همسر در سراى شوهر
نویسنده:محمدرضا غفوریان
ازدواج و همسردارى همپاى پیدایش انسانها در زمین بوده
است. هرگز نمى توان برهه اى از تاریخ زندگى بشر را یافت که ازدواج به گونه
هاى مختلف آن در میان انسانها نبوده باشد; چرا که برقرارى آرامش, داشتن
زندگى بسامان و هماهنگ با نهاد بشرى و پایدار ماندن نسل, همگى در گرو این
بنیاد پاک و
ارزشمند است. در یک نگاه باید گفت همه انسانها با گوناگونى نژادها, باورها,
فرهنگ ها و خواسته ها, همواره ازدواج را بنیادى مقدس و ضرورى مى شمرده
اند. این نهاد, از همه نهادهاى اجتماعى دیگر بشر, چون قبیله, حکومت و… کهن
تر است, گرچه در فرهنگها و سرزمینهاى گوناگون, ازدواج نیز شیوه ها و آداب
متفاوتى داشته است.
دین نیز, آن را بنیادى پاک و خدایى به شمار آورده و
مهر همسران را از نشانه هاى خداوند مهربان مى داند1 و ازدواج را سنت
پیامبران, بویژه, پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) مى انگارد.2 شاید بتوان
گفت, کم تر مسأله اى در قرآن به اندازه زناشویى و احکام آن, با گستردگى و
پرداختن به ریزه کاریهاى گوناگونش, مطرح گردیده است; چرا که استوارى بنیاد
خانواده و فراهم آمدن آرامش روانى همسران و فرزندان, سلامت و امنیت همگانى
را در پى خواهد داشت و هرگز نمى توان به جامعه اى سالم رسید, مگر آن که
افراد آن جامعه در خانواده هایى سالم پرورش یابند.
ازدواج و زناشویى,
همان گونه که از بهترین نمودهاى زیبایى آفرینش و دل انگیزترین جلوه هاى
هنرمندى دست تواناى آفریننده مهربان است, اگر به ناکامى و ناسازگارى
انجامد, از تلخ ترین و جانفرساترین مشکلات انسانها خواهد بود, زناشویى,
همراه با درگیرى و ناسازگارى, دوزخى است که بسیارى از همسران, کم وبیش با
آن دست به گریبانند; از این روى, بررسى حقوق دو سویه زن و شوهرو احکام
ازدواج از دیرباز, همواره, مهم بوده و در شرع نیز بدان بسیار توجه شده است.
در این نوشته بر آنیم تا مسأله اى فقهى را در این باره بررسى کنیم.
بسیارى از فقیهان متأخر و نیز صاحبان رساله هاى عملیه در روزگار ما چنین
نگاشته اند که: زن, اگر در عقد دائم کسى باشد, نمى تواند بى اجازه شوهرش از
خانه بیرون رود. از نگاه اینان, شوهر حق دارد همسر دائم خویش را از بیرون
رفتن باز دارد و زن نیز, باید فرمان او را در این باره گردن نهد.
براى
بررسى این مسأله, نخست, باید مقصود این فقیهان را نیک دریابیم و سپس
دلیلهاى آنان را بکاویم. آنچه در این مسأله مهم مى نماید این است که: آیا
زن مى تواندبى اجازه شوهر دائم خویش, حتى در صورتى که با حق کامجویى شوهر
برخوردى پیش نیاید, از خانه بیرون رود یا خیر؟ این که هم زن و هم شوهر حق
بهره جویى زناشویى از یکدیگر دارند, امر پذیرفته شده اى است و یکى از
بنیادى ترین حقوق همسران پس از پیمان ازدواج به شمار مى آید. چه شوهر و چه
زن, نمى توانند از اداى این حق سرباز زنند. البته براى هر کدام از همسران
مرزهایى در این حق وجود دارد که مى توانند در چارچوب آن, خواستار حق خویش
باشند. بدین سان, نه شوهر مى تواند مدتى همسر خویش را تنها رها کند که از
حق کامجویى خود بازماند و نه زن مى تواند از پذیرش خواست شویش در چارچوب حق
او, سرباز زند. بنابراین, هرگاه بیرون رفتن زن از خانه, شوهر را از حق
زناشویى محروم سازد, بى تردید باید با اجازه شوهر باشد, چنانکه مسافرت یا
بیرون رفتن شوهر نیز, اگر با حق کامجویى همسرش ناسازگار باشد, باید با
اجازه زن باشد. پس حق بهره ورى جنسى همسران, امرى است دو سویه و سرباز زدن
از آن, از هیچ سوى روا نیست. آرى, معناى این سخن آن نیست که حق زن و شوهر
در این باره, همانند یکدیگر است, بلکه با توجه به ساختار بدنى و روانى زن و
مرد و نیازهاى این دو جنس, حق هر کدام متناسب با خودش مقرر گردیده است.
سخن
در این مسأله آن است که آیا افزون بر حق کامجویى جنسى, مرد را حق دیگرى
است و زن باید براى بیرون رفتن از خانه, جز در چیزهاى واجب, مانند سفر حج,
از او اجازه بگیرد یا خیر؟ به بیان دیگر, این که زن باید براى بیرون رفتن
از خانه, در جایى که با حق زناشویى همسرش برخورد دارد, از او اجازه بگیرد,
امر پذیرفته شده اى است و به زبان فقیهان, قدر متیقن در حق شوهر است. اما
آیا در جایى که حق او, پایمال نمى شود, باز هم به همین گونه است؟ اگر شوهرى
بخواهد به مسافرت برود و چند روز از شهر خود دور باشد, مى تواند به همسرش
بگوید که نباید از خانه بیرون رود؟ یا هر روز که براى رفتن به سر کار خویش
از خانه بیرون مى رود, مى تواند زن را از بیرون رفتن باز دارد؟ بسیارى از
فقیهان چنین حقى را براى مرد پذیرفته اند.
مرحوم شهید ثانى در
(مسالک) مى نویسد: (ومنه عدم الخروج من منزله بغیر إذنه ولو إلى
بیت أهلها, حتى عیادة مرضاهم و حضور میّتهم و تعزیتهم.)3
ییکى از حقوق
مرد بر همسرش, این است که زن بى اجازه او از خانه اش بیرون نرود, هر چند
نزد کسان خود باشد, حتى اگر بخواهد به عیادت بیمارى از کسان خویش, یا در
تشییع, یا سوگوارى مرده اى از آنان برود.
گزینش این عبارت از آن روست
که در آن آمده است: زن, حتى پس براى دیدار پدرى بیمار, یا سوگوارى او نیز
نباید بى اجازه شوهرش از خانه بیرون رود. این مطلب, برگرفته از روایتى است
که در بخش بررسى روایات, از آن سخن خواهیم گفت.
اگر استناد به این
روایت, درست باشد, حق شوهر در مورد بیرون نرفتن زن از خانه, جز با اجازه
او, تنها در جایى نخواهد بود که با حق کامجویى او برخوردى داشته باشد; چرا
که این شوهر در مسافرت است و بود و نبود زن در خانه اش از این جهت, یکسان
است. بدین سان, فقیهانى که چنین عبارتى را در نوشته هاى خود آورده اند,
اجازه خواستن زن را در بیرون رفتن از خانه, تنها در جایى که با حق کامجویى
شوهر ناسازگار باشد, نمى دانند. فقیهانى چون سبزوارى در (کفایة الأحکام)4 و
صاحب جواهر5 نیز همین گونه نوشته اند, بلکه مرحوم صاحب جواهر این نکته را
آشکارا گوشزد مى کند. او, پس از آوردن روایت عبداللّه بن سنان, که از آن
سخن خواهیم گفت, مى نویسد:
(بل منه یستفاد أنّ له منعها عن الخروج لغیر
الحق الواجب وإن لم یکن منافیاً لاستمتاعه المفروض امتناعه علیه بسفر أو
غیره.)
بلکه از این روایت مى توان دریافت که شوهر مى تواند همسرش را از
بیرون رفتن, در جایى که حق واجبى بر عهده زن نباشد, باز دارد, هر چند با
حق کامجویى شوهر هم ناسازگار نباشد, چرا که در فرض روایت, شوهر به خاطر
مسافر بودن نمى تواند از این حق بهره جوید.
پیش از پرداختن به دلیلهاى
فقیهانى که چنین حقى را براى شوهر پذیرفته اند, خوب است بدانیم که این
مسأله به گونه اى که گفته ایم و به این روشنى در نوشته هاى فقیهان پیشین
نیامده است. تا آن جا که ما جست و جو کرده ایم, فقیهان گذشته که نوشته
هایشان نشانگر اجماعى بودن یا نبودن مسائل فقهى است, از این حق نامى نبرده
اند. بدین سان, نمى توان آن را اجماعى و پذیرفته شده و یا حتى مشهور درمیان
فقیهان پیشین دانست, بلکه این گونه مسائل, فرعهایى است که در پى گسترش
بررسیها و موشکافیهاى بیش تر در گذر تاریخ پر نشیب و فراز فقه, پدیدار گشته
و برگزیدن دیدگاهى جز آنچه در نوشته هاى پسینیان آمده, با اجماع یا شهرتى
ناسازگار نخواهد بود.
بررسى دلیلها
نخست
در این بخش به بررسى روایاتى مى پردازیم که
براى اثبات حق شوهر در بازداشتن همسر از بیرون رفتن, بدانها استدلال کرده
اند. این بخش مهم ترین دلیلى را که در نوشته هاى فقیهان آمده در بر مى
گیرد; زیرا خواهیم دید که دو استدلال دیگر توان اثبات مطلب را ندارند و از
سویى دیگر, تا آن جا که ما جست وجو کرده ایم. بیش تر فقیهانى که چنین حقى
را براى شوهر پذیرفته اند, نگاهشان, به همین روایات بوده و در سخنان خویش
بدانها استدلال کرده اند.
پیش از آوردن روایات, یادآور مى شویم که شمار
اینها تا آن اندازه نیست که نیازمند بررسى سندى نباشند. آنچه در کتابهاى
روایت آمده, نه به اندازه اى است که متواتر باشد و نه حتى مستفیض.
بنابراین, بررسى سندهاى آنها نیز باید انجام گیرد. گذشته از این, متواتر یا
مستفیض بودن یک یا چند روایت, هرگز ما را از بررسى دلالت نیز بى نیاز نمى
کند. بدین سان, حتى اگر بپذیریم که این روایات, بررسى سندى نمى خواهند,
دلالت آنها را بررسى کرده مى بینیم که آیا چنین حقى را براى شوهر اثبات مى
کنند یا خیر.
1. (عن أبی جعفر(علیه السلام) قال: جاءت امرأة إلى
النبی(صلی الله علیه واله) فقالت: یا رسول اللّه(صلی الله علیه واله): ما
حق الزوج على المرأة؟ فقال: … ولاتخرج من بیتها إلاّ بإذنه وإن خرجت بغیر
إذنه لعنتها ملائکة السماء وملائکة الأرض وملائکة الغضب وملائکة الرحمة حتى
ترجع إلى بیتها…)6
از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:
زنى نزد پیامبر آمد وگفت: اى فرستاده خداوند, حق شوهر بر زن چیست؟ فرمود: …
و از خانه اش بیرون نرود, مگر با اجازه شوهرش و اگر بى اجازه او بیرون
رود, فرشتگان آسمان, فرشتگان زمین, فرشتگان خشم و فرشتگان مهر و رحمت, او
را نفرین کنند, تا به خانه اش بازگردد…
این روایت, هم به سند مرحوم
کلینى و هم مرحوم صدوق داراى سند معتبرى است. البته درباره دلالت آن سخنى
است که پس از آوردن چند روایت همانند, خواهیم گفت.
2. (عن أبی
عبداللّه(علیه السلام) قال: جاءت امرأة إلى رسول اللّه(صلی الله علیه واله)
فقالت: یا رسول اللّه ما حق الزوج على المرأة؟ فقال أکثر من ذلک. قالت:
فخبّرنی عن شیءٍ منه. قال: … ولاتخرج من بیتها بغیر إذنه…)7
از امام
صادق(علیه السلام) نقل کرده اندکه فرمود: زنى نزد پیامبر آمد و گفت: اى
فرستاده خداوند! حق شوهر بر زن چیست؟
فرمود: بیش از این اندازه است.
گفت: اندکى را برایم بازگوى. فرمود: … از خانه اش بى اجازه شوهر بیرون
نرود…. در سند این روایت, محمد بن احمد جامورانى آمده که اهل رجال او را
ضعیف شمرده اند.8 راوى دیگرى هم در این سند مى بینیم که عمرو بن جبیر
العزرمى نام دارد و در رجال ناشناخته است.9 گذشته از این, ابن أبى حمزه
نیز, در این سند هست که جاى سخن بسیار دارد.
3. (علی بن جعفر فی کتابه
عن أخیه قال: سألته عن المرأة ألها أن تخرج بغیر إذن زوجها؟ قال: لا.)10
على
بن جعفر در کتاب خویش از برادرش [امام هفتم(علیه السلام)] آورده است که از
آن حضرت پرسیدم آیا زن مى تواند بى اجازه شوهرش بیرون رود؟ فرمود: نه.
این
روایت نیز, سند استوارى ندارد; چرا که روایات کتاب على بن جعفر در (وسائل)
گاهى با سند مشخصى از راه کتابهاى چهارگانه حدیثى و مانند آن نقل مى شود
که سند متصل ومعتبرى است و گاهى واسطه هاى سند ناشناخته اند و در کتابهاى
چهارگانه حدیثى, نیز نیامده است. این دسته را نمى توان معتبر شمرد; چرا که
سند معین و معتبرى ندارد و دست کم این که ناشناخته است. صاحب (وسائل) خود
نیز, این مطلب را به گونه اى گوشزد مى کند.
این نکته را نیز باید
یادآور شویم: روایت یاد شده از آن دسته روایاتى است که به نام (مسائل على
بن جعفر) شناخته شده و در کتاب (بحارالانوار) آمده است و نه کتابهاى
چهارگانه اصلى حدیثى و سند مرحوم مجلسى به این کتاب جاى سخن دارد و بررسى
رجالى گسترده اى را مى طلبد.
براى بررسى این مطلب که در جاهاى گوناگونى
در فقه سودمند خواهد بود, مى توان به واپسین جلد (وسائل) و (بحار) مراجعه
کرد.11
4. (محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن شعیب بن واقد عن الحسین
بن زید عن الصادق(علیه السلام) عن ابائه(علیهم السلام) عن النبی(صلی الله
علیه واله) فی حدیث المناهی, قال: ونهى أن تخرج المرأة من بیتها بغیر إذن
زوجها; فإن خرجت لعنها کل ملک فی السماء وکل شیءٍ تمرّ علیه من الجنّ
والإنس حتى ترجع إلى بیتها…)12
مرحوم صدوق با سندش از شعیب بن واقد, از
حسین بن زید از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است: آن حضرت از
پدرانش(علیهم السلام) و در پایان از پیامبر(صلی الله علیه واله) در حدیثى
که در بردارنده برخى کارهاى نارواست نقل کرده: پیامبر(صلی الله علیه واله)
از این که زن, بى اجازه از خانه اش بیرون رود نهى فرموده است و اگر چنین
کند, همه فرشتگان آسمان و هر چه که بر آن مى گذرد از جنیان و آدمیان, بر او
نفرین کنند, تا به خانه اش باز گردد.
سند این حدیث نیز, از چند سوى
داراى اشکال است; چرا که در سند شیخ صدوق به شعیب بن واقد, حمزة بن محمد
علوى و عبدالعزیز بن محمد بن عیسى ابهرى هستند که در رجال به عنوان ثقه
شناخته نشده اند و راوى دوم را تنها برخى از نویسندگان رجال نام برده اند.
حسین بن زید نیز, در نوشته هاى اهل رجال توثیق ندارد و تنها به آوردن نام و
اندکى از زندگى او بسنده کرده اند.13 روایت دیگرى نیز نزدیک به همین مضمون
در همین باب از (وسائل) آمده که سندش ضعیف است.
5. (فی عیون الأخبار
عن علی بن عبداللّه الورّاق عن محمّد بن أبی عبداللّه عن سهل بن زیاد عن
عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی عن محمّد بن علی الرضا عن ابائه عن علی(علیه
السلام) قال: دخلت أنا وفاطمه على رسول اللّه(صلی الله علیه واله) فوجدته
یبکی بکاءً شدیداً. فقلت له: فداک أبی و اُمّی یا رسول اللّه! ما الذی
أبکاک؟ فقال: یا علی لیلة اُسری بی إلى السماء رأیت نساءً من اُمتی فى عذاب
شدید فأنکرت شأنهن فبکیت لمّا رأیت من شدة عذابهنّ. ثم ذکر حالهنّ… فقالت
فاطمة(علیها السلام): حبیبی وقرّة عینی! أخبرنی ما کان عملهنّ. فقال: …
وأمّا المعلّقة برجلیها فإنّها کانت تخرج من بیتها بغیر إذن زوجها…)14
شیخ
صدوق در (عیون الاخبار) از امام رضا(علیه السلام) از پدرانش از
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: من و فاطمه نزد پیامبر
رفتیم. پیامبر را دیدم که سخت مى گریست. به او گفتم: پدر و مادرم فدایت اى
پیامبر خدا! چرا چنین گریه مى کنید؟
فرمود: اى على! شبى که مرا به
آسمانها بالا بردند, زنانى رااز امت خویش دیدم که درعذابى سخت بودند که
حالشان بر من گران آمد و از دیدن عذاب آنان گریستم. آن گاه حال ایشان را
باز گفت:
فاطمه(علیها السلام) بدو گفت: اى عزیز و اى روشنایى دیده ام!
کار آنان را برایم بازگوى.
فرمود: زنانى که ایشان را از پاها آویخته
بودند, همان کسانى بودند که از خانه خویش بى اجازه شوهر بیرون مى رفتند.
سند
این روایت هم جاى سخن بسیار دارد. راوى نخست, على بن عبداللّه در سخن هیچ
یک از اهل رجال توثیق نشده و تنها شیخ صدوق از او روایات اندکى نقل کرده و
در باب دهم از کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام), گفته است: (رضى اللّه
عنه) و همین جمله را دلیل بر نیکویى این راوى گرفته اند.
محمد بن ابى
عبداللّه هم, جاى سخن دارد و مشترک بین دو تن است که مرحوم مامقانى در رجال
خویش از آن بحث کرده است.
بررسى روایات:
درباره
این روایات باید بگوییم که: جز یک روایت, همگى داراى سندى نامعتبرند. پیش
تر گفته ایم که شمار این روایات به اندازه اى نیست که ما را از بررسى سندى
بى نیاز کند; زیرا نه متواترند و نه حتى مستفیض. با این همه, در این جا به
بررسى دلالت این روایات مى پردازیم و در این باره دو نکته را یادآور مى
شویم:
نکته نخست: ناهماهنگى میان کار ناپسند بیرون رفتن از خانه با
کیفرى که در روایات آمده, مى رساند که یا باید ازاین روایات دست کشید و یا
باید مقصود از بیرون رفتن را نیک دریافت. به راستى باید گفت: حتى اگر
بپذیریم که بیرون رفتن زن از خانه اش بى اجازه شوهر, بى هیچ قید وشرطى
نارواست, آیا مى توان باور کرد که این کار کیفرى چون نفرین خداوند بزرگ و
فرشتگان مهر و خشم را در پى دارد و آیا نفرین هر چه بر آن مى گذرد و آویخته
شدن با پاها در روز رستاخیز و مانند آن با این کار تناسبى دارد؟ مردى که
خود در خانه نیست و درخواست کامجویى زناشویى هم نکرده و زنش را از رفتن به
دیدار پدر و مادرش باز داشته است, اگر زن به دیدار آنان برود, نفرین خداوند
و فرشتگان و کیفر سخت دوزخ را خواهد چشید؟ چنین انگاره اى با انبوه
آموزشهاى اخلاقى و حقوقى دین ناسازگار است و در اساس, همین روایات را مى
توان گواه آن گرفت که مقصود از بیرون رفتن, همان رها کردن تعهّد و التزام
خانوادگى و تلاش در پاشیده شدن بنیاد پاک پیوند زناشویى و مانند آن است.
آرى اگر زنى با کژرفتارى و بهانه جویى زندگى را تلخ و تباه کند و از پذیرش
تعهدهاى این پیوند سرباز زند و راه را براى برهم خوردن این پیوند ارزشمند,
هموار سازد, شایسته نفرین خداوند و کیفر سخت دوزخ خواهد بود, نه این که اگر
به دیدار پدر و مادر بیمار خویش بشتابد و یا در سوگوارى آنان به خانه پدرش
رود, شایسته آن کیفرهاست. بنابراین, خود این روایات, گذشته از نامعتبر
بودن سند آن به خوبى مى رساند که مقصود, ناروا شمردن بى قید و شرط بیرون
رفتن زن از خانه شوهر نیست.
آنچه گفته ایم, با در نظر گرفتن جایگاه
اجتماعى زن در گذشته و سطح فرهنگ و خلق و خوى حاکم بر بخش گسترده اى از
زنان در سرزمینهاى گوناگون و حتى سرزمنیهاى اسلامى, پذیرفتنى تر مى نماید.
هر چند با پیدایش اسلام, دگرگونى ژرفى در جایگاه فرهنگى و اجتماعى و… زنان
پدیدار شد, ولى روحیات و شیوه هاى برخوردى این جنس در نتیجه ستمها و شرایط
ناشایست گذشته, زمینه را براى واکنش هاى نابجاتر آنان دربرابر دشواریهاى
زندگى فراهم مى ساخت و چه بسا با شتابزدگى, شیرازه زندگى کهن و پایدارى را
بر هم مى زدند و نگاه این روایات به چنین مسائلى است, نه بیرون رفتن معمولى
و بخردانه همسر از خانه شوهر.
نکته دوم: در این جا نیز باز هم بر همان
نکته پیشین پاى مى فشاریم که سخن روایات درباره زنانى است که خانه و زندگى
زناشویى را رها مى کنند و راه را براى پاشیده شدن این بنیاد ارزشمند هموار
مى سازند و نه هرگونه بیرون رفتن. این بار روایتى را دلیل سخن خویش گرفته
ایم که شایسته درنگ بسیار است.
(محمدبن یعقوب, عن علی بن إبراهیم, عن
أبیه, عن النوفلی, عن السکونی, عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: قال رسول
اللّه(صلی الله علیه واله): أیّما امرأة خرجت من بیتها بغیر إذن زوجها
فلانفقة لهاحتى ترجع.)15
از امام صادق(علیه السلام) که فرمود: رسول
خدا(صلی الله علیه واله) فرمود:هر زنى که از خانه شوهرش بى اجازه او بیرون
رود, نفقه اى براى آن زن نیست تا هنگامى که باز گردد.
سند این روایت از
سندهاى شناخته شده اى است که بویژه در کتاب ارزشمند (کافى) بارها آمده و
فقیهان ما نیز از گذشته تاکنون, در بابهاى گوناگون فقهى و غیر آن, این سند
را پذیرفته و به روایاتى این گونه عمل کرده اند,گرچه نوفلى و سکونى را از
امامیه به شمار نیاورده اند. مرحوم شیخ صدوق نیز در (فقیه)16 این روایت را
آورده است.
دلالت حدیث نیز بسیار روشن است و از رهگذر همین روشنى مى
توان آن را گواهى بر مطلب ما گرفت. مى دانیم که پس از پیمان زناشویى
همیشگى, هزینه هاى زندگى زن بر عهده شوهر است و این هزینه ها, حتى پس از
طلاق رجعى نیز, تا هنگامى که زن در عدّه باشد, بر مرد واجب است. فقیهان ما
در جاى خودش بحث گسترده اى را درباره نفقه و شرایط آن دارند که جاى آن همه
در این نوشته نیست. نکته مهم این است که اگر زن از انجام تکلیف خویش در
امور زناشویى سرباز زند, حق دریافت نفقه را هم ندارد. چنین زنى را در زبان
فقه (ناشزه) مى نامند. بنابراین, روایت یاد شده از امام صادق(علیه السلام),
درباره زنى سخن مى گوید که از انجام وظیفه خود سرباز زده و خانه و زندگى
خویش را رها کرده است. به دیگر سخن, زنى که با قهر و رها کردن پیمانهاى
استوار زندگى زناشویى, خانه و خانواده را در سراشیبى از هم پاشیده شدن قرار
داده است.
بدین سان مى توان این روایت را گواه روشنى گرفت که مقصود از
بیرون رفتن زن, که آن همه کیفر و نفرین خداوندى را در پى داشت, این گونه
قهر و رها کردن خانواده است, نه بیرون رفتن بخردانه زنى که با حقوق زناشویى
شوهرش سرناسازگارى هم ندارد و تنها دلخواه شوهر است که او را چونان بندیان
در خانه نگاه دارد.
فقیهانى که بیرون رفتن زن را از خانه همواره در
گرو اجازه شوهر مى دانند, هرگز نگفته اند که اگر زنى گناه کرد و از خانه
بیرون رفت, نفقه او واجب نیست, مگر این که به ناشزه بودن برسد که سخنى دیگر
است. بنابراین, چرا این روایات را یکدست و هماهنگ معنى نکنیم؟ وقتى از
میان رفتن حق نفقه را تنها در صورت (نشوز) مى دانیم, در حالى که روایت یاد
شده از همین مطلب به نام بیرون رفتن از خانه یاد کرده است, چرا بیرون رفتن
از خانه را در روایات دیگرى که آن را گناهى بزرگ و در پى دارنده کیفرهایى
سخت و دردناک مى داند, به همین معنى نگیریم.
بررسى
روایتى دیگر
در مسأله ما روایت دیگرى است که به دلیل
ویژگیهایش, شایسته است که جداگانه بررسى شود. این روایت را هم مرحوم کلینى و
هم مرحوم صدوق آورده اند:
(عن أبی عبداللّه(علیه السلام) قال: إنّ
رجلاً من الأنصار على عهد رسول اللّه(صلی الله علیه واله) خرج فی بعض
حوائجه فعهد إلى امرأته أن لاتخرج من بیتها حتى یقدم. قال: وإنّ أباها قد
مرض فبعثت المرأة إلى رسول اللّه(صلی الله علیه واله) تستأذنه أن تعوده.
فقال: لا, اجلسی فی بیتک وأطیعی زوجک. قال: فثقل فأرسلت إلیه ثانیاً بذلک.
فقال: اجلسی فى بیتک واطیعی زوجک. قال: فمات أبوها فبعثت إلیه أنّ أبی قد
مات فتأمرنی أن اُصلّی علیه, فقال: لا, اجلسی فی بیتک وأطیعی زوجک. قال:
فدفن الرجل, فبعث إلیها رسول اللّه(صلی الله علیه واله) أنّ اللّه قد غفر
لک ولأبیک بطاعتک لزوجک.)17
از امام صادق(ع) نقل کرده اند که فرمود: در
روزگار پیامبر(صلی الله علیه واله) مردى از انصار به سفرى رفت و با همسر
خویش پیمان بست که تا هنگام بازگشت, زن از خانه اش بیرون نرود. [درهمان
روزها] پدرش بیمار شد و او کسى را نزد پیامبر(صلی الله علیه واله) فرستاد
تا از او براى دیدار با پدر بیمارش اجازه بگیرد.
پیامبر(صلی الله علیه
واله) فرمود: خیر, در خانه ات بنشین و از [پیمان] شوهرت پیروى کن.
بیمارى
پدر نیز سخت شد و او دوباره کسى را نزد پیامبر فرستاد تا به دیدار پدر
برود.
پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: نه, در خانه ات بنشین و از
شوهرت پیروى کند. اندکى بعد پدرش مُرد و او باز کسى را فرستاد که پدرم مُرد
آیا دستور مى دهى که بر او نماز گزارم؟
پیامبر(صلی الله علیه واله)
فرمود: نه در خانه ات بنشین و از شوهرت پیروى کن.
امام صادق فرمود: پس
از آن که پدرش را به خاک سپردند, پیامبر کسى را نزد آن زن فرستاد که خداوند
تو و پدرت را در برابر پیروى تو از شوهر, آمرزیده است.
سند این روایت,
به نقل مرحوم کلینى ضعیف است; زیرا عبداللّه بن قاسم الحضرمى در آن آمده و
در رجال او را دروغ پرداز و اهل غلو که خیرى در او نیست و به روایت او
اعتنایى نمى شود, به شمار آورده اند.18 البته سند مرحوم صدوق صحیح است و بر
این اساس اشکالى ازجنبه سند در روایت نیست.
ویژگى مهمى که در این
روایت یافت مى شود که آن را از روایات پیشین جدا مى سازد, آن است که این
روایت را دیگر نمى توان به معناى قهر و رها کردن خانه و خانواده از سوى زن
گرفت; چرا که شوهرش به مسافرت رفته و او تنها مى خواهد به دیدار و سوگوارى
پدر بیمارش برود. برخورد پیامبر نیز بسیار مهم است; زیرا برابر این روایت,
اگر بیرون رفتن زن از خانه براى سرکشى به پدر بیمار یا سوگوارى براى او
ناروا باشد, دیگر براى هیچ چیز دیگرى نمى توان آن را روا شمرد. بدین سان
این روایت را جداگانه آورده ایم.
بررسى:
نخستین
نکته اى که در این روایت مى یابیم موردى و شخصى بودن آن است و به آسانى
نمى توان حکمى کلى را از آن دریافت, ما چه مى دانیم که آن زن و شوهر که
بوده اند و چه ویژگیهاى روحى و اخلاقى بر زندگى آنان سایه افکنده بوده است.
شاید برخورد پیامبر براساس ویژگیهاى آنان بوده و نتوان آن را بر جاى دیگر
منطبق کرد. امام صادق(علیه السلام) نیز اگر در پاسخ به پرسش کسى این سخنان
را مى فرمود, مى توانستیم بگوییم که شیوه بیان حضرت به معناى آن است که این
حکم در جاى دیگر نیز جارى است, ولى این روایت گفتار ابتدایى امام است و چه
بسا حضرت در پى بازگویى رخدادى خاص بوده و هدف دیگرى از آن داشته است.
گذشته
از این, مطلب مهم دیگر در این روایت, پیمانى است که شوهر به هنگام مسافرت
با همسر خویش مى بندد. چرا پاى چنین پیمانى به میان آمد؟ آیا نمى توان
احتمال داد که مسائل خاصى در آن خانواده, میان زن و شوهر و پدر بیمار بوده
که شوهر را به بستن پیمان با همسرش کشانده بود؟ آیا این حکم در جایى است که
زن, پیمان شوهرش را پذیرفته باشد, یا در همه جا به همین گونه است؟ و اگر
پاسخ دوم را بدهیم دلیل این گستردگى به همه جا چیست؟ کوتاه سخن این که تنها
مى توان در جایى که پیمانى در کار باشد به این روایت استناد جست و این
نکته مهمى است که استدلال به این روایت را براى اثبات حق گسترده شوهر در
زندانى کردن زن, دچار مشکل مى کند.
از همه این نکته ها هم که بگذریم,
آیا پذیرش این روایت با روح بسیارى از آموزشهاى دیگر اسلام سازگار نیست؟
همان گونه که در پاسخ به دلیلهاى دوم و سوم خواهیم گفت, نمى توان پذیرفت که
اسلام نسبت به بنیاد خانواده و شیوه رفتار همسران با یکدیگر چنین روشى را
مى پسندد. در این جا یادآور مى شویم که این گونه رفتارها در مسأله ما با
آیه شریفه (وعاشروهن بالمعروف)19 نیز ناسازگار است. پیام این آیه که (رفتار
شایسته و پسندیده) است, به معناى رفتارى است که خردمندان در زندگى بهنجار,
آن را مى پسندند. به راستى نمى توان پذیرفت که اسلام با آن همه سفارشهاى
اخلاقى و رهبران دین با آن رفتار پسندیده و نرم که زبانزد تاریخ شده اند,
زنان را از دیدار یا سوگوارى بر نزدیک ترین کسان خویش باز دارند و جوشش
احساس آنان را در چنین هنگامه هایى به هیچ انگارند. به راستى, اگر روایاتى
چون آن دسته که ربا را روا مى شمارند و در نگاه امام خمینى, رضوان اللّه
تعالى علیه, با جایگاه اجتماعى امامان ناسازگارند و باید, حتى با سندهاى
صحیح, رهایشان کنیم,20 با این که در بر دارنده مسأله اى پیچیده در
اقتصادند, آیا این روایت را نمى توان با اخلاق و جایگاه اجتماعى و رهبرى
پیامبر ناسازگار دانست.
* دوم:
دلیل
دیگرى را که مى توان براى اثبات این حق یادآور شد آن است که پیمان زناشویى
همیشگى [=نگاح دائم] به خودى خود, اقتضاى چنین حقى را دارد. همان گونه که
در پى پیمان زناشویى, برخى چیزها چون: محرم بودن, پرداخت هزینه هاى زندگى,
ارث بردن از همدیگر, حق کامجویى جنسى, بر عهده آمدن مهر و… بر عهده همسران
مى آید و آن دو باید به این حقها و بایدها گردن نهند, حق بازداشتن زن از
بیرون رفتن, جز در سفرهاى واجب, مانند سفر حج یا سفر براى دفاع واجب, براى
شوهر ثابت است. همان گونه که پس از ازدواج, شوهر باید کابین همسر و هزینه
هاى زندگى او را بپردازد, زن نیز باید پس از ازدواج در بیرون رفتن از خانه
از شوهرش اجازه بگیرد.
بررسى:
باید بدانیم که هر عقدى پیامدهایى
دارد که دو سوى عقد, پیش از بستن قرارداد با آزادى و گزینش خود آنها را مى
پذیرند و سپس عقد را بر پایه آن مى بندند. احکام و پیامدهاى هر عقد باید با
دلیلهاى رسا اثبات شده باشد, تا دو سوى قرارداد با آگاهى بدان گردن نهند.
این که در عقد ازدواج, چیزهایى چون: مهر, هزینه هاى زندگى زن و حق کامجویى
همسران بر عهده آنان مى آید, در جاى خود و با دلیلهاى روشن اثبات شده است و
هر کس به این عقد تن در مى دهد, این احکام را نیز مى پذیرد. آیا دلیل
دیگرى در جاى خودش مى توان یافت که بگوید عقد نکاح خود به خود چنین حقى را
براى مرد و چنین حکمى را براى زن مى آورد؟ به دیگر سخن, اثبات حقوق و احکام
در رتبه اى پیش از عقد قرار دارند و تا با دلیلى دیگر اثبات نشود که چه
چیزى بر عهده همسران مى آید, هرگز خود عقد ازدواج چیزى را بر عهده نمى
آورد. ما در ادامه سخن مطالب دیگر را نیز برسى خواهیم کرد, ولى در این جا
همین اندازه مى گوییم که حتى اگر دلیل دیگرى بر روا بودن این حق داشته
باشیم, خود آن دلیل اثبات کننده خواهد بود و اقتضاى عقد سخنى نادرست است.
از
این گذشته, زن و مرد بیگانه تا پیش از ازدواج, هیچ گونه حق یا تکلیف ویژه
اى بر هم ندارند, جز آنچه همه مسلمانان یا انسانها نسبت به یکدیگر باید
رعایت کنند. ازدواج نیز قراردادى است که مانند آن را در عقدهاى دیگر, هم در
شرع و هم نزد خردمندان, بسیار داریم. اساس و پایه پیمانها و از جمله
ازدواج, قرار دادى است دو سویه که براى دستیابى به هدفهایى مشخص و روا
انجام مى گیرد. تا پیش از انجام عقد, نه زن و نه مرد, هیچ تسلط و برترى بر
یکدیگر ندارند و با ازدواج است که هر کدام نسبت به حق خویش و خواستار شدن
آن از دیگرى اختیارى تازه مى یابد. شیوه خردمندان و روش شرع همواره در
قراردادهاى دوسویه بدین گونه است که راه را بر سودجویى و خلافکارى هر دو
طرف, ببندد و یا دست کم زمینه آن را فراهم نسازد.
اکنون با توجه به این
نکته ها آیا نمى توان گفت: سرشت و بناى ازدواج, بویژه با نگاهى که اسلام
بدان کرده است, با داشتن چنین حقى از سوى مرد ناسازگار است؟ اگر ازدواج
قراردادى است دو سویه, چرا مرد بتواند حتى در جایى که با کامجویى او نیز
برخوردى نداشته باشد, زن را از بیرون رفتن بازدارد؟ مگر پذیرش ازدواج, چه
تعهدى را براى زنان مى آورد که باید در همه حال براى بیرون رفتن از خانه از
شوهران خود اجازه بگیرند. سخن در این است که طبیعت ازدواج چنین چیزى را با
خود ندارد و یا دست کم, به این روشنى که در متن دلیل آمده نمى باشد. مگر
این که دلیل دیگرى آن را اثبات کند که بدان خواهیم پرداخت.
* سوم:
دلیل سوم براى اثبات حق شوهر, که در
نوشته هاى بسیارى از فقیهان نیز آمده, این است که حق کامجویى شوهر, مطلق
است و هیچ قید و شرطى آن را محدود نمى کند. بر پایه این حق است که شوهر مى
تواند همسرش را از بیرون رفتن باز دارد و بر زن نیز واجب است که از دستور
او پیروى کند, بلکه مى توان گفت: بر این اساس, اگر شوهر نیز او را از بیرون
رفتن باز ندارد, خود او باید براى این کار از مرد اجازه بگیرد; چرا که وقت
و بهره هاى جنسى او از آنِ شوهر است و او با بیرون رفتن از خانه, زمینه
بهره جویى مرد را از میان مى برد.
مرحوم شهید ثانى در این باره مى
نویسد:
(قد عرفت أنّ حق الاستمتاع واجب علیها و هو غیر مختصّ بزمان
ولامکان, فلیس لها فعل ماینافیه إلاّ بإذنه ومنه الخروج من بیته ولو إلى
بیت أهلها و عیادتهم و شهادة جنائزهم; لأنّ غایة ذلک الاستحباب أو الإباحة,
فتقدیم الواجب أولى.)21
دانستید که [رعایت] حق کامجویى بر زن واجب است
و این حق محدود به هیچ زمان و مکانى نمى شود. بنابراین, زن نمى تواند کارى
کند که با این حق ناسازگار باشد, مگر با اجازه همسرش. از چیزهایى که با
این حق ناسازگارى دارد, بیرون رفتن از خانه است, هر چند به خانه کسان و
دیدار بیماران و یا تشییع مردگان از اهل خود برود, چرا که این گونه کارها
یا مستحب اند و یا مباح, در حالى که نگهداشت حق واجب شایسته تر است.
صاحب
جواهر نیز عبارتى به همین گونه دارد:
(له منعها عن عیادة أبیها و
اُمّها فضلاً عن غیرهما و عن الخروج من منزله إلاّ لحقّ واجب; لأنّ له
الاستمتاع بها فی کلّ زمان و مکان, فلیس لها فعل ماینافیه بدون إذنه. ومنه
الخروج إلى بیت أهلها ولو لعیادتهم وشهادة جنائزهم).22
شوهر مى تواند
همسرش را از دیدار با پدر و مادرش بازدارد, چه رسد به دیگران. و نیز مى
تواند او را از بیرون رفتن باز دارد, مگر براى حقى واجب; چرا که شوهر حق
کامجویى از همسر خویش را در هر زمان و در هر جا دارد, پس زن نمى تواند بى
اجازه او کارى کند که با این حق ناسازگار باشد. رفتن به خانه کسان خود, هر
چند براى دیدار از بیمار یا تشییع مردگان, با این حق سازگار نیست.
بررسى:
نکته نخست درباره این دلیل آن است که همه
مطلوب گویندگان خود را اثبات نمى کند و به اصطلاح منطق (دلیل اخصّ از مدعا)
است. بر پایه این دلیل, چرا شوهر بتواند به هنگام مسافرت نیز زن را از
رفتن به خانه پدرش باز دارد و این بیرون رفتن چگونه با حق کامجویى او
ناسازگار است؟ بر پایه این دلیل, حق شوهر در بازداشتن زن از بیرون رفتن, از
حق مطلق او بر کامجویى سرچشمه مى گیرد. اکنون ببینیم گستره حق کامجویى
شوهر تاکجاست؟ آیا آن قدر گسترده است که بتواند همسرش را از دیدار پدر و
مادرش و سوگوارى بر مرده آنان در بیرون از خانه باز دارد؟ به یقین باید
گفت: هیچ دلیلى بر چنین حق گسترده نداریم و بلکه موارد بسیارى که محدوده
هاى حق کامجویى است, به روشنى مى رساند که این حق, در چارچوب خردپسند و
مشروع, ثابت است.
از برخى دیدگاههاى غیر مشهور در محدودیتهاى کامجویى
همسران که بگذریم, این موارد را همگان پذیرفته اند که کامجویى جنسى از زن
در روزهاى عادت ماهانه محدود است و در زمان احرام براى حج و عمره, یکسره
ممنوع. در هنگام روزه نیز محدودیتهایى وجود دارد که بسیارى از موارد آن به
اجازه شوهر بستگى ندارد. از همه این موارد مهم تر در مسأله ما, محدودیت حق
کامجویى درجایى است که بهره جویى جنسى از زن براى او زیان آور باشد. کدام
فقیه را مى توان یافت که حتى در صورت بیمارى یا زیان براى زن, باز هم
کامجویى جنسى از او را روا شمارد؟ به راستى آیا بهره جویى جنسى تنهاحق مرد
است یاحق همسران؟ بى گمان زن را نیز حقى است که فقیهان از آن به حق (قَسْم)
یاد کرده آند. شوهر باید در هر چهار شب, یک شب را با همسرش باشد که به آن
حق (همخوابگى) مى گویند. آمیزش جنسى نیز هر چهار ماه یک بار بر مرد واجب
است, مگر این که با خرسندى همسرش آن را ترک کند. اینها و موارد دیگرى که در
سفارشهاى گوناگون فقهى و اخلاقى آمده, همگى گواه بر دو سویه بودن این حق
اند. اگر چنین است, زن نیز حق دارد براى بهره جویى از حق خویش, شوهر را در
خانه نگاه دارد!
اما باید با نگاهى بنیادین دید که گستره حق زن و شوهر
در کامجویى از یکدیگر تا کجاست؟ براى روشن شدن این مطلب, اندکى توجه بیش تر
به دیدگاه یک سویه حق گسترده مرد و پیامدهاى آن کافى است. برابر این
دیدگاه, پس از ازدواجِ همیشگى میان مرد و همسرش, شوهر حق دارد هرگاه و در
هر جا, هرگونه بهره جویى جنسى از همسر خویش داشته باشد, تا جایى که اگر زن
را به همین جهت در خانه زندانى کند و اجازه هیچ گونه فعالیت سازنده اى را
هم به او ندهد, باکى بر شوهر نیست. تنها محدود کننده حق شوهر, دسته اى از
احکام شرعى است که در روزهاى عادت ماهانه یا روزه هاى واجب, برخى از
کامجوییها را ناروا مى شمارد. اگر این حق قید و شرط دیگرى ندارد, مرد مى
تواند براى مدت عمر زن خود را درخانه اى نگاه دارد و جز براى سفر واجبى چون
حج, اجازه بیرون رفتن به وى ندهد. زمینه انجام وظایفى چون غسل را در خانه
فراهم کند و اگر نیاز به پزشک هم بود, او را به خانه آورد و…. اینها
پیامدهاى دیدگاه گسترش حق شوهر است, هر چند گویندگان آن, خود, به همه اینها
توجه نکرده باشند.
اما آیا به راستى مى توان پذیرفت که اسلام به
ازدواج این گونه مى نگرد, اسلام که آن را دوست داشتنى ترین بنیادها مى
نامد, زن و مرد را لباس یکدیگر و مهر آنان را از نشانه هاى خداوند و مایه
آرامش؟ آیا سکون و آرامش که در قرآن هدف زناشویى نام گرفته است, هیچ گونه
حکم و راهنمایى و پیامى با خود ندارد؟ اگر روابط جنسى همسران این گونه مقرر
گردیده که در این دیدگاه آمده, پس روشن ترین جلوه زناشویى که همین روابط
است, خود مایه از میان رفتن آرامش و اسارت نزدیک به نیمى از انسانها در
چنگال نیمى دیگر است. آیااین همه سفارشهاى اخلاقى اسلام درباره نیک خُلقى و
فروتنى و قدرشناسى و… که درباره مردان و زنان مؤمن آمده, همگى درباره
بیگانگان است و همسر از همه این حقوق محروم؟ اگر مسلمان کسى است که دیگر
مسلمانان از دست و زبان او در آرامش و دور از گزند باشند, پذیرفتنى است که
این درباره دیگران است و همسر باید زندانى کامجویى او باشد و حتى از دیدار
کسان خویش محروم. به راستى چرا فقیهان دارنده این دیگاه چنین مطلبى را
درباره زن نیز درمحدوده حق او نگفته اند؟ چرا زن هم نتواند هر چهار شب, یک
شب همسرش را زندانى کند و هر چهار ماه یک بار؟
حقیقت آن است که نمى
توان این پیامدها را پذیرفت و آن را با اصول بنیادین اخلاقى اسلام سازگار
دانست. ازدواج چیزى است که پیش از اسلام هم بوده و همه ارکانش تأسیسى نیست.
آنچه خردمندان مى پسندند و شرع نیز, هم در سخنان پیشوایان و هم در شیوه
زندگى آنان مى پذیرد, چنین چهره ناپسندى نیست, بویژه آن که هم پیامبر و هم
امامان ما با برخى همسران ناسازگار مى زیستند.
نکته بسیار مهى که در
این باره بر آن پاى مى فشریم این است که حقوق همسران, یا در خود پیمان
ازدواج با شرط و مانند آن معین مى گردد و یا اگر شرط ویژه اى نباشد به
وسیله عرف و شیوه هاى پسندیده خردمندان مشخص مى گردد. چگونه است که هزینه
هاى زندگى زن از خوراک و پوشاک گرفته تا خانه و نیازمندیهاى آن, همه و همه
را عرف معین مى کند, ولى چگونگى کامجویى همسران این گونه نیست؟ اگر مهر
معینى قرارداد نکنند باید (مهرالمثل) را در عرف جست, ولى در حقوق شوهر
نباید از عرف یارى جست؟ آیامى توان از همه پرسشهاى این گونه چشم پوشید و حق
بى مرز و شرطى را براى شوهران رواشمرد؟
سخن پایانى ما این است که حق
کامجویى جنسى, تنها براى مرد یا زن نیست, بلکه حقى است دو سویه و آموزشهاى
فقهى و اخلاقى اسلام در این باره به گونه اى است که براى هر کدام از
همسران, هماهنگ با نیازهاى آنان, راهنمایى و سفارش ویژه دارد. بهره جویى هر
یک از همسران تنها در محدوده اى است که شرع و شیوه پذیرفته شده خردمندان
مى پسندند. هم احکام شرعى, چون ناروا بودن کامجویى جنسى در احرام, روزه,
عادت ماهانه و…, حق همسران را محدود مى کند و هم شیوه خردمندان که آن را
عرف مى نامیم. هر جا پاى (زیان) یا (ستم) به میان آید, هیچ یک از همسران را
حقى فراتر از این عنوانها نیست. بنابراین, بازداشتن زن از دیدار پدر و
مادر یا سر زدن به کسان بیمار خویش و یا سوگوارى در بیرون از خانه, ستمى
آشکار است که نه شرع مى پسندد و نه خرد مى پذیرد. ناگفته نماند که همه این
سخنان درباره این دلیل است که از نگاه شرع مردان چنین حقى را در کامجویى از
همسران خویش دارند, بى آن که به روایت خاصى در این باره تمسک کنیم, بلکه
بخواهیم از آموزشهاى کلّى دین درباره ازدواج چنین نتیجه گیریهایى داشته
باشیم و پاسخ ما نیز بر همین پایه است.
سخن پایانى
در
پایان این نوشتار, چکیده سخن خویش را بار دیگر بازگومى کنیم که ازدواج
پیمانى است دو سویه و هر یک از زن و شوهر در برابر آنچه بر عهده دارند باید
پاسخ گویند. البته نمى خواهیم بگوییم حقوق شوهر از هر جهت همانند حقوق زن
است, ولى آنچه در این مسأله انگیزه شده تا فقیهان ما حق گسترده اى را براى
شوهر در زندانى کردن همسر خویش بپذیرند, حق کامجویى شوهر و برخى روایات
است. سخن ما در حق کامجویى شوهر آن است که این حق دو سویه است, به اندازه
خردپسند و شایسته در نگاه عرف و نه بیش تر و تازه اگر این حق را زیربناى حق
شوهر در بازداشتن زن از بیرون رفتن بدانیم, حق شوهر تنها در جایى خواهد
بود که براى کامجویى و بهره ورى جنسى او را در خانه نگاه دارد, در حالى که
سخن فقیهان ما عام است.
روایات هم, جز روایت اخیر که سخن در آن به گونه
اى دیگر بود, سخن از زنى مى گویند که خانه و خانواده را رها کرده است و
این بنیاد پاک را در سراشیبى از هم پاشیدگى نهاده و نه زنى که در نبود و یا
حتى بود شوهرش به کسانش سرکشى مى کند.
در پایان, این نکته نیز ناگفته
نماند که چون بیرون رفتن زن بى اجازه شوهر در بسیارى از موارد دشواریهایى
را براى خانواده به همراه خواهد داشت, بسیار بخردانه است که همسران, با
هماهنگى و همدلى این موضوع را حلّ کنند. در این باره عبارتى گویا, رسا و
پرمغز از شهید بزرگوار, علامه مطهرى یافته ایم که ما را از هر گونه توضیحى
بى نیاز مى کند و آشکارا مى رساند که او با دیدگاه فقیهانى که سخن آنان را
آوردیم, موافق نیست.
(مصلحت خانوادگى ایجاب مى کند که خارج شدن زن از
خانه توأم با جلب رضایت شوهر و مصلحت اندیشى او باشد. البته مرد هم باید در
حدود مصالح خانوادگى نظر بدهد و نه بیش تر. گاهى ممکن است رفتن زن به خانه
اقوام و فامیل خودش هم مصلحت نباشد. فرض کنیم زن مى خواهد به خانه خواهر
خود برود و فى المثل خواهرش فرد مفسد و فتنه انگیزى است که زنرا علیه مصالح
خانوادگى تحریک مى کند. تجربه هم نشان مى دهد که این گونه قضایا کم نظیر
نیست. گاهى هست که رفتن زن حتى به خانه مادرش نیز برخلاف مصلحت خانوادگى
است. همین که نفس مادر به او برسد. تا یک هفته در خانه ناراحتى مى کند,
بهانه مى گیرد, زندگى را تلخ و غیرقابل تحمل مى سازد. در چنین مواردى شوهر
حق دارد که از این معاشرتهاى زیان بخش, که زیانش نه تنها مرد است, متوجه زن
و فرزندان ایشان نیز مى باشد, جلوگیرى کند, ولى درمسائلى که مربوط به
مصالح خانواده نیست, دخالت مرد مورد ندارد.)23
پی
نوشت ها
1. آیه 21 از سوره روم, به روشنى و
رسایى این پیام را مى رساند, چنانکه آیات و روایات بسیار دیگرى نیز در این
باره داریم.
2. (وسائل الشیعه), شیخ حرّ عاملى, ج14, بابهاى 1, 2, 48 و
49 از ابواب مقدمات و آداب نکاح, دار إحیاءالتراث العربی, بیروت.
3.
(مسالک الأفهام), شهید ثانى, ج1/448, دارالهدى, قم.
4. (کفایة الاحکام),
محقق سبزوارى/186, انتشارات مهدوى, اصفهان.
5. (جواهر الکلام), شیخ
محمد حسن نجفى, ج31/ 147 و 184 دار إحیاء التراث العربی, بیروت, 1981م.
6.
(وسائل الشیعه), ج14/111, ح1.
7. همان مدرک, ج14/ 112, ح2.
8, (معجم
رجال الحدیث), آیت اللّه خویى, ج15/51, مرکز نشر آثار شیعه, قم, 1369ش.
9.
همان مدرک, ج13/80.
10. (وسائل الشیعه)ج14/113, ح5.
11. همان مدرک,
ج39/20, 47, 51 همراه با پاورقیهاى/39; (بحار الانوار), ج249/10.
12.
همان مدرک, ج154/14, ح5.
13. (جامع الرواة), محمد بن على اردبیلى,
ج535/2 و ج240/1, مصطفوى, قم, 1331; (معجم رجال الحدیث), ج281/6; ج34/10;
ج239/5.
14. (وسائل الشیعه), ج155/14, ح7.
15. همان مدرک, ج229/15,
ح1.
16. (من لایحضره الفقیه), شیخ صدوق, ج278/3, دارالکتب الاسلامیة,
تهران.
17. (وسائل الشیعه), ج125/14.
18. (معجم رجال الحدیث),
ج284/10 ـ 285.
19. سوره (نساء), آیه 19.
20. مجله (فقه) شماره
یازدهم و دوازدهم, بهار و تابستان 76, مقاله (راههاى گریز از ربا در نگاه
امام خمینى و شهید صدر).
21. (مسالک الافهام), شهید ثانى, ج452/1,
دارالهدى, قم.
22. (جواهر الکلام), شیخ محمد حسن نجفى, ج183/31, بیروت.
23.
(مسأله حجاب) شهید مطهرى88/, انتشارات جامعه مدرسین, قم, 1361هـ.ش.
منبع:گنجینه معرفت
آداب رفتار با همسر
نویسنده:آیت الله ابراهیم امینی
الف : وظائف بانوان
شوهردارى
شوهردارى یعنى مواظبت و نگهدارى شوهر. شوهردارى کار سهل و آسانى
نیست که از هر زن بىلیاقت و نادانى ساخته باشد، بلکه کاردانى وذوق و سلیقه
و زیرکى مخصوص لازم دارد، زنیکه بخواهد شوهردارى کند باید دل او را بدست
آورد،اسباب رضایت خاطرش را فراهم سازد.مواظباخلاق و رفتارش باشد، به
کارهاى نیک تشویقش کند،از کارهاى بدنگهداریشکند،مواظب بهداشت و حفظ الصحه و
تغذیه او باشد.سعى کنداو را به صورت یک شوهرآبرومند و محبوب و مهربان در
آورد تا براى خانوادهاش بهترین سرپرست و براى فرزندانش بهترین پدر و مربى
باشد. خداوند حکیم قدرت فوق العادهاى به زن عطا فرموده است. سعادت و
خوشبختى خانواده در دست اوست ، بدبختى خانواده نیزدر دست اوست.
زن
میتواند خانه را به صورت بهشت برین در آورد، و میتواند بهصورت جهنم
سوزانى تبدیلش سازد، میتواند شوهرش را به اوج ترقىبرساند و میتواند به خاک
سیاهش بنشاند.زن اگر به فن شوهردارى آشنا باشد و وظائفى را که خدا برایش
مقرر فرموده انجام دهد میتواند ازیک مرد عادى بلکه از یک مرد بىعرضه و
بىلیاقتیک شوهر لائق و آبرومند بسازد. یکى ازدانشمندان مینویسد: زن قدرت
عجیبى دارد، مثل قضا وقدر است ، هر چه بخواهد همانست.( در آغوش خوشبختى ص
142 )
اسمایلز میگوید : اگر زن با تقوى و خوش خلق و کدبانویى در
خانهمحقر و فقیرى باشد آن خانه را محل آسایش و فضیلت و خوشبختىمیسازد.
ناپلئون
میگوید:اگر میخواهید اندازه تمدن و پیشرفت ملتى رابدانید به زنان آن
ملتبنگرید.
بالزاک میگوید: خانه بىزن عفیف ، قبرستان است.
شوهردارى
به قدرى در نظر اسلام اهمیت داشته که آنرا در ردیف جهاد در راه خدا قرار
داده، حضرت على (علیه السلام) میفرماید: جهاد زن به ایناست که خوب
شوهردارى کند. ( بحار الانوار ج 103 ص 252)
با توجه به اینکه جهاد در
راه خدا براىترقى و عظمت اسلام و دفاع از کشورهاى اسلامى و اجراى
عدالتاجتماعى بزرگترین عبادت است ارزش شوهردارى معلوم میشود.
رسول خدا
(صلی الله علیه واله) فرمود: هر زنیکه بمیرد در حالیکه شوهرشراضى باشد
داخل بهشت میشود.( محجة البیضاء ج 2 ص 70 ) رسول خدا (صلی الله علیه واله)
فرمود: زن نمیتواند حق خدا را ادا کند مگر اینکهحق شوهرش را ادا کند.(
مستدرک ج 2 ص 552)
محبت:
همه مردم تشنه
دوستى و محبتند.دوست دارند محبوب دیگرانباشند.دل انسان به محبت زنده
است.کسیکه بداند محبوب کسى نیستخودش را بیکس و تنها میشمارد.همیشه پژمرده و
افسرده است.خانممحترم ، شوهر شما نیز از این احساس غریزى خالى نیست.او هم
تشنهعشق و محبت است. قبلا از محبتهاى بىشائبه پدر و مادر برخوردار
بوداما از آنهنگام که پیمان زناشویى بستید خودش را در اختیار تو قرار داد.
انتظار دارد محبتهاى آنها را جبران کنى و از صمیم قلب دوستش بدارى.
شکسپیر
میگوید: چیزیکه در زن قلب مرا تسخیر میکند مهربانىاوست نه روى زیبایش. من
زنى را بیشتر دوست دارم که مهربانتر باشد.
خداوند بزرگ در قرآن شریف
به محبت و علاقهایکه در بین زن وشوهر وجود دارد اشاره فرموده آنرا یکى از
آیات قدرت خویش شمرده میفرماید:
یکى از آیات خدا اینست که همسرانى
برایتان آفریده تا بدانها آرامش پیدا کنید و میان شمادوستى و مهربانى نهاد.
(سوره روم:21)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: بعض زنها براى شوهرشان
بهترین غنیمت هستند: زنانیکه به شوهرشان اظهار عشق و محبت کنند. (مستدرک ج 2
ص 532)
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: بهترین زنان شما ،
زنهایىهستند که داراى عشق ومحبت باشند. (بحار ج 103 ص 235) امام صادق
علیه السلام فرمود: وقتى کسى را دوست دارى به او خبر بده. (بحار ج 74 ص
181)
احترام شوهر
هر کسى به شخصیتخویش
علاقهمند است.خودش را دوستدارد.دلش میخواهد دیگران به شخصیت او احترام
بگذارند.هر کسشخصیت او را محترم بشمارد محبوبش واقع میشود. ازتوهین
کنندگانمتنفر است.خانم محترم حب ذات و علاقه به احترام یک امر غریزى است
لیکن همه کس حاضر نیست احساس درونى شوهر شما را اشباع کند و بهوى احترام
بگذارد. در خارج منزل با صدها افراد گوناگون و بىادب برخورد میکند و بسا
اوقات مورد توهین قرار میگیرد.و به شخصیتش لطمه وارد میشود.از شما که یار و
غمخوارش هستیدانتظار دارد اقلا در خانهاحترامش کنید و شخصیت تحقیر شدهاش
را زنده گردانید. بزرگداشت او شما را کوچک نمیکند لیکن به او نیرو و
توانایى مىبخشد و براى کوشش وفعالیت آمادهاش میگرداند. خانم گرامى به
شوهرت سلام کن. همیشه بالفظ شما او را مخاطب قرار بده. موقع سخن گفتن کلامش
را قطع نکن. جلو پایش برخیز و به او احترام کن.با ادب حرف بزن. بر سرش داد
نزن. اگر با هم به مجلسى میروید او را مقدم بدار. او را با اسم صدا نزن
بلکه بانام فامیل و لقب مخاطب قرار بده. در حضور دیگران از او تجلیل و
تعریفکن. به فرزندانت سفارش کن از پدرشان احترام کنند. و اگر بىادبى
کردند توبیخشان کن. در حضور مهمانها نیز احترام شب گذار و باندازه آنها
بلکهزیادتر از او پذیرایى کن. مبادا در مجلس مهمانى وجود شوهرت را نادیده
بگیرى و تمام توجهت به مهمانها معطوف باشد. وقتى درب منزل را میزند سعى کن
خودت درب را باز نموده با لب خندان و چهره باز به استقبالش بروى. آیا
میدانى همین عمل کوچک چه اثر نیکویى در روح شوهرتخواهد گذاشت؟ شاید در
خارج منزل با دهها مشکل مواجه بوده و با روح پژمرده وارد منزل شود.استقبال
کردن شما با لب خندان روح تازهاى درکالبد خسته او دمیده دلش را آرامش
میدهد. ممکن استخانمها از اینسخن تعجب نموده بگویند: چه پیشنهاد عجیبى!
زن باستقبال شوهر برود وخوش آمد بگوید! شخص بیگانه وغریبى نیست تا احتیاجى
باستقبال وخوش آمد داشته باشد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
وظیفه زن این است که تادرب خانه به پیشواز شوهرش برود و به وى خوش آمد
بگوید. (مستدرک ج 3 ص 551)
امام صادق علیه السلام فرمود: هر زنى که از
شوهرش احترام کند وآزارش نرساند خوشبخت و سعادتمند خواهد بود. (بحار ج 103 ص
253)
پیغمبر اسلام فرمود: زن موظف است براى شوهرش طشت و حولهحاضر
کند و دستهایش را بشوید. (مستدرک ج 2 ص 551)
خوش
اخلاق باش
کسیکه خوش اخلاق باشد، با مردم خوشرفتارى کند، با لب
خندان سخن بگوید، در مقابل حوادث و مشکلات بردبار باشد، محبوب همه
است،دوستانش زیادند ، همه دوست دارند با او معاشرت و رفت و آمد کنند، عزیز و
محترم است، به ضعف اعصاب و بیماریهاى روانى مبتلا نمیشود ، بر مشکلات و
دشواریهاى زندگى پیروز میگردد ، از زندگى لذت میبرد ، و برمعاشرانش خوش
میگذرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «هیچ زندگانى گواراتر از
خوشاخلاقى نیست.» (بحار ج 71 ص 389)
اما کسیکه بد اخلاق باشد، با صورت
درهم کشیده با مردم ملاقاتکند، در مقابل حوادث و ناملایمات داد و فریادش
بلند شود، بیخود داد وقال راه بیندازد، تند خو و بد زبان باشد زندگى تلخ و
ناگوارى خواهد داشت، خودش همیشه ناراحت و معاشرینش در عذابند، مردم از او
متنفر واز معاشرتش گریزانند ، آب خوش از گلوى خودش و معاشرانش پائین
نمیرود، خواب و خوراک درستى ندارد. براى انواع بیماریها مخصوصا ضعف اعصاب
کاملا آمادگى دارد، همیشه اوقاتش تلخ و آه و نالهاش بلند است،دوستانش
کماند، محبوب کسى نیست.
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:«آدم
بد اخلاق نفس خودش را در رنج و عذاب دائم قرار میدهد.» (بحار جلد 73 ص
298)
خوش اخلاقى براى همه لازم است مخصوصا براى زن و شوهرضرورت دارد،
زیرا همیشه با هم هستند و ناچارند با هم زندگى کنند. امام صادق علیه السلام
فرمود:«خدا به آدم خوش اخلاق ثوابجهاد میدهد،صبح و شب برایش ثواب نازل
میشود. (بحار ج 71 ص 377) »
حضرت صادق علیه السلام فرمود:هر زنیکه
شوهرش را اذیت کند و اندوهگینش سازد و از رحمتخدا دور است. و هر زنیکه به
شوهرشاحترام بگذارد و آزارش نرساند و فرمانبردارش باشد خوشبخت ورستگار
است». (بحار ج 103 ص 253)
به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض شد:«
فلان شخص زن خوبى است. روزها روزه دارد وشبها عبادت میکند.لیکن بد اخلاق
استهمسایگانش را آزار میرساند».
فرمود:«هیچ خیر و خوبى ندارد.و از اهل
دوزخ میباشد (بحار ج 103 ص 253) ».
توقعات بیجا
امکانات
مالى و درآمد همه افراد یکسان نیست.همه نمیتوانند دریک سطح زندگى
کنند.هرخانوادهاى باید حساب دخل و خرج خودشانرا بکنند و بر طبق درآمدشان
خرج کنند.انسان همه طور میتواند زندگىکند.عاقلانه نیست که براى تهیه امور
غیر ضرورى دستبه قرض ونسیه بزند.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله
فرمود:«هر زنیکه با شوهرشسازگار نباشد و او را برچیزهائیکه فوق توانایى
اوست وادار کند اعمالشمورد قبول خدا واقع نمیشود و در قیامتمورد غضب
پروردگار جهان قرارمیگیرد (بحار ج 103 ص 244) ».
رسول خدا صلى الله
علیه و آله فرمود:هر زنیکه با شوهرشناسازگارى کند و به آنچه از جانبخدا
رسیده قناعت ننماید و بر شوهرشسختگیرى کند و بیش از حد توانایى خواهش
کنداعمالش قبول نمیشود وخدا بر او خشمناک خواهد بود (بحار ج 76 ص 367) ».
پیغمبر
اسلام فرمود:«بعد از ایمان به خدا نعمتى بالاتر از همسرموافق و سازگار
نیست (مستدرک ج 2 ص 532) ».
شوهرت را دلدارى بده
دشوارى
زندگى بر دوش مرد است. مخارج خانواده را بهر طورشده باید تامین کند، در
خارج منزل با صدها مشکل مواجه میشود، ممکناست مورد توهین یا توبیخ رئیس
قرار بگیرد، ممکن استبا اذیت وکارشکنى همکارانش برخورد کند،ممکن است
مطالباتش را نتواند وصولکند، ممکن است محل چک و سفتههایش را نتواند تامین
کند، ممکن استبه کسادى بازار و عدم درآمد برخورد نموده باشد ، ممکن
استشغلمناسبى پیدا نکند،گرفتاریهاى مردیکى دو تا نیست، در زندگى روزمره
باصدها از این قبیل حوادث برخورد میکند، آنهم نه یک مرتبه و دو مرتبه بلکه
دائما و پیوسته،کمتر اتفاق میافتد روزیکه ناراحتى تازهاى نداشته باشد،
بیخود نیست که عمر مردها غالبا کوتاهتر از زنهاست.آخر اعصاب یکنفر چقدر
میتواند حوادث و ناراحتىها را تحمل کند! انسان در اینگونه مواقع احتیاج
شدیدى دارد به شخص دلسوز مهربانیکه دلداریش بدهد وروح و اعصابش را تقویت
کند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:«در دنیا چیزى بهتر از همسرشایسته
وجود ندارد. زنیکه شوهرش از دیدار او مسرور و شاد گردد (بحار ج 103 ص 217)
».
حضرت رضا علیه السلام فرمود:«یک دسته زنها آنهایى هستند که زیاد
بچهدار میشوند، مهربان و با عاطفه هستند، در سختیها و پیش آمدهاى
روزگار،در امور دنیا و آخرت پشتیبان شوهرشان هستند، به زیان او کار نمیکنند
و گرفتاریهایش را زیاده نمیگردانند. (مستدرک ج 2 ص 534.) ».
سپاسگزار باش
امام صادق علیه السلام فرمود:«
بهترین زنهاى شما زنى است کهوقتى شوهرش چیزى آورد سپاسگزارى کند و اگر
نیاورد راضى باشد (بحار ج 103 ص 239) ».
حضرت صادق علیه السلام
فرمود:«هر زنى که به شوهرش بگوید: از تو خیرى ندیدم تمام اعمالش باطل و از
درجه اعتبار ساقط میگردد. (شافى ج 2 ص 139) »
رسول خدا صلى الله علیه و
آله فرمود:«کسى که از احسان مردمقدردانى نکند شکر خداى رانیز بجاى
نمیآورد (وسائل ج 11 ص 542) ».
عیبجویى نکن
هیچکس
بىعیب نیست،یا کوتاه استیا دراز،یا سیاه رنگ استیا رنگ پریده،یا چاق
استیالاغر اندام یا دهانش بزرگ استیاچشمهایش کوچک،یا بینىاش بزرگ استیا
سرش طاس، یاتندخواستیا ترسو،یا کم حرف استیا پر مدعا،یا دهانش بدبو
استیا پاهایش،یا بیمار استیاپر خور،یا ندار استیا بخیل،یا آداب زندگى را
بلد نیستیا بد زبان است،یا کثیف استیابىادب.
از این قبیل عیوب در
هر مرد و زنى وجود دارد.
آرزوى هر مرد و زنى اینست که همسر ایدهآلى
پیدا کند که از تمامعیوب و نواقص خالى بودهنقطه ضعفى نداشته باشد.لیکن
کمتر اتفاقمیافتد که به مطلوب خیالى خویش دستیابد.
رسولخدا
فرمود:«عیبى بالاتر از این نیست که انسان عیوبدیگران را ببیند اما از
عیبهاىخودش غافل باشد (بحار-ج 73 ص 385) ».
چرا یک عیب کوچک را به قدرى
بزرگ میکنى و دربارهاشغصه میخورى که بنیاد زندگى وکانون انس و مودت را
بر هم مىزنى؟
عاقل و با هوش باش،دست از هوسبازى و سبک مغزى
بردار،عیبهاىکوچک را ندیده بگیر،بااظهار محبت کانون خانوادگى را گرم کن تا
ازنعمت انس و محبتبرخوردار گردى،مواظبباش عیب شوهرت را نه درحضور و نه در
غیابش بزبان نیاورى زیرا رنجیده خاطر و مکدرمیگردد،در صدد عیبجویى بر
میآید،محبت و علاقهاش کم میشود،پیوسته در حالجدال وستیزه خواهید بود،اگر
با همین وضع بزندگى ادامه دهید زندگىناگوارى خواهید داشت، واگر کار به
طلاق و جدایى خاتمه یابد که بد ازبدتر.
البته اگر عیب قابل اصلاحى
داشته باشد میتوانى در صدداصلاحش بر آیى،لیکن در صورتىامکان موفقیت دارى که
با نرمى و مداراو صبر و حوصله و بصورت خیرخواهى و خواهش وتمنا رفتار کنى،
نه بهعنوان عیبجویى و اعتراض،سرزنش و ایراد،قهر و دعوا.
حجاب
اسلامى
زن و مرد گر چه در بسیارى از امور اشتراک دارند لیکن
امتیازات ویژهاى نیز دارند.یکى ازامتیازات مهم آنان اینست که زن موجودى
استظریف و لطیف و زیبا و محبوب.زن دلبراست و مرد دلداده زن جاذباست و مرد
مجذوب،مرد دوستدار است و زن دوست داشتنى.هنگامیکه مرد با زنى ازدواج
میکند مىخواهد تمام خوبیها و زیبائیهاى این موجود ظریف رادر انحصار خویش
ببیند. زنى را دوست دارد که زیبائیها، دلبریها و طنازیها ،شوخیها
وخوشمزهگیها، و همه چیزش را در انحصار شوهرشقرار دهد و نسبتبه مردان
بیگانه جدا اجتناب نماید . مرد بسیار غیور است و نمىتواند تحمل کند که مرد
بیگانهاى به همسرش نگاهکند یا با او درارتباط و آمیزش باشد، بگوید و شوخى
کند و بخندد و چنین عملى راتجاوز به حق مشروع خویش میداند.و از همسرش
انتظار دارد که با رعایت پوشش و حجاب اسلامى و با تقید به ضوابط شرعى و
قوانیناخلاقى و با حفظ متانت و حجب و حیاء اسلامى شوهرش رادر اینخواسته
مشروع کمک و یارى نماید. هر مرد مؤمن و غیورى چنینخواستهاى را دارد.اگر
همسرش به این وظیفه اسلامى و اجتماعى عملکرد او نیز با آرامش خاطر زندگى
میکند و براى تامین نیازمندیهاىخانوادهاش تلاش مینماید و بر محبتش اضافه
میگردد.و همین صفا و محبتسبب میشود که او نیز به زنان بیگانه بىتوجه
باشد.اما اگر مرد مشاهده کرد که همسرش تقیدى به حجاب و پوشش اسلامى ندارد و
زیبائیهایش را در معرض دید مردان بیگانه قرار میدهد و با آنها نیز
درارتباط و تماس است شدیدا ناراحت میشود زیرا حق انحصارى خویش راتضییع شده
و در معرض دید دیگران مىبیند.و مسؤولیت این امر رابرعهده همسرش
مىداند.چنین مردى همواره پریشان خاطر و بدبین است.
محبت و صفایش
نسبتبه خانواده تدریجا کم میشود.
بنابراین صلاح جامعه و بانوان در این
است که پوشیده و محجوبباشند و متین و بدون آرایش از منزل خارج شوند و
زیبائیهاى خودشان رادر معرض دید همگان قرار ندهند.
رعایتحجاب یک وظیفه
اسلامى است.خدا در قرآن مىفرماید:
به زنان مؤمن بگو: از مردان بیگانه
چشم بپوشند.و فروج و اندام خویشتن را از نگاه دیگرانمحفوظ بدارند، و محل
زیبائیها و زینتهاى خویش را براى اجانب آشکار نسازند، مگر آنچه راکه طبعا
آشکار است (مانندصورت و دستها) و روسریهاى خودشان را بر سینهها بیندازند
(تا خوب پوشیده شود) و زینت و جمالشان را جز براى شوهر و پدر و پدر شوهر و
پسران خود وپسران شوهر، و برادران و فرزندان برادر و فرزندان
خواهر...آشکار نسازند (14)
آرى رعایتحجاب و پوشش اسلامى از جهات مختلف
به نفع بانوان است:
1- بهتر مىتوانند مقام و منزلت و ارزش وجودى
خودشان را دراجتماع محفوظ بدارند، وخویشتن را از معرض دید چشمهاى
بیگانگاننگه دارند.
2- بانوان با رعایت پوشش اسلامى بهتر مىتوانند
مراتب وفادارى و علاقه خودشان را نسبتبه همسرشان باثبات رسانند و درآرامش
و صفا و گرمى خانواده کمک نمایند و از بوجود آمدن بدبینى واختلافات و
مشاجرات جلوگیرى بعمل آورند.و در یک کلام، بهترمىتوانند دل شوهر را بدست
آورند و جایگاه خویش را تثبیت نمایند.
3-با رعایت حجاب اسلامى جلو چشم
چرانیها و لذتجوئیهاىغیر مشروع بصرى مردان بیگانه را می گیرند و بدین
وسیله از اختلافات وبدبینیهاى خانوادهها مىکاهند و به استحکام و ثبات و
آرامش آنها کمکمی نمایند.
4-با رعایت پوشش اسلامى بهترین کمک را به
نسل جوان ومردان مجردى که امکان ازدواج ندارند انجام میدهند و از فسادها و
انحرافها و ضعف اعصابهاى جوانان که نتائجسوئش درنتیجه عائد خود بانوان
خواهد شد جلوگیرى میکنند.
5-اگر همه بانوان حجاب اسلامى را کاملا رعایت
نمایند، هرزنى که همسرش از منزل خارج میشود اطمینان دارد که در برابر بد
حجابیها و طنازیها و خودنمائیهاى زنان کوچه و بازار قرارنمیگیرد- تا دلش
راببرند و از محبت و علاقهاش نسبتبه خانواده بکاهند.
آرى اسلام چون
از آفرینش ویژه زن آگاه است و او را یک رکنمهم اجتماع میداند که نسبتبه
صلاح و فساد جامعه نیز مسؤلیت دارد، ازاو مىخواهد که در انجام این مسؤلیت
بزرگفداکارى نماید و با رعایتحجاب اسلامى از مفاسد و انحرافهاى اجتماعى
جلوگیرى کند و درثباتو آرامش و عظمت ملتخویش بکوشد. و یقین بداند که در
انجام اینمسؤولیت بزرگ الهى بهترین پاداش را از خداوند بزرگ دریافتخواهد
نمود.خانم گرامى!ا گر به آرامش و ثبات خانواده و اعتماد و اطمینانشوهرت
علاقه دارى،اگر به مصالح واقعى جامعه بانوان مىاندیشى،اگر بهسلامت روانى
جوانان و جلوگیرى از انحراف و لغزش آنان فکر مىکنى،اگرمىخواهى بانوان را
از معرض چشم چرانى بیگانگان و فریب دادن و بانحراف کشیدن آنان نجات دهى، و
اگر مىخواهى رضایتخدا را جلبکنى و یک مسلمان مؤمن و فداکار باشى،پوشش و
حجاب اسلامى راهمواره رعایت کن. و زیبائیها و آرایش خودت را در معرض دید
بیگانگان قرار نده.گر چه در داخل منزل و با خویشان نزدیک باشد.داخل منزل
وخارج آن، درمجالس مهمانى و در خارج فرقى ندارد. برادر شوهر، پسربرادر
شوهر،شوهر خواهر شوهر، شوهر خواهر خودت شوهر عمهات، شوهر خالهات، پسر
عمهها، پسر دائیها، همه اینها به تو نامحرم هستند واجب استحجاب اسلامى را
رعایت کنى گر چه در منزل خودتان یا درمجلس مهمانى باشید.اگر نسبت باینها
حجاب را رعایت نکنى هم مرتکبگناه میشوى هم شوهرت را قلبا ناراحت میکنى.
ممکن استشوهرت برزبان نیاورد ولى یقین داشته باش که ناراحت میشود و به صفا
و صمیمیت خانوادگى شما لطمه وارد میگردد.
اما نسبتبه محارم مانند،
پدر شوهر و پدر خودت برادر خودت، فرزندان برادر، فرزندان خواهر، رعایتحجاب
لازم نیست.لیکن تذکراین نکته لازم است که بهتر است نسبت باینها هم تاحدى
حریم قائلشوى.و آرایش کرده و با لباسهائى که براى شوهرت مىپوشى، نزد
اینها نیزظاهر نشوى. گر چه شرعا جایز باشد. زیرا اکثر مردها حتى در
اینموارد ناراحت میشوند، وحفظ اعتماد و آرامش قلبى آنها لازم و مفیداست و
براى بقاء و ثبات و آرامش خانواده سودمند میباشد.
خطاهاى
شوهرت را ببخش
به غیر از معصوم همه کس خطا و لغزش دارد.دو نفر
که با هم زندگى میکنند و از جهتى تشریک مساعى و همکارى دارند باید
لغزشهاى یکدیگر را ببخشند تا زندگى آنها ادامه پیداکند.اگر بخواهند در این
باره سختگیرى کنند ادامه همکارى غیر ممکن میشود.دو نفر شریک، دو
نفرهمسایه، دو نفر رفیق، دو نفر همکار، دو نفر زن و شوهر باید در
زندگىاجتماعى داراى گذشت باشند. هیچ زندگى اجتماعى به مقدار
زندگىخانوادگى احتیاج به گذشت ندارد.اگراعضاء یک خانواده بخواهند سختگیرى
بعمل آورند و خطاهاى یکدیگر را تعقیب کنند یا زندگى آنها ازهم مىپاشد یا
بدترین زندگى را خواهند داشت.
خانم محترم، ممکن است از شوهر شما خطا یا
خطاهایى صادرشود.ممکن است از روى خشم و غضب به شما اهانت کند.ممکن است
ناسزائى از دهانش بیرون آید. ممکن است از خود بیخود شده شما رابزند، ممکن
استیک مرتبه به شما دروغ بگوید، ممکن است کارى را انجامدهد که مورد پسند
شما نباشد،از این قبیل خطاها براى هر مردى امکان دارد،اگر بعدا احساس کردى
که از کردار خویش پشیمان شده او را ببخش و موضوع را تعقیب نکن.اگرعذرخواهى
کرد فورا قبول کن.اگر پشیمان شده لیکن زیر بار عذرخواهى نمىرود در
صددنباش مجرمیت وى را باثبات رسانى، زیرا به شخصیت او لطمه وارد میشود،
ممکن استدرصدد تلافى برآید، خطاهاى شما را تعقیب کند، ممکن است کارتان
بهنزاع و جدال و حتى جدائى بکشد اما اگر سکوت کردى و خطایش رانادیده گرفتى
در شکنجه وجدان قرارمىگیرد و به طور مسلم از کردارخویش پشیمان خواهد شد،
آنگاه شما را یک زن با گذشت فهمیده فداکارعاقل خواهد شناخت،مىفهمد که به
زندگى و خانواده و شوهرعلاقهمند هستى، قدر ترا مىشناسد و محبتش چند برابر
خواهد شد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«زن بد ، عذر شوهرش
رانمىپذیرد و خطاهایش رانمىبخشد (بحار جلد 103 ص 235) ».
در خانه هم تمیز و زیبا باشید
پیغمبر اسلام (صلی
الله علیه واله) فرمود:«هر زنیکه خودش را خوشبو کند و ازمنزل خارج شود تا
به خانه بر نگردد از رحمتخدا دور خواهد بود (بحار ج 103 ص 247) ».
رسول
خدا فرمود : « بهترین زنان شما زنى است که مطیع شوهرشباشد. براى او آرایش
کندولى زینتش را براى بیگانگان ظاهر نسازد . و بدترین زنان شما زنى است که
در غیاب شوهرش زینت کند (بحار ج 103 ص 235) ».
خانم گرامى، بدست آوردن
دل یک مرد آن هم براى همیشه کارسادهاى نیست.پیش خود نگو: او که مرا دوست
دارد پس چه احتیاجىدارم به سر و وضع خودم برسم و برایش دلربایى کنم؟ باید
عشق او رابراى همیشه نگهدارى کنى.
یقین بدان که شوهرت دوست دارد همیشه
تمیز و مرتب و زیبا باشى و لو به زبان نیاورد،اگر برطبق خواستههاى باطنى
او رفتار نکنى و در منزل به خودت نرسى ممکن است در خارج منزل چشمش به زنان
تمیز آرایشکرده بیفتد و از تو دلسرد شده و از راه منحرف گردد، وقتى
خانمهاى تمیز و مرتب را دید و آنها را با سر و وضع کثیف و نامرتب تو مقایسه
کرد خیال میکند فرشتگانى هستند که از آسمان نازل شدهاند! تو هم در خانه
برایشآرایش کن و لباس خوب بپوش و دلبرى و طنازى کن تا بفهمد که تو ازآنها
کمتر نیستى بلکه بهتر و زیباتر هستى، درآنصورت مىتوانى بدوامعشق او
امیدوار باشى و براى همیشه دلش را مسخر گردانى.
حضرت باقر علیه السلام
فرمود:« بر زن لازم است خودش راخوشبو کند ، بهترین لباسهایش را بپوشد، به
بهترین وجه زینت کند و باچنین وضعى صبح و شب با شوهرش ملاقات کند (بحار ج
103 ص 228) ».
امام صادق علیه السلام فرمود:«زن نباید آرایش و زینت را
ترککند گر چه به یک گلوبند باشد، نباید دستش را بدون خضاب بگذارد گر چه
به کمى از حنا باشد، حتى زنهاى پیر همنباید زینت و آرایش را ترک نمایند
(شافى ج 2 ص 138) ».
مدیریت او را بپذیر
رسول
خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«زن خوب به حرف شوهرشگوش میدهد و مطابق
دستوراتش عمل میکند». (بحار ج 103 ص 235)
زنى از رسول خدا پرسید:«زن
نسبتبه شوهرش چه وظیفهاىدارد؟فرمود:باید از وى اطاعت کند و از فرمانش
تخلف ننماید (بحار ج 103 ص 248) ».
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله
فرمود:«بدترین زنها زن لجباز ویک دنده است (مستدرک ج 2 ص 532) ».
رسول
خدا فرمود:«بدترین زنها کسانى هستند که هم نازا و هم کثیف و لجباز و نافرما
نباشند (شافى ج 2 ص 129) ».
نظافت
یکى از
وظائف مهم خانهدارى تمیز کردن منزل و اسباب و لوازم زندگى است. نظافت
به بهداشت و حفظ سلامتى اهل خانه کمک میکند وجلو بسیارى از بیماریها را
میگیرد.زندگى کردن در خانه تمیز مسرتبخش و دلپذیر است، مرد را به سوى
منزل متمایل میسازد،اسباب آبرو وسربلندى خانواده است، بدین جهت رسول خدا
فرمود:«دین بر نظافت پایهگذارى شدهاست.» (محجة البیضاء ج 1 ص 166)
شارع
مقدس اسلام درباره نظافت سفارشهاى زیادى نموده که به پارهاى از آنها از
باب نمونه اشاره میشود:
امام صادق علیه السلام فرمود:«خدا زیبا بودن و
زینت کردن رادوست دارد . و تظاهر به ندارى و فقر را مکروه دارد. دوست دارد
آثارنعمتهایش را بر بندهاش ببیند . لباسش نظیف و پاکیزه باشد، بوى
خوشاستعمال کند.خانهاش را زینت نماید.خانه و اطرافش را جاروب کند. قبل
از غروب چراغ را روشن کند. زیرا این عمل فقر را از خانه دور میکند وروزى
را زیاد میگرداند (بحار ج 79 ص 300) ».
رسول خدا صلى الله علیه و آله
فرمود:«آدم کثیف بد بندهاى است» (بحار ج 76 ص 175) .
حضرت على علیه
السلام فرمود:«تارهاى عنکبوت را ازخانههایتان بگیرید زیرا ترک کردن آنها
باعث ندارى میشود» (شافى ج 1 ص 208) .
رسول خدا صلى الله علیه و آله
فرمود:«خاکروبهها را شب در خانهنگذارید بماند زیرا جایگاه شیطان میشود»
(بحار ج 76 ص 175) .
پیغمبر اسلام فرمود:«خاکروبهها را پشت درب منزل
نریزید زیراجایگاه شیطان میشود» (بحار ج 76 ص 177) .
رسول خدا صلى الله
علیه و آله فرمود:«لباس انسان باید همیشهپاکیزه و تمیز باشد» (شافى ج 1 ص
208) .
پیغمبر اکرم فرمود:«دستمال چرب را در خانه نیندازید زیرا
جایگاهشیطان میشود» (شافى ج 1 ص 215) .
حضرت صادق علیه السلام
فرمود:«شستن ظرفها و تمیز کردناطراف خانه روزى را زیاد میکند» (بحار ج 76 ص
176) .
حضرت صادق علیه السلام فرمود:«ظرفها را بدون روپوشنگذارید
زیرا شیطان آب دهن درآنها انداخته از آنها استفاده میکند» (بحار ج 76 ص
176) .
حضرت صادق علیه السلام فرمود:«میوهها داراى سمومى هستند. آنها
را خوب بشویید آنگاه میل کنید» (شافى ج 2 ص 124) .
حضرت کاظم علیه
السلام فرمود:«یک روز در میان،به حمام رفتنانسان را فربه میکند» (شافى ج 1
ص 209) .
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«اگر بر امتم دشوار
نمیشد واجب میکردم در موقع هر وضویى مسواک کنند» (شافى ج 1 ص 210) .
حضرت
صادق علیه السلام فرمود:« ناخن گرفتن در روز جمعه از بیمارى جذام و جنون و
پیسى و کورى جلوگیرى میکند» (شافى ج 1 ص 211) . روایتشده که:«زیر ناخنها
خوابگاه شیطان است».
حضرت على علیه السلام فرمود:«شستن دستها قبل از
غذا و بعد ازآن عمر را زیاد میگرداند واز چرکین شدن لباسها مانع میشود و
چشم رانورانى میگرداند» (شافى ج 2 ص 123) .
وظائف
مردان
سرپرستخانواده
زن و شوهر
دو رکن بزرگ خانواده هستند لیکن مرد بدان جهت کهآفرینش ویژهاى دارد و از
جنبه تعقلات قوىتر است رکن بزرگ و سرپرست خانواده محسوب میشود.
خداوند
بزرگ نیز او را به عنوان قیم و سرپرستخانواده شناختهدر قرآن کریم
میفرماید: مردها سرپرست زنان میباشند، زیرا خدا بعضکسان را بر بعض دیگر
برترى داده است (سوره نساء آیه 34) . چون بدین مقام شناخته شده طبعا وظائف
سنگینتر و دشوارترىهم خواهد داشت. اوست که میتواند با تدبیرات عاقلانه
خویش خانواده را به بهترینوجه اداره کند و اسباب خوشبختى و سعادت آنان را
فراهم سازد و محیط خانه را همانند بهشت برین مرتب و منظم گرداند، و همسرش
را به صورت فرشتهاى در آورد. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:مرد
سرپرستخانوادهاست و هر سرپرستى نسبتبه زیردستانش مسؤولیت دارد (مستدرک
جلد 2 ص 550) . مردى که مدیر خانواده است باید بدین نکته توجه داشته باشد
که زن نیز انسانى است مانند مرد.خواستهها و آرزوها و حق حیات و
آزادىدارد. باید بداند که زن گرفتن به معناى برده گرفتن نیست بلکه به
معناى انتخاب شریک در زندگى و یار و مونس گرفتن است. باید به
خواستههاىدرونى و آرزوهاى او نیز توجه داشته باشد. چنان نیست که مرد مالک
مطلق زن و مطلق العنان باشد. زن نیز حقوقى بر گردن شوهر دارد.
خداوند
بزرگ در قرآن مجید میفرماید: همانطور که زنها نسبتبهشوهرانشان وظائفى
دارند حقوقى هم بر گردن آنها دارند و مردان را بر آنها برترى هست (سوره
بقره آیه 228) .
زندارى
چنانکه شوهردارى
بزرگترین وظیفه یک بانوى خانهدار بوده درشریعت اسلام در ردیف جهادقرار
گرفته است همچنین زندارى بزرگترینو ارزندهترین عمل یک مرد زندار بوده
رازسعادتمندى خانواده میباشد.
اما زندارى کار آسانى نیستبلکه رموزى
دارد که هر کس کاملا بدانها آشنا باشد میتواند همسرش را مطابق دلخواه به
صورت یک بانوى ایدهآل بلکه فرشته رحمت درآورد.
مردیکه بخواهد واقعا
زندارى کند باید اخلاق و روحیات همسرشرا کاملا بدست آورد،ازخواستههاى
درونى و تمایلات نفسانى او آگاه شودو بر طبق آنها برنامه زندگى را مرتب
سازد.به وسیله اخلاق و رفتار خویشچنان در او نفوذ کند و دلش را بدست آورد
که به خانه و زندگى دلگرم شدهاز روى عشق و علاقه خانهدارى کند.
زندارى
کلمه جامع و مبهمى است که احتیاج به شرح و توضیحدارد.در مباحث آینده
موردشرح و بسط قرار خواهد گرفت.
مهرورزى کن
زن
کانون محبت و یک موجود صد در صد عاطفهاى است. از وجودش مهر و محبت
میبارد.
حیات و زندگى او به عشق و علاقه بستگى دارد.دلش میخواهدمحبوب
دیگران باشد.هر چه محبوبتر باشد شادابتر خواهد بود. براى بدست آوردن
محبوبیت تا سر حد فداکارى کوشش میکند.اگر بداند محبوب کسى واقع نشده خودش
را شکستخورده و بىاثر پنداشته دائما پژمرده و افسرده خواهد بود.بدین جهت
میتوان به طور قطع مدعى شد که بزرگترین رمز زندارى اظهار محبت و علاقه
است.
مهر و محبتخانوادگى از همه چیز ارزشدارتر است بدین جهت خداوند
بزرگ در قرآن مجید آنرا یکى از آثار قدرت و نعمتهاى بزرگشمرده بر بندگان
منت نهاده میفرماید:
«یکى از آیات خدا اینست که همسرانى برایتان آفرید
تا با آنان انس بگیرید.و در میانتان محبت و مهربانى افکند.و در این موضوع
براى اهلتفکر آیاتى هست (سوره روم آیه 31) ».
امام صادق علیه السلام
فرمود:زن از مرد آفریده شده و تمام توجهش به سوى مردها معطوف میباشد.پس
همسرانتان را دوستبدارید (بحار جلد 103 ص 226) .
حضرت صادق علیه
السلام فرمود:هر کس از دوستان ما باشد بههمسرش بیشتر اظهارمحبت میکند
(بحار جلد 103 ص 223 ) . رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود:هر چه ایمان
انسان کاملتر باشد بههمسرش بیشتر اظهار محبت مینماید (بحار جلد 103 ص 228)
.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:یکى از اخلاق پیمبران اینست که
نسبتبههمسرانشان محبت دارند (بحار جلد 103 ص 236) .
پیغمبر فرمود:این
سخن مرد که به همسرش میگوید: واقعا ترادوست دارم، هرگز از قلبش خارج نخواهد
شد (شافى جلد 2 ص 138) .
گر چه محبت باید از صمیم قلب باشد تا در دل
طرف اثر بگذارد، زیرا دلها با هم راه دارند ، لیکن به محبت قلبى تنها هم
نباید اکتفا کرد، بلکهلازم است صریحا آنرا اظهار نمود.درصورتى میتوان
انتظار نتیجه داشتکه آثار محبت در زبان و افعال و رفتار شخص نمایان باشد.
صریحا
و بدون احتیاط به همسرت اظهار عشق و علاقه کن:درحضور و غیاب از وى
تعریفکن،اگر به سفر رفتى برایش نامه بنویس واز درد فراق بنال.گاهى برایش
تحفهاى خریده تقدیمش کن.اگر دسترسىبه تلفن دارى گاه گاهى از احوالش جویا
شو.
به همسرت احترام بگذار و خوش اخلاق باش
زن
نیز مانند مرد خودش را دوست دارد و به حفظ شخصیتخویش علاقهمند است.
دوست
دارد محترم و گرامى باشد.از تحقیر و توهین رنجیده خاطرمیگردد.اگر مورد
احترام قرار بگیرد احساس شخصیت نموده و به کار وزندگى دلگرم میشود.از
احترام و احترام کننده خوشش میآید ، از توهین وتوهین کننده متنفر میباشد.
آقاى
محترم! همسرت حتما از شما انتظار دارد که بیش از دیگران به وى احترام
بگذارى.البته حق دارد چنین انتظارى را داشته باشد.زیرا ترا شریک زندگى و
بهترین یار واقعى خویش میداند.
حضرت صادق (علیه السلام) از پدرش نقل
کرده که فرمود: هر کس زنگرفت باید او را گرامى و محترم بشمارد (بحار جلد
103 ص 224) .
رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود:هر کس مسلمانى را
گرامى بدارد خدا اورا گرامى خواهد داشت (بحار جلد 74 ص 303) . پیغمبر اسلام
(صلی الله علیه واله) فرمود: زنان را گرامى نمیدارند مگر افراد بزرگوار.و
به آنان توهین نمیکنند جز مردم پست و فرومایه.
رسول خدا (صلی الله علیه
واله) فرمود:هر کس به خانوادهاش توهین کند خوشىزندگى را از دستخواهدداد
(مواعظ العددیه ص 151) .
رسول خدا (صلی الله علیه واله)
فرمود:کاملترین مردم از جهت ایمان،خوش اخلاقترین آنها میباشد. بهترین شما
کسى است که نسبت بهخانوادهاش احسان کند. (بحار ج 103 ص 226)
پیغمبر
اسلام (صلی الله علیه واله) فرمود: هیچ عملى بهتر از اخلاق خوب نیست. (شافى
ج 1 ص 166)
امام صادق علیه السلام فرمود: نیکوکارى و حسن خلق خانهها
را آباد و عمرها را زیاد میکند. (شافى ج 1 ص 166)
امام صادق (ع) فرمود:
شخص بد اخلاق خودش را در عذابمیدارد. (شافى ج 1 ص 176)
لقمان حکیم
فرمود: مرد خردمند باید در بین خانوادهاش مانندکودک باشد و رفتار مردانه
رابراى خارج منزل بگذارد. (محجة البیضاء ج 2 ص 54)
رسول خدا (صلی الله
علیه واله) فرمود: عیشى بهتر از خوش اخلاقى نیست. (بحار ج 71 ص 389)
پیغمبر
اسلام (صلی الله علیه واله) فرمود: اخلاق خوب نصف دین میباشد. (بحار ج 71 ص
385)
وقتى سعد بن معاذ که یکى از اصحاب بزرگ رسول خدا و مورد احترام
آنجناب بود درگذشترسول اکرم مانند صاحبان عزا با پاى برهنهدر تشییع
جنازهاش شرکت نمود. بدست مبارکخویش جنازه را در قبرنهاده روى آنرا
پوشاند.در آنهنگام مادر سعد که آن همه احترام را ازرسولخدا مشاهده نمود
فرزندش سعد را مخاطب قرار داده گفت:اى سعدبهشت گوارایتباد.
پیغمبر اکرم
فرمود:اى مادر سعد!این چنین مگو.زیرا سعد را درقبر فشار سختى وارد شد.بعدا
علت فشار قبر سعد را از آنحضرت پرسیدند.فرمود: علتش آن بود که با
خانوادهاش بداخلاقى میکرد (بحار ج 73 ص 298) .
لغزشهایش
را ندیده بگیر
بشر جائز الخطاست.جز معصوم همه کس در زندگى
اشتباه ولغزش دارد.ممکن است از روى جهالت و نادانى کارهاى ناروایى را انجام
دهد.در این جهتبین زن و مرد فرقى نیست. براى زندر زندگىزناشویى حتما
لغزشها و اشتباهاتى اتفاق خواهد افتاد.ممکن است از باب نادانى یاعدم توجه
یا شدت عصبانیت، نسبتبه شوهرش بىادبى کند. ممکن استحرف نیشدار یا زشتى
از دهانش خارج شود.ممکن است ازحال طبیعى خارج شود و داد و قال راه بیندازد
.ممکن است بدون اجازه شوهر بلکه با نهى او کاری را انجام دهد.ممکن است در
اثر بىاحتیاطى یا نادانى یا بىتوجهى یک ضرر مالى وارد سازد.و دهها از
این قبیل امور کهکم یا بیش براى هرخانوادهاى اتفاق خواهد افتاد.
البته
در این جهت تردید نیست که زن و شوهر باید همدیگر را راضى نگه دارند و از
کارهایی که اسباب کدورت و دلخورى است جدا اجتناب نمایند.لیکن کمتر اتفاق
میافتد که زن و شوهراصلا خطا و لغزشنداشته باشند.
بعضى از مردها خیال
میکنند که در مورد خطاها و لغزشهاى زن و لوخیلى کوچک باشد بایدکاملا
سختگیرى و مؤاخذه کرد تا تکرار نشود.
امام سجاد علیه السلام فرمود:حق زن
بر تو اینست که نسبت باو مهربانى کنى زیرا زیر دست تو مىباشد.و طعام و
لباسش بدهى. و نادانیهایش را ببخشى (بحار ج 74 ص 5) .
از امام صادق
(علیه السلام) سئوال کردند زن چه حقى بر شوهرش دارد کهاگر آن را ادا کند
نیکوکارشمرده مىشود؟فرمود:غذا و لباسش را بدهد وکارهایى را که از باب
نادانى انجام مىدهد ببخشد (شافى ج 2 ص 139) .
رسول خدا (صلی الله علیه
واله) فرمود: مثل زن مثل استخوان کج است که اگر بحال خودش گذاشتى مىتوانى
از آن استفاده کنى لیکن اگر خواستى صافش کنى خواهد شکست (وسائل ج 14 ص
123) .
امام صادق (علیه السلام) فرمود:کسیکه زیر دستانش را بخاطر
خطاهاىکوچک تنبیه کند نبایدانتظار بزرگى و ریاست داشته باشد (بحار ج 75 ص
272) .
تنبیه
زن و شوهر گر چه یک زندگى
مشترک خانوادگى را تشکیلمیدهند و باید در اداره امورمنزل تشریک مساعى
نمایند لیکن بهر حال دربعض موارد اختلاف سلیقه هم دارند.مرد میلدارد تمام
امور خانواده مطابق خواستخودش انجام بگیرد و زن مطیع او باشد،بر عکس زن
هم همین خواست و تمایل را دارد.در اینجاست که صدور اوامر و نواهى ازطرفین
آغاز میشود ومخالفتها و کشمکشها شروع مىگردد.بهترین راه حل اینست که زن و
شوهر دست از امر ونهى بردارند و در موارداختلاف با مشورت و تبادل نظر به
تفاهم برسند،و اگر دست از زورگوئى ولجبازى بردارند غالبا به تفاهم مىرسند و
مشکلى بوجود نخواهد آمد.لیکنهیچیک از آنها حق ندارد عقیدهاش را بر دیگرى
تحمیل کند و او رامجبور نماید که مطابق دستورش عمل کند،و در صورت تخلف حق
ندارد توبیخ یا تنبیهش کند.لیکن بعضی مردها به بهانه اینکه قیم و
سرپرستخانواده هستند چنین حقى را براى خودشان قائل هستند.به خودشان
حقمیدهند که مطابق دلخواهشان امر و نهى کنند.و همسرانشان راموظف میدانند
که مطیع دستوراتشان باشند و هرگز تخلف نکنند.و در صورتتخلف او رامورد عتاب
و خطاب و توبیخ و تهدید قرار میدهند.و چنینرفتارى را حق خویش
مىپندارند.حتى گاهى به ضرب و شتم و اذیت اقداممینمایند. در صورتیکه مرد
حق اذیت و آزار و کتک زدن به همسرش راندارد.مردان زمان جاهلیت که از عاطفه و
انسانیت کم بهره بودندهمسرانخودشان را مورد اذیت و آزار و ضرب و شتم قرار
میدادند و پیامبر اسلامبراىجلوگیرى از این عمل زشتبه پا خاست و فرمود:هر
مردى کهبصورت همسرش سیلى بزند.خدا بفرشته مامور دوزخ (مالک) دستورمیدهد
که در دوزخ هفتاد سیلى بر صورتش بزند. وهر مردى که دستش رابر موهاى زن
مسلمانى بگذارد (براى اذیت موى سرش را بگیرد) دردوزخدستش با میخهاى آتشین
کوبیده میشود (مستدرک جلد 2 ص 550) .
رسول خدا صلى الله علیه و آله زدن
زنان را نهى کرد مگر درموردیکه تنبیه واجب باشد (مستدرک جلد 2 ص 550) .
پیامبر
گرامى اسلام فرمود:هر مردیکه همسرش را کتک بزند- وبیش از سه ضربه باشد-
خدا او را در قیامت در حضور خلائق نگه میدارد و رسوایش میسازد.و خلق اولین و
آخرین چنین مردى را تماشا میکنند. (مستدرک جلد 2 ص 550) پیامبر اکرم صلى
الله علیه و آله فرمود: تعجب میکنم ازمردیکه همسرش را کتک مىزند در
صورتیکه خودش در کتک خوردن سزاوارتراز همسرش میباشد. اى مردم! زنانتان را
با چوب نزنید،زیرا قصاصدارد. (بحار الانوار جلد 103 ص 249)
مردیکه
همسرش را کتک بزند بر او ستم کرده و ستمگر، هم در اینجهان و هم در جهان
آخرت بکیفر خواهد رسید.آن هم ظلم به فرد ناتوانیکه با صدها امید و آرزو به
خانه شوهرآمده.بدان امید آمده که در پناه اوآرامش و آسایش بجوید.به مردى
پناه آورده که حامى وغمخوار او باشد ودر مشکلات یاریش کند.زن امانتى است از
جانب خدا که به مردسپردهمیشود.آیا کسى با امانت الهى چنین رفتار میکند؟!
امیر المؤمنینعلیه السلام فرمود:زنان بنزد مردان به امانت گذارده
میشوند.مالک نفع وضرر خودشان نیستند.آنها نزد شما امانتهاى خدا
هستند.آزارشان نرسانید و بر آنها سخت نگیرید. (مستدرک جلد 2 ص 551)
مردی
که همسرش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد بر روح اوضربهاى وارد میسازد و
عقدهاىبوجود مىآورد که به سادگى قابل رفعنخواهد بود.صفا و محبتخانوادگى
را از بین مىبرد.مننمیدانم با چنین همسر کتک خورده و تحقیر شدهاى چگونه
مىتوان روابط همسرى برقرارکرد؟ واقعا خجالت دارد!!
رسول خدا صلى الله
علیه و آله فرمود:آیا یکى از شما همسرش رامىزند سپس او را در آغوش
مىگیرد؟! (وسائل جلد 14 ص 119)
بنابراین در مواردیکه شوهر حقى بر
همسرش ندارد شرعا و قانونا و اخلاقا مجاز نیست او رابکارى مجبور سازد و در
صورت تخلف به تنبیهو کتک اقدام نماید. مثلا زن شرعا موظف نیست که امور
خانهدارى راانجام دهد. مانند نظافت منزل،طبخ غذا، شستن لباس و ظرفها،
بچهدارى وهم چنین خیاطى، قالى بافى،گلدوزى و دیگر کارها،گر چه بانوان با
میل و رغبتکارهاى منزل را انجام میدهند و در این باره هم حرفى ندارند،لیکن
وظیفه آنها نیست. شوهر باید از همسرش در برابر انجام این کارها تشکر
وقدردانى نماید. و بدین وسیله او را تشویق نماید. ولى اگر بعض کارها
راانجام نداد یا ناقص انجام داد،مرد حق ندارد او را مورد تنبیه و توبیخ
وضرب و شتم قرار دهد.
اسلام فقط تنبیه را در جائى تجویز میکند که حقى
از شوهر تضییعمیشود.و آن در دو مورد است:
اول-مرد شرعا و قانونا حق
دارد از همسرش بهره جنسى بگیرد و از انواع تمتعات و لذتها استفاده کند.زن
شرعا و قانونا موظف است دربرابر این خواسته مرد تمکین نماید.و خویشتنرا در
اختیار او قرار دهد.
اگر زن تمکین نمود مشکلى بوجود نخواهد آمد.اما اگر
از انجامخواستههاى مرد امتناع ورزید ،در اینصورت بهتر است مرد، ابتداء
با نرمى و ملایمت و حتى تقدیم هدیه دل همسرش را بدست آورد و بکامجوئى
نائلگردد.ولى اگر احساس کرد که زن قصد اذیت و لجبازى دارد و به هیچ وجه
تمکین نمیکند، و مرد هم تاب تحمل ندارد،در یک چنین موردى مرد حقدارد به
تنبیه متوسل شود.آنهم با رعایت احتیاط و حفظ سلسله مراتب درچنین موردى قرآن
مىگوید:همسرانى را که احساس میکنید از تمکین دربرابر خواسته شما (تمتعات
جنسى)امتناع مىورزند،ابتداء آنها را پند وموعظه بدهید،سپس در بستر از آنها
جدا شوید سپس آنهارا بزنید. پساگر اطاعت نمودند بر آنان ستم روا ندارید.
بدرستیکه خدا عالى و بزرگاست (سوره نساء آیه 34)
چنانکه ملاحظه
مىفرمائید،خداوند متعال در این آیه ، به شوهراجازه میدهد که همسرش راکه در
برابر خواستههاى مشروعش، یعنى لذتجوئى و کامیابى تمکین نمیکند و قصد
اذیت وتمرد دارند مورد تنبیهقرار دهند.آن هم در سه مرحله:مرحله اول:پند و
اندرز.مرحله دوم:اگرپند و اندرز مفید واقع نشد یا بسترش را جدا کند یا در
بستر پشت به او کند و بخوابد وبدین وسیله،خشم و ناراحتى خودش را اظهار
نماید. مرحلهسوم:اگر این عمل هم مؤثر واقع نشد و زن هم چنان به لجبازى و
تمرد خویش ادامه میدهد،به مرد اجازه داده شده که براى استیفاى حق مشروع و
قانونى خویش به کتک زدن متوسل شود.اما مرد حتى در این حالهمحق ندارد از حد
مشروع تجاوز نماید و مرتکب ظلم و ستم شود.مرد بایددر این مورد به چند نکته
توجه کند.1-هدف از ضرب باید اصلاح وتربیتباشد نه انتقامجوئى.2- با
دستباشدیا چوب نازک،چنانکه در روایات آمده با چوب مسواک.3- طورى بزند که
بدن او سیاه وقرمز نشود و الا باید جریمه (دیه) بپردازد.4- از ضربه زدن به
جاهائیکه احتمالخطر دارد،مانند چشم و سر و شکم جدا اجتناب نماید.5- ضرب
طورىباشد که موجب کدورت عمیق وعقده غیر قابل علاج نگردد، و زن را
بهلجبازى و تمرد و طغیان بیشتر وادار ننماید.6- همواره این نکته را درنظر
داشته باشد که مىخواهد با این زن زندگى کند و از محبتهاى قلبى وصفا واخلاص
او بهره بگیرد.7- توسل به کتک در صورتى تجویز شده،که زن در برابر عدم
تمکین، معذور نباشد.مثلا اگر زن به علتحائض بودن،یا روزهدار بودن در ماه
رمضان،یا در حال احرام بودن، یا بیماربودن،از تمکین خوددارى نمود مرد حق
ندارد او را تنبیه نماید.
دوم- زن اگر خواست از منزل خارج شود باید از
شوهرش اجازه بگیرد و اگر اجازه نداد شرعا حق ندارد خارج شود.و اگر بدون
اجازه خارج شد مرتکب گناه شده است.در حدیث آمده که پیغمبر اکرم صلى
اللهعلیه و آله نهى کرد که زن بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود وفرمود:
هر
زنى که بدون اذن شوهر از منزل خارج شود همه فرشتگان آسمانى و هرچیزى که بر
اومرور میکند-از جن و انس-او را لعنت میکنند تا اینکه به منزل باز گردد
(وسائل الشیعه جلد 14 ص 154) .و این موضوع حقى است که شوهر بر گردن زن دارد
کهواجب است آن را ادا کند.
لیکن مرد نباید در این باره سختگیرى کند و
همسرش را بدین وسیلهاذیت نماید.بهتر استدر هر جا که محذورى نمىبیند
اجازه بدهد برود.
تشریع این حق براى قدرت نمائى و تحت فشار قرار دادن
همسر نیست بلکه بدان منظوراست که مرد بتواند همسرش را از رفتن به جاهاى
غیرمناسب باز دارد و در حفظ و صیانت اواقدام نماید.سختگیریهاى بیجا نهتنها
مفید نیست بلکه به انس و محبت و اعتماد خانوادگى نیز لطمه واردمیسازد. و
حتى ممکن است گاهى موجب طغیان و تمرد و انحراف او را فراهم سازد.اما اگر
رفتن به جائى را غیر مناسب و باعث فساد اخلاق وارتکاب گناه تشخیص داد
بایدهمسرش را از رفتن بآنجا جدا نهى کند. وبر زن هم واجب است اطاعت کند و
از رفتن به آن مجلس خوددارى نماید.
بهر حال اگر زن از دستورات شوهر
سرپیچى و تمرد میکند و بدوناجازه بلکه با نهى شوهرش از منزل خارج میشود،
مرد حق دارد او را بهمان صورت قبل مورد تنبیه قرار دهد. با حفظ همان مراحل و
شرائط.
البته زن مىتواند در چند مورد بدون اجازه شوهر از منزل خارج
شود وشوهر هم حق ندارداو را منع نماید.1-خارج شدن از منزل براىیاد گرفتن
مسائل ضرورى دین.2-مسافرت براىحج در صورتاستطاعت.3-خارج شدن از منزل براى
پرداختبدهى در صورتیکهبدون خروج امکان پرداخت نباشد.
حضرت على علیه
السلام به فرزندش امام حسن فرمود: مواظب باش در غیر موضع غیرت،غیرت بخرج
ندهى.زیرا این عمل افراد صحیحرا به سوى فساد و افراد پاکدامن را به جانب
گناه متمایل خواهد ساخت (بحار جلد 103 ص 252) .
امام صادق (علیه السلام)
فرمود:جهاد زن در این است که در مقابل اذیتها وغیرتهاى شوهرش بردبارىکند
(وسائل ج 14 ص 111) .
کارى نکن که شوهرت بدبین یا بدبینتر شود.از
مردان بیگانه مخصوصا آنها که شوهر تنسبتبه آنها حساسیت دارد تعریف نکن.به
مردان نامحرم خیلى نگاه نکن. پیغمبر اسلام (صلی الله علیه واله)
فرمود:خداوند متعال برزن شوهردارى که چشمش را از نگاه به نامحرم پر کند غضب
شدیدخواهدکرد (بحار ج 104 ص 39) .
پیغمبر اسلام (صلی الله علیه واله)
فرمود: بهترین شما کسى است که براى اهلبیتش خوبتر باشد و من نسبتبه
خانوادهام از همه بهتر هستم (وسائل ج 14 ص 122) .
رسول خدا (صلی الله
علیه واله) فرمود:هر کس براى بر آوردن حاجت بیمارىکوشش کند، موفق شود یا
نه، ازگناهانش خارج مىشود مانند روزى که ازمادر متولد شده است.یکى از
انصار عرض کرد: پدر ومادرم به قربانت یارسول الله اگر مریض از اهل بیتش
باشد آیا ثواب زیادترى ندارد؟فرمود:
چرا (وسائل ج 2 ص 643) .
اقتصاد خانواده
نفقه زن بر شوهر واجب استیعنى
قانونا و شرعا مرد موظف است کلیه مخارج خانواده را ازقبیل خوراک و پوشاک و
مسکن و حتى پولدکتر و دوا را تامین کند.و در صورت امتناع یا کوتاهى شرعا و
قانونا موردبازخواست قرار خواهد گرفت.
مرد خردمند و با تدبیر حساب خرج
و دخل خانواده را به طور دقیقمیکند.اشیاء و لوازمزندگى را به نسبت لزوم و
احتیاج درجهبندى میکند.
خداوند کریم اقتصاد و میانهروى را از علائم
ایمان شمرده در قرآنمجید مىفرماید:کسانى که چون خرج کنند اسراف نکنند و
بخل نورزند و میان این دو معتدل باشند (فرقان آیه 67) .
امام صادق
(علیه السلام) فرمود:من براى کسى که اقتصاد را رعایت کندضامن مىشوم که
فقیر نشود (وسائل ج 15 ص 258) .
امام صادق (علیه السلام) فرمود:چهار
دسته مردم دعایشان به هدف اجابتنخواهد رسید.یکى از آنهاکسى است که مالش را
بیهوده تلف کند آنگاه بگوید:خدایا روزى مرا برسان.پس خدا میفرماید: مگر
به تو دستور ندادمکه اقتصاد را رعایت کنى؟ (وسائل ج 15 ص 261)
عبد
الله بن ابان میگوید:از موسى بن جعفر (علیه السلام) راجع به انفاق
برخانواده سؤال کردم.فرمود:اسراف و تنگگیرى هر دو مکروه هستند. میانهروى
را نباید از دست داد (وسائل ج 15 ص 261) .
مرد خردمند و عاقبتاندیش
حتى القوه از قرض و نسیه خوددارىمیکند.و براى مصارف غیرضرورى خودش را به
وام نمىاندازد.
اقتصادى که بر پایه وامهاى بانکها و سایر مؤسسات
استوار باشد شرعا وعقلا پسندیده نیست.
پیغمبر اسلام (ص) فرمود:از ما
نیست کسى که از جهت مال وثروت در وسعت باشد لیکن براهل و عیالش سختبگیرد
(مستدرک ج 2 ص 643) .
موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود:عیال مرد
اسیران او هستند.پسهر کس خدا به او نعمتى داده باید در مخارج اسیرانش
توسعه بدهد و الا ممکن است نعمتهایش گرفته شود (بحار ج 104 ص 69) .
امام
رضا (علیه السلام) فرمود:سزاوار است مرد در مخارج اهل و عیالشتوسعه دهد
تا منتظر مرگش نباشند (وسائل ج 15 ص 249) .
امیر المؤمنین (علیه
السلام) فرمود:هر جمعه براى اهل و عیالتان میوه تهیهکنید تا به فرا
رسیدنجمعه خوشنود گردند (بحار ج 104 ص 73) .
منبع:کتاب
آیین همسر داری
سیره پیشوایان در رفتار با همسر
نویسنده:عسکری اسلامپور کریمی
مقدّمه
خداوند متعال، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله 1 و اهلبیت
علیهمالسلام او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو
آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی ـ اعم از
فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره ـ به آنان اقتدا نمایند.
یکی از
نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم علیهمالسلام نحوه رفتار آنان با
همسرانشان است. هر چند به خاطر طبیعت موضوع و نیز شرایط اجتماعی، حجم
شواهد و مواردِ بر جای مانده در تاریخ، در این خصوص فراوان نیست؛ همین اندک
نیز بسیار ارزشمند و گویاست.
احترام به همسر
احترام
به همسر از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که
در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه
و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود. به عکس اگر همسر در
خانه مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و شخصیتش در خانه و پیش
فرزندان تحقیر شود، بدیهی است که از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در
نتیجه، آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانیِ او در فرزندان نیز
تأثیر خواهد گذاشت.
انسان در دوران زندگی با حوادث و مسائلی رو به رو
میشود که او را نگران و متأثر میسازد. فردی که احساس کند از طرف دیگران
مورد ستم واقع شده، اگر برای رسیدن به حقّ خود تلاش کند و نتواند به آن
برسد، دچار نگرانی خواهد شد. حال اگر برای زن یا شوهر چنین مشکلی پیش آید و
با حالت تأثر وارد خانه شود، ممکن است گلایه کرده و از همسر انتظار داشته
باشد که در این شرایط به او کمک کند و از او دفاع نماید. و در نتیجه، هر
گونه تصوّرِ کوتاهی را در این رابطه دور از انتظار میداند.
همسر در
این حالتهای ویژه، باید سعی کند با مهربانی، احترام و دلجویی چنان رفتار
کند که از اندوه و تأثر او بکاهد. در چنین شرایطی، سخنان منطقی و محترمانه
همسر میتواند اثبات نماید که: من در دفاع از حقّ تو کوتاهی نکردهام و
آنچه مصلحت بوده و توان داشتم، در این رابطه انجام دادهام.
حضرت زهرا
علیهاالسلام پس از رحلت رسول مکرّم اسلام صلیاللهعلیهوآله وقتی «فدک»
را به ناحق از او گرفتند، برای دفاع از حقّ خویش و بازگرداندن حقّش نزد
خلیفه وقت رفت؛ اما با ارائه استدلالهای منطقی، موفّق نشد حقّ خود را
بستاند، بنابراین با ناراحتی و تأثر شدید وارد منزل شد و اظهار ناراحتی
نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام شوهرش علی علیهالسلام را مورد خطاب قرار داد و
گفت:
«... هیچکس از من دفاع نکرد و از ظلم آنها جلوگیری ننمود، خشمگین
از خانه بیرون رفتم و پریشان و با شکست و افسردگی بازگشتم، و تو اینگونه
پریشان نشستهای! تو همان بودی که گرگان عرب را صید میکردی و اکنون
زمینگیر شدهای! یا علی! نه گویندگان را مانع هستی و نه یاوهگویان را
دافع! اختیار از کفم رفته،... از اینکه با تو اینگونه سخن میگویم نزد خدا
عذر میخواهم، خواه مرا یاری کنی، یا واگذاری! ای وای بر من در هر پگاه که
تکیهگاهم از کف بیرون رفت و بازویم بیرمق گشت.»
علی علیهالسلام با
لحنی محترمانه همسر مهربانش را دلداری داد و فرمود:
«ویل و وای بر تو
مباد؛ بلکه وای بر دشمنان تو باد! ای دختر برگزیده خدا و یادگار نبوّت، از
اندوه و غصّه دست بردار. به خدا سوگند! من در انجام وظیفه سستی نکردم و
آنچه قدرت و توان داشتم، انجام دادم.»
حضرت علی علیهالسلام آنچنان با
خونسردی، متانت، دلجویی و احترام در برابر ناراحتی و شکوِه حضرت زهرا
علیهاالسلام برخورد مینماید، که حضرت فاطمه علیهاالسلام آرام میگیرد و
میفرماید:
«خداوند مرا کفایت میکند.»
و بدینگونه کار آنها را به
خدا وامیگذارد و ساکت میشود.2
علی علیهالسلام همواره مواظب بود که از
حزن و اندوه زهرا علیهاالسلام که بعد از پدر بزرگوارش بسیار زیاد شده بود،
بکاهد. زهرا علیهاالسلام به پدرش پیامبر صلیاللهعلیهوآله علاقه زیادی
داشت. حضرت میفرمود: «پیراهن پدرم را به من بدهید.» و چون پیراهن را
میگرفت، آنقدر آن را میبویید تا بیهوش میشد. علی علیهالسلام میفرماید:
«پیامبر صلیاللهعلیهوآله را در پیراهنش غسل دادم و چون وضع زهرا
علیهاالسلام را مشاهده کردم که با بوییدن آن پیراهن بیهوش میشود، آن را
پنهان نمودم.»3
حضرت علی علیهالسلام خود درباره چگونگی برخورد با همسرش
میفرماید:
«به خدا سوگند! هرگز کاری نکردم که فاطمه خشمگین شود و او
را به هیچ کاری مجبور نکردم... او نیز هرگز مرا خشمگین نکرد و برخلاف میل
باطنی من، قدمی برنداشت.»4
برای به تصویر کشیدن بالاترین حدّ تکریمِ
امام حسین علیهالسلام به فرزند و همسرش نیز اشعار آن حضرت بهترین شاهد
است. آن حضرت در روز عاشورا در مورد همسرش «رباب» و دخترش «سکینه»
میفرماید:
لَعَمْرُکَ اِنَّنی لَاُحِبُّ داراً تَکُونُ بِها سَکینَةٌ و
الرُّبابُ
اُحِبُّهُما وَ أبذُلُ جُلَّ مالی و لیس لِعاتِبٍ عندی
عتابٌ
به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب
باشند. من آنها را دوست دارم و عمده اموالم را میبخشم به آنان و کسی را
شایسته نیست مرا سرزنش کند.5
یاریِ همسر
از
مسایلی که در زندگی مشترک زن و شوهر مطرح و در سعادت و خوشبختی و نشاط
خانواده تأثیر به سزایی دارد، انجام کارهای مربوط به زندگی و تأمینِ نیازها
و انجام کارهای خانه است. این مسئله اگر به صورت عادلانه و صحیح حلّ شود و
هریک از زن و شوهر وظیفه خود را به خوبی انجام دهند، بسیاری از مشکلات پیش
نخواهد آمد و صفا و صمیمیت در محیط خانواده حاکم خواهد شد. حضرت علی و
حضرت زهرا علیهماالسلام در آغاز زندگی مشترک برای تعیین مسئولیتشان در
کانون خانواده، خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسیدند و از آن حضرت
درخواست داوری نمودند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله کارهای درون خانه را
برعهده حضرت فاطمه علیهاالسلام گذاشت و کارهای بیرون خانه را به حضرت علی
علیهالسلام سپرد. فاطمه علیهاالسلام میفرماید:
«جز خدا کسی نمیداند
که من چه اندازه خوشحال شدم از اینکه کارهای درون خانه به من واگذار شد و
از کارهای بیرون خانه و معاشرت و تماس با مردان معاف شدم.»6
در همین
زمینه در سخنی از امام باقر علیهالسلام آمده است:
«فاطمه علیهاالسلام
در خانه علی علیهالسلام کارِ خانه؛ خمیر کردن، نان پختن و نظافت را به
عهده گرفت. علی علیهالسلام نیز کارهای بیرون خانه را، مانند: آوردن هیزم و
تهیه مواد خوراکی به عهده داشت.»7
علی علیهالسلام به کارهای بیرون
خانه اکتفا نمیکرد بلکه در کارهای خانه نیز شرکت میجست. آن حضرت با
علاقهای که به زهرا علیهاالسلام داشت، به او کمک میکرد. حضرت، عدس پاک
مینمود، خانه را جارو میکرد و در دستاس کردن، همسرش را یاری مینمود.
امام
صادق علیهالسلام میفرماید:
«علی علیهالسلام هیزم میآورد، آب مورد
نیاز خانه را تأمین میکرد و خانه را جارو مینمود. حضرت زهرا علیهاالسلام
نیز آرد میکرد، خمیر آماده مینمود و نان میپخت.»8
از برخی روایات
استفاده میشود که حضرت علی علیهالسلام بعضی اوقات در کارهایی مانند تهیه
آرد و آسیاب کردن نیز به کمک همسرش حضرت زهرا علیهاالسلام میشتافت.
روزی
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به خانه علی علیهالسلام وارد شد، ناگاه
مشاهده کرد دختر و دامادش با محبّت بینظیر در کنار هم نشسته، و با همکاری
به آرد کردن «جو» مشغولند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطاب به آنان
فرمود:
اَیُّکُما اَعیی؛ کدام یک از شما خستهتر هستید، تا من به جای
او نشسته، کارش را انجام دهم؟
علی علیهالسلام فرمود: ای رسول خدا!
دخترت فاطمه، خستهتر است.
آن حضرت کنار دامادش نشست و با هم به دستاس
کردن مشغول شدند.9
پرستاری از همسر
هنگامی
که حضرت زهرا علیهاالسلام به سبب ستم و ضرب و شتمِ دشمنان، زمان ارتحالش
فرا رسید، در رابطه با تشییع بدن مطهّر، محلّ دفن و چگونگی غسلش سفارشهایی
به شوهرش علی علیهالسلام کرد. آن حضرت نیز به همان وصیّت عمل نمود. به
علاوه علی علیهالسلام در هنگام بیماری همسرش، مانند پرستاری دلسوز از او
مراقبت مینمود. امام سجّاد علیهالسلام از پدرش امام حسین علیهالسلام نقل
میکند:
وقتی حضرت زهرا علیهاالسلام بیمار شد، به علی علیهالسلام
سفارش کرد جریان کسالت او را به کسی خبر ندهد. علی علیهالسلام نیز چنین
کرد و کسی را در جریان کسالت زهرای اطهر علیهاالسلام قرار نداد و خود آن
حضرت پرستاری و مراقبت از همسرش را به عهده گرفت و اسماء نیز به او کمک
میکرد. چون هنگام ارتحال فرا رسید حضرت زهرا علیهاالسلام به شوهرش سفارش
کرد که او عهدهدار مراسم تجهیز و دفنش شود؛ شبانه او را دفن نماید و محلّ
دفن را پنهان نگه دارد. علی علیهالسلام نیز چنین کرد؛ اما پس از دفن آن
حضرت، حزن و اندوه فراوان او را فراگرفت و اشکهای مبارکش بر گونههایش
جاری گردید. رو به مرقد مبارک پیامبر نمود و فرمود:
«السّلام علیک یا
رسولاللّه، عنّی و عن ابنتکَ النّازلَةِ فی جوارک، و السّریعةِ اللحاق
بِکَ، قل یا رسولاللّه عن صفیّتِکَ صبری! وَ رَقَّ عنها تجلُّدی...
فَلَقَدْ اُسْتُرْجِعتِ الودیعَةُ، وَ اُخِذَتِ الرَّهینَةُ، اَمّا حُزنی
فسَرْمَدٌ وَ امّا لَیلی فَمُسَهَّدٌ...10؛ سلام و درود من بر تو ای رسول
خدا! و از دختر عزیزی که پس از رحلت به سرعت به تو پیوست! ای پیامبر عزیز!
در اثر مفارقت زهرا توانم، به ناتوانی و صبرم، به کمصبری تبدیل گشت! ای
نجات دهنده عالم هستی! امانت از من گرفته شد! امّا بدان که بعد از این،
دیگر حزن و اندوه من همیشگی است، و شبها از فراق فاطمه خواب به چشمم
نخواهد رفت!»
علی علیهالسلام بعد از سلام دادن و درد دل با رسولخدا
صلیاللهعلیهوآله طبق وصیّت همسرش، او را شبانه دفن کرد و قبر او را
پنهان نمود و برای عملی شدن وصیّتِ زهرا علیهاالسلام و اینکه قبر وی پنهان
بماند، با کسانی که میخواستند با نبش قبر، محلّ دفن آن حضرت را پیدا
نمایند، با سرسختی برخورد نمود. علی علیهالسلام وقتی متوجّه نیّت دشمنانِ
اهلبیت شد، در حالی که لباسِ مخصوص زمان جنگ بر تن داشت، خشمگین به سوی
قبرستان «بقیع» حرکت کرد و به شمشیرش «ذوالفقار»، تکیه زد و فرمود:
«من،
علیّ بن ابیطالب هستم؛ مشاهده میکنید که با چه وضعی به اینجا آمدهام.
به خدا سوگند! اگر دست به سنگ یکی از این قبرها بزنید، با شمشیر با همه شما
نبرد خواهم نمود.»11
توجّه به خواستِ همسر
امام
حسین علیهالسلام به خواست، علاقه و حسّ زیبایی دوستی همسرش، توجّه خاصّی
مینمود و برخی اوقات به همین خاطر با انتقادات اصحاب و دوستان خود رو به
رو میشد؛ ولی به خواستِ طبیعی و مشروع همسر خویش احترام میگذاشت.
جابر
از امام باقر علیهالسلام نقل میکند:
عدّهای بر امام حسین
علیهالسلام وارد شدند؛ ناگاه فرشهای گرانقیمت و پشتیهای فاخر و زیبا را
در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما در منزل
شما وسایل و چیزهایی مشاهده میکنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در
منزل شما را، مناسب نمیدانیم.)! حضرت فرمود: اِنّا نتزوِّج النّساءَ
فنُعطیهنّ مهورهنَّ فیشترین ما شئنَ لَیس لَنا منه شیءٌ؛ ما بعد از
ازدواج، مهریّه همسرانمان را پرداخت میکنیم و آنها هر چه دوست داشتند،
برای خود خریداری میکنند. هیچیک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما
نیست.»12
در روایت دیگر نقل شده که از امام صادق علیهالسلام سؤال شد:
آیا خرید جواهرات برای زینت بچّهها درست است؟ حضرت فرمود: «علیّ بن الحسین
علیهالسلام برای بچّهها و همسرانش زیورآلات از نوع طلا و نقره تهیه
میکرد و آنها را با آن زیورها میآراست.»13
از این روایات و نظایر آن،
به خوبی استفاده میشود که امام سجّاد علیهالسلام به حسّ زیبایی دوستی
همسر خود احترام میگذاشت و امکانات لازم را در حدّ متعارف آن زمان، برای
آنها فراهم مینمود.
آراستن خویش برای همسر
اسلام،
دین فطرت است و به احساسات و عواطف افراد جامعه توجّه دارد. در سرشت هر
مرد و زنی، زیبایی خواهی و آراستهگری نهفته است؛ لذا در اسلام بر آراستن
خویش، پوشیدن لباس زیبا و استفاده از عطر و بوی خوش، تأکید زیادی شده است.
سفارش شده که زن و شوهر خود را برای یکدیگر بیارایند و ظاهر خود را جذّاب و
دوست داشتنی و زیبا نمایند. این عمل علاوه بر اینکه به خواست و علاقه طرف
دیگر است، عفّت و پاکدامنی را در جامعه تقویت میکند. پیامبر گرامی اسلام
صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«لباسهای خود را تمیز کنید، موهای خود
را اصلاح نمایید، مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید که بنیاسرائیل
چنین نکردند و زنانشان بدکار شدند.»14
امامان علیهمالسلام نیز به این
مطلب توجّه خاصّی داشتند. این بزرگواران خود را برای همسرانشان آراسته و
مرتّب میکردند، لباس مناسب میپوشیدند و موهای خود را رنگ میزدند.
حسن
بن جهم ـ از دوستان امام کاظم علیهالسلام ـ گوید:
آن حضرت را دیدم که
موهای خود را خضاب کرده است، گفتم: فدایت شوم، شما هم خضاب میکنید؟!
حضرت
فرمود: آری، اصلاح و مرتّب بودن وضع، بر عفّت زنان میافزاید. زنانی بودند
که پاکدامنی را رها کردند به این دلیل که شوهرانشان اصلاح و مرتّب بودن
خود را رها کردند.
سپس فرمود: دوست داری همسرت را در حالی همانند حال
خودت که خود را آراسته ننمودهای، ببینی؟
گفتم: نه!
فرمود: او نیز
چنین است.
آنگاه فرمود: نظافت و استعمال بوی خوش و اصلاح مو، از اخلاق
پیامبران است.15
یکی از دوستان امام باقر علیهالسلام به نام حکم بن
عتیبه میگوید:
در خانهای زیبا و آراسته خدمت آن حضرت رسیدم، لباس
زیبا و رنگینی پوشیده بود که آثار رنگ لباس بر دوش حضرت دیده میشد. خیلی
شگفتزده شدم. گاهی، به خانه نگاه میکردم، گاهی به وضع لباس آن حضرت!
حضرت
علیهالسلام فرمود: این حالت، چطور است؟
عرض کردم: چه بگویم از این
لباسی که به تن کردهاید؟ این لباس، مربوط به افراد نوجوان است.
حضرت
فرمود: ای حکم! چه کسی زینتها و چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای
بندگانش آفریده است، حرام کرده؟ اینها از چیزهایی است که خداوند برای
بندگانش آفریده است؛ اما این خانه که مشاهده میکنی مربوط به همسر من است و
من تازه ازدواج کردهام.16 لباسی که مشاهده میکنی و همچنین حضور من در
این خانه، به خاطر همین موضوع است.
حسن زیّاتِ بصری نقل میکند:
با
یکی از دوستانم خدمت امام باقر علیهالسلام رسیدیم. او را در خانهای
زیبا، با لباس زیبا در حالی که سرمه کشیده بود، دیدیم. سپس سؤالاتی از آن
حضرت نمودیم، ایشان متوجّه شد که ما از وضع لباس و خانه آن حضرت شگفتزده
شدهایم. حضرت فرمود: فردا با دوستت نزد من بیا. همانطور که حضرت فرموده
بود، روز بعد در منزلی که او بیشتر وقتها آنجا تشریف داشت، رفتیم. مشاهده
کردیم که در خانه، جز حصیر، چیزی نیست و حضرت لباس زبر و خشن به تن دارد.
حضرت
فرمود: دیروز شما پیش من آمدید، در حالی که من در خانهای بودم که مربوط
به همسرم بود و آن وسایل موجود در خانه، متعلّق به اوست. او خود را آرایش
کرده بود که من هم خود را برای او آراسته و مزیّن نمایم.
سپس به من
فرمود: شبههای در ذهنت ایجاد نشود.
گفتم: به خدا سوگند! برایم شبههای
ایجاد شد؛ ولی الآن متوجّه شدم حقیقت آن است که شما فرمودید و خداوند،
شبهه را از قلبم بیرون نمود.17
با دقّت در روایات مذکور، روشن میشود که
امامان معصوم علیهمالسلام چه اندازه به آرایش و زینت خود برای رعایت حال
همسرانشان توجّه داشتند؛ تا جایی که گاهی اوقات دوستان و اصحاب آنها به
شدّت شگفتزده شده و نسبت به وضع لباس و خانه آنها پرسش میکردند. شاید آن
بزرگواران با چنین رفتاری میخواستند با آداب و رسوم غلط و بیتوجّهی به
همسر مبارزه کنند و منطق صحیح اسلامی را برای شیعیانشان ترسیم نمایند.
گذشت از لغزشهای همسر
برای افرادی که مدّتها
با هم زندگی کردهاند و در امور زیادی منافع واحدی دارند، سر زدن لغزش و
اشتباه و خطا، امری عادی و متعارف است؛ بنابراین، لازم است با بردباری از
خطاها و اشتباهات یکدیگر چشم پوشی نمایند. زن و شوهر در برابر کلمات تند و
خشنی که برخی وقتها به خاطر شرایط خاص، از طرف مقابل میشنوند، باید متانت
و سعه صدر داشته باشند. آنان میتوانند با خونسردی و گفتن چند کلمه
محبّتآمیز، طرف مقابل را از حالت ناراحتی خارج نمایند.
سیره معصومان
علیهمالسلام چنین بوده است که اشتباه و خطای شناختی و رفتاری همسران را
نادیده میگرفتند.
اسحاق بن عمّار میگوید: به امام صادق علیهالسلام
عرض کردم: حقّ زن بر مرد چیست که با انجام آنها انسان، «نیکوکار» محسوب
شود؟
امام علیهالسلام فرمود: خوراک و پوشاک او را فراهم نماید و اگر
خطایی از او سر زد، از او بگذرد.
سپس فرمود: پدرم امام باقر
علیهالسلام همسری داشت که به او آزار میرساند؛ ولی پدرم او را مورد عفو و
بخشش قرار میداد.18
پی نوشت ها
1. احزاب، 21.
2. احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 281 و 282.
3.
بحارالانوار، ج 43، ص 157، ح 6.
4. کشف الغمّه، ج 1، ص 363.
5.
بحارالانوار، ج 45، ص 47.
6. وسائل الشّیعه، ج 14، ص 123.
7.
مستدرکالوسائل، ج 2، ص 551؛ بحارالانوار، ج 43، ص 31، ح 38.
8 . کافی،
ج 5، ص 86، ح 1؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 169، ح 3640، باب 2؛ امالی،
طوسی، ج 2، ص 274؛ بحارالانوار، ج 43، ص 151، ح 7.
9. بحارالانوار، ج
43، ص 50 و 51، ح 47.
10. نهج البلاغه، خ 193، ص 651.
11.
بحارالانوار، ج 43، ص 171.
12. کافی، ج 6، ص 476، ح 1.
13. همان، ص
475، ح 1.
14. نهجالفصاحه، ص 72، ش 377.
15. وسایل الشّیعه، ج
14، ص 183؛ کافی، ج 5، ص 567، ح 50.
16. کافی، ج 6، ص 446، ح 1.
17.
همان، ص 448 و 449، ح 13.
18. همان، ص 510، ح 1؛ من لایحضره الفقیه، ج
3،
منبع:حوزه
فلسفه ازدواج در اسلام
نویسنده:زهرا بحرینى
مقدمه
«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل
بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون.»(روم:21)
ازدواج
نخستین سنگ بناى تشکیلخانواده و بالطبع، جامعه و اجتماع است و میزان
اندیشه و تدبر در آن در میزان پیشرفتیا انحطاط و صعود یا سقوط جامعه تاثیر
دارد. ازدواج داراى آثار و نتایجبسیارى است; از جمله: ارضاى غریزه جنسى،
تولید و بقاى نسل، تکمیل و تکامل انسان، آرامش و سکون، پاکدامنى و عفاف و
نتایج متعدد دیگر.
از اینرو، اسلام به عنوان یک مکتب آسمانى- آن را نه
تنها کارى محبوب و مقدس دانسته، بلکه جوانان را مؤکدا بدان توصیه کرده
است. هر ازدواجى داراى اهداف خاص خود است، ولى در این میان، برخى از اهداف
کم ارج و کم اهمیت و در نتیجه، ناپایدارند و نمىتوانند براى همیشه و یا
حتى مدتى دراز خوشبختى زوجین را تضمینکنند. برخى نیز ارجمند، مهم و در
نتیجه پایدارند. بنابراین، شایسته است ازدواج با توجه به این اهداف در نظر
گرفته شود. ازدواج از این نظر که عاملى براى نجات از آلودگى، موجبى براى
نجات از تنهایى و سببى براى بقاى نسل است، خوددارى از آن همیشه سبب ایجاد
بى تعادلى، نابهنجارى رفتارى و زمانى هم فساد شخصیت و حتى بیمارى جسمى
مىگردد. بنابراین، بهترین و بالاترین نعمتها براى هر زن و مرد از نظر
اسلام تشکیل خانواده است.
گمان نمىرود از بین مکاتب و مذاهب، هیچ
مذهبى به اندازه اسلام درباره ازدواج بحث کرده باشد. ازدواج از نظر اسلام
امرى مستحب، مورد تاکید و از سنن انبیا علیهم السلام معرفى شده و جوانى که
بدان تن دهد در حقیقت، همگام با آفرینش و سعادتمند است.
ازدواج از نظر
اسلام پیمان مقدسى است که برقرارى آن بر اساس مقررات، آداب و رسوم،
تشریفات، سنن و قوانین خاصى صورت مىگیرد.
معمولا مىگویند که خانواده
مسؤول بسیارى از عیوب و بدبختىهاى جامعه است. این مطلب قابل قبول است، ولى
در عبارتى گویاتر و رساتر مىگوییم: در واقع، عدم خانواده به معناى واقعى -
کلمه است که مسؤول عیوب و
بدبختىهاست و این اغلب بدان دلیل است که در
تشکیل آن فکر و هدف ارزیابى شده وجود نداشته است.
بسیارى از جوانان با
افکار از پیش ساخته و اندیشههاى رؤیایى وارد زندگى زناشویى مىشوند و
مىخواهند از راه تصادف و شانس، زمینه را براى داشتن یک کانون سالم پدید
آورند، در حالى که تن دادن به ازدواج بدون هدف و روش سنجیده همانند قرار
دادن اساس ساختمان بر روى زمینى سست و لرزان است که محلى براى زندگى
اطمینانبخش نخواهد بود.
خانواده از قدیمالایام، مرکز هرگونه ثروت
اجتماعى و کانونى براى تولید و پرورش شخصیتهاست، سرنوشت و حیات آن به
سرنوشت و حیات جامعه بستگى دارد و نقش آن در وحدت و عظمتیک جامعه
فوقالعاده اساسى است. لذا، چنین مهمى را نمىتوان به مسامحه و سهلانگارى
نگریست. انسان در زندگى نیازهایى دارد که باید تامین شود و همانگونه که از
نظر غذا و دوا و لباس و مسکن نیازمند است، از نظر غریزه جنسى و دیگر غرایز
فکرى و اخلاقى نیز نیازمند است.
در این مختصر، برآنیم تا در حد مقدور و
به اختصار، در زمینه فلسفه و هدف از ازدواج سطورى را به رشته تحریر در
آوریم و نیمنگاهى به این سنت مؤکد اسلامى از خلال برخى آیات، روایات و
اقوال صاحبنظران بیفکنیم. اما بجاست پیش از شروع این بحث، با چند نکته
آشنا شویم:
ازدواج چیست؟
ازدواج قراردادى
رسمى براى پذیرش یک تعهد متقابل به منظور تشکیل زندگى خانوادگى است تا
طرفین ازدواج در سایه آن، در خط سیر معین و شناخته شدهاى از زندگى قرار
گیرند. این قرارداد با رضایت و خواسته زن و شوهر و بر مبناى آزادى کامل دو
طرف منعقد مىگردد و در پرتو آن، روابطى بس نزدیک بین آن دو پدید مىآید.
این قرارداد، ارتباط و پیوند دوطرفه به وسیله الفاظ و عباراتى معین انجام
مىگیرد که آن را «عقد» یا پیمان ازدواج مىنامیم.
معنا
و مفهوم «عقد»
«عقد» از نظر لغتبه معناى «گره زدن» و خود
«گره» است و در اصطلاح، هر چیزى است که در سایه آن، رابطهاى میان دو فرد
یا دو گروه ایجاد مىشود.
در زبان ازدواج و زناشویى، «عقد» عبارت است
از ایجاد پیوندى مشترک بین زن و شوهر که در سایه آن، حقوق ، تعهدات و
مسؤولیتهاى دو جانبه پدید مىآید. به دیگر سخن، «عقد» قراردادى به منظور
مشارکت دو تن در زندگى خانوادگىوایجادنوعىروابطشرعىوقانونى است.
فلسفه و هدف از ازدواج
هدف از ازدواج هم براى مرد
و هم براى زن، پاسخ مثبت دادن به سنت الهى و تولید نسل است. لذا، هر دو در
این زمینه بر یک عقیدهاند. فلسفه ازدواج براساس این دو مبنا ملاک دین و
نجابت است. در نتیجه، هدف از ازدواج و تولید نسل، مقدس مىگردد و هیچیک از
مادیات ملاکى براى آن به حساب نمىآید.
اصولا فلسفه خلقت زن و مرد
(زوجیت) تولید مثل است، همانگونه که این زوجیت در سایر حیوانات و حتى
گیاهان نیز وجود دارد. نکته اصلى که باید در ازدواج مورد توجه هر دو طرف
باشد دین و کمال است. از اینرو، از روایات نقل شده از پیامبر اکرم صلى
الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام چنین برمىآید که هر کس ممکن
استبه یکى از این
چهار دلیل ازدواج کند: 1- پول; 2- دین; 3- زیبایى;
4- شهرت و عنوان. بین این چهار هدف، دین از همه بالاتر و بهتر است. اما به
طور کلى، ضرورتهاى ایجاب کننده ازدواج عبارت است از:
الف -
ضرورتهاى فردى;
ب - ضرورتهاى اجتماعى;
ج- ضرورتهاى مذهبى. در
ذیل، به تفصیل از این موارد بحث مىکنیم:
الف -
ضرورتهاى فردى
1- پاسخ مثبتبه فطرت: انسان به حکم فطرت،
داراى غریزه جنسى است و طبیعت و فطرتش ایجاب مىکند که رشد نماید، به سوى
کمال برود و وقتىرشدیافتوبهدرجهکمال رسیدارضا و اقناع
شود.برایناساس،براىحفظ جان و تعادل نظامات روانى، ضرورى است که آدمى به
ازدواج تن دهد.
2- موجبى براى بروز استعدادها: استعدادها براى بروز و
تکامل خود نیازمند محیطى امن و آرامند. ازدواج براى جوان آرامش و آسایش
ایجاد مىکند، استعدادهاى او را به حرکت درمىآورد و به او امکان مىدهد که
از آن به نیکى بهرهبردارى کند.
3- موجب امنیت و آسایش: اصولا «بلوغ»
یعنى شکوفایى غریزه، چه براى پسر و چه براى دختر که همراه بحران است.
ازدواج این بحران را تسکین مىدهد، براى جوان محیط امن و آرام ایجاد
مىنماید، در سایه وجود عواطف خانوادگى، روح سرکش او مهار مىشود و موجباتى
براى برخوردارى او از نیروى فکرى فراهم مىشود.
4- موجب نجات از
تنهایى: به عقیده دانشمندان و فلاسفه، انسان موجودى مدنىالطبع و بالفطره
اجتماعى است. از اینرو، محتاج پناه و یاور و یارى دلدار است. ازدواج این
فایده را دارد که آدمى را از تنهایى و اعتزال نجات دهد و همدلى در کنار او،
در بستر او و در آغوش او قرار دهد تا وجودش
راعینوجودخودبداندودرغمودردششریک باشد.
ب -
ضرورتهاى اجتماعى
ازدواج هرچند از یک نظر ، مسالهاى شخصى و
خصوصى است، ولى از نگاهى دیگر، داراى جنبه و اهمیتى اجتماعى مىباشد. بر
این اساس، ازدواج از ارکان مدنیت و راهى مطمئن براى تامین آسایش جامعه و
رفاه بشریت است. سود و زیان ازدواج تنها متوجه زوجین نیست، بلکه افراد
اجتماع نیز به گونهاى از آن برخوردار مىشوند.
بىتردید، ازدواج
رابطهاى است که طرفین ربط را تا حد زیادى از بىبند و بارى و روابط
نامشروع و انحرافات اخلاقى و جنسى مصون مىدارد. این موضوع به تناسب حال
طرفین و محیط اجتماعى و امکان انجام سایر گناهان متفاوت است. همچنین سایر
جنبههاى شخصى و اجتماعى نیز در این زمینه مؤثر مىباشد که گاهى این عمل
سبب مصونیت انسان از نیمى از گناهان و معاصى و گاهى بیشتر است. لذا، در
بعضى از روایات ازدواج را وسیله حفظ نیمى از دین و برخى روایات، دو سوم دین
بیان کردهاند. (1)
زندگى هر یک از زن و شوهر منقسم به دو قسم است:
1-
روابط داخلى و خانوادگى;
2- روابط خارجى و اجتماعى.
بنابراین، زن
صالح در خانواده وسیله تحقق سعادت مرد در نیمى از زندگانى او و مرد نیکوکار
براى زن وسیله سعادت نیمى از روابط حیاتى اوست; زیرا ازدواج وسیله موفقیت
هر یک از طرفین در مقدار زیادى از وظایف عبادى خواهد بود که در روایات ائمه
اطهار علیهم السلام به نیمى از دین تعبیر شده است.
ج
- ضرورتهاى مذهبى
ضرورتهاى مذهبى ازدواج از دوجنبه قابل
بررسىاند: از جنبه آیات و از جنبه روایات.
1- ازدواج در آیات: این
سؤال همواره مطرح بوده است که چرا خداوند انسانها و یا حیوانات و حتى
گیاهان را زوج آفرید؟ فلسفه زوجیت انسانها، گیاهان و حیوانات چیست؟ در
پاسخ به این سؤال، به اجمال مىتوان گفت که فلسفه زوجیت در انسانها به
ازدواج بازمىگردد. اما پس از آن، این سؤال مطرح مىگردد که آیا ازدواج فقط
براى تامین غریزه جنسى است؟ آیا براى شروع مسائل اجتماعى است؟ آیا براى
ایجاد انس میان دو زوج مخالف با هم است؟ در پاسخ باید گفت که خیر، هدف از
ازدواج این مسائل نیست. فلسفه ازدواج چیز دیگرى است و آن امتداد نسل، بقاى
آن و اتمام ترکیبات عاطفى زن و مرد به دلیل تولید مثل مىباشد، همانگونه
در برخى از آیات به این مطلب اشاره شده است:
خداوند در سوره نساء، آیه 7
مىفرماید: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها
زوجها و بث منهما رجالا و نساء کثیرا و اتقوا الله الذی تسائلون به و
الارحام ان الله کان علیکم رقیبا»; اى مردم، بترسید از پروردگار خود که شما
را از یک تن آفرید و از او جفتش را بیافرید و از آنان مردان و زنان بسیارى
گسترانید و بترسید از خداوندى که از او و از ارحام پرسش مىشود. خداوند بر
شما نگاهبان است.
در آیه 11 سوره شورى نیز مىفرماید: «فاطر السموات و
الارض جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام ازواجا یذرؤکم فیه لیس کمثله
شىء و هو السمیع البصیر»; او پدید آورنده آسمانها و زمین است. براى شما
از جفتخودتان همسرانى قرار داد و از جنس حیوانات نیز جفتهایى آفرید تا بر
شما بیفزاید و نسل تکثیر پیدا کند. همانند او چیزى نیست. او شنواى بیناست.
2- ازدواج در روایات:اسلام در این زمینه، دو دسته را مخاطب قرار داده
است و ازدواج را به آنها توصیه مىکند:
1- کسانى را که به قصد ارضاى
غریزه شهوت و محافظت از آلودگى ازدواج مىکنند، ولى از پیدایش نسل جلوگیرى
مىنمایند.
2- کسانى را که علاوه بر ارضاى غریزه شهوانى، قصد تشکیل
خانواده نیز دارند و در نتیجه، خواهان نسل هستند. اما به طور کلى، دسته دوم
بیشتر مورد خطاباند; زیرا خانواده بدون فرزند در همان وصلت و گوشه حجله،
بدون استمرار و دنباله خلاصه مىشود.
نظر به وجود منافع و اهمیتهاى
ازدواج است که اسلام آن را تایید کرده و ضرورت آن را در درجه اول اهمیت و
مورد تاکید قرار داده است. ضرورتهاىازدواجازنظر اسلام به قرار ذیل است:
1-
محبوبترین بنا: بناى تشکیل خانواده در اسلام محبوب است، تا آنجا که هیچ
سازمان و بنایى نزد خدا محبوبتر از آن نیست. لذا، پیامبر گرامى اسلام صلى
الله علیه و آله مىفرمایند: «ما بنى بناء فى الاسلام احب الى الله من
التزویج»; نزد خداوند هیچ بنایى محبوبتر از خانهاى نیست که از طریق
ازدواج آباد گردد. (2)
2- عامل حفظ پاکدامنى و کسب اخلاق نیک: ازدواج
از نظر اسلام وسیلهاى براى پاکدامنى و پاکدامن زیستن است. رسول خدا صلى
الله علیه و آله به زیدبن حارثه فرمودند: ازدواج کن تا پاکدامن باشى (3) و
در سخنى دیگر، فرمودند: مردان را زن دهید تا خدا اخلاقشان را نیکو،
ارزاقشان را وسیع و جوانمردیشان را زیاد گرداند. (4) در روایتى دیگر، به
زنى که گفته بود، دیگر ازدواج نخواهم کرد، فرمودند: «ازدواج براى حفظ عفاف
لازم است.» (5)
3- عامل تکمیل دین: ازدواج غیر از ایجاد نظم در زندگى،
وسیلهاى براى حفظ و تکمیل دین است. بدان دلیل، ازدواج تکمیل کننده ایمان
است که به وسیله آن، بسیارى از گناهان از وجود آدمى ریشهکن مىشود و راه
براى سعادتمندى او از هر سو فراهم مىگردد. لذا، رسول اکرم صلى الله علیه و
آله فرمودند: «من تزوج فقد احرز نصف دینه»; (6) هر کس ازدواج کند نیمى از
دینش را باز یافته است. در جاى دیگر، فرمودند: «ما من شاب تزوج فی حداثة
سنه الا عجشیطانه یا ویله عصم منی ثلثی دینه»; (7) هر کس در ابتداى جوانى
ازدواج کند شیطان فریاد مىکند: اى واى، دو سوم دین خود را از شر من حفظ
کرد.
4- موجب ازدیاد نسل: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «تزوجوا
فانی مکاثر بکم الامم غدا فى القیامة»; (8) ازدواج کنید; زیرا من به
زیادتى شما نسبتبه امتهاى دیگر در قیامت مباهات مىکنم. (اینکه امروزه
در کشور ما با توجه به احکام ثانویه، به مهار جمعیتحکم مىشود مطلب دیگرى
است که این مختصر مجالى براى طرح آن نیست.)
5- موجب ازدیاد مسلمانان:
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «ما یمنع المؤمن ان یتخذ اهلا لعل
الله یرزقه نسمة تثقل الارض بلا اله الا الله»; (9) چه مانعى داردکه مؤمن
زنىبگیرد تاخداوند فرزندى نصیبش کند که با کلمه لا اله الا الله زمین را
گرانبار کند؟
6- موجب ازدیاد روزى: پیامبر صلى الله علیه و آله
فرمودند: «اتخذوا الاهل فانه ارزق لکم» (10) ; روزى را به وسیله زن گرفتن
زیاد کنید. در حدیث دیگرى، امام رضا علیه السلام مىفرمایند: «اذا جاءکم من
ترضون خلقه و دینه فزوجوه»; (11) اگر خواستگارى آمد که دین و اخلاقش را
پسندید او را اجابت کنید. در روایتى پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:
«من ترک التزویج مخافة العیلة فقد ساء ظنه بالله عزوجل ان الله یقول: ان
یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله»; (12) هر کس ازدواج را از ترس فقر و
تنگدستىترک کندبه خدا سوء ظن برده است، زیرا خداوندمىفرماید:اگر
(زنوشوهر) فقیر باشندخدا هر کدام را از کرم خود بىنیاز مىکند. بنابراین،
در هر صورت، روزى زن و مرد با خداست.
7- نشانه پیروى از سنت پیامبر
اکرم صلى الله علیه و آله: حضرت على علیه السلام فرمودند: «تزوجوا فان
التزویجسنة رسول الله فانه کان یقول: من کان یحب ان یتبع بسنتى فان من
سنتی التزویج»; (13) ازدواج کنید، ازدواج سنت پیامبر صلى الله علیه و آله
است. آن جناب مىفرمودند: هر که مىخواهد از سنت من پیروى کند، بداند که
ازدواج سنت من است.
8- نشانه پیروى از سنت پیامبران علیهم السلام: امام
رضا علیه السلام فرمودند: «ثلاث من سنن المرسلین: العطر و اخذ الشعر و
کثرة الطروقة»; (14) سه چیز از سنتهاى پیامبران است: استعمال عطر، ازاله
موهاى زاید و ازدواج کردن.
9- موجب جلب رضایت الهى: پیامبر صلى الله
علیه و آله فرمودند: «ما من شىء احب الى الله عز وجل من بیتیعمر فى
الاسلام بالنکاح»; (15) هیچ چیز نزد خداوند محبوبتر از این نیست که
خانهاى در اسلام به وسیله ازدواج آباد گردد.
10- موجب کسب طهارت
معنوى: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «من احب ان یلقى الله طاهرا
مطهرا فلیلقه بزوجة»; (16) هر کس مىخواهد خدا را پاک و پاکیزه ملاقات کند
باید هنگام مرگ متاهل باشد.
11- بهترین بهره و سود: امام رضا علیه
السلام فرمودند: «ما استفاد امرء بعد الاسلام فائدة خیرا من امراة مسلمة
...»; (17) پس از ایمان به خدا، هیچ انسانى بهرهاى بهتر از همسرى مسلمان
به دست نیاورده است.
12- گشودن درهاى رحمت الهى: پیامبر صلى الله علیه و
آله فرمودند: «یفتح ابواب السماء بالرحمة فى اربع مواضع: عند نزول المطر و
عند نظر الولد فى وجه الوالد و عند فتح باب الکعبة و عند النکاح»; (18)
درهاى رحمت آسمان در چهار موقع گشوده مىشود: 1- هنگام باریدن باران; 2-
وقتى که فرزندى (از سر مهر) به صورت پدرش بنگرد; 3- زمانى که در خانه کعبه
گشوده مىگردد; 4- در وقت اجراى عقد نکاح. (19)
نهى
اسلام از عزوبت
از نظر اسلام، ازدواج کارى مقدس و تجرد چیز
پلیدى است. این بر خلاف نظر کسانى است که رهبانیت را پذیرفتهاند و سعى
دارند بدان جنبهاى مقدس دهند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: آن کس
که این آیین و مذهب همگام با فطرت مرا دوست دارد باید نسبتبه سنت من
پاىبند باشد; یکى از سنتهاى من ازدواج است. (20)
در اسلام، سرباز زدن
از ازدواج مساوى با تخلف از سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و حتى از
موازین اسلامى است. چنانچه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس
زمینه و امکانى براى ازدواج داشته باشد و در عین حال، از آن سر باز زند از
ما نیست.
اسلام برخلاف رهبانان و تارکان دنیا، مجرد ماندن را نه تنها
فضیلت نمىداند، بلکه آن را محکوم کرده و شدیدا از آن نهى فرموده است. زنى
به حضور امام صادق علیه السلام رسید و گفت: من قصد ندارم شوهر کنم تا مرا
نزد خدا فضلى باشد و اجر و ثوابى به من تعلق گیرد.
امام صادق علیه
السلام فرمودند: این سخن را رها کن; اگر تنها زیستن فضیلتى بود فاطمه علیها
السلام، دختر پیامبر صلى الله علیه و آله، بر این فضل سزاوارتر بود. (21)
بزرگان
اسلام عزب ماندن را در صورت فراهم بودن وسایل ازدواج، ناروا و حرام دانسته
و زناشویى را محبوب و مقدس شمردهاند. اسلام نیز تجرد را زشت مىشمارد و
مىگوید: «شرارکم عزابکم»; (22) بدترین شما کسانى هستند که در حال
عزوبتاند. احادیثىکه ازعزوبتنهى مىکنند بسیارند، ازجمله روایات ذیل از
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله:
- ازدواج کن و گرنه از گنهکاران
محسوب خواهى شد; «تزوج و الا فانت من المذنبین.» (23)
- بیشتر دوزخیان
عزبها هستند; «اکثر اهل النار العزاب.» (24)
- ازدواج کن، وگرنه از
راهبان نصارا خواهى بود; «تزوج و الا فانت من رهبان النصارى.» (25)
-
ازدواج کن، وگرنه از برادران شیطان خواهى بود; «تزوج و الا فانت من اخوان
الشیاطین.» (26)
- بدترین افراد امت من عزبها هستند; «شرار امتی
عزابها.» (27)
- دو رکعت نماز زندار بهتر از یک روز نماز و روزه عزب
است. «رکعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین رکعة یصلیها غیر متزوج. » (28)
خوددارى از ازدواج عوارضى دارد که به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم:
1- خوددارى از ازدواج زمینه را براى روابط جنسى نامشروع و غیر قانونى
فراهم مىکند که نمونههاى آن را در کشورهایى که براى خود آمار و حسابى
دارند، مىبینیم. بدیهى است کودکى که به دور از عشق و بدون خواسته والدین
یا در اثر یک ازدواج اجبارى پدید آید هم مایه غم مرد است و هم موجب تنفر
اجتماعى و اینکه آینده چنین کودکانى چه خواهد شد، به خوبى معلوم است.
2-
خوددارى از ازدواج موجب بیمارىهاى وخیمى همچون امراض تناسلى، ورم مفاصل و
مانند آن مىگردد و این مساله مورد تایید پزشکان امروزى است.
3-
خوددارى از ازدواج موجب از دست دادن گرمى و نشاط زندگى است. هر کس در دوران
جوانى به ازدواج تن ندهد، در دوران پیرى با رنج تنهایى مواجه خواهد شد.
4-
خوددارى از ازدواج موجب توسعه و گسترش فساد مىگردد. افراد به سوى فساد
اخلاقى سوق پیدا مىکنند و درهاى حیات آنان به دروغ، فحشا و بىبند و بارى
گشوده مىشود. وجود غریزه در آدمى خود دلیلى بر ضرورت ازدواج و خوددارى از
آن، استقبال از خطرات خودآفرین و زمینهاى براى هجوم غمها و
نابسامانىهاست.
«تهذیب نفس»; فلسفه بزرگ ازدواج
زن
و مرد لازم است در پرتو کانون گرم خانواده به تکامل دستیازند و همدیگر را
با برخوردارى از «صبر» و «شکر»، که دو رکن ایمان است، یارى کنند. شرع مقدس
اسلام در تشکیل خانواده تنها به ارضاى غریزه جنسى نظر ندارد، اگرچه این
نکته مهم نیز جزئى از فلسفه ازدواج است و اسلام براى حفظ عفت عمومى در
جوامع بشرى، به دختران و پسران بالغى که نیاز به ازدواج دارند امر به پیوند
و تشکیل خانواده کرده است، بلکه نکته مهمترى که اسلام از ازدواج و تشکیل
خانواده دنبال مىکند عبارت است از: «تهذیب نفس»; زیرا محیط خانه و کانون
گرم خانواده را بهترین مکتب براى خودسازى و کسب کمالات مىداند. حال اگر از
این مکتب ارزنده و حیاتبخش و انسانساز درست استفاده نکنیم و یا آن را از
هم بپاشیم، تقصیر از شارع مقدس اسلام نیست، بلکه خودمان مقصر هستیم که با
عوامل گوناگون باعثسردى کانون خانواده یا از هم پاشیدگى آن شدهایم.
خلاصه و نتیجه بحث
از مجموعه بحثها چنین نتیجه
مىگیریم که هدف از ازدواج در اسلام به مراتب، بالاتر و مقدستر از آن است
که تنها در حد کامجویى جنسى باشد; زیرا اگر چنین بود هیچ فرقى میان ازدواج
انسان و جفتگیرى حیوانات نبود و ازدواج مشمول این همه قوانین آسمانى و
رهبرى پیامبران علیهم السلام و راهنمایان قرار نمىگرفت. پس باید در آن
اهداف مهم دیگرى نیز وجود داشته باشد; از جمله: ایجاد، بقا و طهارت نسل،
تکمیل و تکامل، مودت و صفا و از همه بالاتر، انجام وظیفه الهى. پیمان
ازدواج پیمانى مقدس و الهى است. بدینسان، جز در سایه احکام الهى نمىتوان
آن را فسخ کرد. ازدواج امرى اساسى و مهم است، باید در جامعه رشد و توسعه
یابد تا افراد در سایه پاىبندى بدان از بسیارى انحرافات و پیشآمدهاى
ناگوار مصون بمانند.
آن کس که تن به تشکیل خانواده ندهد، هم به خود جفا
کرده است و هم به فردى دیگر از جنس مخالف که پاکدامن در انتظار همتاى
مؤمن براى تشکیل زندگى و بهرهمندى از نعمت و آسایش آن است. البته شکى نیست
که در انتخاب همسر باید طرقى اندیشید تا زندگى زناشویى دچار نابسامانى
نشود و کودکان پاى به جهان نهاده حاصل آن دچار افسردگى و ماتم نگردند.
پی نوشت ها
1- شیخ حر عاملى،
وسائل الشیعه، آلالبیت، ج 20، ص 17
2- میرزا آقا
نورىطبرسى،مستدرکالوسائل،ج14،ص 153
3- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص
35.
4- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 103، ص 222
5- شیخ حر
عاملى، پیشین، ج 20، ص 166.
6 و 7- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 17
8-
میرزا آقا نورى طبرسى، پیشین، ج 14، ص 149
9 و 10- شیخ حر عاملى،
پیشین، ج 20، ص 14
11-12-13-14-15-16-17- همان، ج 20، ص 28 / ص 42 / ص
15/ ص 103/ ص 16/ ص 18/ ص 40
18- میرزا آقا نورى طبرسى، پیشین، ج 14، ص
152
19- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 15
20- همان
21-
محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص 219
22و 23- همان، ج 1037 ص 221
24-
شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 20
25و26و27- میرزاآقا نورىطبرسى،
پیشین، ج 14،ص 155
28- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 18
سایر منابع
- سیدرضا پاکنژاد، ازدواج; مکتب انسانسازى، یاسر، تهران، بىتا
-
سید محمدتقى میرسعسعانى، یک روح در دو بدن، محمدى، تهران، بىتا
- على
مشکینى، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتى، الهادى، قم، 1366
منبع:گنجینه معرفت
فاطمه سلام الله علیها اسوه و الگوی همسر داری
نویسنده:حلیمه صفری
سخنان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مورد پیامبر و على
حضرت زهرا علیها السلام به برخى از زنان فرمود:
دو پدر دینیت ،
محمد و على را با ناخشنودى پدر و مادر نسبى خود خشنود ساز ! ولى پدر و مادر
نسبى خود را با خشم دو پدر دینى خود از خود راضى مساز، زیرا اگر پدر و
مادر نسبى تو از تو ناراضى باشند حضرت محمد (صلى الله علیه وآله ) و على
علیه السلام با دادن جزئى از هزاران هزار ثوابهاى طاعت خود آن دو را راضى
مى کنند، ولى پدران دینى حضرت محمد و على (صلى الله علیه وآله) اگر از تو
ناراضى باشند پدر و مادر نسبى تو نمى توانند آنها را راضى کنند. زیرا ثواب
طاعت همه مردم دنیا نمى تواند جلو سخط و غضب آنان را بگیرد.1
ادب و ایثار فاطمه علیها السلام
ادب و ایثار حضرت
فاطمه علیها السلام به حدى بود که گرسنگى خود و فرزندانش را از على علیه
السلام پنهان مى کرد و از شوهرش تقاضایى نمى کرد تا شاید نتواند آن را بر
آورده کند. در این رابطه به موارد زیر توجه فرمایید:
1-روزى فاطمه زهرا
علیها السلام در حالى که آثار ضعف و گرسنگى از چهره او نمایان بود، به حضور
پدرش رسید رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وقتى این حالت را مشاهده کرد،
دستهایش را به سوى آسمان بلند نمود و گفت : خدایا ! گرسنگى فرزندم را به
سیرى تبدیل نما و وضع او را سامان بده . 2
2- روزى رسول خدا (صلى الله
علیه وآله ) از دخترش پرسید: فاطمه جان ! چرا رنگ رخسارت پریده است ؟ چرا
رنگ فرزندانم حسن و حسین دگرگون شده است ؟
عرض کرد: پدرجان ! سه روز است
که غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگى بى تاب شده اند و
هم اکنون مانند جوجه هاى پرکنده از گرسنگى به خواب رفته اند. 3
3- روزى
على علیه السلام از آن حضرت تقاضاى غذایى کرد، آن حضرت گفت : دو روز است که
خودم چیزى نخورده ام و هر چه در خانه بود براى شما و فرزندانم آورده .
وقتى که على علیه السلام به او مى گوید: چرا مرا آگاه نساختى تا براى شما
غذا تهیه کنم ؟ مى گوید: از خداى خود شرم کردم که چیزى از تو بخواهم که
انجام آن برایت دشوار باشد. 4
کمک کردن حضرت على علیه
السلام در کارهاى منزل
در بحار از جامعه الاخبار نقل شده که :
على
علیه السلام فرمودند: رسول خدا علیه السلام بر ما وارد شدند در حالى که
فاطمه زهراء علیها السلام در کنار دیگ نشسته بود و من عدس پاک مى کردم .
حضرت فرمودند: گوش فرا ده ، زیرا آنچه مى گویم از سوى پروردگار مى گویم :
مردى که به همسرش در خانه کمک و مساعدت نماید، به تعداد موهاى بدنش براى او
عبادت سالى را مى نویسند که روزها را روزه داشته و شب ها را شب زنده دارى
نموده است . 5
کارهاى فاطمه در خانه على
روزى
امیرالمؤ منین به یکى از اصحاب خود فرمود: مى خواهى جریانى از زندگانى
خودم با فاطمه علیها السلام را برایت تعریف کنم ؟
فاطمه علیها السلام
آنقدر در خانه من با مشک آب حمل کرد که اثر آن در سینه اش پدیدار شد. آنقدر
به وسیله آسیاب دستى گندم آرد کرد که دستش تاول زد. آنقدر خانه را جاروب
کرد که بر لباس او گرد و خاک نشست . آنقدر آتش زیر دیگ روشن کرد که لباسش
دوده اى و سیاه شد. او زیاد کار کرد و بسیار هم آسیب دید. 6
هرگز از شوهرت چیزى نخواه
على علیه السلام باغى
داشتند که آن را به مبلغ 12 هزار در هم فروخته و همه پولها را بین فقراء
تهیدستان مدینه تقسیم کرد. وقتى که به منزل بازگشت ، فاطمه علیها السلام از
ایشان پرسید؟ یا على ! پس غذاى امروز ما چه شد؟
على علیه السلام براى
تهیه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه علیها السلام با خود اندیشید که چرا
چنین گفتم ، چون از پدر شنیده بود که هرگز از شوهرت چیزى نخواه ، شاید
نتواند آن را تهیه کند.
آنگاه فرمود.
فانى اءستغفر الله و لا اءعود
اءبدا من از خدا آمرزش مى طلبم و دیگر این رفتار را تکرار نخواهم کرد. 7
شأن نزول سوره هل اتى
امام حسن و امام حسین علیه
السلام بیمار شدند. رسول خدا (صلی الله علیه واله) به همراه جمعى از اصحاب
به عیادت آنها آمد و به على علیه السلام گفتند: خوب است براى شفاى
فرزندانت نذر کنى . على و فاطمه و فضه خادمه علیها السلام نذر کردند که اگر
آن دو از بیمارى شفا یافتند سه روز، روزه بگیرند و شکر نعمت سلامتى آن دو
عزیز را به جا آورند. طولى نکشید که حال آن دو به بهبودى رفت و شفا یافتند.
در این هنگام در خانه امیرمؤ منان على علیه السلام چیزى براى خوردن یافت
نمى شد، به مین خاطر على علیه السلام از شمعون خیبرى یهودى سه صاع که هر
صاع سه کیلو است جو قرض کرد. فاطمه علیها السلام پس از آسیاب کردن جو، یک
سوم آن را به اندازه تعداد افراد خانواده ، یعنى پنج قرص نان پخت .
على
علیه السلام پس از پایان نماز به امامت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به
خانه برگشت . اینک سفره غذا در حالى که طعام اول و آخرش نان و نمک است ،
آماده پذیرایى از بهترین خلق خداست . آنها آماده افطار مى شوند، اما هنوز
شروع به افطار نکردند که صداى کوبه در بلند مى شود. آرى صداى فقیرى است که
تقاضاى غذا دارد و مى گوید:
اسلام علیکم یا اهل بیت محمد، (انا) مسکین
من مساکین المسلمین ، اطعمونى اطعمکم الله من موائد الجنة درود بر شما اى
خاندان محمد، من مسکین از مسکینان مسلمین هستم غذایى به من بدهید، خداى
تعالى از غذاهاى بهشتى به شما بخوراند.
على علیه السلام صدا را که شنید،
خطاب به دختر رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) چنین فرمود:
فاطمه جان !
اى بزرگوار اهل یقین ! اى دختر بهترین خلق روى زمین ! آیا به بیچاره اى که
دست نیاز به خانه ات آورده ، نظرى دارى ؟ به خدا شکوه مى کند و حاجت مى
طلبد. با گرسنگى غم و به سوى ما آمده است و تمام امور در دست خداست و همه
خوبیها از او نشاءت مى گیرد. بهشت دلپذیر به شما وعده مى دهد، همان بهشتى
که بر بخیل حرام است . حضرت زهرا علیها السلام در جواب همسرش فرمود: به آن
گرسنه خوارک مى دهم و به سیر شدن او امیدوارم ، به راستى که حق براى نیکان
است و به شفاعت خود آنها را به بهشت خواهم برد.
آن پنج تن ، شخص مسکین
را بر خود مقدم داشته و سهم خود را به فقیر دادند و آن شب را با آب افطار
کردند.
روز دوم را نیز روز حضرت فاطمه علیها السلام بخش دیگرى از جو را
آسیاب کرد و به اندازه تعداد افراد، نان پخت . چون هنگام افطار شد، یتیمى
بر در خانه آمد و گفت : سلام بر شما اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله ) !
من یتیم و گرسنه ام ، پدرم از مهاجرین بود و در جنگ شهید شد. از آنچه خدا
به شما روزى داده به من دهید تا خدا نیز در بهشت به شما عوض دهد.
حضرت
على علیه السلام فرمود: هر کس که بخشش کند براى او خواهد ماند و آب و غذاى
بهشتى به او داده مى شود.
حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ به دعوت همسرش
چنین سرود:
حتما او را بر فرزندانم مقدم مى دارم و او را سیر مى کنم -
زیرا آنها که گرسنه اند فرزندانند.
این بار هم مثل شب قبل ، تمام افراد
خانه غذاى خود را به آن یتیم دادند.
فاطمه علیها السلام روز سوم نیز
باقیمانده جو را آسیاب کرده و نان پخت . هنگام افطار، اسیرى آمد و از آنها
تقاضاى غذا کرد. امیرالمؤ منان فرمود: فاطمه ، دختر پیامبرى است که سرور
تمام انبیاء است . فاطمه جان ! بر این اسیر گرفتار، منت بگذار. هر کس امروز
کار خیرى انجام دهد و بذر را بپاشد، روز جزا محصول آن درو خواهد کرد.
آنگاه همگى غذاى خود را سیر دادند.
فرداى روز سوم ، على علیه السلام دست
حسن و حسین علیه السلام را گرفته و بر پیامبر (صلى الله علیه وآله ) وارد
شدند. پیامبر (صلى الله علیه وآله) وقتى آنها را دید مشاهده کرد که از شدت
گرسنگى مانند جوجه اى مى لرزند. فرمود: چقدر این منظره و این حالتى که در
شما دیدم بر من ناگوار است ! برخاسته ، همراه ایشان به خانه على علیه
السلام آمد، دید که فاطمه علیها السلام در محراب عبادت ایستاده و آثار
گرسنگى در چهره اش نمایان است و از شدت گرسنگى پوست شکمش به پشت او چسبیده و
دیدگانش به کاسه سر فرو رفته است . مشاهده آن وضع ، پیغمبر (صلى الله
علیه وآله ) را ناراحت کرد و فرمود: خدایا، بچه هاى پیامبرت از گرسنگى مى
میرند؟
در این وقت جبرئیل نازل شد و سوره هل اتى را بر پیغمبر (صلى الله
علیه وآله ) فرود آورد و به او گفت :
خذها یا محمد هناک الله اهل بیتک
بگیر این سوره را، خداوند تو را در داشتن چنین اهل بیتى تهنیت مى گوید. 8
خداوند فاطمه علیها السلام را راضى خواهد کرد
ثعلبى از حضرت امام صادق
علیه السلام روایت کرده است :
روزى حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) به
خانه فاطمه علیها السلام رفتند، فاطمه را در حالى مشاهده کرد که جامعه اى
از جلهاى شتر پوشیده و با دستهاى خود آسیاب را مى گردانید و در حین کار
فرزند خود را نیز شیر مى داد. رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) وقتى که این
حالت را از دختر دید متاءثر شد، اشک از دیده هاى مبارکش جارى شد و فرمود:
اى دختر گرامى ! تلخیهاى دنیا را به خاطر حلاوتهاى آخرت تحمل کن . پس فاطمه
علیها السلام عرض کرد: یا رسول الله ! حمد مى کنم خدا را بر نعمتهاى او و
شکر مى کنم خدا را بر کرامتهاى او. در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه :
و
لسوف یعطیک ربک فترضى 9 را از طرف خداوند فرود آورد. 10
رضایت
کامل على و فاطمه از همدیگر
امیرالمؤ منین على علیه السلام مى
فرمایند:
هیچ گاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند، او را
به هیچ کارى مجبور نکردم ، او نیز مرا آزرده نساخت . در هیچ امرى قدمى بر
خلاف میل باطنى من برنداشت و هرگاه به رخسارش نظاره مى کردم تمام غصه هایم
بر طرف مى شد و دردهایم را فراموش مى کردم .
در جاى دیگر مى فرمایند: به
خدا قسم ! هرگز کارى نکردم که فاطمه علیها السلام خشمگین شود، او نیز هیچ
گاه مرا خشمگین نکرد. 11
شاد شدن فاطمه علیها السلام به
خاطر تقسیم کارها
در حدیثى از امام صادق علیه السلام روایت
شده که فرمود: میان على و فاطمه علیها السلام درباره تقسیم کارها بحث شد.
براى حل این مشکل خدمت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) رفتند و پیغمبر (صلى
الله علیه وآله ) کارهاى منزل را اینگونه تقسیم کرد: کارهاى مربوط به داخل
خانه به عهده فاطمه و کارهاى خارج از خانه به عهده على علیه السلام باشد.
فاطمه
علیها السلام به قدرى از این تقسیم خوشحال شد که گفت : جز خدا کسى نمى
داند تا چه اندازه از این تقسیم خوشحال شدم که رسول خدا (صلى الله علیه
وآله) کار مردان را (کارى را که موجب تماس با مردان است ) از عهده من
برداشت . 12
پشتیبانى از شوهر در کارهاى خیر
روزى
على علیه السلام وارد خانه شد، دید حسن و حسین علیه السلام نزد فاطمه
علیها السلام گریه مى کنند.
فاطمه زهرا علیها السلام گفت : اینها گرسنه
اند و یک روز است که چیزى نخورده اند ! على علیه السلام پرسید: پس این دیگ
بر سر آتش چیست ؟ گفت : در دیگ ، تنها آب است که براى دل خوشى فرزندانم بر
سر آتش نهاده ام ! على علیه السلام از این ماجرا دلتنگ شد. عبایش را به
بازار برد و به مبلغ شش درهم فروخت و با آن غذایى تهیه کرد. وقتى که به
خانه باز مى گشت فقیرى به حضرت گفت : آیا کسى در راه خدا وام مى دهد تا چند
برابر گردد؟ على علیه السلام همه آن خوراکى را به او داد، چون به خانه
رسید، فاطمه علیها السلام پرسید: یا على ! چیزى براى رفع گرسنگى بچه ها
بدست آوردى ؟ گفت : آرى ، ولى همه آنها را به بینوایى دادم . فاطمه علیها
السلام گفت : چه خوب کردى ، تو همیشه توفیق کار خیر مى یابى !
على علیه
السلام براى اقامه نماز از منزل خارج شد. در راه شخصى را دید که پولى ندارم
. گفت : به تو فروختم هر وقت پولى بافتى به من باز دهى ؟ على علیه السلام
آن شتر را به 60 درهم خرید و حرکت کرد. ناگهان شخصى رسید و عرض کرد: یا على
! این شتر را به من بفروش . على علیه السلام فرمود: به چه قیمتى مى خرى ؟
گفت : 120 درهم .
حضرت شتر را داد و پول را گرفت ، نیمى از آن پولها را
به صاحب شتر داد و نیمى دیگر را براى خود برداشت . در این وقت رسول خدا
(صلى الله علیه وآله ) رسید و ماجرا را از على علیه السلام شنید. حضرت
فرمود: یا على ! فروشنده جبرئیل و خریدار میکائیل بود. این در عوض آن وامى
بود که به فقیر داده بودى . 13
داستان دینار و آرد فروش
روزى در خانه فاطمه علیها السلام غذا و پولى یافت نمى شد، در
این حال على علیه السلام از خانه بیرون آمد و یک دینار پول در کوچه پیدا
کرد. در همه جا اعلام کرد که یک دینار پیدا شده ، ولى هیچ کس به سراغ آن
دینار نیامد. حضرت فاطمه علیها السلام به على علیه السلام گفت : با این
دینار آرد بخر، هرگاه صاحب آن پیدا شد به او بر مى گردانیم . حضرت على علیه
السلام با این قصد از منزل خارج شد، مردى را دید که مقدارى آرد به قیمت یک
دینار مى فروشد. على علیه السلام آرد را خرید و یک دینار را به او داد،
ولى او سوگند یاد کرد که پولى از بابت آرد نمى گیرد.
على علیه السلام
آرد و یک دینار را به خانه آورد و جریان را به فاطمه علیها السلام گفت :
فاطمه علیها السلام از جریان بسیار تعجب کرد، با آن آرد نان درست کردند و
خوردند. پس از تمام شدن آرد، على علیه السلام دوباره اعلام کرد دینارى پیدا
کرده ، ولى باز کسى به عنوان صاحب آن مراجعه نکرد. على علیه السلام دوباره
براى خرید آرد بیرون رفت باز همان مرد را دید و قضیه خرید آرد مثل دیروز
تکرار شد. على علیه السلام وقتى که به منزل برگشت فاطمه زهرا علیها السلام
تعجب کرد ! و گفت : یا على ! هم آرد آوردى و هم دینار را؟
على علیه
السلام فرمود: فروشنده سوگند یاد کرد که دینار را نمى گیرم . فاطمه علیها
السلام گفت : مى خواستى تو در سوگند از او پیشى بگیرى و دینار را به او
بدهى .
على علیه السلام براى بار سوم خرید آرد بیرون رفت ، ابتدا در این
مدت براى یافتن صاحب دینار همه جا اعلام کرده بود. دوباره همان مرد را دید
که آرد مى فروشد. حضرت این بار او را سوگند داد که باید پول آرد را بگیرى .
پس از آن دینار را به طرف آن مرد انداخت و به سوى خان بازگشت . در این
هنگام رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) را دید، فرمود: یا على ! آیا آن مرد
را شناختى ؟ عرض کرد: نه یا رسول الله . فرمود: او جبرئیل بود، آن آرد رزقى
بود بود که خداوند بوسیله جبرئیل براى شما فرستاده بود. سوگند به خداوندى
که جانم در دست اوست اگر سوگند یاد نمى کردى هر روز تا آن دینار در دست تو
بود جبرئیل را همان گونه مى یافتى که آرد به تو مى داد و دینار از تو نمى
گرفت . 14
داستان انار
روزى حضرت زهرا
علیها السلام بیمار و بسترى شد. على علیه السلام به بالین او آمد فرمود:
زهراء جان ! چه میل دارى تا برایت فراهم کنم ؟ گفت : من از شما چیزى نمى
خواهم . حضرت على علیه السلام اصرار کرد. فاطمه علیها السلام گفت : اى پسر
عمو، پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزى از شوهرت در خواست نکن ، مبادا
تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.
على علیه
السلام فرمود: اى فاطمه علیه السلام ، به حق من ، هر جه میل دارى بگو تا
برایت آماده کنم .
فاطمه علیها السلام گفت : اکنون که ما را سوگند دادى
مى گویم . اگر انارى برایم فراهم کنى خوب است . حضرت على علیه السلام
برخاست و براى فراهم نمودن انار از منزل بیرون رفت . در راه با چند نفر از
مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید: انار در کجا پیدا مى شود؟ آنها گفتند:
یا على ! فصل انار گذشته ، ولى چند روز قبل شمهون یهودى چند انار از طائف
آورده بود. حضرت به در خان شمعون رفت . شمعون وقتى که چشمش به على علیه
السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسید؟ على علیه السلام ماجرا را گفت و
افزود که براى خریدارى انار آمده ام . شمعون گفت : چیزى از انارها باقى
نمانده است همه را فروخته ام . همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را مى
شنید، به شوهرش گفت : من یک انار براى خودم برداشته بودم و در زیر برگها
پنهان کردم .
آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت على علیه السلام داد.
آن حضرت چهار در هم به شمعون داد. او گفت : قیمتش ، نیم درهم است . امام
فرمود: همسرت این انار را براى خود ذخیره کرده بود تا روزى از آن نفع
بیشترى ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت . آن حضرت
در برگشت به طرف منزل ، صداى ناله درمانده اى را شنید، به دنبال صدا رفت ،
دید مردى غریب و بیمار و نابینایى در خرابه اى بدون سرپرست و غذا روى زمین
خوابیده است ، حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسید: تو کیستى
؟ از کدام قبیله اى ؟ چند روز است که در اینجا افتاده اى ؟ گفت : اى جوان
صالح ! من از اهالى مدائن (ایران ) مى باشم ، در آنجا قرض زیادى داشتم .
ناگزیر سوار بر کشتى شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤ منان مى
رسانم شاید آن حضرت کمکى به من کند و قرضهایم را ادا نماید - جوان نمى
دانست که سرش بر دامن على علیه السلام است - امام فرمود: من یک انار براى
بیمار عزیزم مى برم ، ولى تو را محروم نمى کنم و نصفش را به تو مى دهم .
حضرت انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان مى گذاشت تا
تمام شد. جوان گفت : اگر مرحمت فرمایى نصف دیگرش را نیز به من بخورانى ، چه
بسا حال من خوب شود ! على علیه السلام نیم دیگر انار را نیز کم کم به او
خوراند تا تمام شد.
آنگاه حضرت بعد از خداحافظى با آن جوان بیمار به سوى
خانه حرکت کرد. در حالى که از شدت حیا غرق در فکر بود به در خانه رسید،
ولى حیا کرد وارد خانه شود. از شکاف در به درون خانه نگاهى کرد تا ببیند
فاطمه علیها السلام خواب است یا بیدار. مشاهده کرد فاطمه علیه السلام تکیه
کرده و طبقى از انار پیش روى اوست و میل مى فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد
خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست . پرسید: فاطمه جان
! این انار را چه کسى براى شما آورده است ؟ فاطمه علیها السلام گفت : اى
پسر عمو ! وقتى که از پیش من رفتى ، چندان طولى نکشید که نشانه سلامتى را
در خود یافتم . ناگاه صداى در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردى را
دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت : این طبق انار را امیرمؤ منان على علیه
السلام براى فاطمه فرستاده است . 15
حکایتى دیگر
روزى
حضرت فاطمه علیها السلام بیمار شد، على علیه السلام نزد آن حضرت آمد و
فرمود: اى فاطمه ، از شیرینى هاى دنیا دلت چه میل دارى ؟
گفت : اى على ،
من انارى مى خواهم . حضرت قدرى اندیشید، چون چیزى با خود نداشت ، از جا
حرکت کرد و به بازار رفت ، در همى قرض کرد و انارى با آن خرید و به سوى
منزل شتافت . در بین راه ، به مردى بیمار و نا آشنا بر خورد کرد، ایستاد و
فرمود: اى پیر مرد ! دلت چه مى خواهد؟ پاسخ داد: اى على ، هم اکنون پنج روز
است که در اینجا افتاده ام ، مردم از کنارم عبور کرده ، اما توجهى به من
نمى کنند، دلم انار مى خواهد. حضرت لحظه اى با خود اندیشید و گفت : یا انار
براى فاطمه خریده ام ، اگر آن را به این مستمند بدهم فاطمه از انار محروم
خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمایش خداوند که فرمود: واما السائل فلال
تنهر؛ سائل را از خود مران 16
مخالفت ورزیده ام .
پس
انار را باز کرد و به آن پیرمرد خورانید. پیرمرد بى درنگ بهبود یافت و در
همان حال فاطمه علیها السلام نیز بهبود یافت . على علیه السلام در حالى که
از فاطمه علیها السلام شرمنده بود وارد منزل شد. حضرت زهراء علیها السلام
از جان حرکت کرد و به طرف حضرت على علیها السلام آمد و گفت : چرا اندوهناکى
؟ سوگند به عزت و شکوه خداوند ! همین که انار را به آن پیرمرد دادى ، میل
به انار از دلم کنار رفت .
در همین هنگام شخصى حلقه در را کوبید. حضرت
پرسید: کیستى ؟ پاسخ داد: من سلمان فارسى هستم ، در را باز کن ! در را باز
کرد، دید که سلمان فارسى طبقى سرپوشیده آورده ، آن را پیش روى حضرت گذاشت .
حضرت پرسید: این طبق چیست ؟ جواب داد: از خداوند براى پیامبرش و از
پیامبرش براى تو رسیده . حضرت سرپوش از روى طبق برداشت ، نه عداد انار در
آن بود. فرمود: اى سلمان ! اگر این انارها براى من است مى بایست ده عدد
باشد. زیرا خداوند فرموده است :
من جاء بالحسنه فلله عشر امثالها هر کس
کار نیک انجام دهد براى او ده برابر پاداش نیک خواهد بود.
سلمان خندید و
یک انار از آستین خود بیرون آورد و آن در طبق گذاشت و گفت : اى على ! به
خدا سوگند ده تا بود، اما خواستم بدین وسیله تو را بیازمایم ! 17
تحمل کمبودها و مشکلات زندگى
1-حضرت زهراء روزى
در خدمت پدر از مشکلات زندگى و کمبودهاى رفاهى سخن به میان آورد و عرض کرد:
اى
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) من و پسر عمویم چیزى از وسایل رفاهى ندایم
مگر پوست گوسفندى که شبها بر روى آن مى خوابیم و روزها بر روى آن شتر خود
را علف مى دهیم .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: دخترم صبر و
تحمل داشته باش ، زیرا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى کرد در حالى که
فروشى جز یک قطعه عباى قطوانى نداشتند.
2-روزى دیگر رسول گرامى بر
دخترش فاطمه علیه السلام وارد شد و از نزدیک وضع زندگى آنان را مشاهده
نمود، پس فرمود: فاطمه جان ! در چه حالى به سر مى بردى ؟
پاسخ داد: یا
رسول الله ! حال و وضع ما همین است که مى نگرید. با عبایى زندگى مى کنیم که
نصف آن فرش زیر ماست که بر روى آن مى نشینیم و نصفى دیگر، رو انداز ما که
بر روى خود مى کشیم .
3-زمانى دیگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله )
پرسید: فاطمه جان ! چرا رنگ تو پریده است ؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسین
دگرگون شده است ؟ فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدرجان ! سه روز است که غذا
نخورده ایم ، حسن و حسین علیه السلام از شدت گرسنگى بى تاب شده اند، هم
اکنون مانند جوجه هاى پراکنده از شدت گرسنگى به خواب رفته اند.
4-روزى
فرزندان فاطمه علیها السلام جد بزرگوارشان را جلوى درب منزل دیدند، به سوى
پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتافتند و بر روى دوش رسول خدا جاى گرفتند و
گفتند: یا رسول الله ! گرسنه ایم ، به مادرمان بگو قرص نانى به ما بدهد
تا رفع گرسنگى نمائیم . پیامبر داخل منزل آمد و خطاب به فاطمه علیها السلام
فرمود: دخترم به دو فرزندم طعام بده ، پاسخ شنید: پدرجان ! در خانه ما
چیزى به جز برکت وجود رسول خدا وجود ندارد. 18
چادر
نورانى فاطمه علیها السلام
ابن شهر آشوب و قطب راوندى روایت
کرده اند که :
روزى حضرت على علیه السلام که به پول احتیاج پیدا کرد
بود، به ناچار چادر حضرت فاطمه علیها السلام را که از جنس پشم بود نزد مردى
یهودى به نام زید رهن گذاشت و قدرى جو قرض گرفت . آن مرد یهودى چادر را به
خانه برد و در حجره گذاشت . به هنگام شب ، زن مرد یهودى وقتى که وارد حجره
شد نورى از آن چادر مشاهده کرد که تمام حجره ر روشن کره بود. زن وقتى که
آن حالت عجیب را دید نزد شوهرش رفت و آنچه دیده بود نقل کرد. شوهرش از
شنیدن آن حالت تعجب کرد. (چون فراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه علیها
السلام در خانه اوست ) پس به سرعت داخل حجره شد و متوجه شد که نور از چادر
حضرت فاطمه علیها السلام آن بانوى عصمت است که مانند بدر منیر خانه را روشن
کرده است . یهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیادتر شد. پس آن دو به خانه
خویشان و دوستان خود رفتند و هشتاد نفر از آنها را به خانه آوردند که همگى
آنها از برکت شعاع (نور) چادر فاطمه علیها السلام به نور اسلام منور
گردیدند. 19
امام چون کعبه است
محمود بن لبید گوید: پس از رحلت رسول
خدا (صلى الله علیه وآله ) حضرت فاطمه علیها السلام بر سر مزار شهیدان مى
رفت و آنجا مى گریست . در یکى از روزها حضرت را در آنجا دیده ، جلوه ، جلو
رفته ، سلام کردم و گفتم : اى بانوى زنان جهان ! سؤ الى دارم که در سینه ام
پنهان کردم و مرا مى آزارد. فرمود: بپرس . عرض کردم : چرا على علیه السلام
نسبت به حق خود ساکت مانده و از آن دست برداشته است ؟
فرمود: اى ابا
عمر ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: امام چون کعبه است که به سوى
او مى روند و او به سوى مردم نمى رود. سپس حضرت ادامه داد: به خدا سوگند،
اگر مى گذاشتند که حق بر محور خود بچرخد و آن را براى اهلش باقى مى گذاشتند
و از خاندان پیامبر خدا پیروى مى کردند، هیچ گاه دو نفر درباره خدا یا
یکدیگر مخالفت نمى کردند و آیندگان از گذشتگان آن را به ارث مى بردند و
گذشتگان براى آیندگان خود مى گذاشتند تا اینکه قائم ما که نهمین فرزند حسین
علیه السلام است ، به پاخیزد. اما اینان آن کسى را که خداوند مؤ خر دانسته
، مقدم داشته و آن کسى را که خداوند پیشوا قرار داده ، کنار زدند. آنها
همین که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله ) را در قبر نهاند و جسم شریفش را
به خاک سپردند، هوى و هوس را برکزیده و به آراء و افکار خود عمل کردند.
نفرین بر آنان باد ! 20
تقسیم کارهاى خانه باکنیز
امام
باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى فرماید:
رسول خدا (صلى الله
علیه وآله ) در یکى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسیرانى نصیبش شد. آنها را
تقسیم فرمود و دو زن را که یکى جوان و دیگرى به سن کمال رسیده بود براى
خود نگه داشت . به دنبال حضرت زهرا علیها السلام فرستاد و دست یکى از آن دو
را گرفته در دست فاطمه علیها السلام گذاشت و فرمود: اى فاطمه علیها السلام
! این از آن تو باشد، او را کتک نزن ، زیرا من دیدم که نماز مى خواند و
جبرائیل مرا از اینکه نمازگزاران را کتک بزنم نهى کرد. فاطمه علیها السلام
وقتى دید که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مرتب سفارش او را مى کند، رو به
حضرت کرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کارهاى خانه یک روز
بر عهده من و یک روز بر عهده او باشد. رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) با
شنیدن سخنان فاطمه علیها السلام اشک از دیدگاه مبارکش سرازیر شد. 21 و
فرمود: الله اعلم حیث یجعل رسالته 22
فرشتگان خدمتکار
فاطمه
مرحوم راوندى در کتاب خرائج از سلمان فارسى روایت مى کند
که گفت :
فاطمه علیها السلام را دیم که نشسته بود و پیش روى او آسیابى
بود که جو را با آن دستاس مى کرد و بر دسته دستاس خون تازه دیدم که در اثر
سائیده شدن و زخم دست فاطمه علیها السلام بود و فرزندش حسین علیه السلام را
دیدم که در گوشه اى دیگر گریه مى کرد.
دلم به حال زهرا علیها السلام
سوخت . به او عرض کردم : اى دختر پیغمبر ! این فضه است ، چرا کارخانه را به
او واگذار نمى کنى ؟ در جواب من فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به
من سفارش کرده که کارهاى خانه را با او به نوبت انجام دهم . امروز نوبت من
و فردا نوبت اوست .
سلمان گفت : من عرض کردم ، پس اجازه دهید من به شما
کمک کنم ، یا جو را دستاس کنم یا حسین علیه السلام را آرام نمایم . زهرا
علیها السلام فرمود: من بهتر مى توانم حسین را آرام کنم . پس تو جو را
دستاس کن . من مشغول دستاس کردن جو شدم و در این حال صداى مؤ ذن برخاست و
وقت نماز شد، من برخاستم و به نماز رفتم . چون نماز تمام شد ماجرا را به
على علیه السلام گفتم ، على علیه السلام گریان شده ، به خانه رفت ، اما
طولى نکشید که تبسم کنان بازگشت . رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ما چرا
را از او پرسید و او در جواب گفت : به خانه رفتم ، زهرا علیها السلام را
دیدم که به پشت خوابیده و حسین روى سینه اش به خواب رفته و دستاس نیز خود
به خود مى چرخید ! پیغمبر (صلى الله علیه وآله) تبسم کرد و فرمود: اى على !
مگر نمى دانى که خدا متعال فرشتگانى دارد و آنها در زمین گردش مى کنند تا
خدمتکارى محمد و آل محمد را بکنند. 23
فاطمه علیها
السلام یکى از دوررکن على علیه السلام
رسول خدا (صلى الله علیه
وآله) به حضرت على فرمود:
سلام بر تو اى پدر دو ریحانه ! به زودى دو
رکن تو از بین مى روند و خداوند خود کمبود مرا براى تو جبران مى نماید. بعد
از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) على علیه السلام فرمود: این یکى از
دور کن بود. بعد از آنکه فاطمه علیها السلام از دنیا رفت ، فرمود: این رکن
دیگر بود. 24
مفاخره بین فاطمه علیها السلام و على
علیه السلام
از ابن عباس روایت شده که : رسول خدا (صلى الله
علیه وآله ) بر على و فاطمه علیها السلام وارد شدند، در حالى که آن دو
بزرگوار مى خندیدند. وقتى که چشم آنان به پیامبر (صلى الله علیه وآله)
افتاد ساکت شدند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) به آنان فرمودند: شما
را چه شده ، مى خندیدید اما با دیدن ساکت شدید؟ فاطمه علیها السلام زودتر
جواب داد: پدر جان ! على مى گوید: پیامبر مرا بیش از تو دوست مى دارد و من
مى گویم : پیامبر مرا بیشتر از تو دوست دارد. رسول خدا تبسم نمود و
فرمودند: دخترم ! تو شیرینى فرزندى براى من دارى (یعنى نسل من از تو است )
اما على براى من عزیزتر از تو است . 25
مفاخره اى دیگر
ابن
شاذان قمى روایت مى کند که یک روز على علیه السلام با همسر گرامیش حضرت
فاطمه علیها السلام در بین خرما خوردن به مفاخره پرداختند.
على علیه
السلام فرمود: اى فاطمه ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مرا از تو بیشتر
دوست مى دارد. حضرت زهرا علیها السلام گفت : واعجبا ! من دختر اویم ، من
نور دیده پیغمبرم ، من یگانه دختر باقى مانده او هستم .
على علیه السلام
فرمود: اگر سخن مرا باور نمى کنى بیا با هم خدمت پیغمبر (صلى الله علیه
وآله) برویم .
على و فاطمه علیها السلام با هم خدمت پیامبر (صلى الله
علیه وآله) رسیدند. فاطمه علیها السلام پیشدستى کرده و گفت : اى رسول خدا
(صلى الله علیه وآله ) کدامیک از ما دو نفر نزد شما محبوبتریم ، من یا على ؟
رسول
خدا فرمود:
انت احب و على اعزمنک تو به من محبوبترى ، و على از تو براى
من عزیزتر است ..
على علیه السلام فرمود: نگفتم که پیغمبر مرا بیشتر از
تو دوست دارد. من کسى هستم که در خانه خدا متولد شدم .
فاطمه : من دختر
خدیجه کبرى هستم .
على : من کسى هستم که بلندى پرچم اسلام به دست من
بوده .
فاطمه : من دختر کسى هستم که تا مقام دنى فتدلى رفت و به مقام
قرب قاب قوسین او ادنى رسید.
على : من کسى هستم که جبرئیل خدمت من کرده .
فاطمه
: من کسى هستم که خطبه ام را در آسمان راحیل خوانده است و خدمتگزارانم
فرشتگان مى باشند.
على : من کسى هستم که مولدم خانه خداست .
فاطمه :
من کسى هستم که عقدم در آسمانها بسته شده .
على : من صالحترین بندگان
خدا هستم .
فاطمه : من دختر خاتم النبیین هستم .
على : من آنم که
نامم على از نام خداى على مشتق شده .
فاطمه : من آنم که نامم فاطمه از
فاطر مشتق گشته است .
على : من سرچشمه علوم و معارف دینم .
فاطمه :
من محور گردش چرخ نجات راغبین هستم .
على : من آنم که به نام من آدم
توبه کرد.
فاطمه : من آنم که توبه او به واسطه من قبول شد.
على : من
تقسیم کننده بهشت و دوزخم .
فاطمه : من دختر محمد مختارم .
على : من
بهترین رهروان جهانم .
فاطمه : من بهترین زنانم ...
آنگاه فاطمه
علیها السلام به پدر عرض کرد: یا رسول الله ! مرا حمایت نمى کنى ، بر پسر
عمت مرا تنها مى گذارى ؟
على فرمود: یا فاطمه من از محمد به منزله نفس
او هستم . فاطمه گفت : من گوشت و پوست و خون او هستم ...
در این موقع
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: فاطمة قومى ؛ دخترجان برخیز سر پسر
عمت را ببوس که جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل با چهار هزار ملک ،
براى حمایت پسر عمت آمده اند.
فاطمه علیها السلام بر خواست سر شوهرش را
بوسید و گفت :
یا ابا الحسن بحق رسول الله معذرة الى الله عزو جل و الیک
ولى ابن عمک اى ابا الحسن ! به حق رسول خدا از خداوند عزوجل و از تو و پسر
عمویت پوزش مى طلبم .
و امیرالمؤ منین نیز دست فاطمه علیها السلام را
بوسید. 26
عشق و علاقه به شوهر
شیخ مفید در
کتاب الارشاد نقل مى کند:
هنگامى که در سال هشتم هجرت ، پیامبر (صلى
الله علیه وآله ) حضرت على علیه السلام را در ماجراى جنگ ذات السلال به سوى
بیابان و ریگزار یابس براى سرکوبى دشمن فرستاد، روایت شده که : حضرت على
علیه السلام عصابة (دستمال ) مخصوصى داست ، هرگاه به جنگ بسیار سخت مى روفت
آن عصابة را به سر مى بست . در این سفر هم به نزد فاطمه علیها السلام آمد و
آن عصابة را طلبید.
فاطمه علیها السلام گفت : کجا مى روید؟ مگر پدرم مى
خواهد ترا به کجا بفرستد؟ حضرت على علیه السلام فرمود: به سوى بیابان
ریگزار مى روم .
حضرت فاطمه علیها السلام از خطر این سفر، و مهر و محبتى
که به على داشت گریان شد. در همین هنگام پیامبر (صلى الله علیه وآله ) به
خانه فاطمه علیها السلام آمد و به فاطمه فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ آیا مى
ترسى که شوهرت کشته شود؟ نه ، انشاء الله کشته نمى شود.
على علیه السلام
به پیامبر (صلى الله علیه وآله ) عرض کرد: اى رسول خدا آیا نمى خواهى کشته
شوم و به بهشت بروم ؟ 27
ساده زیستى
سلمان
فارسى مى گوید:
روزى حضرت فاطمه علیهم السلام را دیدم که چادرى وصله
دار بر سر داشت ، در شگفتى ماندم و گفتم : عجبا دختران پادشاهان ایران و
روم بر کرسیهاى طلایى مى نشینند و پارچه هاى زر بافت به تن مى کنند و این
دختر رسول خداست نه چادرهاى گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهاى زیبا فاطمه
علیه اسلام پاسخ داد: اى سلمان خداوند بزرگ ، لباسهاى زینتى و تختهاى طلایى
را براى ما، در روز قیامت ذخیره کرده است .
حضرت سپس به خدمت پدر
گرامیش رفت و شگفتى سلمان را مطرح کرد و گفت : اى رسول خدا، سلمان از سادگى
لباس من تعجب نمود ، سوگند به خدایى که تو را مبعوث فرمود: مدت پنج سال
است فرش خانه ما پوست گوسفندى است که روزها بر روى آن شترمان علف مى خورد و
شبها بر روى آن مى خوابیم و بالش ما چرمى است که از لیف خرما پر شده است
.28
در خانه فاطمه علیها السلام محل دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله)
پیامبر
اسلام (صلى الله علیه وآله ) هر سپیده دمت بر در خانه على و فاطمه علیها
السلام مى ایستاد و به خداوند عرض مى کرد :
الحمدلله المحسن المجمل
المنعم المفضل الذى بنعمته تتم الصالحات سمیع سامع بحمد الله و نعمه و حسن
بلاوه عندنا نعوذ بالله من النار نعوذ بالله من صباح النار نعوذ بالله من
مساء النار الصلوة ...
حمد مخصوص آن خداى محسن و نیکوئى است که فضیلت
بخش و به نعمت خود، اعمال صالحه را تمام کرده ، سمیع است و سامع ، حمد خدا و
نعمت او و حسن آزمایش او بر ما، پناه مى برم به خدا از دوزخ ، پناه مى برم
به خدا از بامداد دوزخ ، پناه مى برم به خدا از شام دوزخ ، رحمت بر شما
باد، اى اهل بیت ، همانا خداوند خواسته پلیدى را از شما ببرد اى اهل بیت ، و
به خوبى شما را پاکیزه کند.29
خانه فاطمه علیهما
السلام بهترین خانه ها
در حدیث است که رسول خدا علیها السلام
وقتى که آیه مبارکه
فى بیوت اذن الله ترفع و یدکرفیها اسمه
در خانه
هایى که خدا فرمان داده رفعت یابد و نام خدا در آن ها ذکر شود.30
را
تلاوت فرمود: مردى از جاى خود بلند شد و عرض کرد:
اى بیوت هذا یا رسول
الله ؟؛ اى رسول خدا آن خانه کدامند؟
پیامبر (صلى الله علیه وآله )
فرمود:
بیوت الانیباء؛ خانه هاى پیامبران است .ابوبکر از جاى بلند شد
عرض کرد: یا رسول الله ، در حالى که اشاره به خانه على و فاطمه علیها
السلام مى کرد
هذا البیت منها؟؛ این خانه از آن خانه هاست .
پیامبر
فرمود:
نعم من افضلها؛ آرى این خانه از بهترین آن خانه هاست ؟. 31
مدارا و مهربانى با همسر
رسول خدا (صلى الله
علیه وآله ) چند روز بعد از عروسى حضرت فاطمه علیها السلام به دیدار آنها
رفت . از على علیه السلام خواست تا چند لحظه از اتاق بیرون رود، پس از
فاطمه علیها السلام پرسید: دخترم ! همسرت را چگونه یافتى ؟ عرض کرد: پدرجان
، خدا بهترین مردان را نصیب من کرده ، لکن زنان قریش که به دیدنم آمدند به
جاى تبریک ، عقده اى بر دلم نهادند و گفتند: پدرت تو را به مردى فقیر و
تهیدست کابین بسته ، با اینکه ثروتمندان و رجال بزرگى خواستگار تو بودند.
رسول
خدا (صلى الله علیه وآله ) دخترش را دلدارى داد و فرمود: نور دیده ام !
پدر و شوهر تو فقیر نیستند، به خدا سوگند. گنجهاى زمین را بر من عرضه
داشتند، ولى من نعمتهاى اخروى را بر ثروت و مال دنیا ترجیح دادم . عزیزم !
من براى تو همسرى برگزیدم که از همه زودتر اسلام آورد او از حیث علم و دانش
و عقل بر تمام مردم برترى دارد. خدا در بین بشر، من و شوهرت را برگزید. تو
همسر خوبى دارى ، قدرش را بدان و از فرمانش سرپیچى نکن .
سپس على علیه
السلام را خواند و فرمود: با همسرت مدارا و مهربانى کن . بدان که فاطمه
علیها السلام پاره تن من است . هر کس او را آزاد کند مرا اذیت کرده و هر کس
او را خشنود کند مرا خشنود کرده است . 32
على جان !
خانه ، خانه توست
چون حضرت زهراء علیها السلام مریض شد، ابوبکر
و عمر براى عیادت آمدند، اما حضرت زهرا علیها السلام به آن دو اجازه
ملاقات نداد. ابوبکر که نتوانست با فاطمه علیها السلام ملاقات کند و رضایت
او را بداست آورد، گفت : به خدا قسم زیر سقف دیوار نمى خوابم تا رضایت
فاطمه علیها السلام را بدست آورم .
آن دو نزد على علیه السلام رفتند و
گفتند: ما براى عیادت فاطمه علیها السلام رفتیم ، اما به ما اجازه عیادت
نداد، شما او را راضى کنید تا به خدمت او برویم و از او دلجوئى کنیم . على
علیه السلام فرمود: بسیار خوب ، من با فاطمه علیها السلام صحبت مى کنم . به
منزل رفت و از دختر پیغمبر براى ورود آن دو اجازه خواست . حضرت زهرا علیها
السلام گفت : به خدا سوگند که هرگز با آنها سخن نخواهم گفت تا خدمت پدرم
برسم و جریان کار آنها را بازگویم . على علیه السلام فرمود: آنها مرا واسطه
و شفیع قرار دادند. حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد: على جان ! خانه ،
خانه توست . زنان تابع مردانند و من مخالفت تو نمى کنم ، هر که را خواهى
اجازه فرماى .
آن دو وارد خانه شدند و در برابر بستر فاطمه علیها السلام
نشستند و سلام کردند. فاطمه علیها السلام روى از آنها گردانید و با آنها
سخن نگفت . آنها گفتند: ما براى رضاى خاطر تو آمده ایم که ما را ببخشى و از
تقصیر ما درگذرى .
حضرت فاطمه علیها السلام روى به على علیه السلام
کرده و فرمود: من از آنها یک سؤ الى دارم و خدا را شاهد مى گیرم که حقیقت
را بگویند. فرمود: آیا فراموش کردید که رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من
است . او از من و من از او هستم . هر کس او را آزار دهد مرا آزرده است و هر
کس مرابیازارد خدا را آزرده است و کسى که پس از من او را بیازارد چنان است
که در حضور من او را آزرده باشد و هر که در زندگى من او را اذیت کند مثل
آن است که در مرگ من او را اذیت کرده است ؟
هر دو حرفهاى حضرت فاطمه
علیها السلام را تصدیق کردند. وقتى حضرت فاطمه علیها السلام از آن دو اقرار
گرفت ، سربلند کرد و فرمود: پروردگار ! تو شاهد باشد، شما هم اى حاضرین
شاهد باشید که ابوبکر و عمر مرا اذیت کردند. سپس ؛ دوباره از آنان روى
گردانید و فرمود: به حق پدرم با شما دیگر سخن نگویم تا خدا را ملاقات کنم و
شکایت شما را به داورى عدل الهى تقدیم نمایم . ابوبکر از حرفهاى حضرت
فاطمه علیها السلام به شدت متاءثر و گفت : کاش مادرم مرا به دنیا نیاورده
بود تا دختر پیامبر (صلى الله علیه وآله ) از من ناراضى نباشد. عمر به او
گفت : عجب است از مردم که زمام امور را به دست تو داده اند که براى خشم زنى
جزع مى کنى و به رضاى زنى شاد مى گردى . این را گفت و هر دو برخاستند و
رفتند.
خانه فاطمه علیهاالسلام پرورشگاه زبدگان اولاد
آدم
امام خمینى (ره ) سلاله پاک زهراء اطهر (سلام الله علیها )
در پیامى فرمود:
زنى که در حجره اى کوچک و خانه اى محقر، انسانهایى را
تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى
ملکوت اعلى مى درخشد.
صلوات و سلام خداوند بر این حجره محقر که جلوه گاه
نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است . 33
پی نوشت ها
1- فاطمه زهراء
شادمانى دل پیامبر، ص 429. به نقل از تفسیر الامام ، ص 334 و 330
2-
بحار، ج 43، ص 77
3- احقاق الحق ، ج 10، ص 321 - 320 بحارالانوار، ج 43،
ص 72
4- بحار، ج 43، ص 77
5- فاطمة الزهراء من المهد الى الحد، ص
226.
6- محجة البضاء، ج 4، ص 208
7- نهج الحیاة ، ص 19 / به نقل از:
بحارالانوار ج 41 ص 46 و امالى صدوقى ، حدیث 10، ص 379
8- تفسیر کشاف ،
ج 3، ص 297 / مجمع البیان ، ج 10، ص 404 / تفسیر کشف الاسرار، ج 10 ص
320
9- حق تعالى در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضى شوى .
10-
متنهى الامال ، ج 1، ص 294
11 بحار، ج 43، ص 123 / کشف الغمه ، ج 1، ص
363،
12- بحارالانوار، ج /43، ص 81
13- کشف الاسرار، ج 1.
14-
مناقب ابن مغازلى شافعى ، ص 367
15- ریاحین الشریعه ، ج 1 ص 142
16-
ضحى / 10
17- فاطمة زهرا شادمانى دل پیامبر، ص 154. به نقل از احقاق
الحق ، ج 19، ص 151 - 150
18- فرهنگ فاطمیه ، ص 111 - 112
19- مناقب
ابن شهر آشوب ج 3، ص 387 / الخرائج راوندى ج 2 ص 537 / منتهى
20- فاطمه
زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 406 / به نقل از: عوالم المعارف ، ج 11، ص 228
21-
فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر (صلى الله علیه وآله )، ص 271
22- انعام /
124. خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد.
23- بحارالانوار: ج
43، ص 28 / ریاحین الشریعه : ص 127 - 126
24- فاطمه زهرا شادمانى دل
پیامبر: ص 78 / به نقل از ذخائر العقبى : ص 56
25- فرهنگ فاطمیه ، ص 191
26-
فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 411 / به نقل از فضائل ، ابن شاذان : ص
83- 80
27- رنجها و فریادهاى فاطمه علیها السلام / ترجمه بیت الاحزان : ص
24
28- فرهنگ سخنان فاطمه زهرا: ص 139.
29- امالى صدوق .
30- نور
36.
31- فاطمه زهراء برتر از زیبائیها، ص 270 / به نقل از ناسخ
التواریخ .
32- فاطمه زهرا علیها السلام بانوى نمونه اسلام : ص 68
33-
صحیفه نور: ج 16، ص 125
منبع:الگوی رفتاری
حضرت زهرا سلام الله علیها
تاج دامادى
روزى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرموند: حضرت
سلیمان جهیزیه اى براى دخترش که جهاز بزرگى با چیزهاى دیگر، به همراه تاجى
از طلا براى دامادش که به 700 دانه جواهر زینت شده بود آماده ساخت . على
علیه السلام بعد از شنیدن این مطالب به منزل آمده و سخنان پیامبر (صلى الله
علیه وآله ) را براى حضرت زهرا سلام الله علیها بیان کرد. فاطمه علیها
السلام چنین تصور کرد که شاید در قلب شوهرش چنین گذشته باشد که : سلیمان
علیه السلام ، پیامبر با عظمتى بوده ، اما پیغمبر ما که قدر او بالاتر و
شأن او بزرگتر است ، دخترش چنین جهیزیه اى ! فاطمه علیها السلام این موضوع
را پنهان نمود و براى احدى آشکار نکرد تا اینکه از دنیا رحلت فرمود.
على
علیه السلام در یکى از شبها فاطمه علیها السلام را در خواب دید که در بهشت
بالاى تختى نشسته و اطراف تخت فاطمه علیها السلام حورالعین به خدمت او
ایستاده اند و دخترى در نهایت حسن و جمال و گشاده روئى در حالتى که به
زیورها زینت کرده در مقابل فاطمه علیها السلام ایستاده و منتظر فرمان اوست .
على
علیه السلام فرمود: اى فاطمه علیها السلام این دختر کیست ؟ حضرت جواب داد:
این دختر سلیمان پیغمبر است که او را به خدمت من واداشته اند. بدانکه یا
على ! آن روز که پدرم راجع به جهیزیه دختر سلیمان فرموده بود و در قلب من
چیزى گذاشت که من آن را با خود حدیث نفس کردم (و براى احدى آشکار نساختم )
براى تو عوضى آن تاجى که سلیمان براى دامادش ریخته بود چنین قرار داده شده
که پرچم حمد در روز قیامت به دست تو باشد.1
فاطمه جان ! تو را نزد على
علیه السلام به ودیعه نهادم
شب عروسى على و فاطمه علیها السلام وقتى
که عروسى وارد منزل داماد شد، رسول خدا علیه السلام به بلال فرمود تا اذان
نماز عشاء را بگوید. پس از اذان و اقامه نماز عشاء حضرت ظرفى آب خواست ،
در حالى که آیاتى از قرآن تلاوت مى فرمود به عروس و داماد دستور داد تا از
آن آب بنوشند، سپس خود با آن آب بنوشند، سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هر
دو پاشید.
وقتى که پیامبر (صلى الله علیه وآله ) مى خواست از خانه على
علیه السلام خارج شود جدایى از پدر را مى چشید. پیامبر علیه السلام دخترش
را آرام کرد و فرمود: دخترم ! اکنون تو همسر کسى هستى که نیرومندترین مردم
در ایمان است و از نظر اخلاق و روح بلند بر همگان برترى دارد، من تو را نزد
او به ودیعه نهدم2.
فاطمه علیها السلام همسرى صدیقه
رسول
خدا (صلى الله علیه وآله) به امیرالمؤ منین علیه السلام فرمودند: یا على !
پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا کرده است که به هیچ کس ، حتى به من
ارزانى نکرده :
اول : پدرزنى چون من به تو عطا کرده است .
دوم : به
تو همسرى چون دخترم صدیقه هدیه فرموده است .
سوم : فرزندانى چون حسن و
حسین علیه السلام به تو عطا کرده است پیامبر (صلى الله علیه وآله ) به
دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم3.
شوهر
فاطمه علیها السلام برترین خلق است
اسماء بنت عمیس گفت: فاطمه
زهراء علیها السلام به من فرمود: شبى که من به خانه على علیه السلام رفتم
علیه السلام رفتم (در نیمه هاى شب ) از خواب بیدار شدم ، دیدم که زمین با
على علیه السلام سخن مى گوید و على نیز با آن حرف مى زند. صبح نزد پدرم
جریان را گفتم ، پدرم سجده اى طولانى کرد و سرش را بلند کرد و فرمود: دخترم
، بشارت باد تو را به اولاد صالح و نسل پاکیزه ، زیرا خداوند شوهرت را بر
سایر مردم برترى داده و به زمین دستور داده که با او سخن بگوید و از اخبار
شرق و غرب عالم او را مطلع کند.
پیمان اسماء و خدیجه
بعد
از مراسم شب عروسى ، رسول مکرم اسلام آب خواستند، جرعه اى به دهان برد و
مضمضه کرد و بعد آن جرعه را از دهان به داخل کاسه اى بیرون ریختند و آنگاه
آن آب را بر سر و سینه و بین دو کتف حضرت فاطمه علیها السلام افکنده و على
علیه السلام را نیز صدا کرد و همین عمل را با او انجام دادند.
سپس
پیامبر (صلى الله علیه وآله ) زنان را امر فرمود تا همگى خارج شوند. وقتى
که پیامبر (صلى الله علیه وآله ) خوستند از اطاق خارج شوند شخصى را در آنجا
دیدند، فرمودند: که هستى ؟ گفت اسماء بنت عمیس هستم . فرمود: آیا نگفتم که
همه از اینجا خارج شوید. عرض کرد. آرى یا رسول الله ، پدر و مادرم فداى
شما من قصد مخالفت امر شما را نداشتم ، ولى با خدیجه پیمانى بسته ام .
آنگاه جریان را براى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بیان کرد. پیامبر با
شنیدن نام خدیجه متاءثر شده ، گریستند و بعد فرمودند: اى اسماء امیدوارم که
خدا حوائج تو را در دنیا و آخرت بر آورد4.
بخشش پیراهن
نو
حضرت على علیه السلام به هنگام رحلت حضرت فاطمه (علیها
السلام) دستمالى بسته شده در کنار آن حضرت مشاهده کرد، آن را گشود و دید،
پارچه اى ابریشمى و سبز است که در آن پارچه کاغذ سفیدى است که بر روى آن
چیزهایى نوشته شده و نور از آن مى درخشد، حضرت فاطمه علیها السلام فرمود:
اى
ابوالحسن ، هنگامى که پدرم مرا به همسرى تو در آورد، در شب عروسى دو
پیراهن داشتم ، یکى نو و دیگرى کهنه و وصله دار. سر نماز بودم که کسى در زد
وسائلى از پشت در مى گفت : اى خاندان نبوت و معدن خیر و جوانمردى ، من
بینوائى برهنه ام ، اگر پیراهن کهنه اى دارید من نیازمند آن مى باشم . من
پیراهن نو خود را برداشته ، به او دادم و لباس کهنه را پوشیدم . صبح روز
بعد از عروسى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بر من وارد شد و فرمود:
دخترم مگر تو لباس نو نداشتى ، چرا آن را نپوشیدى ؟ گفتم : اى پدر آن را به
سائلى صدقه دادم . فرمود: بسیار کار خوبى کردى ، اگر به خاطر شوهرت لباس
نو را خودت مى پوشیدى و لباس کهنه را صدقه مى دادى در هر دو حالت توفیق
شامل تو مى شد. عرض کردم : اى رسول خدا من به شما اقتدار کردم ، هنگامى که
با مادرم خدیجه ازدواج کردى ، هر آنچه را که به تو داده بود در راه خدا
انفاق کردى تا حدى که سائلى به شما رسید و پیراهن خود را به او دادى و حصیر
بر خود پوشیدى . در همان موقع جبرائیل نازل شد و این آیه را آورد.
و لا
تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا
خیلى دستهایت را نگشاى که بعد
شرزنش شده و حسرت زده بنشینى5.
رسول خدا گریست و مرا به سینه اش چسباند،
جبرائیل نازل شده و گفت : خداوند سلام رسانده و مى فرماید: به فاطمه علیها
السلام سلام برسان و به او بگو، هر چه مى خواهى طلب کن و اگر هر چه در
آسمان و زمین است بخواهى به تو داده خواهد شد. عرض کردم : پدر جان لذت
خدمتگزارى او، مرا از سؤ ال کردن از او بازداشته است . من نیازى جز نگاه
کردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برین ندارم . پیامبر فرمود: دخترم ،
دستهایت را بالا بیاور، من دستهایم را بالا بردم و حضرت نیز دستهایت را
بالا بیاور، من دستهایم را بالا بردم و حضرت نیز دستهایش را بالا برده و
گفت : خداوندا امتم را ببخشاى ، و من آمین گفتم ، جبرائیل پیامى از سوى
خداوند متعال آورد که خداوند مى فرماید: من آن عده از گناهکاران امت تو را
که در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشد مى بخشم ،
فرمود: من در این باره سندى مى خواهم . خداوند به جبرائیل دستور داد
دیبایى سبز و دیبایى سپید که بر روى آن نوشته شده است :
کتب ربکم على
نفسه الرحمة پروردگارتان رحمت را بر خود لازم کرده است .
بیاورد.
جبرائیل و میکائیل و حضرت رسول بر آن گواهى داده و امضاء کردند، حضرت
فرمود: دخترم این نوشته در این بسته است ، روز وفاتت که رسید وصیت کن در
قبرت بگذارند تا روز قیامت که مردم سر از قبر بر بردارند و گناهکاران حتمى
شدند این امانت را به من تسلیم کن تا آنچه را که خداوند بر من و تو ارزانى
داشته از خداوند بخواهم . تو و پدرت براى جهانیان رحمت هستید6.
پی نوشت ها
1- جنة العاصمة ، ص
85
2- فاطمه ، فاطمه است ، ص 121
3- ریحانه خانه وحى ، ص 172
4-
فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت ، ص 171
5-اسراء / 29
6-فاطمه زهرا
شادمانى دل پیامبر، ص 444، / به نقل از: الکوکب الدرى ، 252.
منبع:حوزه
چگونگی ازدواج علی(علیهالسلام) و
فاطمه(سلاماللهعلیها)
پیش از عروسی
بزرگان به خواستگاری زهرا(سلاماللهعلیها) میروند .
شهر مدینه
از آرامش نسبی برخوردار بود و مهاجران وا نصار میتوانستند در پرتو این
آرامش، به زندگی روزانه خود بپردازند. هر چند، گاهی پیامبر(صلی الله علیه و
آله) آنان را به جنگ با دشمنان دین اسلام فرا میخواند، ولی آن نیز برای
شان شیرین بود.
در این میان، علی(علیهالسلام) با کار در نخلستانهای
مدینه، به تنهایی روزگار میگذراند. با این همه، در اداره حکومت اسلامی،
هیچ گاه از همکاری با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دریغ نمیورزید.
در
خانواده پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها)
دختر گرامی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به سن بلوغ رسیده و افزون بر رشد
جسمانی، به رشد عقلی و روحی دست یافته بود. برتریهای دختر محبوب و نور
چشم پیامبر(صلی الله علیه و آله) سبب شده بود اصحاب بزرگ پیامبر(صلی الله
علیه و آله) در صدد خواستگاری از او برآیند. با این حال، هرگاه بزرگی نزد
پیامبر(صلی الله علیه و آله) میآمد، ایشان میفرمود:
امرها الی ربها
ان شاء ان یزوجها زوجها؛ امر ازدواج فاطمه به دست خداست، اگر خدا بخواهد که
او را شوهر دهد، خود چنین میکند.
گاهی نیز میفرمود: انی انتظر بها
القضا؛ همانا من در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضا و فرمان الهی هستم.[1]
روزی
ابوبکر نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، روبهروی آن حضرت نشست و
گفت: ای رسول خدا! شما از ویژگیها و پیشینه من در اسلام آگاهی و.... وی
همین گونه ویژگیهای خود را بر میشمرد تا این که پیامبر(صلی الله علیه و
آله) فرمود: چه میخواهی؟ ابوبکر گفت: فاطمه را به نکاح من در آور!
پیامبر(صلی الله علیه و آله) ساکت شد واز وی روبرگردانید.
ابوبکر با
ناامیدی و ناراحتی از خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیرون رفت. در راه
به عمر برخورد و داستان خود را برای او بازگو کرد. عمر گفت: من نزد
پیامبر(صلی الله علیه و آله) میروم و همانی را که تو میخواستی، میطلبم.
با این حال، پیامبر(صلی الله علیه و آله) همانند پیش رفتار کرد و عمر نیز
ناامید بازگشت.[2]
هم چنین عبدالرحمن بن عوف که یکی از سرمایهداران
زمان خود بود، به خواستگاری فاطمه(سلاماللهعلیها) رفت. وی، صد شتر با
باری از پارچههای گرانبهای مصری به همراه 10 هزار دینار طلا را به عنوان
مهریه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) پیشنهاد کرد.[ 3] پیامبر(صلی الله علیه
و آله) از این سخن خشمگین شد و حتی سنگریزه به سویش پرتاب کرد. پیامبر(صلی
الله علیه و آله) فرمود: تو پنداشتی من بندهی پول وثروتم!
هنگامی که
همه خواستگاران فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) پاسخ رد شنیدند، با خود گفتند
که به یقین پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیهالسلام) را برای دختر
دردانهاش برگزیده است. از این رو، بر آن شدند تا علی(علیهالسلام) را به
این کار، تشویق کنند.
علی(علیهالسلام) و خواستگاری
امام
علی(علیهالسلام) در نخلستانهای مدینه سرگرم آبیاری بود و با شترش، آب
میکشید. ناگاه دید ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن خطاب و سعد بن معاذ به سوی
او میآیند. آنان چون به علی(علیهالسلام) رسیدند، گفتند: برای چه از
فاطمه خواستگاری نمیکنی؟ علی(علیه السلام) که از مدتها پیش به خواستگاری
از حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) میاندیشید، فرمود:
میلی را که در من،
ساکن و بیحرکت بود، به حرکت در آوردید و امری را که در من خفته بود، بیدار
کردید. به خدا سوگند! فاطمه در اندیشه من، جایگاه بزرگی دارد. همانند من،
چگونه در برابر [مسألهی ازدواج با] فاطمه، بردبار و ساکت بنشیند، جز این
که کمی مال، مرا از رسیدن به آرزوهایم باز داشته است[4].
آنان گفتند:
اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فاطمه را به تو ندهد، پس میخواهد به
ازدواج چه کسی درآورد؟ در حالی که تو نزدیکترین فرد به او هستی. این مسأله
نشان میدهد که علی(علیهالسلام) از مدتها پیش، به چنین پیوندی، مایل
بوده، ولی به دلیل کمبودهای اقتصادی و شرم داشتن از رسول خدا(صلی الله علیه
و آله) آن را بازگو نکرده است.
علی(علیهالسلام) با توکل به خدا ره
سپار خانه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) گشت. پیامبر(صلی الله علیه و آله)
در خانه ام سلمه بود که علی(علیهالسلام) در خانه را به صدا درآورد. در
همین زمان، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ام سلمه فرمود: برخیز و در را
باز کن. این کسی است که خدا و رسولش، او را دوست دارند. ام سلمه پرسید: این
مرد کیست که پیش از دیدار، او را میستایی؟ حضرت پاسخ داد: ام سلمه! او
مردی است که در برابر دشواریها، سست و ناتوان نیست. او دوست، برادر و پسر
عمو و محبوبترین مردم نزد من است.[ 5] ام سلمه تا این سخن را شنید، با
شتاب در را باز کرد. علی وارد شد و روبهروی پیامبر(صلی الله علیه و آله)
نشست. با این حال، به دلیل جلال و هیبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
نمیتوانست مطلبش را بگوید. از این رو، به زمین چشم دوخته بود.
پیامبر(صلی
الله علیه و آله) فرمود: آیا برای حاجتی آمدهای؟ حاجتت را بگو.
علی(علیهالسلام) لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدایت! میدانی در
کودکی، مرا از ابیطالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. آن گاه مرا به غذای خود
تغذیه کردی و با ادب خود، پروراندی. در محبت و شفقت از پدر و مادرم بهتر
بودی و خداوند، مرا به دست تو، هدایت کرد. به خدا سوگند! شما ذخیره من در
دنیا و آخرت هستید. ای رسول خدا! برای خواستگاری فاطمه آمدهام، آیا شما
میپذیرید؟[6] در این هنگام، پیامبر(صلی الله علیه و آله) که گویا از پیش
منتظر چنین درخواستی بود، شادمان شد و با تبسم فرمود: مرحبا و اهلا یا علی!
پیش از تو نیز مردان دیگری آمدند و هر بار من به فاطمه میگفتم، ولی
نشانهی کراهت در صورتش میدیدم.[ 7]
پس پیامبر(صلی الله علیه و آله)
برخاست و نزد فاطمه رفت تا دختر خود را از خواستگاری علی(علیهالسلام)
خبردار سازد. البته دیگر نیازی به آن نبود که پیامبر(صلی الله علیه و آله)
از ویژگیهای علی(علیهالسلام) برای او سخن بگوید؛ زیرا علی(علیهالسلام)
بالاتر از آن بود که برای فاطمه ناشناخته باشد. پیامبر(صلی الله علیه و
آله) به همین سخن بسنده کرد که: یا فاطمه! علی کسی است که خویشاوندی او و
جایگاهش را در اسلام میدانی. من از خدا خواستم که تو را به ازدواج بهترین
آفریدهاش درآورد. پس نظر و تصمیم تو چیست؟ [8]
فاطمه ساکت شد، ولی رویش
را برنگرداند. حیا نیز او را از تصریح به موافقت باز میداشت، پس سکوت
کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون نارضایتی و خودداری را در چهرهی
مبارک زهرا نیافت، با خوشحالی برخاست و فرمود: الله اکبر! سکوتها اقرارها؛
خداوند بزرگ است. سکوت او نشانهی رضایت اوست. [9]
علی(علیهالسلام)
همچنان در اتاق پذیرایی، منتظر پاسخ دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود.
ناگهان پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شد و به علی(علیهالسلام) مژده
داد که فاطمه پذیرفته است. علی که با شنیدن پاسخ مثبت فاطمه، در شادی غرق
شده و به آرزوی خود رسیده بود، فرمود: مرا به دست یابی به آرزو بشارت دادی،
شما همیشه نیکو خوی و ستوده نفس و مبارک بخت بودهاید. سلام خدا بر شما
باد.[10]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا چیزی داری که با آن،
شما را به ازدواج هم درآورم؟ علی گفت: پدر و مادرم به فدایت! چیزی از من بر
تو پوشیده نیست، تنها یک شمشیر، یک سپر و یک شتر دارم که با آن آب کشی
میکنم.[11] پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی از شمشیرت بینیاز
نیستی؛ چون با آن در راه خدا جهاد میکنی و دشمنان خدا را میکشی. با شتر
نیز نخلستانها را آب میدهی و با آن، مسافرت میکنی و روزی اهل خانهات
را فراهم میسازی. سپر را میپذیرم؛ آن را بفروش و به نزد من آی.[12] سپس
افزود: ای علی! شاد باش. همانا خداوند، فاطمه را در آسمان به نکاح تو
درآورد پیش از آن که من، او را در زمین، به همسری تو درآورم. پیش از این که
تو بیایی، فرشتهای از اسمان نزد من آمد که بیشتر از حد معمول، صورت و
بال داشت و هرگز مثل او را ندیده بودم. پس بر من سلام کرد و گفت: ای محمد!
شاد باش برای سامان یافتن کارهای پریشان و به هم ریخته و پاکی نسل.[13]
خطبه عقد در مسجد
به دستور پیامبر(صلی الله علیه و
آله)، علی(علیهالسلام) به سوی مسجد رفت تا پیامبر(صلی الله علیه و آله)
نیز در پی او بیاید. در بین راه، ابوبکر و عمر را دید و داستان خود را برای
آنان بازگو کرد. آن گاه به مسجد رفت. هم چنین پیامبر(صلی الله علیه و آله)
به بلال دستور داد که مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد. پس از مدتی
کوتاه، همگی در مسجد بودند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر منبر بالا رفت و
پس از ستایش خداوند فرمود:
ای مردم! بزرگان قریش، فاطمه را از من
خواستگاری کردند و من در پاسخ گفتم که به خدا سوگند! من شما را رد نکردم،
بلکه خداوند شما را رد کرده است.[14]
در همین حال، جبرئیل بر
پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت:
خداوند فرموده است که اگر
علی را برای فاطمه نیافریده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، شوهر و
همسری هم تراز فاطمه پیدا نمیشد.[15]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز
پیام جبرئیل را ابلاغ کرد و فرمود:
ای مردم! جبرئیل بر من نازل شد و
مرا آگاهی داد که خداوند جلیل، علی و فاطمه را در آسمانها به نکاح هم
درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نیز در روی زمین،
فاطمه را به نکاح علی درآورم و شما را گواه بگیرم. پس فاطمه را به ازدواج
علی درآوردم. ای علی! راضی شدی؟[16]
علی ایستاد و با چهرهای شاداب
فرمود:[17]
خدا را بر نعمتهای او سپاسگزارم و گواهی میدهم که جز او،
خدایی نیست. درود بر محمد(صلی الله علیه و آله)؛ درودی که مقام و درجهاش
را بالا برد. ای مردم! خداوند، ازدواج را برای ما پسندیده دانسته و بدان
دستور داده است. خدا، ازدواج من و فاطمه را مقدر ساخته و بدان حکم کرده
است. ای مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورده و زرهام را بابت مهر
پذیرفت. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.
پس از این که پیامبر(صلی الله
علیه و آله) به پرسش حاضران، پاسخ مثبت داد، فرمود:
بارک الله لهما و
علیهما و جمع شملهما؛ خداوند برای شما مبارک گرداند و اجتماعتان را پاینده
بدارد.[18]
مهریه
دربارهی مهریه حضرت
زهرا(سلاماللهعلیها)، روایتهای گوناگونی رسیده است. برای نمونه 400
درهم،480 درهم[19] و 800 درهم[20] گفتهاند که در ظاهر، 500 درهم درست است؛
زیرا در روایتهایی، اهل بیت(علیهمالسلام) مهریه حضرت
زهرا(سلاماللهعلیها) را 500 درهم عنوان کردهاند. علامه مجلسی در
بحارالانوار درباره ازدواج امام جواد(علیهالسلام) و ام فضل آورده است که
مهر ام فضل را مهریه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) قرار دادند که 500 درهم
است.[21]
باید دانست این 500 درهم، جنبه مالی و ظاهری مهریه آن حضرت
است؛ زیرا در عالم ملکوت و ماوراء این طبیعت مادی، مهر گران بهاتری برای
ایشان در نظر گرفتهاند. برای نمونه، در روایتهای فراوانی تصریح شده است
که شفاعت گناه کاران امت محمد(صلی الله علیه و آله) مهریهی حضرت
زهرا(سلاماللهعلیها) است.[22]
هنگامی که حضرت زهرا شنید پیامبر(صلی
الله علیه و آله) برای او، مهری قرار داده است، به رسول خدا گفت: پس تفاوت
من و دختران مردم چیست؟ از شما میخواهم که از خدا بخواهی مهریهی مرا،
شفاعت از گناه کاران امت شما قرار دهد. در این هنگام، جبرئیل نازل شد.
نوشتهای از حریر در دستش بود که بر آن چنین نقش بسته بود:
جعل الله
مهر فاطمة الزهرا شفاعة المذنبین من امة ابیها؛ خداوند، مهریه فاطمه زهرا
را شفاعت از گناه کاران امت پدرش قرار داد.[23]
جهیزیهی
با برکت
علی(علیهالسلام) به دستور پیامبر(صلی الله علیه و
آله) سپر خود را که حطیمیه[24] نامیده میشد و هدیه پیامبر(صلی الله علیه و
آله) از غنیمتهای غزوه بدر بود، به 400 یا 480 یا 500 درهم فروخت. بنابر
قولی، عثمان زره را خرید، ولی بعد به علی(علیهالسلام) پس داد.[25]
علی(علیهالسلام) پول را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آورد. ایشان نیز
پول را سه بخش کرد؛ بخشی برای خریدن جهیزیه، بخشی برای خریدن عطر و بوی خوش
شب عروسی و بخش دیگر برای غذای ولیمه عروسی، آن گاه پول غذا را نزد ام
سلمه به امانت نهادند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) پول جهیزیه را به
ابوبکر داد تا همراه سلمان و بلال، آن چه را شایسته است برای دخترش بخرند.
آنان به بازار رفتند و جهیزیهای بسیار مختصر، ولی با برکت برای این تازه
عروس و داماد خریدند. این وسایل عبارت بود از: روسری بزرگ به 4 درهم. یک
قواره پیراهن به 7 درهم، یک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود، 4 عدد
بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوش بوی اذخر پر شده بود، یک پردهی پشمی،
یک قطعه حصیر، یک مشک چرمی، یک عدد آسیاب کوچک دستی، یک تشت مسی، یک ظرف
برای دوشیدن شیر و یک سبوی گلی سبز رنگ.[26]
البته در برخی منابع،[27]
مقنعه، 2 بازوبند، آرد، 2 کوزه و در برخی دیگر،[28] عبای خیبری، ریسمانی که
از پوست خرما بافته شده، سفره پوستی و فرشی بافت مصر را که لا به لای آن
از پشم بود، به شمار جهیزیه حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) افزودهاند.
هنگامی که جهیزیه حضرت فاطمه را نزد پیامبر بردند، حضرت بر آن وسایل دست
کشید و فرمود: بارک الله لاهل البیت؛ خداوند بر شما اهل بیت(علیهمالسلام)
مبارک گرداند.[29] بنابر گفته آیت الله مکارم شیرازی، پیامبر(صلی الله علیه
و آله) گریست. آن گاه سر به آسمان برداشت و فرمود: خداوندا! بر خانوادهای
که مهمترین ظروف آن ظرفی سفالین است، مبارک گردان.[30]
عروسی
مبارک
فاصله افتادن میان عقد و عروسی
پس از مراسم عقد در
مسجد، میان عقد و عروسی، فاصلهای افتاد که برخی آن را یک ماه[31] و برخی
دیگر تا چند ماه دانستهاند.[32]
دلیل این فاصله افتادن، آن بود که
علی(علیهالسلام) شرم داشت از رسول خدا بخواهد فاطمه را برای آغاز زندگی
مشترک به خانه او بفرستد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز کرامت و شأن
دخترش را حفظ میکرد و منتظر گفتن علی(علیهالسلام) بود. از این رو، هر بار
که علی(علیهالسلام) را میدید، از فاطمه و از جمال و کمالش سخن میگفت.
روزی
عقیل نزد برادرش ـ علی(علیهالسلام)ـ آمد و او را برای برپایی عروسی تشویق
کرد. علی(علیهالسلام) شرم و حیای خود از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را
با عقیل در میان گذاشت. عقیل تدبیری اندیشید و به همراه علی(علیهالسلام)
به سوی خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به راه افتادند. در راه، ام ایمن
را دیدند. ماجرا را به او گفتند و او را عهدهدار این کار کردند.
ام
ایمن پیش ام سلمه و دیگر زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت و آنان را
از شرم و حیای علی(علیهالسلام) دربارهی عروسی آگاه ساخت. آن گاه همگی با
هم نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفتند و گفتند: ای رسول خدا! پدر و
مادرمان فدایت باد! برای امری گرد آمدیم که اگر خدیجه زنده بود، چشمانش به
آن روشن میگشت.[33] پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون اسم خدیجه را شنید،
گریست. سپس فرمود: چه کسی همتای خدیجه است و میتواند جای خالی او را برای
من پر کند؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب میکردند و در راه دین خدا، آزار
میدادند، مرا تصدیق کرد، و با مال خویش، مرا یاری داد.[34] ام سلمه گفت:
خداوند بین ما و او را در درجههای بهشت و رضوان و رحمتش جمع کند. ای رسول
خدا! علی(علیهالسلام) برادر تو در دنیاست و در نسب، پسر عموی توست و دوست
دارد که زنش را به خانه ببرد.[35]
به روایتی، ام ایمن که سخن گوی آنان
بود گفت: ای رسول خدا! اگر خدیجه زنده بود، دیدگانش به زفاف
علی(علیهالسلام) و فاطمه روشن میشد. همانا علی(علیهالسلام)، همسرش را
میخواهد و چشمان فاطمه(سلاماللهعلیها) نیز به دیدن شوهرش روشن میگردد و
نیز چشمان ما.[36] پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس چرا
علی(علیهالسلام) نمیخواهد؟ گفتند: ای رسول خدا! حیا او را باز می دارد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ام ایمن فرمود: به سوی علی(علیهالسلام)
برو و او را نزد من بیاور.
ام ایمن بیرون رفت و ماجرا را به
علی(علیهالسلام) بازگو کرد. آن گاه هر دو نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله)
آمدند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیهالسلام) فرمود: آیا دوست
داری همسرت را به تو بدهم و تو او را به خانه ببری؟ علی(علیهالسلام)
فرمود: آری. آن گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: امشب یا فردا شب،
فاطمه را به تو میدهم تا زندگی خود را آغاز کنید، ان شاء الله خانهات را
آماده کن.[37]
آراستن خانه
علی(علیهالسلام)
به پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود که من جز خانه حارث بن نعمان جای
دیگری سراغ ندارم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پذیرفت. حارث نیز خانهاش
را به علی(علیهالسلام) و فاطمه داد.[38] نخستین کار، آماده ساختن و
پاکیزگی حجلهی عروس بود. برای این کار، علی(علیهالسلام) وسایلی را خرید
که عبارت بود از: یک چوب برای آویزان کردن لباس یا مشک آب، یک متکا، یک مشک
آب و یک غربال آرد. بدین ترتیب، خانه علی(علیه السلام) برای گام نهادن
فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) آماده گشت.
ولیمه
ولیمه
از سنتهای نیکو و پسندیده اسلام است که نبی اکرم(صلی الله علیه و آله)
نیز به آن دستور داده است؛ زیرا خداوند؛ غذا دادن را دوست دارد و سبب محبت
انسانها به یکدیگر میشود. ام سلمه، پول فروش زره را به علی(علیهالسلام)
داد تا با آن، ولیمه و مهمانی عروسی را برپا کند. پیامبر(صلی الله علیه و
آله) به علی(علیهالسلام) فرمود: ما نان و گوشت داریم. تو نیز خرما و روغن و
کشک را فراهم کن.[39] سعد برای کمک به ولیمه عروسی، یک گوسفند آورد. برخی
دیگر از اصحاب نیز به اندازه توانایی خود، کمک کردند.[40] غذای ولیمه آماده
شد؛ نان، خرما، روغن، گوشت پخته و کشک.
پیامبر(صلی الله علیه و آله)
به علی(علیهالسلام) دستور داد که مردم را برای ولیمه دعوت کند.
علی(علیهالسلام) به مسجد رفت، ولی مسجد از مسلمانان مهاجر و انصار پر بود.
او نمیخواست برخی را دعوت کند و برخی دیگر را دعوت نکند. بنابراین،
بربلندی ایستاد و صدا زد: اجیبوا الی ولیمة فاطمة بنت محمد؛ به ولیمهی
فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله) بیایید.[41] مسلمانان گروه گروه راه
خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در پیش گرفتند. غذا اندک بود و به همه
نمیرسید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست مبارک خود را بر غذا نهاد و
دعا کرد. به برکت دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله) همگی از آن غذا خوردند و
سیر شدند، غذا نیز کم نیامد.[42]
عروس نور در خانه
علی(علیهالسلام)
و پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای بهتر شدن عروسی، هرگونه تدبیری را
اندیشیده بودند. جابر میگوید: ما در عروسی علی(علیهالسلام) و فاطمه حاضر
بودیم و هیچ مجلس عروسی را بهتر از آن ندیدیم.[43]
پیامبر(صلی الله
علیه و آله) به زنان خود دستور داد تا حضرت زهرا را بیارایند. آنان،
فاطمه(سلاماللهعلیها) را با بوهای خوش عطر آگین ساختند[44] و در حالی که
شعر میخواندند،[45] لباسی را که از بهشت آمده بود، بر تنش پوشاندند.
داستان
لباس بهشتی این گونه است[46] که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برای
عروسی دخترشان لباسی زیبا خرید. پس از مدتی، فقیری به در خانه نبی آمد و
گفت: لباسی کهنه میخواهم. با این حال، حضرت زهرا، لباس نو و تازه خود را
به او بخشید. آن گاه جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند بر تو سلام
میرساند و دستور داد بر فاطمه درود بفرستم و برای او، پیراهن بهشتی از
سندس سبز فرستاده است. لباس بهشتی را بر تن عروس بهشتی کردند تا این که
غروب شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فاطمه(علیهالسلام) را طلبید.
فاطمه(سلاماللهعلیها) در حالی که عرق شرم و حیا بر جبینش نشسته بود، نزد
پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد، ولی پاهایش در راه رفتن میلغزید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند در دنیا و آخرت، لغزش را از تو
بگرداند.[47]
پس او را در آغوش گرفت و بر استری و به روایتی بر شهبا
سوار کرد.[48] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیشاپیش جمعیت گام میسپرد و
مردان بنی هاشم نیز پشت مرکب فاطمه راه میرفتند. در روایت است که جبرئیل
در سمت راست، میکائیل در سمت چپ و 7000 ملک در پست سر حضرت فاطمه بودند که
تا طلوع فجر، خداوند را تسبیح و تقدیس میکردند.[49]
دختران عبدالمطلب و
بنی هاشم و زنان مهاجر و انصار و در پیشاپیش آنان، زنان پیامبر(صلی الله
علیه و آله) عروس نور را در این راه همراهی میکردند. ام سلمه، عایشه، حفصه
و معاذه برای این عروس و داماد شعر میخواندند. دیگران نیز اول بیت هر
شعری را تکرار میکردند و تکبیر میگفتند. این شعر زیبا را ام سلمه سروده
است:
دوسـتـان و هـمـسـایگان! به یاری خدا، شادی کنید.
هـــمـــاره
خـــدا را ســپــاس گــویــیــد
نعمتهای فراوان پروردگار بزرگ را به
یاد بیاورید
که دشواریها و آفتهای بسیاری از ما زدود
پس از آن که
کافر شده بودیم، خداوند ما را هدایت فرمود
پــروردگـار آسـمــان ها، ما
را شادمان ساخت
ای همراهان بهترین زنان جهان! شادی کنید
کـه
عـمـههـا و خالههایشان به فدایشان گردند
ای دختر پیامبری که خدای
بزرگ او را
به وسیله وحی و رسالتهای آسمانی خود برتری داده است[50]بدین
ترتیب کاروان عروس در هالهای از شور و شوق مردم، وارد خانه علی(علیه
السلام) شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست علی(علیهالسلام) و
زهرا(سلاماللهعلیها) را گرفت و در دست هم گذاشت. آن گاه فرمود: بارک الله
فی ابنة رسول الله! ای علی(علیه السلام)! این فاطمه امانت من است. ای
علی(علیهالسلام)! فاطمه خوب زنی است و ای فاطمه! علی(علیهالسلام) خوب
شوهری است.[51] پس دعا کرد و فرمود: مرحبا ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان؛
آفرین بر دو دریایی که با هم آمیختند و دو ستارهای که به هم رسیدند.[52]
در این هنگام، به زنان و مردان دستور داد بیرون بروند. همه بیرون رفتند جز
اسماء بنت عمیس، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر نگفتم همه بیرون
بروند؟ اسماء گفت: آری، ای رسول خدا! قصد مخالفت نداشتم، بلکه پیمانی است
که خدیجه با من کرد تا در شب زفاف نزد فاطمه باشم؛ زیرا دختران در این شب،
نیازهایی دارند که زنی آگاه باید آن را برآورده سازد. پیامبر(صلی الله علیه
و آله) فرمود: ای اسماء، خداوند نیازهای دنیا و آخرتت را برآورده
سازد.[53]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حال بیرون رفتن از خانه بود،
چوب پهلوی در را گرفت و فرمود: خداوند شما را پاک و پاکیزه آفرید و نسل
شما را پاک ساخت. من در صلح و آشتی هستم با هر کسی که با شما در آشتی است و
با کسی که با شما در جنگ است، در جنگم.[54]
بدین ترتیب علی و فاطمه،
دو خورشید بیهمتای زمین و زمان، زندگی مشترک و پربرکت خود را آغاز کردند.
در بامداد شب زفاف[55] یا بامداد روز چهارم عروسی،[56] پیامبر(صلی الله
علیه و آله) به خانهی تازه عروس و داماد رفت. آن گاه ظرف آبی طلبید که
حاضر کردند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با نفس مبارک خویش، 3 بار در آن
آب دمید و برخی آیات قرآن را بر آن خواند. آن گاه به علی(علیهالسلام)
فرمود که جرعهای از آن بنوشد. باقی آن را نیز بر سینهی علی(علیهالسلام)
ریخت و فرمود: ای ابوالحسن! خداوند، تو را از هر آلایش ناشایسته، پاک و
پاکیزه بدارد. دوباره آب خواست و همین کار را دربارهی فاطمه
زهرا(سلاماللهعلیها) تکرار کرد[57].
سال ازدواج و سن
ازدواج
دربارهی تاریخ عقد و عروسی امیرالمؤمنین
علی(علیهالسلام) و حضرت زهرا(سلامالله علیها) نظرهای گوناگونی ارایه
شده است. چون درباره تاریخ ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز تاریخ
نگاران و راویان، اختلاف نظر دارند.
شیخ مفید و ابن طاووس، شب زفاف را
شب پنج شنبه 21 محرم سال سوم هجری میدانند و حتی قایل به استحباب روزهی
این روز هستند.[58] علامه مجلسی در روایتی ازدواج ایشان را 16 روز پس از
درگذشت رقیه، خواهر حضرت فاطمه و همسر عثمان؛ یعنی پس از جنگ بدر در سال
دوم هجری میداند.[59] آیت الله امینی، عقد را در ماه رمضان و عروسی را در
اول یا ششم ذی الحجه سال دوم یا سوم هجری میداند.[60] صاحب کشف الغمه نیز
تاریخ ازدواج را اندکی پس از جنگ بدر در سال دوم برمیشمارد.[61] هم چنین
مرحوم سپهر، ازدواج ایشان را در اول ماه رجب سال دوم هجری میداند و ماه
صفر سال اول هجری را نیز بیان میدارد. [62]
با وجود همه اختلاف نظرهای
دانشمندان و تاریخ نگاران شیعی در این باره، اکثریت آنان اتفاق نظر دارند
که این نکاح مبارک پس از جنگ بدر در سال دوم هجری، رخ داده است. تولد امام
حسن مجتبی(علیهالسلام) در سال سوم هجری نیز این سخن را تأیید میکند.
درباره سن ازدواج حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) اختلاف نظر بیشتری وجود
دارد؛ زیرا اختلاف نظر شدیدی که در تاریخ تولد ایشان به چشم میخورد، به سن
ازدواج و شهادت ایشان نیز سرایت میکند. برخی دانشمندان اهل سنت[63] چون
تاریخ تولد آن حضرت را پنج سال پیش از بعثت میدانند، ازدواج ایشان را در
18 سالگی و شهادت ایشان را در 28 سالگی فرض میکنند. آنان درباره چنین
برداشتی میگویند: اگر سن ازدواج آن حضرت را 9 سالگی بدانیم، پس امام حسن
در 10 سالگی به دنیا آمده است که این امر، پدیده شگفتی است.
در پاسخ
باید گفت از نظر علمی، این سن مانع از وضع حمل نخواهد بود. چه بسا دخترانی
در سنهای پایینتر از آن، بچهدار میشوند.[64] با این حال، بیشتر
دانشمندان امامیه مانند: ابن شهر آشوب، محدث قمی، محمد تقی سپهر و... بر
این باور هستند که حضرت فاطمه، 5 سال پس از بعثت به دنیا آمده است.[65] با
توجه به این گفتهها، باید سن ازدواج آن حضرت را 9 سال و سن ازدواج
علی(علیهالسلام) را 25 سال بدانیم.
پی نوشت ها
[1] - بحارالانوار: ج 43، ص 125.
[2] - از دیگر
خواستگاران فاطمه(سلاماللهعلیها)، عثمان بن عفان بوده است. بانوی نمونه
اسلام: ص 64.
[3] - زندگانی فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها): ص 47.
[4]
- کشف الغمه، ج1، ص 354.
[5] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 39 ـ کشف الغمه: ج
1، ص 355.
[6] - علی(علیهالسلام) من المهد الی اللحد: ص 93-94.
[7]
- فاطمة الزهرا(سلاماللهعلیها): دکتر یمانی: ص 132.
[8] - فاطمة
الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 171.
[9] - فاطمة
الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 171.
[10] - ناسخ
التواریخ ج 3، ص 41.
[11] - فاطمة الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد
الی اللحد: ص 172-173.
[12] - همان.
[13] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص
41.
[14] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 46-48.
[15] - همان.
[16] -
همان.
[17] - بحارالانوار: ج 43، ص 129.
[18] - موسوعة آل نبی(صلی
الله علیه و آله): ص 576.
[190] - بحارالانوار: ج 43، ص 105- 112.
[20]
- همان.
[21] - همان.
[22] - بهجة قلب المصطفی(صلی الله علیه و
آله): ص 464.
[23] - فاطمة الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد
ص 184.
[24] - حطیمیه، نام قبیله حطیمیه بن محارب است که زرههای خوبی
میساختند.
[25] - بحارالانوار: ج 43، ص 130.
[26] - زندگانی
فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها): ص 52-53.
[27] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص
54.
[28] - فاطمة الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 180.
[29]
- همان: ص 181.
[30] - زندگانی فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها): ص 53.
[31]
- کشف الغمه: ص 360 ـ بیت الاحزان: ص 34.
[32] - فاطمة
الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 186.
[33] - فاطمة
الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 186.
[34] - همان.
[35]
- همان.
[36] - بیت الاحزان: ص 34.
[37] - فاطمة
الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 186.
[38] - البته این
خانهی نخستین ایشان است که بعدها، پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنان را در
کنار خود، سکونت داد. همان: ص 187.
[39] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 187.
[40] - بانوی اسلام: ص 84.
[41] - فاطمة الزهرا(سلاماللهعلیها)
من المهد الی اللحد: ص 190.
[42] - همان.
[43] - همان.
[44] -
همان: ص 193.
[45] - همان: ص 195.
[46] - همان: ص 190.
[47] -
ناسخ التواریخ: ج 3، ص 60.
[48] - بحارالانوار: ج 43، ص 115.
[49] -
کشف الغمه: ص 353، فاطمة الزهرا(سلاماللهعلیها)، علی(علیهالسلام) محمد
علی(علیهالسلام) دخیل: ص 54.
[50] - بحارالانوار: ج 43، ص 97.
[51]
- بحارالانوار: ج 43، ص 114.
[52] - بهجة قلب المصطفی: ص 483.
[53]
- فاطمة الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 198.
[54] -
همان.
[55] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 65.
[56] - بهجة قلب المصطفی: ص
484.
[57] - ناسخ التواریخ، ج 3، ص 65.
[58] - فاطمة
الزهرا(سلاماللهعلیها) من المهد الی اللحد: ص 199 ـ انوار
الزهرا(سلاماللهعلیها): ص 33.
[59] - بحارالانوار: ج 43، ص 97.
[60]
- بانوی نمونه اسلام: ص 90.
[61] - کشف الغمه: ج 1، ص 501.
[62] -
ناسخ التواریخ: ج 3، ص 36.
[63] - ناسخ التواریخ: ج 3، ص 36.
[64]
- درباره آگاهی از تحقق این نظریه نک: 9 ماه انتظار، دکتر شعاع فروغی: ص
8.
[65] - بانوی نمونه اسلام: ص 38-41.
منبع:موسسه
جهانی سبطین
خواستگاران فاطمه (سلام الله علیها)
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (1)دو سال،یا اندکی
بیشتر از اقامت مهاجران در مدینه گذشت.در این دو سال دگرگونی چشمگیری در
وضع سیاسی و اجتماعی مسلمانان پدید گردید.نیز بعض سریهها (2) با پیروزی
برگشتند.و نتیجه پیروزی آنان گشایشی اندک در کار مسلمانان،و تثبیت موقعیت
ایشان در دیده قبیلههای مخالف بود.نیز قبیلههایی چند که پس از درگیری
مسلمانان با یهودیان،و منافقان مدینه در حالت دو دلی بسر میبردند،کم و بیش
بی طرف ماندند و یا به مسلمانان پیوستند.
مهمتر از همه پیروزی در غزوه
بدر بود که قدرت افسانهای مکه را در هم ریخت،و شمتخیره کننده سران قریش
را از میان برد.و آنانکه هنوز هم نمیخواستند مکه را از خود برنجانند
دانستند که قریش و بازرگانان آنان هم شکست پذیرند.
در زندگانی داخلی
رسول خدا (صلی الله علیه واله) نیز تغییری رخ داد.سوده دختر زمعة بن قیس و
عایشه دختر ابو بکر،در خانه او بسر میبردند. عروسی سوده چند ماه پیش از
هجرت (3) و عروسی عایشه در شوال سال نخستین هجرت صورت گرفت (4).هر چند هیچ
یک از این دو زن-چه در نظر او و چه در نظر پدرش،جای خالی خدیجه را پر
نمیکردند اما بهر حال هر یک از جهتی مراقب حال پیغمبر بودند و فاطمه (ع) از
این نظر دیگر برای پدر نگرانی نداشت.عایشه دختری نه ساله و سوده بیوه
سکران بن عمرو بن عبد شمس بود.سکران با مهاجران دسته دوم به حبشه رفت و در
این سفر سوده را نیز همراه خود برد (5) وی پس از بازگشتبه مکه در گذشت و
پیغمبر آن بیوه را خواستگاری کرد.حال اگر فاطمه (ع) به خانه شوی برود،در
خانه پدرش کسانی هستند که نگاهبان حال او باشند.
مسلم است که فاطمه (ع)
خواهان بسیاری داشته است.در این باره نیازی بذکر روایات نداریم.پدرش پیش از
آنکه به پیغمبری رسد در دیده همشهریان مقامی ارجمند داشت.دو خواهر فاطمه
(ع) پیش از ظهور اسلام زن دو پسر مرد سرشناس خاندان هاشم،عبد العزی بن عبد
المطلب (ابو لهب) شدند،و نزد شوهران گرامی بودند.اگر سوره تبت در نکوهش پدر
شوی آنان نازل نمیشد،و اگر آن مرد لجوج و یا زن او با سرسختی تمام از
فرزندانشان نمیخواستند زنان خود را رها کنند،آنان از این پیوند خشنود و
شادمان بودند.لیکن باصرار ابو لهب بین آنان جدائی صورت گرفت.
این زنان
پس از آنکه از همسران خود جدا شدند و اسلام آوردند،یکی پس از دیگری به
عثمان بن عفان مرد مالدار و ارجمند قریش شوهر کردند.زینب خواهر دیگر او زن
پسر خاله خود ابو العاص بن ربیع بود (6) چون محمد (صلی الله علیه واله) به
پیغمبری مبعوث شد،و خدیجه و دخترانش بدو گرویدند،ابو العاص بر دین قریش
باقی ماند.بزرگان طائفه وی از او خواستند زن خود را طلاق گوید و آنان هر
دختری را که دوست میدارد بزنی بدو دهند.ابو العاص نپذیرفت و گفت او بهترین
همسر است.ابو العاص در جنگ بدر اسیر شد،و پیغمبر دستور آزادی او را
داد،بدان شرط که زینب را بمدینه بفرستد.این چند تن همگی مردانی بنام
بودند،و نزد کسان خود و دیگران حرمت داشتند.اکنون که محمد (صلی الله علیه
واله) به پیغمبری رسیده و یثرب در اطاعت اوست و مکه از او در حالتبیم و
احتیاط بسر میبرد،طبیعی است که کسانی با موقعیتبهتر آماده خواستگاری
فاطمه (ع) باشند.و اگر زینب و ام کلثوم و رقیه پیش از اسلام به شوی رفتند،
تربیت زهرا (ع) چنانکه نوشتیم در خانه وحی و مرکز نزول قرآن بود.چنانکه در
صفحات این کتاب خواهید دید و سند آن ماخذ دست اول تاریخ اسلام است،عمر و
ابو بکر هر یک خواهان فاطمه بودند،لیکن چون خواستخود را با پیغمبر در میان
نهادندوی گفت منتظر قضاء الهی هستم (7) نسائی که از محدثان بزرگ اهل سنت
است در سنن گوید:پیغمبر (صلی الله علیه واله) در پاسخ آنان گفت:«فاطمه
خردسال است،و چون علی (ع) او را از وی خواستگاری کرد،پذیرفت (8) اما نسائی
این حدیث را ذیل بابی که بعنوان«برابری سن زن و مرد»نوشته آورده است.باری
از میان خواستگاران نام این دو تن را از آنجهت نوشتهاند که از لحاظ
شخصیتسرشناستر از دیگراناند،نه آنکه خواستگاران دختر پیغمبر تنها این دو
مرد سالخورده بودند.یعقوبی نوشته است گروهی از مهاجران فاطمه را از پدرش
خواستگاری کردند (9) آنچه درباره خواستگاری فاطمه (ع) و زناشوئی او با علی
علیه السلام خواهیم نوشت،در کتابهای شیعه و سنی آمده است.روایتهای دیگر
نیز موجود است و مضمون آنها همین است که در این روایتها خواهید دید.تنها
ممکن است اندک اختلافی در لفظ روایتها دیده شود.این روایتها و نیز آنچه
مورخانی چون بلاذری،ابن اسحاق،ابن هشام،طبری و عالمانی چون کلینی و مفید و
شیخ طوسی نوشتهاند،تنها سند نویسندگان پس از آنهاست.شیعه یا سنی،شرقی یا
غربی،هر کس بخواهد درباره حوادث قرن اول و دوم کتابی بنویسد یا تحقیقی
کند،باید به همین کتابها مراجعه کند،و این کاری است که نویسنده این کتاب
کرده است.اگر مطلبی در کتابهای شرق شناسان دیده شود که در هیچیک از این
سندها نیامده باشد باید آنرا نپذیرفت،و یا لا اقل در درستی آن تردید کرد،نه
آنکه بگوئیم آنها مدارکی داشتهاند که در اختیار ما نیست.کدام مدرک؟آنها
این مدارکها را از کجا آوردهاند؟.نوشتن تاریخ صدور اسلام،چون تحقیق
درباره تمدن سیا و حمیر و یا خواندن سنگ نبشتههای عصر هخامنشی و یا پژوهش
درباره تحقیقات علمی قرن نوزدهم و بیستم میلادی نیست که بگوئیم غربیان
وسیلههائی در اختیار دارند که ما نداریم.اینگونه تصدیقهای یک جانبه و
تسلیم کورکورانه ناشی از عقده حقارت و یا بعهده گرفتن ماموریت و یا نداشتن
فرصت تتبع و مراجعه به مدارک گوناگون است.
البته انکار نمیکنم که در
مواردی روش غربیان در تحلیل مسائل تاریخی،دقیقتر از روش بعض مورخان گذشته
مشرق زمین است.اما آنجا که اصل حادثه در سندهای دست اول بروشنی موجود
باشد،اجتهاد برابر نص معنی نخواهد داشت. ما از بعضی شرق شناسان که بخود
اجازه میدهند حقیقت را دگرگون کنند،یا آنرا چنان تفسیر کنند که با عقیده
خودشان-یهودی یا ترسا-منطبق باشد گلهای نداریم.از آنان شکایتی نباید کرد
چون معذورند.از دوستان تاریخ دان خود تعجب داریم که چگونه دربست تسلیم گفته
ایشان میشوند،و آنچه را آنان مینویسند حقیقت مسلم و غیر قابل جرح
میدانند،و چون خطاهای این پژوهندگان نشان داده میشود به عذر اینکه آنان
بر ما حق استادی دارند،خطاها را نادیده میگیرند.نتیجه این بیهمتی یا سهل
انگاری یا ناآگاهی است که امروز بیشتر کرسیهای تاریخ اسلام را شرق شناسان
یهودی در تصرف دارند و آنچه میخواهند مینویسند و به زبانهای عربی و فارسی
ترجمه میشود و مایه تحقیق تاریخ نویسان مسلمان میگردد.
گاه برادران
ایرانی ما بخاطر حسن ظنی که به برادران عرب خود دارند،همین کتابها را بی
هیچگونه اظهار نظر از عربی بفارسی بر میگردانند و این نوشتههاست که پایه
معلومات گروهی میگردد که چنانکه باید از تاریخ صدر اسلام آگاهی ندارند:
«فاطمه
چون زشتبود تا سن هفده سالگی-یا بیشتر-در خانه پدر ماند و کسی برای
خواستگاری او نمیآمد.روزی که پدرش باو گفت علی تو را میخواهد،یکه خورد که
مگر چنین چیزی ممکن است»پناه بر خدا،حقیقت پوشی،ستیزه جوئی و یا بد گوهری
کار را بکجا میکشاند؟.
اینها دانشمندانی هستند که میخواهند حادثههای
تاریخی را در پرتو دانش جدید تجزیه و تحلیل کنند،اما این دانش را چگونه و
از کدام منبع اندوختهاند؟معلوم نیست!
اگر دختر پیغمبر سال پنجم بعثت
متولد شده باشد بهنگام ازدواج نه یا دهساله بوده است و جای سخن نیست.و اگر
پنجسال پیش از بعثت متولد شده و در هجده سالگی بخانه شوهر نرفته باشد،دلیل
آنرا نوشتیم:وضع اجتماعی مسلمانان،بیم آزار و شکنجه،نابسامانی کارها،
مهاجرت به حبشه،محاصره بنی هاشم از یکسو،حادثههائی که در زندگی خصوصی او
اثر میگذاشت چون مردن مادرش خدیجه و عموی پدرش ابو طالب از سوی دیگر،مجال
چنین وصلتی را بدو نمیداد.
او نمیخواست پس از مرگ مادر،پدرش در خانه
غمخواری نداشته باشد.در حالیکه دیدیم روایتهای معتبری نیز تولد او را بسال
پنجم بعثت نوشته بودند،و اگر چنین باشد داستان از بن درست نیست.و اگر از
این روش بگذریم و شیوه مؤلف دانشمند!را پیش بگیریم،بخواهیم حادثهها را
برابر روشنائی تحقیق تازه،و از دید اجتماعی بنگریم،باز هم نتیجه آن نیست که
شرق شناس دانشمند دریافته است.چرا؟چون:
عموم تاریخ نویسان و نویسندگان
سیره،محمد (صلی الله علیه واله) را به زیبائی چهره و تناسب اندام
ستودهاند.خدیجه را نیز تا آنجا که میدانیم زنی زیبا بوده است-طبیعی است
که فرزندان پدر و مادر زیبا چهره نیکو صورت باشند.سه خواهر فاطمه (ع)
،زینب،رقیه و ام کلثوم بخانه شوهرانی جوان،مالدار و سرشناس رفتند.در
آنروزگار پدر آنان ریاستی یا مالی نداشت که بگوئیم جوانان قریش دختران زشت
چهره او را بخاطر مقام و یا مال پدرشان خواستگاری کردند.
چه شد که آن
خواهران هر سه زیبا بودند و این یکی زشت.این امر هر چند محال نیست اما مدرک
تاریخی میخواهد.دلیل شرق شناس محقق چیست؟
نویسندگان سیره عموما دختران
هاشمی را تا نسل دوم و سوم بزیبائی چهره وصف کردهاند. هنگامی که حسن بن
حسن نزد عموی خود حسین (ع) (سید الشهدا) برای خواستگاری یکی از دو دختر او
رفت، حسین (ع) بدو گفت پسرم هر یک از دو دختر را میخواهی خواستگاری کن!حسن
شرمگین خاموش ماند و پاسخ نداد.حسین (ع) گفت من فاطمه را برای تو انتخاب
میکنم که به مادرم شبیهتر است (10) تا آنجا که میدانیم این فاطمه از
زیبائی خاص برخوردار بوده است (11) مفید نویسد:در زیبائی چنان بود که او را
به حوری همانند میکردند (12).
حال کشف علمی این شرقشناس بزرگوار که
میخواهد هر داستانی را با روشنائی علم بررسی کند بر اساس چه ماخذی
است؟اجتهادی است مقابل نص؟یا تخلیطی در متن تاریخ؟به عمد یا از روی نقصان
عربیت؟نمیدانم.اما از آنجا که دروغگو کم حافظه است،نویسنده کتاب،رد پائی
از جعل و افترا و یا اشتباه خود بجا میگذارد.او مدرک خود را نوشته بلاذری
میشناساند که قاعدة کتاب معروف او انساب الاشراف است.این کتاب را من هم
اکنون پیش چشم دارم:
پیغمبر به زهرا (ع) گفت تو زودتر از همه افراد
خانواده من به من خواهی پیوست.فاطمه یکه خورده (13) پیغمبر فرمود نمیخواهی
سیده زنان بهشتباشی؟زهرا (ع) تبسم کرد.نمیدانم شرقشناس متعهد در نتیجه
تحقیق علمی،این دو روایت را بهم ریخته؟یا چنانکه نوشتم نقصان عربیت او موجب
ارتکاب چنین اشتباهی گردیده،یا مانند بیشتر شرق شناسان امین، رسالتی خاص
بعهده داشته است؟.بهر حال نتیجه یکی است و ما از این نمونه رعایت امانتها
در کتابهای آنان و یا شرقیان شرقشناستر از غربیان فراوان میبینیم.
خوانندگانی
که پدر در پدر با محبتخاندان پیغمبر (صلی الله علیه واله) زیستهاند و به
سخنان دشمنان آنان و یا کج اندیشان در بحثهای علمی،توجهی ندارند،ممکن
استبر نویسنده خرده گیرند که این اندازه پیجوئی و مراجعه باسناد در این
موضوع بخصوص چه لزومی دارد؟درست است. اینان محبت آل پیغمبر را با شیر
اندرون برده و با جان به خدای بزرگ میسپارند.و گوش استماع به سخنان چنین
محققانی ندارند و شاید هیچگاه نوشتههای آنانرا نخوانند،اما نباید فراموش
کرد که این کتاب و کتابهای دیگر از این نمونه که در سیرت خاندان پیغمبر
نوشته میشود برای همگانست.
متاسفانه باید گفت،یا خوشبختانه،نمیدانم،صد
سال یا بیشتر است که فرهنگ ما با فرهنگ مغرب زمین نزدیک شده و در مواردی
بهم آمیخته است.چنانکه میدانیم سالهاست،هر یک یا هر دسته از شرقشناسان
غرب،کار تحقیق و تتبع در رشتهای از فرهنگ اسلامی را بعهده گرفته و در این
باره کتابها نوشتهاند.استادان کرسی اسلام شناسی اروپا و امریکا سالی چند
کتاب پیرامون اسلام و تمدن آن و شخصیتهای بزرگ اسلامی مینویسند.در باره
زندگانی رسول اکرم و بعض از امامان و نیز دختر پیغمبر کتابها منتشر شده و
بعض این کتابها را بفارسی برگرداندهاند و یا تنی چند مطالب آنرا اقتباس
کردهاند.
ترجمه نوشتههای لامنس،گلدزیهر،دورمنگام،لوئی
ماسینیون،برناردلویس،پتروشوفسکی، ردینسن،گپب،و دهها شرق شناس دیگر را در
کتابفروشیهای تهران و شهرستانها میتوان خرید.
بیشتر اینان امانت علمی
ندارند.دانشمندی چون بلاشر که سالها عمر خود را در برگرداندن قرآن بفرانسه
و تحقیق درباره ترتیب نزول آیات صرف کرده است،در ترجمه خود از قرآن بی هیچ
اظهار نظر دو آیه بسوره پنجاه و سوم میافزاید-همان دو آیهای که داستان
پردازان پایان قرن نخستین هجرت بر ساختند و دستاویز دشمنان اسلام شد و
نگارنده سی سال پیش بنام افسانه غرانیق فصلی درباره آن نوشت.این سوء نیت را
از بلاشر در این مورد،بر حسب تصادف یافتم،چند جای دیگر چنین کاری کرده؟خدا
میداند.
از هم میهمان،کسانی را میبینیم که بگمان خود میخواهند اسلام
را از دیدگاه علمی و فلسفی بشناسانند،اینان نوشتههای این شرق شناسان و یا
ایران شناسان را سند تحقیق خود قرار میدهند.نتیجه آن میشود که باتکاء
ترجمه غلط فصل ابن حزم،علی بن ابی طالب (ع) سرمایهدار بزرگ عصر خویش معرفی
میگردد.حال ابن حزم چگونه بدین کشف علمی موفق شده،نویسنده کتاب بدان
اهمیتی نمیدهد.اما چندی بعد ممکن است نوشته این مؤلف پایه تحقیقات کسانی
شود که نه از اسلام اطلاع درستی دارند و نه از عربیت.
من در عین حال که
کوشش مترجمان محترم را در بر گرداندن این کتابها تقدیر میکنم،از آنان-اگر
تعهدی نسبتبه بعض مکتبها ندارند-استدعا دارم رنج دیگری را نیز بر خود
هموار کنند.مندرجات این کتابها را با مطالب کتابهای دست اول (تا آخر قرن
پنجم هجری) مقایسه فرمایند.مبادا خدای نخواسته نادانسته موجب شوند،کسی یا
کسانی از حقیقتبدور افتند.
بعض آثار این شرق شناسان به عربی ترجمه شده و
چون ایرانیان به نویسندگان عرب حسن ظنی دارند آن ترجمهها را در بست
پذیرفته و بفارسی برگرداندهاند.من کم و بیش از نقاط ضعف این ترجمهها آگاه
هستم.من نمیگویم همه این مؤلفان بد اندیش و یا دشمن اسلاماند.
ممکن
استبخاطر درست ندانستن زبان عربی و یا دسترسی نداشتن به سندهای خالی از
تعصب قضاوتی کرده باشند.اما با بعض آنان از نزدیک آشنا هستم و یا با ایشان
در این باره گفتگو کردهام و میدانم کینهای از مسلمانان در دل دارند که
هیچگاه آنرا فراموش نخواهند کرد.چرا سببش را باید از ایشان پرسید.
اسلام
شناس دانشمندی را میشناسم که در کار خود بیهمتا و یا کم نظیر است.گذشته
از چند زبان اروپائی از عربیتبهره فراوان دارد.بنابر این باید از روح
اسلام و مقررات این دین چنانکه هست مطلع باشد.او خوب میداند که فاتحان عرب
همه از یکدست نبودند.بسیاری از آنان غم دین داشتند و اندکی غم دنیا.
بنیان
گذار اسلام خود این دو دسته را خوب شناخته است چنانکه گوید:«آنکس که برای
خدا بمیدان جهاد میرود اجر او با خداست و آنکس که دیده بمال دنیا دوخته جز
آن نصیبی ندارد». (14)
محتملا این شرق شناس محترم زودتر از من بدین
حدیثبرخورده است.اما او چون متعهد است کتاب خود را با این جمله آغاز
میکند:«سرزمین غله خیز مصر بهترین انبار خواروبار بود، که میتوانستشکم
عربهای گرسنه را سیر سازد».من نمیگویم عمرو بن العاص برای رضای خدا و
پیشرفت اسلام قدم در سرزمین مصر گذاشت.او مسلما اخلاصی را که عقبة بن نافع
در فتح افریقا داشت نداشته است. (هر چند در اینجا هم نمیخواهم کاری را که
عقبه در شمال افریقا کرد،از هر جهت درستبدانم) .
اما آن دسته از یاران
مؤمن پیغمبر که در رکاب عمرو به وادی نیل قدم نهادند چسان؟آنها هم در پی
سیر کردن شکم گرسنه خود بودند؟بیش از این گفتار را در این باره دراز
نمیکنم.و از خداوند برای خود توفیق و برای اینان راهنمائی را مسالت دارم.
چنانکه نوشتیم و آنچنانکه کتابهای محدثان و مؤرخان طبقه اول و سندهای اصلی
شیعه و سنی به صراحت تمام نوشتهاند،و آنچنانکه قرینههای خارجی نوشته این
مورخان را تایید میکند،دختر پیغمبر خواستگارانی داشت،لیکن پدرش از میان
همه پسر عموهای خود علی بن ابی طالب را برای شوهری او برگزید.و بدخترش گفت
ترا به کسی بزنی میدهم که از همه نیکو خویتر و در مسلمانی پیش قدمتر
است. (15)
ابن سعد نویسد:چون ابو بکر و عمر از پیغمبر پاسخ موافق
نشنیدند علی را گفتند تو بخواستگاری او برو!و هم او نویسد:تنی چند از انصار
علی را گفتند:فاطمه را خواستگاری کن! وی بخانه پیغمبر رفت و نزد او
نشست،پیغمبر پرسید:
-پسر ابو طالب برای چه آمده است؟
-برای خواستگاری
فاطمه!
مرحبا و اهلا!و جز این جمله چیزی نفرمود.
چون علی نزد آن چند
تن آمد پرسیدند:
-چه شد؟
-در پاسخ من گفت،مرحبا و اهلا.
-همین
جمله بس است.به تو اهل و رحب بخشید (16) گویا این اختصاص که نصیب علی (ع)
گردید و امتیاز قبول که در خواستگاری فاطمه یافتبر تنی چند گران افتاده
است.
مجلسی بنقل از عیون اخبار الرضا چنین نوشته است:
پیغمبر (صلی
الله علیه واله) علی (علیه السلام) را گفت مردانی از قریش از من رنجیدند که
چرا دخترم را بآنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم:این کار به اراده خدا
بوده است.کسی جز علی شایستگی همسری فاطمه را نداشت (17) بعض روایتها در
خواستگاری دختر پیغمبر (ص) ،ام سلمه را نیز دخالت دادهاند.علی بن عیسی
اربلی در کشف الغمه بنقل از مناقب خوارزمی ضمن داستانی طولانی میگوید:ابو
بکر و عمر چون در خواستگاری فاطمه (ع) پاسخ موافق نشنیدند،نزد علی رفتند و
گفتند:
-چرا بخواستگاری فاطمه (علیها السلام) نمیروی.
-تنگدستی مانع
چنین درخواستی از پیغمبر است.ابو بکر گفت:
-یا ابو الحسن دنیا و آنچه
در آنست نزد خدا و رسول ارزش ندارد.
پس از این گفتگو علی شتر آبکش خود
را بخانه برد و نعلین پوشید و نزد پیغمبر رفت.
در این وقت پیغمبر در
خانه ام سلمه دختر ابی امیه مخزومی بود.علی در کوفت.ام سلمه گفت
کیست؟پیغمبر گفت ام سلمه بر خیز و در را باز کن و بگو در آید.این مردی است
که خدا و رسول را دوست دارد و آنان نیز او را دوست میدارند.ام سلمه گفت
چنان برخاستم که نزدیک بود بر روی در افتم... (18)
این روایت که حدیثی
است مرفوع،یعنی سند آن متصل نیست،باحتمال قوی و بلکه مطمئنا بدین صورت درست
نیست.زیرا ام سلمه که نام او هند و دختر ابو امیه حذیفة بن مغیرة بن عبد
الله بن عمر از تیره بنی مخزوم است،پیش از آنکه بخانه پیغمبر آید زن ابو
سلمة عبد الاسد بن هلال بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم بود.
ابو سلمه و
زنش از مهاجران حبشهاند؟ (19) که هنگام اقامت پیغمبر در مکه،بازگشتند (20)
ابو سلمه بمدینه هجرت کرد،در جنگ بدر حاضر بود (21) و در جنگ احد ابو
اسامه جشمی تیری بدو افکند (22) وی از این جنگ جان بدر برد و سی ماه پس از
هجرت بفرماندهی سریهای به و از غنائم بنی نضیر هم بهره برد (24) سرانجام
در جمادی الآخر سال چهارم هجری در گذشت و پیغمبر (صلی الله علیه واله) پس
از گذشتن عده ام سلمه در شوال سال چهارم با او عروسی کرد (25).البته ممکن
است گفت:ام سلمه در زندگانی شوهرش،بخانه پیغمبر رفت و آمد داشته است اما
ظاهر روایت چنانست که وی هنگام آمدن علی (علیه السلام) برای خواستگاری
فاطمه،زن پیغمبر (صلی الله علیه واله) بوده است و این گفته درست نیست.باری
مجلسی به نقل از امالی شیخ طوسی چنین نویسد:
علی (ع) گفت،ابو بکر و عمر
نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگاری نمیکنی؟من نزد
پیغمبر رفتم.چون مرا دید خندان شد.پرسید ابو الحسن،برای چه آمدهای؟ من
پیوندم را با او،و سبقتخود را در اسلام،و جهادم را در راه دین بر
شمردم.فرمود راست میگوئی!تو فاضلتر از آنی که بر میشماری!گفتم برای
خواستگاری فاطمه آمدهام.گفت علی! پیش از تو کسانی بخواستگاری او آمده
بودند اما دخترم نپذیرفت.بگذار ببینم وی چه میگوید.سپس به خانه رفت و
بدخترش گفت علی تو را از من خواستگاری کرده است.تو پیوند او را با ما و
پیشی او را در اسلام میدانی و از فضیلت او آگاهی.زهرا (علیها السلام) بی
آنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند.پیغمبر چون آثار خشنودی در آن دید
گفت الله اکبر.خاموشی او علامت رضای اوست (26) شیخ طوسی در امالی آورده است
که:چون پیغمبر به زناشوئی علی و فاطمه رضایت داد،فاطمه (علیها السلام)
گریان شد پیغمبر گفتبخدا اگر در اهل بیت من بهتر از او کسی بود ترا بدو
میدادم. (27)
و نیز مؤلف کشف الغمه و بنقل از او مجلسی نوشته است:علی
(علیه السلام) به پیغمبر گفت:
-پدر و مادرم فدای تو باد تو میدانی که
مرا در کودکی از پدرم ابو طالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی،و در سایه
تربیتخود پروردی،و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی، و از
سرگردانی و شک که پدران من دچار آن بودند رهانیدی.تو در دنیا و آخرت تنها
مایه و اندوخته من هستی اکنون که خدا مرا به تو نیرومند ساخته است،میخواهم
برای خود سامانی ترتیب دهم و زنی بگیرم.من برای خواستگاری فاطمه
آمدهام.آیا دخترت را به من خواهی داد؟
ام سلمه گوید چهره رسول خدا از
شادمانی بر افروخت و در روی علی خندید و گفت آیا چیزی داری که مهریه دخترم
باشد علی گفت:حال من بر تو پنهان نیست.جز شمشیر و شتری آبکش چیزی
ندارم.پیغمبر گفت:شمشیر را برای جهاد،و شتر را برای آب دادن خرما بنان خود و
بارکشی در سفر میخواهی همان زره را مهر قرار میدهم (28).ولی چنانکه
نوشتیم اگر ام سلمه در این ماجرا حاضر بوده حضورش بر حسب اتفاق است چه او
در این هنگام زن پیغمبر (صلی الله علیه واله) نبوده است.
زبیر بکار که
کتاب او الموفقیات از مصادر قدیمی بشمار میرود از گفته علی (علیه السلام)
چنین آورده است:
-نزد رسول خدا رفتم و در پیش روی او خاموش نشستم.چرا که
حشمت و حرمت او را کسی نداشت.چون خاموشی مرا دید پرسید: -ابو الحسن! (29)
چه میخواهی؟من همچنان خاموش ماندم تا پیغمبر سه بار پرسش خود را مکرر
فرمود سپس گفت:
-گویا فاطمه را میخواهی؟
-آری!
-آن زره که بتو
دادم چه شد؟
-دارم!
-همان زره را کابین فاطمه قرار بده (30)
در
بعض روایات ابن سعد، بجای زره پوست گوسفند و پیراهن یمانی فرسوده نوشته
است.
و بعضی گویند که علی (علیه السلام) شتر خود را فروخت و بهای آنرا
کابین قرار داد.بهای این زره یا رقم این کابین چه بوده است؟حمیری مؤلف قرب
الاسناد آنرا سی درهم نوشته است (31) و دیگران تا چهار صد و هشتاد درهم
نوشتهاند.
ابن سعد در یکی از روایات خود بهای زره را چهار درهم (32)
نوشته است،که گمان دارم تصحیفی از چهار صد است.یعنی رقم اربعماة را اربع
ضبط کرده است.و ابن قتیبه بهای زره را سیصد و بروایتی چهار صد و هشتاد درهم
مینویسد (33).
باری کابین دختر پیغمبر چهار صد درهم یا اندکی بیشتر و
یا کمتر بود همین و همین،و بدین سادگی نیز پیوند برقرار گردید.پیوندی مقدس
است که باید دو تن شریک غم و شادی زندگانی یکدیگر باشند. کالائی بفروش
نمیرفت تا خریدار و فروشنده بر سر بهای آن با یکدیگر گفتگو کنند.زره،پوست
گوسفند یا پیراهن یمانی هر چه بوده است،بفروش رسید و بهای آنرا نزد پیغمبر
آوردند.رسول خدا بی آنکه آنرا بشمارد،اندکی از پول را به بلال داد و گفتبا
این پول برای دخترم بوی خوش بخر!سپس مانده را به ابو بکر داد و گفتبا این
پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز.عمار یاسر و چند تن از
یاران خود را با ابو بکر همراه کرد تا با صوابدید او جهاز زهرا را آماده
سازند.فهرستی که شیخ طوسی برای جهاز نوشته چنین است:
پیراهنی به بهای
هفت درهم.چارقدی به بهای چهار درهم.قطیفه مشکی بافتخیبر، ختخوابی بافته
از برگ خرما.دو گستردنی (تشک) که رویهای آن کتان ستبر بود یکی را از لیف
خرما و دیگری را از پشم گوسفند پر کرده بودند.چهار بالش از چرم طائف که از
اذخر (34) پر شده بود.پردهای از پشم.یک تخته بوریای بافت هجر (35) آسیای
دستی.لگنی از مس،مشکی از چرم،قدحی چوبین،کاسهای گود برای دوشیدن شیر در
آن،مشکی برای آب،مطهرهای (36) اندوده به زفت،سبوئی سبز،چند کوزه گلی. (37)
چون
جهاز را نزد پیغمبر آوردند آنرا بررسی کرد و گفت:خدا به اهل بیتبرکت دهد.
هنگام
خواندن خطبه زناشوئی رسید.ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسی در بحار و جمعی
از علما و محدثان شیعه این خطبه را با عبارتهای مختلف و بصورتهای گوناگون
نوشتهاند. از میان آنها این صورت که بیشتر محدثان آنرا ضبط
کردهاند،انتخاب شد.کسیکه تفصیل بیشتری بخواهد باید به بحار الانوار رجوع
کند:
سپاس خدائی که او را به نعمتش ستایش کنند،و بقدرتش پرستش،حکومتش را
گوش به فرماناند،و از عقوبتش ترسان،و عطائی را که نزد اوستخواهان،و
فرمان او در زمین و آسمان روان.
خدائی که آفریدگان را بقدرت خود
بیافرید،و هر یک را تکلیفی فرمود که در خود او میدید و بر دین خود ارجمند
ساخت،و به پیغمبرش محمد گرامی فرمود و بنواخت.خدای تعالی زناشوئی را پیوندی
دیگر کرد و آنرا واجب فرمود.بدین پیوند،خویشاوندی را در هم پیوست،و این
سنت را در گردن مردمان بست.چه میفرماید،«اوست که آفرید از آب بشری را،پس
گردانیدش نسبی و پیوندی و پروردگار تو تواناست». (38) همانا خدای تعالی
مرا فرموده است که فاطمه را بزنی به علی بدهم و من او را به چهار صد مثقال
نقره بدو بزنی دادم.
-علی!راضی هستی.
-آری یا رسول الله.
چنانکه
نوشتیم ابن شهر آشوب در مناقب (39) خطبه را بدین عبارت آورده و مجلسی نیز
آنرا بهمین صورت از کشف الغمه نقل کرده است (40) و پس از آن یک سطر دیگر
اضافه دارد.
اما ابن مردویه خطبه را با عبارت دیگر آورده است.آن خطبه و
نیز خطبهای را که علی (علیه السلام) در پذیرفتن این زناشوئی خوانده است در
بحار و مناقب میتوان دید. خطبه زناشوئی خوانده شد و زهرا (علیها السلام)
از آن علی گردید.جهاز عروسی نیز بدان صورت که نوشتیم آماده گشت.اما مدتی
طول کشید تا دختر پیغمبر از خانه پدر بخانه شوهر رفت.مجلسی در روایتخود
این مدت را یکماه نوشته است در حالیکه بعضی آنرا تا یکسال و بیشتر هم
نوشتهاند.
باری جستجو و تحقیق در این جزئیات چندان مهم بنظر
نمیرسد.یکماه یا یکسال یا هر مدت گذشت،سرانجام روزی عقیل بخانه پیغمبر رفت
و از او خواست فاطمه را بخانه علی (علیه السلام) بفرستد.بعض زنان پیغمبر
نیز با وی همداستان گشتند و سرانجام شبی عروس را با جمعی از زنان بخانه علی
(علیه السلام) بردند.شاعران شیعی قرن اول و دوم هجری چون کمیت،سید اسماعیل
حمیری و نیز دیک الجن که در آغاز قرن سوم هجری در گذشته است،در باب
خواستگاری از دختر پیغمبر و زناشویی او با علی علیه السلام و عروسی و مقدار
مهریه دختر پیغمبر قصیدههای غرائی سرودهاند که در کتابهای تذکره و
ترجمه موجود است.
شبی که میخواستند عروس را بخانه شوی برند پیغمبر
فرمود:
علی!عروسی بی مهمانی نمیشود.
سعد گفت:من گوسفندی
دارم.دستهای از انصار هم چند صاع ذرت فراهم آوردند.
زبیر بکار از طریق
عبد الله بن ابی بکر از علی (علیه السلام) چنین آورده است (41):
چون
خواستم با فاطمه (علیها السلام) عروسی کنم پیغمبر (صلی الله علیه واله) به
من آوندی (42) زرین داد و گفتبه بهای این آوند برای مهمانی عروسی خود
طعامی بخر.من نزد محمد بن مسلم از انصار رفتم و از او خواستم به بهای آن
آوندی به من طعامی دهد.او هم پذیرفتسپس از من پرسید.
-کیستی؟
-علی
بن ابی طالب.
-پسر عموی پیغمبر؟
-آری!
-این طعام را برای چه
میخواهی؟
-برای مهمانی عروسی!
که را بزنی گرفتهای؟
دختر پیغمبر
را!
این طعام و این آوند زرین از آن تو!
پیغمبر درباره زن و شوهر دعا
کرد.خدایا این پیوند را بر این زن و شوهر مبارک گردان!خدایا فرزندان خوبی
نصیب آنان فرما! (43)
ابن سعد در روایتی دیگر که سند آن باسماء بنت عمیس
منتهی میشود نویسد:
علی زره خود را نزد یهودیی به گرو گذاشت و از او
اندکی جو گرفت.و این بهترین مهمانی آن روزگار بود (44).
ابن شهر آشوب از
ابن بابویه چنین روایت کرده است:
پیغمبر دختران عبد المطلب و زنان
مهاجر و انصار را فرموده تا همراه فاطمه بخانه علی (علیه السلام) روند و در
راه شادمانی نمایند.شعرهائی که نماینده این شادی استبخوانند،لیکن سخنانی
نباشد که خدا را خوش نیاید.آنان فاطمه را بر استری که شهباء نام داشت (یا
بر شتری) نشاندند.سلمان فارسی زمام دار استر بود.حمزه و عقیل و جعفر!و دیگر
بنی هاشم در پس آن میرفتند.زنان پیغمبر پیشاپیش عروس بودند و چنین
میخواندند.
ام سلمه:
بروید ای هووهای (45) من بیاری خدای متعال و
سپاس گوئید خدا را در هر حال و بیاد آرید که خدای بزرگ بر ما منت نهاد و از
بلاها و آفتها نجات داد کافر بودیم راهنمائیمان نمودشفرسوده بودیم
توانامان فرمود و بروید! همراه بهترین زنان. که فدای او باد همه خویشان و
کسان ای دختر آنکه خدای جهان برتری داد او را بر دیگران! به پیغمبری و وحی
از آسمان! (46)
و عایشه میگفت:
ای زنان!خود را پوشیده بدارید! و جز
سخنان نیکو بر زبان میارید! بزبان آرید نام پروردگار جهان که به دین
خود،گرامی داشت ما را و همه بندگان سپاس خدای بخشنده را پروردگار بزرگ و
تواننده را ببرید این دختر را که خدایش کرده محبوب! بداشتن شوی پاکیزه و
خوب (47)
و حفصه میسرود:
تو فاطمه!ای بهترین زنان. که رخساری داری
چون ماه تابان خدایتبرتری داد بر جهانیان با پدری که مخصوص ساخت او را
بآیتهای قرآن شوی تو ساخت راد مردی را جوان علی که بهتر است از همگان
هووهای من ببرید.او را که بزرگوار است و از خاندان بزرگان (48)
معاذة
مادر سعد بن معاذ میگفت:
سخنی جز آنکه باید نمیگویم! و بجز راه نکوئی
نمیپویم! محمد بهترین مردمانست! و از لاف و خودپسندی در امانست آموخت ما
را راه رستگاری پاداش بادش از لطف باری براه افتید با دخت پیغمبر! پیغمبر
کز شرف دارد افسر خداوند بزرگی و جلال که نه همتا دارد نه همال (49)
و
زنان بیت نخستین هر رجز را تکرار میکردند.چنانکه نوشته شد این روایت را
بدین صورت از مناقب ابن شهر-آشوب آوردم و او سند خود را کتاب مولد فاطمه و
روایت ابن بابویه که از بزرگان علمای امامیه است معرفی میکند.
اما
پذیرفتن داستان بدین صورت دشوار است.
نخست چیزی که ما را دچار تردید
میسازد اینست که میگوید:زنان پیغمبر پیشاپیش استر فاطمه راه میرفتند.این
مؤلف خود عروسی زهرا (ع) را در ذو الحجه سال دوم هجرت نوشته است (50) در
حالیکه چنانکه نوشتم ام سلمه سال چهارم و حفصه پس از جنگ بدر بخانه پیغمبر
آمدند (51).و در سال عروسی زهرا چنانکه قبلا هم نوشتیم تنها سوده و عایشه
در خانه پیغمبر بسر میبردند دیگر آنکه در رجز عایشه میبینیم که به هووهای
خود میگوید خود را به سر بندها بپوشید.
دستور پوشیدن جلباب به زنان
پیغمبر (صلی الله علیه واله) ،ضمن سوره احزاب است (52) و این سوره چنانکه
میدانیم سال پنجم هجرت نازل شده است.
دیگر آنکه جزء مشایعت کنندگان
جعفر را مینویسد و جعفر در این تاریخ در حبشه بوده است.در این باره در
صفحات آینده توضیح بیشتری داده خواهد شد.
پی نوشت
ها
1.احزاب:21.
2.دسته اعزامی بجنگ که
پیغمبر شخصا در آن دسته شرکت نداشت.
3.بلاذری.انساب الاشراف ص 407.
4.همان
کتاب ص 409.
5.انساب الاشراف ص 219 و رجوع شود به الاصابه ج 2 ص 10.
6.انساب
الاشراف ص 397.
7.ابن سعد طبقات ج 8 ص 11.
8.سنن ج 6 ص 62.فاطمة
الزهراء ص 25 ج 2.
9.ج 2 ص 31.
10.مقاتل الطالبین ص 180 و ر.ک 1
غانی:ج 1 ص 142 و ارشاد مفید ج 2 ص 22 و نسب قریش ص 51.
11.ر ک نسب قریش
ص 51.
12.ارشاد ص 22 ج 2.
13.انساب الاشراف ص 405 (فوجمت) .
14.بخاری-ج
1 ص 22.
15.الریاض النضرة ج 2 ص 182.الغدیر ج 3 ص 20 و رجوع کنید به
فصل«گزیدهای از شعرای عربی».
16.الطبقات الکبری ج 8 ص 12،و نگاه کنید
به الصواعق المحرقه ص 162 و رجوع به انساب الاشراف ص 402 شود.
17.بحار ص
92 و رجوع کنید به فصل«گزیدهای از شعرای عربی».
18.کشف الغمة ج 1 ص
354 و نگاه کنید به بحار ص 125-126 و نیز رجوع شود به ناسخ التواریخ ص 38
به بعد.
19.انساب الاشراف ص 429.
20.ابن هشام ج 2 ص 390.
21.مغازی
واقدی ص 155.
22.انساب الاشراف ص 429.
23.واقدی ص 340.
24.واقدی ص
380.
25.انساب الاشراف ص 429 و طبقات ج 8 ص 6.
26.بحار ص 93.
27.امالی
ج 1 ص 39.
28.کشف الغمة ج 1 ص 355.بحار ج 43 ص 126.
29.این تعبیر
(ابو الحسن) در بعض روایات دیگر نیز دیده میشود معمولا کنیه از نام نخستین
فرزند گرفته میشود (هر چند شرط اساسی نیست) و ممکن است علی (ع) هنگام
روایتبجای نام خویش کنیه را آورده باشد و یا راویان چنین تعبیری کردهاند.
30.الاخبار
الموفقیات ص 375 و رجوع کنید به کشف الغمة ج 1 ص 348 و بحار ج 43 ص 119.
31.بحار
ج 43 ص 105.
32.ابن سعد طبقات ج 8 ص 12.
33.عیون الاخبار ج 4 ص 70.
34.کاه
مکی.گیاه بوریا.گیاهی استبا برگ ریز که برگ آن خاصیت داروئی نیز دارد.
35.گویا
مقصود از این هجر،مرکز بحرین است.نیز هجر،دهی بوده است نزدیک مدینه.
36.ابریق.آبدستان.آنچه
بدان طهارت کنند.
37.امالی ج 1 ص 39.
38.الحمد لله المحمود
بنعمته.المعبود بقدرته.المطاع فی سلطانه،المرهوب من عذابه المرغوب الیه
فیما عنده.النافذ امره فی ارضه و سمائه.الذی خلق الخلق بقدرته.و میزهم
باحکامه و اعزهم بدینه.و اکرمهم بنبیه محمد.ثم ان الله جعل المصاهرة نسبا
لا حقا و امرا مفترضا.و شبح بها الارحام و الزمها الانام.فقال تبارک اسمه و
تعالی جده«و هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا. (الفرقان:56) .
39.ج
3 ص 350.
40.بحار ج 43 ص 119.
41.الاخبار الموفقیات ص 376.
42.کلمهای
که آنرا آوند ترجمه کردهام در عبارت زبیر (مصر) است.مصر آوند و پرده هر
دو معنی میدهد.بهر حال هر چه بوده بهائی چندان نداشته است.آنچه نوشتم
ترجمه عبارت زبیر بکار بود که کتاب او از سندهای دست اول است اماچگونه
میتوان پذیرفت که در شهر کوچک مدینه،آنهم در سال دوم هجرت و پس از جنگ بدر
علی (ع) چنان ناشناسا باشد که کاسبکاری انصاری از او بپرسید کیستی.هر چند
محال نیست.اما بعید بنظر میرسد!
43.رک مناقب ج 3 ص 351.
44.طبقات ج 8
ص 14.باید توجه داشت که اسماء بنت عمیس چنانکه خواهیم نوشت در این هنگام
با شوهر خود جعفر بن ابی طالب در حبشه بوده است.
45.جاره بمعنی و سنی
(هوو) و همسایه هر دو آمده استبقرینه مقامی آنرا بمعنی اول گرفتهام.
46.سرن
بعون الله یا جاراتی و اشکرنه فی کل حالات و اذ کرن ما انعم رب العلی من
کشف مکروه و آفات فقد هدانا بعد کفر و قد انعشنا رب السماوات و سرن مع خیر
نساء الوری تفدی بعمات و خالات یا بنت من فضله ذو العلی بالوحی منه و
الرسالات
47.عایشه: یا نسوة استرن بالمعاجر و اذکرن ما یحسن فی المحاضر و
اذکرن رب الناس اذ خصنا بدینه مع کل عبد شاکر فالحمد الله علی افضاله و
الشکر لله العزیز القادر سرن بها فالله اعطی ذکرها و خصها منه بطهر طاهر
48.
فاطمة خیر نساء البشر و من لها وجه کوجه القمر فضلک الله علی کل الوری
بفضل من خص بآی الزمر زوجک الله فتی فاضلا اعنی علیا خیر من فی الحضیر فسرن
جاراتی بها انها کریمة بنت عظیم الخطر
50.ج 3 ص 357.
51.خنیس بن
حذاقه شوی حفصه،پس از جنگ بدر مرد.
52.آیه 59 سوره احزاب.
منبع:حوزه