بعثت از دیدگاه امیرالمؤمنین
بعثت حضرت خاتمالانبیا محمد مصطفی(ص)، بیتردید،
عظیمترین، تأثیرگذارترین و پر رمز و رازترین پدیدة هستی است؛ چرا که
خداوند متعال پس از گذشت بیش از ششصد سال از بعثت آخرین پیامبر و طی دوران
طولانی فترت، کاملترین، جامعترین و متعالیترین دین را به دست کاملترین،
جامعترین و متعالیترین موجود جهان آفرینش به انسانها ارزانی داشت و درهای خزائن حکمت و معرفت خود را بر آدمیان گشود.با
بعثت حضرت ختمی مرتبت(ص) چنان انقلابی در ارض و سماء و ملک و ملکوت رخ داد
که پیش از آن هرگز سابقه نداشت. بیشک درک و فهم چنین رویداد عظیمی تنها
در توان کسانی است که خود مستقیماً از چشمة حکمت و معرفت پیامبر خاتم(ص)
سیراب شده؛ و بعثت را با همه وجود حس کرده و حتی صدای شیطان را به هنگام
نزول وحی بر پیامبر(ص) شنیده است؛ کسی به تعبیر پیامبر اعظم(ص) همة آنچه را
که رسول خدا دیده است، به چشم خود دیده و همة آنچه را که آن حضرت شنیده،
به گوش خود شنیده و تنها تفاوت او با پیامبر این بوده که به مقام نبوت
نرسیده است.1آری، او کسی نیست جز خانهزاد وحی، برادر و وصی رسول خدا، حضرت امیرمؤمنان(ع).با
توجه به آنچه گفته شد، در این مقاله نگاهی سریع و گذرا خواهیم داشت بر آن
دسته از خطبهها و کلمات امیر بیان، علی(ع) که در آنها از بعثت و نبوت حضرت
ختمی مرتبت(ص) سخن به میان آمده است.امیر مؤمنان علی(ع) در نخستین خطبة نهجالبلاغه، دربارة بعثت پیامبران الهی و از جملة پیامبر خاتم(ص) میفرماید:و
خداوند پاک از میان فرزندان آدم پیغمبرانی برگزید و از ایشان به زبان وحی
پیمان گرفت، در زمانی که بیشتر آفریدگان پیمان خدا را وارونه و به حق او
نادان بودند و برای وی مانندها گرفته بودند. شیاطین راه آنها را از
خداشناسی زده بودند و به گمراهی کشیدند، پس پیامبران خود را برانگیخت، و
یکی پس از دیگری فرستاد تا عهد خداشناسی را که در فطرت آدمی بود باز
طلبکنند، و نعمت از یاد رفته را باز به یاد آورند، و با مدد حجت و برهان
آنان را به راه آورند، و گنجینههای دانش پنهانی را برون آرند و راز هستی
را در دیدگانشان بنمایند. چه از آسمانی که فراز سر ایشان است، و چه
گهوارهای که در زیر پایشان گسترده، و چه از انواع معیشتها که زندهشان
میدارد، و اجلهایی که نابودشان میکند، و بیماریهایی که مایة فرسودگی
آنان میگردد، و بلاهای هولناک زمانه که پیاپی برایشان وارد میشود، و
هیچگاه خدای پاک از آفریدگان خود، پیغمبر یا کتاب یا برهان قطعی یا روشی
استوار را مضایقه نفرموده، پیامبرانی که با وجود شمار کم و داشتن دشمنان
بسیار از رسالت وحی بازنماندند. گاه از ایشان پیامبرانی بودند که اسم
پیغمبر بعد از خویش را میدانستند و یا پیغمبران پیشین آنها را
میشناختهاند. بدینگونه قرنها سپری و روزگار طی شد و پدران رفتند و دنیا
را به فرزندان خود وانهادند، تا اینکه خدای پاک محمد(ص) را برای وفای به
وعدة خویش و اکمال نبوت مبعوث فرمود، در حالی که از پیغمبران پیشین پیمان
گرفته بود، و نشانههایش آشکار، و میلادش فرخنده بود.در آن زمان ساکنان
زمین هر یک جزء مذهبی متفرق، و با خواستهایی پراکنده بودند، و به راههای
گوناگون میرفتند: گروهی خدا را همتای خلق دانسته، و گروهی در نام او تصرف
روا میداشتند یا به غیر او میپیوستند. پس پروردگار آنان را به وسیلة آن
پیامبر از گمراهی به راه راست راهبر شد، و ایشان را از جهالت رهانید.سپس
خداوند پاک دیدار خود را برای محمد(ص) برگزید و او را در جوار خویش شایسته
دید و تمایلش را به سوی خود رهنمون شد، و از بلاهایش رهانید. و روحش را
کریمانه به سوی خویش خواند ـ درود بر وی و خاندان وی باد ـ او نیز چون
پیامبران امتهای دیرین برای شما میراثی گذاشت؛ زیرا که ایشان امت خود را
وانگذاردند مگر به رهنمون راهی روشن و نشانهای معین. محمد(ص) نیز کتابی را
که از سوی پروردگارتان بر او فرود آمده بود، در میان شما نهاد؛ کتابی که
احکام حلال و حرامش در آن بیان و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخِ آن روشن شده
بود. معلوم داشته که چه کارهایی مباح است و کدامیک واجب یا حرام. خاص و
عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست. مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را
آشکار ساخته.هر مجملی را تفسیر کرده و گره هر مشکلی را گشوده است. و
نیز چیزهایی است که برای دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایی است که به
نادانستنش رخصت داده شده. احکامی است که در کتاب خدا به وجوب آن فرمان داده
شده و در سنت، آن حکم نسخ گشته و نیز احکامی است که در سنت به وجوب آن
تأکید شده ولی در کتاب به ترک آن اجازه داده شده و نیز اعمالی است که زمانش
فرا رسد واجب و چون زمانش منقضی گردد وجوبش از میان رود. و در مورد اموری
که ارتکاب آن گناه، خُرد است و مستوجب آمرزش اوست و اموری که اندک آن هم
پذیرفته میشود و هر کس اختیار دارد که بیش از آن را نیز به جای آورد.2آن حضرت در قسمتی از خطبه 33 نهجالبلاغه، بعثت پیامبر اکرم(ص) را چنین توصیف میکند:خداوند
پاک، محمد(ص) را به پیامبری فرستاد در حالی که میان عرب کسی نبود که کتابی
خوانده، یا دعوی پیامبری کرده باشد. پس محمد(ص) آنان را رهبری نمود، به
جایی که باید نشانید، و به عرصة رستگاریشان رسانید. تا احوالشان چونان
نیزههایشان استقامت پذیرفت و جای پای استوار کردند، و سنگهایی که بر آن
ایستاده بودند از لرزش بازماند. به خدا سوگند، که من از افراد سپاه او بودم
که به دشمن هجوم بردیم تا فرار کردند من نه ناتوانی نمودم و نه بیم به دل
راه دادم. اکنون در این راه هم که میروم همانند راهی است که با فرستادة
خدا(ص) رفته بودم، امروز هم باطل را برمیدرم تا چهرة حق از کنار آن آشکار
شود.مرا با قریش چه کار؟ به خدا سوگند آن زمانها که کافر بودند با
ایشان جنگیدم، اکنون هم به خاطر انحرافشان با ایشان پیکار میکنم، و
همانگونه که در زمان فرستادة خدا(ص) رویاروی آنان بودم امروز نیز مقابل
ایشانم. به خدا قسم قریش کینهای از ما ندارد جز آنکه خدا ما را بر آنان
برگزید، و آنان را در زمرة خود در آوریم، پس چنان بودند که شاعر گفته:«به
جان خودم سوگند که بامدادان پیوسته شیر خالص نوشیدی، و سرشیر و خرمای
بیهسته خوردی. ما این مقام عالی را به تو دادیم و تو مقامی نداشتی، ما
بودیم که پیرامون تو اسبان کوتاه مو و نیزهها فراهم ساختیم».3در خطبه 93 نیز در وصف سلسلة پیامبران الهی میفرماید:آنان
را در بهترین ودیعتگاه به امانت نهاد و در شریفترین قرارگاه جای داد.
آنان را از اصلاب کریم به رحمهایی پاکیزه منتقل گردانید. هرگاه یکی از
آنان از جهان رخت برمیبست دیگری برای اقامة دین خدا جای او را میگرفت. تا
کرامت نبوت از سوی خداوند پاک نصیب محمد(ص) گردید. او را از برترین معادن و
عزیزترین سرزمینها بیرون آورد؛ از درختی که پیامبرانش را از آن برآورده، و
امینان وحی خود را از آن گلچین کرده بود. عترتش بهترین عترتهاست، و
دودمانش نیکوترین دودمانها، و شجرهاش بهترین شجرههاست، در حرم روییده و
در بستان مجد و شرف بالیده است، شاخههایش بلند و میوهاش دور از دسترس،
اوست پیشوای پرهیزگاران و دیدة بینای راه یافتگان، اوست چراغ پرفروغ و شهاب
درخشان و آتشزنة فروزان. سیرتش میانهروی، آیینش رشددهنده، کلامش
جداکنندة حق از باطل، و داوریش قرین عدالت است.او را در فاصلهای از پیامبران و در دوران خطا و لغزش امتها، و در نادانی و بیخبری گرفتار فرستاد.خداوند
بر شما رحمت آورد، بر نشانههای آشکار عمل کنید راه واضح و روشن است و شما
را به بهشت میخوانند. اکنون در سرایی هستید که در آن برای کسب رضای
خداوندی آسودگی و فرصت دارید، پروندهها گشوده است، و قلمها جاری است، و
بدنها سالم، و زبانها گویاست، توبه پذیرفته، و اعمال مقبول میگردد.4امیر مؤمنان(ع) در خطبة 94 به توصیف وضعیت مردمان تا پیش از برانگیخته شدن حضرت ختمی مرتبت(ص) پرداخته، میفرماید:به
رسالتش فرستاد. در حالی که مردم گمراهانی حیرتزده، و در فتنه فرو افتاده
بودند. هوا و هوس آنان را بر خود غوطهور، و کبر و نخوت از طریق صوابشان
منحرف ساخته، جاهلیت تاریک آنان را سبکسر و در کارها متزلزل و حیران نموده
بود، رسولالله(ص) نصیحت و نیکخواهی را به حد اعلی رسانید و به راهشان آورد
و به حکمت و اندرز نیکو آنها را به راه خدا فراخواند.5آن حضرت در خطبه 95 نیز پیامبر گرامی اسلام را چنین توصیف میکند:قرارگاه
او بهترین قرارگاهها، و خاستگاه او شریفترین خاستگاههاست، در معادن
کرامت، و مهدهای پاکی و پاکدامنی دلهای نیکوکاران بدو گرایید، و توجه
چشمها به سوی او گردید. خداوند با بعثت او کینهها را مدفون ساخت، و آتش
خصومتها را خاموش نمود. میان یاران را (به خاطر ایمان) بدو الفت داد، و
میان خویشاوندان (به خاطر کفر) جدایی افکند. ذلیلان را عزیز کرد و عزیزان
را ذلیل، و حقایق را گاه به سخن آشکار نمود و گاه به خاموشی.6امام علی(ع) در خطبه 108 دنیاگریزی پیامبر اکرم(ص) را توصیف کرده، میفرماید:دنیا
را ناچیز و خرد شمرد، و بیمقدارش دانست و خوارش کرد، و دانست که خدای
تعالی دنیا را از او دور گردانید، چون حقیر بود به دیگری ارزانیش داشت. پس
به جان و دل از دنیا اعراض نمود، و خاطرة آن را در وجود خود کشت، و دوست
داشت زینتش در برابر چشمش نیاید تا مبادا از آن جامة فاخری گزیند و یا به
ماندن در آن امید بندد. پیام پروردگارش را به مردم رسانید تا آنان را
بهانهای نباشد، و امت خود را از روی نیکخواهی هشدار، و با بشارت بهشت مژده
داد و دعوت فرمود، و با تهدید از آتش ترساند.ما شجرة نبوتیم، و جایگاه
فرود آمدن رسالت، و محل آمد و شد ملائکه، و معادن علم، و چشمههای حکمت.
یار و عاشق ما منتظر رحمت خداوندی باشد، و دشمن و کینهتوز ما در انتظار
قهر خداوند.7امیر بیان، امیرمؤمنان(ع) در خطبه 234 نهجالبلاغه که به
خطبة «قاصعه (خوارکننده)» معروف شده است، در بیانی زیبا به فلسفة رنج و
ابتلاهایی که انبیای الهی(ع)، از جمله پیامبر خاتم(ص) در تبلیغ رسالت و
نبوت خود، بدانها گرفتار شدند، اشاره کرده و توضیح میدهند که چرا خداوند
پیامبران الهی را از قوت و قدرت ظاهری و سلطنت دنیایی برخوردار نساخته است:اگر
خدای پاک میخواست که هنگام برانگیختن انبیا درب گنجهای طلا، و معادن زر
ناب، و باغهای بهشتگونه را برایشان بگشاید، و پرندگان و وحوش زمین را به
فرمان ایشان درآورد انجام میداد، ولی اگر آنگونه میکرد آزمایشها را
موردی نبود و پاداش روز کیفر باطل میشد و اخبار آسمان تباه میگردید و
ثواب مبتلایان به سختی بر پذیرندگان دعوت انبیا تعلق نمیگرفت، و گروندگان
در خور ثواب نیکوکاران نمیشدند و برای اسماء و لغات مفهومی نمیماند.8ولی
خدای پاک پیغمبران خود را در تصمیمهایشان نیرو داد، و به ظاهر در دیدة
دیگران ناتوان نمود، با قناعتی که دلها و دیدگان را از بینیازی پر میکرد
و با گذشتی که چشمها و گوشها را مملو میساخت. اگر پیامبران را نیرویی
بود که کس را یارای ستیز با آنان نبود و یا عزت و جاهی که مورد ستم واقع
نمیشدند یا سلطنتی که مردم به سویشان گردن میکشیدند، و از هر سو بار سفر
بسته آهنگ ایشان مینمودند تا هیبت و شکوهشان را بنگرند، در این حال مردم
اندرزهایشان را آسانتر میپذیرفتند و در برابر آنان کمتر سرکشی میکردند،
آنگاه از وحشتی که از عظمت ظاهر انبیا بر آنها چیره میشد یا به واسطة
رغبتی که آنها را متمایل میساخت ایمان میآوردند؛ یعنی نیتهایشان خالص
نبود و اعمال نیکشان میان مؤمن حقیقی و ظاهری یکسان بود. اما خدا میخواهد
که پیروی از فرستادگان وی و تصدیقکتابهایش و فروتنی در پیشگاهش و تسلیم
در برابر فرمانش و گردن نهادن به طاعتش اموری باشد خاص او و از هرگونه
شایبهای پاک باشد، که هر چه آزمایش و امتحان بزرگتر، پاداش و ثواب آن
بیشتر است.9سرانجام در خطبة 226 شاهد شکوائیة امام علی(ع) در فراق
پیامبر اکرم(ص) هستیم؛ کلماتی که در هنگام غسل دادن و کفن کردن رسول خدا
بیان شده است:ای فرستاده خدا! پدر و مادرم به فدایت، با مرگ تو رشتهای
گسسته شد که با مرگ دیگران پاره نشود و آن رشته نبوت و اخبار غیبی و
آسمانی است.حادثة خاصی بود مصیبت تو به گونهای که آنان که به مصیبت
مرگ تو دچار شوند دیگر سوگها را از یاد بردند، و همگان یکسان در مصیبت مرگ
تو عزادار شدند، اگر ما را به شکیبایی فرمان نداده، و از زاری منع نکرده
بودی، چنان میگریستیم تا سرشکمان را به پایان رسانیم، درد جدایی تو در
رفتن درنگ میکند، و رنج و اندوه تو چون یار سوگند خوردهای همره ماست، در
سوگ تو هر چه بیتابی کنیم باز هم اندک است؛ ولی مرگ چیزی است که کس را
یارای راندن و توان دفع آن نیست، پدر و مادرم فدای تو باد؛ ما را نزد
پروردگارت یاد کن و به ما بیندیش.10پی نوشت :
1.
امام علی(ع) در خطبه 234 نهجالبلاغه (خطبه قاصعه) میفرماید: «روزگاری جز
خانهای که فرستادة خدا(ص) و خدیجه در آن میزیستند اسلام به خانة دیگر
وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. روشنایی وحی و رسالت را به چشم خود
میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم. هنگامی که وحی بر ایشان نازل میشد
صدای ناله شیطان را شنیدم، پرسیدم: ای پیامبر خدا، این صدای ناله چیست؟
فرمود: این شیطان است از اینکه او را بپرستند نومید شده است. تو هم میشنوی
هر چه من میشنوم و میبینی آنچه من میبینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی،
ولی تو وزیر منی، و به راه خیر میروی. (نهجالبلاغه، ترجمه محمدمهدی
فولادوند، ص316)
2. نهجالبلاغه، ترجمه محمد مهدی فولادوند، ص22ـ24.
3. همان، ص56ـ57.
4. همان، ص118.
5. همان، ص119.
6. همان.
7. همان، ص140.
8. ایمان مردم براساس طمع پاداش آخرت بود و در غیر این صورت جایی برای اعمال نیکو نمیماند.
9. همان، ص308ـ309.
10. همان، ص288.
منبع: ماه نامه موعود - شماره 66 /س
بعثت روز بیداری
نویسنده : احمد تمیم داری
یکی از معانی بعثت ، برانگیختن و برخیزاندن است و معنی
دیگر؛ فرستادن و زنده کردن و بیدار کردن و بیدار ماندن.محققان و مورخان
بزرگ زندگی پیامبر را از تولد تا بعثت و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت
یا شهادت بررسی می کنند.از معانی اشتقاق های دیگر بعثت بگوییم تا برگردیم به تفسیر و توضیح و تاویل بعثت.شتافتن
، برآمدن ، یکدیگر را بر کاری برانگیختن ، لشکر یا گروهی را به جایی
فرستادن ، روز بعث ، روز رستاخیز را گویند به معنی روییدن و برخاستن ، شب
بیدار ماندن.باعث از نامهای خداوند است و با عوث ظاهرا واژه ای سریانی است ، به معنی طلب باران هنگام خشکی و خشکسالی.در نهج البلاغه ، شریف رضی از گفتار پیشوای مومنان آورده است :خداوند
از میان فرزندان آدم پیامبران را برگزید و از ایشان بر وحی پیمان گرفت و
از آنان خواست امانت خویش را در تبلیغ رسالت ادا کنند.این در هنگامی
است که بیشتر مردمان عهد و پیمان الهی را دگرگون کردند و بر حق او نادان
شدند و با او شریکانی گرفتند و اهریمنان ایشان را از شناخت خداوند
بازداشتند و از بندگی خداوند جدا کردند.بنابراین در گفتار پیشوای مومنان علل بعثت پیامبران عبارت است از:1_تبدیل پیمان الهی 2_نادانی به حق خداوند 3_اتخاذ شریک با خداوند 4_بازداشته شدن از معرفت حق 5_جدایی از عبادت.وظیفه پیامبران
خداوند
رسولان خود را می فرستد و انبیای خود را گسیل می دارد تا پیمانی را که
خداوند با طبیعت و سرشت انسان بسته است ، باز پس بگیرند و نعمت فراموش شده
خداوند را به مردم یادآوری کنند.در تبلیغ رسالت با ایشان گفتگو کنند و
خردهای مدفون در خاک وجود انسان را بیرون بیاورند. پیامبران کشاورزان ارواح
و افکار مردمانند. سقراط می گفت :مادرم فرزندان را نمی آفریند بلکه ایشان را متولد می کند. من هم افکار را خلق نمی کنم.افکار را متولد می کنم.در سخن پیشوای مومنان کلام کاملتر است.گوید
پیامبران همچون کشاورزان و شخم کارانی هستند که ارواح مردمان را زیر و زبر
می کنند تا نشانه های قدرت خداوند را به آنان نشان دهند.نشانه های
قدرت الهی چیست ؟ آسمانی که بالای سر ما آفریده است و زمینی که همچون
گهواره یا مهد ماست. راههای معیشت را به ما نشان می دهند آنچنان که زنده
باشیم و زنده بمانیم.مرگها را به ما یاد آورند، مرگهایی که ما را در
این جهان فنا می کند و به جهان دیگر می برد. بر ما یاد آورند بیماری ها و
گرفتاری هایی را که ما را پیر می کنند و رویدادهایی که پیوسته به مردم روی
می آورند. خداوند در میان مخلوق های خویش سه چیز را خالی نگذاشته و رها
نکرده است :نبی مرسل ، کتاب منزل ، حجت لازم و دلیل استوار و برپا.
خداوند پیامبرانی مبعوث می کند که کمی عدد ایشان و فراوانی تکذیب کنندگان
آنان ایشان را از وظیفه هاشان دور نمی دارد.پیامبر سابق پیامبر لاحق را
معرفی می کند و پیامبر بعدی ، پیامبر قبلی را معرفی می کند و به این طریق ،
نسلها و حیات ادامه می یابد و روزگاران می گذرد.پدران می میرند و
فرزندان ، جای ایشان را می گیرند. ابوالفضل بیهقی در مقدمه کتاب خود که به
نام خود او مزین است ، 3گروه را در ساختن تاریخ بشر موثر می داند؛ سلاطین ،
فلاسفه و پیامبران ، سلطان سیاست می کند و مظهر قدرت است. فیلسوف می
اندیشد و می اندیشاند و مظهر فکرت است.پیامبر مظهر آگاهی یا نبوت است ؛
قدرت ، فکرت ، نبوت چه واژگان زیبا و عمیقی ! اما سلاطین برای دستیابی به
تخت سلطنت یکدیگر را و حتی فرزندان خود را می کشند و کور می کنند فیلسوفان
یکدیگر را تخطئه می کنند تا استقلال رای خویش را نشان دهند آنچنان که ارسطو
گفت اگرچه استادم افلاطون ، عزیز است اما حقیقت از او عزیزتر است.پس
به نقد و جرح و رد او پرداخت ؛ اما پیامبران در بعثت خویش موید یکدیگرند و
بی آن که از یکدیگر تقلید کنند یکدیگر را تایید می کنند، چون همه چنگ در
ریسمان الهی زده اند سلاطین یکدیگر را می کشند؛ تقتیل ؛ فیلسوفان یکدیگر را
رد می کنند؛ تکذیب ، پیامبران یکدیگر را پشتیبانی می کنند:تایید. بنابراین
تاریخ حاصل این سه واژه است ؛ تقتیل ، تکذیب و تایید! در قرآن کریم خداوند
فرمود ابراهیم از شیعیان نوح است و به پیامبر اسلام می گوید:از دین ابراهیم پیروی کن در حالی پاک و نژاده ای و یا آن دین پاک و نژاده است.به قول محمد جلال الدین بلخی :پیشتر
از خلقت انگورها / خورده می ها و نموده شورها در تموز گرم می بینند دی /
در شعاع شمس می بینند فی در دل انگور می را دیده اند/ در فنای محض شیئی را
دیده اند آسمان در دور ایشان جرعه نوش / آفتاب از جودشان زربفت پوش چون از
ایشان مجتمع بینی دو یار/ هم یکی باشند و هم ششصد هزار بر مثال موجها
اعدادشان / در عدد آورده باشد بادشان مفترق شد آفتاب جان ما /در درون روزن
ابدان ما تفرقه در روح حیوانی بود / نفس واحد روح انسانی بود.خداوند در قرآن فرمود:پیامبر
بدان چه خداوند بر او نازل کرده ایمان آورده است ، مومنان همگی به خداوند و
فرشتگان و کتابها و رسولان ایمان آورده اند، ما میان رسولان او فرقی نمی
گذاریم.پیامبران و مومنان گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم.بخشش تو را می طلبیم و بازگشت ما به سوی توست.اسامی رسول اسلام
مشهورترین نام پیامبر محمد است که قرآن مجید به آن ناطق است و این نام مشتق از حمد است که او بغایت ستوده گشته است.نام دیگر او احمد است که آن هم از ریشه حمد است. دیگر از نامهای او ضحوک است ، یعنی خندان.پاک
نفس بود و گاهی مطایبه و مزاح می فرمود و می گفت مزاح می کنم اما از روی
حق ، چنان که روزی زنی سالخورده را گفت پیرزنان به بهشت نخواهند رفت.پیرزن
گریست پیامبر فرمود خوش باش که همه جوان شوند، سپس به بهشت روند. پیوسته
متبسم بود؛ یعنی خندان و با مردم به رفق و مدارا و مهربانی رفتار می کرد و
می فرمود خداوند مرا امر کرده است با مردم بمدارا رفتار کنم.دیگر از نامهای او قثم (ق ث م) به معنی بخشنده و عطا کننده ، همچنین جامع جمیع صفات کمال.نام دیگر او ماحی است ؛ یعنی محو کننده زشتی ها و بدیها و کفر و نفاق و شرک.همچنین
محوکننده گناهان پیروان و مومنان چه در دنیا و چه در آخرت شفیع روز جزا!
نام دیگر او حاشر است ، یعنی مردمان در حضور با شرافت او در رستاخیز محشور
شوند.عاقبت نیز نام اوست که بعد از او پیامبری نخواهد بود. پس از بعثت کار پیامبر با بشارت و انذار و دعوت آغاز شد. 3سال
دعوت آرام و پنهان و سپس دعوت آشکار.به این واژه ها بنگرید: محمد، احمد.
بشارت ، انذار، دعوت ، رسالت ، نبوت و ولایت ! بنی امیه در تاریخهای منحرف
خود (تاریخ نویسی ) پیامبر را پیامبر جنگ معرفی کرده اند، زیرا خود پیوسته
در جنگ بودند، به قول فضل بن شاذان در کتاب الایضاح ، بدی های خود را به
پیامبر نسبت می دادند تا اعمال و رفتار ناشایسته شان توجیه پذیر باشد.پیامبر 13سال در مکه بودند و 10سال در مدینه.در آغاز بعثت پس از نزول قرآن و فرمان خداوندی به دعوت پنهانی پرداختند، پیوسته در صلح و آرامش بودند، مخالفان به جنگ می پرداختند.در ایام جوانی پیش از بعثت بنا به روایات سیره ابن هشام و ابن اسحاق در جنگ فجار شرکت کردند.اگر
کسی در مکه مظلوم واقع می شد، تنها قبیله خود آن ستمدیده باید از او دفاع
می کردند، اما در ماجرای حلف الفضول ، پیامبر با جوانمردان مکه عهد کردند
که هر کس متعلق به هر قبیله اگر بر او ستمی رود، باید از او دفاع شود.پیامبر از آغاز نوجوانی و جوانی به امین معروف شد. هر کسی امانتی نزد او می نهاد بدرستی از آن حفاظت می کرد.ازدواج پیامبر با حضرت خدیجه بنت خویلد، تحول بزرگی در تاریخ اسلام به وجود آورد.یکی از مخالفان نبوت می گفت پیامبر آغاز کار خود را با سرمایه زنی سرمایه دار بنا نهاد.این
سخن در حالتی قابل تامل است که خدیجه ثروت خود را از طریق توسعه اسلام
افزایش داده باشد، در حالی که خدیجه تمامی ثروت خود را در راه نشر اسلام از
دست داد و در ماجرای تحریم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی شعب ابی طالب برای
کمترین خوراک به مضیقه افتاد.از آغاز بعثت ، ماجراهای شگفتی پدید آمد که هر یک شایسته تحقیق دقیق و فراوان است.حدود 10سال پیش از بعثت علی ع به دنیا آمد و پیامبر نگهداری او را تکفل فرمود و خدیجه علی را همچون فرزند خود می دانست.علی پیوسته با پیامبر بود و فرمود که من و علی از نوری واحدیم و در ماجرای عقد اخوت در مدینه پیامبر علی را برادر خود اعلام کرد.ازدواج
با خدیجه ، وجود علی و نزول قرآن مهمترین حوادثی بود که در آغاز بعثت جلب
نظر می کند. پیامبر، علی ، خدیجه و قرآن عامل اساسی ظهور و پیشرفت اسلام
بوده است.طوایف قریش دعوت پیامبر را نمی پذیرفتند و می کوشیدند او را
از دعوت منصرف سازند. ابوطالب ع از پیامبر حمایت می کرد و پیامبر را از
آسیبهای مخالفان محفوظ می داشت.با بعثت پیامبر تمام معادلات سیاسی و تجاری و اجتماعی و اعتقادی مکه به هم می خورد:1-درآمد از راه فساد و فحشا و تاسیس عشرتکده ممنوع می شد2-بت پرستی ، شرک و کفر رخت بر می بست 3-افتخارات و مباهات قبیله ای بی معنی می شد.4-ضعیفان و بیچارگان مکه حمایت می شدند.5-ثروت در میان مردم توزیع می شد و اقطاب ثروت از میان می رفتند6-تساوی نژاد برقرار می گشت و هیچکس بر کسی دیگر برتری نداشت ، الا به تقوا7-یهودیان و مسیحیان برای ایجاد ارتباط با مکه باید با شاخص های جدیدی روابط برقرار می کردند.جین آلتر، محقق امریکایی در جزوه ای با عنوان دولت اسلامی (Islamic State)نوشته است حکومتهای بزرگ براساس 2سازمان بزرگ حفظ می شوند:1-سازمان های نظامی 2-سازمان های اداری وظیفه این دو سازمان این بود که منافع اقلیتی را در برابر اکثریت حفظ کنند.پیامبر منافع اکثریت را به اقلیت ترجیح داد و با طرح قانون دفاع و جهاد همه مسلمانان و مومنان را سپاهی قرار داد.وقتی منافع اکثریت در نظر آمد تمام نظامات اداری و قبیله ای و سپاهی بر هم ریخت.اکنون انواع دیگری از مقررات سپاهی و اداری (لشکری و کشوری ) باید پدید می آمد.خداوند
در قرآن فرمود به یاد بیاورید که همگی دشمن یکدیگر بودید. یادآورید
نعمتهای خداوند را که در دلهای شما الفت افکند و در اثر این نعمت برادران
یکدیگر شدید.در پرتگاه حفره آتش بودید. و خداوند همه شما را نجات داد.
این چنین است که خداوند آیات خویش را برای شما تبیین می کند، شاید هدایت
شوید.(سوره آل عمران ، آیه 103) دیگر از اعمال عظیمی که پیامبر بر پایه
تعلیمات قرآن ارائه کرد، دعوت اهل کتاب بود، یعنی مسیحیان و یهودیان و
زرتشتیان... ایشان دعوت کرد که بیایید به واژه ای مشترک که میان ما و شماست ، چنگ بزنیم :1-جز
خدای واحد، خدایی را نپرستیم 2_هیچ چیز و هیچ کس را شریک او قرار ندهیم
3_هیچ فرد یا گروهی ، فرد یا گروه دیگر را ارباب خود قرار ندهد. (آل عمران ،
64) می بینیم که پرستش خدای واحد و عدم شرک ، نتایجی دربر دارد که یکی از
آن نتایج این است که کسی ، دیگری را رب خود قرار ندهد.اساس استعمار قدیم و جدید در جوامع بشری ، ربوبیت انسان نسبت به انسان است.اقبال پاکستانی سروده است :آدم
از بی بصری بندگی آدم کردگوهری داشت ولی نذر قباد و جم کردیعنی از خوی
غلامی زسگان پست تر است من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد توحید یا
یکتاپرستی که بزرگ ترین نعمت الهی و بزرگ ترین هدیه پیامبر است ، ملزومات و
ضمایمی دارد و تنها به لقلقه زبان نیست.آثار عملی ، فردی و خانوادگی و اجتماعی و اخلاقی فراوان به دنبال دارد.برگردیم به کلید واژه های اصلی بعثت پیامبر:بعثت
= برانگیختگی درونی و بیرونی ، توحید= وحدت عبادی و وحدت اجتماعی ، نبوت =
آگاهی براساس خرد و خردمندی ، امامت = پیشوایی بر اساس هدایت ، ولایت =
دوستی و محبت که اساس آفرینش است ، عدالت = با تعریف های معین و کاربرد
مشخص ، یعنی قرار گرفتن هر امری در جایگاه خویش.ما واقعا به این واژگان معتقدیم و آنها را در عمل به کار می بریم ؟منبع: روزنامه جام جم
تاریخ و زمان بعثت
نویسنده: سید هاشم رسولى محلاتى
درباره تاریخ بعثت رسولخدا(ص)در روایات و احادیثشیعه و اهل سنت
اختلاف است و مشهور میان علماء ودانشمندان شیعه آن است که بعثت آنحضرت در
بیست وهفتم رجب سال چهلم عام الفیل بوده، چنانچه مشهور میان علماءو
محدثین اهل سنت آن است که این ماجرا در ماهمبارک رمضان آن سال انجام شده
که در شب و روز آن نیزاختلاف دارند،که برخى هفده رمضان و برخى هیجدهم و
جمعى نیز تاریخ آنرا بیست و چهارم آن ماه دانستهاند. (1) و البته در
پارهاى از روایات شیعه نیز بعثت رسولخدا(ص)درماه رمضان ذکر شده مانند
روایت عیون الاخبار صدوق(ره)کهمتن آن اینگونه است که:
وقتى شخصى به
نام فضل از امام رضا علیه السلام مىپرسدکه چرا روزه فقط در ماه مبارک
رمضان فرض شد و در سایرماهها فرض نشد؟امام علیه السلام در پاسخ او فرمود:
« لان شهر رمضان هو الشهر الذى انزل الله تعالى فیه القرآن..»
تا
آنجا که میفرماید:«...و فیه نبى محمد صلى الله علیه و آله»-یعنى بدانجهت
که ماه رمضان همان ماهى است که خداىتعالى قرآن را در آن نازل فرمود...و
همان ماهى است کهمحمد(ص)در آن به نبوت برانگیخته شد... (2) که چون مخالف
با روایات دیگر شیعه در اینباره بوده است.
مرحوم مجلسى احتمال تقیه در
آن داده،و یا فرموده که باید حمل بر برخىمعانى دیگرى جز معناى بعثت
اصطلاحى شود،زیراتاریخ بیست و هفتم ماه رجب بنظر آن مرحوم نزد علماى
امامیهمورد اتفاق و اجماع بوده و گفته است:«...و علیه اتفاقالامامیة».
و
اما نزد محدثین و علماى اهل سنت همانگونه که گفته شدمشهور همان ماه رمضان
است (3) ،اگر چه در شب و روز آناختلاف دارند،و در برابر آن نیز برخى از
ایشان دوازدهم ماهربیع الاول و یا دهم آن ماه،و برخى نیز مانند شیعهبیست و
هفتم رجب را تاریخ بعثت دانستهاند. (4) و بدین ترتیباقوال درباره تاریخ
ولادت آنحضرت بدین شرح است:
1- بیست و هفتم ماه رجب و این قول مشهور و یا مورد اتفاقعلماى شیعه و برخى از اهل سنت است (5) .
2- ماه رمضان(17 یا 18 یا 24 آن ماه)و این قول نیز مشهور نزدعامه و اهل سنت است (6) .
3- ماه ربیع الاول(دهم و یا دوازدهم آن ماه)و این قول نیز ازبرخى از اهل سنت نقل شده (7) .
و
اما مدرک این اقوال:مدرک شیعیان در این تاریخ یعنى 27 رجب،روایاتى استکه
از اهل بیت عصمت و طهارت رسیده مانند روایاتى که در کتاب شریف کافى از امام
صادق علیه السلام و فرزند بزرگوارشحضرت موسى بن جعفر علیه السلام
روایتشده،و نیز روایتى کهدر امالى شیخ(ره)از امام صادق علیه السلام نقل
شده است (8) و از آنجا که«اهل البیت ادرى بما فى البیت»گفتار
اینبزرگواران براى ما معتبرتر از امثال عبید بن عمیر و دیگران است.
و
اما اهل سنت که عموما ماه رمضان را تاریخ بعثتدانستهاند مدرک آنها در این
گفتار اجتهادى است که از چند نظرمخدوش و مورد مناقشه است،و آن اجتهاد این
است که فکرکردهاند بعثت رسولخدا توام با نزول قرآن بوده،و نزول قرآن
نیزطبق آیه کریمه:شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن... (9) در ماهمبارک
رمضان انجام شده،و با این دو مقدمه نتیجهگیرى کردهو گفتهاند:بعثت
رسولخدا در ماه رمضان بوده است،در صورتیکههر دو مقدمه و نتیجهگیرى مورد
خدشه است زیرا:
اولا-این گونه آیات که با لفظ«انزال»آمده بگفته
اهلتفسیر و لغت مربوط به نزول دفعى قرآن کریم است-چنانچه مقتضاى لغوى آن
نیز همین است-نه نزول تدریجى آن،و دراینکه نزول دفعى آن به چه صورتى بوده و
معناى آن چیست.
اقوال بسیارى وجود دارد که نقل و تحقیق در اینباره از
بحثتاریخى ما خارج است.و قول مشهور آن است که ربطى بهمسئله بعثت
رسولخدا(ص)که بگفته خود آنها بیشتر از چند آیهمعدود بر پیغمبر اکرم نازل
نشد ندارد،و مربوط استبه نزولدفعى قرآن بر بیت المعمور و یا آسمان
دنیا-چنانچه سیوطى ودیگران در ضمن چند حدیث در کتاب در المنثور و اتقان از
ابنعباس نقل کردهاند-و عبارت یکى از آن روایات که سیوطىآنرا در در
المنثور در ذیل همین آیه از ابن عباس روایت کردهاینگونه است که گفته است:
«
شهر رمضان و اللیلة المبارکة و لیلة القدر فان لیلة القدر هىاللیلة
المبارکة و هى فى رمضان،نزل القرآن جملة واحدة منالذکر الى البیت
المعمور،و هو موقع النجوم فى السماء الدنیا،حیث وقع القرآن،ثم نزل على
محمد(ص)بعد ذلکفى الامر و النهى و فى الحروب رسلا رسلا» (10) .
یعنى
ماه رمضان و شب مبارک و شب قدر که شب قدرهمان شب مبارک است که در ماه رمضان
است و قرآن در آنشب یکجا از مقام ذکر به بیت المعمور یعنى محل
وقوعستارگان در آسمان دنیا نازل شد و سپس تدریجا پس از آندر مورد امر و
نهى و جنگها بر محمد(ص)فرود آمد.
و به این مضمون حدود ده روایت از او نقل شده است.
و متن روایت دیگرى که از طریق ضحاک از ابن عباسروایت کرده چنین است:
«
نزل القرآن جملة واحده من عند الله من اللوح المحفوظ الىالسفرة الکرام
الکاتبین فى السماء الدنیا فنجمه السفرة علىجبرئیل عشرین لیلة،و نجمه
جبرئیل على النبى عشرینسنة (11) .
یعنى قرآن یکجا از نزد خداى تعالى
از لوح محفوظ بهسفیران(فرشتگان)گرامى و نویسندگان آن در آسمان دنیانازل
گردید و آن سفیران در بیستشب تدریجا آنرا برجبرئیل نازل کردند،و جبرئیل
نیز در بیستسال آنرا بررسول خدا نازل کرد.
و ثانیا-در مورد قسمت دوم
استدلال ایشان که نزول قرآن راتوام با بعثت رسولخدا(ص)دانستهاند.آن نیز
مخالف با گفتار خودشان بوده و مخدوش است،زیرا عموم مورخین و محدثین اهلسنت
معتقدند که نبوت و بعثت رسولخدا در آغاز بصورت رؤیا ودر عالم خواب بوده و
پس از گذشت مدتها که برخى آنرا ششماه و برخى سه سال و برخى کمتر و بیشتر
دانستهاند در عالمبیدارى به آنحضرت وحى شد و جبرئیل بر آن بزرگوار نازل
گردیدو قرآن را آورد.
و این جزء نخستین حدیثهاى صحیح بخارى است که ازعایشه نقل کرده که گوید:
اول
ما بدىء به رسول الله(ص)من الوحى الرؤیا الصادقهفى النوم و کان لا یرى
رویا الا جاءت مثل فلق الصبح،ثمحبب الیه الخلاء فکان یخلو بغار حراء
فیتحنث فیه اللیالىذوات العدد قبل ان ینزع الى اهله و یتزود لذلک،ثم
یرجعالى خدیجه فیتزود لمثلها،حتى جائه الحق و هو فى غارحراء،فجاءه الملک
فقال:اقرا...
و البته ما در آینده روى این حدیث و ترجمه آن مشروحا
بحثخواهیم کرد،و این مطلب را تذکر خواهیم داد که در این حدیثجاى این
سئوال هست که آیا عایشه این حدیث را از چه کسىنقل کرده و آیا گوینده حدیث
رسولخدا(ص)بوده یا دیگرى،زیرا خود عایشه که در هنگام نبوت رسولخدا(ص)هنوز
بدنیانیامده بود و قاعدتا این روایت را از دیگرى نقل کرده است،ولى در اینجا
از او نام نبرده...!
مگر اینکه بگویند:این اجتهاد و نظریه خود ایشان
بوده کهدر اینباره اظهار کردهاند که در اینصورت این روایتخود عایشهاست و
نظریه او است که در اینباره اظهار داشته و از باب حجیتروایتخارج شده و
مانند نظرات دیگر میشود که لابد براىامثال بخارى که کتاب خود را با امثال
آن افتتاح و آغاز کردهحجیت داشته...و بهر صورت پاسخ این سئوال را باید
آنهابدهند!
ولى این مطلب بخوبى از این حدیث معلوم میشود که میاننزول
وحى بر رسول خدا و نزول قرآن فاصله زیادى وجود داشته وتوام با یکدیگر نبوده
و در نهایه ابن اثیر در ماده«جزء»در ذیلحدیث«الرؤیا الصالحة جزء من
سبعین جزء من النبوة» (12) آمده است که گوید:
« و کان فى اول الامر یرى الوحى فى المنام و دام کذلک نصفسنة،ثم راى الملک فى الیقظة». (13)
و نظیر این گفتار را سیوطى در کتاب اتقان ذکر کرده (14) .
و
بلکه برخى از ایشان فاصله میان بعثت رسولخدا(ص)ونزول قرآن را چنانچه گفتیم
سه سال دانسته و به این مطلبتصریح کردهاند،که یکى از آنها روایت زیر است
که ابن کثیرآنرا صحیح و معتبر دانسته و آن روایت امام احمد بن حنبل استکه
بسند خود از شعبى روایت کرده که گوید:
ان رسول الله(ص)نزلت علیه
النبوة و هو ابن اربعین سنة،فقرن بنبوته اسرافیل ثلاث سنین،فکان یعلمه
الکلمة و الشىءو لم ینزل القرآن،فلما مضت ثلاث سنین قرن بنبوته
جبرئیل،فنزل القرآن على لسانه عشرین سنة،عشرا بمکة و عشرابالمدینة،فمات و
هو ابن ثلاث و ستین سنة (15) .
و نظیر همین گفتار از دیگران نیز نقل شده (16) .
و
البته ما اکنون در مقام بحث کیفیت نزول قرآن کریم ونزول دفعى و تدریجى و
تاریخ نزول و بحثهاى دیگرى که مربوطبه نزول قرآن است نیستیم،و اساسا آن
بحثها از بحث تاریخى ماخارج است،و مرحوم علامه طباطبائى و دیگران در
اینبارهتحقیق و قلمفرسائى کردهاند که میتوانید به کتاب المیزان وکتابهاى
دیگر مراجعه نمائید (17) و تنها در صدد پاسخگوئى به این استدلال بودیم که
بعثت رسولخدا(ص)مقارن با نزول قرآن نبودهو از این راه نمیتوان تاریخ بعثت
رسولخدا(ص)را بدست آورد.
پىنوشت:
1- بحار الانوار ج 18 ص 190 و سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 393.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام ص 361.بحار الانوار ج 18 ص 190.
3- سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 392.
4- بحار الانوار ج 18 ص 190 و ص 204-205 سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 392.
5- بحار الانوار ج 18 ص 190 و تاریخ الخمیس ج 1 ص 280 و 281.
6 و 7 - سیرة النبویة ابن کثیر ص 392.
8- بحار الانوار ج 18 ص 189 و 190.
9-
سوره بقره آیه 185،البته آیات دیگرى هم مانند آیهانا انزلناه فى لیلة
القدروانا انزلناه فى لیلة مبارکهدرباره تاریخ نزول قرآن وجود دارد ولى
صراحتى درمورد نزول آن در ماه رمضان ندارد...
10- در المنثور ج 1 ص 189.
11- الاتقان ج 1 ص 69.
12- خواب خوب جزئى از هفتاد جزء نبوت است.
13- در آغاز کار وحى را در خواب میدید و این جریان ششماه طول کشید،سپسفرشته را در بیدارى مشاهده کرد...
14- الاتقان ج 1 ص 70-71.
15- سیره نبویه ابن کثیر ج 1 ص 388.
16- الصحیح من السیرة ج 1 ص 194.
17- المیزان ج 2 ص 12-28.
منبع: درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام
بعثت از دیدگاه امام خمینی (ره)
بزرگترین حادثه عالم
زمان ها خودشان هیچ مزیتی
ندارند بعضی بر بعضی، زمان یک موجود ساری متحرک است و متعین و هیچ فرقی ما
بین قطعه ای با قطعه ای دیگر نیست. شرافت زمان ها یا نحوست زمان ها به
واسطه قضایائی است که در آنها واقع می شود. اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه
حادثه ای است که در آن زمان واقع می شود، باید عرض کنم که روز بعثت رسول
اکرم(ص) در سرتاسر دهر " من الازل الی الابد" روزی شریفتر از آن نیست، برای
اینکه حادثه ای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده است . حوادث بسیار
بزرگی در دنیا اتفاق افتاده است. بعثت انبیا بزرگ، انبیاء اولوالعزم و
بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه ای بزرگتر از رسول اکرم در عالم
وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثه ای بزرگتر از بعثت او هم نیست.
بعثتی که بعثت رسول ختمی است و بزرگترین شخصیت های عالم امکان و بزرگترین
قوانین الهی، و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را
بزرگ کرده است و شریف، و همچو روزی ما دیگر درازل و ابد نداریم و نخواهیم
داشت.
تزکیه نفوس
اول آیه ای که به رسول اکرم (ص)
به حسب روایات و تواریخ وارد شده است ، آیه " اقرا باسم ربک" است و این
آیه اولین آیه ای است که به حسب نقل، جبرئیل بر رسول اکرم خوانده است و از
اول به قرائت و به تعلم دعوت شده است " اقرا باسم ربک الذی خلق" و در همین
سوره است که " ان الانسان لیطغی ان راه استغنی" این سوره اولین مورد وحی
(است) و دراولین نزول وحی این آیه دراین سوره وارد شده است که " کلا ان
الانسان لیطغی ان راه استغنی" معلوم می شود که طغیان و طاغوت بودن از اموری
است که در راس اموراست. و برای طاغوت زدائی باید تعلیم کتاب و حکمت و تعلم
کتاب و حکمت کرد و تزکیه کرد. انسان اینطوری است، وضع روحی همه انسان ها
اینطور است که تا یک استغنائی پیدا می کند طغیان می کنند.
(آدمی)
استغنای مالی که پیدا می کند به حسب همان مقدار طغیان پیدا می کند، استغنای
علمی که پیدا می کند به همان مقدار طغیان می کند، مقام که پیدا می کند به
مقدار طغیان می کند، مقام که پیدا می کند به مقداری که مقام پیدا کرده است
طغیان می کند. فرعون را که خدای تبارک وتعالی می گوید طاغی است ، برای همین
است که مقام پیدا کرده بود و انگیزه الهی در او نبود و این مقام او را به
طغیان کشیده بود. کسانی که چیزهائی که مربوط به دنیاست آنها را بدون تزکیه
نفس پیدا می کنند، اینها هر چه پیدا بکنند طغیانشان زیادتر خواهد شد و وبال
این مال و این منال و این مقام و این جاه و این مسند از چیزهایی است که
موجب گرفتاری های انسان است در اینجا و بیشتر در آنجا .
انگیزه بعثت
این است که ما را از این طغیان ها نجات دهد و ما خودمان را تزکیه کنیم،
نفوس خودمان را صفا دهیم و نفوس خودمان را ازاین ظلمات نجات بدهیم. اگر این
توفیق برای همگان حاصل شد ، دنیا یک نوری می شود نظیر نور قرآن و جلوه نور
حق.
تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست،
اختلافاتی که بین قدرتمندان هست ریشه اش همان طغیانی است که در نفس هست
ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون
قانع نمی شود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز می شود، تجاوز که شد
اختلاف حاصل می شود و این فرق نمی کند. از آن مرتبه نازلش طغیان است تا آن
مرتبه عالی آن. از مرتبه نازلی که در یک روستا بین افراد اختلاف حاصل می
شود ، ریشه اش همین طغیان است تا مرتبه بالاتر و هر چه بالاتر برود طغیان
زیادتر می شود. فرعونی که طغیان کرد و" انا ربکم الاعلی" گفت، این انگیزه
در همه است فقط در فرعون نیست . اگر انسان را سر خود بگذارند" انا ربکم
الاعلی" خواهد گفت:
انگیزه بعثت این است که این نفوس سرکش را این نفوس
طاغی و یاغی را از آن سرکشی و از آن طغیان و از آن یاغیگری نجات دهد و
تزکیه کند نفوس را.
همه اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه
نشده است. غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را تا به واسطه تزکیه، هم
تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر چنانچه تزکیه بشوند طغیان پیش
نمی آید. کسی که تزکیه کرد خود را هیچ گاه خودش را مستغنی نمی داند " ان
الانسان لیطغی ان راه استغنی" وقتی که خودش را می بیند و برای خودش مقام
قائل است وبرای خودش عظمت قائل است این خودبینی اسباب طغیان است.
اختلافاتی
که بین هم بشر هست، اختلافاتی که بر سر دنیا بین همه بشر هست این اختلافات
ریشه اش طغیانی است که در نفس هاست و گرفتاریی است که انسان در گرفتاری به
خود دارد و به هواهای نفسانیه. اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت
بشود ، این اختلافات برداشته می شود.
تحول عرفانی در جهان
مساله
مبعث و ماهیت آن و برکاتش چیزی نیست که بتوان با زبان های الکن ما از آن
ذکری کرد و به قدری ابعاد آن زیاد است و جهات معنوی و مادی آن زیاد است که
گمان ندارم حتی بتوان حول آن صحبتی کرد.
مساله بعثت یک تحول علمی-
عرفانی در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه های خشک یونانی را که به دست یونانی
ها تحقق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، مبدل کرد به یک عرفان عینی و
یک شهود واقعی برای ارباب شهود...
اگر کسی سیر کند در فلسفه های قبل
ازاسلام و فلسفه های بعد از اسلام و خصوصاً قرن های آخر و عرفای قبل از
اسلام و آن کسانی که در هندوستان و امثال آن یک همچو مسائلی داشتند، و
عرفای بعد از اسلام که به تعلم اسلام در این امر وارد شده اند، می فهمد که
چه تحولی بعد (از آن ) حاصل شده است. در صورتی که عرفای بزرگ اسلام هم راجل
هستند در کشف حقایق قرآن. لسان قرآن که از برکات بعثت، از برکات بزرگ بعثت
رسول خداست، لسانی است که سهل و ممتنع است. بسیاری شاید گمان کنند که قرآن
را می توانند بهفمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است. بسیاری از ارباب
معرفت و ارباب فلسفه گمان می کنند که قرآن را می توانند بفهمند، برای اینکه
آن بعدی که برای آنها جلوه کرده است و آن بعدی که درپس این ابعاد است ،
برای آنها معلوم نشده است. قرآن دارای ابعادی است که تا رسول اکرم صلی الله
علیه و اله و سلم مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب ،
نازل نشده بود از آنجا ، و با آن جلوه نزولی اش در قلب رسول خدا جلوه
نکرده بود، برای احدی از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود بعد از آنکه اتصال
پیدا کرد مقام مقدس نبوی ولی اعظم با مبدأ فیض به آن اندازه ای که قبل
اتصال بود، قرآن را نازلتاً و منزلتاً کسب کرد. در قلب مبارکش جلوه کرد و
با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جاری شد.
قرآنی که الان در
دست ماست ، نازله هفتم قرآن است و این از برکات بعثت است و همین نازله هفتم
آنچنان تحولی در عرفان اسلامی، درعرفان جهانی بوجود آورد که اهل معرفت شمه
ای از آن را می دانند و همه ابعاد آن و جمیع ابعاد آن برای بشر( هنوز)
معلوم نشده است و معلوم نیست معلوم شود. و این از برکات بعثت است اینقدری
که معرفت برای اهل معرفت حاصل شده است. این ازنازله کتاب خداست به وسیله
نزول بر قلب رسول الله که آن هم از اسرار بزرگ است. کیفیت وحی از اموری است
که غیر از خود رسول خدا و کسانی که در خلوت با رسول خدا بودند ، یا اینکه
از او الهام گرفته اند کسی آنرا نمی تواند بفهمد و لهذا هر وقت خواستند
معرفی هم بکنند با زبان ما عامی ها معرفی کردند، چنانچه خدای تبارک و تعالی
با زبان آن بشرعامی خودش را با شتر معرفی می کند، با آسمان معرفی می کند،
با زمین معرفی می کند، با خلق امثال اینها، برای این است که بیان قاصر است
از اینکه آن مطالبی که هست ادا بشود و تا آن حدی که بیان می توانسته اداکند
قرآن ادا کرده است و هیچ کتاب معرفتی ادا نکرده است، آنهایی که ادا کردند
به تبع قرآن ادا کردند.
اگر قرآن نبود باب معرفت الله بسته بود الی
الابد، و آن فلسفه یونانی یک باب دیگری است که در محل خودش بسیار ارجمند
است برای اینکه با استدلال ثابت می کند، نه معرفت حاصل می شود، وجود خدای
تبارک و تعالی از باب دلیل اثبات می شود و معرفت غیر اثبات وجود است و قرآن
آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقه های متعارف و طریقه های بلکه
گاهی نازل تر از آن و هم پرده دیگرش عرفان قرآن است که آن را... در هیچ
کتابی نمی یابید، حتی در کتب عرفانی اسلامی که متحول شده است و با عرفان
قبل از اسلام بسیار فرق دارد. و تعبیرات قرآنی غیر از آنی است که آنها
دارند.
یک نحوه دیگری هست، یک لطایف دیگری در قرآن هست و اینها همه از
برکات بعثت است و برکات بعثت آن مقداری که در معنویات هست ، در مادیات ظاهر
نشده است، لکن آن مقداری هم که در مادیات ظاهر شده است ، قبل از اسلام
نبوده است. اتصال معنویت به مادیت و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از
خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است.
رفع ظلم
بعثت
رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم
بتوانند با قدرت های بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند. بعثت برای این است
که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام
اینها را از ظلمت ها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور
بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نورعمل بیاورد، ظلمت ظلم را به
کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه
او را به ما فهمانده است. فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر
هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفریق نداشته باشند.
ختم نبوت
انبیاء
سلف هم کشف داشتند و هم بسط، اما نه بطوراطلاق بلکه فی الجمله. اگر چه در
این معنی مختلف بودند؛ چنانچه اولوالعزم ها، کشف و بسط حقایق را بیشتر
داشتند و وجود نازنین احمدی(ص) که کشف تام و بسط تمام و تام داشت، خاتم شد و
خاتم پیامبران گردید؛ یعنی به آن نحوی که ممکن است حقیقت کشف شود، برای
حضرت محمد(ص) کشف بود و به آن قدری که ممکن است حقایق بسط شود برای حضرت
بسط نمود. لذا دیگر ممکن نیست کشف و بسط ، اَتـَم ازاین باشد تا نبوت دیگری
حاصل آید.
بعثت ، غدیر و مهدویت
نیمنگاهی به سه مؤلفه مبنایی انسجام اسلامی
چکیدهدر نوشتار حاضر، ابتدا رابطه بعثت و مهدویت و حکومت
عدل جهانی امام عصر(عج) در ضمن آیه اظهار (هو الذی ارسل رسوله بالهدی...)
بحث و بررسی شده و سپس حلقه اتصال (غدیر) میان بعثت و مهدویت و رابطه آن با
بعثت و حکومت جهانی امام مهدی در ضمن آیات شریفه وعد (وعد الله الذین
آمنوا منکم...) و اکمال (الیوم اکملت لکم دینکم...) پژوهیده شده است. با
روشن شدن زوایای مختلف بحث، نقش حساس و رابطه منطقی بعثت، غدیر، مهدویت و
حکومت جهانی تبیین شده است.واژههای کلیدی: بعثت، مهدویت، اظهار، خلافت، ولایت، تمکین.مقدمه
به
نظر میرسد دین اسلام از میان ادیان دیگر دارای سه مرحله اساسی، مرحله
آغاز، مرحله کمال و مرحله پیروزی است. اولین مرحله با «بعثت» پیامبر
اعظم(ص) شروع شد و در حدود 23سال طول کشید. مرحله دوم نیز با «ولایت» حضرت
علی(ع) شروع شده و تا ظهور حضرت حجت(عج) ادامه مییابد. بالاخره مرحله سوم
با «ظهور امام عصر» آغاز میشود و در دوران حکومت ایشان به پیروزی نهایی
میرسد. در قرآن آیاتی وجود دارد که به هر سه مرحله اشاره دارد. ما در
موضوع مقاله (بعثت، غدیر، مهدویت و حکومت جهانی از دیدگاه اهلسنت)
میکوشیم آیاتی را که با سه مرحله مذکور ارتباط دارد، یعنی آیه اظهار و آیه
وعد و بالاخره آیه ولایت را در این عرصه بررسی کنیم.بعثت و مهدویت و ارتباط میان آنها
آیه اظهار
هوالذی أرسل رسوله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون؛[1] او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها چیره و غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند. در
آیه مذکور سه سؤال عمده است که باید پاسخ داده شود. سؤال نخست: مرجع ضمیر
(هاء) در «لیظهره» به چه چیزی بر میگردد؟ به پیامبر یا به دین حق؟[2] سؤال
دوم: چیرگی به چه معناست؟ آیا به معنای تسلط یافتن به وسیله حجت و برهان
است یا به وسیله غلبه و پیروزی؟[3] سؤال سوم: این چیرگی به دست چه کسی و در
چه زمانی تحقق مییابد؟ آیا توسط حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان یا به وسیله
امام مهدی(ع) در آخرالزمان؟[4]در پاسخ به سؤال نخست میگوییم: احتمال دوم (برگشت ضمیر به دین حق) به چندین وجه درست است.وجه
اول: ظهور و سیاق آیه دلالت دارد که ضمیر (هاء) به «دین حق» باز میگردد،
زیرا در آیه قبل خداوند میفرماید: «مشرکان میخواهند نور خدا را با دهان
خود خاموش کنند، ولی خداوند جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر
چند کافران ناخشنود باشند.»[5] نوری که کفار و مشرکان میخواهند آن را
خاموش کنند، جز اسلام و دین حق چیزدیگری نیست. مفسر بزرگ اهلسنت، محمدعلی
الصابوری، نیز به این نکته اشاره میکند و میگوید: «یطفئوا نورالله أراد
به نور الاسلام... .[6] بنابراین، خداوند در آیه مورد بحث به آنها پاسخ
میدهد که اسلام نه تنها از بین نمیرود، بلکه بر همه ادیان غالب میآید.
خداوند به پیامبر و امت او مژده و بشارت میدهد که عاقبت، پیروزی و غلبه با
آنهاست. پس به قرینه سیاق، اتمام نور یعنی چیرگی اسلام و همین غلبه و
چیرگی باعث میشود که مشرکان خشمگین باشند.علاوه بر این، در نزد خداوند
دین اسلام مهم است که پیامبر اکرم(ص) برای تبلیغ و ترویج آن مبعوث به
رسالت شدهاند. واقعیت این است که اسلام هدف پیامبراکرم(ص) است. لذا باید
در آیه مورد بحث چیرگی اسلام مطرح باشد.وجه دوم: اکثر مفسران اهلسنت ضمیر (هاء) را به دین حق و اسلام برگرداندهاند[7] و ما هم در صدد بیان نظر اکثر اهلسنت هستیم.وجه
سوم: وجود روایات و اقوال علمای اهلسنت[8] درباره آیه در حق حضرت مهدی(ع)
است. در نتیجه باید ضمیر (هاء) را به دین حق برگردانیم، چرا که توسط آن
حضرت بر سایر ادیان غلبه مییابد. بنابراین، اسلام است که بر سایر ادیان
مستولی میشود.درپاسخ به سؤال دوم میگوییم: به نظر میرسد این چیرگی به وسیله غلبه و پیروزی باشد. فخر رازی این مطلب را مطرح کرده و میگوید: بدان
که چیرگی بر دیگری، یا با حجت و برهان یا با فراوانی و زیادی و یا با غلبه
و پیروزی است، و چون بشارت الهی مربوط به آینده است نه حال، و از طرف
دیگر، آشکار شدن این دین با حجت و برهان در تمام زمانها معلوم است،
بنابراین باید چیرگی به معنای برتری اسلام با غلبه باشد.[9]البته غلبه
جزئی و مقطعی اسلام بر دیگر ادیان در زمان پیامبر اکرم(ص) محقق شده و
بهترین دلیل بر آن، پرداخت جزیه از طرف پیروان ادیان دیگر به مسلمانان است.
این بیانگر قدرت و شوکت اسلام در آن دوران است، ولی متأسفانه آنان که
دیروز به مسلمانان جزیه میپرداختند، امروز حتی به مقدسات ما دست تجاوز
دراز کرده و از هر سو ما را در محاصره و فشار گرفتهاند. این در حالی است
که تلاشها و برنامه های تبلیغی دیگر ادیان، بسیار گسترده و فراگیرشده است.
اگر براین باوریم که قرآن کریم شایسته امروز و فرداهاست، چگونه میتوانیم
پیروزی اسلام را بر دیگر ادیان با اوضاع کنونی، تطبیق دهیم؟ در حالی که
مسلمانان از هر سو در محاصره و حلقه تنگ نظامها، سیاستهای گوناگون و
فشارهای فزاینده قرار گرفتهاند، منتظر تحقق آن بشارت الهی هستند تا شوکت و
عظمت اسلام بر جهان مستولی گردد.در تفسیر ابنجزی چنین آمده است: «و
چیرگی آن یعنی آن را بالاترین و نیرومندترین دینها قرار داد تا مشرق و مغرب
را فراگیرد.»[10] این همان روایتی است که گروهی از مفسران از ابوهریره نقل
کردهاند[11] (و در نظر اهلسنت معتبر است). در کتاب درالمنثور چنین آمده
است: سعیدبن منصور و ابنالمنذر و بیهقی در کتاب سنن خود از جابر، درباره
«لیظهره علی الدین کله» روایت کردهاند که گفت: این واقع نخواهد شد مگر
اینکه فقط اسلام پیروانی داشته باشد نه یهودی و نه مسیحی.[12] قرطبی
میگوید: سدی نیز گفته است: این اظهار دین، به هنگام خروج مهدی(ع) است که
کسی نمیماند جز اینکه پیرو اسلام شود.[13] در همین زمینه، مقدادبن اسود
میگوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: لایبقی علی ظهر الارض بیت مدر
و لاوبر الاّ أدخله الله (علیهم) کلمة الاسلام، ]إمّا[ بعزٍّ عزیز و ]امّا
[بذلّ ذلیل، ]امّا [تعزّهم فیجعلهم من أهلها فیعزوا به، و اما یذلّهم
فیدینون له؛[14] در روی زمین هیچ خانه خشت و گلی و خیمه مویین نمیماند
مگر اینکه خداوند آیین اسلام را در آن خانه وارد میکند یا با عزت و
سربلندی یا با ذلت و خواری؛ یا اسلام را میپذیرند و خداوند آنها را سربلند
میگرداند یا به ناچار در برابر اسلام سر تعظیم فرود میآورند. بنابراین، نتیجه میگیریم اسلام با پیروزی و غلبه بر جهان مستولی میگردد.در
پاسخ به سؤال سوم میگوییم: با توجه به اقوال تابعین، احتمال دوم (چیرگی و
غلبه به وسیله امام مهدی در آخرالزمان) درست به نظر میرسد. قرطبی
میگوید: سدی گفته است: این اظهار دین، به هنگام خروج مهدی است که کسی
نمیماند جز اینکه پیرو اسلام شود.[15] سعیدبن جبیر درباره آیه «لیظهره علی
الدین کله ولوکره المشرکون» میگوید: ایشان مهدی از اولاد فاطمه است.[16] در تفسیر قرطبی چنین آمده است: فروی
أن جمیع ملوک الدنیا کلها اربعة مؤمنان وکافران فالمؤمنان سلیمان بن داود و
اسکندر والکافران نمرود و بختنصر و سیملکها من هذه الامة خامس لقوله تعالی
لیظهره علی الدین کله و هو المهدی؛[17] روایت شده است که پادشاهان
دنیا چهار نفر بودند: دو نفر مؤمن و دو نفر کافر. آن دو مؤمن سلیمانبن
داود و اسکندر بودند و دو کافر نمرود و بختنصر بودند. به زودی پنجمی نیز از
امت محمد(ص) به دلیل آیه «لیظهره علی الدین کله» مالک این دنیا میشود و
او مهدی است. روایات بسیاری در کتب حدیثی اهلسنت وجود دارد مبنی بر
اینکه حضرت مهدی(ع) از فرزندان پیامبر(ص) است و در آخرالزمان زمین را پر از
عدل و داد میکند، کما اینکه قبل از او پر از ظلم و جور شده است.[18]
علاوه بر اینها میگوییم: امکان ندارد این غلبه و پیروزی توسط حضرت عیسی(ع)
باشد ـچنانکه برخی معتقدندـ زیرا ما اعتقاد داریم که پیامبر اکرم(ص)
آخرین نبی و افضل آنها و نیز مهیمن بر سایر انبیاست. آیا معقول است که حضرت
عیسی(ع) بیاید و دین اسلام را کامل کند و به اتمام برساند و آن را بر سایر
ادیان غلبه بدهد، در حالی که پیامبر اسلام آخرین نبی و افضل آنها باشد! ما
میگوییم و ادله هم آن را ثابت کردهاند که اسلام توسط یکی از جانشینان
پیامبر و از فرزندان ایشان ـ حضرت مهدی(ع)ـ بر سایر ادیان غلبه مییابد و
هیچ محذوری هم پیش نمیآید، زیرا جانشینان حافظ و کامل کننده اسلاماند؛
همان اسلامی که پیامبر اکرم برای آن مبعوث شدند. ابنجوزی درباره نماز
خواندن حضرت عیسی(ع) پشت سر حضرت مهدی(عج) میگوید: اگر حضرت مهدی پشت سر
حضرت عیسی(ع) نماز بخواند، به دو دلیل جائز نیست: یکی اینکه نماز خواندن
ایشان پشت سر حضرت عیسی(ع) او را از امامت خارج و مأموم و تابع خواهد کرد.
دوم اینکه پیامبر(ص) فرمود: «لانبی بعدی» و همه شرایع بعد از پیامبر نسخ
شده است. حال اگر مهدی(عج) پشت سر عیسی(ع) نماز بخواند، حدیث مذکور مورد
شبهه قرار میگیرد.[19] همین استدلال نیز در اینجا مطرح است. بنابراین غلبه
و پیروزی بر سایر ادیان در آخرالزمان توسط فرزند پیامبراکرم(ص) حضرت
مهدی(عج) و به کمک حضرت عیسی تحقق میپذیرد.نتیجهگیری
1. سنت خداوند و هدف نهایی بعثت بر این قرار گرفته است که دین اسلام بر دیگر ادیان غالب و چیره شود. 2. این غلبه و چیرگی در زمان پیامبر(ص) و پس از آن تا به حال به طور کامل تحقق نیافته است.3. این چیرگی در آخرالزمان به دست امام عصر(عج) محقق خواهد شد. * غدیر و رابطه آن با بعثت و مهدویتاسلام
که آورنده آن پیامبر اکرم(ص) بوده است و به دست امام مهدی بر سایر ادیان
چیره میشود، باید به دلیل آیه وعد (... ولیمکّننّ لهم دینهم الّذی ارتضی
لهم ...)[20] قبل از این غلبه، کامل شده و به مقام رضایت خداوند رسیده
باشد. حال سؤال این است این دین کی و در کجا کامل شد و به رضایت خداوند
رسید؟ با روشن شدن پاسخ این سؤال، حلقه اتصال میان بعثت و مهدویت و حکومت
جهانی امام مهدی، جایگاه واقعی خود را باز مییابد و مثلث بعثت، غدیر و
حکومت جهانی امام مهدی معیّن و کامل میشود. برای اینکه این مطلب روشن شود،
اندکی در مورد آیه وعد و سپس در مورد آیه اکمال بحث خواهیم کرد.آیه وعد
وعد
اللّه الّذین آمنوا منکم وعملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما
استخلف الّذین من قبلهم ولیمکّننّ لهم دینهم الّذی ارتضی لهم ولیبدّلنّهم
من بعد خوفهم أمناً یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً ومن کفر بعد ذلک فأولئک هم
الفاسقون؛[21] خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته
انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد،
همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را
که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت
و آرامش مبدل میکند، آنچنان که تنها مرا میپرستند و چیزی را شریک من
نخواهند ساخت. کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقاناند.در این
آیه خداوند مردم (امت پیامبر) را مورد خطاب قرار داده است و کسانی را که
ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند (الّذین آمنوا منکم وعملوا
الصّالحات) و نیز تنها او را میپرستند و چیزی را شریک او قرار نمیدهند
(یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً)[22] به سه چیز مژده میدهد.خلافت روی زمین
اولین
مژدهای که به آنها میدهد این است که «لیستخلفنّهم فی الأرض»؛ قطعاً آنان
را خلیفه و حکمران روی زمین خواهد کرد، همانگونه که به پیشینیان آنها
خلافت روی زمین را بخشید. در این زمینه ثوبان از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل
میکند: پیامبراکرم(ص) فرمودند: خداوند زمین را یکجا برای من جمع کرد و من
مشرق و مغرب آن را دیدم و دیدم که امت در آینده نزدیک مالک آن میشود.[23] آلوسی در مورد این مینویسد: اگر
بگوییم همه اینها (غلبه اسلام و مسلمانان) به دست مؤمنان در حوزه و در
دوران (حکومت) مهدی(ع) و هنگام نزول عیسی(ع) تحقق میپذیرد، پس نیازی نیست
به چیزهایی که قبلاً ذکر کردیم.[24] طبری میگوید: لیورثنهم الله أرض
المشرکین من العرب والعجم، فیجعلهم ملوکها وساستها.[25] در خصوص الارض نیز
معظم مفسران اهلسنت میگویند: الارض بر عمومیت زمین دلالت دارد و نمیتوان
آن را به زمین مکه یا مدینه محدود دانست.[26] با توجه به این ویژگی دو
مطلب زیر به دست میآید:1. این خلافت جهانی خواهد بود و به منطقهای اختصاص نخواهد داشت.2. بدیهی است که چنین خلافت و حکومتی تا به حال به وجود نیامده است. تمکین دین مرضی
دومین
مژدهای که به آنها میدهد این است که ...ولیمکّننّ لهم دینهم الّذی ارتضی
لهم...؛ دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد
ساخت. در خصوص ماهیت این دین میان مفسران اختلافی وجود ندارد و همگی
اتفاق دارند که دین مرضی به دلیل آیه ...الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت
علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دینًا...[27] همان اسلام است که ثابت و
مستقر شده و بر سایر ادیان غلبه مییابد.[28] با توجه به این ویژگی چندین
مطلب به دست میآید.1. با توجه به اینکه اسلام در اواخر عمر شریف
پیامبر(ص) کامل شد و به حد رضایت پروردگار رسید، چون همه مفسران اتفاقنظر
دارند که سوره مائده از آخرین سورههایی است که بر پیامبر(ص) نازل شده است،
برخی شأن نزولهایی[29] که برای آیه ذکر شدهاند از اعتبار ساقط میشوند.2.
با توجه به ویژگی ثبات و استقرار و نیز گستردگی اسلام و غلبه آن بر سایر
ادیان، برخی احتمالات از قبیل جزئی، محدود و مقطعی دانستن این خلافت، باطل
میشود. 3. غلبه اسلام بر سایر ادیان صرفاً به معنای فتح ممالک و جزیه
دادن پیروان دیگر مذاهب به مسلمانان نیست تا برخی بگویند این فتوحات و
پرداخت جزیه تا حدودی در زمان پیامبر اکرم(ص) و خلفا به دست آمده، بلکه به
این معناست که تنها اسلام پیروانی داشته باشد و بس. (این بحث در ضمن تفسیر
آیه اظهار گذشت.) 4. غلبه اسلام بر سایر ادیان به دلیل آیه «لیظهره علی
الدین کله ولوکره المشرکون[30] و به اعتقاد فریقین، در دوران امام
مهدی(عج) محقق خواهد شد. رفع خوف و ایجاد امنیت
سومین
مژدهای که خداوند به مؤمنان میدهد این است که ترسشان را به امنیت و
آرامش مبدل میکند: ...ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً.... با توجه به
ویژگی تمکین (ثبات و استقرار و نیز گستردگی اسلام و غلبه آن بر سایر ادیان)
شأن نزولی که از سوی برخی برای آیه ذکر شده است که امنیت مورد نظر در آیه
در زمان خلفای چهارگانه متحقق شده است،[31] شأن نزول درستی نخواهد بود.
علاوه بر این، در زمان هیچ کدام از این خلفا امنیت وجود نداشته است. در
زمان امام صادق(ع) گویا برخی از عامه نیز گمان میکردند که آیه در مورد
خلفا اربعه است. لذا فضل در خصوص این مطلب از امام جعفر صادق(ع) سؤال کرد و
ایشان در جواب به وی فرمودند: ...متی کان الدین الذی إرتضاه الله
ورسوله متمکناً بإنتشار الأمر فی الامة وذهاب الخوف من قلوبها وإرتفاع الشک
من صدورها فی عهد واحد من هؤلاء وفی عهد علی علیه السلام مع إرتداد
المسلمین والفتن التی کانت تثور فی أیامهم والحروب التی کانت تنشب بین
الکفار وبینهم؛[32] ...چه زمانی دین مرضی خدا و رسول تثبیت شده است و
امر آن انتشار یافته و خوف و شک از قلوب وسینههای مردم در عهد یکی از آن
سه خلیفه و در عهد علی(ع) با ارتداد مردم بیرون رفته است؟ چه فتنههایی که
در ایام آنها برانگیخته شد و چه جنگهایی به آنها نسبت داده شده است که بین
آنان وکفار واقع شد. آیا با توجه این اختلافها و جنگها میتوان گفت: امنیت مورد نظر آیه در زمان صحابه متحقق شده بود؟ نتیجهگیری
1.
مورد خطاب در آیه عموم مسلماناناند و به کسانی که ایمان آورده و کارهای
شایسته انجام دادهاند و تنها او را میپرستند و چیزی را شریک او قرار
نمیدهند، سه چیز ـخلافت روی زمین، تمکین دین مرضی و رفع خوف و امنیت
کاملـ مژده داده شده است. 2. اسلام در اواخر عمر شریف پیامبر به حد
رضایت پروردگار رسید بنابراین، برخی از شأن نزولها که مصداق آیه را قبل از
آن میداند مردود است. 3. با توجه به ویژگی ثبات و استقرار و نیز
گستردگی اسلام و غلبه آن بر سایر ادیان، برخی احتمالات از قبیل محدود و
مقطعی دانستن این خلافت، باطل میشود.4. غلبه اسلام بر سایر ادیان به این معناست که فقط اسلام پیروانی داشته باشد و بس.5. غلبه اسلام بر سایر ادیان، به اعتقاد فریقین، در زمان حکومت حضرت حجت متحقق خواهد شد.6. قبل از غلبه و چیرگی، اسلام باید کامل شده و به حد رضایت خداوند رسیده باشد. آیه اکمال
...الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دینًا...؛امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام گرداندم و اسلام را به عنوان دین برای شما برگزیدم.پس
از روشن شدن این مطلب که اسلام پیش از غلبه و چیرگی باید در مرحله قبل
کامل شده و به حد رضایت خداوند رسیده باشد، نوبت به این سؤال میرسد که
اسلام کی و کجا کامل شد و به حد رضایت خداوند رسید. پس از روشن شدن این
مطلب، به حلقه مفقوده و اتصال (غدیر) بین بعثت و مهدویت خواهیم رسید.در
پاسخ به سؤال مذکور میگوییم: به اعتقاد بزرگان اهلسنت، اسلام در غدیر به
وسیله اعلان ولایت حضرت امیر، علی(ع)، کامل شد و به حد رضایت خداوند رسید.ابنمردویه(م410ق)،
چندین روایت از ابوسعید خدری، ابوهریره و مجاهد میآورد که آیه اکمال در
غدیر در شأن حضرت امیرالمؤمنین(ع) نازل شده است. [33] حاکم حسکانی(مقرن5)
پنج روایت از ابوهریره، ابوسعید خدری و ابنعباس ذکر میکند که آیه اکمال
در غدیر درباره ولایت حضرت علی(ع) نازل گردیده است. [34]سیوطی(م611ق)
از ابنمردویه و ابنعساکر روایت آورده که ابوسعید خدری گفته است: آیه
اکمال در غدیر بعد از انتصاب علی(ع) به ولایت و خلافت نازل شده است. وی
همچنین از ابوهریره نقل میکند که آیه در غدیر خم در روز هجده ذیالحجه
نازل شده است.[35] ابنکثیر(م744ق) و جمالالدین قاسمی(م944ق) روایاتی را
از ابنمردویه از طریق هارون عبدی و ابوهریره آوردهاند و میگویند: آیه
اکمال در غدیر نازل شده است.[36]سبط ابنجوزی که معتقد است آیه اکمال
دو بار نازل شده است، یک بار در عرفه و بار دیگر در غدیر، میگوید: آیه در
هر دو مرتبط به ولایت امام علی(ع) است.[37] قندوزی حنفی(م1294ق) در ینابیع
المودة آورده است: بعد اینکه پیامبر اعظم(ص)، حضرت علی(ع) را در غدیر خم به
ولایت منصوب کردند، آیه اکمال نازل شد.[38]با توجه به اقوال بزرگان
اهلسنت مبنی بر اینکه آیه درباره ولایت امام علی(ع) در غدیر نازل شده است،
روشن میشود که اسلام در غدیر با نصب امام علی(ع) به ولایت کامل شد و به
رضایت خداوند رسید. بنابراین، پاسخ سؤال مذکور مشخص میگردد و حلقه اتصال
بین بعثت و مهدویت نیز معیّن میشود و به این ترتیب، مثلث بعثت، غدیر و
مهدویت و حکومت جهانی کامل میشود. نتیجه گیری نهایی
پیامبراکرم(ص)
اسلام را آورد و 23سال به تبلیغ آن پرداخت. اسلام در اواخر عمر شریف
پیامبر به وسیله اعلان ولایت حضرت علی(ع) (پس از تعیین جانشین برای
پیامبر(ص)) کامل شد و به حد رضایت پروردگار رسید و در آخرالزمان به وسیله
مهدی فاطمه(ع) بر همه ادیان غالب و چیره میگردد. پی نوشت :
1. توبه: 33؛ صف: 9.
2.
زادالمسیر فی علم التفسیر، الامام أبیالفرج جمالالدین محمدالجوزی،
تحقیق: محمدبن عبدالرحمن عبدالله، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، ج3،
ص290.
3. تفسیر کبیر فخر رازی، ج16، ص40.
4. زادالمسیر، ابنجوزی، ج3، ص290.
5. توبه: 32.
6. صفوة التفاسیر، محمدعلی الصابوری، دارالقرآن الکریم، بیروت، بیتا, ج1، ص532.
7.
الجامع لاحکام القرآن، لأبی عبدالله محمدبن أحمد الأنصاری القرطبی، دار
احیاء التراث العربی، بیروت، 1405ق، ج11, ص48؛ الکشاف, زمخشری, ج4, ص99؛
أحکام القرآن, جصاص، ج5 ص334؛ تفسیر ابنجزی, ص252؛ الدرالمنثورفی
التفسیربالمأثور، جلالالدین عبدالرحمنبن ابیبکر السیوطی، دارالمعرفة
للطباعة والنشر والتوزیع، بیتا, ج4، ص175 و دیگر مفسران... .
8. تفسیر
قرطبی, ج8, ص121 و ج11 ص48؛ تفسیر فخر رازی، ج16، ص40؛ نور الابصار فی
مناقب ال بیت النبی المختار، مؤمنبن حسن مؤمن شبلبنحی، دارالحیل بیروت،
1409ق، ص228؛ البیان فی اخبار صاحب الزمان، الحافظ ابیعبدالله محمدبن
یوسف الکنجی الشافعی، مؤسسة النشرالاسلامی، 1417ق, باب 25, ص156.
9. تفسیر کبیر, فخر رازی, ج16, ص40.
10. التسهیل لعلوم التنزیل، ابنجزی الغرناطی الکلبی، دارالکتاب العربی، 1403ق، ص252.
11. تفسیر طبری, ج، 14 ص215، شماره 16645؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ج16, ص40؛ تفسیر قرطبی ج8, ص121؛ در المنثور, ج4, ص176
12. در المنثور, ج4 ص175
13. تفسیر قرطبی، ج8، ص121؛ تفسیر کبیر، ج16، ص40.
14. مستدرک حاکم، ج4، ص476، ح 8324.
15. تفسیر طبری، ج14، ص215، شماره 166455؛ تفسیر کبیر، ج16، ص40؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص121؛ درالمنثور، ج4، ص176.
16. البیان فی اخبار صاحب الزمان, باب 25,156.
17.
تفسیر قرطبی, ج11, ص48. البته راوی حدیث ابنعباس است؛ عقد الدرر فی اخبار
المنتظر، یوسفبن یحیی مقدسی شافعی، تحقیق: دکتر عبدالفتاح محمدالحلو،
انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1416ق, ص40.
18. فرائد فوائد الفکر فی
الامام المهدی المنتظر، مرعیبن یوسف المقدسی الحنبلی، تحقیق: شیخ سامی
الغریری، موسسه معارف اسلامی، 1421ق, ص61 ـ 64؛ عقد الدرر فی اخبار صاحب
المنتظر, 46ـ 41؛ الصواعق المحرقة, ج2, ص162؛ مسند احمد، احمدبن حنبل، دار
صادر بیروت، بیتا, ج3, ص28.
19. تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، بیروت، مؤسسة اهلالبیت، 1401ق, ص364.
20.
به اجماع مفسران اهلسنت، تمکین به معنای ثبات و غلبه است. ر.ک: تفسیر
مقاتلبن سلیمان، تحقیق احمد فرید، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ق، ج2،
ص424؛ جامع البیان عن تأویل ای القرآن، محمد إبن جریر الطبری، بیروت،
دارالفکر، 1415ق, ج18، ص211؛ تفسیر السمرقندی، أبواللیث السمرقندی، تحقیق:
دکتر محمود مطرجی، بیروت، دارالفکر، بیتا، ج2، ص521؛ تفسیر ابن زمنین، أبی
عبدالله محمدبن عبداللهبن أبی زمنین، ج3، ص242؛ تفسیر الثعلبی،
الثعلبی، تحقیق: ابی محمدبن عاشور، دار احیاء التراث العربی، 1422ق، ج7،
ص114؛ تفسیر السمعانی، السمعانی، تحقیق: یاسربن ابراهیم و غنیمبن عباسبن
غنیم، ریاض، دار الوطن، 1418ق، ج3، ص544 ـ 545؛ تفسیر البغوی، البغوی،
تحقیق خالد عبدالرحمان العک، دار المعرفة، ج3، ص354؛ تفسیر النسفی،
ابیالبرکات عبداللهبن احمدبن محمود النسفی، بیجا، بیتا، ج3، ص154؛
تفسیر الرازی، الرازی، ج24، ص26 و33؛ تفسیر العزبن عبد السلام، الإمام عز
الدین عبدالعزیزبن عبدالسلام السلمی الدمشقی الشافعی، تحقیق: دکتر
عبداللهبن ابراهیم الوهبی، بیروت، دار ابنحزم، 1416ق، ج2، ص409؛ تفسیر
القرطبی، القرطبی، ج12، ص300؛ تفسیر البیضاوی، البیضاوی، بیروت، دار الفکر،
بیتا، ج4، ص198؛ تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، الفیروز آبادی، دار
الکتب العلمیة، بیتا، ص298؛ تفسیر الجلالین، المحلی، السیوطی، تحقیق مروان
سوار، دار المعرفة للطباعة و النشر و التوزیع، بیتا، ص467؛ تفسیر أبی
السعود المسمی ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، أبی السعود
محمدبن محمد العمادی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج6، ص191؛
فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، محمدبن
علیبن محمد الشوکانی، عالم الکتب، بیتا، ج4، ص47؛ أضواء البیان،
الشنقیطی، تحقیق مکتب البحوث و الدراسات، بیروت، دار الفکر للطباعة والنشر،
1415ق، ج5, ص553ـ554.
21. نور: 55.
22. قرآن چنین مقامی را (یعنی
عدم ارتکاب هرگونه شرک از سوی انبیا) مقام عصمت میشمارد و رسیدن به آن را
در پرتو لطف الهی میسر میداند: زاد المسیر, ابن الجوزی، ج4، ص172.
بنابراین میگوییم: صرفاً معصومان دارای این چنین مقامی خواهند بود.
23. المصنف, ابن ابیشیبه, ج7, ص421؛ صحیح ابن حبان, ج15, ص109و ج16, ص221.
24. روح المعانی، الآلوسی، بیجا، بیتا, ج17, ص104.
25. جامع البیان، إبنجریر الطبری، ج18، ص211.
26.
همان، ج18، ص211؛ تفسیر الواحدی، الواحدی، ج2، ص768؛ تفسیر البغوی،
البغوی، ج3، ص353؛ تفسیر النسفی، النسفی، ج3، ص154؛ أحکام القرآن، ابن
العربی، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، دار الفکر للطباعة والنشر، بیتا، ج3،
ص412 ـ 413؛ تفسیر القرطبی، القرطبی، ج12، ص298 ـ 299؛ التسهیل لعلوم
التنزیل، الغرناطی الکلبی، ج3، ص71؛ تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، ج3، ص311؛
فتح القدیر، الشوکانی، ج4، ص47؛ تفسیر الآلوسی، الآلوسی، ج17، ص104. و... .
27. مائده : 3.
28.
تفسیر مقاتلبن سلیمان، مقاتلبن سلیمان، ج2، ص424؛ جامع البیان، إبنجریر
الطبری، ج18، ص211؛ تفسیر السمرقندی، أبو اللیث السمرقندی، ج2، ص521؛
تفسیر ابن زمنین، أبی عبدالله محمدبن عبداللهبن أبی زمنین، ج3، ص242؛
تفسیر الثعلبی، الثعلبی، ج7، ص114؛ تفسیر السمعانی، السمعانی، ج3، ص544 ـ
545؛ تفسیر البغوی، البغوی، ج3، ص354؛ تفسیر النسفی، النسفی، ج3، ص154؛
تفسیر الرازی، الرازی، ج24، ص26 و33؛ تفسیر العزبن عبد السلام، الإمام عز
الدین عبدالعزیزبن عبد السلام السلمی الدمشقی الشافعی، ج2، ص409؛ تفسیر
القرطبی، القرطبی، ج12، ص300؛ تفسیر البیضاوی، البیضاوی، ج4، ص198؛ تنویر
المقباس من تفسیر ابن عباس، الفیروز آبادی، ص298؛ تفسیر الجلالین، المحلی،
السیوطی، ص467؛ تفسیر أبی السعود، أبی السعود، ج6، ص191؛ فتح القدیر،
الشوکانی، ج4، ص47؛ أضواء البیان، الشنقیطی، ج5, ص553 ـ 554.
29. مثلاً
اینکه آیه در مکه و یا در اوایل هجرت در مدینه درباره صحابه نازل شده است.
جامع البیان، إبنجریر الطبری، ج18، ص212؛ تفسیر ثعلبی, ج7, ص115؛ احکام
القرآن, ابنالعربی, ج3, ص409؛ تفسیر ابن کثیر, ج3, ص312ـ313؛ الدر
المنثور, جلالالدین السیوطی, ج5, ص55.
30. توبه: 33.
31. تفسیر القرطبی, القرطبی, ج12, ص297 .
32. التفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، تهران، مکتبة الصدر، 1416, ج3, ص444ـ445.
33. نک: مناقب علیبن ابیطالب، الامام ابی بکر احمدبن موسی لبن مردویه, ص231ـ233.
34.
نک: شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی، تحقیق: الشیخ محمدباقر المحمودی،
مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، 1411ق, ج1,
ص200ـ208.
35. درالمنثور, سیوطی, ج3, ص16ـ17.
36. نک: تفسیر القرآن
العظیم، ابنکثیر، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، دار المعرفة للطباعة
والنشر والتوزیع، 1412ق, ج2,ص15؛ محاسن التأویل, ج4, ص33. هر چند برخی از
اهلسنت آنها را ضعیف دانسته و یا از مفتریات شیعه شناختهاند, اما این
دیدگاه مبنای علمی ندارد؛ چون افرادی که در سلسله سند این روایات آمدهاند,
از نظر رجال شناسان اهلسنت توثیق شدهاند. به طور نمونه، علامه امینی
تکتک رجال سندها را بر اساس موازین اهلسنت بررسی و توثیق کرده است: ر.ک:
الغدیر, ج1, ص294ـ298.
37. نک: تذکرة الخواص، ص37.
38. نک: ینابیع المودة، سلیمانبن ابراهیم القندوزی، تحقیق: سیدجمال اشرف، دارالاسوة، 1416ق, ج1, ص343 و347.
منبع: سایت حوزه