در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

کعبه شکافت ویژه ولادت مولا علی ( ع )

جلوه هایی از سیره عملی امام علی علیه السلام


حضرت امیرالمؤمنین(ع) از آن نظر یک الگوی کامل است که معصوم است. دست پرورده وحی و رسالت است و در تمام صفات ارزنده الهی گوی سبقت را از همگان ربوده، جامع اضداد است و در تمام جوانب زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، نمونه و آینه تمام نمای اسلام است.

حال می خواهیم در سال امیرالمؤمنین علی علیه السلام قدمی در گلستان سرسبز و روح بخش «سیره عملی مولا علی (ع)» بزنیم و نمونه هایی را برای الگوسازی در زندگی خود، برچینیم:

اول: عبادت امام

1- عبادت در کودکی:

همه مردم می دیدند که رسول خدا (ص)، حضرت خدیجه (س) و کودکی به نام علی (ع) وارد خانه خدا می شوند و نماز می گزارند. امام (ع) خود فرمود: «من با پیامبر خدا (ص) پیش از همه انسان ها نماز خواندم. در حالی که هفت ساله بودم من اول کسی هستم که با پیامبر نماز گزاردم» (1)



حتی آن زمان که پیامبر (ص) برای عبادت به غار «حراء» می رفت، علی (ع) را نیز همراه خود می برد. وقتی که جبرئیل برای نخستین بار در همان غار بر حضرت محمد (ص) نازل شد و آن حضرت را به پیامبری بشارت داد علی (ع) در کنار آن بزرگوار بود. (2)
2- مدهوش در عبادت:
ابو درداء به نقل عروه بن زبیر در مسجد مدینه خطاب به مردم گفت: آیا می دانید پارساترین مردم کیست؟ گفتند: شما بگویید.
پاسخ داد: امیرالمؤمنین علی(ع) و آنگاه خاطره ای نقل کرد که: ما و تعدادی از کارگزاران با علی(ع) در یکی از باغ های مدینه کار می کردیم، به هنگام عبادت، علی(ع) را دیدم که از ما فاصله گرفت و در لابه لای درختان ناپیدا شد. با خود گفتم شاید به منزل رفته است. چیزی نگذشت که صدای حزن آور علی (ع) را در عبادت شنیدم که با خدا راز و نیاز می کرد.
آرام آرام خود را به علی (ع) رساندم، دیدم در گوشه ای بی حرکت افتاده و آن قدر گریه کرده که بدن او بی حرکت شده است. با خود گفتم: شاید از خستگی کار و شب زنده داری به خواب رفته باشد، کمی صبر کردم. خواستم او را بیدار کنم هرچه تکانش دادم بیدار نشد، خواستم او را بنشانم نتوانستم. با گریه گفتم: انالله و انا الیه راجعون.
فوراً به منزل فاطمه (س) رفتم و گریان و شتاب زده خبر را گرفتم. حضرت زهرا (س) فرمود:
«ابودرداء به خدا علی (ع) مانند همیشه در عبادت از خوف خدا بی هوش شده است»
آب بردم و به صورت امام (ع) پاشیدم، به هوش آمد. وقتی مرا گریان دید، فرمود:
«در قیامت که مرا برای حساب فرا می خوانند چگونه خواهی دید» ابودرداء گوید: به خدا سوگند که این حالت را در هیچ کدام از یاران رسول خدا(ص) ندیدم. (3)
3- مشاهده معبود:
مولا علی (ع) فرمود: «ما کنت أعبد ربا لم أره» من آن نیستم که خدایی را که با چشم جان و باطن ندیده ام عبادت کنم!(4)
در عبادت مولای متقیان همین بس که «بیرون آوردن تیر از پای مبارکش را در حالت معنوی عبادت متوجه نمی شود»

دوم: شجاعت و ایثارگری

شجاعت و ایثارگری، یکی از صفات بارز و مثال زدنی مولای متقیان علی(ع) است. شجاعتی که در جهت پیشبرد اهداف الهی و به ثمر رساندن مقاصد اسلام بود. شجاعتی که یاد دلاوران روزگار را از دلهای مردم برد و نام دلیرانی را که بعدها آمدند، بکلی از خاطره ها زدود.
1- شجاعت و چالاکی در کودکی
نوشته اند: درکودکی با هریک از هم سالان خود کشتی می گرفت آنها را بر زمین می کوبید. چنان سریع می دوید که درحال دویدن به اسبهای تندرو می رسید و بر آنها سوار می شد.(5) امام(ع) خود فرمود: «من درکودکی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.»(6)
2- شهامت علی(ع) در نوجوانی
یکی از القاب علی(ع) «قضم» است، هشام از امام صادق(ع) پرسید: چرا به علی(ع) این لقب را دادند؟ آنحضرت درپاسخ فرمود: «درآغاز بعثت، مشرکان به کودکان گفته بودند که به طرف پیامبر(ص) سنگ بیندازند و آنحضرت هرگاه از خانه بیرون می آمد، کودکان به طرف او سنگ و خاک می ریختند، پیامبر(ص) این جریان را به علی(ع) (که آن وقت نوجوانی بود) گفت. علی(ع) عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، هرگاه از خانه بیرون آمدی مرا نیز خبر کن که همراه تو بیرون آیم. تا اینکه روز بعد پیامبر(ص) همراه علی(ع) از خانه بیرون آمدند، کودکان مانند عادت هر روزه به سوی پیامبر(ص) سنگپرانی کردند. دراین وقت علی(ع) به آنها حمله کرد و آنها را می گرفت و به صورت و بینی و گوش آنها می زد، کودکان با گریه نزد پدران خود می رفتند و گریه کنان می گفتند: «قضمنا علی قضمنا علی» (علی ما را کوبید علی ما را زد) از این رو، پس از این واقعه به آن حضرت قضم گفتند.(7)
3- شجاعت بی همانندامام (ع)
شجاعت و قدرت بازو و قوام و قدرت روحی امام(ع) را با هیچ کس و با هیچ قدرتی نمی توان مقایسه کرد.
کسی که درکودکی و نوجوانی سر سرکشان و دلاوران را به خاک مالید، کسی که صخره سنگ بزرگی را که همه سپاهیان از کندن آن عاجز بودند، از جای کند تا آب روان را همه بنوشند؛ کسی که تمام زخم های دشمن را از روبرو تحمل کرده و هرگز پشت به دشمن نکرده است؛ و کسی که پیامبر اکرم به او فرمود:
اگر مردم شرق و غرب دربرابر علی(ع) بایستند، برهمه آنها غلبه می کند.(8)
و خود فرمود: «سوگند به خدا اگر تمامی عرب رو در روی من قرارگیرند، فرارنمی کنم.»
و در بزرگ ورودی خیبر را که دهها نفر آن را باز و بسته می کردند با دست یداللهی خود از جای کند و بر روی خندقی قرارداد که سربازان اسلام از آن عبور کنند و خود فرمود: «سوگند به خدا من اگر دشمنان را درحالی ملاقات کنم که تمام روی زمین را پرکرده باشند، باکی ندارم و وحشتی نخواهم کرد.»(9)
4- امام در میدانهای کارزار:
امام علی(ع) درجنگها درخط مقدم شرکت می کرد و زره می پوشید و خود را به قلب سپاه دشمن می زد و چنان حملات شدیدی انجام می داد که دشمن چون روباه درمقابلش می گریختند. نوشته اند درجریان جنگ با شورشیان بصره چند بارشمشیر امام (ع) خم شد و برای اصلاح به خیمه برگشت.
کسی که اینطور خط شکن جبهه هاست و خود را درتمام جنگ ها درقلب سپاه دشمن فرو می برد. طبیعی است که باید زخم های فراوانی برتن داشته باشد.
اما دو نکته درباره جراحات بدن مولا علی (ع) وجود داشت:
الف) همه زخمها درقسمت جلوی بدن او وجود داشت
ب) زخم ها، فراوان و عمیق بود. این بدان جهت بود که امام به دشمن پشت نمی کرد و همواره درحالت پیش روی و خط شکنی و دفاع بود. نوشته اند زره امام تنها قسمت جلوی بدن را می پوشاند، زیرا نیازی نداشت تا پشت سر را حفظ کند.
5-پرچمدار رسول الله:
مولا علی (ع) درتمام جنگ همراه پیامبراکرم (ص) بود و پرچم رسول الله درموارد بسیاری بدست علی (ع) بود و درروز بدرهم دردست او قرار داشت. و چون «مصعب بن عمیر» در روز احد که پرچم پیامبر را به دست خویش داشت کشته شد، رسول الله آن را به دست علی (ع) داد. علی (ع) شاهد جنگ بدربود و درآن شرکت کرد، درحالی که بیش از 20 سال نداشت (قول ابن سراج).
6- امام (ع) و شمشیر پیامبر (ص):
درجنگ احد بود که پیامبر اکرم و مولاعلی (ع) و یکی ازاصحاب درصحنه مانده بودند علی (ع) دربرابر حمله های دسته جمعی دشمن می ایستاد و آنها را پراکنده می کرد. بسیاری از افراد دشمن را کشت، دراین میان شمشیرش شکسته شد.
پیامبراکرم شمشیر خود را که ذوالفقار نام داشت، به مولا علی (ع) داد، امام علی(ع) پیاپی بدون وقفه، با شمشیر از حملات دشمن جلوگیری می کرد، سراسر بدنش مجروح شده بود و شناخته نمی شد جبرئیل برپیامبر(ص) نازل شد و گفت:
«ای محمد (ص)! برادری و فداکاری.یعنی این!»
پیامبر(ص) فرمود:
«انه منی و أنامنه» علی از من است ومن از او هستم جبرئیل گفت:«و من ازشما هستم» وحاضران زمزمه ای از طرف آسمان شنیدند که می گفت:
«لاسیف الاذوالفقار، ولافتی! الاعلی:
شمشیری جز ذوالفقار نیست. وجوانمردی مانند علی (ع) وجود ندارد.» (10)
آری فداکاری مولای متقیان آنچنان شکوهمند بود، که پیامبر(ص) افتخار می کرد که علی (ع) ازاو است، وجبرئیل بزرگترین فرشته مقرب درگاه خدا، آرزو می نمود که ازپیامبر(ص) و از علی(ع) باشد، یعنی دارای چنان فضائلی گردد که پیامبر (ص) و علی (ع) دارای آن بودند.

سوم: کار وکشاورزی امام (ع)

امامی که عبادت وراز و نیاز شبانه اش با خدا و شجاعت وجنگ آوریش نظیر نداشت. درکار و تولید و سازندگی نیز یگانه دوران بود. از دسترنج خود می خورد و با کار و عرق جبین، خانواده اش را اداره می کرد و آن را عبادت خدا می دانست و بیکاری و فقر و درنتیجه دست سؤال به سوی این و آن درازکردن را ازصفات زشت و پرنکبت می دانست.
1- آبیاری باغ های مدینه
روزی به خانه آمد و ازفاطمه (س) پرسید، غذایی داریم؟ پاسخ شنید که درمنزل چند روزی غذای کافی نیست. امام سطل آبی گرفت و بیرون رفت وآبیاری یکی ازنخلستانهای اطراف «قبا» را به عهده گرفت و شب تا صبح مشغول آبیاری شد. (11)
2-کارگری امام (ع)
روزی شرایط مادی زندگی برعلی (ع) به قدری تنگ شد که دچار گرسنگی شدید گردید. از خانه به جستجوی کار،بیرون آمد اما درمدینه کاری پیدا نکرد. تصمیم گرفت به حوالی مدینه برود تا شاید درآنجا کارپیدا شود. به آنجا رفت ناگاه دید زنی خاک را غربال کرده و منتظر کارگری است تا آب بیاورد و آن را گل نماید.
حضرت علی(ع) با او صحبت کرد. دریافت که او درانتظار کارگر بوده است. پس از توافق درمورد دستمزد مشغول آب کشیدن از چاه و آماده کردن گل برای ساختمان شد و درپایان کار مزد خود را که مقداری خرما بود از آن زن گرفت و به مدینه بازگشت. وقتی به محضر رسول اکرم(ص) رسید، ماجرا را بیان نمود.
پیامبر (ص) و علی (ع) با هم نشستند و از آن خرماها خوردند و گرسنگی آن روزشان برطرف گردید. (12)
3- تشویق به کار:
امام به بی نیازی و خودکفایی بسیار توجه داشت و همگان را برای بی نیاز شدن، به کار و تولید تشویق می کرد و خود آنقدر کار می کرد که در دستانش پینه و آبله وجود داشت.
در حدیثی فرمود: تجارت کنید و به کار و تولید روی بیاورید تا از آنچه در دست دیگران است بی نیاز شوید.(13)

چهارم: سخاوت و دست کرم امام(ع)

مولا علی(ع) هم در گفتار و هم در متن زندگی و رفتار خود، به سخاوت و بذل و بخشش در راه حق، اهمیت بسیار می داد.
او، همان مقدار که به تأمین زندگی خانواده خود می اندیشید، برای رفع نیاز نیازمندان و سیر کردن گرسنگان نیز تلاش می کرد و در کنار خودکفایی و فراهم آوردن وسایل رفاهی برای زن و فرزندان خویش، شب و روز برای رفع نیازمندی های تهی دستان جامعه به کار و تولید می اندیشید.
1- بخشش از درآمد باغ ها:
امام علی(ع) با کار و تلاش شبانه روزی، باغ های زیادی بوجود می آورد و سپس آنها را می فروخت و پول آن را بین مستمندان تقسیم می کرد. شعبی می گوید: روزی که امام یکی از باغ ها را فروخت و طلا و نقره را روی هم انباشت. مستمندان زیادی را دیدم که اجتماع کرده و امام(ع) همه طلا و نقره ها را به آنها بخشید و خود دست خالی به منزل باز گشت.
البته این نکته را هم باید توجه داشت که امام ضمن بخشش به مستمندان، زندگی زنان و فرزندان خود را نیز تأمین می فرمود، و باغ های منطقه «ینبع» را وقف اهل و عیال خود کرد و به کسی نبخشید تا آنها کاملا تأمین شده و سربار جامعه نباشند.(14)
2- بخشیدن انگشتر در حال رکوع:
عده ای از مسیحیان خدمت رسول خدا(ص) رسیدند. یهودیان حاضر در جلسه پرسیدند: هر پیامبری وصی و جانشینی دارد. اگر شما پیامبر خدایید وصی و جانشین شما چه کسی است؟
جبرئیل آمد و آیه «و یعطون الزکاه و هم راکعون» را بر پیامبر(ص) تلاوت کرد (کسی که در حال رکوع صدقه می دهد)(15)
مطلب برای حاضران روشن نبود. از این رو همراه پیامبر برخاستند و وارد مسجد شدند. فقیری را دیدند که از مسجد خارج می شود، پیامبر(ص) فرمود: «کسی به تو کمکی نکرد؟» گفت: چرا آن مرد که نماز می خواند وقتی صدای مرا شنید که از مردم کمک می خواهم اشاره کرد، به سوی او رفتم و در حالی که در رکوع بود انگشتری را به من بخشید.
رسول خدا با شگفتی تکبیر گفت و اصحاب هم تکبیر گفتند.
پیامبر به مسیحیان و یهودیان رو کرد و فرمود: «علی(ع) که در حال رکوع صدقه می دهد وصی و جانشین من است»(16)
3- بخشیدن غذای مورد احتیاج به فقیر:
امام حسن و امام حسین مریض شدند. علی و فاطمه«ع» نذر کردند سه روز روزه بگیرند. در منزل نیز غذای کافی نبود، علی(ع) از شمعون یهودی مقداری پشم گرفت تا تبدیل به نخ کرده در قبال آن جو و گندم دریافت کند. گندم و آرد تهیه شد و 5 قرص نان پخته و سفره افطار آماده گردید فضه نیز در روزه گرفتن شرکت کرده بود، تا خواستند افطار کنند، فقیری در را کوبید و تقاضای غذا کرد. علی(ع) غذای خود را داد، حضرت زهرا، و فرزندان بزرگوار و فضه نیز غذای خود را به فقیر بخشیدند. این حرکت ایثارگرانه تا سه روز تکرار شد به طوری که بدن بچه ها از گرسنگی می لرزید و چشم های حضرت زهرا(س) در کاسه سرش فرو رفته بود، وقتی پیامبر(ص) متوجه شد ناراحت گردید.
جبرئیل آمد و بشارت داد: یا رسول الله! سوره «هل أتی» به عنوان پاداش برای این خانواده نازل شد.(17)
4- بخشیدن همه دارایی ها به مستمندان:
روزی حضرت زهرا(س) خدمت پیامبر(ص) رسید و پس از سلام و احوالپرسی از علی(ع) پرسید. حضرت زهرا فرمود: ای پیامبر(ص) علی(ع) از غذا چیزی در خانه باقی نمی گذارد، هرچه دارد، به تهی دستان می بخشد(18)
احمد بن حنبل در فضائل آورده که محصول زراعت علی(ع) چهل هزار دینار بود که آن را صدقه مستمندان ساخت(19)
5-عید ضعیفان و مسکینان: از ابوهریره روایت شده که گفت: روز عید بود، ضعیفان و مسکینان بر در خانه امام(ع) گرد آمده بودند. مولا علی(ع) دستور داد که در بیت المال را بگشایند و سیصد هزار درهم به فقرا انفاق کنند. چون «ابوموسی» فرمان امام را به اجراگذاشت و آن حضرت از مراسم به خانه بازگشت؛ من وارد شدم، دیدم چند قرص نان جو بی روغن آوردند، به امام گفتم: اگر می فرمودی از آن مال یک درهم را روغن می خریدم چه می شد؟
امام فرمود:
ای ابوهریره! می خواهی مرا در روز محشر شرمنده گردانی...
6-انفاق علی(ع) به اعتراف دشمنان:
انفاق بسیار و بخشش بی حساب او آنچنان زیاد بود که سرسخت ترین دشمنان او (معاویه) نیز اعتراف داشت. با این که وی همواره در جهت مشوش ساختن چهره امام در کار دروغ سازی و افترا زدن بود، با این حال او نمی توانست فضیلت جود و سخای آن حضرت را انکار کند.
مردی بنام «مخفی بن ابی مخفی ضبی» روزی به معاویه گفت: من از پیش بخیل ترین مردم آمده ام. معاویه بن ابی سفیان گفت: «وای بر تو چگونه می گویی او بخیل ترین مردم است، حال آن که اگر او خانه ای از طلا داشته باشد و خانه ای از کاه، طلای خود را پیش از کاه انفاق خواهد کرد.(20)
7-تهیه مسکن برای مستمندان:
امام علی(ع) با کار و تلاش فراوان و تولید مناسب، نیاز نیازمندان مدینه را برطرف می فرمود و سالانه چهل هزار دینار درآمد باغ های او بود که در راه خدا به مستمندان می بخشید یا در ازدواج جوانان و ترغیبشان به ازدواج و یا تهیه مسکن برای مستمندان استفاده می کرد.
در تاریخ نوشته شده که امام خانه هایی می ساخت و در اختیار مستمندان قرار می داد بعنوان مثال، امام(ع) در محله «بنی زریق» مدینه چند خانه ساخت و آنها را به خاله های خود بخشید با این شرط که پس از آنان وقف مستمندان باشد.

پی نوشتها:

1-الغدیر ج 3 ص 222
2- خطبه قاصعه (نهج البلاغه)
3-امالی شیخ صدوق ص 279
4-حکمت عبادت ص 237 «آیت الله جوادی آملی»
5-سفینه البحار «ماده قوا»
6-خطبه 192 نهج البلاغه
7-بحار ج 20 ص 67
8-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 20 ص 316
9-سفینه البحار ج 1 ص 149
10-علل الشرایع ص 14
11-فروع کافی ج 1 ص 37
12-بحار ج 41 ص 33
13-بحار ج 23 ص 19
14-نهج البلاغه- نامه 24
15-مجمع البیان ج 3
16-امالی شیخ صدوق ص 89
17-بحار ج 43 ص 143
18- امالی شیخ صدوق ص 149
19-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 22
20-بحار ج 33 ص

منبع: روزنامه کیهاناز آدم تا خاتم ، از شیث تا علی
نویسنده: علامه سید مرتضی عسکری


بر طبق تواریخ اسلامی و کتب دینی گذشتگان تمامی پیامبران الهی از آدم تا به خاتم دارای وصی بوده اند. نام وصی آدم، "هبة الله" بود که به زبان عبرانی، "شیث" است. وصی ابراهیم "اسماعیل"، وصی یعقوب "یوسف"، و وصی موسی "یوشع بن نون بن افرائیم بن یوسف" می باشد که همسر موسی بر ضد او شورش نمود. وصی عیسی نیز"شمعون" نام داشت. ما در اینجا تنها به یادآوری داستان 3 تن از اوصیاء مذکور، بسنده می کنیم.
یعقوبی (یکی از مورخین بزرگ اسلامی)، درباره وصیت آدم به شیث می گوید: "هنگامی که مرگ آدم فرارسید، "شیث" را وصی خود گردانید."(1) طبری (صاحب تاریخ الرسل و الملوک) نیز می گوید: "هبة الله یا به زبان عبرانی "شیث"، وصی آدم بود و وصیت او را نوشت و او در آنچه گذشت، وصی پدرش آدم بود".(2) ابن اثیر و ابن کثیر نیز در عباراتی مجزا می گویند: "تفسیر شیث، هبة الله است که وصی آدم بود و چون وفات آدم فرا رسید، شیث را وصی خود قرار داد ".(3)
همانگونه که ذکر گردید، وصی عیسی، "شمعون" نام داشت. شمعون در تورات با نام "سمعون" آمده و در انجیل متی، باب 10، درباره او می گوید: "سپس 12 شاگرد خود را طلبید و ایشان را بر ارواح پلید، قدرت داد که آنها را بیرون کنند و هر بیماری و رنجی را شفا دهند. نامهای 12 رسول چنین اند: اول شمعون معروف به پطرس... "
در انجیل یوحنا، باب 21، شماره 18 – 15، آمده است که عیسی او را وصی خود قرار داد و به وی گفت: "گوسفندانم را شبانی کن"، کنایه از اینکه مؤمنان به مرا، سرپرستی نما.
و در قاموس کتاب مقدس نیز آمده که : "مسیح او را برای هدایت کنیسه (عبادتگاه مسیحیان)، تعیین نمود."
اما "یوشع بن نون"(4) که وصی موسی است. در ماده "یوشع" قاموس کتاب مقدس به نقل از تورات گوید: "یوشع بن نون با موسی در کوه سینا بود و به عبادت گوساله در عهد هارون(5) آلوده نگردید." حتی جالبتر آنست که نص داستان تعیین و معرفی او بوسیله موسی در باب 27 سـِفـر اعداد کتاب مقدس این چنین آمده است:
"و موسی به خداوند عرض کرده گفت:
● ملتمس اینکه "یهوه"، خدای ارواح تمامی بشر، کسی را بر این جماعت بگمارد ● که پیش روی ایشان بیرون رود و پیش روی ایشان داخل شود و ایشان را بیرون برد و ایشان را درآورد تا جماعت خداوند، مثل گوسفندان بی شبان نباشند. ● و خداوند به موسی گفت: یوشع بن نون را که مردی صاحب روح است، گرفته، دست خود را بر او بگذار ● و او را به حضور "العازار کاهن"(6) و به حضور تمامی جماعت برپا داشته در نظر ایشان به وی وصیت نما ● و از عزت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائیل او را اطاعت نمایند. ● و او به حضور العازار کاهن بایستد تا از برای او به حکم "اوریم"(7)، به حضور خداوند سؤال نماید و به فرمان وی، او و تمامی بنی اسرائیل با وی و تمامی جماعت بیرون روند و به فرمان وی داخل شوند. ● پس موسی به نوعی که خداوند او را امر فرموده بود، عمل نموده یوشع را گرفت و او را به حضور العازار کاهن و به حضور تمامی جماعت بر پا داشت ● و دستهای خود را بر او گذاشته او را به طوری که خداوند به واسطه موسی گفته بود، وصیت نمود."(8)
داستان قیام و اقدام او به کار بنی اسرائیل و جنگهای وی، در 23 باب "سِفـر یوشع بن نون" آمده است.
خاتم الأنبـیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پیـامبری نو ظهـور و جدای از پیامبـران پیشیـن نبود(9) تا امت خویـش را بـدون تعییـن "وصی" و "ولی امر" رها سازد. او همان کسی است که جامعه اسلامی کوچک مدینه را به هنگام غیبت خویش، یک لحظه هم بدون رهبر رها ننمود و هر بار که شهر مدینه را حتی برای مدتی کوتاه ترک می نمود، شخصی را به جانشینی خویش منصوب می داشت(10). آری، محال است که خاتم الأنبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر رسولان خدا، جامعه اسلامی را برای همیشه تاریخ رها سازند و "ولی امر" پس از خود را تعیین ننمایند. نه تنها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رهبر جامعه و وصی خویش را معین نمود، بلکه از این جهت نیز شباهتهای شگفت انگیزی با پیامبران دیگر دارد.
به عنوان نمونه، همانگونه که ذکر شد، یوشع بن نون با موسی در "طور سینا"(11) بود و به گوساله پرستی آلوده نگردید و خداوند به موسی فرمان داد تا او را وصی پس از خود گرداند تا بندگان خدا همانند گوسفندان بی شبان نباشند.
امام علی (علیه السلام) نیز با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در "غار حرا" بود و هرگز به بت پرستی آلوده نگردید. همانگونه که موسی از جانب پروردگار مأمور گشت تا در حضور مردم، وصی خویش را معرفی کند، خداوند خاتم الأنبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز فرمان داد تا در بازگشت از "حجة الوداع"، امام علی (علیه السلام) را فراروی حاجیان، "ولی امر" امت پس از خود تعیین نماید و امت را پس از خویش بدون صاحب رها نسازد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در "غدیر خم" این فرمان را با صدائی رسا اعلام داشت و علی (علیه السلام) را ولی عهد پس از خود قرار داد. بدین طریق آنچه که درباره همانندی امت با بنی اسرائیل فرموده بود که: "هر چه بر بنی اسرائیل رسید، بر امت من نیز می رسد"(12)، راست و صادق آمد.
(بر گرفته از کتاب گرانقدر معالم المدرستین، تألیف: علامه سید مرتضی عسکری (با اندکی تصرف))

پاورقیها

1. تاریخ یعقوبی، جلد 1، صفحه 11
2. تاریخ طبری، چاپ اروپا، جلد 1، صفحات 153 – 165 و 166
3. تاریخ ابن اثیر، جلد 1، صفحه 19 و 20 و 40 و 48 – تاریخ ابن کثیر، جلد 1، صفحه 98
4. یوشع در زبان عربی و بر اساس قواعد تعریب، همان کلمه "الیسع " می باشد و نام او در 2 جای قرآن کریم، در سوره انعام، آیه 86 و در سوره ص، آیه 48 ذکر گردیده است.
5. هارون (علیه السلام) برادر حضرت موسی(علیه السلام) است که از همان آغاز دعوت، در کنار موسی (علیه السلام) و وزیر او بود. هنگامی که موسی (علیه السلام) برای مناجات با پروردگار به کوه طور رفت، او را در میان قوم خویش جانشین خود قرار داد. اما بنی اسرائیل از فرمان او روی برتافتند و در غیبت موسی (علیه السلام) به گوساله پرستی روی آوردند. هارون (علیه السلام) خود موحد باقی ماند، اما هرچه آنها را از این عمل زشت بازداشت، فایده ای نبخشید و حتی او را تهدید به قتل نمودند. نام او در 20 جای قرآن ذکر گردیده است. قرآن کریم در آیات گوناگون، فرازهای مختلف زندگی هارون (علیه السلام) و قضایای گوساله پرستی بنی اسرائیل را ذکر می کند و در کنار موسی (علیه السلام)، از هارون (علیه السلام) نیز به بزرگی یاد می کند. به عنوان نمونه در آیه 120 سوره صافات، بر او درود می فرستد. هارون (علیه السلام) اگرچه جانشین حضرت موسی (علیه السلام) بود، اما در زمان حیات موسی (علیه السلام) از دنیا رفت و لذا موسی به امر الهی، یوشع (علیه السلام) را به وصایت خویش برگزید.
6. العازار کاهن، احتمالا یا پسر دوم موسی و یا رئیس قبیله بنی بنیامین بوده است. (قاموس کتاب مقدس، صفحه 99)
7. اوریم و تمیم، به معنای نور و کمال است و در اصطلاح سینه بندی بود که کاهنان بر سینه خویش می بستند و این سینه بند را رئیس کاهنان به هنگام دعا و مناجات مورد استفاده قرار می داد و در تورات این دو کلمه مانند تاج مجد و جلال شمرده شده است. (قاموس کتاب مقدس، صفحه 134)
8. کتاب مقدس، عهد عتیق (تورات)، ترجمه فارسی برگرفته از عبرانی و کلدانی و یونانی، نسخه چاپ دارالسلطنه لندن، صفحه 254، تاریخ چاپ: 1932
9. خداوند متعال خود در آیه 9 سوره احقاف به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان می دهد تا آشکارا بگوید: "قل ما کنت بدعا من الرسل..."، "بگو: من پیامبر نوظهورى نیستم..."
10. مورخان در کتب خویش نقل نموده اند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در طول 27 بار که به دلائل مختلف مدینه را ترک نمود و در آن حضور نداشت، فردی را به جانشینی خویش در مدینه منصوب می نمود. برای تحقیق بیشتر و آگاهی از جزئیات، می توانید به جلد دوم کتاب معالم المدرستین، بخش "جانشینان رسول خدا در مدینه به هنگام جنگها"، رجوع کنید.
11. طور سینا، کوهی است که حضرت موسی (علیه السلام) برای مناجات با پروردگار به آنجا می رفت. نام آن در قرآن کریم نیز ذکر گردیده است. به عنوان نمونه می توان به آیه 29 سوره قصص اشاره نمود.
12. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): "یکون فی هذه الأمة کل ما کان فی بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل و حذو القذة بالقذة" (من لا یحضره الفقهیه، جلد 1، صفحه 203)
این حدیث در مصادر مختلف اهل تسنن نیز آمده است. به عنوان نمونه در سنن ترمذی، کتاب الایمان به این صورت نقل گشته است: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): "لیأتین علی أمتی ما أتی علی بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل..."

منبع : باشگاه اندیشه - به نقل از http://www.missagh.org
چرا مردم علی علیه السلام را رها کردند؟
نویسنده: خبرگزاری فارس


سؤال: با توجه به اینکه مردم می‌دانستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب کرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها کردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟

پاسخ:

1. وجود هوای نفس
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی‌تواند مردم را از خلفاء دور کند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می‌داند که تکلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تکلیفش عمل نمی‌کند یا اینکه می‌داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده­ها حیله و تزویر و ... حق او را غصب می‌کند؛ چنان که خود خلفاء می‌دانستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی کرده است و تبریکات عمر را در قالب واژه‌ «بخّ بخّ لک یا علی ...»[1] ضبط کرده‌اند یا اینکه عمر در بارة بیعت با ابابکر می‌گوید: «بیعت با ابابکر کاری بی‌رویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود ... پس هر کس این اشتباه را بکند، او را بکشید!»[2] ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.

بنابراین، به همان دلیلی که خلفاء حق علی علیه السلام را غصب کردند، با آنکه می‌دانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینکه می‌دانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام می‌باشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.
ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت می‌نویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند که در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر کرد و تبریکات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لک یا علی تقدیم کرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه کرد و حب ریاست و جاه‌طلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب کرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احکام و سنت پیامبر را ملعبة خود کردند.»
بعد اشاره می‌کند به جریان مخالفت کردن عمر از آوردن قلم و کاغذ برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که نشان می‌دهد آنهایی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت کردند، کار تازه‌ای نکردند.
در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها کرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشکر اسامه و ... سپس غزالی می‌نویسد: «دین را به دنیا فروختند و چه زشت معامله‌ای کردند... .»[3]
2. عدالت خواهی علی علیه السلام
بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا که عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و می‌دانستند با حاکمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.

در احتجاج طبرسی آمده است: «... امام علی علیه السلام فرمود: حالا که اقرار کردید و گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای شما آشکار شد، از خدای یکتا بپرهیزید! ... حق را به اهل آن رد کنید و پیرو سنت پیامبر شوید! ... پس خلافت را به کسی که شایسته آن است بسپارید که حق اوست... .
به وسیلة چشم و ابرو با یکدیگر رمزهایی رد و بدل کردند و به مشورت پرداختند و بالاخره گفتند: ما مقام و موقعیت او را منکر نیستیم. او از همه شایسته‌تر به خلافت است، ولی مردی است که هیچ کس را بر دیگری برتری نمی‌دهد. اگر او به خلافت برسد، شما و دیگران را به یک چشم نگاه می‌کند و برای او مساوی و برابرید؛ اما اگر عثمان به خلافت برسد، خواستة شما بر آورده است. او آنچه که شما تمایل دارید، انجام می‌دهد و خلافت را به عثمان واگذار کردند.»[4]
شهید مطهری رحمه الله تحت عنوان «آغاز کناره‌گیریها و بهانه‌گیریها» می‌نویسد:
«روز دیگر آنها که می‌دانستند مشمول حکم علی علیه السلام [یعنی باز پس‌گیری بیت المال و عدل گستری او] خواهند شد، آمدند و به کناری نشستند و مدتی با هم مشورت کردند. نماینده‌ای از طرف خود فرستادند ... آمد و اظهار داشت یا اباالحسن! خودت می‌دانی که همه ما که اینجا نشسته‌ایم، به واسطه سوابقی که با تو در جنگهای اسلام داریم، دل خوشی از تو نداریم و غالباً هر کدام از ما یک­نفر داریم که در آن وقتها به دست تو کشته شده، ولی ما از این جهت صرف نظر می‌کنیم و با دو شرط حاضریم با تو بیعت کنیم: یکی اینکه عطف بما سبق نکنی و به گذشته هر چه شده کاری نداشته باشی. بعد از این هر طور می‌خواهی، عمل کن. دوم آنکه قاتلان عثمان را که الان آزاد هستند، به ما تسلیم کن که قصاص کنیم و اگر هیچ کدام را قبول نمی‌کنی، ما ناچاریم برویم شام و به معاویه ملحق شویم.
فرمود: اما موضوع خونهایی که در سابق ریخته شده، خونی نبوده که به واسطة کینة شخصی ریخته شده باشد، اختلاف عقیده و مسلک بود؛ ما برای حق می‌جنگیدیم و شما برای باطل... . اگر اعتراض دارید و خونبهایی می‌خواهید، بروید از حق بگیرید که چرا باطل را در هم شکست و نابود ساخت. اما موضوع اینکه من به گذشته کاری نداشته باشم و عطف به ما سبق نکنم، در اختیار من نیست. وظیفه‌ای است که خدا به عهده من گذاشته. اما موضوع قاتلین عثمان، اگر من وظیفه خود می‌دانستم که آنها را قصاص کنم، خودم همان دیروز قصاص می‌کردم... .
آنها هم حرکت کردند و رفتند و تصمیم خود را بر مخالفت و دشمنی، یک­طرفی و علنی کردند.»[5]
3. حسادت و کینه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام
ابن ابی الحدید پس از اشاره به این نکته که مردم در صفین، منتظر بودند تا حضور عمار را در یک جبهه، معیار حقانیت آن جبهه بدانند، می‌نویسد:

«تعجب از این مردم است که عمار را به عنوان ملاک حق و باطل می‌پذیرند، اما خود علی را که پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ولایت را در باره‌اش فرمود و نیز فرمود: «لَا یُحِبُّکَ اِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ اِلَّا مُنَافِقٌ» معیار قرار نمی‌دهند. دلیل این مطلب آن است که تمامی قریش از همان آغاز در پوشاندن فضائل او، فراموش کردن یاد او، محو خصائص او و حذف مرتبت والای او از سینه‌های مردم کوشیدند.»[6]
این عالم اهل سنت تحلیل جالبی نیز از علل بغض قریش نسبت به امام علی علیه السلام به دست می‌دهد و می‌نویسد:
«یک بار کسی از امام علی علیه السلام می‌پرسد: به اعتقاد شما اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزند پسری می‌داشت که بالغ و رشید بود، آیا عرب حکومت خود را به او می‌سپرد؟ امام پاسخ می‌دهد: اگر جز آنچه من می‌کردم، انجام می‌داد، او را می‌کشتند. عرب از کار محمد صلی الله علیه و آله متنفر بود و نسبت به آنچه خداوند به او عنایت کرده بود، حسادت می‌ورزید... آنها از همان دوران پیامبر صلی الله علیه و آله کوشیدند تا کار را پس از رحلت آن حضرت از دست اهل بیت خارج کنند. اگر نبود که قریش نام او را وسیله‌ای برای سلطة خویش قرار داده و نردبان ترقی خود می‌دید، حتی یک روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمی‌پرستیدند و به ارتداد می‌گراییدند ... در این شرائط فرزند پسر چه می‌توانست بکند! می‌دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به خاطر خویشی به خود نزدیک نمی‌کرد، بلکه برای جهاد و نصیحت چنین می‌کرد.»[7]
ابن ابی الحدید می‌نویسد: «من از ابو جعفر نقیب [یحیی بن ابی زید] پرسیدم: شگفتی من از علی است که چگونه در این مدت طولانی بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده ماند و با وجود آن همه کینه‌های قریش جان سالم به در برد؟ ابو جعفر به من گفت: اگر او خود را تا به آن اندازه کوچک نکرده و کنج انزوا نخزیده بود، کشته شده بود؛ اما او خود را از یادها برد و به عبادت و نماز و قرآن مشغول کرد و از آن ذی اول خود خارج شد و شمشیر را به فراموشی سپرد؛ گویی چون کسی که توبه کرده، به سیر در زمین پرداخته و یا راهب در کوهها شده بود ... .»[8]
4. جهالت و نفهمی
در رأس این گروه، خوارج بودند. شهید مطهری رحمه الله می‌نویسد: «خوارج از فرق اسلامی هستند. گو اینکه طبق عقیده ما آنها کافرند، امّا آنها خود را مسلمان می‌دانستند، بلکه فقط خودشان را مسلمان می‌دانستند ... هیچ کس ادعا نکرده که خوارج به اسلام عقیده نداشته‌اند، بلکه همه اعتراف دارند که آنها شدیداً و با تعصب زیادی به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دوری‌شان از فکر و تعقّل است. خود علی علیه السلام که از آنها نام می‌برد، آنها را مردمی معتقد، ولی جاهل و قشری معرفی می‌کند. مردمی بودند متعبد، شب زنده‌دار و قاری قرآن، اما جاهل و سبک مغز و کم تعقل و بلکه مخالف فکر و تعقل در کار دین ... در مورد خلافت معتقد بودند لزومی ندارد یک نفر خلیفه باشد، قرآن هست، مردم به قرآن عمل کنند.

ابن ابی الحدید می‌گوید: بعد که دیدند نمی‌توانند بدون زعیم و رئیس باشند، از این عقیده عدول کردند و با عبدالله بن وهب راسبی که از خودشان بود، بیعت کردند. همان طوری که مقتضای کم عقلی و سبک مغزی است، بسیار در عقائد خودشان تنگ نظر بودند. اکثر خوارج همه فرق مسلمین را کافر می‌دانستند، با آنها نماز نمی‌خواندند... به آنها زن نمی‌دادند و از آنها زن نمی‌گرفتند... .»[9]
بالاخره کج فهمی این گروه به جایی رسید که حضرت علی علیه السلام را به شهادت رساندند. شهید مطهری رحمه الله می‌نویسد: «... عبدالرحمن بن ملجم خارجی مذهب بود. همان طوری که خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود، هیچ گونه کدورت شخصی و نارضایتی بین او و امیر المؤمنین علیه السلام نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام احسانها به او کرده بود، ولی این مرد بی‌باک، طبق عقیده خارجی خود معتقد شده بود که علی علیه السلام کافر شده.»[10]
«... ابن ابی الحدید می‌گوید: بیا و تعجب کن از تعصب در عقیده که اگر توأم با جهالت شود، چه می‌کند! می‌گوید: اینها این شب را انتخاب کردند؛ چون شب عزیز و مبارکی بود و شب عبادت بود. خواستند این جنایت را که از نظر آنها عبادت بود، در شب عزیز و مبارکی انجام دهند... با اینکه اینها رسماً علی را تکفیر می‌کردند، ولی او به همین جهت که اینها جاهل‌اند، سهمیة آنها را از بیت المال قطع نکرد ... اینها در اثر شدت عملی که به خرج می‌دادند، وحشت عجیبی ایجاد کرده بودند. جملة «لا حکم الا لله» دلها را پر از وحشت می‌کرد.»[11]
عمر بن عبدالعزیز در باره نفهمی مردم عصر امام علی علیه السلام می‌گوید: اگر این مردم نفهم از آنچه ما در بارة علی علیه السلام می‌دانستیم، آگاه بودند، دو نفرشان از ما متابعت نمی‌کردند.»[12]

پی نوشتها:

[1]. به به بر تو ای فرزند ابوطالب که از این پس در هر صبح و شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.
[2]. زندگانی امیر المؤمنین، سید هاشم محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ص 76.
[3]. سر العالمین و کشف ما فی الدارین، ابو حامد الغزالی، مکتبة الثقافة الدینیة فی النجف الاشرف، ج 4، ص 2.
[4]. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 210؛ مناظرات امامت و رهبری، موسی خسروی، چ اول، مطبوعاتی اسلامی، ج 3، ص 118.
[5]. بیست گفتار، شهید مطهری رحمه الله، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 17.
[6]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیه، 1387 ق، ج 8، ص 18؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، صص 55 ـ 56.
[7]. شرح نهج البلاغه، ج 13، صص 299 ـ 300.
[8]. همان، ج17، ص62.
[9]. بیست گفتار، شهید مطهری، ص 40.
[10]. همان، ص 46.
[11]. همان، ص 47.
[12]. ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشری، قم، افست رضی، 1369 ق، ج 1، ص 499. اقرار به ولادت علی(ع) در خانه کعبه


 






 
قلمها خواهند شکست، آنگاه که از بزرگی تو می نویسند
هاعلیٌ بشرٌ کیفَ بشرٌ *** ربه فیهِ تجلّی و ظهرَ

زندگانی امام اول شیعیان حضرت علی (ع) و شرح فضائل و کرامات آن امام، قالب ها را در هم شکسته ، دوست و دشمن ، خودی و غیر خودی را وادار به عجز و اعتراف به سجایا و مناقب بی شمار آن وجود نازنین نموده است. گشودن درب قلعه خیبر، ولادت در خانه کعبه، دستگیری از مستمندان، حیات بی آلایش و مملو از بردباری و صبر، و بسیاری موارد دیگر ، دست مایه هایی بوده اند که در طول تاریخ، شعرا ، دانشمندان، و سلاطین مسلمان و غیر مسلمان ، از آنها مدد گرفته، عرض ارادتی به پیشگاه آن مجسمه کامل انسانیت و مردانگی نموده اند.
علما و دانشمندان بزرگ شیعه و اهل سنت در این که ولادت على علیه السلام در خانه کعبه واقع شده است،اتفاق نظر دارند و این کرامت بنا بر اقرار موافق و مخالف، جز وجود مقدس مولی الکونین امیرالمومنین (ع) شامل حال هیچ موجود و انسانی نشده است. نظر برخى از علماى اهل سنت که اقرار به ولادت علی(ع) در خانه کعبه کرده اند، در پی می آید:

1-حاکم نیشابورى:
 

«اخبار در مورد این که فاطمه بنت اسد«على بن ابى طالب‏»را در خانه کعبه به دنیا آورد،در حد تواتر است.» (1)

2-حافظ گنجى شافعى:
 

«امیر المؤمنین على علیه السلام در مکه و در داخل بیت الله الحرام در شب جمعه سیزدهم رجب سال سى‏ام عام الفیل،متولد شد،و جز او مولودى در بیت الله الحرام تولد نیافته است،نه پیش از او و نه پس از او.این امتیاز نشانه بزرگى مقام و موقعیت او بود که شامل حال او گشت.» (2)

3-ابن صباغ مالکى:
 

«على بن ابى طالب علیه السلام در شب جمعه سیزدهم رجب سال سى‏ام عام الفیل -23 سال قبل از هجرت-در مکه مشرفه در بیت الله الحرام متولد گشت.این فضیلت را خداوند به جهت جلال و بزرگى و کرامت على علیه السلام به او اختصاص داده است…» (3)

4-احمد بن عبد الرحیم دهلوى در«ازاله الخفاء»نظیر عبارت فوق را نقل کرده است. (4)
 

5-علامه ابن جوزى حنفى مى‏گوید،در حدیث آمده است:
 

«فاطمه بنت اسد در حال طواف خانه خدا بود که درد زایمان او را فرا گرفت.در همین حال درب کعبه باز شد و فاطمه داخل کعبه گشت و در آن جا،على علیه السلام را به دنیا آورد.» (5)

6-ابن مغازلى شافعى از زبیده دختر عجلان نقل مى‏کند:
 

«وقتى فاطمه بنت اسد درد زایمانش شدید شد،ابو طالب بسیار ناراحت گشت.در همین حال حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم سر رسید و از او پرسید:عمو جان چراناراحتى؟گفت:فاطمه در ناراحتى زایمان بسر مى‏برد.حضرت به نزد فاطمه رفت.آن گاه دست ابو طالب را گرفت و فاطمه هم به دنبال آنها،به سوى خانه خدا راه افتادند.حضرت،فاطمه را داخل کعبه برد و به او فرمود:اجلسی على اسم الله،به نام خدا بنشین،سپس او را درد شدیدى فرا گرفت و کودک زیبا و پاکیزه‏اى به دنیا آورد که مثل زیبایى او را ندیده بودم و ابو طالب اسم او را على گذاشت و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قنداقه على را گرفت و به منزل فاطمه برد.» (6)

7-علامه سکتوارى بسنوى:
 

«اول کسى که در کودکى در اسلام میان اصحاب به نام‏«حیدره‏»-یعنى شیر-نامگذارى شد،سید و مولاى ما«على بن ابى طالب‏»است،زیرا موقعى که على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمد،.مادرش فاطمه با تفال به خیر،او را همنام پدرش که‏«اسد»بود،نام گذاشت.» (7)

8-علامه محمد مبین انصارى حنفى:
 

«ولادت على علیه السلام در مکه در داخل بیت الله الحرام بوده است و هیچ کس غیر از«على‏»در چنین مکان مقدسى به دنیا نیامده است.» (8)

9-صفى الدین حضرمى شافعى،مى‏نویسد:
 

«ولادت على علیه السلام در کعبه مشرفه بوده است.او نخستین و آخرین کسى است که در این مکان مقدس به دنیا آمده است.» (9)

10-عباس محمود عقاد مصرى:
 

«على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمد و خداوند به او عنایتى فرمود که هرگز بر بتهاسجده نکرد.. ..» (10)

11-آلوسى:
 

«این ماجرا بسیار بجا و شایسته بود که خداى متعال اراده کرد تا پیشواى امامان در جایى به دنیا آید که قبله مؤمنان است.منزه است پروردگارى که هر چه را در جاى خود مى‏نهد،و او بهترین حاکمان است.»
در ادامه مى‏نویسد: «چنان که برخى گفته‏اند،گویا على علیه السلام نیز خواست‏به خانه کعبه که تولدش در آن افتخارى براى او بود،خدمتى کند.به همین جهت‏بود که بتهاى خانه کعبه را از فراز به زیر افکند،زیرا در پاره‏اى از روایات آمده که خانه خدا،به درگاه خداوند شکایت کرد و گفت:پروردگارا تا چه وقت در اطراف من،این بتها را پرستش مى‏کنند؟و خداى تعالى به او وعده داد که آن مکان مقدس را از بتها پاک خواهد کرد…. » (11)
علامه امینى قدس سره در الغدیر بیش از بیست نفر از علماى اهل سنت و کتابهاى آنان را نام مى‏برد که به صراحت نوشته‏اند على بن ابى‏طالب علیه السلام در داخل کعبه مکرمه به دنیا آمده است. (12)
خانه و زادگاه تو بیت‏خداست‏یا على
چهره دلگشاى تو قبله نماست‏یاعلى
زمزمه ولادتت، سوره مؤمنون بود
روز نخست‏بر لبت ذکر خداست‏یا على

پی نوشت ها :
 

1-مستدرک حاکم نیشابورى،ج 3،ص 550، (در شرح حال حکیم بن حزام)
2-کفایة الطالب،ص 407
3-الفصول المهمه،ص 30
4-الغدیر،ج 6،ص 22.
5-تذکرة الخواص،ص 20
6-مناقب ابن مغازلى،ص 6،ح 3،الفصول المهمة،ص 30
7-محاضرة الاوائل،ص 79 به نقل از:الاحقاق،ج 7،ص 490
8-وسیلة النجاة،محمد مبین حنفى،ص 60، (چاپ گلشن فیض لکهنو)
9-وسیلة المآل،حضرمى شافعى،ص 282
10-عبقریة الامام على،ص 23
11-ر.ک:الغدیر،ج 6،ص 22
12-علاقمندان مى‏توانند براى اطلاع بیشتر به کتاب الغدیر،ج 6،ص 21-23،مراجعه نمایند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد