ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دانشمند بسیجی شهید مصطفی احمدی روشن ؛
مصطفی گفت «من وایستادم اینجا را درست کنم»
مصطفی سفارش داد برای سازمان یکی دو تا دستگاه جور کردم . هر بار می خواستند پولم را حساب کنند ، می خورد به سیستم پرپیچ و خم اداری .
اول که به دستگاه ایراد می گرفتند و می زدند زیر قرارداد . تازه وقتی ایراد منتفی می شد ، پولم را دیر می دادند ، اما مصطفی همیشه پشتم بود و حمایت می کرد .
یک بار که آمده بودم دفترم ، گفت : . . .
به ادامه مطلب بروید . . .
«بیا سازمان پیش خودمون.»
گفتم«مگه دیوونه ام ؟ کجا بیام ؟ پول میدن ؟ درست برخورد می کنن ؟ چی داره اینجا ؟ تو بیا بریم بیرون کار راه بیاندازیم.»
گفت «من وایستادم اینجا را درست کنم.»
هر وقت می رفتم نطنز ، توی راه برگشت بغض می کردم . غربتی داشت آنجا .
*
بعد از شهادت مصطفی ، دم ظهر رفتم نمازخانه ی سایت . پر از رفقای خودمان بود ؛ رفقایی که خیلی هایشان را مصطفی با هزار زحمت راضی کرد و آورد پای کار . یاد روزهایی افتادم که مصطفی تنها بود.بغضم ترکید .