در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

کوهنوردی رهبر انقلاب، دو روز پس از حادثه یازده سپتامبر

کوهنوردی رهبر انقلاب، دو روز پس از حادثه یازده سپتامبر و واکنش های جالب مردم  

 

رهبر انقلاب اسلامی، در حالی به روال همیشگیِ جمعه ها به کلکچال آمده بودند که تنها دو روز پیش از آن، به تعبیر سران کاخ سفید، دنیا وارد مرحله تازه ای شده بود! اضطراب عجیبی همه را فراگرفته بود و هرکس به نوعی سعى داشت آنچه رخ داده را تحلیل و آینده مبهم پیش روى را پیش بینی کند.

سیدکمیل باقرزاده، در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی گوگل پلاس، به ذکر خاطره ای از کوهنوردی رهبر انقلاب و عکس العمل مردم در مواجهه با رهبر انقلاب پرداخت. وی چنین نوشت:

آیت الله خامنه ای در حال کوهنوردی در ارتفاعات شمال تهران؛ ٢٣ شهریور ٨٠

این توضیحی است که صفحه پلاس خامنه ای دات آى آر درباره این عکس منتشر کرده است. به قول معروف، شماها یادتون نمیآد! اما یه نگاهی که به تقویم بندازید، متوجه ماجرا می شید! ٢٣ شهریور ١٣٨٠، یعنی دو روز پس از حوادث جنجالی ١١ سپتامبر ٢٠٠١

رهبر انقلاب اسلامی، در حالی به روال همیشگیِ جمعه ها به کلکچال آمده بودند که تنها دو روز پیش از آن، به تعبیر سران کاخ سفید، دنیا وارد مرحله تازه ای شده بود! اضطراب عجیبی همه را فراگرفته بود و هرکس به نوعی سعى داشت آنچه رخ داده را تحلیل و آینده مبهم پیش روى را پیش بینی کند. اما آقا، صبح جمعه، پیش از اذان صبح به تپه نورالشهداء رفته بودند، چه بسا نماز صبح را در جوار شهداى گمنام که تازه تدفین شده بودند خوانده و بعد به سمت اردوگاه کلکچال صعود کرده بودند.

در سررسید سال ٨٠، روز جمعه ٢٣ شهریور نوشته ام: امروز توفیق الهی نصیب این بنده بی مقدار شد و چشمان نالایقم به جمال نورانی رهبر عزیزتر از جانم روشن گشت و در محضر هشت فانوس نورالشهداء، ناباورانه بر دستان پر مهر و عطوفتش بوسه زدم...

ماجرا از این قرار بود که با یک دوست عزیز قصد کردیم براى زیارت شهداى گمنام به نورالشهداء بریم. حال معنوی عجیبی داشتیم. وقتی نزدیک شهداء رسیدیم، احساس کردم فضاى اطراف کمی غیرعادی است! راستش یکی از محافظان آقا رو که پایین تپه نورالشهداء ایستاده بود شناسایی کردیم! یقین داشتیم که آقا همینجاست! اون بنده خدا هم وقتی اشتیاق ما رو دید، گفت همینجا بایستید، آقا دارن میآن پایین، شما در مسیر آقا رو زیارت کنید. ما هم ایستادیم و لحظاتی بعد، از روبرو با آقا مواجه شدیم! کاری که کردیم، این بود که مثل بچه هاى کوچک، خود را در آغوش آقا انداختیم!! دستشان را بوسه باران کردیم و اشک شوق ریختیم...

آقا هم چون پدری مهربان، لحظاتی براى ما توقف کردند و احوال ما را پرسیدند و اینکه کجایید و چه می خوانید و چه می کنید... بعد هم تحسینمان کردند که به کوه آمدیم. وقتی حرکت به سمت پایین آغاز شد، از آقا اذن گرفتیم که در معیتشان باشیم و هیچ چیز مثل موافقت ایشان ما را ذوق زده نکرد!

باید می بودید و صحنه هایی که ما می دیدیم را می دیدید!! برخورد آقا با کوهنوردان و خصوصاً آنها که ظاهر مذهبی نداشتند دیدنی بود. سلامی گرم و خداقوّتی ورزشکارانه! آنچه دیدنی تر بود و خود آقا نمی دیدند و ما که پشت سر بودیم می دیدیم، عکس العمل همین جوانهاى به ظاهر غیر مذهبی بعد از عبور آقا بود!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد