در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

ویژه نامه میلاد امیران کربلا









اللهم عجل لولیک الفرج

آقا جان تبریک عرض میکنم عیدی ما یادت نره



ارتباط حضرت مهدی (عج) با امام حسین (ع)
نویسنده:سید صادق سید نژاد


طلیعه

از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاکنون همواره دو جریان حقّ و باطل به موازات هم پیش‏رفته و کره خاک هیچ‏گاه از مصاف این دو جریان خالی نبوده است. پیروان هر یک از حق‏مداران گذشته، همواره بسترسازان حق‏گرایان آینده بوده‏اند و حق گرایان آینده تداوم‏بخشان راه حق‏پرستان گذشته. وضعیت باطل‏پیشه‏گان و دور افتادگان از صراط مستقیم نیز بر همین منوال بوده است.در این میان ارتباط حجتهای الهی در تداوم ‏بخشیدن به مسیر صحیح هدایت و سعادت بشر بسیار عمیق‏تر و محکم‏تر بوده است؛ چرا که هر نبیّ و ولیّ الهی با در نظر گرفتن شرایط عصری که در آن به سر می‏برد راه انبیا و اولیای الهی پیش از خود را تداوم می‏بخشد. به عبارت دیگر همه انبیا و اولیای الهی چراغهای نورانی هدایتند؛ منتهی هر کدام متناسب با شرایط زمانی و مکانی خود به نور افشانی می‏پردازند.
در فرهنگ اسلامی ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان جانشینان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همگی نور واحدند و هدف مشترکی را دنبال می‏کنند. وجود هر یک از آنان همانند یک مشعل روشن یا عَلَم سرافراز، مسیر صحیح و کامل هدایت را به بندگان خدا نشان می‏دهند و آنان را از گرفتار شدن به ضلالت و گمراهی باز می‏دارند. با این همه ارتباط و پیوستگی بعضی از آنها با همدیگر از ویژگی و خصوصیتی برخوردار است که از بررسی این گونه از پیوندها می‏توان با مراحل گوناگون چگونگی تداوم مبارزه حقّ و باطل و سرنوشت نهایی این مبارزات و همینطور با بخشی از ریزه‏کاریهای دقیق سنتهای الهی و روند تحقق نهایی اهداف حیات بخش انبیا و اولیای الهی آشنا شد.
بدون تردید پیوستگی و ارتباط امام حسین علیه السلام با آخرین حجت الهی حضرت بقیة‏اللّه‏ عجل الله فرجه بسیار بارز و در خور تعمّق است؛ چرا که با بررسی ابعاد مختلف پیوند این دو حجّت الهی به‏خوبی چگونگی فراهم شدن بستر حاکمیّت احکام و ارزشهای الهی در سرتا سر عالم مشخص می‏شود. این نوشته در پی آن است که برخی از پیوستگیهای حضرت سیدالشهداءعلیه السلام با موعود بزرگ جهانی حضرت مهدی علیه السلام را روشن سازد.

الف) امام مهدی عجل الله فرجه از تبار امام حسین علیه السلام

در مجموعه روایات منقول از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهارعلیه السلام بارها تصریح شده است که منجی عالم بشریت حضرت مهدی علیه السلام از نسل امام حسین علیه السلام است. از جمله روایت شده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در یکی از روزهای آخر عمر مبارکشان در حالی که دست‏شان را به شانه امام حسین علیه السلام گذاشته بودند خطاب به دختر بزرگوارشان حضرت زهرا علیه السلام فرمودند:
مهدی این امت از نسل این فرزندم است. دنیا به پایان نخواهد رسید مگر این‏که مردی از اولاد حسین علیه السلام قیام کرده جهان را باعدل و داد پر سازد...1ایشان در جای دیگر در ضمن معرفی ائمه اطهار علیهم السلام می‏فرمایند:
امامان بعد از من دوازده نفرند که نُه نفر از آنها از تبار فرزندم حسین علیه السلام است که نهمین نفرشان قائم است این دوازده تن اهل بیت و عترت من هستند. گوشت آنها گوشت من و خون آنها از خون من است.2
امیر مؤمنان علی‏بن‏ابی‏طالب علیه السلام روزی به حضرت اباعبداللّه ‏علیه السلام فرمودند: نهمین فرزند تو ای حسین، قائم آل‏محمّد صلی الله علیه و آله است او دین خدا را آشکار ساخته و عدالت را در سرتاسر زمین حاکمیّت خواهد بخشید...3در این باره خود امام حسین علیه السلام نیز می‏فرمایند: نهمین فرزند من، قائم به حقّ است خداوند به وسیله او زمین مرده را دوباره زنده خواهد ساخت و دین را حاکمیّت خواهد بخشید. او حق را برخلاف میل مشرکان و دشمنان احقاق خواهد کرد.4

ب) تحقق اهداف عاشورا با قیام مهدی علیه السلام

امام حسین علیه السلام با هدف زنده ساختن احکام قرآن و سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از بین بردن بدعتهایی که در نتیجه حاکمیت بنی امیّه در دین ایجاد شده بود قیام کردند و در طول مسیر مدینه تا کربلا ضمن اشاره به انگیزه قیام شان فرمودند:من به منظور ایجاد اصلاح در امّت جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام کرده‏ام می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدّم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و پدرم علی‏بن‏ابی‏طالب علیه السلام عمل می‏کنم.5آن حضرت در نامه‏ای به بزرگان قبایل بصره تصریح می‏کنند:من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت می‏کنم. در شرایطی که اکنون ما زندگی می‏کنیم سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله از بین رفته و به جای آن بدعت و احکام و ارزشهای غیر اسلامی نشسته است مرا بپذیرید و به یاری من برخیزید. شما را به راه ارشاد و رستگاری هدایت خواهم کرد.6از مجموعه سخنان امام حسین علیه السلام اهداف والای نهضت عاشورا به ‏خوبی روشن می‏شود که احیای قرآن، احیای سنت نبوی و سیره علوی، از بین بردن کج‏رویها، حاکم ساختن حق، حاکمیّت بخشیدن به حق‏پرستان، از بین بردن سلطه استبدادی حکومت ستمگران، تأمین قسط و عدل در عرصه‏های اجتماعی و اقتصادی و... از جمله آنهاست.
از طرف دیگر وقتی اهداف قیام منجی عالم بشریت و ویژگیهای حکومت جهانی آن حضرت را مورد بررسی قرار می‏دهیم همین اهداف و انگیزه‏ها حتی با تعابیر مشابه با تعابیر به ‏کار رفته در مورد نهضت حسینی قابل مشاهده است.
حضرت علی بن ابیطالبعلیه السلام در توصیف سیره حکومتی امام مهدی علیه السلام می‏فرمایند:
هنگامی که دیگران هوای نفس را بر هدایت مقدم بدارند او [مهدی موعود علیه السلام] امیال نفسانی را به هدایت بر می‏گرداند و در شرایطی که دیگران قرآن را با رأی خود تفسیر و تأویل خواهند کرد او آراء و عقاید را به قرآن باز می‏گرداند. او به مردم نشان خواهد داد که چگونه می‏توان به سیره نیکوی عدالت رفتار کرد و او تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوی را زنده خواهد ساخت.7
امام باقر علیه السلام در روایتی می‏فرمایند: قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله مردم را به سوی کتاب خدا، سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و بیزاری از دشمنان آنان دعوت خواهد کرد. 8
امام صادق علیه السلام می‏فرمایند: حضرت مهدی علیه السلام تمام بدعتهای ایجاد شده در دین را در سرتاسر جهان از بین خواهد برد و در مقابل، تک‏تک سنتهای نبوی را به اجرا در خواهد آورد.9آن حضرت در جای دیگر ضمن تصریح به این حقیقت که امام مهدی علیه السلام بر طبق سیره و روش رسول اکرم صلی الله علیه و آله عمل خواهد کرد؛ درباره اصلاحات انجام شده توسط آن حضرت چنین می‏فرماید:
قائم آل محمّد صلی الله علیهم به همان شیوه‏ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفتار می‏کردند رفتار خواهد کرد آنچه از نشانه و ارزشها و شیوه‏های جاهلیت که باقی مانده‏اند از میان برمی‏دارد و پس از ریشه کن کردن بدعتها احکام اسلام را از نو حاکمیّت می‏بخشد.10
امام صادق علیه السلام در زمینه نوع قضاوت و داوری و برخورد آن حضرت با ظلم و ستم نیز می‏فرمایند: چون قائم ما قیام کنند در بین مردم به عدالت داوری خواهند کرد و در زمان او بساط ستم و بیداد از روی زمین جمع خواهد شد و راهها امن شده... و هر صاحب حقّی به حقّ خود دست خواهد یافت و احکام و ارزشهای حیات‏بخش دینی در سرتاسر جامعه حاکمیّت پیدا خواهد کرد.11نتیجه آن که علاوه بر مشترک بودن اهداف نهضت عاشورا با قیام امام مهدی علیه السلام در زمان حکومت جهانی حضرت ولی عصر علیه السلام بذرها و نهالهای غرس شده در جریان قیام کربلا به بار خواهد نشست و به برکت آن، جهان پر از عدل و داد خواهد شد و تمام اهداف انبیای الهی از آدم تا خاتم تحقق خواهد یافت و بشر طعم واقعی صلح و امنیّت و سعادت را خواهد چشید.

ج) مهدی علیه السلام منتقم خون امام حسین علیه السلام

یکی از القاب حضرت مهدی علیه السلام منتقم است. در توضیح علّت برگزیده شدن این لقب بر آن حضرت مطالب زیادی در سخنان اهل بیت علیهم السلام وارد شده است. از جمله در روایتی که از امام محمّدباقر علیه السلام نقل شده، وقتی از آن حضرت سؤال می‏کنند که چرا فقط به آخرین حجّت الهی قائم گفته می‏شود؟ آن حضرت در پاسخ می‏فرمایند:
چون در آن ساعتی که دشمنان، جدّم امام حسین علیه السلام را به قتل رساندند فرشتگان با ناراحتی در حالی که ناله سرداده بودند عرض کردند پروردگارا! آیا از کسانی که برگزیده و فرزند برگزیده تو را ناجوانمردانه شهید کردند در می‏گذری؟ در جواب آنها خداوند به آنان وحی فرستاد که: ای فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلالم از آنان انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از مدّت زمان زیادی. آن گاه خداوند متعال نور و شبح فرزندان امام‏حسین علیه السلام را به آنان نشان داد و پس از اشاره به یکی از آنان که در حال قیام بود فرمود: با این قائم از دشمنان حسین علیه السلام انتقام خواهم گرفت.12در تفسیر آیه «وَمَنْ قُتِلَ مظلوماً فقد جَعَلْنا لِوَلیّه سلطاناً...؛ هر کس مظلومانه کشته شود ما برای ولی او تسلطی بر ظالم قرار می‏دهیم»...13از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: مراد از مظلوم در این آیه، حضرت امام حسین علیه السلام است که مظلوم کشته شد و منظور «جَعَلنا لِوَلیِّه سلطانا» امام مهدی علیه السلام است.14امام‏باقر علیه السلام نیز تصریح می‏کنند: ما اولیای دم امام حسین علیه السلام هستیم. هنگامی که قائم ما قیام کنند پی‏گیری خون امام حسین علیه السلام خواهد کرد.15در دعای ندبه نیز به این حقیقت با این تعبیر تصریح شده است: أینَ الطالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلا.
کجاست آن عزیزی که پس از ظهورش خون شهید مظلوم کربلا را از دشمنان باز پس خواهد گرفت...16
همچنین روایت شده است که حضرت مهدی علیه السلام پس از ظهور بین رکن و مقام برای مردم خطبه خواهد خواند و در مهم‏ترین قسمت خطبه به صورت مکرر با نهایت اندوه و تأثر شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام را مورد اشاره قرار خواهد داد از جمله خواهد فرمود:
ای مردم جهان! منم امام قائم. منم شمشیر انتقام الهی که همه ستمگران را به سزای اعمالشان خواهم رساند و حقّ مظلومان را از آنها پس خواهم گرفت. ای اهل عالم! جدّم حسین بن علی علیه السلام را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارک او را عریان در روی خاکها رها کردند. دشمنان از روی کینه توزی جدم حسین علیه السلام را ناجوانمردانه کشتند...17
در حقیقت با این گونه از عبارات نوید انتقام خون به ناحق ریخته امام حسین علیه السلام را به جهانیان خبر می‏دهد...
و هم چنین به دلالت روایات فراوانی شعار یاران امام مهدی علیه السلام پس از ظهور این جمله بسیار الهام‏بخش است: یالثارات الحُسَین علیه السلام.18 ای بازخواست کنندگان خون حسین علیه السلام.
این جمله اشاره به این معنا دارد که هنگام انتقام خون پاک امام حسین علیه السلام فرارسیده است کسانی که می‏خواهند از دشمنان آن حضرت انتقام خون به‏ناحقّ ریخته حجّت الهی را بگیرند مهیا شوند.

د) مهدی همیشه به یاد حسین

از آنجا که امام حسین علیه السلام با تمام وجود همه توانمندیها و سرمایه‏های خود را ایثار کرد تا اسلام را از خطر اساسی برهاند؛ آخرین حجت الهی نیز تصریح دارند که همواره به یاد ایثارگری و فداکاریهای آن حضرت هستند و شب و روز با یادآوری مصیبتهایی که بر ایشان روا داشته شد خون گریه می‏کنند.
در بخشی از زیارت «ناحیه مقدسه» در این باره می‏خوانیم: ...اگر روزگار وقت زندگی مرا از تو [ای حسین] به تأخیر انداخت و یاری و نصرت تو در کربلا در روز عاشورا نصیب من نشد، اینک من هر آینه صبح و شام به یاد مصیبتهای تو ندبه می‏کنم و به جای اشک بر تو خون گریه می‏کنم...
بدون تردید این قبیل از تعابیر نهایت محبّت و دلبستگی حضرت مهدی علیه السلام رابه سیّد الشهداء علیه السلام نشان می‏دهد و ضرورت زنده نگه داشتن خاطره اباعبداللّه علیه السلام از جمله از طریق عزاداری برای آن حضرت را مورد تأکید قرار داده و عمق فاجعه کربلا و جنایت بنی امیه به اسلام و انسانیت را افشا می‏کند.
حتی این به یاد امام حسین علیه السلام بودن در عملکرد سایر ائمه اطهار علیهم السلام نیز به چشم می‏خورد؛ یعنی آنها نیز در مواقع اشاره به فداکاریها و مظلومیت های امام حسین علیه السلام به گونه‏ای موضوع امام مهدی علیه السلام را مورد تأکید قرار داده‏اند به عنوان مثال در دعای ندبه امام صادق علیه السلام یاد سیّد الشهداء علیه السلام به همراه امام مهدی علیه السلام گرامی داشته شده است.
در حقیقت شکایت شهادت جانگداز حضرت امام حسین علیه السلام به ساحت مقدّس حضرت بقیة‏اللّه علیه السلام شده است و درخواست می‏شود که به عنایت خداوند متعال هر چه زودتر زمینه ظهور فراهم شود بلکه هر چه زودتر مهدی موعودعلیه السلام ظهور نموده انتقام خون آن حضرت را از دشمنان بگیرند...و حتی به پیروان اهل بیتعلیه السلام توصیه می‏شود که در شب میلاد امام عصر (عج) از زیارت امام حسین علیه السلام غافل نشوند.
البتّه این موضوع به همین صورت در مورد امام حسین علیه السلام نیز مطرح است؛ یعنی حضرت اباعبداللّه حسین علیه السلام نیز همواره به یاد مهدی موعود بوده‏اند. در دعای روز ولادت امام حسین علیه السلام از امام مهدی علیه السلام یاد می‏شود و در روز عاشورا و در زیارت عاشورا نام و یاد مهدی علیه السلام تسلی بخش قلب سوزان شیفتگان اهل بیت علیهم السلام است.
مجموعه این برنامه‏های حساب شده، پیوند عاشورا و امام حسین علیه السلام را با قیام جهانی امام مهدی علیه السلام هر چه بیشتر روشن می‏سازند.
گذشته از همه آنچه بیان شد، طبق روایات بسیاری که از حضرات معصومین علیهم السلام نقل شده است در بسیاری از مسائل جزئی نیز امام مهدی علیه السلام با امام حسین علیه السلام پیوستگیها و ارتباطات قابل توجهی دارند که از آن جمله است:
1. روز ظهور امام مهدی علیه السلام مقارن با روز عاشورا است. از امام باقر علیه السلام روایت شده است: قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله در روز شنبه که مصادف با روز عاشورا؛ یعنی همان روزی که حضرت اباعبداللّه علیه السلام به شهادت رسیدند قیام خواهد کرد.19
2. از مجموعه روایات به خوبی روشن می‏شود همانگونه که امام حسین علیه السلام نهضت خود را از مکه آغاز کردند؛ یعنی پس از خارج شدن از مدینه به مکه آمدند و از کنار بیت‏اللّه‏ قیام خود را به مردم خبر دادند و به سمت کوفه حرکت کردند، حضرت مهدی علیه السلام نیز از کنار بیت اللّه جهانیان را به بیعت با خود فرا خواهد خواند و آن گاه حرکتهای اصلاحی را تداوم خواهد بخشید و در نهایت مقرّ حکومتی خویش را در کوفه قرار خواهد داد.
3. حتی طنین صدای امام مهدی علیه السلام همان طنین صدای امام‏حسین علیه السلام است. پیام مهدی علیه السلام همان پیام حسین علیه السلام است که فریاد می‏زند: ای مردم مگر نمی‏بینید به حقّ عمل نمی‏شود و از باطل خودداری نمی‏گردد... امر به معروف و نهی از منکر کنار گذاشته شده است و احکام الهی و سنن پیامبر صلی الله علیه و آله آشکار هتک می‏شود و...
این پیام و هشدار در لحظه ظهور با همان صدا به مردم جهان اعلام خواهد شد که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با همان لحن و آهنگ مردم را به تبعیت از حقّ و اعراض از بدیها فرا خواندند: إنّ صوت القائم یشبه بصوت الحسین علیه السلام.
صدای [گیرا و دلنواز] قائم شبیه [طنین خوش] صدای اباعبداللّه علیه السلام است.
4. برخی از یاران حسین علیه السلام پس از رجعت در رکاب امام مهدی علیه السلام به یاری آن حضرت خواهند پرداخت و حتی برخی از فرشتگانی که جزء اصحاب امام‏حسین علیه السلام بوده‏اند در خدمت قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله خواهند بود و... .
«أللّهمّ نرغب إلیک دولة کریمة تعزّبها الإسلام و أهله و تُذِّلُ بها النفاق و أهله...»

پى‏نوشت‏ها:

1 .بحارالانوار، ج51، ص91.
2 .کشف‏الغمة، ج3، ص294.
3 .منتخب‏الاثر، ص467
4 .اعلام‏الوری، 384.
5 .بحارالانوار، ج45، ص6.
6 .حیاة‏الإمام‏الحسینعلیه السلام، ج2، ص264
7 .بحارالانوار، ج51، ص130.
8 .الزام‏الناصب، ص177.
9 .ینابیع‏الموّدة، ج3، ص62.
10.بحارالانوار، ج52، ص352.
11.همان، ص338.
12.دلائل‏الامامة، ص239.
13.سوره اسراء (17) آیه 33.
14.البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص559.
15.همان، ص560.
16.دعای ندبه.
17.الزام‏الناصب، ج2، ص282.
18.النجم‏الثاقب، ص469.
19.بحارالانوار، ج52، ص 285.

منبع: خبرگزاری فارس




کودکى و نوجوانى حضرت اباالفضل (ع)

نویسنده: غلامرضا گلى زواره


مادرى ستوده خصال

از مطالبى که روان‏شناسان در خصوص دوران رشد کودکِ شیر خوار مورد تأکید قرار داده‏اند، این است که طفل تنها از شیر مادر استفاده نمى‏کند و خصوصیات شخصیتى وى همراه با محبت‏ها، عواطف و نوازش‏هاى او به فرزندش انتقال مى‏یابد و به رشد روانى او کمک مى‏کند. امام على علیه‏السلام قرن‏ها قبل، این ویژگى را مورد توجه قرارداده و فرموده‏اند:این مادر است که به تو از عصاره قلبش غذا داد؛ قوتى که دیگرى از دادن آن امتناع مى‏کند. این مادر است که که با تمامى اعضاء و جوارحش با نهایت شادمانى و خوشرویى تو را از جمیع حوادث و رخدادها محافظت نمود.1
حضرت على علیه‏السلام در سیره عملى و زندگانى فردى خویش، این موضوع را مورد توجه قرار داد و چون به سوگ شهادت پاره تن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نشست، برادرش عقیل را که از آگاهان به انساب عرب بود و طوایف و قبایل شبه جزیره عربستان و نقاط مجاور را به خوبى مى‏شناخت، فراخواند و از او خواست براى وى همسرى بیابد که زاده دلاوران باشد تا فرزندى شجاع به دنیا آورد؛ چرا که به طور مسلّم سرشت و خصائص اجداد در فرزند تأثیر یافته و به او منتقل مى‏شود. عقیل پس از تحقیق، فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربیعه ـ از نوادگان عامر و منسوب به طایفه هوازن ـ را به برادرش معرفى نمود و خاطر نشان کرد: پدران و دایى‏هاى این زن از دلاوران عرب در قبل و بعد از اسلام بوده و مورّخان از آنان در هنگام نبرد، شجاعت و دلیرى و رادمردى‏ها نقل کرده‏اند؛ آن چنان که حاکمان زمان آنان در برابرشان سرتسلیم فرود مى‏آورده‏اند. در میان عرب شجاع‏تر و قهرمان‏تر از پدرانش یافت نشود. و مقصود امیرمؤمنان علیه‏السلام نیز چنین همسرى بود؛ چرا که در میان تیره فاطمه که به «امّ‏البنین» هم موسوم است، شخصى وجود دارد به نام عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب ـ جدّ ثمامه، مادر این زن ـ که به سبب قهرمان‏سالارى و شجاعتش، او را بازى‏گیرنده سرنیزه‏ها (نیزه باز) لقب داده‏اند.
حزام پدر امّ‏البنین از استوانه‏هاى شرافت در میان عرب به شمار مى‏رفت و در بخشش، دلاورى و حماسه آفرینى شهرت داشت. خاندانش از طوایف و قبایل ریشه‏دارى بودند که علاوه بر رشادت و شجاعت در میادین نبرد، به دستگیرى از مستمندان، میهمان‏نوازى و یارى رسانیدن به درماندگان نیز اشتهار داشتند. برخى از برجستگان این خاندان متّصف به صفات والا وگرایش‏هاى عالى انسانى بودند که به حکم قانون وراثت، ویژگى‏هاى اخلاقى خود را از طریق امّ‏البنین به فرزندان بزرگوارش انتقال دادند.2
على علیه‏السلام وقتى از گزارش برادرش درباره خاندان همسر آینده‏اش مطلع گردید، به وى فرمود تا براى خواستگارى از امّ‏البنین به نزد بستگانش مراجعه کند. عقیل پذیرفت و به دیدن حزام بن خالد رفت و موضوع را با او مطرح کرد. وقتى حزام از مقصودش باخبرگردید، بدون لحظه‏اى درنگ، موافقت خود را با این وصلت اعلام داشت و براى این که دخترش را در شادمانى خود شریک نماید، این خبر مهم را به اطلاع او رساند. چون دختر حزام به هویت خواستگار با فضیلت خویش پى‏برد، در حالى که عرق شرم و حیا بر پیشانى‏اش نشسته بود، نتوانست از ابراز سرور و شعف خوددارى کند؛ زیرا این وصلت مبارک براى او و خانواده‏اش افتخارى بزرگ و سعادتى فوق العاده محسوب مى‏گردید. عقیل به وکالت از سوى برادرش مولا على علیه‏السلام خطبه عقد را جارى کرد و بدین ترتیب، فاطمه دختر حزام رهسپار خانه امیرمؤمنان علیه‏السلام شد.3

بانویى پارسا و مهربان

امّ‏البنین پیش از آن که پاى در خانه نخستین فروغ امامت نهد، «فاطمه» نام داشت. او که از خصال نیکو و ایمانى استوار برخوردار بود، در همان نخستین روزهاى زندگى مشترکش با حضرت على علیه‏السلام ، از ایشان خواست تا نام او را تغییر دهد. امیرمؤمنان علیه‏السلام با شگفتى علت آن را جویا شدند. امّ‏البنین با نهایت بصیرت و تیزهوشى، گفت: هرگاه مرا فاطمه صدا مى‏زنى، حسن و حسین علیهماالسلام به یاد مادرشان حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏افتند و خاطره غم‏بار جدایى از او و رنج بى‏مادرى، در ذهنشان تداعى مى‏گردد و من راضى نیستم که آنان از این بابت آزرده شوند. پس نام آن بانوى گرامى به «امّ‏البنین» تغییر یافت.4 چون حضرت على علیه‏السلام در همسرش خردمندى و صفات نیکو مشاهده کرد، در تکریم و احترامش از صمیم قلب کوشید.
گروهى از مورّخان در پى‏اثبات این نکته بوده‏اند که امیرمؤمنان علیه‏السلام پس از شهادت فاطمه علیهاالسلام با دختر حزام عامریه ازدواج کرد.5 و دسته‏اى دیگر مى‏گویند: این وصلت بعد از ازدواج آن حضرت با بانویى به نام «امامه» بوده است.6 اما به طور مسلّم، این پیمان مبارک بعد از رحلت حضرت صدیقه کبرا علیهاالسلام مى‏باشد؛ زیرا تا فاطمه علیهاالسلام در قید حیات بود، اختیار همسر دیگرى براى امام على علیه‏السلام روا نبود.7
امّ‏البنین از بانوان ارجمند و با معرفت نسبت به جایگاه اهل‏بیت علیهم‏السلام و داراى اخلاص و صفا در ولایت و محبت به این خاندان، بود همان‏طور که نزد اهل‏بیت علیهم‏السلام از شأن و مقامى بس والا بهره داشت و زینب کبرى علیهاالسلام همان‏گونه که در ایام عید به دیدارش مى‏آمد، پس از واقعه کربلا و ورود به مدینه؛ به دیدارش رفت و شهادت فرزندانش را به وى تسلیت گفت.8
از عظمت مقام و موقعیت اهل‏بیت علیهم‏السلام نزد او چنین نقل کرده‏اند که وقتى به عقد ازدواج حضرت على علیه‏السلام درآمد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بیمار بودند و او همچون مادرى دلسوز و پرستارى مهربان به مراقبت و دل‏نوازى از آنان مبادرت نمود، و چنین امرى از همسر سرور اهل ایمان که از انوار معارفش بهره‏ها گرفته، در بوستان علوى پرورش یافته و به اخلاق و آداب مولاى متقیان مؤدّب و متخلّق شده، امرى شگفت نمى‏باشد.9
امّ البنین بر آن بود تا در حدّ توان جاى مادر را براى نوادگان پیامبر و سروران جوانان بهشت پرکند؛ مادرى که در اوج جوانى پژمرده شد. فرزندان رسول خدا در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى‏دیدند و از فقدان مادر کم‏تر رنج مى‏بردند. امّ‏البنین فرزندان دختر پیامبر را بر کودکان خود مقدم مى‏داشت و عمده محبت و عاطفه خود را نثار آن نمونه‏هاى والاى کمال مى‏نمود. تاریخ، مانند چنین بانوى بزرگوارى که فرزندان زن دیگرى را بر کودکان خویش برترى دهد، کمتر به خود دیده است. او این توجه و رجحان را نه تنها وظیفه‏اى عاطفى، بلکه فریضه‏اى دینى مى‏شمرد و این حقیقت قرآنى را در نظر داشت که خداوند متعال اجر رسالت پیامبر خویش را محبت به خاندان او قرارداده و آنان عزیزترین اهل‏بیت آخرین فرستاده الهى بودند. و وى با درک چنین عظمتى، کمر به خدمتشان بست و حقشان را در حدّ توان ادا کرد.
امّ‏البنین نزد مسلمانان به دلیل این گونه محبت‏ها و پرورش انسان هایى شجاع و فداکار، جایگاهى ویژه دارد و بسیارى معتقدند او به دلیل پارسایى، در پیشگاه خداوند منزلتى والا دارد و اگر دردمندى، او را واسطه خود نزد حضرت بارى تعالى قرار دهد، لطف خداوند شامل حالش گردیده و حزن و اندوهش برطرف مى‏شود. از این جهت به هنگام سختى‏ها و درماندگى‏ها، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى‏دهند.10
امّ‏البنین همان زنى بود که حضرت على علیه‏السلام مى‏خواست؛ بانویى که قادر گردید فرزندانى حماسه‏آفرین به جامعه اسلامى تحویل دهد که از همان سنین طفولیت از خصم نهراسند و در مقابل شمشیرها و نیزه‏ها مقاومت کنند و بیمى به دل راه ندهند. او براى شوهر گران قدرش، چه در زمان حیات و چه بعد از شهادت آن امام همام، زنى باوفا، فداکار و پاکدامن بود.
نقل کرده‏اند: پس از این که حضرت على علیه‏السلام توسط یکى از شقاوت پیشگان نهروان در محراب عبادت به فوز عظیم شهادت نائل گردید، مغیرة بن نوفل و پس از او، ابوهیاج بن سفیان از «امامه» خواستگارى کردند و او در این باره با امّ‏البنین مشورت کرد. آن زن وفادار در جوابش گفت: سزاوار نیست بعد از مولاى پرهیزگاران، بدن ما با مرد دیگرى تماس پیدا کند. این پاسخ سنجیده آن‏چنان اثر ژرفى در روح و روان امامه و دیگر زنان حضرت على علیه‏السلام از جمله لیلا و اسماء برجاى نهاد که از آن پس، هیچ یک ازدواج نکردند و این زنان فداکار پس از شهادت همسرشان در حال تجرّد باقى ماندند تا آن که به داربقا شتافتند و به شوهر ارجمندشان ملحق گشتند.
فاطمه‏امّ‏البنین دومین یا سومین زنى است که به حباله نکاح على علیه‏السلام در آمد و چهار پسر به دنیا آورد که در واقعه کربلا و در رکاب برادر بزرگوارشان، امام سوم، پس از پیکارى عزّت آفرین با دشمنان، جام شهادت نوشیدند.
گفته‏اند: چون اهل‏بیتِ امام حسین علیه‏السلام به مدینه آمدند، امّ‏البنین برکنار مرقد مطهّر رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با زینب کبرى علیهاالسلام ملاقات نمود و به وى عرض کرد: اى دختر امیرمؤمنان! از پسرانم چه خبر دارید؟ آن بانوى بزرگ فرمود: همه کشته شدند. امّ‏البنین با استوارى و بدون آن که تغییرى در روحیه‏اش پدید آید، عرض کرد: جان همه به فداى حسین علیه‏السلام ! از او چه خبر دارید؟ خواهرش با ناگوارى گفت: او را با لب تشنه کشتند. تا این سخن را شنید، دست‏هاى خویش را به سر و سینه کوبید و با صداى بلند و به حالت گریان گفت: واحسیناه! زینب کبرى علیهاالسلام فرمود: از فرزندت عباس یک یادگار آورده‏ام و آن، سپرى خونین است. با مشاهده آن سپر، امّ‏البنین طاقت نیاورد و بیهوش شد. چون به هوش آمد به دلیل شهادت آن جانبازان راه حقیقت و مجاهدان طریق انسانیّت به گریستن و نوحه‏سرایى ادامه داد و در چنین حالتى به اطرافیان گفت: به من امّ‏البنین نگویید؛ زیرا دیگر پسرى ندارم که مادرشان باشم. و از آن پس، گوشه عزلت گزید و یار و همدمش غصه و اشک بود تا آن که در مدینه دعوت حق را لبیک گفت و در گورستان بقیع دفن گردید که آرامگاهش هم اکنون زیارتگاه شیعیان و اهل ایمان مى‏باشد.11

ولادت با برکت

چهار روز از ماه شعبان سال 26 هجرى مى‏گذشت؛ ماهى که براى اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام و پیروان آنان با برکت، رحمت و وارستگى توأم است. در این روز در شهر مدینه ستاره‏اى پرفروغ در آسمان فضیلت هویدا گردید که درخشش آن، خاندان عترت و اصحاب ائمه را در موجى از شادى و شعف فرو برد. این مولود شکوهمند در خانه‏اى دیده به جهان گشود که ایمان و تقوا در آن حضور داشت و اهلش به نور معنویت آراسته بودند.12
با تولد این کودک که «عبّاس» نامیده شد، مدینه به گُل نشست و موجى از سرور، خاندان علوى را فراگرفت. وقتى مژده ولادت این طفل به امیرمؤمنان علیه‏السلام داده شد، به خانه شتافت و او را در برگرفت. گونه‏اش را بوسه‏باران کرد و مراسم شرعى را درباره‏اش اجرا نمود؛ یعنى در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. نخستین کلمات، بانگ روح بخش توحید بود که توسط پیشاهنگ پارسایى و پرهیزگارى بر صفحه ذهن و دلش نشست و سرود جاویدان یکتا پرستى، جانش را نوازش داد و در اعماق وجودش جوانه زد و به درختى بارور از باورها و ایمان و تقوا مبدّل گردید تا آن جا که در راه حفظ آن، جان باخت و خونش را به پاى آن ریخت.
در هفتمین روز تولد، بنا به سنّتى اسلامى که رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آن را بنیان نهاده بود، حضرت على صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم سرفرزندش را تراشید و هم سنگ موهایش طلا یا نقره به فقیران و مستمندان داد و همان گونه که نسبت به حسنین علیهماالسلام عمل کرده بود، گوسفندى به عنوان عقیقه براى این نوزاد ذبح کرد. پدر تمامى آرمان‏هاى خدا پسندانه را در سیماى نورانى این کودک خواند و در پس پرده‏هاى غیب؛ جنگاورى، دلیرى و فداکارى این فرزند را در عرصه پیکار با پلیدى‏ها دریافت و به همین جهت، او را عباس (شیر بیشه) نامید؛ چرا که این طفل به همه ثابت کرد که هرگز به اهل باطل روى خوش نشان نمى‏دهد و در برابر جویندگان حقیقت و پویندگان این مسیر، خندان و شاداب است.13

بوسه و گریه

روزى امّ‏البنین امیرمؤمنان صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را مشاهده کرد که عباس را در آغوش گرفته و بردستانش بوسه مى‏زند و مى‏گرید. چون آن بانوى با فضیلت این گونه دید، دچار نگرانى و ناگوارى شد؛ زیرا سابقه نداشت که فرزندى چنین نیک منظر و صاحب شمائل علوى، براى پدرش اضطراب و پریشانى به همراه آورد و برحسب ظاهر، عاملى که موجب آشفتگى شود دروى دیده نمى‏شد. پس امّ‏البنین سبب را از حضرت پرسید. حضرت على علیه‏السلام او را نسبت به حقیقتى که در آینده اتفاق خواهد افتاد، آگاه کرد و فرمود دستان فرزندش در راه مدد رسانى به امام حسین علیه‏السلام قطع مى‏شود. با شنیدن این خبر غیبى، صداى فریاد و شیون آن مادر دلسوخته از خانه على علیه‏السلام بلند شد و اهل منزل نیز به نوحه‏گرى پرداختند. حضرت افزود: اى امّ‏البنین! نور دیده‏ات نزد خداوند منزلتى بزرگ دارد و پروردگار در عوضِ دو دست بریده‏اش، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با ملائکه در بهشت به پرواز در مى‏آید، همان گونه که از قبل، این لطف را به جعفر بن ابى‏طالب عنایت نموده است. امّ‏البنین با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه، مسرور گردید.14

کنیه و القاب

از جمله آداب و سنت‏هاى مربوط به کودکان در صدر اسلام و در میان خاندان عترت، این بود که براى فرزندان خود، کُنیه تعیین مى‏کردند. مزیت این ویژگى آن بود که از همان دوران کودکى شخصیت فرزند مورد توجه قرار مى‏گرفت و در اجتماع از اعتماد به نفس بیشترى برخوردار بود. همچنین وقتى طفلى را با کنیه صدا مى‏کنند، مورد محبت واقع شده و آرامش مى‏یابد و یاد مى‏گیرد که بزرگان را چگونه مورد خطاب قرار دهد. امام باقر علیه‏السلام فرموده‏اند: ما براى فرزندانمان در دوران خردسالى کنیه مشخص مى‏کنیم تا در سنین بالاتر به لقب‏هاى ناگوار مبتلا نشوند.15
حضرت عباس علیه‏السلام نیز به کنیه‏ها و لقب‏هایى اشتهار یافت؛ کنیه مشهور آن حضرت «ابوالفضل» مى‏باشد؛ زیرا که از جهتى، فرزندى به نام «فضل» داشته و از طرف دیگر، به دلیل مکارم اخلاقى و فضیلت‏هاى انسانى، شایسته چنین کنیه‏اى مى‏باشد واگر فضل و سیادت را بنیانى رفیع تصوّر کنیم، عباس علیه‏السلام از پایه‏هاى مهم آن است.
القاب آن حضرت نیز معرف شخصیت و ارزش معنوى وى مى‏باشد. از آن‏جا که سیمایى نیکو و با صلابت داشت و چون بدر مى‏درخشید و از آیات کمال و جمال به شمار مى‏رفت، او را «قمر بنى‏هاشم» لقب دادند.
در آن هنگامه‏اى که جنایت پیشگان آب را بر امام حسین علیه‏السلام و یارانش بستند، حضرت عباس علیه‏السلام بارها صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رسانید و تشنگان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت و به همین دلیل، از بزرگ‏ترین و بهترین القابش «سقّا» مى‏باشد. آن حضرت در کنار رودخانه‏اى که «علقمه» نام داشت، به شهادت رسید؛ لذا وى را قهرمان «علقمه» لقب دادند.
«باب الحوائج»، «سپه‏سالار»، «کبش الکتیبه» و «پرچمدار» یا «علمدار» کربلا از دیگر القاب آن حضرت است.16

پرورش‏هاى پرمایه

حضرت على علیه‏السلام ضمن رعایت اصول تربیت دینى، نظارت دقیق و مداومى در مورد فرزند خود داشت و سعى وافرش براین بود تا وى را به عنوان شخصى اهل دیانت، داراى تعهد و مسئولیت و برخوردار از کرامت‏هاى انسانى پرورش دهد. امام با عباس همچون دیگر فرزندانش دوست و رفیق بود و با نهایت عطوفت و محبت با او رفتار مى‏نمود. یار و یاورش بود و در مشکلات و دشوارى‏ها دستش را مى‏گرفت. هرگز اجازه نمى‏داد کودکش در مسیر تربیت تحقیر گردد و مى‏کوشید زمینه هایى فراهم کند تا او احساس شخصیت کند و دوران کودکى و نوجوانى را با اصلاح و تعدیل غرائز و احساسات پشت سر بگذارد؛ چرا که وقتى فردى گرامى داشته شود و از او به عنوان انسانى صاحب هویت مستقل و کرامت نفسانى سخن گفته شود و با چنین نگرشى به سوى رشد و شکوفایى گام بردارد، براى تکمیل حالات ملکوتى در وجود خویش به فضایل و خصال نیکو روى مى‏آورد و در میدان معرفت و در عرصه مبارزه با نفس امّاره پیروز و سر بلند مى‏گردد و از ورطه‏هاى گناه اجتناب مى‏نماید و تمایلش به بوستان معارف و گلستان معنویت افزون‏تر مى‏شود.
امام على علیه‏السلام عباس علیه‏السلام را بخصوص در سنین کودکى و دوران رشد، نصیحت و امر به معروف مى‏نمود و بر این امر، اصرار داشت. در هر فرصتى ذهن پاک فرزندش را با حکمت‏ها و مطالب سازنده و عمیق بارور مى‏کرد. و همچون لقمان حکیم، جان کودک خود را با مواعظ و حکمت‏هاى ژرف مى‏نواخت، و این توصیه‏هاى اخلاقى، یا نوازش‏هاى عاطفى با لحنى صمیمانه توأم بود. بر همین اساس این جوان هاشمى، انسانى برازنده، پرهیزگار، دانشور، مبارز، شجاع و اهل سخاوت بارآمد و آیینه تمام نماى جمال و کمال پدر پاک خود گردید.
در محیط پرورشى عباس علیه‏السلام چشمه توحید جارى بود و او با دلى لبریز ازعشق الهى و مهر ملکوتى تربیت مى‏گردید. دوران کودکى او مملوّ از عنایت و لطف ابراز محبت پدر و برادرانى بود که لحظه‏اى از پرورش وى به عنوان انسانى والا و صاحب کرامت‏هاى اخلاقى، غافل نبودند.
روزى حضرت على علیه‏السلام در منزل خویش نشسته و حضرت عباس و حضرت زینب علیهماالسلام در طرف راست و چپ امام بودند. پدر، پسر را مورد خطاب قرار داد و به وى فرمود: بگو یک! گفت: یک. امام فرمود: بگو دو! عرض کرد: حیا مى‏کنم با زبانى که یک گفته‏ام، دو بگویم.
این نکته اشاره به یک لطیفه توحیدى است؛ یعنى انسان یکتا پرست هرگز به شرک و دوگانه‏پرستى روى نمى‏آورد. حضرت على علیه‏السلام به منظور تشویق و تحسین این کودک و به پاس پاسخ جالب و بجاى او، چشمان فرزند خویش را بوسید.17 زیرا امام متوجه این حقیقت بود که اگر او به طور شایسته مورد تمجید قرار نگیرد و این گونه جواب نغز و زیبایش با بى‏اعتنایى والدین توأم باشد، امکان دارد، دچار کم‏رویى و خجالت شود. به علاوه تحسین به موقع، از بهترین وسایل مسرور کردن کودکان است. به همین دلیل على علیه‏السلام نسبت به عباس علیه‏السلام مهر و محبت افزون‏ترى مبذول نمود و در واقع، فزونى عطوفت خود را پاداش او قرار داد.
ابوالفضل علیه‏السلام از بالندگى شایسته‏اى برخوردار بود؛ چرا که در پرتو پدرى پارسا، که حجّت خدا بر روى زمین بود، رشد کرد و از گرایش‏هاى والا جرعه‏هاى جان‏بخش و جاودانى نوشید تا در آینده نمونه کاملى از فضایل و مکارم باشد. مادرش نیز در تربیت فرزندش اهتمامى شایسته داشت و بذر همه صفات پسندیده را در مزرعه وجود عباس علیه‏السلام افشانید. حضرت ابوالفضل علیه‏السلام ملازم دو نوه گرامى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم یعنى امام حسن و امام حسین علیهماالسلام سروران جوانان بهشت بود و در کلاس درس آن دو امام بزرگوار اصول فضیلت و آداب والا را آموخت. بخصوص هماره با سید شهیدان همراه بود و در سفر و حضر، از وى جدا نمى‏شد و از اخلاق و رفتارش تأثیر مى‏پذیرفت و الگوهاى رفتارى او را در جان خویش استوار مى‏ساخت تا آن‏جا که پرتوى از برادر در خصوصیات و دیدگاه‏هایش گردید. امام حسین علیه‏السلام نیز که ارادت بى‏شائبه و جانبازى برادرش عباس علیه‏السلام را نیک دریافته بود، او را بر تمامى اهل‏بیت خود مقدم مى‏داشت و خالصانه، نسبت به او محبت مى‏ورزید. اسوه‏هاى تربیتى ابوالفضل علیه‏السلام او را به سطح مصلحان بزرگ بشریت ارتقاء داد؛ آن بزرگانى که با فداکارى‏هاى والا و تلاش‏هاى مستمر براى نجات جامعه انسانى از ذلّت و احیاى آرمان‏هاى بلند انسانى مسیر تاریخ را دگرگون ساختند. این کودک از همان روزهاى آغازین رشد و شکوفایى، آموخت که در راه اعتلاى کلمه حق و اهتزاز پرچم توحید، جانبازى کند و چنین باورى در اعماق جانش ریشه دوانید و با هستى او عجین کشت. و عجیب نبود او چنین مسیر سازنده و پویایى را طى کند؛ زیرا پدرش امیرمؤمنان و برادرانش حسن و حسین علیهماالسلام و نیز مادر نیکو خصالش، نهال ارزش‏ها را در کشتزار روح و روانش غرس کرده بودند.

سیماى با صلابت عباس علیه‏السلام

از عنایات الهى در خصوص حضرت عباس علیه‏السلام این بود که علاوه بر بزرگوارى، کرم، نیک خویى و عطوفت، داراى سیمایى جذّاب و چهره‏اى شکفته و با حُسن و جمال بود و در واقع، نور ایمان از پیشانى وى مى‏درخشید ولواى مَجد و شکوه پدرش را بردوش مى‏کشید و رخسارى زیبا و اندامى متناسب و نیرومند داشت که آثار دلیرى و شجاعت در آن نمایان بود. راویان و مورّخان، او را خوب‏رو و پرجاذبه وصف کرده‏اند. رشادت اندام و قامت ایشان در حدى بود که براسب نیرومند و بزرگى مى‏نشست؛ لکن در همان حال پاهایش بر زمین کشیده مى‏شد.18
از همان ابتداى تولّدش، از شدّت زیبایى و سیماى نورانى، به «ماه بنى‏هاشم» موسوم گشت. قبل از او، «عبد مناف»، جدّ رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به قمر سرزمین حجاز معروف بود و عبداللّه پدر حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به قمر خانه کعبه شهرت داشت. این لقب که شایسته آن کودک خوش چهره و مه جبین بود، همچنان برایش باقى ماند.19
ملاّعلى خیابانى تبریزى در جلد محرم وقایع الایّام از کتاب «مظاهر الانوار» میرزا رضا قلى‏خان هدایت نقل مى‏کند که: ابوالفضل علیه‏السلام قامتى بلند و بازوان کشیده داشت و چون بر اسب‏هاى قوى قرار مى‏گرفت، زانوهاى او حوالى گردن اسب بود. صورتش مظهر جلال و جبروت کردگار جهان و در شجاعت و مناعت طبع، بعد از امام حسین علیه‏السلام ، سرآمد اولاد امیرالمؤمنین علیه‏السلام و سپهسالار و علمدار امام سوم بود.20
مادرش امّ‏البنین که قلبش آکنده از محبت نسبت به عباس بود، از چشم رشک‏ورزان بر سیماى فرزندش عباس، هراس داشت و مى‏ترسید که مبادا آن تَنگ نظران تُنُک مایه، بر وى آسیبى برسانند و رنجورش کنند؛ لذا مدام در دعاها و اذکارى که بر زبان جارى مى‏ساخت، عباس را در پناه خداوند متعال قرار مى‏داد و در باره‏اش دعا مى‏کرد:فرزندم را از شرّ چشم حسودانِ نشسته و ایستاده، آینده و رونده، مسلمان و منکِر، بزرگ و کوچک، زاده و پدر در پناه خداوند یکتا قرار مى‏دهم.21

از منظر ستارگان آسمان امامت

حضرت عباس علیه‏السلام در بیت امامت و ولایت تربیت نیکویى یافت و حضرت على علیه‏السلام نظرى ویژه در پرورش او داشت، همانند مقاصد پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در رشد و شکوفایى امام حسین علیه‏السلام ، یعنى همان گونه که خاتم رسولان، امام سوم را براى تربیت دادن حماسه‏اى پرشکوه پرورش مى‏داد و او را بر سر زانوى خویش با نوازش‏هاى خاص به مراحل رشد و کمال رسانید و سفارش وى را به تمام مسلمانان نمود و حسین را جزئى از خود و خود را جزئى از او معرفى نمود: «حسین منّى و انا من حسین». حضرت على علیه‏السلام مى‏دید که فرزندش در صحراى کربلا به یک فداکار و جانباز نیازى خواهد داشت؛ از این جهت، از خداوند خواست که او را صاحب پسرى نماید که در زندگانى یاور و مطیع امام حسین علیه‏السلام باشد. عباس با چنین مقصد مقدّسى از مادرى ستوده خصال، زاده شد و با تربیت علوى، به شکوفایى رسید و در عرصه‏هاى گوناگون در مقابل برادرانش هیچ گاه از ادب خارج نگردید و در فرمان‏بُردارى از امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از جان و دل مى‏کوشید و لباس فخر و مباهات را از این بابت بر تن کرده بود و در همه حال ابراز لیاقت و فعالیت خستگى ناپذیرى کرده و در نهایت خضوع و فروتنى، زمین ادب امامت را بوسیده است. امام حسین علیه‏السلام نیز این حماسه‏آفرینى‏ها و وفادارى‏هاى برادرش عباس را ارج نهاد و براى وى مناصبى معیّن کرد که از چنین مراتب و مقاماتى معلوم مى‏شود. حضرت حسین‏بن على علیهماالسلام نظر خاصّى به ابوالفضل داشته که فرد دیگرى از بنى‏هاشم این لیاقت را نداشته‏اند.22
امام سجاد علیه‏السلام که خود الگوى تقوا و زهد و عبادت است، درباره این جوان هاشمى فرموده است:
خداوند عمویم عباس را رحمت کند که از خود گذشتگى کرد و نیک از عهده آزمایش برآمد. خود را فداى برادر کرد تا دستانش بریده شد... عباس علیه‏السلام را نزد خداوند متعال منزلتى است که همه شهیدان در روز قیامت بر او غِبطه مى‏خورند.23
حضرت امام صادق علیه‏السلام از عباس علیه‏السلام تجلیل مى‏کرد و مواضع افتخارآفرین او را در روز عاشورا، تکریم مى‏نمود. امام علیه‏السلام در بیانى عالى، آن استوانه استقامت را این گونه وصف کرده است:
عموى ما عباس بن على، بصیرتى نافذ، بینشى ژرف و ایمانى محکم داشت. همراه با امام حسین علیه‏السلام و در رکاب او به جهاد پرداخت و به خوبى از بوته آزمایش و ابتلا بیرون آمد. (ایثارى تمام نمود) و با شهادت از دنیا رفت.24
امام صادق علیه‏السلام در زیارتى که به شیعیان آموخته ـ که داراى سند صحیح و مورد اتفاق و تأیید عالمان امامیه است.ـ مقام حضرت عباس علیه‏السلام را چنین مى‏ستاید:
«سَلامُ اللّه و سَلامُ ملائکته المُقرّبین و انبیاء المرسلین و عباده الصالحین و جمیع الشهداء و الصدیقین، الزاکیات الطیبات فیما تغتدى و تَرُوحُ علیک یابن امیرالمؤمنین؛ درود خدا و درود فرشتگان مقرّبش و سلام پیامبران مرسل و بندگان صالحش و سلام تمامى شهدا و اهل صداقت، سلام‏هایى پاک و طیّب در صبحگاهان و شام‏گاهان برتو باد اى فرزند امیرالمؤمنین...
باتوجه به این‏که متن زیارت فوق با زیارت سرور مظلومان، امام حسین علیه‏السلام ـ که از امام ششم علیه‏السلام روایت شده، شباهت زیادى دارد؛ براى ما این حقیقت روشن مى‏شود که منزلت قمربنى‏هاشم، صرف نظر ازمقام ویژه امامت و عصمت که براى امام حسین علیه‏السلام متصوّر و محقّق است، به مقام امام حسین علیه‏السلام شبیه است.25
مصلح غیبى، حجّت خدا و بقیة اللّه الاعظم(عجّ) قائم آل محمد در بخشى از زیارت ناحیه مقدسه، حضرت عباس علیه‏السلام را چنین وصف کرده است:
«السلام على ابى‏الفضل العباس بن امیرالمؤمنین، المُواسى اَخاهُ بِنفسِهِ الآخِذُ لِغَدِهِ من اَمْسِه، الفادى لَه، الواقى السّاعى الیه...»26
سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرمؤمنان؛ آن که با فداى جان خود نسبت به برادرش، مواسات (هم‏دردى) کرد و از گذشته‏اش براى آینده توشه برگرفت. آن که در رکاب برادر فداکارى نمود و با جان خویش از وى حفاظت کرد و به سوى او سعى و اهتمام وافى داشت.
در واقع، حضرت ابوالفضل علیه‏السلام چشمه فضل و بزرگوارى بود و گویى از خورشید خونین امامت، یعنى حسین بن على علیهماالسلام شجاعت، علم، صلاح و تقوا را اخذ کرد و به نحو احسن به ظهور رسانید و از این جهت، قول خداوند در قرآن کریم صادق است که
«والشّمس وضُحیها والقمر اذا تلیها»27؛ سوگند به آفتاب و روشنى‏اش به هنگام چاشت و سوگند به ماه چون از پى‏آن برآید.
علامه مجلسى قدس‏سره به نقل از مزار شیخ مفید قدس‏سره و مزار ابن مشهدى از امام صادق علیه‏السلام روایت مى‏کند که در زیارت خود خطاب به حضرت ابوالفضل علیه‏السلام فرموده‏اند:
«لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الَمحارِمَ وَانْتَهکت فیک حُرمة الاسلام28؛ خداوند لعنت کند گروهى را که محارم الهى را در شأن تو حلال شمردند و با کشتن تو حُرمت اسلام را زیر پا نهادند.
علامه عبدالرزّاق مقرّم در این باره نوشته است:
«این کلام شریف، ما را به منزلتى عظیم از قمر بنى‏هاشم واقف مى‏سازد. زیرا همانند این خطاب در باره هیچ یک از شهیدان کربلا نیامده است؛ با وجود آن که آنان به برترین مرتبه فضل و ایثار رسیده‏اند که دیگر شهدا به آن دست نیافته‏اند.»29

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ راه و روش تربیت از دیدگاه امام على(ع)، على محمد حسین ادیب، ترجمه دکتر سید محمد رادمنش، ص 287.
2 ـ تاریخ الخمیس، حسین بن محمد بن الحسن دیاربکرى، متوفاى 966 ه .ق.، ج 2، ص 317؛ المعارف، ابن قتیبه دینورى، ص 92؛ عمدة‏الطالب فى‏انساب آل ابى‏طالب، ابن عتبه، ص 327 ـ 328.
3 ـ زندگانى حضرت ابوالفضل العباس، علامه باقر شریف قرشى، ترجمه سید حسن اسلامى، ص 28؛ زندگانى قمربنى‏هاشم، عبدالحسین مؤمنى، ص 135.
4 ـ مناقب آل ابى‏طالب، ابن شهرآشوب سروى مازندرانى، ج 3، ص 76.
5 ـ تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 158؛ تاریخ ابوالفداء، ج 1، ص 181؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 89.
6 ـ الفصول المهمّه، سیدعبدالحسین شرف الدین، ص 145؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 117.
7 ـ مناقب، ج 2، ص 93؛ العباس، علامه مقرّم، متن ترجمه، ص 157.
8 ـ مجموعه شهید اوّل، محمد بن مکّى.
9 ـ العباس، علامه مقرم، ص 158؛ حضرت ابوالفضل، حسن مظفرى، معارف، ص 39.
10 ـ زندگانى حضرت ابوالفضل‏عباس، علامه باقر شریف قرشى، ص 29.
11 ـ تذکرة الشهداء، ملاحبیب اللّه شریف کاشانى، ص 443؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 76 و 92؛ خصایص العباسیه، شیخ محمد ابراهیم کرباسى، ص 118 و 119؛ کشف الغمّة فى معرفة الائمه، ج 1، ص 590.
12 ـ تاریخ تولد حضرت ابوالفضل را اکثر منابع، چهارم شعبان سال 26 هجرى و برخى سال 27 هجرى نوشته‏اند. ر.ک: العباس، ص 159؛ مجالس السنیه، سید محسن امین، مجلس 61؛ فرسان الهیجاء، ذبیح اللّه محلاتى، ج 1، ص 187.
13 ـ زندگانى حضرت ابوالفضل، علامه باقرشریف قرشى، ص 31.
14 ـ سفینة البحار، محدّث قمى، ج 2، ص 155؛ العباس بن على رائد الکرامة و فداء فى‏الاسلام، ص 25؛ خصائص العباسیه، ص 119.
15 ـ روضة المتقین، محمدتقى مجلسى، ج 8، ص 626؛ حیاة الامام حسن(ع)، ج 1، ص 65.
16 ـ تاریخ الخمیس، ج 2، ص 317؛ العباس، بخش 6.
17 ـ مستدرک الوسایل، محدّث نورى، ج 2، ص 635.
18 ـ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ص 22.
19 ـ زندگانى قمربنى‏هاشم، عبدالحسین مؤمنى، ص 138.
20 ـ فرسان الهیجاء، ج 1، ص 190؛ قمقام زخّار، فرهاد میرزا.
21 ـ المنمق فى‏اخبار القریش، ص 437.
22 ـ زندگانى قمربنى‏هاشم و حضرت على اکبر و على اصغر شهید، حسین عمادزاده، ص 63ـ 64.
23 ـ ذخیرة‏الدارین، سیدعبدالمجید شیرازى حائرى، ص 123، به نقل از عمدة الطالب؛ امالى شیخ صدوق، مجلس 70، ص 374.
24 ـ سرالسلسلة العلویة، ابى‏نصر بخارى (زنده در سال 341 ه .ق) با مقدمه و تعلیقات علامه سید محمدصادق بحرالعلوم، ص 89؛ عمدة الطالب، ص 327؛ ذخیرة الدارین، ص 123.
25 ـ ر.ک: مجلد مزار بحارالانوار، ص 148؛ کامل الزیارات، ابن قولویه؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس(ع).
26 ـ مفاتیح الجنان، فرازى از زیارت ناحیه مقدسه؛ المزار، محمد بن مشهدى.
27 ـ شمس/ 1 و 2.
28 ـ بحارالانوار، مجلد مزار، ص 165.
29 ـ العباس، علامه مقرّم، ص 238 ـ 239.

منبع: فصل نامه کوثر - شماره 51




اخلاق در سیره علمی و عملی امام سجاد (ع)

نویسنده : محمد پورمنصوری


حقوق و اخلاق در علم و عمل امام (ع)

آموزه های وحیانی قرآن را می توان به سه بخش اصلی دسته بندی کرد. بخشی که به حوزه های شناختی و معرفتی و بینشی مربوط است و بخشی که به حوزه های حقوقی تعلق می گیرد و بخشی که به اصول اخلاقی توجه می دهد.
کلام امامان(ع) و سیره علمی و عملی آنان دربردارنده همه این بخش هاست ولی آن چه در کلام امام سجاد و سیره عملی آن امان همام(ع) به صورت شاخص نمود دارد حوزه های حقوقی و اخلاقی است. حوزه حقوقی بخشی قابل توجه از کلمات آن حضرت را در بر می گیرد و آن حضرت در جای جای کلمات و سخنان خویش می کوشد تا به بیان حقوق هر یک از افراد در حوزه رفتارهای اجتماعی بپردازد تا اشخاص بتوانند با بهره گیری از آن ها رفتارهای جمعی خویش را سامان دهند.
حوزه حقوق بیانگر محدودیت هر یک از اشخاص در زندگی اجتماعی است. اگر اشخاص در زندگی فردی می توانند به هرگونه که بخواهند عمل و رفتار نمایند و محدودیتی نداشته باشند، در زندگی جمعی می بایست برای دست یابی به اهداف و مقاصد عالی تر بخشی از آزادی های خویش را کنار گذارند.

ویژگی حوزه حقوق

حوزه حقوق، حوزه محدودیت های اجتماعی است که دربر گیرنده وظایف و مسئولیت ها و تکالیف از سویی و حقوق از سوی دیگر است. هر تکلیفی حقی را ایجاد می کند و هر حقی تکلیف را می زاید. بر این اساس میان تکالیف وحقوق ارتباط تنگاتنگی است که در فرهنگ قرآنی اسلامی از آن به حقوق و تکالیف و مسئولیت های متقابل یاد می شود.
تلازم میان تکالیف و حقوق در همه آموزه های دستوری و حکمی قرآن و اسلام دیده می شود که بخش عمده از رساله حقوق امام سجاد(ع) بدان پرداخته است.
حقوق، مجموعه ای از احکام عقلی و عقلایی و شرعی است که برای ساماندهی مناسبات و ارتباطات میان دو نفر و یا دو گروه و جامعه می پردازد. ریشه و خاستگاه حقوق را می بایست در نهایت در حکم عقل مستقل و یا غیرمستقل یافت؛ از این رو حقوق همواره خاستگاهی عقلی دارد. این درحالی است که خاستگاه اخلاق را می بایست در عواطف انسانی و احساسات جست. اصول اخلاقی، اولویت اول زندگی به این معنا که انسان ها برای تنظیم روابط عاطفی و احساسی میان خود نیازمند مجموعه ای هستند که از آن به اصول اخلاقی و هنجاری یاد می شود. اصول اخلاقی دربر گیرنده مجموعه ای از آموزه های شفاهی و غیرشفاهی است که پاسخ گوی نیازهای عاطفی و روانی و احساسی بشر است.
اگر حقوق در روابط زن و شوهر بر اطاعت زن از شوهر در قبال وظیفه و تکلیف پرداخت نفقات مادی تأکید می کند، اصول اخلاقی در این حوزه بر احسان و نیکی و ایثار در رفتارها و مناسبات میان آن دو پا می فشارد. این گونه است که در بسیاری از آیات و روایات در کنار توجه دادن به حقوق، به اصول اخلاقی تاکید می شود و اینکه اصل در روابط میان انسان اصول اخلاقی است مگر آن که تضادها و اختلافات در ایشان به گونه ای فزاینده رشد کرده باشد که عاطفه و احساس جایی نداشته باشد که در آن صورت عقل به عنوان فصل الخطاب وارد می شود تا به اختلافات پایان داده و یا آن را محدود سازد و از افزایش دامنه آن جلوگیری نماید.
در فضایی که احساسات و عواطف انسانی سرد و یا خشک شده و جایی برای آن باقی نمانده، ناچار حقوق وارد می شود تا به مدیریت و کنترل روابط بپردازد. از این رو حقوق همواره خشک و دارای عدم قابلیت های انعطاف پذیری است. این در حالی است که اصول اخلاقی همواره انعطاف پذیر و نرم و آسان تر و انسانی تر می نماید.
بسیاری از کسانی که به اصول حقوق بشر انسان و یا قوانین و تکالیف اسلامی در حوزه روابط اجتماعی توجه می کنند آن راخشک و سخت و غیر انعطاف می یابند و گاه براساس همین قوانین و حقوق سخت است که برخی قوانین اسلامی را سخت می شمارند در حالی که اگر این اصول در کنار اصول اخلاقی ملاحظه و تحلیل شود در آن صورت است که می تواند داوری درست و تمام داشت و فهمید که اسلام تا چه اندازه دارای توانایی بالای مدیریت جامعه است.
آموزه ها و رفتارها و نگرش های امام سجاد (ع) نیز این گونه است و از ابعاد چندی برخوردار می باشد با این همه امام در حوزه رفتارهای فردی بیش ترین تاکید را بر اصول اخلاقی می گذارد و در حوزه مسایل اجتماعی هر چند که می کوشد تا اصول اخلاقی را بر حقوقی چیره سازد ولی برای ایجاد جامعه سالم بر حقوق نیز تاکید می ورزد.
به سخن دیگر، هر چند که حقوق نقش فزاینده ای در تنظیم روابط اجتماعی دارد ولی اصالت در روابط بر اصول اخلاقی است، زیرا انسان پیش از آن که نیازمند پاسخ گویی به نیازهای عقلی باشد نیازمند پاسخ گویی به نیازهای عاطفی و روانی است.
امام سجاد (ع) بر این باور است که می بایست حوزه عمل اجتماعی را از حوزه عمل فردی و جمعی جدا ساخت. در حوزه عمل اجتماعی چون حوزه اقتصاد و نظام سیاسی می بایست بر حقوق تاکید کرد و روابط سیاسی هر چند با بهره گیری از اصول اخلاقی می تواند سامان یابد ولی به جهت تضاد بسیار منافع و مصالح و استخدام ها، این حقوق است که می تواند آن را به سامان و کمال رساند.
این مطلب همان چیزی است که در کلام امیرمومنان (ع) به شکل تقدم عدل بر احسان از آن سخن به میان آمده است و آن حضرت در روابط اجتماعی عدالت را بر احسان مقدم شمرده و اصالت می بخشد. این در حالی است که عدل امری حقوقی و عقلی است که به تنظیم مناسبات اجتماعی میان افراد جوامع می پردازد و احسان امری عاطفی و احساسی است که بر ایثار و گذشت و حتی نادیده گرفتن حقوق فردی و شخصی و بخشش و بخشیدن تاکید می کند.
در حقیقت در روابط اجتماعی، عدالت به عنوان حقی عقلی می بایست اصالت و حاکمیت یابد و قسط و داد، روابط میان دولت و ملت و یا ملت و ملت را سامان دهد. با این وجود دولت ها به عنوان صاحبان قدرت موظف هستند از اصل اخلاقی شفقت و رافت و مهربانی استفاده کنند و گذشت و عفو را در حق ملت در پیش گیرند تا نوعی تعادل میان قدرت دولت و ضعف ملت ایجاد شود و دولت و ملت هیچ گونه تقابل قدرتی را میان خود و دولت احساس نکنند.

سیره اخلاقی امام سجاد (ع)

امام سجاد (ع) خود در حوزه عمل فردی و شخصی سرمشق اخلاق و گذشت و رفتارهای هنجاری و پسندیده بود. مجموعه ای از گزارش ها و روایات به خوبی نشان می دهد که آن حضرت همان گونه که در برابر خداوند زین العابدین و سیدالساجدین بوده در برابر مردم سیدالکرام بوده است. بزرگواری های آن حضرت که ریشه در اصول اخلاقی و احساسی و عاطفی داشت همان اندازه که در برابر خداوند وی را به کرنش می کشاند در برابر مردم هم به تواضع و فروتنی وامی داشت.
شیخ مفید و دیگران روایت کرده اند که مردی از اهل بیت پیامبر(ص) نزد حضرت امام زین العابدین(ع) آمد و در حالی که آن حضرت در جمعیت نشسته بود به آن جناب ناسزا گفت و دشنام داد.
آن حضرت(ع) در جواب او چیزی نفرمود. پس چون آن مرد برفت با اهل مجلس خود فرمود: شنیدید آن چه را که این شخص گفت اکنون دوست می دارم که با من بیایید برویم نزد او تا جواب و پاسخ من از دشنام او را بشنوید.
گفتند: می آییم و ما دوست می داشتیم که پاسخ او را می دادی.
پس حضرت نعلین خویش را برگرفت و حرکت فرمود و می خواند: والکاظمین الغیظ و العافین
عن الناس والله یحب المحسنین، کسانی که خشم خویش را فرو می خورند و از مردم در می گذرند و عفو می کنند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.
راوی می گوید از خواندن این آیه دانستم آن حضرت به او بد و دشنام نخواهد گفت. پس با امام تا در منزل شخص رفتیم و آن حضرت وی را بخواند و فرمود به او بگویید که علی بن الحسین(ع) است.
چون آن شخص شنید که حضرت(ع) آمده است بیرون آمد و مهیا بر آن شد تا با او درگیر شود؛ زیرا شک نداشت که آمدن آن حضرت برای آن است که وی را تلافی کند و پاسخ دشنام او را بدهد.
حضرت سجاد(ع) چون او را دید فرمود: ای برادر تو آمدی نزد من و به من چنین و چنان گفتی. پس هرگاه آن چه گفتی از بدی، در من است از خدا می خواهم که آن را از من بیامرزد و اگر آن چه گفتی در من نیست حق تعالی تو را بیامرزد.
راوی گفت: آن مرد وقتی چنین شنید میان دیدگان آن حضرت را بوسید و گفت آن چه من گفتم در تو نیست و من به این بدی ها و زشتی ها سزاوارترم.
این حدیث به خوبی بیانگر اخلاق قرآنی آن حضرت(ع) است که در سیره و روش عینی و عملی زندگی آن حضرت نمود یافته است. باآن که در جمع به آن حضرت(ع) اهانت و دشنام داده می شود، ولی نخست با خودداری و صبر و شکیبایی در برابر آن می کوشد تا پاسخ وی را ندهد و آن گاه می گذرد تا مرد برود و آرام گیرد و آن گاه با همان دوستان و کسانی که با او بودند به خانه وی می رود و او را به بازگشت و تدبر و تفکر در رفتار خود فرا می خواند. عدم پاسخ گویی آن حضرت(ع) به سبب خشمی بود که در آن مرد بوده است که هرگونه پاسخ گویی، او را تحریک می کرد و به درشت گویی بیش تر وامی داشت. از این رو صبر کرد تا مرد برود و از آن جایی که اهانت در جمع بوده است لازم بود تا به نحوی جمع از پاسخ آن حضرت آگاه شوند و عرض و آبروی خویش را باز خرد. از این رو جماعت را با خویش همراه می سازد تا زمینه هرگونه سوءاستفاده و تفکر سوء را ببندد. امام سجاد این شیوه را در برابر رفتارهای کسانی در پیش می گیرد که به شخص وی اهانت می کنند و بازتاب آن هرچند گسترده است ولی محدود به خود وی و شخص او می باشد و مرتبط با امور اجتماعی و مدیریت وی نیست. از این رو اصل احسان و گذشت و عفو را به عنوان معیار رفتاری برمی گزیند.

برخورد امام با دشنام گو

صاحب کشف الغمه نقل کرده که روزی آن حضرت از مسجد بیرون آمد، مردی او را دشنام و ناسزا گفت. غلامان آن حضرت خواستند به او صدمه و ضربه ای برسانند فرمود: او را به حال خود گذارید. پس رو به آن مرد کرد و فرمود: ما ستر عنک من امرنا اکثر؛ کارهای ما که از تو پوشیده است بیش تر است از آن که تو بدانی و بگویی.
پس از آن فرمود: آیا تو را نیازی می باشد که در انجام آن تو را یاری کنیم؟ آن مرد شرمسار شد. پس آن حضرت(ع) کسایی سیاه مربع را که بر دوش داشتند نزد او افکندند و امر فرمودند که هزار درهم به او بدهند. پس از آن هر وقت آن مرد حضرت(ع) را می دید می گفت: گواهی می دهم که تو از فرزندان رسول خدا(ص) هستی.
امام سجاد(ع) با توجه به رفتارهای شخص، دانست که عصبانیت او از جایی دیگر است و امری دیگر مانند فقرمالی او را به این رفتار وا داشته است که خشم خود را به این شکل بازتاب می دهد. از این رو امام با پرداخت مالی او را تأمین می کند و ریشه کفرگویی او را می خشکاند.
در جامعه امروز بسیاری از پرسش ها و شبهات و حتی عنادها و دشمنی ها خاستگاه دیگری دارد که به شکل اهانت به دین و مذهب و افراد و اشخاص خودنمایی می کند. بارها خود و دوستان دیگر دیده اید که شخصی درباره جبر و اختیار و یا عدالت خدا پرسش و شبهه ای را مطرح می سازد که اگر به خوبی ریشه یابی شود به خوبی دانسته می شود که ریشه در شکست عشقی و یا مالی و سرخوردگی از جایی دیگر دارد که اگر آن برطرف شود هرگونه شبهه و شک نیز برطرف می شود.
در روایت دیگری آمده است که وقتی جماعتی مهمان آن حضرت بودند یک تن از خادمان وی به سوی ایشان آمد و کبابی از تنور بیرون آورده با سیخ به حضور آن حضرت آورد. ناگهان سیخ کباب از دست او بر سر کودکی از فرزندان آن حضرت که در زیر نردبان بود، افتاد و او را کشت. آن غلام سخت مضطرب و متحیر ماند.
حضرت به وی فرمود: تو در راه خدا آزادی چون این کار را به عمد نکردی آنگاه دستور داد تا کودک را برای دفن آماده کنند.
این روایت نیز برخورد بزرگوارانه آن حضرت را نسبت به زیردستان و نوکران خویش نشان می دهد. با آن که او موجبات قتل کودک وی را فراهم آورده بود و حتی در قتل غیر عمد می بایست دیه را پرداخت نماید آن حضرت با پذیرش مشیت و خواست الهی در مرگ کودک از قاتل می گذرد و او را عفو کرده بلکه او را در راه خدا آزاد می کند.
این عبارت نشان می دهد که غلام با توجه به اخلاق و روحیات امام(ع) می دانست که مورد خشم ایشان قرار نخواهد گرفت و تنها حالت تحیر به وی دست داده بود که خبط و خطایی کرده است که می بایست در برابر آن شرمنده باشد.
بخشش و عفو امام(ع) نمونه کامل از اخلاق عملی و سیره نیک امام(ع) است که می بایست در زندگی ما مورد توجه و الگوبرداری قرارگیرد. این در حالی است که ما در خانه نسبت به فرزندان و زن و همسر خویش از چنین گذشتی برخوردار نیستیم و حتی برای کم تر از این اعمال، خشم گرفته و آنان را مورد اذیت و آزار قرارمی دهیم. باشد با بهره گیری از اصول اخلاقی و سیره عملی امامان همام(ع) در مسیر کمالی حرکت کنیم و جامعه ای بر پایه نیکی ها و گذشت ها بنیاد گذاریم.
منبع : روزنامه کیهان

نظرات 1 + ارسال نظر
ایمان ( باران بی ابر ) سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:39 http://iman-iran2ost.blogfa.com

سه گل روییده اندر باغ احساس // گل سوسن گل لاله گل یاس

گل اول که ماه عالمین است // عزیز فاطمه نامش حسین است

گل دوم نگر غرق است در فضل // امید مرتضی نامش ابالفضل

گل سوم گل میعاد باشد // امام چارمین سجاد باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد