در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

از فرزندت مهدی بخواه


دو برادر تبریزی که سیّد بودند و یکی از آنها روحانی و دیگری بازاری بود، هر دو مُستطیع شده و امکان تشرّف به مکّه و زیارت خانة خدا برایشان فراهم گردید.
برادر کاسب و بازاری به برادر روحانی خود پیشنهاد داد و گفت: به خواستِ خداوند، باید امسال به زیارت خانة خدا برویم و حج بگزاریم!

 

 


مرحوم محمّد شریف رازی، صاحب «کرامات الصّالحین» خاطره‌ای را از زبان مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی سیّد محمّدهادی میلانی ـ از مراجع بزرگ تقلید و مُقیم «مشهد مقدّس» ـ دربارة اهمّیت حج و زیارت «خانة خدا» و عنایت حضرت مهدی(ع) به شیعیان خود آورده که با توضیحات کوتاهی خدمت خوانندگان خوب موعود تقدیم می‌گردد.

مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی میلانی می‌فرمودند:
دو برادر تبریزی که سیّد بودند و یکی از آنها روحانی و دیگری بازاری بود، هر دو مُستطیع شده و امکان تشرّف به مکّه و زیارت خانة خدا برایشان فراهم گردید.
برادر کاسب و بازاری به برادر روحانی خود پیشنهاد داد و گفت: به خواستِ خداوند، باید امسال به زیارت خانة خدا برویم و حج بگزاریم!

برادر روحانی در پاسخ گفت: من امسال آمادگی و فرصت ندارم، از سوی دیگر مُحرّم نزدیک است و به مجالس متعدّدی دعوت شده‌ام، شما امسال خود به تنهایی برو، من ان‌شاءالله سال دیگر مشرّف خواهم شد.

برادر بازاری هر چه اصرار کرد، سودی نبخشید. به ناچار خود به تنهایی عازم زیارت شد و اعمال و مناسکش را انجام داد و بازگشت.

امّا از برادر روحانی بشنوید، او متأسّفانه پس از چند ماه به دلیل حادثه‌ای از دنیا رفت و فریضة حج به گردن او ماند.
برادر بازاری از این پیشامد و از سستی و اهمال برادر خود خیلی ناراحت و نگران بود و همواره در این اندیشه بود که آیا او به واسطة برخی از کارهای نیکش مورد بخشایش قرار گرفته یا اینکه اکنون در برزخ گرفتار است؟!

تا اینکه شبی برادر متوفّای خود را در خواب دید که در باغی زیبا، وضعیّتی دلخواه و فضایی دلگشا زندگی می‌کند و پیش از آنکه از او چیزی بپرسد، برادر روحانی گفت: نگران من نباش، من از نجات‌یافتگانم!

برادرِ بازاری می‌پرسد: چگونه نجات یافتی و مورد لطف واقع شدی؟!
و او پاسخ می‌دهد:
پس از مرگ، مرا به پای حساب بُرده و به جُرم ترکِ فریضة حج در مکانی مُتعفّن و تاریک زندانی کردند. در آن فضایِ وحشتناک، زیر فشار عذاب‌های دردآوری بودم تا اینکه دستِ توسّل به دامان مادرم، حضرت زهرا(س)، زدم و ناامیدانه عرضه داشتم: مادر جان! درست است که من فریضة حج را ـ غیر عمدی ـ ترک کرده‌ام، امّا عمری از حسین عزیزت سخن گفته‌ام. شما از خدا بخواه که مرا ببخشاید و از این گرفتاری نجات دهد!

این توسّل، کارساز افتاد و پس از آن بود که درِ زندان گشوده شد و گفتند: آماده شو! مادرت، حضرت زهرا(س) تو را خواسته است!

مرا نزد مادرم بردند و آن حضرت، از امیرمؤمنان(ع) درخواست کرد که مرا ببخشاید و نجاتم را از خدا بخواهد.

امیرمؤمنان(ع) در پاسخ فرمودند:‌ «دختر گرامی پیامبر(ص)! این شخص بارها روی منبر به مردم می‌گفت: در روایت آمده: اگر کسی فریضة حج را در صورت امکان و توان، ترک کند، هنگام مرگ به او گفته می‌شود: یهودی یا نصرانی بمیر! و اینک خودش این فریضه را ترک کرده است، من چه کنم؟!»
مادرم فرمود: «او به من توسّل جسته، راهی برای نجات او بیابید!»

در این هنگام امیرمؤمنان(ع) فرمود: «تنها یک راه به نظر می‌رسد و آن اینکه از فرزندت مهدی(ع) بخواه که امسال به نیابتِ او حج کند!»
مادرم از فرزند عزیزش، حضرت مهدی(ع) خواست و آن بزرگوار پذیرفت و من نجات یافتم و اکنون در این باغ زیبا که می‌بینی، هستم!1

پی‌نوشت‌:1. کرامات الصّالحین، محمّد شریف رازی، صص 257 ـ 258.

ماهنامه موعود شماره 124-125

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد