در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

منطق ظهور منطق غیبت

منطق ظهور منطق غیبت

 امید به ظهور، به عنوان برگ برنده‌ای در اختیار جامعه ایمانی بوده تا در برابر قدرت ظاهری که در اختیار جریان باطل بوده است، پیروزی حتمی را در نهایت این مبارزه از آن خود ببینند، ظهور امام حق و موعود خدایی را دلیلی بر لزوم ادامه راه خویش بدانند و هرگز در این مسیر، دلسردی و یأس به خویش راه ندهند؛ اما امید به ظهور در طول زمان، گاهی بیش از حدّ معمول، افزایش یافته و قالبی غیر واقعی به خود گرفته، که با گذر زمان و عدم تحقق آن، باعث القای یأس و بدبینی و در نتیجه، خمود گشتن برخی شده است.


انقلاب اسلامی ایران ـ که با مایه امید به ظهور و زمینه‌سازی برای آن، به دست معمار بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) پدیدار گشت ـ طلیعه شکستی بزرگ را در اردوگاه استکبار و صهیونیزم پدیدار، و نگرانی از آن را در اعماق وجود آنها جاری ساخت.
گذر زمان، این واقعیت را بیش از پیش برای دشمن روشن ساخت که این انقلاب و مردمان آن، امید به ظهور را ابزار حرکت خویش قرار داده و تمامی مشکلات، مصیبت‌ها و سختی‌ها را برای رسیدن به این آرزوی دیرینه بشریت، بر خود هموار ساخته و به جان خریده‌اند.
کجایند برادرانی که در مسیر بودند و در راه حق قدم می‌زنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانند‌های او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد
شکست تدریجی دشمن در این نبرد، او را به فکر مقابله واداشت و ترفندهایی برای ایجاد شکست و یا کُند‌سازی حرکت انقلاب، به کار بست؛ که از آن جمله، تکرار تجربه تاریخی خویش در بیرون ساختن امید به ظهور از قالب طبیعی و ایجاد احساس نزدیک بودن آن در زمانی بسیار نزدیک بود؛ تا با گذر زمان و عدم تحقق آن، جامعه پویا و در حال حرکت را و مردمان راهی در مسیر مقدمه سازی را متوقف نماید و این‌گونه القا کند که مسأله ظهور و مقدمه‌سازی، پرداخته‌هایی خیالی است و همه را به دست شستن از این امید و خزیدن به گوشه انزوا و وارد شدن در حالت انتظار مرده و بی‌تحرک وادار سازد.
این فعالیت دشمن و یا دوست نادان، لزوم توجه به منطق ظهور را بر ما حتم می‌سازد؛ تا با درک صحیح آن، از آفت‌هایی همانند آنچه دشمن با القای بسیار نزدیک بودن ظهور در پی آن است، جلوگیری شود.

منطق ظهور، همان منطق غیبت است
 

سئوال این است که چرا بقیة‌الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب شدند؟ کوتاه‌ترین جمله که همه حکمت‌ها و فلسفه‌های غیبت را درون خود جای می‌دهد این است: « فقدان نیروی لازم».
ایشان به چه نیرویی نیازمند بودند که در آن هنگام وجود نداشت؟ پاسخ این پرسش، در بررسی علت غیبت امیرالمؤمنین علیه السلام از حکومت، پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله وسلم و بازگشت مجدد ایشان، پس از بیست و پنج سال است. چرا امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم از حکومت دور شد؟
زیرا پس از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وسلم ، امیرالمؤمنین علیه السلام فاقد نیرویی بود که اولاً ایشان را در برابر دشمن، یاری دهد و ثانیاً حضرت را در حکومت، همراهی نماید. این مسأله، موجب غیبت حضرت از حاکمیت شد؛ اما همین غیبت، زمینه‌ای گشت تا فرصتی در جهت تربیت نیرو برای حضرت، فراهم شود که با آن حضرت، همراهی و مردم به واسطه آنها به حضرت مراجعه نمایند و ایشان را برای بازگشت به حکومت دعوت کنند.
با قدرت گرفتن علی علیه السلام در مدینه، دشمن، متوجه اقدام بیست و پنج ساله حضرت در تربیت نیرو شد و علت به قدرت رسیدن حضرت، پس از این مدت را دریافت و فهمید که اگر این نیرو‌ها از ایشان گرفته شود، بار دیگر افول قدرت رخ خواهد داد و همین طرح را نیز اجرا نمود تا جایی که حضرت در آخرین خطبه نماز جمعه و پس از آنکه مردم، درخواست ایشان را برای قیام علیه معاویه، بی‌پاسخ گذاردند گریستند و فرمودند: «کجایند برادرانی که در مسیر بودند و در راه حق قدم می‌زنند؟ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذو الشهادتین و همانند‌های او کجایند؟» و دست بر محاسن شریف گرفتند و بسیار گریستند و پس از این خطبه، به جمعه دیگر نرسیده، ضربت ابن ملجم بر سر مبارک او وارد گشت و موجب شهادت ایشان شد.(1)
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امت‌ها داده است(2) و او، تنها کسی است که درباره او گفته‌اند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»
بدین ترتیب معلوم می‌شود که علت غیبت، فقدان نیرو و موجب ظهور، داشتن نیرو است. این حقیقتی است که غیبت امام عصر (عج) را رقم زد و موجب شد تا ایشان دیگر رؤیت نشوند و از دید همگان، پنهان گردند. و همین رخداد ظهور ایشان را رقم خواهد زد و با فراهم شدن نیرو به کیفیت و تعداد لازم، ظهور تحقق خواهد یافت.
پرسش این است که حضرت چه نیرویی نیاز دارد و برای چه محدوده‌ای و چه تعدادی؟
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها کسی است که در طول تاریخ با عنوان اقامه عدالت در سراسر زمین معرفی شده و خدای متعال، وعده او را به همه امت‌ها داده است(2) و او، تنها کسی است که درباره او گفته‌اند: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».(3)
سایر پیامبران از جمله پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم نیز به دنبال حکومت عدل بودند و این آرزوی همه آنها بوده؛ اما هیچ یک موفق به پدیدار ساختن آن نشدند. چنانکه تردیدی نیست امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت پنج ساله خویش، عدالت را هدف قرار دادند؛ اما موفق نشدند آن را در سراسر منطقه‌ای که بر آن حکم می‌راندند اجرا نمایند. شاهد بر آن، نامه‌هایی است که حضرت برای برخی استانداران خویش فرستاده و از رفتار ناعادلانه آنها شکوه کرده‌اند.
علت این مسأله فقدان نیروی لازم بود؛ یعنی افرادی که عادل باشند و عدالت را درک کنند و به عبارت دیگر، دارای دو ویژگی باشند:
اول، عدالت وصفی؛ بدین معنا که اصرار بر انجام معاصی صغیره در آنها نباشد و دیگر اینکه گناه کبیره را ترک کنند یعنی میل به ظلم در آنها مرده و یا بسیار ضعیف باشد؛ به گونه‌ای که قابل چشم‌پوشی و اغماض است.
دوم، علم به عدالت؛ بدین معنا که معاصی صغیره و کبیره را بشناسند تا تارک آن باشند. این معاصی در بحث حکومت و ارتباط با مسائل حکومتی، بسیار فراوان و متعدد می‌‌شود و مسأله دانش و علم به مسائل را بسیار گسترده می‌سازد. امیرالمؤمنین علیه السلام افرادی که چنین باشند را به تعداد لازم برای وصول به عدالت مطلوب در حیطه حاکمیت خویش، در اختیار نداشت.
بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنبال ایجاد حکومت عدل بر پهنای گیتی هستند؛ بنابراین نیازمند افراد عادل با دو وصف هستند:

عدالت وصفی (در مقام عمل) و علم به مقتضای عدالت.
 

نیروی مورد نیاز حضرت، باید قبل از ظهور آماده شود؛ چرا که ایشان پس از ظهور به فتح و حکومت خواهد پرداخت و فتح و حکومت ایشان از آغاز همراه عدالت است و در نتیجه نیروهایی که ایشان استفاده می‌کنند، همه، باید عادل باشند.
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی می‌داند نیرو به حد کافی فراهم گشته تا بگوید ظهور بسیار نزدیک است و درباره آن تعجیل ایجاد کند؟
ممکن است گفته شود بر اساس علائمی که برای ظهور بیان شده، می‌توان نسبت به نزدیکی ظهور، اظهار نظر کرد. در پاسخ باید گفت: درباره علائم به گونه‌ای سخن گفته‌اند که تجمیع آنها تاکنون هرگز رخ نداده است. وقوع برخی از آنها اموری است که بارها اتفاق افتاده، اما به دلیل عدم همراهی با علائم دیگر، ظهور را همراه نداشته است. بنابراین تحقق برخی علائم تنها، می‌تواند امید را به شکلی معمول ایجاد نماید؛ اما خارج از حدّ متعارف به گونه‌ای که به تخمین زدن زمانی برسد، هرگز صحیح نیست و آنها که از تحقق چنین علائمی به این گمان رسیده‌اند، یا از روی کم اطلاعی بوده است و یا افرادی مغرض هستند که به دنبال از میان بردن امید از راه استعجال بوده‌اند.
اگر جامعه را وارد استعجال در زمینه ظهور سازیم، بعضاً این تصور برای برخی حاصل می‌شود که چشم انداز بیست ساله چه معنا دارد؟ برنامه پنجم توسعه یعنی چه؟ برنامه‌ریزی برای انتخابات کدام است؟ آینده با چه مدل رئیس جمهوری باید ادامه یابد؟ وقتی بناست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و اداره حکومت را در دست گیرد، چه معنا دارد که برای بیست سال آینده چشم‌انداز ترسیم کنیم و برای پنج سال آینده برنامه تدوین نماییم؟ اگر این سرعت‌نمایی غیر واقعی با مانع روبرو نشود، خواهند گفت: معنا ندارد برای سال آینده، بودجه‌ای تعریف کنید؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در راه است!
و اینها همه یعنی درمانده سازی حکومت از مقابله با بحران‌هایی که دشمن ایجاد می‌کند و فرو افتادن حکومت در یک انتظار کشنده و مرده که بار دیگر با از دست دادن فرصت‌ها در تربیت نیرو، راه را برای بازگشت سلطه دشمنان باز می‌کند و دیگر بار، ملت‌ها را در قید و بند استکبار قرار می‌دهد و یأس و ناامیدی را مستقر می‌سازد. اینها همه ضرر معرفی مصادیق است که هیچ نیازی هم به آن نیست.
در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشده‌ایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یک‌سو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان می‌توان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی زمان ما کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم
مشخص کردن مصادیق اشخاصی که در روایات بیان گشته، امری ناممکن است؛ چرا که روایات وارده در این باره به گونه‌ای است که هرگز نمی‌توان مصداق واحدی را معیّن نمود.
اساساً آیا ما مأمور به شناسایی سید خراسانی، یمانی، حسنی و شعیب بن‌صالح و... هستیم؟ در هیچ روایتی، ما مأمور به شناسایی این افراد نشده‌ایم؛ بلکه آنچه ما به آن مأمور هستیم، شناخت حجت زمان از یک‌سو و از سوی دیگر ـ دشمن که در هر زمان می‌توان از آن به سفیانی تعبیر نمود ـ هستیم. برای ما مهم نیست که سید خراسانی کیست؟ چرا که مأمور به تبعیت از او نیستیم؛ بلکه مهم این است که بدانیم ولی زمان ما کیست تا با تقلید و تبعیت از او، وظایف دوران غیبت را انجام دهیم و با شناخت دشمن بتوانیم از اقدامات تخریبی او جلوگیری نماییم.

نتیجه سخن
 

بر این اساس می‌توان گفت که ظهور، هنگامی رخ خواهد داد که افراد عادل به تعداد لازم تربیت شده باشند تا بتوانند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در این امر یاری دهند و کسی از این زمان آگاه نیست مگر خدای متعال.

پی‌نوشت‌ها:
 

1- نهج البلاغه، ص 264.
2- بحارالانوار، ج 98، ص 294.
3- امالی صدوق، ص 78.
 

منبع:نشریه امان- شماره 30 - حجت الاسلام و المسلمین مهدی طائب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد