در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

آنان که درد دین دارند خبری از کوچه پس کوچه های...

آنان که درد دین دارند خبری از کوچه پس کوچه های شهر دارند؟




مسلمانی را به خواندن نماز اول وقت و گرفتن روزه ماه مبارک رمضان و غیبت نکردن و تهمت نزدن می دانیم در حالی که نه نماز اول وقت می خوانیم و نه می توانیم با نفسمان مبارزه کرده غیبت نکنیم و گاهی تا  جایی پیش می رویم که برای اثبات خویش از تهمت زدن به دیگران نیز ابایی نداریم.




در جلسات و محافل مذهبی مان هنوز که هنوز است وقتی می خواهیم بحثی اخلاقی پیش بگیریم از بحث غیبت شروع می کنیم، بحثی که به جرأت می توانم بگویم تمام ما آیه مربوط به آن را از بریم و تمام احکام آن را می دانیم اما در میدان عمل که وارد می شویم پای عمل همه مان می لنگد! و این در حالی است که فساد اجتماعی و فرهنگی روز به روز در جامعه رو به گسترش است و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!


و نمی دانیم که فرزندمان را چگونه تربیت نماییم که وقتی وارد جامعه ای شد که پر است از دره های نزول چگونه رفتار نماید که در دام شیاطین رنگ و وارنگ نیفتد! به عنوان مثال خبرهای تجاورز به عنف که در یک ماه گذشته از طرق مختلف به سمع و نظرتان رسیده است شاهدی بر این مطلب است که آسیب های اجتماعی اعم از ارضای غریزه جنسی به طرق مختلف و از راه های غیر شرعی به صورت زورگیری، خودفروشی و ...، اعتیاد، طلاق، فقر و ... در کشورمان رو به افزایش است؛ هر چند که مسئولان کشور به دلیل حفظ روحیه امید بسیاری از آمارها را در سطح جامعه اعلام نمی کنند.


ولی شاهد حرف های ما در کوچه پس کوچه های شهر یکی پس از دیگری موجود می باشد؛ و ما به جای آنکه به فکر این باشیم که پایه های خانوادهایمان را محکم کنیم و جوانانمان را به سمت محبت های واقعی بکشانیم هنوز به دنبال این هستیم که به مردممان بفهمانیم که غیبت حرام است.


مگر نه این است که ائمه معصومین ما همه سفارش بر این موضوع دارند که بایستی با زمان پیشرفت، پس چرا ما هنوز در یک مسأله دینی که حرام بودن آن قطعی است و همه ما می دانیم که اگر به آن عمل نماییم بحث می کنیم و وقتمان را صرف چیزی می کنیم که به آن عالم هستیم ولی عمل نمی کنیم؟


آیا وقت آن نرسیده که مبلغان دینی ما به جای آنکه وقتی بر منبر رسول الله می نشینند و با سخن گفتن از چادر خاکی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نه تنها کمکی به تبلیغ دین نمی نمایند بلکه آن را دستاویزی برای تمسخر جوانان قرار می دهند، قدری تأمل نمایند و وقتی قرار است به عنوان واعظ ده شب به مدت 45 دقیقه برای مردم کوچه و بازار سخن بگویند، ببینند درد این مردم چیست؟


مگر می شود در بین مردم زندگی کرد و از احوالات و درد آنان بی خبر بود؟ مطمئنا اگر کمی چشم باز کنیم و ببینیم که دور و برمان چه میگذرد آن وقت است که آهی از نهادمان بر می آید که وای از دل امام زمان!


ای کاش مبلغان دینی ما همانند استادیشان کمی بصیرت داشتند و حرمت منبر رسول الله را می دانستند و می فهمیدند که این منبر جای تبلیغ دین خدا و رسول خداست نه عقاید شخصی و فتواهای دلی؟


ای کاش مسئولان فرهنگی ما به جای آنکه به فکر حفظ میز و منافع شخصی خود بودند به فکر این بودند که هر روز ساعتی را بگذارند و در کوچه پس کوچه های شهر سری بزنند آن وقت بود که شاید وقتی ساعت ها بر سر میز مذاکره قرار می گرفتند راحت تر می توانستند برای گسترش فرهنگ اسلامی در سطح جامعه تصمیم بگیرند!


اینها همه شکوایه هایی است که آنان که هم درد دین دارند و هم از کوچه و خیابان های شهر خبر دارند در دلشان هست و نمی دانند که به کجا بگویند؟


گاهی که با خود می نشینم و فکر می کنم می گویم بیخود نیست که آقایمان نمی آید آخر این همه درد بر دلش دارد، این همه دردی که ما تنها سر سوزنی از آن با خبریم و ما نیز با بی بصیرتی و تعصبات جاهلانه مذهبی خودمان نمکی می پاشیم بر زخم دل آقایمان!


ای کاش دستمان به جایی می رسید اما نه خدا را شکر که دستمان به جایی غیر از قلممان نمی رسد چرا که می ترسم اگر ما هم به جایی می رسیدیم تمام اعتقادات و گفته یمان را فراموش می کردیم و به جای آنکه به فکر پیدا کردن دوای دردهای بی درمان بودیم به فکر این بودیم که چه ترفندی می توانیم بزنیم تا اینکه یک روز بیشتر در جایگاهمان باقی بمانیم!!!


سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی/ دل ز تنهائی بجان آمد خدا را مرهمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو/ ساقیا جامی بمن ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت/ صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر ار بهر آن شمع چو گل/ شاه ترکان فارغست از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست/ ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز  را در کوی رندی راه نیست/ رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست/ عالمی دیگر بباید ساخت و زنو آدمی
خیر تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم/ کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق/ کاندرین دریا نماید هفت دریا شبنمی
حافظ (علیه الرحمه)


 راسخون

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد