پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده‏است، مانند آیات‏7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان‏پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات‏رحلت، تمام هجمه‏هاى منافقان به یکباره بر سر اهل‏بیت علیهم‏السلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مى‏نویسد:
هنگامى که خلافت از اهل‏بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این‏جریان از آن‏ها روى گردان شدند و اهل‏بیت علیهم السلام در ردیف‏اشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه‏شناخته شدند و در نتیجه مسلمان‏ها از اهل‏بیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان‏به این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه‏اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند.چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل‏بیت علیهم‏السلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که‏قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون‏قیام‏هاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما باشکست رو به رو مى‏شد، نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوى حرکتى علمى‏مى‏توانست‏سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به‏رکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى وفرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.

د-شیوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى

1- تربیت راویان از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلی الله علیه واله)،امیرمومنان(علیه السلام)، امام(ع) را وامى‏داشت‏به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روى آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینه‏اى روایت‏وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفرى‏».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و... سدى در برابر انحرافات‏ایجاد کردند. امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث‏از من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏بن على‏وشا مى‏گفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همه‏مى‏گفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع‏بى‏پایان امامت را در طى دوره‏هاى مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست‏یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى درکتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده‏اند که‏مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مى‏رسند و اکثر اصول‏اربعماءئه از امام صادق(علیه السلام) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى‏کتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقى‏مى‏شدند، حضرت به ایجاد شبکه‏اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به‏دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن‏الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست‏شاگردان‏مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره‏اى از صدها مناظره را با هم‏مى‏خوانیم:
هشام بن سالم مى‏گوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم که مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مى‏خواهى؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترین مردم هستید، مى‏خواهم چند سؤال‏بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى‏خواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من‏غلبه کرده‏اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى‏است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن‏گاه به توصیه امام حمران سوالى‏پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آن‏گاه خطاب به حضرت‏گفت: در نحو و ادبیات مى‏خواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان‏خواست‏با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه کرد که امام زراره‏بن‏اعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه‏بن محمد، در توحید، هشام بن سالم‏و در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویاخواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام‏پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمى‏کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان‏را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مى‏کردند و باسنى‏ها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى که‏مى‏توانست‏شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس‏و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقه‏اى از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مى‏کرد. از جمله آن‏ها حکایت معروفى است که باهم مى‏خوانیم:
حضرت مردى را دید که قیافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامه‏اش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏کنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم‏و خدا مى‏فرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هرکس کاربدى بکند کیفر نمى‏بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مى‏فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برایم مى‏ماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از متقین قبول‏دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بیت رسالت، سبب شد مردانى‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآن‏و دین را به خوبى نفهمیده‏اند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند. (20)

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.
2- همان، ص‏59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده‏السیوف اهون‏من طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج‏16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج‏47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص‏59.
7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله‏الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج‏16، ص‏423.
9- فروع کافى، ج‏6، ص 268.
10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص‏139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول کافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال کشى، ج 1، ص‏386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج‏47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص‏57.

منبع: www.imamalinet.net

گفتاری منتشر نشده از آیت‌الله جوادی‌آملی درباره امام صادق(ع)


امام صادق (ع) گذشته از مزایای عامه امامت و ولایت، ویژگی خاصی دارد که همانند هر یک از ائمه، مظهر نامی مخصوص از اسماء حسنای حق اند.

حضرتش که به صادق ملقّب شد، انسانها را به فراگیری صدق دعوت می‌کند و چنین می‌گوید: تَعَلَّمُوا الصِّدقْ قَبلَ الحَدیث (1). قبل از سخن گفتن، ادب صداقت را بیاموزید. خواه سخن مربوط به امور نظری باشد، حقّ بگوئید؛ خواه مربوط به امور عملی باشد، صادق باشید. تا انسان میزان صدق نشد، به صداقت آگاه نیست. وقتی به صداقت آگاه نشد، معیار سخن در اختیار او نیست. نه می تواند سخن بگوید، نه می‌تواند سخن سخنوران را بسنجد. زیرا معیار سخن، صدق است و این صدق با جان انسان صادق عجین است. و تا روح صادق نبود، هرگز انسان میزان سخن نخواهد داشت.

رابطه روح و جسم

حضرت صادق(ع) فرمود: دُعامَهُ الإنسانِ اَلعَقلْ (2). یعنی زیر بنای حیات انسان اندیشه است. امام ششم هم ستون اندیشه را عقل می داند، و هم ستون عمل را عقل می داند که عقل چیزی است؛ بِهِ یُعبَدُ الرَّحمن وَ یُکتَسَبُ الجِنانْ (3). و این امامان، عقل منفصل امّت اسلامی اند که در زیارت جامعه به پیشگاه ایشان عرض می‌کنیم: بِکُمْ یُعبَدُ الرَّحمن(4). اگر عقل هر انسانی معیار عبادت اوست، امامان معصوم (ع) عقل امّت اسلامی‌اند، و اگر امّت اسلامی توفیق عبادت دارند، در پرتو ارتباط با امامان است.

آنگاه برای اینکه انسان هم در بُعد نظر عاقلی نیرومند و هم در بُعد عمل صاحب اراده‌ای قوّی باشد، به همة ما آموخت: اَصلُ المَرءِ لُبُّهُ (5). یعنی انسان مرکّب از دو حقیقت همسان به نام جسم و روح نیست. انسان یک حقیقت دارد که اصلش را روح و فرعش را بدن می‌سازد. ممکن نیست بدن همتای روح باشد تا در تصمیم گیری های انسان همانند روح نقشی داشته باشد. برای اینکه به ما بفهماند انسان مرکّب از دو حقیقت نیست‌، چنین فرمود: اَصلُ المَرءِ لُبُّهُ وَ مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیهِ النِیَّه(6). یعنی اگر روح تصمیم گرفت، بدن اظهار ضعف نمی‌کند. ممکن نیست روح دارای ارادة نیرومند باشد و بدن در پیکار بماند! اگر بدن اظهار ضعف کرد، محصول ضعف ارادة روح است. اینچنین نیست که بدن همتای روح در تصمیم گیری نقش مؤثر داشته باشد! این از غُرر روایات ماست که فرمود: مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیهِ النِیَّه. اگر ارادة یک ملّتی مستحکم شد، هرگز بدن آن ملّت اظهار وَهن نمی کند. اگر جان یک ملّتی قوی شد، بدن در نمی‌ماند.

اگر در بلندای سخن امیر سخن علیّ بن أبیطالب (ع) می خوانید که: مَا قَلَعْتُ بابِ خِیبَر بِقُوَّهٍ جَسَدانِیَّهٍ وَ لا قُوَّهٍ غِذائِیَهٍ وَ لکِنْ بِقُوَّهٍ مَلَکوتِیَهٍ وَ نَفسٍ بِنُورِ رَبِّها مُضِیئَه(7)؛ روی قدرت اراده است. اگر حضرتش فرمود: من دَر خیبر را با نیروی بدن نکندم، با قدرت اراده این در را از جای کندم؛ یعنی اگر اراده نیرومند شد، بدن توانمند می شود. قدرت روح است که بدن را نیرومند می کند، چه اینکه ضعف روح است که در بدن پیدا می شود.

این بیان امام صادق (سلام الله علیه) به هر انسانی دستور تقویّت اراده می دهد که چیزی جز خدا نیاندیشد. قدرت اراده در مسائل کمّی او نیست. آنکه در مسائل مادّی نیرومند است، این گرفتار ضعف اراده و قدرت بدن است. اینکه در گناه نیرومند است، چون اسیر است و انسان اسیر، ذلیل. آنکه سَتم می کند، خواه ستم به خود، خواه ستم به غیر، او فرو مایه است و انسان فرومایه از قدرت اراده محروم! فرمود: اَلظالِمُ ذَلِیلْ. فرمود: ستمکار فرومایه است. ذلّت در ظلم ظهور می کند و عزّت در اطاعت جلوه می کند. آنکه نتواند غرائض را رام کند، انسان ذلیل است. آنکه نتواند هوس را مهار کند، انسانی است ذلیل. إنَّ الذَّلِیل هُوَ الظالِمْ (8). چه اینکه ستم پذیر جز فرومایه اَحدی نخواهد بود.

 

 

مثلث استقلال امت پیامبر(ص)

دستوراتی از امام ششم رسیده است که برخی از آن دستورات را قرائت می کنیم تا روشن شود که حضرت در اصلاح امّت اسلامی چه قدر مهربان و کوشا و دلسوز است؛

امام باقر دربارة امام صادق فرمود: هذا خِیرُ البَرِیَه(26). بعد از امامان معصوم از تمام مردم ... ما را خیر برسان. اینها را از نیاز به دیگران مستغنی کن! امام ششم می گوید: وصیّت پدرم در من آنچنان اثر گذاشت که سوگند به خدا تا می توانم در استقلال امّت ام می کوشم. وَاللهِ لا اَدَعُنَّهُمْ حَتّی یَکُونَ رَجُلُ مِنْهُمْ فِی المِثلْ لا یَسئَلُ اَحَداً. فرمود: قسم به خدا من نمی گذارم در بین امّت ما کسی نیازمند به دیگری باشد؛ در مسائل علمی مستقل، در مسائل سیاسی مستقل؛ نیازی به غیر نداشته باشند. این سخن امام ششم است.

آنگاه می گوید: مردم! شما اگر بخواهید یک جامعة فاضله داشته باشید، چاره جز این نیست که این اصول را رعایت کنید؛ بخشی از این اصول مربوط به مسائل رفاهی است، بخش دیگر این اصول که زیر بناست مربوط به مسائل اعتقادی و تمدّن اصیل است.

امّا آنچه که مربوط به مسائل رفاهی است؛ فرمود: ثَلاثْ لا تَطِیبُ السُّکنی إلا بِهِنَّ؛ اَلهَوَی الطَّیِبْ، وَ المَاءِ الغَزیر، وَ الأرضِ الخَوّارِه(27). فرمود: سه امر است که زندگی مردم بدون آن سه امر گوارا نیست؛ داشتن هوای سالم، داشتن آب فراوان، داشتن زمین نرم، آمادة کشت و کار. یعنی بکوشید محیط زیست تان سالم باشد. بکوشید در تولید آب، در صرف آب از آبهای فراوانی برخوردار باشید. بکوشید سرزمینی مهیا کنید که آمادة کشاورزی و باغداری باشد؛ اینها مربوط به مسائل رفاهی.

امّا آنچه زیر بنای تمدّن یک جامعة اسلامی است که اگر یک ملّتی فاقد این اصول بود، دیگر متمدّن نیست از نظر امام صادق این است؛ فرمود: ثَلاثْ لا یَستَغنِی اَهلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنها؛ سه چیز است که هیچ گروهی از آنها بی نیاز نیست. اوّل: فَقِیهٌ عالِمٌ وَرِعْ. دوّم: اَمیرٌ خَیِّرٌ مُطاع. سوّم: طَبیبٌ بَصیرٌ ثِقِه. فَإنْ عَدِمُوا ذلِکَ کانُوا هَمَجً رِعاعْ (28). فرمود: اگر یک ملّتی از راهنمائی فقیه عادل محروم بود، اگر یک ملّتی از داشتن یک ارتش نیرومند و فرمانروایان مهربان و خیر خواه محروم بود، اگر یک ملّتی از یک سلسله اطبّای حاذق مورد اعتماد محروم بود، آنها از سعادت و تمدّن سهمی ندارند. اوّل: داشتن مقام شامخ فقاهت است که احکام و حِکم دین را به مردم بیاموزاند. دوّم: داشتن یک فرمانروایان خیرخواه مُطاع که مردم از آنها اطاعت کنند. سوّم: داشتن اطبّای بینای بیدار دل پاک، اینها را امام ششم به ما آموخت که فراهم کنیم.

برای اینکه مردم به این اصول آشنا بشوند، فرمود: یا لِیتَ السِیاطْ عَلی رُئُوسِ اَصحابی حَتّی یَتَفَقَّهُوا (29). وقتی شاگردان خاصّ اش را می‌دید، می گفت: اَشکُوا إلَی الله وَحدَتِی وَ تَقَلقُلِی(30). یا لِیتَ هذِهِ الطاّغِیَه اذِنَ لِی فَأتَّخِذُ فِی الطائِفِ قَصراً، فَسَکنْتُ وَ اَسکَنْتُکُمْ مَعِیَ (31). فرمود: من از اینکه حوزة علمیّة من، من از اینکه دانشگاه الهی من بسته است، شکایت به خدا می برم! ای کاش این طاغوت به من اجازه می‌داد، من در طائف که از آب و هوای خوبی برخوردار است حوزة علمیّه می‌ساختم، خودم به طائف می‌رفتم و شما شاگردانم را به طائف دعوت می کردم، آنجا شما را به علوم و اصول اسلامی آشنا می‌کردم! این خواستة امام صادق است. اگر کسی امکانات دارد، جوان هست، از یک آب و هوای معتدلی برخوردار است، به خودش اجازة بیکاری و تن پروری ندهد، که اگر به خود اجازة تعطیلی داد، رابطة او با امامش مستحکم نیست!

امام فرمود: می‌دانید چه گروهی می‌توانند به امامت برسند؟ چه گروهی می توانند وارثان انبیاء باشند، چه گروهی می توانند خلف صالح پیامبران باشند؟ آنها که گرچه در زمین مستضعف‌اند، ولی در باطن عالم عظیم باشند. در مکتب امام صادق آن مستضعفی می تواند پیروز بشود که فقط مستضعف در زمین باشد. اگر کسی هم مستضعف در زمین بود، هم مستضعف در آسمان، او پیروز نمی‌شود! تنها کسی پیروز می شود که استضعاف‌اش فقط در زمین باشد. مؤمن اگر مستضعف است، استضعاف‌اش در زمین است، وگرنه در ملکوت عالم او عظیم است. حضرت فرمود: آنکه برای خدا عالم بشود، برای رضای خدا به علم عمل کند، برای رضای خدا علم را فرا راه دیگران نصب کند با قلم و بنان و بیان، او در باطن عالم عظیم است. این انسان عظیم می تواند وارث پیغمبر بشود! اینچنین نیست هر مستضعفی بتواند امام زمین بشود!

مسلمان اگر مستضعف است، فقط در منطقة زمین استضعاف به سراغ او آمده است وگرنه در آسمان‌ها او عزیز است. در باطن عالم عزیز است، در جان جهان گرانمایه است. انسانی که در جان عالم گرانمایه است، پیروز است. و ممکن نیست یک مستضعف غیر الهی به مقصد برسد! و ممکن نیست یک مستضعف غیر دینی به مقصد برسد! اگر از گودالی در آمده است، به گودال دیگر می‌افتد، چه اینکه دیده‌اید. امّا امام صادق شاگردان اش را از گودال حکومت مروانی در آورد، و اجازه نداد وارد گودال حکومت عباسیان بشوند. فرمود‌: نه مروانی و نه عباسی! نه بنی امیّه، نه بنی عباس. آن مستضعف فی الأرض است که می‌تواند امام بشود. و اگر کسی مستضعف فِی الأرضِ وَ فِی السَّماء شد، روزی اگر در این گودال بود و از این گودال بیرون آمد، به گودال دیگر می افتد.

وقتی نامة منصور دوانقی به پیشگاه امام ششم رسید که لِمَ لا تَخشانا کَمَا یَخشانَا النّاس، «چرا مانند دیگر وعاظّ و سلاطین به دربار ما بار نمی‌یابی‌؟»، فرمود: نه من دنیائی دارم که برای صیانت او به سراغ تو بیایم، و نه تو آخرتی داری که در اثر اشتیاق به آن معارف اُخروی با تو رفت و آمد کنم! آمدنم سودی ندارد. این بیان قاطع را امام صادق وقتی می‌گوید که دربارة بنی مروان هم آن بیان قاطع را داشت. آنگاه از راه فریب و نیرنگ منصور دوانقی نوشت: تَذهَبُنَا لِتَنصَحَنَا. به سراغ ما بیائید تا ما را نصیحت کنید، چون دیگر وعاظ. فرمود: أمّا مَنْ أرادَ الآخِرَه فَلا یَصْحَبُکْ وَ أمّا مَنْ أرادَ الدُّنیا فَلا یَنصَحُکْ (37). آنکه اهل دنیاست که به میل تو سخن می‌گوید، نه اینکه تو را نصیحت کند.

نصیحت و موعظه جَذبُ الخَلقِ إلَی الحَقّ است، نه جَذبُ الخَلقِ إلَی الطَّبِیعَه، نه جَذبُ الخَلقِ إلَی الخَلق! ناصح کسی است که مردم را به الله جذب کند. جذب کردن غیر از تبلیغ است. جذب کردن غیر از سخنرانی و گفتن و نوشتن و درس گفتن است! واعظ کسی است که هنر جذب داشته باشد. وعظ جَذبُ الخَلقِ إلَی الحَقّ است. ممکن است کسی سخنرانی کند، کتاب بنویسد، امّا نتواند جاذبه ایجاد کند. جذب کردن کاری است دشوار! تا انسان خود مجذوب نباشد، اهل جذب نیست. تا خود الهی نباشد، سخنش در دلها کشش ایجاد نمی کند.

اینکه خدای سبحان فرمود: أنَّمَا أعِظُکُمْ بِواحِدَه(38)، پیغمبر را واعظ معرفی کرد؛ چون رفت، دیگران را می برد. آنکه اهل رفتن است، به همراه می برد. بالأخره یا می برند، یا می رود. دیگران را بردند، دیگران رفتند، و پیغمبر ما را به تعبیر صدر المتألّهین (رضوان الله علیه) بردند. خدا وقتی دربارة دیگر انبیاء سخن می گوید، می گوید: اینها آمدند. وقتی دربارة خاتم انبیاء (ص) سخن می‌گوید، می‌گوید: من آوردمش! دربارة انبیای دیگر سخن از رفتن است. دربارة خاتم انبیاء سخن از بردن است. اگر دربارة موسی است، می گوید: فَلَمّا جآءَ مُوسی لِمیقاتِنا (39). و اگر سخن از سیر جهانی و الهی ابراهیم است، می گوید: إنّی ذاهِبٌ إلی رَبّی.

امّا وقتی سخن از سیر ملکوتی پیغمبر است، می گوید: سُبحانَ الَّذِی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَی المَسجِدِ الأقصَی اَلَّذی بارَکنا حُولَه (40). فرمود: آن خدائی منزّه است که پیغمبرش را با کشش برد. عَلی أیُّ حال انبیاء رفته اند. پیروانش را می برند. آنکه توان بردن دارد، واعظ است. آنکه می تواند به همراه عدّه ای را ببرد، واعظ است. آنکه فقط حرف می زند، سخنگو است، نه واعظ!! آنکه حرف می زند، توان جذب ندارد.

امام ششم در جواب فرمود: من کسی را وعظ می کنم که او اِخلاد إلَی الأرض نداشته باشد. آنکه در دل اش می گوید: سَوآءٌ عَلِینا وَ عَظَلْتَ أمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الواعِظین(43)، من چگونه او را جذب کنم ؟! أمّا مَنْ أرادَ الآخِرَه فَلا یَصْحَبُکْ، وَ أمّا مَنْ أرادَ الدُّنیاء فَلا یَذهَبُکْ.

آنگاه دستور دادند، دیدند امام صادق نه با پول جذب نمی شود، زیرا در برابر پول می گوید: نه بنی مروان، نه بنی عباس! اگر شما امروز می گوئید‌: نه شرق و نه غرب، چون شاگرد امامی هستید که آنروز گفت: نه بنی مروان، نه بنی عباس. دید با پول جذب نمی شود، دید با نیرنگ و دعوت به سلسلة وعّاظ و سلاطین شدن جذب نمی شود، دستور داد خانة امام صادق را آتش زدند!

مرحوم کُلینی نقل می کند: ناظران دیدند امام ششم پا روی امواج آتش خانه می گذارد، می گوید: أنَا ابنُ اَعراقِ الثَّری، أنَا ابنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ الله (44). دیدند پا روی امواج آتش می گذارد، می گوید: ما فرزندان ریشة زمین هستیم. ما فرزند ابراهیم هستیم! یعنی گرچه نُمرود رفت و توی منصور دوانقی جای نُمرود نشسته ای؛ گرچه ابراهیم رفت و من جای ابراهیم نشسته ام، ولی حقّ همان است که ما بر نار مسلّط هستیم. من فرزند همان ابراهیم هستم.

 

پی نوشت ها:
(1) کافی / جلد 2 / صفحة 104 / بابُ الصِدق وَ اَداءِ الاَمانَه
(2) کافی / جلد 1 / صفحة 25 / کتابُ العقل والجَهل
(3) کافی / جلد 1 / صفحة 11 / کتاب العقل والجهل ـ با تلخیص
(4) مفاتیح الجنان / زیارت جامعة کبیره
(5) امالی لِلصدوق / صفحة 240 ـ با تلخیص
(6) امالی لِلصدوق / صفحة 329
(7) بحار الأنوار / جلد 40 / صفحة 318
(8) بحار الأنوار / جلد 75 / صفحة 203
(26) کافی / جلد 1 / صفحة 307 / بابُ الإشاره وَالنَّص عَلی أبی عبدالله (ع)
(27) بحار الأنوار / جلد 75 / صفحة 232 / مواعِظُ الصادِق جعفر بن محمّد (ع)
(28) بحار الأنوار / جلد 75 / صفحة 235 / مواعِظُ الصادِق جعفر بن محمّد (ع) ؛ با تلخیص
(29) بحار الأنوار / جلد 1 / صفحة 213
(30) کافی / جلد 8 / صفحة 215
(31) کافی / جلد 8 / صفحة 215
(37) بحار الأنوار / جلد 47 / صفحة 184
(38) سورة سباء / آیة 46
(39) سورة اعراف / آیة 143
(40) سورة اسراء / آیة 1
(43) سورة شعراء / آیة 136
(44) کافی / جلد 1 / صفحة473



چهل حدیث گهر بار از امام صادق (علیه السلام)



1- امام صادق علیه السلام فرمودند:
أَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی اللهِ وَ هُوَ ساجِدٌنزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
2- امام صادق علیه السلام فرمودند:
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه.براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
3- امام صادق علیه السلام فرمودند:
اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیهاسنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ شود. (کافى جلد2، ص 18)
4- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلی الله علیه واله) من تمام الصلوةتکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه واله) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221)
5- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الـرغبه فـى الـدنیـا تـورث الغم و الحزن والزهـد فـى الدنیا راحه القلب و البـدن.رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است. (تحف العقول، ص 358)
6- امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا.هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند. (جهاد النفس، ص 83)
7- امام صادق علیه السلام فرمودند:
اَحبّ اخوانى الى من اهدى الى عیوبىمحبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من اهدا کنـد. (تحف العقول،ص366)
8- امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاةهرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت. (فروع کافی،ج3،ص270)
9- امام صادق علیه السلام فرمودند:
انَّ العَملَ القَلیل الدّائم علی الیقینِ اَفضَلُ عِنداللهِ منَ العَمَلِ الکثیر علی غَیرِ یقینعمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است. (جهاد النفس،‌ص62)
10- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ثَلاث مـَن کـُن فیه کـان سَیـدا: کظمُ الغیظ وَالعَفـوُ عَن المَسیىء والصِّله بِـالنَفـسِ وَالمـال.سه چیز است که در هـر که بـاشـد آقـا و سـرور است: خشـم فـرو خـوردن ،گذشت از بدکـردار، کمک و صله رحـم بـا جـان و مـال. (تحف العقول، ص 317)
11- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ان من اعظم الناس حسره یوم القیامه، من وصف عدلا ثم خالفه الى غیره.پشیمان ترین شخص در روز قیامت، کسى است که براى مردم از عدالت سخن بگوید، اما خودش به دیگران عدالت روا ندارد .(وسائل الشیعه،ج15،ص295)
12- امام صادق علیه السلام فرمودند:
علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلما و سترلک عندالجهال.عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است (مستدرک ،ج 9، ص17)
13- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما عذب الله امه الا عنداستهانتهم بحقوق فقرإ اخوانهمخداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند . (مستدرک ،ج 12، ص413)
14- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ایـاکـم ان یحسـد بعضکـم بعضـا فـان الکفـر اصله الحسـد.
از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است. (تحف العقول ، ص 315)
15- امام صادق علیه السلام فرمودند:
لاتشـاور احمق و لاتستعن بکذاب و لاتثق بمـوده ملوکبا احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن. (تحف العقول،ص316)
16- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما اَقبَحَ بِالمُومنِ اَن تَکونَ لَهُ رَغبةٌ تُذِلهُبرای مومن چقدر است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلت و خواری بکشاند. (جهاد النفس،ص277)
17- امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما عذب الله اُمة الا عند اِستهانتهم بحُقوق فُقَرإِ اِخوانِهِمخداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند.(مستدرک،ج12،ص413)
18- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الجبارون ابعد الناس من الله عز و جل یوم القیامة دورترین مردم از خداوند عزو جل در روز قیامت سرکشان متکبر هستند.(جهاد النفس، ح589)
19- امام صادق علیه السلام فرمودند:
الحسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .(جهاد النفس، ح180)
20- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِحمَل نَفسَک لِنَفسِک فَإن لَم تَفعَل لَم یحمِلک غَیرُک. نفست را به خاطر خودت به زحمت ومشقت بیانداز زیرا اگر چنین نکنی دیگری خودش را به برای تو به زحمت نمی افکند.(جهاد النفس،ح 2)
21- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لایتـم المعروف الا بثلاث خصـال: تعجیله و تقلیل کثیره و ترک الامتنان به.احسان و نیکى کامل نباشد،مگر با سه خصلت:شتاب در آن،کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن. تحف العقول،ص323
ا22- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِعمَل بِفرائِض اللهِ تشکن أتقَی النّاسبه واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی .(جهاد النفس،ح 242)
23- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلمإ و سترلک عندالجهال.عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى ; زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.(مستدرک الوسایل،ج9،ص17)
24- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اِذا رأَیتمُ العَبدَ مُتفُقَّداً لِذُنوبِ النّاس ناسیا لِذنوبه فَاعلُمو اَنَّهُ مُکرَ بهِهرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده است بدانید که او فریب شیطان را خورده است.(جهاد النفس،ح 237)
25- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته.به خداوند امیدوار باش،امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.(جهادالنفس،ح109)
26- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِبرترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست. (جهادالنفس،ح53)
27- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
واعـلـم ان الـعـمـل الـدائم القلیل على الیقین افضل عند اللّه من العمل الکثیر على غیریقینبـدان بـه درستى که عمل دایمى اندک،که همراه با یقین باشد،نزد خداوند متعال،افضل از عمل بسیارى است که با یقین همراه نباشد.(بحارالانوار،ج 69ح93)
28- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍیک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.(بحارالانوار،ج71ص326)
29- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و احیوا امرنابه زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را (کنایه از حکومت و رهبرى) زنده کنید. (بحارالانوار،ج71،ص352)
30- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةًهرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.(کافی،ج1،ص371)
31- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
الغیبة ان تقول فى اخیک ما ستره الله علیهغیبت آن است که درباره برادرت چیزى بگویى که خداوند آن را پنهان کرده است.(میزان الحکمه،ح۱۵۵۱۰)
32- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لایصیر العبد عبداً خالصاًللّه حتى یصیر المدح و الذم عنده سواء؛آدمى بنده خالص خدا نمى شود تا آنگاه که ستایش و نکوهش نزد او یکسان شود. (بحارالانوار،ج۷۳ص۲۹۴)
33- امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
مَن یَثِقَ بِاللَّهِ یَکفِهِ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنیاهُ و آخِرَتِهِ هر که به خدا اعتماد کند ، خداوند کارهاى دنیا و آخرتش را ، که او را بى قرار کرده‏اند، کفایت مى‏کند. (تحف العقول، ص 304)
34- امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:
مَـن سَـرَّتـهُ حَسَـنَـتُـهُ وَ سَـاءَتـهُ سَیِِّـئَـتُـهُ فَـهُـوَ مُـؤمِـنًٌکسی که نیکو کاری اش او را شادمان کند و بدی اش وی را بد حال گرداند چنین کسی مومن است. (جهادالنفس،ح765)
35- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
ایاکم والنّظرة فانّها تزرَع فی القلب الشَهوَة وکفى بها لِصاحبها فِتنَة.‏از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم شهوت را در دل مى‌کارد و ‏همین براى فتنه‌ى صاحب آن دل بس است.(تحف ‏العقول صفحه 305)
36- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُکسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمى ‏شود.(تحف العقول، ص 356 )
37- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
إنَّ الغِنَی وَ العِزَّ یَجُولانِ فإذا ظَفَرا بمَوضِع التَّوَکّل أوطَنَاثروتمندی و عزت سیر و گردش می کنند پس هر گاه به موضع توکل دست یافتند در همانجا اقامت می گزینند. (جهاد با نفس ،ح 99)
38- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اِنَّ المُؤمِنَ وَلىُّ اللّه‏ِ یعینُهُ وَ یصنَعُ لَهُ وَ لا یقولُ عَلَیهِ اِلاَّ الحَقَّ وَ لا یخافُ غَیرَهُمؤمن دوست خداست، یاریش مى ‏رساند و براى او کار مى ‏کند و درباره او جز حق نمى ‏گوید و از غیر او نمى‏ ترسد. (کافى، ج 2، ص 171، ح 5)
39- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
من اراد الرئاسه هلککسی که ریاست را قصد کند هلاک می گردد.(جهاد با نفس ،ح 503)
40- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اِذا اَرادَ اللّه‏ُ بِقَومٍ هَلکا ظَهَرَ فیهِمُ الرِّباهنگامى که خداوند بخواهد ملتى را نابود کند، رباخوارى در میان آنان رواج مى‏یابد.(وسائل الشیعه، ج 18، ص 123)
منبع: سایت شهید آوینی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد