در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

تو کجایی تا شوم من چاکرت؟


تو کجایی تا شوم من چاکرت؟
تو کجایی تا شوم من چاکرت؟


 

نویسنده: مهدی نساجی




 
چه فرقی بین خدایی که ما در ذهن داریم و خدای واقعی وجود دارد

روان شناسان و فیلسوفان معرفت می گویند شرط لازم برای شناخت اشیا طبقه بندی آنهاست. طبقه بندی اشیا به معنای تعیین حد و مرز بین آنهاست. اگراین گونه باشد، ذهن انسان قادر به شناخت خداوند نخواهد بود؛ چرا که خداوند حد ومرزی ندارد پس نمی تواند درطبقه بندی های ذهن بگنجد. این نکته در آموزه های دینی هم به طرق گوناگون بیان شده است.



امام باقر(ع) می گویند:«حتی دقیق ترین توصیف های اندیشه بشر از خداوند، ساخته و مخلوق ذهن خود بشراست؛ پس نمی تواند حکایت گر خالق(1) باشد.»
ایشان همچنین می فرمایند: تفکر درباره چگونگی خدا جز حیرانی حاصلی نخواهد داشت.(2)امام صادق (ع) می فرماید:خداوند «چگونگی» ندارد تا بتوان درباره چگونگی او سخن گفت.(3)نه تنها تفکر درباره ذات خدا در حد توان ذهن بشر نیست؛ بلکه ذهن بشر از درک صفات ذات خداوند همچون علم و حیات ناتوان است. چرا که صفات پروردگار نیز همچون ذات او نامحدودند. استدلال برعدم توانایی ذهن برای درک خداوند و صفات ذات او یک استدلال عقلی است و استدلال های عقلی، همگانی و بدون استثنا هستند. بنابراین حتی پیامبران هم از ادراک ذات حق ناتوانند. همین است که رسول خدا همنوا با دیگر بندگان، رو به خدا می کند و می گوید:«ما عرفناک حق معرفتک(4): ما بندگان را یارای شناخت ذات تو نیست.»
چگونه باید خدا را شناخت؟
حال که سخن از چیستی و چگونگی خدا ممنوع است، سوال این است که چگونه باید خدا را شناخت ؟ در مباحث فلسفه ذهن و دین و همچنین بعضی روایات شیعه، پاسخ هایی فلسفی برای این پرسش موجود است.
در عرفان نظری هم تلاش شده است که نوعی خداشناسی عرفانی ارائه شود. هدف من از این نوشتار طرح وبحث این دو روش نیست؛ چه اینکه عموم مردمان نه فیلسوفند و نه عارف؛ ولی آنان هم در جست وجوی خدایند. راه سومی هست که عوام نیزاز آن بهره می برند، هرچند عوامانه نیست؛ راهی که خدا را همین نزدیکی ها، درهمین خانه و مدرسه و دانشگاه و کوچه و بازار به ما نشان می دهد. رهیافتی به معرفت خدا که همگانی است ولی مصون از اوهام ذهن است.
جستجوی خدا
راه سوم، یافتن خدا از طریق «اضطرار» است. دراین راه، انسان براساس توانایی های ذهن خود، پی به وجود ذات و صفات پروردگار نمی برد، بلکه برعکس این «ناتوانی های» اوست که او را به خداوند رهنمون می شود. این راه همان راهی است که صادق آل محمد(ص)، به آن کس که در جست وجوی خدا بود و حیران به سوی آن امام آمده بود، پیشنهاد کرد. امام صادق(ع) به او لحظاتی از اضطرارش را یادآور شد که بی پناه در حال غرق شدن در میانه دریا بود.امام (ع) به او گفت که درآن لحظه که هیچ امیدی به توانمندنی های خودت نداشتی ونیز امیدت از هر امکان کمک بیرونی ای بریده شده بود، آیا تو جهت به سوی موجودی متعالی جلب نشد؟پاسخ آن شخص مثبت بود.امام (ع) گفت:«آن همان خدای توست.»(5)
ناچاری و گرفتاری
«اضطرار» یعنی انسان نه امیدی به خود دارد و نه امیدی به اسباب و وسایل بیرونی برایش باقی مانده است. اضطرار یعنی فرو ریختن تکیه گاه های درون وبیرون و هنگامی که این دو تکیه گاه فرو ریخت، اسمای الهی برای انسان جلوه گر می شود. اضطرار و ناچاری و گرفتاری برای همگان پیش می آید. برای یکی فقر و تنگدستی است، دیگری بیمار و درمانده است، سومی آبرویش حراج می شود، چهارمی گرفتار مشکل خانوادگی است و پنجمی دریک حادثه حاصل همه عمر خود را از دست رفته می بیند. انسان دراین گرفتاری ها و واماندگی هاست که خدا را می شناسد و دست به دامن او می زند. خداشناسی از طریق اضطرار در حقیقت «خدایابی» است. خداوند خود به این روش در قرآن کریم اشاره می کند:«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء»(6) او از ما می پرسد که آن کیست که در انتهای خط، آنگاه که همه امیدها قطع شده، ایستاده است؟
رسول خدا(ص) نیز همین اضطرارها و واماندگی ها را نشانه وجود خدا می داند. او از ناتوانی های خود شرمنده نیست؛ بلکه آن را نعمتی از سوی خدا برای خود می داند تا از آن فرصتی برای خدا باوری بسازد. برهمین اساس است که رسول خدا با صدای بلند می گوید که «الفقر فخری»(7) یعنی افتخار می کنم که ناتوانم که همین ناتوانی هایم مرا به سوی خدایم رهنمون است، که اگر ناتوان نبودم، طغیان می کردم: «کلا ان الانسان لیطقی ان رءاه استغنی»(8)
البته صرف درماندگی و اضطرار، انسان را به وجود پروردگار و صفات کمالش رهنمون نمی شود. چه اینکه بسیاری بوده اند که فقر وبیچارگی اضطرار و اضطراب کشیده اند و در آخر، نه تنها پای در راه بندگی ننهاده اند که کفران نعمت کرده اند.
دلیلش آن است که در سختی ها و درماندگی ها به ریشه ها توجه نکرده اند وحتی در آن لحظه که تکیه گاه فروریخته اند، باز هم نگاهشان به پایین بوده است و سری بالا نکرده اند تا خدا را بیابند.
به همین دلیل است که حسین (ع) در دعای عرفه از خدای خود می خواهد که او را مسلط بر اضطرارها و اضطراب هایش قرار دهد، تا بدان که درماندگی و گرفتاری های زندگی، راهی برای رهایی از غیر خداست ؛«الهی اوقفنی علی مراکز اضطراری».(9)بسیارند کسانی که پریشانی ها واضطراب ها و بلاها، زمین گیرشان می کند و به در و دیوارشان می زند و در نهایت حاصلی جز افسردگی ندارند. به زمین و زمان ناسزا می گویند و بر آشفتگی هایشان می افزایند. در مقابل، انسان آگاه و هوشمند در همان سختی ها و گرفتاری ها، سری بالا می کند و دست مهربان خدا را می بیند که به استقبال او آمده است.
انسان مضطر، نه تنها اصل وجود خدا را می یابد، بلکه بسته به اینکه احتیاجش چیست و کجا درمانده شده، اسما و صفات الهی براو تجلی می کند. آن کس که حیات و زندگی اش به خطر افتاده است، می یابد که پروردگار او «حی» است و نوای «یا حی» سر می دهد. گرسنگان خدایشان را «رزاق» می یابند. عاجزان متوسل به اسم «یا صبور» می شوند و بیماران «یا شافی» می گویند. آنان که در خطر رسوایی اند. زبان حالشان «یا ستار»است و ...
امام علی (ع) و خدایابی
علی (ع) در مناجات خود که مردمان آن را «مناجات امیرالمومنین (ع) (10) می شناسند، اضطرارها و درماندگی هایش را مرور می کند و هریک از آنها را دلیلی بر صفتی از صفات کمال پروردگارش می یابد. امیر مؤمنان (ع)، دراین مناجات، خدا را راحت تر از همیشه به ما می شناساند. مناجات حضرت امیر (ع)، درس خداشناسی یا بهتر بگوییم، درس «خدایابی» است. علی دراین مناجات به ما می آموزد که لازم نیست حکیم و فیلسوف و عارف باشی تا خدا را بیابی.
حتی لازم نیست کار و زندگی ات را رها کنی و به دنبال خدا بگردی. اتفاقاً باید در وسط میدان زندگی باشی تا به نقطه ضعف هایت پی ببری و همین درماندگی هایت دلیل وجود ذات و اسمای الهی شود. وگرنه آنکه گوشه ای نشسته و باری از زندگی به دوش نگرفته است که متوجه اضطرارهای خود نمی شود، این شخص خداشناسی اش هم جز بافته های ذهن او نیست. خدای علی، خدای کوچه و بازاراست ولی کوچه بازاری نیست. علی دراین مناجات می گوید:
مولای مولای، انت القوی وانا الضعیف وهل یرحم الضعیف الا القوی؟
مولای مولای، انت الباقی و انا الفانی و هل یرحم الفانی الا الباقی؟
مولای مولای، انت الرزاق و انا المرزوق وهل یرحم المرزوق الاالرزاق؟
مولای مولای،......
منابع:
1-بحارالانوار،جلد 69ص 239 ؛ح23.
2-اصول کافی، کتاب توحید، بخش منع سخن از چیستی خدا.
3-اصول کافی، کتاب توحید، بخش کلیات.
4-مرآت العقول، ج8، ص 149.
5-توحید صدوق.
6-قرآن کریم ،سوره نمل ،آیه 62.
7-مستدرک الوسایل، ج11،ص 173،باب 4.
8-قرآن کریم ،سوره علق، آیه 6.
9-دعای عرفه، مفاتیح الجنان.
10-مناجات حضرت امیرالمومنین (ع)، مفاتیح الجنان.
نشریه همشهری مثبت، شماره مسلسل 182.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد