با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت أمیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ را پذیرفتهاند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مىدانند، باز گروهى چنین مىپرسند : اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بودهاند، چرا شخص امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ برای اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشاندهنده این حقیقت است که یا واقعهاى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد؛ علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد که حضرت على(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمىگنجد و نیازمند فرصت بیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مىکنیم.
در مسجد پیامبر(ص)
.1 برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مىآید اولین موردى که حضرت على ـ علیه السلام ـ حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ بود. وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بن سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را مىشنیدند، حتى دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمىکردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء أکنت أدع رسول الله مسجى لا أواریه و أخرج أنازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت أحدا یسمو له و ینازعنا أهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت أن رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لأحد حجة و لا لقائل مقالا. فأنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» أن یشهد الان بما سمع». 1
آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روى زمین رها مىکردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مىکردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمىکردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مىفرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم مىگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایىام را از دست دادم.
در خطبه وسیله
.2 هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در مدینه خطبهاى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مىکند. ثقةالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مىخوانیم:
«... و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالى رسولالله(ص) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله إلى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و أخذ بعضدى حتى رئى بیاض إبطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و أنزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا 2 فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره...» 3
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونهاى که سفیدى زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. ...
در شوراى شش نفره
.3 در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام(ع) در یکی از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند:
«فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ 4 قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
.4 در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى ـ صلى الله علیه و اله ـ گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اکرم (ص) در باره قریش و انصار بهره مىجستند. حضرت على ـ علیه السلام ـ نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال : لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟»قالوا: اللهم نعم. 5
آیا قبول دارید که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟ حاضران گفتند : آرى.
در میدان جنگ جمل
.5 قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شتافت. حضرت به وى فرمود :
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال ـ علیه السلام ـ «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. 6
تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى که رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ مىفرمود : «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس با او دشمنى مىکند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیدهام.
حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
.6 در جنگ صفین، هنگامى که فرستادههاى معاویه به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهاى ایراد کرد و فرمود:
«أنشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم) 7 و قوله: (إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)8 ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)،9 فقال الناس: یا رسول الله، أخاص لبعض المؤمنین أم عام لجمیعهم؟ فأمر الله عز و جل رسوله أن یعلمهم فیمن نزلت الایات و أن یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «إن الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت أن الناس مکذبونى، فأوعدنى لأبلغنها أو یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاة جماعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، إن الله مولاى و أنا مولى المؤمنین و أولى بهم من أنفسهم، ألا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام إلیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولائه کماذا؟ فقال: «ولائه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى أولى به من نفسه.» و أنزل الله تبارک و تعالى : (الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دینا) 10 ...» 11
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید؛»«صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینهام از آن به فشار آمده، گمان مىکنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛ ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىکند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است. و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.
در مسجد کوفه
.7 امام على ـ علیه السلام ـ بارها مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهاى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یکى از گواهجویىهاى حضرت را چنین نقل مىکند: على ـ رضى الله عنه ـ مردم را در رحبة (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیدهاست برخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزاید: به گفته ابىالطفیل سى تن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مىکند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالى که دست حضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مىفرمود: «آیا مىدانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوست بدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفیل که راوى این حدیث است، مىگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و در تردید به سر مىبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیدهام». 12
در میدان کوفه
.8 امام على(ع) در خطبهاى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بنمالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحتاندیشى پیشهکرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابنابىالحدید در شرح نهجالبلاغه چنین نقل مىکند:
«المشهور أن علیا ـ علیه السلام ـ ناشد الناس الله فى الرحبة بالکوفة، فقال: أنشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال ـ علیه السلام ـ لانس بنمالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنی و صار ما أنساه اکثر مما اذکر. فقال [على علیه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى أصابه البرص». 13
مشهور است که على ـ علیه السلام ـ در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود : «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد . مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على ـ علیه السلام ـ به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کردهام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم. حضرت فرمود : اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسىشد.
در مسجد کوفه
.9 حضرت على ـ علیه السلام ـ بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زیدبنارقم چنین نقل مىکند: «نشد على ـ علیه السلام ـ الناس فى المسجد فقال: أنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الأیمن و ستة من الجانب الأیسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». 14
على ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخن را از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.
به نوشته تاریخ نگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مىخورد، اظهار پشیمانى مىکرد و از خدا آمرزش مىطلبید.
پس از جنگ نهروان
.10 پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ نامهاى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفه را که مورد اعتماد بودند، مأمور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائت شود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایت خود استدلال مىکند و مىفرماید:
«و انما حجتى أنى ولى هذا الأمر من دون قریش، أن نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن أعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و أعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الأمة، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا أن تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فإن شاءوا فلیقولوا ذلک...» 15
دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایت براى کسى است که آزاد کرده است؛ و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار] بنىهاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنىهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنین بگویند، بگویند...
در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرست بقیه مواردى که حضرت على(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مىشود:
موارد دیگر
1 ـ طولانىترین کلامى، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبهاى است که در جمعهاى که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد 97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل مىکند.
2 ـ امیر مؤمنان على(ع) در نامهاى، که در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهاى زیر بخشى از منابعى است که این ابیات در آنها دیده مىشود:
.1 الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکى، ص .15
.2 تذکرة الخواص، ابنالجوزى، ص .103
.3 فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص .427
.4 الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص .70
.5 الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص .429
3 ـ همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(ع) نقل شده است، که امام(ع) براى اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 ـ حضرت على(ع) در مجلسى که انس بنمالک، براء بنعازب، اشعث بنقیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایى کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 ـ داستان نفرین حضرت در باره کسانى که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشى از روایات این واقعه شمرده مىشوند.
6 ـ أمیر مؤمنان على ـ علیه السلام ـ در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.
7 ـ همچنین در صفحه 166 کتاب بشارة المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 ـ حضرت على(ع) هنگام عزیمت به سوى شام براى جنگ با معاویه، در یکى از منازل بین راه، خطبهاى نسبتا طولانى ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کردهاند.
9 ـ قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردى است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمة» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کردهاند.
10 ـ حضرت على(ع) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اکرم (ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایت خود اشاره مىکند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیث شمرده مىشود.
11 ـ حضرت على(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا أهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مىشود.
12 ـ ابن عساکر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على ـ علیه السلام ـ نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابنکثبر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کردهاند.
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ حیاتى نو به دست آوریم.
مأخذ: مجله کوثر شماره 2
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
1ـ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184؛ الامامة و السیاسة، ص 29 ـ 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص .185
2ـ مائدة .3
3ـ الروضة من الکافى، ج 8، ص .27
4ـ مناقب ابن المغازلى، ص 114؛ مناقب الخوارزمى، ص 222؛ امالى، شیخ طوسى، ص 333؛ همان، ص 546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 333 و 213؛ کشف الیقین، ص 423؛ نویسنده؟؛ فرائد السمطین، ج 1،ص 315؛ نویسنده؟؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص .259 نویسنده؟؛
5ـ کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641؛ فوائد السمطین، ج 1، ص 312؛ الغدیر، ج 1، ص .163
6ـ مناقب الخوارزمى، ص 182؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 371؛ مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص 73؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص .107
7ـ النساء، .59
8ـ المائده، .55
9ـ التوبة، .16
10ـ المائده، .3
11ـ کتاب سلیم بنقیس، ص 758؛ الغدیر، ج 1، ص 195؛ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 314؛ کمال الدین، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج 33، ص .147
12ـ مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370؛ این حدیث در صدها کتاب شیعه و سنى با عبارات مختلف نقل شده است.
13ـ شرح نهج البلاغة، ابن ابىالحدید، ج 19، ص 217؛ المعارف، ابن قتیبة، ص 580؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 156؛ حلیة الاولیاء، ج 5، ص 26؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351؛ کشف الیقین، علامه حلى، ص 110؛ الغدیر، ج 1، ص .193
14ـ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص 74؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 106؛مناقب، أبى مغازلى شافعى، ص 23؛ العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص .167
15ـ کشف المحجة، سید بنطاووس، ص .246 معادن الحکمةفى مکاتیب الائمة، فصل 2؛ بحار، ج 30،ص .7
محمد محمدیان تبریزى
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
یَومُ غَدیرِ خُمٍ اَفضَلُ اَعیادِ اُمَّتی.
روز غدیر خم، بهترین و بالاترین عید امت من است.
در آن روز من به دستور پروردگارم، برادر خود علی بن ابی طالب را راهنما (جانشین) برای امتم قرار دادم تا به وسیلة او، هدایت یابند. و همان روز خداوند دین خود را کامل، و نعمت را بر جمیع امتم تمام کرد، و اسلام را ( با ولا یتعهدیش ) برای مردم پسندید.
بزرگداشت این روز خجسته، ( 18ذی الحجه ) و هفت روز بعد از آن تا 25 ذی الحجه، که هفت فضیلت و کرامت برجسته ( با اینکه فضائل آن حضرت بی شمار است ) در شأن حضرت علی (علیه السلام) به وقوع پیوسته و مورد اتفاق شیعه و اهل سنت می باشد، موجب تعظیم شعائر دینی و خشنودی پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) خواهد بود.
فضائل هفتگانة حضرت علی (علیه السلام):
1. ( 19 ذی حجه ) ازدواج با حضرت فاطمه (سلام ا... علیها).
2. ایراد خطبه خلافت و طرح برنامة حکومتی اسلام.
3. بخشش انگشتری در رکوع نماز و نزول آیة ولایت.
4. حدیث شریف بساط (سیر فضائی با جمعی از اصحاب).
5. عقد اخوت و پیمان برادری با رسول گرامی (صلی ا... علیه و آله و سلم).
6. مباهله، و نامیدن خداوند، آن حضرت را نفس و جان پیغمبر (صلی ا... علیه و آله و سلم).
7. ( 25 ذی حجه ) نزول سوره هل اتی در شأن حضرتش.
اینک، بطور فشرده، ماجرای این فضائل را با برخی مدارک تاریخی از شیعه و اهل سنت می نگریم.
فضیلت یکم- ازدواج آسمانی
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
اِنّ اللهَ اَمَرنی اَن اُزَوِّجَ فاطِمةَ مِن علیٍّ.
فاطمه، یگانه گوهر عصمت زنان عالمیان، چون به سن بلوغ رسید، اشراف قریش برای خواستگاری او، از یکدیگر سبقت می گرفتند، و پیامبر(ص) در پاسخ همه می فرمود:
« اختیار ازدواج فاطمه، با خداست »
تا اینکه روزی حضرت علی (علیه السلام) ( چنان که معمول آن زمان بود) با شرح و حیا به خانه پیامبر آمد، سر به زیر انداخت و گفت:
ای رسول خدا! از خاطرم نمی رود که مرا از کودکی به آداب خود تربیت نموده و همواره پشت و پناهم بوده اید، هم اکنون می خواهم همسری اختیار کنم که تسکین قلبم باشد و به خدمت شما رسیده ام تا از دخترتان فاطمه خواستگاری کنم.
پیامبر که چهره اش از شادی و مسرت می درخشید، فرمود: ای اباالحسن! خداوند عقد شما را در آسمان بسته است پیش از آنکه در زمین شما را به همسری هم درآورم.
مراسم عقد، با کمال سادگی برگزار شد و در شب جمعه نوزدهم ذی حجه
سال دوم هجری، فضای خانه علی (علیه السلام) به نور زهرای اطهر، روشن گردید و این دو دریای عصمت، به هم پیوستند.
فضیلت دوم- خطبه خلافت
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
عَلیٌّ خَلیفَتی فیکُم فَاسمَعُوا له و اَطیعُوا.
بعد از 25 سال از رحلت پیغمبر ( صلی ا... علیه و آله و سلم ) سرانجام مردم با نگرشی روشن، از هر سو برای بیعت به جانب اسوة حق و عدالت، حضرت علی (علیه السلام) شتافتند و با اجتماع شورانگیز و بی نظیر، در مسجد مدینه شاهد خطبة خلافت آن حضرت بودند، که چنین آغاز فرمود:
« ذِمَّتی بِما اَقُولُ رَهینَةٌ وَ اَنَا به زَعیمٌ... »
این خطبه معجزه آسا، به گفته ادیب توانا و عالم ربانی سید رضی (ره) در مرتبه ای از بالندگی و فن سخنوری است که زبانها از وصف آن عاجز و هیچ کس به عمق آن، دست یازی ندارد.
ویژگیهای خطبه:
1. لزوم شایستگی کامل برای احراز مقام خلافت.2. تحکیم وحدت و پرهیز از تفرقه و اختلاف.
3. سفارش به تقوا و دوری از گناه و معصیت.
4. رعایت قوانین اسلام، در پرتو قرآن و سنت پیامبر ( صلی ا... علیه و آله و سلم ).
5. شناساندن اهل بیت پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ) امتیازات آنان بر دیگران.
تاریخ ایراد این خطبه را، سیره نویسان در سال 35 هجری، یک یا دو روز پس از قتل عثمان، نقل کرده اند. که مقارن با بیستم ذی حجه می باشد.
فضیلت سوم- بخشش انگشتری
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
عَلیٌّ وَلیّکُم مِن بَعدی.
با نزول آیه ولایت، حضرت علی (علیه السلام) به عنوان ولی و سرپرست مسلمین، معرفی گردید. سبب نزول این آیه را، مفسرین چنین گفته اند:
روزی مستمندی به هنگام نماز ظهر در مسجد پیغمبر اظهار احتیاج کرد و چون پاسخی نشنید گفت:
بارالها شاهد باش که کسی از یاران پیامبرت، مرا کمک نکرد. ناگهان حضرت علی (علیه السلام) در رکوع نماز، با اشاره، او را به جانب خود فرا خواند و انگشتری گرانبهای خویش را به او بخشید.
پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله و سلم) که نظاره گر این صحنه بود، گفت خداوندا! هم چنان که برای موسی، وزیر و یاوری برگزیدی، برای من وزیری و یاوری انتخاب کن، تا پشتیبانم باشد. که بی درنگ، این آیه بر پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله و سلم) نازل گشت:
اِنّما وَلیِّکُم اللهُ و رَسُولُه و الّذینَ امَنوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ و یُؤتُونَ الزَّکاةَ و هُم راکِعُونَ.
« فقط ولیّ و سرپرست شما، خدا و رسول و کسانی می باشند که ایمان به خدا آورده و در رکوع صدقه (انگشتری) می دهند. »
مورّخان، این فضیلت را در 21 ذی حجه نوشته اند.
فضیلت چهارم- حدیث بساط
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
مَن اَرادَ ... وَ اِلی سُلَیمانَ ... فَلیَنظُر اِلی علیٍّ.
معجزة سیر فضایی حضرت علی (علیه السلام) ( چون سلیمان پیغمبر ) با جمعی از مدینه تا شام، و مکالمه با اصحاب کهف را، انس بن مالک، چنین می گوید:
ما به دستور پیامبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) همراه با علی (علیه السلام) در بساطی گرد آمدیم، بساطی که به فرمان علی (علیه السلام)، شبانه از مدینه، چون ابر در آسمان به پرواز درآمد و در کنار غاری به زمین نشست. شگفت زده پرسیدیم به کجا آمده ایم؟ فرمود: این جایگاه اصحاب کهف و رقیم است، برخیزید و به برادران خود سلام کنید. ما همه سلام نمودیم، اما جوابی نشنیدیم، تا اینکه نوبت به آن حضرت رسید، برخاست و سلام کرد، که ناگهان از درون غار سلامی با کمال تحیت و احترام بر او فرستاده شد. پرسیدیم چگونه سلام ما را بی جواب گذاشتند؟ خطاب آمد: ای اباالحسن! ما مأموریم تنها به پیامبر و وصیّ او پاسخ دهیم... دیری نگذشت که در بساط نشستیم و به مدینه برگشتیم، و نماز صبح را با پیامبر در مسجد به جا آوردیم.
وقوع این معجزه را مورخان، در شامگاه 23 ذی حجه و برخی در 21 ذی حجه آورده اند.
فضیلت پنجم- عقد اُخوّت
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
یا علی! اَنتَ اَخی و اَنَا اَخُوک.
به هنگام نزول آیة « اِنّما المُؤمنُونَ اِخوَةٌ » (حجرات/10)، پیامبر، جمعی از مهاجرین و انصار را بنابر منزلتی که داشتند، با یکدیگر برادر قرار داد. و در پایان، تنها حضرت علی (علیه السلام) را به برادری خود برگزید و دست او را به نشانة این افتخار، بلند نمود و دو بار فرمود:
« هذا اَخی فی الدُّنیا و الآخِرَةِ »
« این ( علی ) برادر من است در دنیا و آخرت »
بدیهی است این برادری، که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بارها در مواضع گوناگون، از آن به عنوان برتری خویش استدلال می کرد، تنها، هم پیمانی با پیامبر نموده، بلکه همان گونه که یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب « العمّدة » می گوید، این امتیاز بزرگ را پیامبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) اختصاص داد، زیرا فقط او را نظیر خود در اصل ( نسب )- عصمت ( آیة تطهیر )- ولایت ( آیة ولایت )- اداء تبلیغ ( سورة برائت )- مولای امت ( حدیث غدیر )- مماثلت نفس ( آیة مباهله ) و فتح باب مسجد و دیگر صفات و فضائل، غیر از نبوت، می دانست.
روز مواخات را، مورخان در سال اول هجری در 24 ذی حجه ذکر کرده اند.
فضیلت ششم- آیه مباهله
پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
عَلیٌّ مِنّی کَنَفسی.
مباهله، به معنای نفرین و درخواست عذاب الهی برای گروه باطل است. در شأن نزول آیة مباهله، گفته اند:
چون نصارای نجران از قبول اسلام سرباز زدند، خداوند به پیامبرش، فرمود:
« قُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا و اَبنائَکُم و نِسائَنا و نِسائکُم و اَنفُسَنا و اَنفُسَکُم » ( آل عمران / 59 )
بگو (ای پیامبر) بیایید تا فرزندان و زنان و جانهایمان را (علیه یکدیگر به نفرین) بخوانیم.
در تفسیر ثعلبی آمده: رسول خدا (صلی ا... علیه و آله و سلم) در روز مباهله، در حالی که حسین شیرخواره را به سینه چسبانیده و دست حسن را در دست گرفته و علی و فاطمه به دنبال آن حضرت در حرکت بودند، به این عرصة پیکار حقّ و باطی حاضر شد. آنگاه فرمود: آیا ایمان می آورید، یا نابودی شما را از خدا بخواهم؟
اسقف نجران به نصارا گفت: من کسانی را در این مباهله می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهها را از جا بَر کَند، بر آورده می سازد؛ و اگر مباهله کنیم، همه هلاک می شویم و در روی زمین، جز مسلمانان، کسی باقی نمی ماند و پس از تسلیم، راضی به پرداخت جزیه ( دو هزار حُلّة قیمتی ) در سال شدند.
جریان مباهله که قرآن کریم، حضرت علی (علیه السلام) را نفس و جان پیغمبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) معرفی می کند در 24 ذی حجه، صورت گرفته است.
فضیلت هفتم- نزول سوره هل اتی
جبرئیل به پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله و سلم ):
هَنّاک اللهُ فی اَهلِ بَیتِک.
در شأن نزول سورة هل اتی، نوشته اند: چون حسنین، دو فرزند دلبند پیغمبر (صلی ا... علیه و آله و سلم) بیمار شدند، امیر المؤمنین علی (علیه السلام) برای بهبودی آنان نذر کردند که سه روز پی در پی روزه بدارد. حضرت زهرا و فرزندان هم به پیروی از آن حضرت، چنین نذری نمودند و در روز اول و دوم و سوم به هنگام افطار، غذای خود را به سائِل ( فقیر و یتیم و اسیر ) بخشیدند و فقط با آب افطار کردند. خداوند پیامبرش را از این فضیلت بزرگ آگاه ساخت و او را به وجود چنین اهل بیتی تبریک گفت و سورة هل اتی را در شأن پر برکت آن امام همام، نازل کرد.
وَ یُطعِمُونَ الطّعامَ عَلی حُبِّه مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً.
اکثر سیره نویسان، تاریخ نزول این سوره را روز 25 ذی حجه می دانند. پایانه؛
رَحِم اللهُ اِمرَءً اَحیا اَمرَنَا
بیایید ای شیفتگان دلسوختة ولای امیر المؤمنین، در این برهه از زمان که مظلومیت آن حضرت، بیش از پیش، از افق سرد و بی روح افکار جامد ملیتها هویداست، دست به دست یکدیگر دهیم و با همایشی تازه در پرتو غدیر،چراغ فروزان ولایت را، درخششی دوباره بخشیم؛ و با برگزاری مراسم جشن و توسّل به شادی و سرور از 18 تا 25 ذی حجّه ( هفته غدیر ) موقف عید غدیر را گلباران کنیم، تا فضای عطر آگین آن، رهگذران بی توجه را به خود مجذوب و خفتگان بی خبر را بیدار و سرمست سازد. انشاءا... سبب دفع بلیّات و نزول برکات، خواهد بود.
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
منابع فضائل هفتگانه حضرت علی (علیه السلام) در هفته غدیر
1- شرف المصطفی، خرکوشی حنفی/ 247- الغدیر علام? امینی 248/1
2- ذخائر العقبی، طبری/ 31- ینابیع المؤدّة، قندوزی/ 52
3- مناقب خوارزمی/ 245- ریلض النظرة 24/2
4- تقویم المحسنین، فیض کاشانی/ 14، ط، تبریز- اختیارات مجلسی/ 40
5- تفسیر طبری 75/19- سیره حلبیه 107/2 در قصه یوم النذار
6- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، جزء اول، خطبه 16
7-تاریخ الخلفاء سیوطی / 174- مروج الذهب 312/2 دارالفکر
8- صحیح ترمذی 297/5- مسنداحمد 112/1- خصائص نسائی/23
9- تذکرة الخواص ابن جوزی/ 24- تفسیر ثعلبی در ذیل آیه 55 مائده
10- وقایع الشهور و الیام بیرجندی/ 240، ط، اخوان کتابچی
11- بحارالانوار مجلسی 35/39، احیاأ التراث- امالی صدوق/ 391
12- مناقب ابن مغازلی شافعی/ 332 تفسیر قزوینی
13- وقایع الشهور/ 242، به نقل از دستخط شیخ بهائی و مسارالشیعه
14- تاریخ دمشق ابن عساکر 125/1- تذکرة الخواص ابن جوزی/ 30
15- تفسیر برهان محدّث بحرانی 207/4، ط- اسماعیلیان- قم
16- مناقب مرتضوی کشفی حنفی/ 75، ط، نستعلیق بمبئی 1269ق
17-کشف اللغُمه علی بن عیسی اربلی 450/1، نشر ادب- حوز? قم
18-سیر? حلبیّه 90/2، المکتبة الاسلامیة بیروت- کشف اللغمه 447/1
19-خصائص نسائی/19 چاپ مصر- مسند احمد- ینابیع المودة 62/1
20-تفسیر ثعلبی ذیل آی? مباهله- تذکرة الخواص ابن جوزی/ 24
21-اسباب النزول- واحدی/ 68، انتشارات رضی- مجمع البیان 142/1
22-اختیارات مجلسی/71- توضیح المقاصد، شیخ بهائی/23
23- تفسیر ثعلبی، به نقل از مناقب خوارزمی/ 190 منشورات نینوا
24-تفسیر ثعلب- در ذیل سور? هل اتی- معالم التنزیل، بغوی 428/4
25-الاقبال، طاووس/529- مسارالشیعه، مفید/42- تقویم المحسنین/15.
غدیر، تنها نه به عنوان «روزى تاریخى» ، بلکه به عنوان یک«عید اسلامى» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصىرا مىطلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلکه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آنرا بزرگ داشت و برشکوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روزعظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین (علیهم السلام) احیاگردد.
مسابقه «غدیر» و «عیدگرفتن» این روز مقدس، به زمان پیامبراکرم(ص)مىرسد. در دوران ائمه دیگر نیز این سنت دینىادامه داشته و امینان وحى الهى، همچون امام صادق (ع)و امامرضا (ع)آن را آشکار ساخته و یادش را گرامى و زنده نگه مىداشتند. پیش از آنان نیز، امیرالمومنین (ع) احیاگر این عید بود.
رمز عید بودن «غدیر» نیز، کمال دین و اتمام نعمت در سایهتداوم خط رسالت در شکل و قالب امامت بود. به فرمان پیامبر خدا(ص)مسلمانان مامور شدند «ولایت» را بهصاحب ولایت تبریک گویند و با آن حضرت بیعت کنند. رسول خدا نیزبراین نعمت الهى شادمانى کرد و فرمود: «الحمدلله الذى فضلناعلى جمیع العالمین.»
آیه قرآن که به صراحت، این روز را روز اکمال دین و خشنودىپروردگار از این واقعه و این تعیین وصى دانسته، رمزدیگرى ازعید بودن غدیرخم است. فرخندگى این روز و عظمت این مراسم و عیدبودن غدیر، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. این نکته راحتى «طارق بن شهاب» مسیحى که در مجلس عمربن خطاب حضور داشت،فهمیده بود که گفت: اگر این آیه(الیوم اکملت لکمدینکم...)(مائده / 3) در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیهرا عید مىگرفتیم. هیچ یک از حاضران نیز حرف او را رد نکردند. خود عمر نیز سخنى گفت که به نوعى پذیرش حرف او بود.
عید گرفتن غدیر
همه این ویژگیها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمندپدید آورد، آنچنان که رسول خدا(ص)و ائمه هدى و مومنانى که پیروآنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از«عیدگرفتن» این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به ایننکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى که مىفرماید: «روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است که خداىمتعال مرا فرمان داد تا برادرم علىبن ابىطالب را به عنوانپرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله اوراهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین راکامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام رابه عنوان دین، برایشان پسندید.»
کلام دیگر پیامبر(ص)که فرموده بود: «به من تهنیتبگویید، بهمن تهنیتبگویید.» نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر درکلام حضرت رسول است.
خود امیرالمومنین(ع) در ادامه خط پیامبر، این روز را عید گرفت و در سالى که روز جمعه با روز غدیر مصادف شده بود، در ضمن خطبه عید فرمود: «خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عید بزرگ و شکوهمند را مقارن قرار داده است که کمال هر کدام به دیگرى است، تا نیکى و احسان خویش را در باره شما کامل سازد و شما را به راهرشد برساند و شما را دنبالهرو کسانى قرار دهد که با نور هدایتش روشنایى گرفتهاند و شما را به راه نیکوى خویش ببرد و به نحوکامل از شما پذیرایى کند. پس جمعه را محل گردهمایى شما قرارداده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاک سازد و آلودگیهاىجمعه تا جمعه را بشوید، نیز براى یادآورى مومنان و بیان خشیت تقوا پیشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداشهاىمطیعان در روزهاى دیگر قرار داده و کمال این عید، فرمانبردارىاز امرالهى و پرهیز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست. پستوحید خدا، جز با اعتراف به نبوت پیامبر(ص)پذیرفته نیست و دین،جز با قبول ولایتبه امر الهى قبول نمىشود و اسباب طاعتخدا جزبا چنگ زدن به دستگیرههاى خدا و اهلولایت، سامان نمىپذیرد.
خداوند در روز غدیر، بر پیامبرش چیزى نازل کرد که بیانگر ارادهاش در باره خالصان و برگزیدگان است و او را فرمان داد که پیام را ابلاغ کند و از بیماردلان و منافقان هراس نداشته باشد و حفاظت او را عهده دار باشد... .
(تا آنجا که فرمود:) رحمت خدا برشماباد! پس از پایان اینتجمع، به خانهها برگردید و به خانواده خود، وسعت و گشایش دهیدو به برادران خود نیکى کنید و خداوند را بر نعمتى که ارزانىتانکرده، سپاس گویید. باهم باشید، تا خداوند هم متحدتان سازد، بهیکدیگر نیکى کنید، تا خداوند هم الفتشما را پایدار کند، ازنعمت الهى به یکدیگر هدیه دهید، آن گونه که خداوند برشما منتنهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته وآینده قرار داده است. نیکى دراین روز، ثروت را مىافزاید و عمررا طولانى مىکند. ابراز عاطفه و محبتبه هم در این روز، موجبرحمت و لطف خدا مىشود. تا مىتوانید، در این روز از وجودتان خرجخانواده و برادرانتان کنید و در برخوردها و ملاقاتها ابرازشادمانى و سرور کنید... »
آیین عید غدیر و ائمه
ائمه اهلبیت(علیهم السلام)، این روز را شناخته و شناسانده وآن را عید نامیدند و همه مسلمانان را به عیدگرفتن آن دستوردادند و فضیلت آن روز و ثواب نیکوکارى در آن را بیان کردند.
فرات بن احنف مىگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: جانم فدایت!
آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفهدارند؟ فرمود: آرى! با فضیلتترین، بزرگترین و شریفترین روز عیدنزد خداوند، روزى است که خدا دین را در آن کامل ساخت وبرپیامبرش محمد (ص) این آیه را نازل فرمود: (الیوم اکملت لکمدینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا) گفتم: آنکدام روز بود؟ فرمود: هرگاه یکى از پیامبران بنىاسرائیلمىخواست جانشین خود را تعیین کند و انجام مىداد، آن روز را عیدقرار مىدادند. آن روز، روزى است که پیامبر اکرم(ص)على(ع)را بهعنوان هادى امت نصب کرد و این آیه نازل شد و دین کامل گشت ونعمتخدا بر مومنان، تمامشد. گفتم: آن روز، کدام روز از سالاست؟ فرمود: روزها جلو و عقب مىافتد، گاهى شنبه است، گاهى یکشنبه، گاهى دوشنبه، تا... آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه کارىسزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز وشکر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى که خدا بر شمانهاد و ولایت ما را قرار داد. دوست دارم که آن روز را روزه بگیرید.
حسن بن راشد از امام صادق (ع) روایت مىکند که: به آن حضرت عرضکردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان را جز عید فطر و قربان، عیدىاست؟ فرمود: آرى اى حسن! بزرگتر و شریفتر از آن دو. پرسیدم: چه روزى است؟ فرمود: روزى که امیرالمومنین(ع) به عنوان نشانه راهنما براى مردم منصوب شد. گفتم: فداى شما! در آن روز چه کارىسزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود: روزه مىگیرى و برپیامبر ودودمانش درود مىفرستى و از آنان که در حقشان ستم کردند، بهدرگاه خدا تبرى مىجویى. همانا پیامبران الهى به اوصیاء خویشدستور مىدادند روزى را که جانشین تعیین شده، «عید» بگیرند. پرسیدم: پاداش کسى که آن روز را روزه بگیرد چیست؟ فرمود: برابربا روزه شصت ماه است.
عبدالرحمان بن سالم نیز از پدرش روایت کرده که: از حضرتصادق(ع)پرسیدم: آیا مسلمانان غیر از جمعه، قربان و فطر، عیدىدارند؟ فرمود: آرى، عیدى محترمتر. گفتم: چه روز؟ فرمود: روزىکه حضرت رسول(ص)، امیرالمومنین(ع)را به امامت منصوب کرد وفرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» . عرض کردم: آن روز، چهروزى است؟ فرمود: به روزش چه کاردارى؟ سال در گردش است، ولى آنروز، هیجدهم ذىحجه است. پرسیدم: در آن روز شایسته است چه کارىانجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و یادکردن محمدو آل محمد، خداوند را یاد مىکنید. همانا پیامبراکرم(ص) توصیهفرمود که مردم این روز را عیدبگیرند. پیامبران همه چنینمىکردند و به جانشینان خود وصیت مىکردند که روز تعیین جانشینرا عید بگیرند.
امام صادق(ع)نیز روزه غدیرخم را برابر با صد حج و عمره مقبولنزد خداوند مىدانست و آن را «عید بزرگ خدا» مىشمرد.
در «خصال» صدوق از مفضل بن عمر روایتشده که: به حضرتصادق(ع)عرض کردم: مسلمانان چند عید دارند؟ فرمود: چهارعید. گفتم: عید فطر و قربان و جمعه را مىدانم. فرمود: برتر از آنهاروز هیجدهم ذىحجه است. روزى که پیامبرخدا(ص)، (دست)حضرتامیر(ع)را بلند کرد و او را حجتبر مردم قرار داد. پرسیدم: دراین روز، چه باید بکنیم؟ فرمود: با آنکه هرلحظه باید خدا راشکر کرد، ولى دراین روز، به شکرانه نعمت الهى باید روزه گرفت. انبیاى دیگر نیز این گونه به اوصیاى خود سفارش مىکردند که روزمعرفى وصى را روزه بدارند و عید بگیرند.
در حدیث دیگرى در «مصباح» شیخ طوسى» امام صادق(ع)آن روزرا روزى عظیم و مورد احترام معرفى کرده است که خداوند حرمت آنرا برمومنان گرامى داشته و دینشان را کامل ساخته و نعمت رابرآنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویشرا تجدید کرده است. امام، غدیرخم را روز عید و شادمانى و سرورو روز روزه شکرانه دانسته که روزهاش معادل شصت ماه از ماههاىحرام(محرم، رجب، ذى قعده و ذى حجه)است.
در حدیثى دیگر است که، حضرت صادق(ع)در حضور جمعى از هوادارانو شیعیانش فرمود: آیا روزى را که خداوند، با آن روز، اسلام رااستوار ساخت و فروغ دین را آشکار کرد و آن را براى ما و دوستانو شیعیانمان عید قرار داد، مىشناسید؟ گفتند: خدا و رسول وفرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هرچند این دو روز، بسیار مهم وبزرگند، اما روز «فروغ دین» از اینها برتر است، یعنى روزهیجدهم ذى حجه... . فیاض بن محمدبن عمر طوسى در سال 259(درحالى که خودش 90 سال داشت.) گفته است که حضرت رضا(ع) را در روزغدیر ملاقات کردم، درحالى که در محضر او جمعى از یاران خاص وىبودند و امام(ع) آنان را براى افطار نگاه داشته بود و بهخانههاى آنان نیز طعام و خلعت و هدایا، حتى کفش و انگشترفرستاده بود و وضع آنان و اطرافیان خود را دگرگون ساخته بود وپیوسته فضیلت و سابقه این روز بزرگ را یاد مىفرمود.
محمدبن علاء همدانى و یحیى بنجریح بغدادى مىگویند: ما به قصد دیدار احمدبن اسحاق قمى (از اصحاب امام عسکرى«ع») درشهر قم به درخانهاش رفته، در زدیم. دخترکى آمد. از او درباره احمدبن اسحاق پرسیدیم. گفت: او مشغول عید خودش است، امروزعید است. گفتیم: سبحان الله! عید شیعیان چهارتاست: عیدقربان،فطر، غدیر و جمعه. این نیز نشان دهنده سیره عملى بزرگان شیعه، نسبتبه این روزفرخنده است.
امید است که جامعه شیعى، با اهتمام ورزیدن به عید ولایت ورهبرى، رشد خودشان را نشان دهند و با تکریم این حبل المتیناستوار شیعه، دین خویش را نسبتبه بنیادهاى اعتقادى ادا کنند.
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
منبع : جواد محدثى ماهنامه کوثر،شماره 37
در غدیر حدود صدهزار تن از مسلمانان حضور داشتند و مشاهدهکردند که پیامبر با جملاتی رسا و بدون کمترین ابهام علی(ع) را هدایتگر امت، سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشین خود معرفیفرمود. نخستین تبریک گویان به علی(ع) عمربن خطاب و ابوبکربودند.1 پس از رحلت پیامبر(ص) در حالی که هنوز پیکر مقدس رسول خدا(ص) دفن نشده بود مردم در پایمال کردن حق علی(ع) پیش تاختند که گویا پیرامون منزلت علی(ع) کمترین سخنی از هیچ کسنشنیدهاند و پیامبر آن سخنان را در تاکید بر جایگاهعلی(ع)بیان نکرده است.
امروز نیز این کج روی برای بسیاری باقی است.اما آیا میتوان در کوشش پیامبر برای معرفی جایگاه علی(ع)تردید کرد؟ آیا رسول خد(ص) از بیراهه روی مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابیری اندیشید تا رویدادهایی کهمیدانیم پیش نیاید؟این وقایع به چه سبب تحقق یافت؟
شک نیست که رسول خدا(ص) از همه آن مسایل با خبر بود. او حتیدر روزهای پیش از رحلت، فرمود: بزودی فتنهها همچون امواجتاریک شب (به سوی امت من) روی میآورد.
آن حضرت پیش بینیهایفراوان دیگری نیز کرده که منافقان بیشتر آن را خنثی ساختند.چه بسا به سبب همان تاکیدها و پیش بینیها بود که منافقانورزیده 2مدینه بیشتر از قبل مانع اجرای فرمانهای حضرت شدند.
بدین ترتیب، باید به فراموشی سپردن غدیر را به عواملی دیگرمربوط دانست که این گفتار بدان میپردازد.
پیشگیری از انتشار فضایل علی(ع)
1- حقیقت آن است منافقانی که پیرامون پیامبر را احاطه کردهبودند و گاه خویشتن را به پیامبر منسوب میدانستند، از دیربازهرگاه رسول خدا(ص) میخواست از فضایل علی(ع) حقیقتی نقل کند بهشیوههای مختلف از انتشار آن جلوگیری میکردند. در صحیح بخاری ومسلم دهها روایت نقل شده که در همه آنها چنین آمده است: چونسخن پیامبر بدینجا رسید عدهای فریاد کردند یا تکبیر گفتند ونگذاشتند حضرت سخنش را به پایان برساند. 3 این توطئهها چناننیرومند بود که در باز گشت از حجهالوداع چون آیه «یاایهاالرسول» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردمدرنگ کرد. زیرا بیم داشت که ریاست جویان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذیرش عمومی شوند یا توطئهای علیه وی به اجرا گذارند.4 بدین منظور، نوید الهی بر پیامبر نازل گردید که: «واللهیعصمک منالناس» تو ماموریتخویش را به انجام رسان ودر هر حال خداوند تو را از (شر توطئههای) مردم حفظ خواهد کرد.
با این حال، پس از ابلاغ پیام، چهارده تن از همراهان حضرت باهمپیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) بهعلی(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پیامبر را قبل از رسیدن به مدینهبه اجرا گذاشتند که بی نتیجه ماند. 5
دستهای توطئه
2- شمار حاضران در غدیرخم حدود صد هزارتن یاد شده است. عددافرادی که در آن واقعه حضور داشتند و به مدینه بازگشتند بسیارکمتر از این رقم بود. در این میان، برخی زن و عدهای سالخوردهبودند و در هیچ یک از صحنههای اجتماعی حضور نداشتند تا نقشیایفا کنند. گروهی نیز منافقان و ریاست طلبانی بودند که عهدبسته بودند بکوشند زمامداری پس از پیامبر(ص) به علیبنابیطالب(ع) منتقلنشود. بخوبی معلوم است که این گروه فرصتطلب به طور طبیعی میکوشیدند تا آنجا که ممکن استبا تبلیغ،توطئه، تهدید یا تطمیع، شاهدان ماجرای غدیر را به سوی خویشجلب کنند و یا دست کم به بیطرفی وادارند. چنانکه حوادث پس ازرحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدیر طرفدار خلفا شدند یادست کم بیطرف ماندند.
با همه اینها، از آنجا که خفقان آن ایامبسیاری از حوادث آن روزها را پنهان داشته یا دگرگون ثبت کردهاست، بعید نیست عدهای سر به مخالفتبرداشته و سرکوب شدهباشند. چنانکه شواهدی نیز این امر را تایید میکند. وقتی نقلحدیث پیامبر پیرامون مسایل اخلاقی و احکام برای مدت صد سالممنوع باشد، طبیعی است که اخبار سیاسی و اجتماعی آن دوران همهبه سختی به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههایی از مردممدینه با یاد آوری غدیر به مخالفتبا غاصبان حق علیبنابیطالب(ع) پرداخته، سرکوب شده باشند.
موضع گیری مردم
3- اهالی مدینه در برابر منزلت الهی و سیاسی علیبن ابیطالبچند گروه بودند. کسانی چون مقداد و سلمان وابوذر تا پایان ازجانبداری خود دستبر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بیعتنکرد تن به بیعت ندادند. بعد از آن نیز پیوسته زیر نظر بودندو گاه با شکنجه به سکوت واداشته میشدند.
گروهی سازمان یافتهدیگری بود که به دلایلی که بر خواهیم شمرد در انتظار رحلتپیامبراکرم(ص) به سر میبردند تا حکومت را به دستگیرند.
جمعینیز مسلمانان عادی بودند که چندان به امور سیاسی و اجتماعیکاری نداشتند و ایمان به اسلام نزد آنها جز ترک برخی گناهان وانجام بعضی واجبات مفهوم دیگری نداشت. اینان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پیروی از امام- بدان حد که ما امروز معتقدیم- چیزی نمیدانستند. چنانکه گاه به فرمانهای رسول خدا (ص) نیز کمتوجهی میکردند و چنین میپنداشتند که تخلف از فرمانهایی که در بردارنده حکمی از احکام شرع نیست، بی مانع است.6
بر این اساس، نمیتوان سهلانگاری این گروه از مردم را به عمد و از روی عناد دانست. وقتی گروهی بتواند در کمتر از چند ساعتبه حکومت دستیابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام کردن و همراه ساختن این مردم با خود برایش دشوار نیست.
حرکتهای مرموز
4- روز رحلت پیامبر در مدینه را باید شدیدترین ایام حزن وحیرت مسلمانان یاد کرد. در آن روز، جز عدهای که در کمین چنینفرصتی به سر میبردند، بقیه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته،بیمناک آینده خود و اسلام بودند. آن روزها عدهای ادعای پیغمبریکرده، در پی فرصتی برای حمله به مدینه بودند. گروهی از قبایلغیر مسلمان شبه جزیره یا کشورهای همسایه نیز با این فرصتطلبان، هم انگیزه و هم رای بودند.
در این زمان، عاقلانهترینکاری که به ذهن مردم ساده اندیش میرسید این بود که در مقابلناآرامیهای احتمالی شهر، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئناز پیروزی کسی، به مخالفتبا دیگری برنخیزند. این مردم هنوزسابقه جنگهای داخلی عرب را از یاد نبرده بودند که گاه برای بهدست آوردن چراگاه حیواناتشان سالها به کشتار یکدیگرمیپرداختند.
سر در گمی مردم مدینه در آن روز وصف نشدنی است. وفات پیامبر برای بیشتر مردم کاملا در باور نمیگنجید; تا آنجاکه انکار وفات او ممکن مینمود. در این موقعیت، برای فرصتطلبان، بهترین زمان برای نیل به بزرگترین مقاصد سیاسی فراهمبود، به خصوص اگر از سالها پیش در اندیشه این روز به سرمیبردند و برایش نقشه داشتند.
جز توطئهگران هیچ مسلمانی باورنمیکرد که عدهای در آن ساعات، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بی غسلو کفن رها کرده، به دنبال اخذ رای و بیعتبرای ریاستخودباشند. شاید هم میاندیشیدند اگر کسی در پی این مقاصد باشد، جزشرمساری و شکست چیزی به دست نمیآورد. افزون بر این، آن گونههم دورنگر و چاره اندیش نبودند تا حرکتهای مرموز را بزودیشناسایی کنند و برای جلوگیری از آن، تصمیم فوری گیرند.
برایآنها نیز که به منزلت اهلبیت(علیهم السلام) و امیرمومنان(ع)آشنایی داشتند باور اینکه عدهای اندک بخواهند بر مناصب آنانتکیه زنند، بسیار دور و دشوار بود; حتی تا مدتها کسانینمیتوانستند بپذیرند که فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شدهاست و فرزند ابوطالب عزلت نشین خانه. یعقوبی مینویسد: چونجنجال بیعتبا ابوبکر بالا گرفت، «براء بن عازب» با تعجب وحیرت به خانه بنیهاشم آمده، گفت: باابوبکر بیعتشد! آنانگفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد. ما به محمد(ص)سزاوارتریم. پس عباس گفت: به خدای کعبه، چنین کردند! 7 ابنابی الحدید مینویسد: در همان روزهای سقیفه کسی از بستگانعلی(ع) اشعاری در مدح او سرود که ترجمه آن چنین است: هرگز فکرنمیکردم رهبری امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلبکنند... 8
ترفندها برای همراه سازی مردم
5- از آنجا که رویدادهای پس از رحلت پیامبر اغلب از طرفمخالفان شیعه نگاشته شده است و پس از آن نیز بیشتر تاریخنگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، کشف حقایق ازلابهلای آن اخبار امری دشوار است و بر همین اساس، بهدرستینمیتوان دانست که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) آنها که حکومت رابه دست گرفتند، کردار خویش را چگونه توجیه کردند و به مردم چهگفتند! آیا مردم بیعتخود با علیبن ابیطالب(ع) در غدیر رافراموش کرده بودند؟ آیا با خود نمیگفتند چگونه آن بیعت را نقضمیکنند؟ مگر نه این است که عرب برای بیعت و عهد خود بیش ازچیزهای دیگر اهمیت قائل بود؟ بنابراین، رفتار خود را چگونهتوجیه کردند؟ آیا ابوبکر و عمر از اولین کسانی نبودند که درسرزمین غدیر با علی(ع) بیعت کردند؟ با این حساب در انظار عمومچگونه توانستند رفتار خود را تا این حد قانونی نمایش دهند یادست کم بر خلاف سفارش پیامبر ندانند؟! انصار چه فکر میکردند؟آنها برای اقدام خود چه بهانهای داشتند؟!
آنچه میتوان گفت ایناست که از هجدهم ذیحجه تا 28 ماه صفر سال یازدهم هجری رخدادحوادث حاکی از آن است که عدهای زمینههای به خلافت رسیدن علیبنابیطالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در این باره با گروهیبه گفتگوهای سری پرداختند. هرچه هست، وقتی رسول خدا(ص) وفاتکرد، دست کم برخی از مردم، حتی آنان که با خلیفه جدید بیعتکردند، گمان نمیبردند این بیعتبه معنای «غصب مقام علی بنابیطالب(ع») است.شایدهم به آنها چنان نمایانده بودند که آنچه در غدیر بر آنتعهد سپردهاند تعهدی لازم الاجرا نیستیا تعهد امروز به معناینقض تعهد غدیر نیست. بدین معنی که خلیفهای که امروز با اوبیعت میشود مجری حکومت است نه رهبر امت. بنابراین، میشود کهرهبر معنوی فرد
دیگری باشد و مجری کارها شخص دیگر!
اما بیشترچیزی که به طور رسمی، پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، بهانه سرپیچیاز بیعت غدیر شمرده میشد، ادعای عمر و ابوبکر مبنی بر نسخفرموده رسول خدا(ص) بود.
ابان بن ابی عیاش میگوید: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بیت ازستم قریش و متحد شدنشان علیه ما و کشتن، چه چیزها دیدهایم، وشیعیان و دوستداران ما چهها دیدهاند؟!
پیامبر(ص) از دنیا رفتدر حالیکه در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت ما فرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر دادهبود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور دادهبود که حاضرانشان به غایبان برسانند.
آنان بر ضد علی(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند، در مقابلآنان استدلال کرد.
گفتند: درست میگویی، پیامبر(ص) این رافرموده است ولی آن را نسخ کرده و گفته: «ما اهلبیتی هستیم کهخداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب کرده و دنیا رابرای ما راضی نشده است و خداوند نبوت و خلافت را برای ما جمعنمیکند.» 9
چهار تن بر درستی سخن او گواهی دادند: عمر وابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه. اینان مسالهرا بر مردم مشتبه کردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند.ایشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جایی که خدا قرارداده بود، خارج کردند.بر ضد انصار با حق ما و دلیل ما استدلال کردند و خلافت را برایابوبکر منعقد ساختند. ابوبکر هم آن را به عمر برگرداند تاکارش را جبران کرده باشد. 10
به سبب همین پندار بود که وقتیبعدها علیذ(ع) و فاطمه(س) از انصار کمک خواستند، آنها گفتند:ای دختر پیامبر (ص) (این کار گذشت) ما با این مرد (ابوبکر) بیعت کردیم. اگر پسرعموی شما پیش از این بیعت از ما بیعت میخواست ما جز او با دیگری بیعت نمیکردیم!
علی(ع) در جوابآنها میگفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانهاش واگذارم، بهکار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانهبیرون آیم و با مردم در کار حکومتبه کشمکش مشغول شوم؟! 11
گویی آنان با اعتقاد به مقام علی بن ابیطالب (ع) به ریاست کسیرای داده بودند و دیگر نمیتوانستند رای خویش را باز ستانند!
معلوم نیست که همه حاضران در غدیر، در روز تشکیل سقیفه چهمیپنداشتند؟ شاید برخی را با این توجیه، گروهی را با توجیهدیگر، عدهای را با تهدید و کسانی را با تطمیع راضی کردهباشند. اما رفتارهای نابخردانه جمعی از مردم پس از سقیفه،حاکی از آن است که خام کردن این دسته از مردم برای گردانندگانسقیفه چندان مشکل نبوده است.
چشم به تصمیم امام(ع)
6- پس از همدستی توطئهگران در غصب خلافت امیرمومنان علی(ع) ورسمیتیافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداراناهلبیت(علیهم السلام) چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرترا مامور به صبر و در تنگنا دیدند، نا امید از هر اقدامنتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بیتفاوتی پیمودند. اینموضعگیری، پایههای حکومت را استوارتر کرد، جرات آنان را درهتک مقام اهلبیت(علیهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته کار بهجایی رسید که دم زدن از حق علیابن ابیطالب(ع) جرم شناخته شد.چون بشیربن سعد انصاری استدلالهای امام علی(ع) را شنید، گفت:ای ابوالحسن، اگر مردم این کلمات را قبل از این از تو شنیدهبودند هیچ کس بر تو اختلاف نکرده، همه با تو بیعت میکردند; جزآنکه تو در خانه نشستی و مردم گمان کردند که تو به خلافت نیازنداری!
کینهها و حسادتهای پنهان
7- یکی از عمدهترین دلایل سکوت مردم در مقابل پایمال شدن حقامیرمومنان(ع) کینه و حسادتی بود که قبایل عرب، بخصوصمهاجران، از او داشتند. رسم قبایل چنین بود که اگر از قبیلهآنان کسی کشته میشد، همه آنان و قبایل هم پیمان وظیفه داشتنداز قبایل یا قبیله قاتل انتقام گیرند. هر چند این رسم جاهلیپس از اسلام بیاعتبار شد، ولی آثار آن هنوز باقی بود. آنهاتوان انتقام جاهلی را نداشتند اما دلهایشان از کینه پاک نشدهبود و اگر کسی این اندازه به قبیلهاش دلبستگی نداشتبا عرب وعصبیت عربی بیگانه شناخته میشد.
این در حالی بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا(ص) شرکتکرده، فرد یا افرادی از آنها به دست علی(ع) یا بنیهاشم کشتهشده بودند.
از سوی دیگر از دیر باز همه قبایل مکه، بخصوصقریش، به نوادگان هاشم و کمالات ایشان حسد میورزیدند و ازاینکه آنان مناصب اجتماعی را برعهده دارند رنج میبردند و برایزمانی که این منزلت و منصب از ایشان سلب شود، روز شماریمیکردند.
سرانجام زمان بروز کینه و حسادت فرا رسید، تعصباتقبیلهای بیدار شد و قدرت طلبان به مراد خویش دستیافتند. بلاذری مینویسد: «حباب بن منذر» که خود از انصار بود، درماجرای سقیفه گفت: ما چون در جنگها پدران اینان (مهاجران) راکشتهایم از ما انتقام خواهند گرفت. 12 وقتی انصار به سببکشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام علی(ع) باید درانتظار خشنترین برخوردهای قریش به سربرد; زیرا در «بدر» بهتنهایی نیمی از کشتگان قریش را که هفتاد تن بودند به قتلرساند.
طبری مینویسد: زمانی عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: میدانی چراقریش از خاندان شما جانبداری نکردند، در حالی که پدرت عمویپیامبر(ص) و تو پسر عموی او هستی؟... زیرا قریش مایل نیستنداجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. برای اینکهبدین وسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد. 13
عرب حتیرسول خدا(ص) را نیز به سختی تحمل کرد. سران برخی از قبایلی کهبه آن حضرت ایمان میآوردند، آشکارا اظهار میداشتند:حالا که قدرت عرب به تو روی کرده است، به تو ایمان خواهیم آوردبه شرط اینکه ما را جانشین خود کنی!
امام علی(ع) خود درتایید این نظر میفرماید:
«... عرب از کار محمد(ص) متنفر بودو نسبتبه آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت میورزید...آنها از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آنحضرت، از دست اهلبیت او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیلهسلطه خویش قرار نمیداد و نردبان ترقی خود نمیدید، حتی یک روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمیپرستید و به ارتدادمیگرایید.14
دیگر عوامل
8- حقیقت آن است که میان سکوت مردم در روزهای نخستبرپاییسقیفه و زمانهای بعدتر اندکی تفاوت است. در روزهای نخست،افزون بر عواملی که بر شمردیم، عامل وحشت مردم را نباید ازیاد برد. از آن هنگام که در زمان حیات پیغمبر(ص) حضرتش خودنتوانست جلو جسارت برخی را بگیرد، تا آن زمان که عمر با شمشیرآخته مرگ پیامبر را انکار کرد و سپس نیز با نیرنگ وزورچماقداران بنی اسلم، بیعتبا ابوبکر حتمی شد، مردم جز سایهشمشیر و نهیب بر خویشتن ندیدند. بینی مخالفان حکومت آشکارا بیهیچ هراسی از روز واپسین، به خاک مالیده میشد و منزلتشریفترین افراد به هیچ انگاشته میگردید. در آن صورت، هرکس جانخویش را اندکی دوست میداشتبرایش عاقلانهتر این بود که دم فروبندد.
اما در زمانی بعدتر، دو عامل مهم کار مخالفتبا حکومت راسختتر کرد. یکی آنکه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد کهعلی(ع) تصمیم بر انقلاب ندارد و صبر پیشه ساخته است و روسایقبایل نیز تطمیع یا تهدید شدهاند. این امور پایه حکومت رامستحکمتر و مخالفت را دشوارتر میساخت.
موضوع دوم، طغیان قبایل علیه حکومت مدینه بود. آن سرکشیها ازیک نظر برای حکومت مرکزی مدینه، سودمند بود، زیرا درگیریابوبکر با آنان، آگاهانه یا نا آگاهانه به آرامش دشمنیها وتشنجات داخلی انجامید و اختلافات عقیدتی را به بهانه اتحادبرای نبرد با دشمن مشترک به فراموشی سپرد. این امر حتی امامرا نیز ناگزیر ساختبا نظام حاکم مداراکند.
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت :
1- تعبیر منافقان ورزیده، برگرفته از آیه قرآن است کهمیفرماید: «و من اهلالمدینه مردوا علیالنفاق لا تعلمهم»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبکر بن شیبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج4 ، ص 281 ; تفسیر طبری، ج3، ص 428.
3- سیره حلبیه، ج3، ص 350; الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص254.
4- صحیح مسلم، ج3، ص 452 و453; ج6، ص23; ینابیع الموده،ص 445.
5- در این باره به تفسیر آیه مزبور مراجعه شود.
6- در این باره رجوع کنید به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیلانصاری زنجانی، ص 232.
7- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعه 84. مرحوم سیدشرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر میشمارد کهدر آنها رسول خدا چیزی فرمود و صحابه گونه دیگر عمل کردند.
8- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصاری، ص 274 و277.
11- شرح خطبه66 نهج البلاغه ابن ابیالحدید، چاپ مصر، ج 2، ص13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاریخ طبری، ج 1، ص2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج 2، ص 298 و299.
منبع: ماهنامه کوثر،ش25
نویسنده: یوسف غلامی
در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتند از:
1- آیه اکمال دین .
2- آیه سؤال عذاب.
اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو می پردازیم :
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً» 1
«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».
دقت در مضمون آیه اکمال دین، می رساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى می تواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانه ها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟
1- آیا روز فتح مکه می تواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار می شد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایه هاى آن، تکمیل گردیده بود.
2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان می تواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز میگوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.
اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!
گروهى نظر می دهند که این روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاریخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولى با توجه به حوادث تاریخى این دو نوید گرانبها در چنین روزى تحقق نپذیرفت.
اما مسأله یأس و نومیدى به دو صورت می تواند مطرح گردد:
الف: یأس قریش و مشرکان شبه جزیره یک چنین نومیدى پیش از این روز تحقق پذیرفته بود و قریش در روز فتح مکه، و دیگر مشرکان در روز اعلام بیزارى، از پیروزى اسلام کاملاً مأیوس شده بودند در این صورت صحیح نخواهد بود که بگوئیم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع یأس و نومیدى مشرکان جامه عمل پوشید در حالى که چنین کارى یک سال و اندى قبل، تحقق پذیرفته بود.
ب: یأس همه کافران روى زمین به یک چنین نومیدى تا آن روز جامه عمل نپوشیده بود.
اما مسأله تکمیل دین اگر مقصود از «دین» احکام و فروع دین باشد هرگز پرونده بیان احکام الهى در روز عرفه بسته نشد بلکه یک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2
تنها روزى که می تواند بستر این دو نوید الهى باشد، همان روز «غدیر» است که با تعیین جانشین هم یأس بر دشمنان مستولى گردید، و هم آئین خدا تکمیل شد.
البته مقصود از یأس، نومیدى مخصوصى است که با تکمیل دین توأم می باشد.
و مقصود از تکمیل دین، تکمیل ارکان و پی ریزى اسباب بقأ آنست، نه بیان فروع و جزئیات، اکنون به بیان هر دو مطلب می پردازیم:
الف: تعیین جانشین و استیلاء یأس
روزى که پیامبر جانشین خود را رسماً تعیین کرد، در آن روز کافران در یأس و نومیدى از محو نابودى اسلام، فرو رفتند زیرا آنان تصور می کردند که آئین اسلام قائم به شخص پیامبر است و با رحلت رسول گرامى ازمیان می رود و اوضاع به حال سابق باز می گردد، وقتى مشاهده کردند که پیامبر فرد شایسته اى را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگرى، قدرت و قاطعیت بى نظیر بود)، براى رهبرى تعیین کرد و مسلمانان با او بیعت کردند، از زوال اسلام نومید گردیدند. و به کلى مأیوس شدند و دیدند که اسلام به صورت یک آئین ریشه دار در آمد، و دیگر براى آن تزلزلى نیست .
آیات قرآنى گواهى می دهد که کافران پیوسته چشم طمع به دین مسلمانان دوخته بودند و آخرین آرزوی آنان این بود که مسلمانان را از آئین خود باز دارند، و به کیش نیاکان خود برگردانند چنانکه می فرماید:
«ود کثیر من اهل الکتاب لویردونکم من بعد ایمانکم کفاراً» 3
«و بسیارى از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ایمان، به سوى کفر بازگردانند».
ولى پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره و سقوط پایگاه شرک در مکه از امید آنان می کاست ولى آخرین پناهگاه خیالى آنان این بود که چون آورنده آئین جدید، فرزندى ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبرى کند، از این لحاظ، اساس حکومت اسلامى پس از رحلت او فرو می ریزد و چیزى طول نمی کشد که بر آن پیروز می شوند و وضع، به همان حال نخست باز می گردد.
قرآن سخن کافران را در این باره براى ما نقل مىکند چنانکه می فرماید:
«اَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَیْبَ المَنُون»4
«بلکه آنان می گویند که او (پیامبر) شاعرى است و ما انتظار می بریم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنیا برود.»
این آخرین نقشهاى بود که کافران به آن امیدوار بودند، ولى روزى که رسول خدا، وصى خویش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعیین نمود، آن روز، روزى بود که شبحى از ترس و یأس برفراز زندگى مشرکان سایه افکند و طمع آنان از بین رفت .
ب: تکمیل دین
اگر آنروز با نصب خلیفه و تعیین جانشین، یأس بر مشرکان مستولى گردید، آئین اسلام نیز به صورت آئین کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دین» در آیه، بیان فروع و وظائف عملى مسلمانان نیست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پایدارى آنست و یا تحکیم و تثبیت علل استقرار و بقاء، یعنى تعیین رهبر، دین تکمیل گردید و با در نظر گرفتن این معنى جمله هاى آیه با هم کاملاً مربوط و متناسب می گردد. و روز تحقق این دو حادثه معین می شود.
مدارک نزول آیه در غدیر
مفسران و محدثان اسلامى نزول آیه را در روز غدیر یادآور شدهاند. و ما در این جا به بخشى از این مدارک اشاره می کنیم. و اگر مدارک شیعه را در این مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنیم، قهراً مسأله به عالىترین حد از «تواتر» مىرسد.علاقمندان می توانند به کتابهاى یاد شده در زیر مراجعه کنند در این کتابها که همگى به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصریح شده که این آیه در روز «غدیر» نازل گردیده است. مانند:
1- الولایة تألیف طبرى (متوفاى 310 ه").
2- تفسیر ابن کثیر شامى، (774 ه") ج 2، ص 14.
3- تفسیر الدرالمنثور سیوطى شافعى، متوفاى (911 ه") ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).
4- تاریخ ابوبکر خطیب بغدادى، متوفاى (43) ج 8، ص 290.
5- شیخ الاسلام حموینى، در فراید السمطین باب 13.
6- خوارزمى، متوفاى (568 ه") در مناقب ص 80 و 94.
7- تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 2101.
8- تذکره سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى (654) ص 18.
علامه عالیقدر مرحوم امینى در کتاب جاوید «الغدیر» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روایات وارد از طریق اهل سنت را که همگى گواهى می دهند که آیه «الیوم اکملت» در روز غدیر نازل شده است به تفصیل نقل کرده است... اما روایات شیعه درباره شأن نزول آیه شریفه، در کتابهاى مربوط به امامت و در تفاسیر معتبر موجود می باشد.
نکاتى چند در مورد آیه
1- گروهى از مفسران مانند فخر رازى در «مفاتیح الغیب» و آلوسى در «روح المعانى» و عبده در «المنار» نقل مىکند که پیامبر پس از نزول این آیه، بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کلینى در کافى و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربیع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آیه، روز هیجدهم ذى الحجه، روز غدیر خواهد بود. البته مشروط بر اینکه روز غدیر، و روز وفات پیامبر را حساب نکنیم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگیریم.
2- بسیارى از روایات که نزول آیه را روز غدیر معرفى می کنند، یادآور می شوند که پیامبر پس از نصب على (ع) براى خلافت چنین فرمود:
«الله اکبرعلى اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و بالولایة لعلى (ع) من بعدى» 5
« سپاس خداوندى را بر تکمیل آئین، و اتمام نعمت، و رضایت او بر رسالت من و ولایت على (ع) پس از من ».
همان طور که ملاحظه می کنید: پیامبر، مضمون آیه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و این خود می رساند که آیه یاد شده درباره روز غدیر نازل گردیده است .
3- در حالى که این دلائل قطع آور، بر استقلال آیه گواهى می دهند ولى خود آیه در لابلاى احکام مربوط به گوشتهاى حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفى و پنهان نیست زیرا تاریخ و حدیث صحیح گواهى می دهند که پیامبر خواست، وصیتنامه اى براى امت خود تنظیم کند که پس از وى گمراه نشوند وقتى شخصیتهاى متنفذ پى بردند که پیامبر می خواهد درباره خلافت مطلبى بنویسد فوراً او را به هذیان گوئى متهم کردند. 6
این حادثه و مانند آنها که تاریخ یادآور آنها است، حاکى است که افرادى در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشینى رسول گرامى، حساسیت خاصى داشتند و براى انکار آن حد و مرزى نمی شناختند.
به خاطر چنین شرائط حاکم بر جوّ نزول آیه، و براى محافظت آیه از هر نوع تحریف و تغییر، از یک اصل عقلائى پیروى شده است، و آن پوشانیدن شیئى نفیس با یک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار می گیرد.
در این جا رسول گرامى به فرمان خدا مأمور است آیه مربوط به جانشینى را در میان مطالب ساده قرار دهد تا کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گیرد و از این طریق این سند الهى به دست آیندگان برسد.
و همگى می دانیم وضع و قرارگیرى هر آیه اى در هر جایى از سوره ها به فرمان پیامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آورى قرآن به همین صورت، مدرکى جز دستور پیامبر ندارد، و تاریخ جمع آورى قرآن به وسیله یاران او، فاقد ارزش تاریخى است و فقط کار یاران او نگارش قرآن به لهجه واحدى و طرد دیگر لهجه ها بوده است. و مشروح این قسمت را باید در تاریخ قرآن خواند.
آیه سؤال عذاب
سومین آیهاى که پیرامون حادثه «غدیر» نازل شده، آیه «سؤال عذاب است.توضیح اینکه وقتى پیامبر گرامى على (ع) را به عنوان خلیفه در روز غدیر خم، به خلافت نصب نمود، این خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر آمد و گفت: ما را به یکتائى خدا دعوت کردى، ما نیز گواهى دادیم، سپس دستور دادى نماز و روزه و حج و زکات انجام دهیم، انجام دادیم، به این اندازه راضى نشدى حتى این جوان را (اشاره به على (ع) کرد) به جانشینى خود نصب کردى آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از جانب خدا ؟
پیامبر فرمود: سوگند به خدائى که خدائى جز او نیست، از جانب خدا است در این موقع نعمان صورت خود را ازپیامبر برگردانید و گفت:
«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علینا حجارة من السماء» 7
«خداوند! اگر این سخن حق، و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما فرودآر».
وقتى سخن او به پایان رسید ناگهان سنگى از آسمان فرود آمد و او را کشت و در این باره آیه هاى یاد شده در زیر فرود آمد:
«سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. من الله ذى المعارج» 8
«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند از سوى خداوند که داراى فرشتگانى است که به آسمان سعود می کنند».9
شأن نزول یاد شده را مفسران و محدثان شیعه و گروهى از اهل سنت که تعداد آنها به سى نفر می رسد نقل کرده اند که می توان از خصوصیات آنها با مراجعه به کتاب «الغدیر» آگاه شد. 10
شأن نزول یاد شده مورد پذیرش علمأ اسلام بوده جز اینکه «ابن تیمیه» که با خاندان رسالت رابطه خوبى ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستى باید آن را «منهاج البدعة» نامید، با طرح اشکالات هفتگانه به انکار و تکذیب آن برخاسته است و مرحوم علامه امینى در نخستین جلد «الغدیر» به مجموع ایرادهاى او پاسخ منطقى داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالى این پرسشها و پاسخها می پردازیم:
1- سرگذشت غدیر پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالى که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر رسید، و ابطح از آن سرزمین مکه است
پاسخ: اولاً: در روایت سیره حلبى و سبط ابن جوزى و غیره وارد شده است که نعمان در مسجد مدینه حضور پیامبر رسید و این گفتگو را انجام داد.
و ثانیاً: ابطح در لغت عرب به سرزمین شنزار گفته می شود و هر نقطه اى را که سیل از آن عبور می کند، «ابطح» می گویند در این مورد مراجعه به کتابهاى لغت کافى است .
2- سوره معارج مکى است و ده سال پیش از حادثه غدیر نازل شده است در این صورت چگونه می تواند ناظر به حادثه اى باشد که پس از واقعه غدیر رخ داده است .
پاسخ: میزان در توصیف سوره هاى به مکى و مدنى بودن اکثریت آیات هر سوره است چه بسیار سوره هائى است که مکى است ولى برخى از آیات آن در مدینه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآن هائى که در بلاد عربى چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکى و مدنى بودن آن سوره اشاره شده، این مطلب روشن می گردد.
3- آیه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پیش از حادثه غدیر نازل شده است .
پاسخ: این اشکال به راستى اشکال کودکانه است زیرا سخن پیرامون نزول این آیه نیست، (ناگفته نماند که این آیه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آیه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آیه نخست پس از حادثه ارتباطى به نزول دومى در آن مقطع ندارد.
4- وجود پیامبر به حکم آیه «و ما کان الله لیعذ بهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پیامبر، عذاب نازل نمی شود.
پاسخ: سیاق آیه حاکى است که مقصود عذابى است که گروهى را نابود سازد، بسان عذابهائى که قرآن در تاریخ پیامبران یادآور می شود، نه عذاب یک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاریخ گواهى می دهد که افرادى با نفرین پیامبر هلاک شده اند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غیره.
5- اگر چنین حادثهاى رخ داده باشد باید بسان سرگذشت «اصحاب فیل» معروف گردد.
پاسخ: حادثهاى که مربوط به یک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به یک جمعیت انبوه است فرق روشنى دارد، گذشته بر این براى نقل سرگذشت دومى دواعى فراوانى وجود داشت در حالى که درباره فضائل امام دواعى براخفاى آن بود با این وضع اگر سى دانشمند مبرز آنرا نقل کرده اند باید آنرا مربوط به عنایت الهى دانست که از این طریق به حفظ حجت خود پرداخته است .
6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذیرفته بود، در این صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟
پاسخ: شأن نزول حاکى است که او نه تنها در برابر پیامبر تسلیم نبود، بلکه تسلیم خود را در برابر خدا نیز از دست داده بود زیرا گفت: اگر نصب على برخلافت از جانب خدا است عذابى بر او فرود آید، چه ارتدادى بالاتر از این .
7- در کتابهاى مربوط به ضبط اسامى صحابه، نامى از نعمان بن حارث نیست .
پاسخ: تعداد یاران پیامبر بیش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کسانى که به تاریخ صحابه پرداخته اند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامى گروهى را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاى «الاستیعاب» و «اسدالغابه»، «والاصایة» و استدرک هائى که بر این کتابها نوشته شده است روشنگر این مطلب است.13
آیت الله سبحانی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
پى نوشت ها:
1- سوره مائده، آیات 67 و .3 و سوره معارج، آیه هاى 1 - .3 بعداً پیرامون آیه هاى دوم و سوم بحث خواهیم کرد.
2- الدرالمنثور، ج 1، ص 365 و ج 2، ص 251.
3- سوره بقره، آیه 109.
4- سوره طور، آیه 30.
5- به کتاب شریف «الغدیر» ج 1، صفحات 112 مراجعه فرمائید.
6- این مطلب در کتابهاى تاریخ و حدیث آمده است و بخارى، آن را در نقاط مختلفى ازصحیح خود نقل کرده ازآن جمله، ج 1، کتاب «العلم» ص 22، و مسلم در صحیح خود ج 2، ص 14 کتاب «وصایا» نیز آورده است .
7- سوره انفال، آیه 32.
8- سوره معارج، آیههاى 1 - 3.
9- مجمع البیان، ج 5، ص 352.
10- الغدیر، ج 1، ص 439 - 246.
11- سوره انفال، آیه 32
12- سوره انفال، آیه 33 خداند هرگز آنها را عذاب نمی کند تا تو در میان آنان هستى، و همچنین خداوند آنان را عذاب نمی کند در حالى که استغفار کنند.
13- الغدیر، ج 1، ص 248 - 266.
تفسیر منشور جاوید، ج 7، ص 339 - 349.
عید غدیر مبارک...
مسافر خسته
به کجا پناه برده است؟
بخوانید...