در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

جمعه بازار؛ بسته پیشنهادی در انتظار یار برای آخر هفته

گلچین اخبار و تصاویر هفته/ گول زدن ساواک با ماجرای زن دوم!/ کشتی گرفتن آیت الله با حضرت عزرائیل/ شعر، طنز و کاریکاتور 
                         

 تعطیلات آخر هفته برای هر کس معنای خاص خودش را دارد. بعضی ها به زیارت اهل قبور می‌روند، برخی ترجیح می‌دهند از فرصت استفاده کنند و عطش ادبیات خود را با خواندن داستان و شعر سیراب کنند. نشستن پای منبر علما و بزم هیئت هم برنامه همیشگی بعضی دیگر است. البته سر زدن به مزار شهدا و صفا کردن با این زندگان حقیقی هم که جای خودش را دارد. افرادی هم هستند که با راحت شدن از مشغله های روزانه، به منابع خبری سرک می‌کشند تا از اوضاع و احوال زمانه بی خبر نمانند. ناگفته نماند که هیچ کس بدش نمی آید در آخر هفته لبخندی به لبش بنشیند. اما بعضی ها هم هستند که تا جایی که فرصت کنند، سعی می‌کنند همه این کارها را انجام دهند. بسته جمعه بازار رجا خوراک همچین افرادی است. نوش جان!

1. هفت روز/ گلچین اخبار هفته

 شنبه 30 بهمن

*عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت: در سفر سه‌روزه هیئت پارلمانی ایران به میانمار دیدارهایی با علمای حوزه علمیه شیعیان در شهر یانگوم داشتیم و آن‌ها از توجه مقام معظم رهبری و مقامات کشورمان به وضعیت مسلمانان و شیعیان میانمار ابراز خشنودی و رضایت کردند.

*وزارت محیط‌ زیست آلمان که وظیفه زیباسازی فضای شهر را بر عهده دارد، در یکی از تازه‌ترین اقداماتش، حدیث نبوی «لبخند شما صدقه‌ای است که به برادرتان تقدیم می‌کنید» را در برخی از شهرهای بزرگ این کشور نصب کرده است.

*دولت اسپانیا در اقدامی که نشان از نقض آشکار آزادی بیان در این کشور دارد به شرکت خدمات ماهواره‌ای "هیسپاست" دستور داده است تا پخش "هیسپان تی‌وی" شبکه اسپانیایی زبان ایران را در اسپانیا متوقف کند.

*عضو جامعه مدرسین درباره واکنش جامعه مدرسین به اظهارات حبیب‌الله عسگراولادی مبنی بر فتنه‌گر نبودن موسوی و کروبی گفت: این مسأله محکوم و ادامه همکاری منوط به تبری جستن مؤتلفه شد.

 

یکشنبه 1 بهمن

*تعداد زیادی از مردم لبنان که از کارشکنی‌های دولت فرانسه برای آزادی جورج عبدالله مبارز لبنانی در بند این کشور خشمگین بودند، با حمله به سفارت پاریس در بیروت، تخم مرغ و گوجه فرنگی به سمت سفارت پرتاب کردند.

*حکم دو زورگیر خشن که فیلم صحنه یکی از سرقتهای آنها در اینترنت منتشر شده بود، صبح امروز یکشنبه در خیابان بهشهر اجرا شد.

*۱۷۱ نماینده مجلس با تحقیق و تفحص از بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران موافقت کردند.

 

 دوشنبه 2 بهمن

*مدیر روابط عمومی مرکز فوریت های پزشکی اورژانس تهران گفت: بر اثر گودبرداری غیر اصولی در پایتخت ظهر امروز دوشنبه یک زن باردار 30 ساله جان خود را از دست داد.

*نمایندگان مجلس و دولت که برای بررسی مسائل معیشتی مردم جلسات مشترکی از هفته گذشته آغاز کردند به توافق رسیدند تا مبلغ 2 میلیارد دلار از حساب صندوق توسعه ملی برای تامین سبد حمایتی اقشار کم درآمد برداشت شود.

*مرکز آمار ایران در صفحه اول درگاه اینترنتی خود در هر لحظه برآورد خود از شمار جمعیت ایران را نشان می دهد که بر این اساس طی امروز، جمعیت ایران به بیش از 77 میلیون و 84 هزار نفر رسیده است.

*در آستانه دور دوم ریاست جمهوری باراک اوباما، هزاران فعال صلح و دانشجو در واشنگتن دی سی علیه سیاست آمریکا در قبال رژیم صهیونیستی و کمک های مالی به آن رژیم دست به راهپیمایی زدند تا از او بخواهند در چهار سال آینده تغییر اساسی در سیاست خاورمیانه ای خود ایجاد کند.

*مدیرکل بررسی‌های اقتصادی وزارت اطلاعات گفت: از سال گذشته دشمن جنگ ارزی علیه این کشور را آغاز کرده تا بتواند با ایجاد عدم ثبات ارزی و کاهش ارزش پولی، کشورمان را با چالش مواجه سازد.

*شعبه سوم مستشاری دیوان محاسبات کشور حکم انفصال از خدمت محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی را به خاطر برداشت غیرقانونی شبانه از حساب بانکها بابت مابه‌التفاوت ارز دریافتی در اسفندماه سال گذشته  صادر کرد.

 

 سه شنبه 3 بهمن

*سازمان تامین اجتماعی زیر نظر مستقیم ریاست جمهوری اداره خواهد شد و کلیه اختیارات از وزارت رفاه و تعاون اجتماعی در این ارتباط گرفته شد.

*رئیس جمهور با بیان اینکه می توانیم به 15 میلیون خانوار دو هکتار زمین بدهیم، گفت: برخی افراد کوته‌بین چون خود کوچک هستند با بهانه های پی‌درپی جلوی اجرای طرح های بزرگ را می گیرند.

 

 چهارشنبه 4 بهمن

*«بان کی مون» دبیرکل سازمان ملل متحد روز گذشته دخالت نظامی فرانسه در مالی را شجاعانه ارزیابی و از آن استقبال کرد.

*دادگاه ویژه روحانیت، حجت‌الاسلام علیرضا جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی را به ۳ سال و نیم حبس محکوم کرد.

*امیرعلی، امیر حسین، ابوالفضل، محمد، علی، محمد طه، حسین، امیرمحمد، مهدی و محمد مهدی به ترتیب ده نام پرطرفدار برای پسران کشور در سال 91 است.

* مسعود شجاعی طباطبایی، رئیس خانه کاریکاتور ایران گفت: وب‌سایت ایران کارتون برای سومین بار به عنوان بهترین سایت دنیا در حوزه کاریکاتور انتخاب شده است.

*معاون مالیات بر ارزش افزوده سازمان امور مالیاتی کشور از رشد ۴۰درصدی وصول مالیات بر ارزش افزوده فصل پاییز سال جاری نسبت به مشابه سال قبل خبر داد.

*طرح استیضاح شیخ الاسلامی وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی در مجلس با هفت بند و ۱۸ امضا اعلام وصول شد.

*یک مقام مسئول در وزارت صنعت، معدن و تجارت گفت: ستاد بسیج‌ اقتصادی با توجه به زیرساخت‌های موجود در اختیار، مسئول توزیع کارت معیشت به دهک‌های پایین درآمدی شده است، ضمن اینکه پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد 17 میلیون نفر از جمعیت کشور مشمول دریافت کارت معیشت خانوار قرار گیرند.

 

 پنجشنبه 5 بهمن

*مسئولان رژیم صهیونیستی یکی از قدیمی‌ترین اسرای فلسطینی از رهبران جنبش جهاد اسلامی را پس از  20 سال اسارت در زندان‌های این رژیم آزاد کردند.

 

 2.بهار در زمستان/ یادی از مبارزان انقلاب اسلامی

 گول زدن ساواک با ماجرای زن دوم!

 

طاهره سجادی یکی از زنان مبارز مسلمانی است که در سال 1321 در تهران متولد می‌گردد. وی در سال 1338 با مهدی غیوران یکی از مبارزین قبل از انقلاب ازدواج می‌‌کند. در جریان مبارزه با همسرش همکاری بسیار می‌نماید تا این که در سال 1354 به همراه غیوران توسط کمیته مشترک دستگیر و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار می‌گیرد.

سجادی پس از تحمل 1214 روز زندان در آذر سال 57 از زندان آزاد می‌گردد. او خاطره جالبی را از دوران بازجویی نقل می‌کند که با هم مرور می‌کنیم:

پس از دستگیری اول مرا نیمه شب به اتاق بازجویی برده بودند تا قضیه خانمی که در پرونده‌ام مطرح شده بود (خانمی که در اتومبیل غیوران بوده کی بوده همان اتومبیلی که صمدیه لباف و محسن خاموشی پس از ترور سرتیپ زندی‌پور رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری آن را به همسرم برای رد گم کردن تحویل داده بودند) روشن شود. صمدیه لباف را که در آنجا بود، از اتاق بازجویی بردند و بازوجوها شروع کردن به بد و بیراه گفتن به من و فحش‌های بسیار زشت و رکیک دادن.

فرنچ را از روی سرم کشیدند. عضدی گفت می‌دانی شوهرت چه کار کرده، کاری کرده که حداقل ده سال به او زندانی می‌دهیم. من با شنیدن این حرفشان فهمیدم که چیزی از او نمی‌دانند و قضیه منزل (جاسازی)‌ لو نرفته است. آنها مرتب فحش می‌دادند و تهدید می‌کردند. به من می‌گفتند تو آن روز با شوهرت، پشت پارک کورش، ماشین را تحویل نگرفتی؟ من هاج و واج آنها را نگاه می‌کردم و می‌گفتم: نه.

حسینی مثل یک گوریل وحشی هجوم آورد که چنین و چنانت می‌کنیم و تو و این شوهر پدر سوخته‌ات را به حرف در می‌آوریم. ما می‌دانیم آن زنی که با این بوده تو بودی. من دیدم اوضاع خیلی بد است. شنیده بودم که این وحشی‌های رذل با زنها در مقابل همسرانشان چه می‌کنند! آنها فحش‌های خیلی زشت می‌دادند و غیوران را به خشونت و آزار من تهدید می‌کردند و تاکید می‌کردند که آن زن من بوده‌ام.

اوضاع هر لحظه بحرانی‌تر می‌شد این بود که در همان نقش قبلی به عنوان یک زن ساده و دور از سیاست یک دفعه برگشتم و به غیوران گفتم: زن؟! حرف یک زنه! با یک زن بودی؟ به من بگو این زن کی بوده که این‌ها می‌گویند؟ تو حالا با یک زن رابطه داری؟ باید اینجا به من بگویی که جریان چی بوده؟ آن زنی که اینها با تو دیده‌اند، کی بوده؟ غیوران هم مرتب می‌گفت بابا زنی در کار نیست، ولی من او را رها نمی‌کردم و با حالت تعجب می‌گفتم: پس بگو، این شب ها که دیر به خانه می‌آیی، (می‌آمدی) زن گرفته‌ای و من خبر ندارم! حالا آن دو نفر (حسینی و عضدی) آن بالا نشسته بودند و از این که مرا به جان او انداخته بودند کیف می‌کردند و به غیوران می‌گفتند، حالا به این بگو آن زنه کی بوده. من هم می‌گفتم این زنه کی بوده، دعوای حسابی راه انداختم.

 

خانم سجادی  و همسرش مهدی غیوران

 

من فکر نمی‌کردم که تو این کاره هستی و دنبال زن‌ها می‌روی و تو را آدم خوبی می‌دانستم. غیوران هم می‌گفت بابا زنی در کار نیست و ماجرای خرید اتومبیل از علی را تعریف می‌کرد و مرتب می‌گفت که تو خیالت راحت باشد، زنی در کار نیست و من باز می‌گفتم که این حرف‌ها را از تو قبول نمی‌کنم باید بگویی آن زنه کی بوده؟ بالاخره آن دو نفر (شکنجه‌گران) از این ماجرای ساختگی، هیجان زده شده و می‌خندیدند، کنار نشستند و به غیوران، گفتند حالا برو جواب زنت را بده! و آنها رو به من کردند و گفتند ما خیال می‌کردیم تو هم مثل این پدر سوخته هستی، ولی دیدیم تو این طور نیستی.

گفتم: برای چه دنبال یک زن برود. گفتند: «اینها همین‌طورند، مثلا تو چه عیبی داشتی؟ بچه نداشتی؟ بد بودی؟ زشت بودی؟ حالا ببین این رفته دنبال یک زن دیگه».

عضدی (به عنوان یکی از شکنجه‌گران با تجربه کمیته مشترک) کاملا سادگی و بی‌اطلاعی مرا باور کرده بود دستور آزادی مرا داده بود. خلاصه صبح آزادم کردند.

چند روز پس از آزادی من، شوهرم را در معیت ساواکی‌ها برای اجرای یک قرار به درب مغازه‌اش می‌آوردند. افرادی به منزل تلفن کردند و آمدنش را به من اطلاع دادند. پسرم حسین را برای دیدن پدرش فرستادم و خودم تلفنی با مغازه غیوران تماس گرفتم. برای این که سوءظن ایجاد نشود و ضمنا علی هم بتواند راحت تماس بگیرد، تلفن را در اختیار غیوران گذاشته بودند. به غیوران گفتم که آزاد شده‌ام و در منزل هستم. چون می‌دانستم تلفن در کنترل مامورین است، دوباره شروع کردم که بگو: آن زن کی بوده؟ و تو چرا باید یک زن را در اتومبیل‌ات سوار کنی؟ و او هم چند بار تکرار کرد که «تو خیالت راحت باشد زنی در کار نبوده، تو که می‌دانی من اهل این کارها نیستم، تو با بچه‌ها در منزل بمان و مطمئن باش که زنی در کار نبوده و آن زن خواهر کسی بوده که می‌خواستم اتومبیلش را بخرم».

خلاصه پس از پانزده روز با اعترافات سران مرتد سازمن منافقین خلق در حالی که همه چیز حتی داستان ساختگی خانم سجادی و مشاجره با همسرش رو شده بود دوباره او را دستگیر کردند و این بار، ساواکی‌ها و بازجوها مرتبا برای عقده‌گشایی و شاید تحقیر عضدی که چنین کلکی را از یک زن مبارز مسلمان خورده بود، به او می‌گفتند زنه، کی بود؟ و این، به صورت یک جوک خنده‌دار در‌آمده بود.

 

 

3. زیارت اهل قبور/ فاتحه ای نثار آیت الله مجتهدی تهرانی با مرور چند خاطره از 

کشتی گرفتن آیت الله با حضرت عزرائیل

 

 

عیدها که خانه‌شان می رفتیم از پله‌های حسینیه بالا می‌آمد و دم آشپزخانه روی صندلی می نشست و می‌گفت به دخترها بگویید بیایند عیدی بگیرند. فقط هم دخترها بیایند!( الحق که عیدی‌های چربی! می‌داد) اما خانم‌ها از اینکه حاج آقا نگاهشان نمی‌کند سوءاستفاده می‌کردند وتا آن نود سالهه، یک چشمی رو می‌گرفتند دانه دانه می‌رفتند عیدی می‌گرفتند و دوباره می‌رفتند ته صف و آن قدر این کار را می‌کردند که پول‌های دست  حاج آقا ته می‌کشید و صدایش در می‌آمد که حاج خانم ماشاءالله چه قدر دختر توی این خانه جا شده!

***

دور اولی که آیت الله مجتهدی مریض و بستری شد ، آیت الله بهجت برای سلامتیش دو گوسفند نذری فرستاده بود خانه‌شان و دعا کرده بود که حال حاج آقا خوب شود. خود آیت الله مجتهدی می‌گفت من رفتنی بودم با دعاهای آیت الله بهجت برگشتم و دعاهای ایشان مستجاب است. از علمای روزگار بیشتر از همه از آیت الله بهجت و مقام معظم رهبری تعریف می‌کرد.

***

خوش خلق بود. چهره بازی داشت. می‌خندید و همیشه شوخی ظریفی در آستین داشت. به اتفاق‌های تلخ هم می‌خندید و نمی گذاشت کسی صم بکم بنشیند. مثلا یک سال قبل از فوتش مدتی در بیمارستان بستری شد و در آن حال ازش فیلم گرفته بودیم. بعدها که بهتر شد و فیلم‌ها را با ما می‌دید، می خندید و می‌گفت عجب کشتی با عزرائیل می‌گرفتم و خودم نمی‌دانستم!

***

 

آیت الله مجتهدی تهرانی می‌فرمودند: روایت دارد کسانی که در دنیا مومنان را مسخره می کنند، علاوه بر اینکه در همین دنیا سزای این عمل خود را می بینند، خدا هم آنها را در قیامت مسخره می‌کند.حالا مسخره خدا چیست؟ خدا از جهنم درب بهشت را برای آنها باز می کند و می گوید: «بیایید و به بهشت بروید.»

آنها هم خوشحال می شوند ، مدت ها طول می کشد تا برسند به درب بهشت و دوباره به جهنم واژگون می شوند.این مسخره خداست. این همه آنها جان می کَنند و خود را به درب بهشت می رسانند ، اما خدا آنها را مجددا به جهنم بر می گرداند.

 

 

 

 


4. یک فنجان شعر/ غزلی از اعظم عباسی

غزال پر شر و شورم...

 

به شوق شمس نگاهت شدم چو مولانا

مرید راه تو باشم مراد من دانا


غزل غزل دل خود را به شوق می خوانم

غزال پر شر و شورم حقیقت معنا


تو آفتاب تغزل به قلب من باشی

که گرم کرده وجودت تمام قلبم را


ببین که ماهی قلبم چگونه بی تاب است

به من نشان بده ای خوب راه آن دریا


ببر مرا تو  به سمت ترنمی جاری

و عاشقانه دلم را به سمت بالا ها


طنین عقل و جنون و سکوت و آرامش

تو سکر سبز سکوتی به شیوه غوغا


تو طعم تازه خرمای ناب و شیرینی

و نیشخند تو مثل حلاوت حلوا


بیا خزان دلم را پر از بهاران کن

تو ای هوای شکفتن شکوفه زیبا

 

5. نیش و نقش/ گلچین کاریکاتورهای هفته

 

در حاشیه سوگند اوباما برای دوران دوم ریاست جمهوری‎! 

کاهش قیمت برنج! 

 

بازیگوشی های تورم! 

 

 

سرنوشت عید کارمندان! 

 

ترور نافرجام رهبرحزب ترک تبارهای بلغارستان!

 

مخ زنی زود هنگام بی بی سی و انتخابات!

 

برخورد دوگانه فرانسه با کشورها!

 

6.یه حبه قند/ طنز

 

گزارشی از یک آرایشگاه مختلط!

 

«انجام کلیه خدمات آرایشی و پیرایشی، اصلاح سر و صورت، ویتامینه کردن مو، پاکسازی مو، رنگ مو، صاف کردن مو و... پاکسازی پوست صورت با دستگاه بخار و...»

فکر می‌کنید متن بالا بخشی از آگهی تبلیغاتی چه جایی است؟ چی؟ آرایشگاه؟ خب طبیعتا فقط آرایشگاه‌ها هستند که چنین تبلیغی را منتشر می‌کنند و تا حالا دیده نشده که مثلا یک قصابی یا تعویض روغنی برای پاکسازی پوست صورت آگهی بدهد! هر چند که اولی برای کندن پوست می‌تواند جای مناسبی باشد.

بنابراین تا اینجای کار خیلی زحمت نکشیده‌اید، منظور ما هم این بود که فکر می‌کنید این تبلیغ مربوط به یک آرایشگاه زنانه است یا مردانه؟! طبیعتا اگر چنین تبلیغی را آرایشگاه زنانه هم داده بود اتفاق خیلی عجیبی رخ نداده بود و شما هم مشغول خواندن مطلبی در قسمت طنز نبودید! بنابراین بر همگان واضح و مبرهن شد که تبلیغ بالا، بخشی از آگهی یک آرایشگاه مردانه است که اسنادش هم موجود است.(ممنون از اینکه در این آزمون شرکت کرده و پاسخ سوال را حدس زدید!)

در همین راستا که آرایشگاه‌های مردانه چنین قابلیت‌هایی پیدا کرده‌اند، ما هم خبرنگارمان را به یکی از همین آرایشگاه‌ها  فرستادیم تا بخشی از گفتگوهای رد و بدل شده در آن را برای ما گزارش کند.

 

آرایشگاه کامبیزملوس

آرایشگر: خب کامران جون نگفتی چطوری بزنم؟

کامران: والا چی بگم کامبیز جون... از همون مدلهای جدید دیگه... راستش امشب عروسی برادر خانوممه، می خوام چشم باجناقام دربیاد!

آرایشگر: قربونت بشم... همچی خوشگلت کنم که تو تالار همه خیره بشن بهت! صورتت رو با چی بزنم؟

کامران: والا نمیدونم... هرچی خودت صلاح میدونی؛ فقط بند ننداز که طاقت دردش رو ندارم!

آرایشگر: اونم به چشم، جدیدا یه روشی یاد گرفتم که انگار اصلا از اول چیزی به اسم ریش نداشتی. مورچه رو صورتت بوکسوباد میکنه!

کامران: ایشششششششش... اسمشم اذیتم میکنه... ریش چیه!

آرایشگر: راستی کامبیز جون چی شده میخوای بری عروسی برادر زنت، تو که با خانواده خانومت خوب نبودی؟

کامران: چی بگم خواهر!... بخشید، چی بگم داداش جون، مجبورم دیگه... راستش انقدر که مادر زنم تو کارای ما دخالت میکنه دیگه به اینجام رسیده(در اینجا کامران دقیقا نشان میدهد که به کجایش رسیده است که خبرنگار ما از توضیح آن معذور است)

آرایشگر: وا! چرا آخه؟ حرف حسابش چیه؟

کامران: چه میدونم والّا... من از اول به خانواده زنم گفتم من بعنوان تکیه‌گاه زندگی مشترک و مدیر خانواده و مسئول معیشت اون، انتظارای زیادی از زنم ندارم. همینکه بتونه خرج خونه رو در بیاره و یه خونه مناسب 50، 60 متری تو مرکز شهر اجاره کنه کافیه. مگه من چمه که حالا چیزهای زیادی هم بخوام. بالاخره همه که اول زندگی همه چیز نداشتن! بخدا تو این سه سالی که ازدواج کردیم یه بار بهش نگفتم اینو بخر برام، اونو بخر برام... باورت میشه تو این سه سال یه بار هم سالگرد ازدواج من رو نبرده بیرون؟! خب مگه من آدم نیستم... پوسیدم تو اون چار دیواری! اما من هیچکدوم از اینها را به روش نیاوردم. هی ریختم تو خودم، گفتم ولش کن، تو ناسلامتی تکیه گاه زندگیشی!

آرایشگر: آفرین... حالا گریه نکن ریملات بهم میریزه!  مگه خانواده‌اش چی میگن؟

کامران: چه میدونم بابا... گیر دادن که تو بعنوان تکیه گاه دختر ما تو زندگی مشترک چرا بلد نیستی درست و حسابی قرمه سبزی بپزی؟! ما هر دفعه میایم خونه شما با این لوبیاهای نپخته پدرمون در میاد! به تو هم میگن تکیه گاه زندگی؟!

آرایشگر: چه توقعاتی دارن بی انصافها، حالا نمیتونی از خانومت یاد بگیری؟

کامران: نه بابا اون بیچاره هم هفت صبح میره سر کار، ده شب خسته و کوفته میاد خونه. بمیرم براش... دلم نمیاد با اون وضعیت بنشونمش و سوال پیچش کنم! گناه داره بیچاره... آخه من ناسلامتی تکیه گاه زندگیشم! با هزار امید و آرزو به من بله گفته!

آرایشگر: قربون این دل مهربونت برم کامران جون.

کامران:من نمیدونم اصلا برای یه مرد که تکیه گاه زندگیه مگه قرمه سبزی پختن خیلی هنره؟ من باید بتونم تکیه گاه خوبی برای زندگی باشم که هستم! مگه نه کامی جون؟

آرایشگر: نه والّا... قرمه سبزی چه جایگاهی داره تو زندگی مشترک.

کامران: همین رو بگو!

آرایشگر: حالا به نظر من یه جوری دستور پخت قرمه سبزی رو یاد بگیر و زندگیت رو حفظ کن.

کامران: اگه همین بود که مشکلی نداشتم. به دماغم هم گیر دادن، میگن چرا مثل فیله، باید عملش کنی! تازه یه زمزمه‌هایی شنیدم که در گوشی به هم میگن این پسره چرا برای ما نوه نمیاره!!!

 

 

7. دریچه/ گلچین تصاویر هفته

 

عملیات تعویض ضریح امام حسین علیه‌السلام

 

مراسم تحلیف اوباما رییس جمهور آمریکا

 

خانواده ای که به مدت 30سال در یک سنگ غول پیکر در مکزیک در حال زندگی می باشند

 

 

 سطح آب دریاچه ارومیه به خاطر بارندگیهای زمستانی به طور نسبی افزایش یافته است

 

اجرای طرح جمع آوری اراذل و اوباش درکرج

منبع رجانیوز
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد